من پشت پلک های خودم گریه می کنم
شب را در انتهای خودم گریه می کنم...
هم زنده در ملافه فرو میروم به مرگ
هم مرده در رثای خودم گریه میکنم...
در منزل جدید خودم چال میشوم
در مجلس عزای خودم گریه می کنم...
خود را کنار مرگ به پایان رسانده ام
حالا از ابتدای خودم گریه می کنم...
نامه نوشتم از تو به خود،گفتمم: بیا...
در نامه ات برای خودم گریه می کنم...
می گویم: آه نامه رسیده، بیا برو...
افتاده ام به پای خودم گریه می کنم...
این نامه مملو از مه و ابر است پس چرا
جای تو هم به جای خودم گریه میکنم..؟
"من می رود سراغ خودش را بگیرد و..
من پشت رد پای خودم گریه می کنم..."
باران گرفته صحن اتاق مرا، بخند...
از شوق پابه پای خودم گریه می کنم...
@asheghanehaye_fatima
#محمدرضا_حاج_رستمبگلو
شب را در انتهای خودم گریه می کنم...
هم زنده در ملافه فرو میروم به مرگ
هم مرده در رثای خودم گریه میکنم...
در منزل جدید خودم چال میشوم
در مجلس عزای خودم گریه می کنم...
خود را کنار مرگ به پایان رسانده ام
حالا از ابتدای خودم گریه می کنم...
نامه نوشتم از تو به خود،گفتمم: بیا...
در نامه ات برای خودم گریه می کنم...
می گویم: آه نامه رسیده، بیا برو...
افتاده ام به پای خودم گریه می کنم...
این نامه مملو از مه و ابر است پس چرا
جای تو هم به جای خودم گریه میکنم..؟
"من می رود سراغ خودش را بگیرد و..
من پشت رد پای خودم گریه می کنم..."
باران گرفته صحن اتاق مرا، بخند...
از شوق پابه پای خودم گریه می کنم...
@asheghanehaye_fatima
#محمدرضا_حاج_رستمبگلو
@asheghanehaye_fatima
من پشت پلک های خودم گریه می کنم
شب را در انتهای خودم گریه می کنم
هم زنده در ملافه فرو میروم به مرگ
هم مرده در رثای خودم گریه میکنم
در منزل جدید خودم چال میشوم
در مجلس عزای خودم گریه می کنم
خود را کنار مرگ به پایان رسانده ام
حالا از ابتدای خودم گریه می کنم
نامه نوشتم ازتو به خود، گفتمم: بیا!
در نامه ات برای خودم گریه می کنم
می گویم: آه نامه رسیده، بیا برو!
افتاده ام به پای خودم گریه می کنم
این نامه مملو ازمه و ابراست پس چرا
جای تو هم به جای خودم گریه میکنم
من می رود سراغ خودش را بگیردو
من پشت رد پای خودم گریه می کنم
باران گرفته صحن اتاق مرا، بخند
از شوق، پابه پای خودم گریه می کنم
#محمدرضا_حاج_رستمبگلو
من پشت پلک های خودم گریه می کنم
شب را در انتهای خودم گریه می کنم
هم زنده در ملافه فرو میروم به مرگ
هم مرده در رثای خودم گریه میکنم
در منزل جدید خودم چال میشوم
در مجلس عزای خودم گریه می کنم
خود را کنار مرگ به پایان رسانده ام
حالا از ابتدای خودم گریه می کنم
نامه نوشتم ازتو به خود، گفتمم: بیا!
در نامه ات برای خودم گریه می کنم
می گویم: آه نامه رسیده، بیا برو!
افتاده ام به پای خودم گریه می کنم
این نامه مملو ازمه و ابراست پس چرا
جای تو هم به جای خودم گریه میکنم
من می رود سراغ خودش را بگیردو
من پشت رد پای خودم گریه می کنم
باران گرفته صحن اتاق مرا، بخند
از شوق، پابه پای خودم گریه می کنم
#محمدرضا_حاج_رستمبگلو
@asheghanehaye_fatima
می روی هات را نمی بینم...
