عاشقانه های فاطیما
807 subscribers
21.2K photos
6.48K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
"أهذهِ ضحكةٌ على وجهك
أم نورٌ على قلبي؟"

اين، خنده‌ای‌ست بر صورتت،
یا نوری است بر قلبم؟


@asheghanehaye_fatima
.


«أتَعلمُ مَا هُوَ الحَنين؟
الحَنينُ هُوَ حينَ لَا يَستطيعُ الجَسدُ أن يَذهبَ
حَيثُ تَذهبُ الرُّوح ...»

می‌دانی "دلتنگی" چیست؟
دلتنگی آن است که جسمت نتواند به آنجایی
برود که جانت به آنجا می‌رود...




#محمود_درویش
#شما_فرستادید

@asheghanehaye_fatima
.
.


گفتگو با تو
مثل نفس‌های بلند آتش
می‌برد چشم خیالم را
تا بیابان‌های دورترین خاطره‌ها
که در آن گنجشکان بر سنبل گندم‌ها
اهتزازی دارند
که در آن گل‌ها با اخترها رازی دارند...



#منوچهر_آتشی
#شما_فرستادید


@asheghanehaye_fatima
اثری نماند باقی ز من اندر آرزویت
چه کنم که سیر دیدن نتوان رخ نکویت

همه روز گرد کویت همه شب بر آستانت
غرضی جز این ندارم که نظر کنم به رویت

پس ازین به دیده خواهم به طواف کویت آمد
که بسود تا به زانو قدمم به جستجویت

به وفا که در پذیری که من از پی وفایت
دل خون گرفته کردم خورش سگان کویت

خردو ضمیر و هوشم، دل و دیده نیز هم شد
ز همه خیال خالی به جز از خیال رویت

من اگر نمی توانم حق خدمت زیادت
کم ازین که جان شیرین بدهم در آرزویت

ز نسیم جانفزایت دل مرده زنده گردد
ز کدام باغی ای گل که چنین خوش است بویت

به تن چو تار مویت نهی ار دو صد جهان غم
ندهم به هیچ حالی دو جهان به تار مویت

امیرخسرو دهلوی
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
ای حقه ی نقد جان بر طاق دو ابرویت
وی حلقه ی جان و دل پیرامن گیسویت

تشویش خردمندان از باد صبا بودی
گر هیچ گذر کردی بر سلسله ی مویت

از پیرهن یوسف تا بیش نگوید کس
بر باد فشان یک شب سامک چه ی خوش بویت

شاید که کند دعوی کز خلد همی آیم
آن را که گذر باشد بر خاک سر کویت

وصف لب شیرینت چون من که کند الّا
هنگام شکر خوردن طوطی سخن گویت

چون جام به کف گیری با آن همه گیرایی
گرمی نکند صهبا با نازکی خویت

تا چشم زدم بر هم بربود مرا از من
ختم است فسون کردن بر غمزه ی جادویت

جز با تو نمی باشم زیرا نتوان بودن
در مظلمه ی هجرت بی مشعله ی رویت

بی چاره نزاری را مرجع تو و ملجأ تو
عیبش نتوان کردن گر میل کند سویت

حکیم نزاری قهستانی
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
چه غم گر در سرم شوری‌ست از سودای گیسویت؟
سر صد همچو من بادا فدای هر سر مویت

تن چون موی را خواهم به گیسوی تو پیوستن
بدین تقریب خود را خواهم افگندن به پهلویت

به روی خوبت از روزی که خط بندگی دادم
ز غم‌های جهان آزادم ای من بندهٔ رویت

به دور لاله و گل چون به گل‌گشت چمن رفتی
خجل شد آن یک از رنگ تو و آن دگر از بویت

از آن رو بر سر کویت قدم کردم ز فرق سر
که می‌خواهم نگردد پایمال من سر کویت

خدا را چون به پایت سر نهم رخ بر متاب از من
که میل سجده دارم پیش محراب دو ابرویت

نترسم گر به خون‌ریز هلالی تیغ برداری
ولی ترسم که آزاری رسد بر دست و بازویت

هلالی جغتایی
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
•••

الان بدونِ این صورتی که تمام وجودم را منقلب می‌کند. بدونِ این صدا و بدون این تنی که باید کنارم می‌بود چه کنم؟

شب‌بخیر عزیزم‌. کاش فردا زود برسد و روزهای دیگری که تو بیشتر متعلق به من باشی .
با تمامِ توان می‌بوسمت.


#آلبر_کامو به "ماریا کاسارس"

@asheghanehaye_fatima
من پشیمان نیستم
من به این تسلیم می‎اندیشم، این تسلیم دردآلود
من صلیب سرنوشتم را
بر فراز تپه‌های قتلگاه خویش بوسیدم.

در خیابان‌های سرد شب
جفت‌ها پیوسته با تردید
یکدگر را ترک می‌گویند.

در خیابان‌های سرد شب
جز خداحافظ، خداحافظ، صدائی نیست.

من پشیمان نیستم
قلب من گوئی در آن‌سوی زمان جاری‌ست
زندگی قلب مرا تکرار خواهد کرد
و گل قاصد که بر دریاچه‌های باد می‌راند
او مرا تکرار خواهد کرد.

آه، می‌بینی
که چگونه پوست من می‌درد از هم؟
که چگونه شیر در رگ‌های آبی پستان‌های سرد من
مایه می‌بندد؟
که چگونه خون
رویش غضروفیش را در کمرگاه صبور من
می‌کند آغاز؟

من تو هستم تو
و کسی که دوست می‌دارد
و کسی که در درون خود
ناگهان پیوند گنگی باز می‌یابد
با هزاران چیز غربت‌بار نامعلوم
و تمام شهوت تند زمین هستم
که تمام آب‌ها را می‌کشد در خویش
تا تمام دشت‌ها را بارور سازد.

