قال: "اقتليني، فأنا احب عينيك"
و
ضاع الصوت...
گفت: "هلاکم کن که من عاشق ِ چشمهای توأم"
و
صدا گم شد...
#عبدالوهاب_البیاتی
@asheghanehaye_fatima
و
ضاع الصوت...
گفت: "هلاکم کن که من عاشق ِ چشمهای توأم"
و
صدا گم شد...
#عبدالوهاب_البیاتی
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
عیناک اصفهانُ
آوی إلی ابراجها الحمام...
☆☆☆☆☆
چشمان تو اصفهاناند
که در گلدستههایش
کبوتران پناه میگیرند...
■شاعر: #عبدالوهاب_البیاتی | عراق، ۱۹۹۹-۱۹۲۶ |
#حسین_خسروی
عیناک اصفهانُ
آوی إلی ابراجها الحمام...
☆☆☆☆☆
چشمان تو اصفهاناند
که در گلدستههایش
کبوتران پناه میگیرند...
■شاعر: #عبدالوهاب_البیاتی | عراق، ۱۹۹۹-۱۹۲۶ |
#حسین_خسروی
دو نار سینه ات در دستان من است
و چشمانت در چشمانم
و من چون زورق در دریا
و چون زه می لرزم
چه کسی در کار رضاع دیگری است؟
منم یا تو؟
که از دیگری زودتر بر اوج
دست خواهد یافت؟
اینک تویی بر بستر در دایره ی افسون
و در قلمرو ملوکانه ی من
غزالی زیر بوسه ها می نالد
موهای تو چون حریق در بیشه است
که برای دیگری دست غریق
دراز کرد؟
ای نوه ی پادشهان
که از غرق شدن نجات یافت؟
اینک تویی در قعر با من
با گردش فصول
در شعر تن همراهی میکنی...
#عبدالوهاب_البیاتی
@asheghanehaye_fatima
و چشمانت در چشمانم
و من چون زورق در دریا
و چون زه می لرزم
چه کسی در کار رضاع دیگری است؟
منم یا تو؟
که از دیگری زودتر بر اوج
دست خواهد یافت؟
اینک تویی بر بستر در دایره ی افسون
و در قلمرو ملوکانه ی من
غزالی زیر بوسه ها می نالد
موهای تو چون حریق در بیشه است
که برای دیگری دست غریق
دراز کرد؟
ای نوه ی پادشهان
که از غرق شدن نجات یافت؟
اینک تویی در قعر با من
با گردش فصول
در شعر تن همراهی میکنی...
#عبدالوهاب_البیاتی
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
ديوارهای شهر به من گفتند:
يا تو را فراموش كنم و يا بميرم
ما عشق را جز عشق آرام نمیبخشد
پس اين دل را سكوت اولاتر است
آسمان
در تبعيدگاه من
در شهرم، میبارد
و ز تو نه خبر تازهای دارم
نه نامهای
هديه من برای تو
كه شعلهی آتش كوچک منی
دو بوسه است
پس بهرغم زندانهای زمين
دستات را به سوی من دراز كن
دو دستات را
چرا كه من غمگينام
و آسمان
در دل و در شهر میبارد.
#عبدالوهاب_البیاتی | ﻋﺮاق، ۱۹۹۹-۱۹۲۶ |
برگردان: #موسا_اسوار
ديوارهای شهر به من گفتند:
يا تو را فراموش كنم و يا بميرم
ما عشق را جز عشق آرام نمیبخشد
پس اين دل را سكوت اولاتر است
آسمان
در تبعيدگاه من
در شهرم، میبارد
و ز تو نه خبر تازهای دارم
نه نامهای
هديه من برای تو
كه شعلهی آتش كوچک منی
دو بوسه است
پس بهرغم زندانهای زمين
دستات را به سوی من دراز كن
دو دستات را
چرا كه من غمگينام
و آسمان
در دل و در شهر میبارد.
#عبدالوهاب_البیاتی | ﻋﺮاق، ۱۹۹۹-۱۹۲۶ |
برگردان: #موسا_اسوار
@asheghanehaye_fatima
در همهی شبهای گریستن
شبهای بیخوابی
شبهای خاکستر
من نماز میخوانم
فریاد میزنم
محبوب من بیا
چرا که ای شهرزادهی کوچک من
موالهای سرخ تو
گنجشکان را در تاریکی
و شیطان جنگل را بیدار میکند
و عشق مرا که بر خمرهی شراب افتاده است
آوازی بیدار میکند
و پژواکاش در درهها طنین میاندازد
محبوب من بیا
چرا که تاریکی و باد شمال
شمع مرا خاموش میکند
و از آبادی من رخت برمیبندد
و در شامگاه
و در میان تاریکیهای گریستن
سایهی دوشیزهای را بر جای میگذارد که نماز میگذارد
و فریاد میزند
محبوب من بیا
#عبدالوهاب_البیاتی
برگردان: #محبوبه_افشاری
در همهی شبهای گریستن
شبهای بیخوابی
شبهای خاکستر
من نماز میخوانم
فریاد میزنم
محبوب من بیا
چرا که ای شهرزادهی کوچک من
موالهای سرخ تو
گنجشکان را در تاریکی
و شیطان جنگل را بیدار میکند
و عشق مرا که بر خمرهی شراب افتاده است
آوازی بیدار میکند
و پژواکاش در درهها طنین میاندازد
محبوب من بیا
چرا که تاریکی و باد شمال
شمع مرا خاموش میکند
و از آبادی من رخت برمیبندد
و در شامگاه
و در میان تاریکیهای گریستن
سایهی دوشیزهای را بر جای میگذارد که نماز میگذارد
و فریاد میزند
محبوب من بیا
#عبدالوهاب_البیاتی