نیستی هات را نمی خوابم...
خواب و بیدار عصر هر شنبه ،
می نشینم به شوق آمدنت!
#محمدرضا_حاج_رستمبگلو
می روی هات را نمی بینم...
نیستی هات را نمی خوابم...
خواب و بیدار عصر هر شنبه ،
می نشینم به شوق آمدنت!
#محمدرضا_حاج_رستمبگلو
@asheghanehaye_fatima
تهران من ازتو هیچ نمی خواهم، جز تکه پاره های گریبانم
نوستالژیای مرگ مکرر را تزریق کن دوباره پریشانم
تهران دلت همیشه غبارآلود، رویای سنگ خیز تو وهم آلود
پهلوی پهنه های تو خون آلود، پس یا بمیر یاکه بمیرانم
من زخمی ازتوام توچرا زخمی ؟ ابروشکسته خسته پر از اخمی
ای پایتخت بخت چه سرسختی؟! انکارکن بگو که نمی دانم
امّ القرای غربتی و دیزی، ای باغ دشنه! باغچه ی تیزی!
گور اقاقی و ون و تبریزی، حالا تورا چگونه بترسانم؟
ای سرزمین آدمک ومردک ، الّاکلنگ دوزوکلک بی شک
چاه درک مخازن نارنجک، فندک بزن بسوز وبسوزانم
شمس العماره های پر از ماری، دیوآشیان بی در ودیواری
سردابی از جنازه و مرداری، از عشق های بی سرو سامانم
ای شهر شحنه خیزچه مشکوکی، چه کافه های خلوت متروکی
گردوی سرنوشت چرا پوکی؟ _ از روز و روزگار گریزانم
ده ماه سال عاطلی وتعطیل، قانون تو قواعد هردمبیل
ای جنگل زنان و صف و زنبیل، هم میهنان مرد پشیمانم
قاجار غرق سور و سرورت کرد، صاحب قران تنور بلورت کرد
دارالفنون قرین غرورت کرد، درفکر پیش از این و پس از آنم
مشروطه شهر شعر و شعورت کرد، شاهی دوباره از همه دورت کرد
تا کودتا که زنده بگورت کرد، خون می خورم هرآینه می خوانم
دیدی که دختر لر از اینجا رفت، حتا امیر دلخور از اینجا رفت
دل نیز با دل پر از اینجا رفت، من دل شکسته ام که نمی مانم
شریان فاضلاب ترین هایی، شن زاری از سراب ترین هایی
ویران تر از خراب ترین هایی، من روح رود های خروشانم
هرشنبه سوری تو پر از کوری، مامورهای خنگ به مزدوری
با لحن خشک و جمله ی دستوری ، اما به من چه من نه مسلمانم
قحطی زد و دیار دمشقم سوخت، خانه به خانه لانه ی عشقم سوخت
در پلک خود کفن شد و ازغم سوخت، هردختری که شد دل و شد جانم
#محمدرضا_حاج_رستمبگلو
تهران من ازتو هیچ نمی خواهم، جز تکه پاره های گریبانم
نوستالژیای مرگ مکرر را تزریق کن دوباره پریشانم
تهران دلت همیشه غبارآلود، رویای سنگ خیز تو وهم آلود
پهلوی پهنه های تو خون آلود، پس یا بمیر یاکه بمیرانم
من زخمی ازتوام توچرا زخمی ؟ ابروشکسته خسته پر از اخمی
ای پایتخت بخت چه سرسختی؟! انکارکن بگو که نمی دانم
امّ القرای غربتی و دیزی، ای باغ دشنه! باغچه ی تیزی!
گور اقاقی و ون و تبریزی، حالا تورا چگونه بترسانم؟
ای سرزمین آدمک ومردک ، الّاکلنگ دوزوکلک بی شک
چاه درک مخازن نارنجک، فندک بزن بسوز وبسوزانم
شمس العماره های پر از ماری، دیوآشیان بی در ودیواری
سردابی از جنازه و مرداری، از عشق های بی سرو سامانم
ای شهر شحنه خیزچه مشکوکی، چه کافه های خلوت متروکی
گردوی سرنوشت چرا پوکی؟ _ از روز و روزگار گریزانم
ده ماه سال عاطلی وتعطیل، قانون تو قواعد هردمبیل
ای جنگل زنان و صف و زنبیل، هم میهنان مرد پشیمانم
قاجار غرق سور و سرورت کرد، صاحب قران تنور بلورت کرد
دارالفنون قرین غرورت کرد، درفکر پیش از این و پس از آنم
مشروطه شهر شعر و شعورت کرد، شاهی دوباره از همه دورت کرد
تا کودتا که زنده بگورت کرد، خون می خورم هرآینه می خوانم
دیدی که دختر لر از اینجا رفت، حتا امیر دلخور از اینجا رفت
دل نیز با دل پر از اینجا رفت، من دل شکسته ام که نمی مانم
شریان فاضلاب ترین هایی، شن زاری از سراب ترین هایی
ویران تر از خراب ترین هایی، من روح رود های خروشانم
هرشنبه سوری تو پر از کوری، مامورهای خنگ به مزدوری
با لحن خشک و جمله ی دستوری ، اما به من چه من نه مسلمانم
قحطی زد و دیار دمشقم سوخت، خانه به خانه لانه ی عشقم سوخت
در پلک خود کفن شد و ازغم سوخت، هردختری که شد دل و شد جانم
#محمدرضا_حاج_رستمبگلو
@asheghanehaye_fatima
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﻣﻤﺘﺪ ﭼﺸﻢ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭﯼ ﺍﺕ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﻣﺴﺖ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﺑﻮﺩﻥ ﺍﺕ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﺷﻌﻠﻪ ﻭﺭ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺑﻪ ﯾﮏ ﻃﺮﻑ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﺳﺎﺣﻞ ﻭ ﮔﺮﺩﺍﺏ ﺩﺍﻣﻦ ﺍﺕ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﭼﺸﻢ ﺑﻪ ﭼﺸﻢ ﺗﻮ ﺩﻭﺧﺘﻦ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﯼ ﺟﻨﮓ ﺗﻦ ﺑﻪ ﺗﻦ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﺷﻌﻠﻪ ﻭﺭ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺑﻪ ﻫﺮ ﻃﺮﻑ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﺗﻒ ﺑﻪ ﺷﺐ ﺗﻠﺦ ﺭﻓﺘﻦ ﺍﺕ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺗﻮ ﺁﯾﺎ ﺑﺪﻭﻥ ﻣﻦ؟
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻧﻪ ﻫﺮﮔﺰ ﺑﺪﻭﻥ ﺗﻮ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﭼﮕﻮﻧﻪ؟ ﭼﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ!
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ - ﻭﺍﯼ!ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺷﺒﯽ ﺯﻥ ﺍﺕ ...
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﭼﺸﻢ ﺗﻮ ﻣﺴﺖ ﺍﺯ ﺷﺮﺍﺏ ﻧﺎﺏ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﺍﺷﮏ ﺗﻮ ﺩﺭ ﭼﺸﻢ ﻣﻦ ﺳﺮﺍﺏ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ : ﺧﺎﻧﻪ ﺧﺮﺍﺑﻢ ﺳﺮﺍﺏ ﻧﺎﺏ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﺩﻝ ﺑﻪ ﺗﻠﻨﮕﺮ ﺷﮑﺴﺘﻦ ﺍﺕ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﺧﯿﺮ ﻧﺒﯿﻨﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ ﮐﺸﯽ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﺧﯿﺮ ﻧﺪﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﻣﯽ ﮐﺸﻢ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﺳﺮﺩ ﺷﺪ ﺍﯾﻦ ﭼﺎﯼ ﺳﺮ ﺑﮑﺶ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﻢ ﺑﮑﺶ ﺑﮑﺸﻢ ﺩﺳﺖ ﺑﺮ ﺗﻦ ﺍﺕ؟
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻭ ﺑﯽ ﻫﻢ ﮔﺮﯾﺴﺘﻦ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﺩﺭ ﻫﻢ ﻭ ﺑﺮ ﻫﻢ ﮔﺮﯾﺴﺘﻦ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﺩﺭ ﺑﻐﻞ ﻫﻢ ﮔﺮﯾﺴﺘﻦ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﮔﺮﯾﻪ ﯼ ﺭﻓﺘﻦ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺍﺕ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﺑﺨﺖ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺭﻧﮓ ﺷﺐ ﺳﯿﺎﻩ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﺭﻧﮓ ﺷﺐ ﺍﺯ ﻣﻮﯼ ﺗﻮ ﺳﯿﺎﻩ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﻣﻮﯼ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺩﻭﺩ ﺁﻥ ﺳﯿﺎﻩ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﻋﻤﺮ ﻣﺮﺍ ﺩﻭﺩ ﮐﺮﺩﻥ ﺍﺕ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﭼﻬﺮﻩ ﯼ ﻣﻬﺘﺎﺏ ﺩﺍﺭﯼ ﻭ
ﻣﻬﺘﺎﺏ ﻧﻪ ﺩﻭ ﻧﺮﮔﺲ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﺍﺭﯼ ﻭ
ﺩﺭ ﭘﯿﺮﻫﻦ ﺩﻭ ﻧﯿﻤﻪ ﯼ ﻣﻬﺘﺎﺏ ﺩﺍﺭﯼ ﻭ
ﺗﺸﺒﯿﻪ ﻣﺎﻩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻣﯿﺒﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺍﺕ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﺁﯾﺎ ﺷﺐ ﺁﻓﺘﺎﺏ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﺭﻧﮓ ﺷﺐ ﺍﺳﺖ ﺁﻥ ﺩﻭ ﺁﻓﺘﺎﺏ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﺑﯽ ﺗﻮ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺍﺻﻼ ﺁﻓﺘﺎﺏ
ﺍﺯ ﺍﺑﺮ ﺣﻮﻟﻪ ﺑﺮ ﺗﻦ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺑﺴﺘﻦ ﺍﺕ ...
ﮐﺒﺮﯾﺖ ﺭﺍ ﺑﮑﺶ ﻏﺰﻝ ﻧﺎﺗﻤﺎﻡ ﻣﻦ
ﮐﺒﺮﯾﺖ ﺭﺍ ﺑﮑﺶ ﺩﻝ ﺑﯽ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻣﻦ
ﮐﺒﺮﯾﺖ ﺭﺍ ﺑﮑﺶ ﺑﻪ ﺩﻡ ﺍﻧﻬﺪﺍﻡ ﻣﻦ
ﺍﯼ ﺷﻮﮐﺮﺍﻥ ﺭﺳﯿﺪ ﺷﺐ ﺳﺮ ﮐﺸﯿﺪﻥ ﺍﺕ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﮐﺒﺮﯾﺖ ﻣﯿﮑﺸﻢ
ﺍﯾﻦ ﺷﻌﺮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﮐﺒﺮﯾﺖ ﻣﯿﮑﺸﻢ
ﻣﻦ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﮐﺒﺮﯾﺖ ﻣﯿﮑﺸﻢ
ﺩﺭ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﯼ ﻣﺜﻞ ﺷﻌﺮﯼ ﺳﺮﻭﺩﻥ ﺍﺕ
#محمدرضا_حاج_رستمبگلو
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﻣﻤﺘﺪ ﭼﺸﻢ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭﯼ ﺍﺕ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﻣﺴﺖ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﺑﻮﺩﻥ ﺍﺕ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﺷﻌﻠﻪ ﻭﺭ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺑﻪ ﯾﮏ ﻃﺮﻑ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﺳﺎﺣﻞ ﻭ ﮔﺮﺩﺍﺏ ﺩﺍﻣﻦ ﺍﺕ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﭼﺸﻢ ﺑﻪ ﭼﺸﻢ ﺗﻮ ﺩﻭﺧﺘﻦ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﯼ ﺟﻨﮓ ﺗﻦ ﺑﻪ ﺗﻦ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﺷﻌﻠﻪ ﻭﺭ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺑﻪ ﻫﺮ ﻃﺮﻑ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﺗﻒ ﺑﻪ ﺷﺐ ﺗﻠﺦ ﺭﻓﺘﻦ ﺍﺕ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺗﻮ ﺁﯾﺎ ﺑﺪﻭﻥ ﻣﻦ؟
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻧﻪ ﻫﺮﮔﺰ ﺑﺪﻭﻥ ﺗﻮ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﭼﮕﻮﻧﻪ؟ ﭼﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ!
