چون صاعقه در کورهء بیصبریام امروز
از صبح كه برخاستهام،
ابریام امروز...
#محمدرضا_شفیعیکدکنی
@asheghanehaye_fatima
از صبح كه برخاستهام،
ابریام امروز...
#محمدرضا_شفیعیکدکنی
@asheghanehaye_fatima
.
تو خامُشی، که بخواند؟
تو می روی، که بماند؟
که بر نهالکِ بی برگِ ما ترانه بخواند؟
زمین تهیست ز رِندان،
همین تویی تنها
که عاشقانه ترین نغمه را دوباره بخوانی
بخوان به نام گل سرخ،
و عاشقانه بخوان:
«حدیث عشق بیان کن، بدان زبان که تو دانی»
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
تو خامُشی، که بخواند؟
تو می روی، که بماند؟
که بر نهالکِ بی برگِ ما ترانه بخواند؟
زمین تهیست ز رِندان،
همین تویی تنها
که عاشقانه ترین نغمه را دوباره بخوانی
بخوان به نام گل سرخ،
و عاشقانه بخوان:
«حدیث عشق بیان کن، بدان زبان که تو دانی»
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
Ey Asheghan
Mohammadreza Shajariyan
بشنوید به یادِ خسرو آوازِ تمام دوران ها و یقین بدارید رسیدن پاییزی را که آغشته به عشق و شورِ زندگیست
• تصنیف ای عاشقان
• استاد #محمدرضا_شجریان
زادروز🍁
@asheghanehaye_fatima
• تصنیف ای عاشقان
• استاد #محمدرضا_شجریان
زادروز🍁
@asheghanehaye_fatima
دلم؟ میخواهد دائم با تو باشم. درست مثل زخم روی چانه ات. که همیشه سعی میکنی با کرم پودر از بقیه پنهانش کنی. پنهانم کن. مرا هم توی جیب مانتوی گلدارت. بعد بیرون برو. چای دم کن. نوک موهایت را دور انگشتت بپیچ. فیلم ببین. آشپزی کن. در تمام مدت بگذارم پشت گوش هایت. درست مثل موهایت. به جای سنجاق، مرا به سینه ات بزن. با خودت به مهمانی ببر. جلوی دوستانت مرا به اسم کوچک صدا بزن. از من بخواه مسافتی را بخاطر تو بدَوَم. شماره ی کسی را بخاطر تو از گوشی ام پاک کنم. قراری را بخاطرت به هم بزنم. مرا مثل شعر های شاملو به خاطرت بسپار. اگر باران بارید، مرا روی سرت بگیر. سردت اگر بود، مرا بپوش. فقط یکبار جای گردنبندت، دست هایم را دور گردنت بنداز. به من دروغی بگو. مثلا با "دوستت دارم" شروع کن.
#محمدرضا_جعفری
@asheghanehaye_fatima
#محمدرضا_جعفری
@asheghanehaye_fatima
.
روزها رفت
روزهایی همه سرد و خاموش
پر ز تردید و خالی ز خورشید
لحظههایی که من گوشِ خود را
میسپردم به گامِ دقایق
لحظههای سراسر تپش را
میشمردم
آه، میپرسم از تو من اکنون
بر من و تو زمان را گذر بود؟
یا که در بیزمان غرقه بودیم
در فراخنا و ژرفای اوهام؟
روزهایی گرانبار از شوق...
■شاعر: #نازک_الملائکه [ عراق، ۲۰۰۷-۱۹۲۳ ]
■برگردان: #محمدرضا_شفیعی_کدکنی
@asheghanehaye_fatima
روزها رفت
روزهایی همه سرد و خاموش
پر ز تردید و خالی ز خورشید
لحظههایی که من گوشِ خود را
میسپردم به گامِ دقایق
لحظههای سراسر تپش را
میشمردم
آه، میپرسم از تو من اکنون
بر من و تو زمان را گذر بود؟
یا که در بیزمان غرقه بودیم
در فراخنا و ژرفای اوهام؟
روزهایی گرانبار از شوق...
■شاعر: #نازک_الملائکه [ عراق، ۲۰۰۷-۱۹۲۳ ]
■برگردان: #محمدرضا_شفیعی_کدکنی
@asheghanehaye_fatima
گر چشمِ بامداد به خورشید روشن است
ما را دلْ از خیالِ تو جاوید روشن است
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
ما را دلْ از خیالِ تو جاوید روشن است
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
زمزمه ی سرانگشتان باد
در خواب خوش گیسوانت
زیبایی شاعرانه ایست که
دلم را به بازی می گیرد!
و نجابت کلامت آنچنان که
هر کلام دیگری را بی رنگ می کند.
در چشم انداز هرکجای طبیعت
تو را می بینم،
در چشمه،
در رود،
در دریا،
در گل،
در درخت،
در جنگل،
در دره،
در دشت،
در کوه....
با اینهمه هنوز در تو حیرانم!
که تمامی عشقی در یک وجود
و تمامی آرزویی در یک لباس!
#محمدرضا_عبدالملکیان
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
در خواب خوش گیسوانت
زیبایی شاعرانه ایست که
دلم را به بازی می گیرد!
و نجابت کلامت آنچنان که
هر کلام دیگری را بی رنگ می کند.
