عاشقانه های فاطیما
781 subscribers
21K photos
6.4K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima



بوسه می زنم بر زمینی که پاهایت بر آن قدم برداشت
بر رد پاهای تو
که تنها من می شناسم ،
لیلای شیرین .
وقتی فریاد می زنند که :

" آن دیوانه را باش "

من نیز فریاد می کشم و چون نیزه داری
غرشم از سپیده برمی گذرد
از همه ی راه ها تا رویاهای تو.
که بازتا سایه ها
نگذاشت سینه ام به خواب رود
و بیهوده دراز کشیدم
در انتظار لب های شیری تاریکی .


#کلارا_خانس
#شاعر_اسپانیایی🇪🇸
ترجمه:
#احمد_شاملو

🔶🔹
📸کلارا خانس و احمد شاملو
اى هذيان دلپذيركه ستاره‏ گان رابه سرگيجه می‏كشى
شعله ‏یى
دودلالايى رؤياها را اغوا می‏كند
دلم بيدارمینشيندگرچه خوددرخواب‏ ام
©


#کلارا_خانس
#شعر_اسپانیا🇪🇸

@asheghanehaye_fatima
:
اى هذيان ِ دلپذيركه ستاره‏ گان را به سرگيجه می‏كشى!
شعله ‏یى
دود ِ لالايى ِ رؤياهارا اغوا می‏كند،

دلم بيدارمینشيندگرچه خود درخواب‏ ام

#کلارا_خانس
#شاعر_اسپانیا
ترجمه:
#احمد_شاملو
@asheghanehaye_fatima



اى هذيان دلپذيركه ستاره‏ گان رابه سرگيجه می‏كشى
شعله یى
دود لالايى رؤياهارا اغوامیكند
دلم بيدار مینشيندگرچه خوددر خواب‏م

#کلارا_خانس
#شاعر_اسپانیا🇪🇸
ترجمه: #احمد_شاملو
@asheghanehaye_fatima



■از مجنون که چگونه عشق خویش را جار می‌زند

لیلی را دوست می‌دارم
زیباترین زنان قبیله را!
دهان که می‌گشاید
کلمات‌اش سرخوش‌اند
به‌سان البسه‌ی الوان یمن.
هربار به لب‌خندش
مرواریدهای عدن کورم می‌کنند
ابروهایش کمان آرزوی من است
و چشم‌هایش مملو سکه‌ها.
گنج پنهان رویاهای من



#کلارا_خانس | Clara Janés | اسپانیا، ۱۹۴۰ |

برگردان: #محسن_عمادی
@asheghanehaye_fatima




■آن‌چه مجنون گفت پس از شب بیداری در حوالی خانه یار

بوسه می‌زنم بر زمینی که پاهایت بر آن قدم برداشت
بر رد پاهای تو
که تنها من می‌شناسم،
لیلای شیرین.
وقتی فریاد می‌زنند که «آن دیوانه را باش!»
من نیز فریاد می‌کشم و چون نیزه‌داری
غرش‌ام از سپیده برمی‌گذرد
از همه‌ی راه‌ها تا رویاهای تو.
که بازتاب سایه‌ها
نگذاشت سینه‌ام به خواب رود
و بیهوده دراز کشیدم
در انتظار  لب‌های شیری تاریکی.



#کلارا_خانس | Clara Janés | اسپانیا، ۱۹۴۰ |

برگردان: #محسن_عمادی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بوسه می‌زنم بر زمینی که پاهایت بر آن قدم برداشت
بر رد پاهای تو
که تنها من می‌شناسم،
لیلای شیرین.
وقتی فریاد می‌زنند که «آن دیوانه را باش!»
من نیز فریاد می‌کشم و چون نیزه‌داری
غرش‌ام از سپیده برمی‌گذرد
از همه‌ی راه‌ها تا رویاهای تو.
که بازتاب سایه‌ها
نگذاشت سینه‌ام به خواب رود
و بیهوده دراز کشیدم
در انتظار  لب‌های شیری تاریکی.

#کلارا_خانس

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



میان دهان غایب‌ات
و دهان من
هوا، میوه‌ای خاموش و مشترک است
و من به ستاره‌ها نگاه نمی‌کنم
که در دریاچه‌ی شب می‌رقصند

در خواب تو
که در کالبد من می‌آرامد
ساعات، غلیظ‌تر می‌شوند.
رفت‌وآمدی از سروها
بوها
تندبادهای مغاک
بالای سراشیب پلک‌هایم...

و بلبل می‌خواند
و ستاره‌ی صبح
و چکاوک
و نورت
هنوز مرا پنهان می‌کند.

و آن‌گاه که روز درآید
نخواهی رفت.


#کلارا_خانس | Clara Janés | اسپانیا، ۱۹۴۰ |

برگردان: #محسن_عمادی
@asheghanehaye_fatima



صبح
و تن‌ام با آواز دیگرگون پرندگان،
و نسیمی که به تو راه می‌برد
بیداری‌یِ پرغریو عشق در آرامش
آرامشی که از طراوت ساعات می‌چکد.
و هر آن‌چه راهی‌ست
به دهان نبوسیده‌ی تو
که اینک
یاسمن‌های روز را نفس می‌کشد.




#کلارا_خانس | Clara Janés | اسپانیا، ۱۹۴۰ |
برگردان: #محسن_عمادی
در میان گنجه یِ تاریک
سرنوشت من از راه می رسد،

میانِ تصویرِ خویش
به جست و جویِ زیباییِ گذشته ها هستم
و هر حرکتی را به نمایش می گذارم
تهی از روشناییِ نابِ شکوفه های بادام.

جامه هایی که مرا فرو می پوشند
پاره پاره می کنم و
از لنگرِ تنِ خود رهایشان می سازم
تا بیایم
برهنه و عریان
و هیچ چیزی مانعِ دیدارمان نباشد،
تهی از خویش
برای جذبِ تمامیِ #رنج های تو.

#کلارا_خانس


@asheghanehaye_fatima
به پرنده
پرواز آموختم
پر کشید و رفت
به سوی سرنوشت خویش
طاق باز دراز می کشم
خیره به آسمان
و عبور ابرهای خالی از باران را
تماشا می کنم
تنم از خاطره تهی می شود
و دلم از چشم انتظاری
آن هنگام
راز به سمتی می رود
و پرواز به سمتی دیگر

#کلارا_خانس

@asheghanehaye_fatima