@asheghanehaye_fatima
ما مست از سخنانی هستیم
که هنوز به فریاد درنیاوردهایم
مست از بوسههایی هستیم که هنوز نگرفتهایم
از روزهایی که هنوز نیامدهاند
از آزادی که در طلباش بودیم
از آزادی که ذرهذره به دست میآوریم
پرچم را بالا بگیر
تا بر صورت بادها سیلی بزند
حتی لاکپشتها هم هنگامی که بدانند به کجا میروند
زودتر از خرگوشها به مقصد میرسند.
#یانیس_ریتسوس | یونان، ۱۹۹۰-۱۹۰۹ |
برگردان: #محسن_آزرم
ما مست از سخنانی هستیم
که هنوز به فریاد درنیاوردهایم
مست از بوسههایی هستیم که هنوز نگرفتهایم
از روزهایی که هنوز نیامدهاند
از آزادی که در طلباش بودیم
از آزادی که ذرهذره به دست میآوریم
پرچم را بالا بگیر
تا بر صورت بادها سیلی بزند
حتی لاکپشتها هم هنگامی که بدانند به کجا میروند
زودتر از خرگوشها به مقصد میرسند.
#یانیس_ریتسوس | یونان، ۱۹۹۰-۱۹۰۹ |
برگردان: #محسن_آزرم
@asheghanehaye_fatima
بانوی من
اگر دست من بود
برایات پایتختی
در گوشهی زمان میساختم
که ساعتهای شنی و خورشیدی
در آن کار نکنند
مگر آنگاه که
دستهای کوچک تو
در دستان من آرمیدهاند.
#نزار_قبانی | سوریه، ۱۹۹۸-۱۹۲۳ |
برگردان: #محسن_آزرم
بانوی من
اگر دست من بود
برایات پایتختی
در گوشهی زمان میساختم
که ساعتهای شنی و خورشیدی
در آن کار نکنند
مگر آنگاه که
دستهای کوچک تو
در دستان من آرمیدهاند.
#نزار_قبانی | سوریه، ۱۹۹۸-۱۹۲۳ |
برگردان: #محسن_آزرم
@asheghanehaye_fatima
هر صدایی صدای مادر میشود
وقتی فنجانِ قهوهای روی میز میگذارد
تکّهای نانِ داغ دستات میدهد
#یانیس_ریتسوس | یونان، ۱۹۹۰-۱۹۰۹ |
برگردان: #محسن_آزرم
هر صدایی صدای مادر میشود
وقتی فنجانِ قهوهای روی میز میگذارد
تکّهای نانِ داغ دستات میدهد
#یانیس_ریتسوس | یونان، ۱۹۹۰-۱۹۰۹ |
برگردان: #محسن_آزرم
کارِ من این است
که آوارهی سایهات شوم
سایهای که سایهی من است.
کارِ من این است
که ساکنِ صدایات شوم
صدایی که صدای من است.
#محمود_درویش
برگردان: #محسن_آزرم
@asheghanehaye_fatima
که آوارهی سایهات شوم
سایهای که سایهی من است.
کارِ من این است
که ساکنِ صدایات شوم
صدایی که صدای من است.
#محمود_درویش
برگردان: #محسن_آزرم
@asheghanehaye_fatima
حتا قطرهی اشکی هم نریخت زن
یکراست رفت سراغ بندرخت و
ژاکتاش را برداشت و
رفت
انگار دست دراز کرده باشد و
ماه را
از آسمان تابستان
برداشته باشد
مرد باورش نمیشد
چشم رویهم نگذاشت آنشب و
فرداشب و فردای فرداشب هم
دوهفته گذشت و
ماه برگشت و
مرد تازه فهمید زن برنمیگردد
از جا بلند شد
در آینه خودش را دید
انگار از پنجرهای نیمباز
آسمان بیماه را دیده باشد
بعد
یادش آمد که زن ژاکتاش را برده است.