در چشم انداز هرکجای طبیعت
تو را می بینم،
در چشمه،
در رود،
در دریا،
در گل،
در درخت،
در جنگل،
در دره،
در دشت،
در کوه....
با اینهمه هنوز در تو حیرانم!
که تمامی عشقی در یک وجود
و تمامی آرزویی در یک لباس!
#محمدرضا_عبدالملکیان
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
آزمون
از ترس گم شدن،
یکلحظه هم عبور نکردی
از تنگهی دلم که پر از هول و همهمهست
از بیمِ سوختن
یکناگهان حلول نکردی
چون روح در تنم
حالا بیا فقط
با کفشهای تنگ من اینجا قدم بزن
(بر سنگلاخِ سرکش و سوزان یادها)
آنگاه خوش بخند
بر راه رفتنم.
#محمدرضا_روزبه
@asheghanehaye_fatima
از ترس گم شدن،
یکلحظه هم عبور نکردی
از تنگهی دلم که پر از هول و همهمهست
از بیمِ سوختن
یکناگهان حلول نکردی
چون روح در تنم
حالا بیا فقط
با کفشهای تنگ من اینجا قدم بزن
(بر سنگلاخِ سرکش و سوزان یادها)
آنگاه خوش بخند
بر راه رفتنم.
#محمدرضا_روزبه
@asheghanehaye_fatima
زیبا
هنوز عشق
در حول و حوش چشم تو می چرخد
از من مگیر چشم ، دست مرا بگیر و
کوچه های محبت رابا من بگرد
یادم بده چگونه بخوانم
تا عشق در تمامی دل ها معنا شود
یادم بده چگونه نگاهت کنم
که تردی بالایت در تندباد عشق نلرزد
#محمدرضا_عبدالملکیان
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
زیبا
هنوز عشق
در حول و حوش چشم تو می چرخد
از من مگیر چشم ، دست مرا بگیر و
کوچه های محبت رابا من بگرد
یادم بده چگونه بخوانم
تا عشق در تمامی دل ها معنا شود
یادم بده چگونه نگاهت کنم
که تردی بالایت در تندباد عشق نلرزد
#محمدرضا_عبدالملکیان
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
چنان که ابر گره خورده با گریستنش
چنان که گل، همه عمرش مسخّر شادی است
چنان که هستیِ آتش اسیرِ سوختن است
تمامِ پویه ی انسان به سوی آزادی است
#محمدرضا_شفیعیکدکنی
@asheghanehaye_fatima
چنان که گل، همه عمرش مسخّر شادی است
چنان که هستیِ آتش اسیرِ سوختن است
تمامِ پویه ی انسان به سوی آزادی است
#محمدرضا_شفیعیکدکنی
@asheghanehaye_fatima
.
ما اگر دوتا بودیم
یکی میتوانست
شانههای دیگری را زیر آوار بشناسد
برود کمک بیاورد.
ما
زیادی یکی شدیم.....
#محمدرضا_رستم_پور
@asheghanehaye_fatima
ما اگر دوتا بودیم
یکی میتوانست
شانههای دیگری را زیر آوار بشناسد
برود کمک بیاورد.
ما
زیادی یکی شدیم.....
#محمدرضا_رستم_پور
@asheghanehaye_fatima
💜
می رویهات را نمیبینم...
نیستیهات را نمیخوابم...
خواب و بیدار عصر هر شنبه،
می.نشینم به شوق آمدنت!
#محمدرضا_حاج_رستمبگلو
@asheghanehaye_fatima
می رویهات را نمیبینم...
نیستیهات را نمیخوابم...
خواب و بیدار عصر هر شنبه،
می.نشینم به شوق آمدنت!
#محمدرضا_حاج_رستمبگلو
@asheghanehaye_fatima
Deltang
Siavash Ghomayshi
دلم تنگه ولی اینجا
کسی چشم انتظارم نیست
همه هستن ولی افسوس
اونی که دوست دارم... نیست
ترانهسرا: #محمدرضا_روزبه
@Jamshidipouya
کسی چشم انتظارم نیست
همه هستن ولی افسوس
اونی که دوست دارم... نیست
ترانهسرا: #محمدرضا_روزبه
@Jamshidipouya
بهنامِ تو امروز آواز دادم سحَر را
بهنامِ تو خواندم
درخت و پُل و باد و
نیلوفرِ صبحدَم را
تو را باغ نامیدم و
صبح در کوچه بالید
تو را در نفسهایِ خود
آشیان دادم ای آذرخشِ مقدّس
میانِ دلِ خویش و دریا
برای تو جایی دگر بایدم ساخت
در ایجازِ باران و جایی
که نشنفته باشد
صدای قدمها و هِیهایِ غم را
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
بهنامِ تو خواندم
درخت و پُل و باد و
نیلوفرِ صبحدَم را
تو را باغ نامیدم و
صبح در کوچه بالید
تو را در نفسهایِ خود
آشیان دادم ای آذرخشِ مقدّس
میانِ دلِ خویش و دریا
برای تو جایی دگر بایدم ساخت
در ایجازِ باران و جایی
که نشنفته باشد
صدای قدمها و هِیهایِ غم را
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima