@asheghanehaye_fatima
.
آموختم که دربرابر باد
موهایم را سفت ببندم
و دربرابر آنانکه به یکنظر عاشق میکنند،
چشمهایم را
آموختم به ناخنهایم
بهجای رنگ و عشوه، دریدن بیاموزم
و از چالههای عمیق زندگی
با کفشهای مردانه، پریدن بیاموزم
(میدانی؟
کفشهای پاشنهبلند
گاهی
چندسانتی به آسمان نزدیکم کردهاند،
بیشتر امّا زمینم زدهاند
و برای حفظ تعادل بر زمینی چنین ناهموار
باید
گاو نر باشی)
بادها میوزند
پریشان میوزند
و زنان با موهای باز، زیباترند
گاوهای نر امّا شاخهایشان
به این بادها نمیلرزد
و زمین تعادلش را
به جای محکمی تکیه میدهد.
#ليلاكردبچه 🎀
#آواز_كرگدن
#نشرنيماژ
.
آموختم که دربرابر باد
موهایم را سفت ببندم
و دربرابر آنانکه به یکنظر عاشق میکنند،
چشمهایم را
آموختم به ناخنهایم
بهجای رنگ و عشوه، دریدن بیاموزم
و از چالههای عمیق زندگی
با کفشهای مردانه، پریدن بیاموزم
(میدانی؟
کفشهای پاشنهبلند
گاهی
چندسانتی به آسمان نزدیکم کردهاند،
بیشتر امّا زمینم زدهاند
و برای حفظ تعادل بر زمینی چنین ناهموار
باید
گاو نر باشی)
بادها میوزند
پریشان میوزند
و زنان با موهای باز، زیباترند
گاوهای نر امّا شاخهایشان
به این بادها نمیلرزد
و زمین تعادلش را
به جای محکمی تکیه میدهد.
#ليلاكردبچه 🎀
#آواز_كرگدن
#نشرنيماژ
@asheghanehaye_fatima
پيش ازين، پيش ازين كه آه شوم
زندگی سخت رقّتآور بود
آنچه زاييده بودم از اندوه
گلّهای سينهسرخ بيسر بود
خواب ميديدیام كه روزِ شكار
گلّهای سينهسرخ را زدهای
و سپس غلت میزدی روی
رختخوابی كه مملو از پر بود
پيش ازين، پيش ازين كه ماه شوی
جزر و مدّی نمینواخت مرا
چونكه دريا درون يك بطری
روی امواج خود شناور بود
پيش ازين، پيش از اين كه زن بشوی
مرده بودی، و من در آغوشت
طفل بي مادری كه چشمانش
تا ابد مثل پوشكش تر بود
يادم آمد گلابدان بودی
وقتی افتاده بودی از منِ دست
يادم آمد گلابدان كه شكست
شهر تا مدتی معطّر بود
يادم آمد كسی به جز تو نبود
كه تو را تنگ در بغل بكشد
يادم آمد كه خواهرت بودی
و خودت با خودت برادر بود
آرزوهای بالدارت را
سربريدی سپس رها كردی
تا به هم بپّرند در قفسی
كه از اعماق خود مكدّر بود
رو به هم وا شديم و بسته شديم
رو به غم وا شديم و بسته شديم
كه بهشتت اگر پر از بن بست
دَرَكت لااقل پر از در بود
[]
كاشکی عشق را زبان سخن...
كاشكی عشق را زبان سخن...
كاشكی عشق را زبان سخن...
كاشكی...
كاشکی ميسّر بود
#حسين_صفا
کتاب #منجنيق
#نشرنيماژ
پيش ازين، پيش ازين كه آه شوم
زندگی سخت رقّتآور بود
آنچه زاييده بودم از اندوه
گلّهای سينهسرخ بيسر بود
خواب ميديدیام كه روزِ شكار
گلّهای سينهسرخ را زدهای
و سپس غلت میزدی روی
رختخوابی كه مملو از پر بود
پيش ازين، پيش ازين كه ماه شوی
جزر و مدّی نمینواخت مرا
چونكه دريا درون يك بطری
روی امواج خود شناور بود
پيش ازين، پيش از اين كه زن بشوی
مرده بودی، و من در آغوشت
طفل بي مادری كه چشمانش
تا ابد مثل پوشكش تر بود
يادم آمد گلابدان بودی
وقتی افتاده بودی از منِ دست
يادم آمد گلابدان كه شكست
شهر تا مدتی معطّر بود
يادم آمد كسی به جز تو نبود
كه تو را تنگ در بغل بكشد
يادم آمد كه خواهرت بودی
و خودت با خودت برادر بود
آرزوهای بالدارت را
سربريدی سپس رها كردی
تا به هم بپّرند در قفسی
كه از اعماق خود مكدّر بود
رو به هم وا شديم و بسته شديم
رو به غم وا شديم و بسته شديم
كه بهشتت اگر پر از بن بست
دَرَكت لااقل پر از در بود
[]
كاشکی عشق را زبان سخن...
كاشكی عشق را زبان سخن...
كاشكی عشق را زبان سخن...
كاشكی...
كاشکی ميسّر بود
#حسين_صفا
کتاب #منجنيق
#نشرنيماژ
هميشه در يک عمرِ كوتاه
چيزی برای غمگينبودن هست
مثل اين ماه
كه میخواهد سرش را بكوبد به پنجره
غمگين اما در كمال ادب
لبهايم را
مثل كفشهايم
جفت میكنم
و تو را
با همان شدّت كه يک درختِ بريده سقوط میكند
میبوسم
#حسين_صفا
#کتاب_نرگس
#نشرنيماژ
@asheghanehaye_fatima
چيزی برای غمگينبودن هست
مثل اين ماه
كه میخواهد سرش را بكوبد به پنجره
غمگين اما در كمال ادب
لبهايم را
مثل كفشهايم
جفت میكنم
و تو را
با همان شدّت كه يک درختِ بريده سقوط میكند
میبوسم
#حسين_صفا
#کتاب_نرگس
#نشرنيماژ
@asheghanehaye_fatima