#یانیس_ریتسوس
برگردان: #محسن_آزرم
@asheghanehaye_fatima
یکراست رفت سراغ بندرخت و
ژاکتاش را برداشت و
رفت
انگار دست دراز کرده باشد و
ماه را
از آسمان تابستان
برداشته باشد
مرد باورش نمیشد
چشم رویهم نگذاشت آنشب و
فرداشب و فردای فرداشب هم
دوهفته گذشت و
ماه برگشت و
مرد تازه فهمید زن برنمیگردد
از جا بلند شد
در آینه خودش را دید
انگار از پنجرهای نیمباز
آسمان بیماه را دیده باشد
بعد
یادش آمد که زن ژاکتاش را برده است.
#یانیس_ریتسوس
برگردان: #محسن_آزرم
@asheghanehaye_fatima
تنهایی
باغیست
که یک درخت دارد
اینکه رازی نداری
رازِ توست
گُم باش
تا همیشه
از تو بپرسند
خورشید
سایهی دیگریست
میگویم اما دلیلی ندارم برایش
ماهْ
آتشِ دیگریست
میگویم امّا هزار دلیل دارم برایش
این روزها که میگذرد
گوری میشود
بیجنازه
بیشهی اندوه میشوند
کلماتی که غریبهاند با من
هر پرسشی دو نیم میکُندم
نیمی من و
نیمی پرسشِ من
پیِ پاسخی میگردد پرسشِ من
پیِ پرسشی دیگر میگردم من
شبی که تنها خوابیدم
خیال کردم
آسمانْ
چنگِ شبَست و
ستارهها سیمهای گسستهاش
چه کنم
برای آسمانی که پرپر میشود روی شانهام؟
گُر میگیرد و میسوزد
چیزهای دور و بَرَش
هوا آتشَست و
آبْ آتش
پس این سرما
از کجا به جاناش افتاده؟
#آدونیس
برگردان: #محسن_آزرم
@asheghanehaye_fatima
باغیست
که یک درخت دارد
اینکه رازی نداری
رازِ توست
گُم باش
تا همیشه
از تو بپرسند
خورشید
سایهی دیگریست
میگویم اما دلیلی ندارم برایش
ماهْ
آتشِ دیگریست
میگویم امّا هزار دلیل دارم برایش
این روزها که میگذرد
گوری میشود
بیجنازه
بیشهی اندوه میشوند
کلماتی که غریبهاند با من
هر پرسشی دو نیم میکُندم
نیمی من و
نیمی پرسشِ من
پیِ پاسخی میگردد پرسشِ من
پیِ پرسشی دیگر میگردم من
شبی که تنها خوابیدم
خیال کردم
آسمانْ
چنگِ شبَست و
ستارهها سیمهای گسستهاش
چه کنم
برای آسمانی که پرپر میشود روی شانهام؟
گُر میگیرد و میسوزد
چیزهای دور و بَرَش
هوا آتشَست و
آبْ آتش
پس این سرما
از کجا به جاناش افتاده؟
#آدونیس
برگردان: #محسن_آزرم
@asheghanehaye_fatima
شبها آیندهی من نوشته میشود،
جزییات هراسناکِ روز بعد،
و باید در ساعتِ هفتِ صبح از خواب بیدار شوم،
سرآسیمه و جانبهلب بازگردم،
تا به سفارشهای روزانه برسم.
برفها را به یاد میآورم و کوهها
و تبعیدهایی را که هرگز نزیستم.
■شاعر: #میخالیس_گاناس [ Michalis Gkanas / یونان، زادهی۱۹۴۴ ]
■برگردان: #محسن_آزرم
@asheghanehaye_fatima
جزییات هراسناکِ روز بعد،
و باید در ساعتِ هفتِ صبح از خواب بیدار شوم،
سرآسیمه و جانبهلب بازگردم،
تا به سفارشهای روزانه برسم.
برفها را به یاد میآورم و کوهها
و تبعیدهایی را که هرگز نزیستم.
■شاعر: #میخالیس_گاناس [ Michalis Gkanas / یونان، زادهی۱۹۴۴ ]
■برگردان: #محسن_آزرم
@asheghanehaye_fatima