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ - ﻭﺍﯼ!ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺷﺒﯽ ﺯﻥ ﺍﺕ ...
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﭼﺸﻢ ﺗﻮ ﻣﺴﺖ ﺍﺯ ﺷﺮﺍﺏ ﻧﺎﺏ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﺍﺷﮏ ﺗﻮ ﺩﺭ ﭼﺸﻢ ﻣﻦ ﺳﺮﺍﺏ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ : ﺧﺎﻧﻪ ﺧﺮﺍﺑﻢ ﺳﺮﺍﺏ ﻧﺎﺏ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﺩﻝ ﺑﻪ ﺗﻠﻨﮕﺮ ﺷﮑﺴﺘﻦ ﺍﺕ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﺧﯿﺮ ﻧﺒﯿﻨﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ ﮐﺸﯽ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﺧﯿﺮ ﻧﺪﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﻣﯽ ﮐﺸﻢ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﺳﺮﺩ ﺷﺪ ﺍﯾﻦ ﭼﺎﯼ ﺳﺮ ﺑﮑﺶ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﻢ ﺑﮑﺶ ﺑﮑﺸﻢ ﺩﺳﺖ ﺑﺮ ﺗﻦ ﺍﺕ؟
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻭ ﺑﯽ ﻫﻢ ﮔﺮﯾﺴﺘﻦ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﺩﺭ ﻫﻢ ﻭ ﺑﺮ ﻫﻢ ﮔﺮﯾﺴﺘﻦ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﺩﺭ ﺑﻐﻞ ﻫﻢ ﮔﺮﯾﺴﺘﻦ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﮔﺮﯾﻪ ﯼ ﺭﻓﺘﻦ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺍﺕ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﺑﺨﺖ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺭﻧﮓ ﺷﺐ ﺳﯿﺎﻩ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﺭﻧﮓ ﺷﺐ ﺍﺯ ﻣﻮﯼ ﺗﻮ ﺳﯿﺎﻩ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﻣﻮﯼ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺩﻭﺩ ﺁﻥ ﺳﯿﺎﻩ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﻋﻤﺮ ﻣﺮﺍ ﺩﻭﺩ ﮐﺮﺩﻥ ﺍﺕ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﭼﻬﺮﻩ ﯼ ﻣﻬﺘﺎﺏ ﺩﺍﺭﯼ ﻭ
ﻣﻬﺘﺎﺏ ﻧﻪ ﺩﻭ ﻧﺮﮔﺲ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﺍﺭﯼ ﻭ
ﺩﺭ ﭘﯿﺮﻫﻦ ﺩﻭ ﻧﯿﻤﻪ ﯼ ﻣﻬﺘﺎﺏ ﺩﺍﺭﯼ ﻭ
ﺗﺸﺒﯿﻪ ﻣﺎﻩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻣﯿﺒﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺍﺕ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﺁﯾﺎ ﺷﺐ ﺁﻓﺘﺎﺏ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﺭﻧﮓ ﺷﺐ ﺍﺳﺖ ﺁﻥ ﺩﻭ ﺁﻓﺘﺎﺏ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﺑﯽ ﺗﻮ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺍﺻﻼ ﺁﻓﺘﺎﺏ
ﺍﺯ ﺍﺑﺮ ﺣﻮﻟﻪ ﺑﺮ ﺗﻦ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺑﺴﺘﻦ ﺍﺕ ...
