عاشقانه های فاطیما
781 subscribers
21K photos
6.4K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
«طاهره، طاهره‌ی عزیزم»
کتابی شامل ۴۱ نامه‌ی عاشقانه از #غلامحسین_ساعدی به «طاهره کوزه گرانی» است.
نامه‌هایی یک‌طرفه که هرگز جوابی نداشتند.

#نشر_مشکی

@asheghanehaye_fatima

این عکس نامه‌ی غلامحسین ساعدی به معشوقش طاهره است. بعد از درگذشت طاهره کوزه‌گرانی در کتاب «طاهره، طاهره عزیزم، نشر مشکی» منتشر شد. نامه‌‌هایی که غلامحسین ساعدی در فاصله زمانی 13 ساله از سال 1332 تا تیرماه 1345 نوشته است. نامه‌هایی یک‌طرفه از سوی یکی از  نویسندگان بزرگ معاصر که هرگز جوابی نداشتند. ‌

از نامه‌ای:
‌ امشب پاس‌ام و می دانم سه ساعت تمام نصفه شب همه اش را با تو خواهم بود. خیال تو را نمی توانم از خودم دور کنم و وضع روحی ام در حال متلاشی شدن است، از تو خواهش می کنم شب های جمعه شمعی روشن کنی، همان جایی که سابق شمع روشن می کردیم مرا دعا کن، مرا دعا کن تا از این دنیای تاریک خلاص بشوم.‏
مرا دعا کن تا هرچه زودتر رها شوم و به نزدت برگردم.‏
مرا دعا کن از این تنهایی کشنده و خطرناک راحت و آسوده شوم.‏



تاریخ : 6/12/40
#غلامحسین_ساعدی


@asheghanehaye_fatima
تو در میانِ استخوان‌های مَن

آواز می‌خوانی . . .


در یکی از نامه‌های عاشقانه خود به طاهره کوزه‌گرانی
#غلامحسین_ساعدی



@asheghanehaye_fatima
من نه تنها صورت زیبای تو را دوست دارم ؛ نه تنها موهای زرینت را دوست دارم ؛ بلکه نام تو را ، لباس‌های تو را ، کفش‌های کوچکت را هم دوست دارم . یعنی اگر یک ذره زباله ، یک تکه کاغذ از دست تو زمین بیافتد آن را برخواهم داشت و تا روز قیامت نگه خواهم داشت . اگر دستمال جیبی تو پیش من بود ، آن را برای همیشه روی قلب خود می‌گذاشتم .
آه چه قدر دوستت دارم
دست‌های کوچک و لب‌های قشنگت را می‌بوسم


📝 از میان نامه‌های #غلامحسین_ساعدی به طاهره کوزه‌گرانی

@asheghanehaye_fatima
‏تــو
در میانِ استخوان‌های من آواز می‌خوانی...


#غلامحسین_ساعدی

@asheghanehaye_fatima
طاهره‌ی قشنگ
آیا روزی خواهد رسید که دست کوچک تو
طپش‌های قلب محنت‌زده‌ی مرا احساس کند
و من زلف‌های زرین تو را ببوی‌ام؟


از #نامه‌های #غلامحسین_ساعدی به طاهره کوزه‌گرانی


@asheghanehaye_fatima
هرکسی حق داره برای زندگی خودش تصمیم بگیره، این اصلیه که همه قبول دارن.
هیچکس تو این دنیا وصی و قیم لازم نداره.
اما یه چیزای دیگه ام هست، آدم تنها واسه خودش زندگی نمی کنه.
اگه غیر این بود که حرفی نداشتیم، اما دیگرونم هستن، اونایی که آدم به اونا دل بسته س، یا اونایی که به آدم دل بسته ن، به هرصورت دیگرونم باید در نظر گرفت، بی اعتنایی به دیگران، فکر نمی کنم تنها وسیله ی راحتی و رهایی باشه...


#غلامحسین_ساعدی

@asheghanehaye_fatima
۲۴ دی فرخنده روزی است
که زنده یاد #غلامحسین_ساعدی
به تبریز دیده به جهان گشود.

بی اغراق او تنها نویسنده ایرانی است
که در سه قالب نمایشنامه،فیلمنامه و رمان نوشت و در هر سه از سرامدان ایران شد.
ساعدی پدر قوم نگاری ایران‌نیز به شمار می آید سه اثر اهل هوا، خیاو و ایلخچی نمونه منحصر بفرد و تکرار نشدنی اثار اوست.
دکتر ساعدی فعالیت وسیعی در حوزه ادبیات و حتا ترجمه داشت و از معدود نویسندگان ایرانی است که شهرت جهانی دارد.


@asheghanehaye_fatima
- فکر می‌کنم اگر ما، من یا تو، مورد محبتِ کسی بودیم، مختصر دلگرمی‌ای پیدا می‌کردیم؛ ولی بدبختی اینجاست که کسی را ندارم و تنهاییم... آخر با عرق و سیگار که نمی‌شود برای همیشه آرام شد.

#غلامحسین_ساعدی

@asheghanehaye_fatima
جانوران جنگل مغز من
از این برهنه ی بی خبر چه میخواهید؟

#غلامحسین_ساعدی
@asheghanehaye_fatima
با من برقص......

هرکسی حق داره برای زندگی خودش تصمیم بگیره، این اصلیـه کہ همـه قبول دارن، یعنی هیچ‌کس تو این دنیا وصی و قیـ‌م لازم نداره.
امّا یه چیزای دیگـه ام هست، آدم تنـ‌ها واسـہ خودش زندگی نمیکنه.
اگه غیر این بود کہ حرفی نداشتیم، امّا دیگرونم هستن، اونایی کہ آدم بہ اون دل بستـه س، یا اونایی که بہ آدم دل بستـه ن،
بہ هرصورت دیگرونم باید در نظر گرفت، بی اعتنایی بہ دیگران، فکر نمیکنم تنـ‌ها وسیلهٔ راحتی و رهایی باشـه.


#غلامحسین_ساعدی
📕 واهمه‌های بی‌نام و نشان


@asheghanehaye_fatima
جانوران جنگل مغز‌ من
از این برهنه بی‌خبر چه‌ می‌خواهید؟

#غلامحسین_ساعدی


@asheghanehaye_fatima
وقتی #غلامحسین_ساعدی می‌میرد و خبر مردنش را اعلامیه می‌کنند بر دیوارهای محله‌ی مارالان، زنی بی‌قرار راه می‌افتد در کوچه‌ پس‌کوچه‌ها تا خودش را برساند به آن اعلامیه‌ی بر دیوار، به قصد کندن و لابد پاره کردنش. اهالی مارالان آن روز نمی‌دانستند آن زن، طاهره، همان زنی است که غلامحسین ساعدی همه‌ی سال‌های عمر را در تب‌و تاب عشقش سوخت و به وصالش نرسید وُ ناکام از آن عشق، در غربت پاریس جان داد وُ خاکش کردند همان‌جا.
تنها پس از چند هفته از مرگ طاهره کوزه‌گرانی، نامه‌های غلامحسین ساعدی را در پستوی خانه‌اش یافتند. نامه‌هایی که انگار طاهره یک‌یکشان را بر تخم چشم‌هاش گذاشته و مراقبتشان کرده بود. و دردناک‌تر اینکه، کنار نامه‌ها بریده‌های ریز و درشت روزنامه‌هایی را پیدا کردند که طاهره با چه ذوق و سلیقه‌ای جدا کرده و لابد وقت و بی‌وقت، به‌گاه اندوه و دلتنگی، سرکی می‌زده به آنها، خبری را در روزنامه‌ای مرور می‌کرده که لابد می‌گفته غلامحسین آن‌موقع کجا بوده و چه می‌کرده. کدام نمایشنامه‌اش روی صحنه بوده یا کدام کتابش چاپ شده بوده... یا شاید در شبی سرد و برفی، میانه‌ی باد و هول و بوران، نامه‌‌ای را از پستو درمی‌آورده و سطر به سطرش را می‌خوانده و بغض می‌کرده...
طاهره، طاهره‌ی قشنگ و زیبا، طاهره‌ی عزیزم...
.
طاهره... هر چیز زیبا مرا به یاد تو می‌اندازد. تقصیر چه کسی است؟
.
پاهای کوچک و قشنگت را هزاربار می‌بوسم...
.
دستت را محکم می‌فشارم و می‌بوسم. امیدوارم چندان بی‌رحم نباشی...
.
چه‌طور می‌توانم فراموش کنم که در دل شب‌های رمضان، با چه امیدی گل می‌چیدم و جلوی پای تو، جلو خانه‌ات می‌ریختم، تا موقع مدرسه رفتن آن را لگد کنی. طاهره‌ی قشنگ، می‌دانی چیست؟ من اراده‌ی قوی، مثل شیرها داشتم، به هیچ‌چیز رام نمی‌شدم و تو به چه شکلی مرا اسیر کردی، خودم هم نمی‌دانم...
.
باور کن اگر بمیرم، استخوان‌هایم، خاکسترم، جسدم، کفنم، تو را دوست خواهند داشت...

طاهره آن روز که اعلامیه‌ی غلامحسین را از دیوار می‌کند، می‌دانست که کفن غلامحسین و جسدش هم حالا و تا ابد او را دوست دارند. همین است که بر سنگ قبر طاهره در گورستان مارالان نوشته‌اند: «آرام‌جای کسی که میان استخوان‌های گوهرمراد آواز می‌خواند.»
طاهره؛ زنی که یک عمر راز دوست داشتنِ غلامحسین را با خود حمل می‌کرد و نامه‌هایش را پنهانی در کنج خلوتش نگه داشته بود و روز مرگ غلامحسین بر پشت برگی از تقویم کوچکش، به خط لرزانی نوشت:
«فوت ساعدی، جمعه ۸ آذر»

#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
#غلامحسین_ساعدی به طاهره کوزه‌گرانی چقدر لطیف گفته



طاهره‌ی قشنگم
آیا روزی خواهد رسید که دست کوچک تو تپش‌های قلب محنت‌زده‌ی مرا احساس کند و من زلف‌های زرین تو را ببویم؟
📓
@asheghanehaye_fatima
«قلب مرا نشکن، محبت مرا بپذیر، زیرا اگر چهارگوشه‌ی دنیا را بگردی کسی را نخواهی یافت که یک‌هزارم من تو را دوست بدارد.»

#نامه به معشوقه اش
#غلامحسین_ساعدی
@asheghanehaye_fatima
.

آدم نمی‌تواند تحمل کند ،
بالاخره باید داشت ، انسانی را باید داشت
که غم انسان را دریابد.




#غلامحسین_ساعدی
در نامه به طاهره کوزه گرانی

@asheghanehaye_fatima
.
بعضی‌ها این جوری‌اند، وقتی یک نیش می‌خورند فکر می‌کنند اگه دیگران هم نیش بخورند درد آن‌ها کمتر می‌شود.

#غلامحسین_ساعدی
@asheghanehaye_fatima
نوشته است: «طاهره‌ام را می‌بوسم.»
زیرش را امضا زده: «غ»
و بعد هم آن درختِ بی‌برگ و بار؛ و این رویای زیبا: «درختِ من سیب خواهد داد.»

_ این صفحه و این طراحی، سطرهای پایانی یک نامه است.
از #غلامحسین_ساعدی به طاهره کوزه‌گرانی؛ به تاریخ ۱۳۴۰/۱۲/۱۳

اینجا غلامحسین ۲۶ساله است.

@asheghanehaye_fatima
ولی من اگر هزاران سال زنده باشم، پیر و شکسته و مردنی شوم، بازهم به یاد تو خواهم بود؛
باور کن اگر بمیرم
استخوان‌هایم، خاکسترم، جسدم، کفنم، تو را دوست خواهند داشت.

#غلامحسین_ساعدی

@asheghanehaye_fatima
«طاهره‌ی قشنگ، آیا روزی خواهد رسید که دست کوچک تو طپش‌های قلب محنت‌زده‌ی مرا احساس کند و من زلف‌های زرین تو را ببوی‌ام؟»
💌نامه‌ #غلام‌حسین_ساعدی به طاهره کوزه‌گرانی

@asheghanehaye_fatima