عاشقانه های فاطیما
807 subscribers
21.2K photos
6.48K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
روزگاری ازین‌سان گذر کرد
خالی از گفت‌وگوها و دیدار
تو، در آن‌سوی احلام و رویا
من روان جست‌وجوگر به هرسوی
گاه در خواب
گاه بیدار...

●●●●●●●

مرت أیام
لم نلتقِ
أنت هناك وراء مدی الأحلام
فی أفق حف به المجهول
و أنا أمشي و أری و أنام..

■●شاعر: #نازک_الملائکه | عراق، ۲۰۰۷-۱۹۲۳ |

■●برگردان: #محمدرضا_شفیعی‌کدکنی

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima




روزها رفتند
و تو به یاد نیاوردی
که آن‌جا
در آن گوشه‌ی متروک قلب‌ات
عشقی جا مانده
عشقی زخم خورده
که بی‌تابانه می‌نالد
روشنایی‌ام بخش

روزها رفتند
و ما به هم نرسیدیم
تو آن سوی مرزهای رویایی
در افقی که ناشناخته‌ها را در آغوش گرفته
و من
قدم می‌زنم
می‌بینم
می‌خوابم
و به فرداهای روشنی دل خوش می‌کنم
که با شتاب
به گذشته‌ی برباد رفته‌ام
می‌پیوندند

روزهایم
طعمه‌ی افسوس‌ها شدند
کی خواهی آمد؟

■●شاعر: #نازک_الملائکه | عراق، ۲۰۰۷-۱۹۲۳ |

■●برگردان: #سمانه_رضایی
@asheghanehaye_fatima



روزهای خاموش گذشت.
یک‌دیگر را ندیدیم،
حتا رؤیای‌ سراب‌گونه
ما را با هم جمع نکرد.
من تنهایم و خود را
با گام نهادن در تاریکی سرگرم می‌کنم،
در پشت شیشه‌ی ضخیم و در پشت در
در تنهایی من، روزها گذشت
روزهایی سرد و گذران
که ملال شک‌آلودم را با خود بردند،
و در پشت در به کُندی می‌گذشتند.

آیا زمان بر ما گذشت؟
نه
ما در بی‌زمانی فرورفتیم
و در پهنه‌ی اوهام غرق شدیم.




#نازک_الملائکه | عراق، ۲۰۰۷-۱۹۲۳ |

برگردان: #سمانه_رضایی
اگر فردا برگشتیم!!
و سرنوشت خواست که ما را با هم ببیند.
و هم‌دیگر را ملاقات کردیم
آیا این دل‌های مُرده‌
از پشت قفسه‌ی سینه‌هامان خواهند تپید؟

★★★★★
لو رجعنا غداً!!
وأراد الزمان أن يرانا كما كنّا
‏والتقينا فهل ينبض الميّتان!؟
‏خلف ألواح صدرينا..

#نازک_الملائکه | عراق، ۲۰۰۷-۱۹۲۳ |

برگردان: #فاطمه_دلیمی

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



کجاست شور و حرارتِ دیروز؟
اکنونم میانِ اندوهان و رخوت در گذر است
دریغا گذشته‌ی خداییِ من
نغمه‌های‌اش آیا در دلِ تنهای من مُردند؟
آه ای شاعرِ من!
چرا ورای گذشته‌ی دورِ من فاصله گرفتی؟
منی که هنوز هم مناجاتی برای چشمانِ تو
و توفانی از اشتیاق و سرگشته‌گی‌ام

آه آیا تمامِ آن‌چه شیفته‌گی و مشتاقی بود
از ظلمتِ زنده‌گی‌ام غیب شد؟
عشقِ خدایی چه‌گونه از دست رفت ای پرنده‌ی آزادِ من!
و سراپا شک و گمان شدم؟
منی که هم‌چنان قلبی هستم که از روی شوق
با عشقِ پنهانیِ خویش مدارا می‌کنم
ای‌کاش رازم را افشا می‌کردم ای آرزوی جانان!
و گوهرِ عشقم را عیان می‌ساختم

روزهامان چه‌گونه میانِ آسیابِ شوروشوق‌ها و اندوهان گذشت؟
قلبِ من و قلبِ تو
مالامال شوروعشق است
اما به کتمان متوسل می‌شویم
هر بار که چشمانم با تو از عشق و دل‌دادگی سخن گفت
چشمانم را با ممانعت مجازات کردم
چه‌گونه عشقمان را کتمان کردیم ای شاعرِ من!
در حالی‌که عاشقان پیش از ما
هرگز از رب‌النوعِ «کوپید» نافرمانی نکردند...