ﮐﺒﺮﯾﺖ ﺭﺍ ﺑﮑﺶ ﻏﺰﻝ ﻧﺎﺗﻤﺎﻡ ﻣﻦ
ﮐﺒﺮﯾﺖ ﺭﺍ ﺑﮑﺶ ﺩﻝ ﺑﯽ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻣﻦ
ﮐﺒﺮﯾﺖ ﺭﺍ ﺑﮑﺶ ﺑﻪ ﺩﻡ ﺍﻧﻬﺪﺍﻡ ﻣﻦ
ﺍﯼ ﺷﻮﮐﺮﺍﻥ ﺭﺳﯿﺪ ﺷﺐ ﺳﺮ ﮐﺸﯿﺪﻥ ﺍﺕ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﮐﺒﺮﯾﺖ ﻣﯿﮑﺸﻢ
ﺍﯾﻦ ﺷﻌﺮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﮐﺒﺮﯾﺖ ﻣﯿﮑﺸﻢ
ﻣﻦ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﮐﺒﺮﯾﺖ ﻣﯿﮑﺸﻢ
ﺩﺭ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﯼ ﻣﺜﻞ ﺷﻌﺮﯼ ﺳﺮﻭﺩﻥ ﺍﺕ
#محمدرضا_حاج_رستمبگلو
@asheghanehaye_fatima
من پشت پلکهای خودم گریه میکنم
شب را در انتهای خودم گریه میکنم
هم زنده در ملافه فرو میروم به مرگ
هم مرده در رثای خودم گریه میکنم
در منزل جدید خودم چال میشوم
در مجلس عزای خودم گریه میکنم
خود را کنار مرگ به پایان رساندهام
اینک از ابتدای خودم گریه میکنم
نامه نوشتم از تو به خود گفتمم بیا
در نامهات برای خودم گریه میکنم
میگویم آه...نامه رسیده...بیا برو....
افتادهام به پایخودم گریه میکنم
این نامه مملو از مه و ابر است پس چرا
جای تو هم به جای خودم گریه میکنم؟!
من میرود سراغ خودش را بگیرد و
من پشت رد پای خودم گریه میکنم
باران گرفته صحن اتاق مرا بخند...
از شوق پا به پای خودم گریه میکنم
#محمدرضا_حاج_رستمبگلو
من پشت پلکهای خودم گریه میکنم
شب را در انتهای خودم گریه میکنم
هم زنده در ملافه فرو میروم به مرگ
هم مرده در رثای خودم گریه میکنم
در منزل جدید خودم چال میشوم
در مجلس عزای خودم گریه میکنم
خود را کنار مرگ به پایان رساندهام
اینک از ابتدای خودم گریه میکنم
نامه نوشتم از تو به خود گفتمم بیا
در نامهات برای خودم گریه میکنم
میگویم آه...نامه رسیده...بیا برو....
افتادهام به پایخودم گریه میکنم
این نامه مملو از مه و ابر است پس چرا
جای تو هم به جای خودم گریه میکنم؟!
من میرود سراغ خودش را بگیرد و
من پشت رد پای خودم گریه میکنم
باران گرفته صحن اتاق مرا بخند...
از شوق پا به پای خودم گریه میکنم
#محمدرضا_حاج_رستمبگلو
💜
می رویهات را نمیبینم...
نیستیهات را نمیخوابم...
خواب و بیدار عصر هر شنبه،
می.نشینم به شوق آمدنت!
#محمدرضا_حاج_رستمبگلو
@asheghanehaye_fatima
می رویهات را نمیبینم...
نیستیهات را نمیخوابم...
خواب و بیدار عصر هر شنبه،
می.نشینم به شوق آمدنت!
#محمدرضا_حاج_رستمبگلو
@asheghanehaye_fatima