گوش کن
به صداهای دور دست من
در مه سنگین اوراد سحرگاهی
و مرا در ساکت آئینه‌ها بنگر
که چگونه باز، با ته‌مانده‌های دست‌هایم
عمق تاریک تمام خواب‌ها را لمس می‌سازم
و دلم را خالکوبی می‌کنم چون لکه‌ای خونین
بر سعادت‌های معصومانۀ هستی.

من پشیمان نیستم
با من ای محبوب من، از یک من دیگر
که تو او را در خیابان‌های سرد شب
با همین چشمان عاشق باز خواهی یافت
گفتگو کن
و بیاد آور مرا در بوسۀ اندوگین او
بر خطوط مهربان زیر چشمانت...


#فروغ_فرخزاد

@asheghanehaye_fatima
شدَّتْ على يدي
ووشوشتني كلمتين
أعزَّ ما ملكته طوال يوم :
(سنلتقي غداً)
ولفَّها الطريق.

حلقتُ ذقني مرتين !
مسحت نعلي مرتين
أخذت ثوب صاحبي... وليرتين...
لأشتري حلوى لها ’ وقهوة مع الحليب!..
وحدي على المقعد
والعاشقون يبسمون..
وخافقي يقول :
ونحن سوف نبتسم !
لعلها قادمة على الطريق..
لعلها سهت.
لعلها.. لعلها
ولم تزل دقيقتان !
النصف بعد الرابعهْ
النصف مرّ
وساعة .. وساعتان
وامتدت الظلال
ولم تجئ من وعدتْ
في النصف بعد الرابعهْ.


محمود درويش

•••

دستم را فشرد
و دو‌ کلمه در گوشم زمزمه کرد
عزیزترین چیزی که در طول روز با خود داشتم:
« میبینمت، فردا »
و راه او را در خود فرو برد.

صورتم را تراشیدم، دوبار
کفشم را برق انداختم، دو بار
پیراهنى از دوستم گرفتم... و دو ‌لیر!
تا برایش کیکی بخرم و‌ قهوه‌ای با طعم شیر.

تنها بر روی صندلی
و عشاق لبخندزنان.
تپش قلبم گفت:
لبخند بر لبان ما هم خواهد نشست؟!
شاید در راه باشد
شاید فراموش کرده‌ باشد
شاید... شاید
و هنوز دو دقيقه مانده
شد چهار و نيم
یک نیم گذشت
و یک ساعت... و دو ساعت...
سایه‌ها پهن شدند
و کسی که وعده‌ی نیم بعد از چهار را داده بود، نیامد...

#محمود_درویش|ترجمه: نادین هردان

@asheghanehaye_fatima
آن‌ها عشق را کشته‌اند
و مردانی را که عشق می‌باختند
آن‌ها ترانه‌ها را کشته‌اند
و کسانی را که ترانه می‌خواندند.

آری آن‌ها هر چه را که
در زمین محبوب لازم بوده است کشته‌اند،
اما نه گلِ کوچکی را که هنوز نشکفته بود.

#مارکوس_آنا

@asheghanehaye_fatima
مرا که مست تو ام
این خمار خواهد کشت...!!!

#هوشنگ_ابتهاج

@asheghanehaye_fatima
هزار جان مقدس فدای روی تو باد
که در جهان چو تو خوبی کسی ندید و نزاد

ز صورت تو حکایت کنند یا ز صفت
که هر یکی ز یکی خوبتر زهی بنیاد

دلم هزار گره داشت همچو رشته سحر
ز سحر چشم خوشت آن همه گره بگشاد

نشسته‌ایم دل و عشق و کالبد پیشت
یکی خراب و یکی مست وان دگر دلشاد

به زیر سایه زلفت دلم چه خوش خفته‌ست
خراب و مست و لطیف و خوش و کش و آزاد

#مولوی
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
ای جانِ همه جهان زکوةِ لبِ تو
رسته ز شکر برون نباتِ لبِ تو

دل در ظلماتِ زلفت از دست برفت
آه ار نرسد آبِ حیاتِ لبِ تو

#عطار_نیشابوری, مختارنامه, باب سی و هشتم: در صفت لب و دهان معشوق
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
جانا چو دلم دارد درد از سر زلف تو
بگذار در آن دردش وز دست بمگذارش

بردی دلم و پایش بستی به سر زلفت
دل باز نمی‌خواهم اما تو نکو دارش

تا بو که به دست آرم یک ذره وصال تو
جان می‌بفروشم من کس نیست خریدارش

#عطار_نیشابوری
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
روزها در طلبت می‌پویم
در فراقت همه شب می‌مویم

قصه شوق تو از خود با خود
دم بدم میشنوم میگویم

در سرا پای بتان حسن ترا
تو بتو موی بمو میجویم

رنگ و بویت ز خیالم نرود
چون شوم گل همه گل میرویم

در غمت بهر وضو وقت نماز
زاب دیده رخ خود میشویم

در تمنای لقایت چون فیض
کو بکو بیسر و پا می‌پویم

سر سودای تو دارم چکنم
میروم میطلبم میجویم

#فیض_کاشانی
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
و کاش وقتی ابرِ غم به گلوی کوچکت می‌رسد،
از یاد نبری شانه‌ای در کار نیست،
و بهتر است بپذیری همیشه قرار است در آغوشِ باد گریه کنی.
زیرا رنج تنهاست،و رنجور تنها‌تر...

#حمید_سلیمی
@asheghanehaye_fatima