#نازک_الملائکه
برگردان: #محمد_حمادی
روزهای خاموش گذشت.
یک‌دیگر را ندیدیم،
حتا رؤیای‌ سراب‌گونه
ما را با هم جمع نکرد.
من تنهایم و خود را
با گام نهادن در تاریکی سرگرم می‌کنم،
در پشت شیشه‌ی ضخیم و در پشت در
در تنهایی من، روزها گذشت
روزهایی سرد و گذران
که ملال شک‌آلودم را با خود بردند،
و در پشت در به کُندی می‌گذشتند.

آیا زمان بر ما گذشت؟
نه
ما در بی‌زمانی فرورفتیم
و در پهنه‌ی اوهام غرق شدیم.




#نازک_الملائکه | عراق، ۲۰۰۷-۱۹۲۳ |

...🚶‍♂...
@asheghanehaye_fatima
کجاست شور و حرارتِ دیروز ؟
اکنون‌ام میانِ اندوهان و رخوت در گذر است
دریغا گذشته‌ی خداییِ من
نغمه‌هایش آیا در دلِ تنهای من مُردند ؟
آه ای شاعرِ من
چرا ورای گذشته‌ی دورِ من فاصله گرفتی ؟
منی که هنوز هم مناجاتی برای چشمانِ تو
و توفانی از اشتیاق و سرگشتگی‌ام
 
آه آیا تمامِ آنچه شیفتگی و مشتاقی بود
از ظلمتِ زنده‌گی‌ام غیب شد ؟
عشقِ خدایی چگونه از دست رفت ای پرنده‌ی آزادِ من
و سراپا شک و گمان شدم ؟
منی که هم چنان قلبی هست‌ام که از روی شوق
با عشقِ پنهانیِ خویش مدارا می‌کنم
ای‌کاش رازم را افشا می‌کردم ای آرزوی جانان
و گوهرِ عشق‌ام را عیان می‌ساختم
 
روزهامان چگونه میانِ آسیابِ شوروشوق‌ها و اندوهان گذشت ؟
قلبِ من و قلبِ تو
مالامال شوروعشق است
اما به کتمان متوسل می‌شویم
هر بار که چشمان‌ام با تو از عشق و دل‌داده‌گی سخن گفت
چشمان‌ام را با ممانعت مجازات کردم
چگونه عشق‌مان را کتمان کردیم ای شاعرِ من
....



#نازک_الملائکه 
#شما_فرستادید


@asheghanehaye_fatima
روزها رفتند
و ما به هم نرسیدیم
تو آن سوی مرزهای رؤیایی
در افقی که ناشناخته‌ها را در آغوش گرفته
و من
قدم می‌زنم
می‌بینم
می‌خوابم
و به فرداهای روشنی دل خوش می‌کنم
که با شتاب
به گذشته‌ی بربادرفته‌ام
می‌پیوندند

روزهایم
طعمه‌ی افسوس‌ها شدند
کی خواهی آمد؟

❄️ #نازک_الملائکه
#شما_فرستادید


@asheghanehaye_fatima
.
روزها رفت
روزهایی همه سرد و خاموش
پر ز تردید و خالی ز خورشید
لحظه‌هایی که من گوشِ خود را
می‌سپردم به گامِ دقایق
لحظه‌های سراسر تپش را
می‌شمردم

آه، می‌پرسم از تو من اکنون
بر من و تو زمان را گذر بود؟
یا که در بی‌زمان غرقه بودیم
در فراخنا و ژرفای اوهام؟
روزهایی گران‌بار از شوق...

■شاعر: #نازک_الملائکه [ عراق، ۲۰۰۷-۱۹۲۳ ]

■برگردان: #محمدرضا_شفیعی_کدکنی

@asheghanehaye_fatima
و قرن ها از من می پرسند
تو کیستی ای زن
و باد از من می پرسد
تو کجایی ای زن

من
روح ناآرام توام ای باد
زمان مرا انکار کرده است
از این رو
من نیز مانند تو
هیچ کجا نیستم

❤️ #نازک_الملائکه
#شما_فرستادید


@asheghanehaye_fatima