برگردان: #محبوبه_افشاری
و عشق پاک من همچو شکوفههای
بهاریست
که بر سر راهش از روی اشتیاق پرپر شدهاند
اگر عشق به عاشقان یقین پیدا کند
قطعن عشق او را انکار میکنم
و به گلها و باغبانان هم کفر میورزم
و اشکهایم را به سلامتی او خواهم نوشید
نزدیک است ذوب شوم... نزدیک است بمیرم/
بخاطر لرزش نخی از پیراهنش
و حبي الوضيء كورد الربيع
تهالك شوقاً على دربها
إذا آمن الحب بالعاشقين
فإني سأكفر في حبها
و أكفر بالورد و الزارعين
و أشرب دمعي على نخبها
أكاد أذوب.. أكاد أموت/على رفة الخيط من ثوبها
■شاعر: #عبدالوهاب_البیاتی | عراق، ۱۹۹۹-۱۹۲۶ |
■برگردان: #امل_باوی
@asheghanehaye_fatima
بهاریست
که بر سر راهش از روی اشتیاق پرپر شدهاند
اگر عشق به عاشقان یقین پیدا کند
قطعن عشق او را انکار میکنم
و به گلها و باغبانان هم کفر میورزم
و اشکهایم را به سلامتی او خواهم نوشید
نزدیک است ذوب شوم... نزدیک است بمیرم/
بخاطر لرزش نخی از پیراهنش
و حبي الوضيء كورد الربيع
تهالك شوقاً على دربها
إذا آمن الحب بالعاشقين
فإني سأكفر في حبها
و أكفر بالورد و الزارعين
و أشرب دمعي على نخبها
أكاد أذوب.. أكاد أموت/على رفة الخيط من ثوبها
■شاعر: #عبدالوهاب_البیاتی | عراق، ۱۹۹۹-۱۹۲۶ |
■برگردان: #امل_باوی
@asheghanehaye_fatima
و عشقِ پاکِ من همچو شکوفههای بهاریست
که بر سرِ راهاش از روی اشتیاق پرپر شدهاند
اگر عشق به عاشقان یقین پیدا کند
قطعا عشق او را انکار میکنم
و به گلها و باغبانان هم کفر میورزم
و اشکهایم را به سلامتی او خواهم نوشید
نزدیک است ذوب شوم... نزدیک است بمیرم/
بهخاطر لرزش نخی از پیراهناش
■شاعر: #عبدالوهاب_البیاتی [ عراق، ۱۹۹۹-۱۹۲۶ ]
■برگردان: #امل_باوی
@asheghanehaye_fatima
که بر سرِ راهاش از روی اشتیاق پرپر شدهاند
اگر عشق به عاشقان یقین پیدا کند
قطعا عشق او را انکار میکنم
و به گلها و باغبانان هم کفر میورزم
و اشکهایم را به سلامتی او خواهم نوشید
نزدیک است ذوب شوم... نزدیک است بمیرم/
بهخاطر لرزش نخی از پیراهناش
■شاعر: #عبدالوهاب_البیاتی [ عراق، ۱۹۹۹-۱۹۲۶ ]
■برگردان: #امل_باوی
@asheghanehaye_fatima
چشمانات بهسانِ بنفشههای نوشکفتهی خندان
در عجز و ناتوانی... در شبِ عمیق
در معبدِ دورافتادهی عشق
جایی که نیکبختی نمیخوابد
مگر بر اورنگهای عشق
جایی که گلها بیدار نمیشوند
مگر با ترنمِ جاده
عيناك باسمتان مثل بنفسج يتفتح
في الغاب...في الليل العميق
في معبد الحب السحيق
حيث السعادة لاتنام
الا علي سرر الغرام
حيث الازاهر لاتفيق
الا علي همس الطريق
#عبدالوهاب_البیاتی
@asheghanehaye_fatima
در عجز و ناتوانی... در شبِ عمیق
در معبدِ دورافتادهی عشق
جایی که نیکبختی نمیخوابد
مگر بر اورنگهای عشق
جایی که گلها بیدار نمیشوند
مگر با ترنمِ جاده
عيناك باسمتان مثل بنفسج يتفتح
في الغاب...في الليل العميق
في معبد الحب السحيق
حيث السعادة لاتنام
الا علي سرر الغرام
حيث الازاهر لاتفيق
الا علي همس الطريق
#عبدالوهاب_البیاتی
@asheghanehaye_fatima
در همه ی شب های گریستن
شب های بی خوابی
شب های خاکستر
من نماز می خوانم
فریاد می زنم
محبوب من بیا
چرا که ای شهرزاده ی کوچک من
موال های سرخ تو
گنجشکان را در تاریکی
و شیطان جنگل را بیدار می کند
و عشق مرا که بر خمره ی شراب افتاده است
آوازی بیدار می کند
و پژواکش در دره ها طنین می اندازد
محبوب من بیا
چرا که تاریکی و باد شمال
شمع مرا خاموش می کند
و از آبادی من رخت بر می بندد
و در شامگاه
و در میان تاریکی های گریستن
سایه ی دوشیزه ای را بر جای می گذارد که نماز می گذارد
و فریاد می زند
محبوب من بیا
#عبدالوهاب_البیاتی
مترجم : محبوبه افشاری
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
شب های بی خوابی
شب های خاکستر
من نماز می خوانم
فریاد می زنم
محبوب من بیا
چرا که ای شهرزاده ی کوچک من
موال های سرخ تو
گنجشکان را در تاریکی
و شیطان جنگل را بیدار می کند
و عشق مرا که بر خمره ی شراب افتاده است
آوازی بیدار می کند
و پژواکش در دره ها طنین می اندازد
محبوب من بیا
چرا که تاریکی و باد شمال
شمع مرا خاموش می کند
و از آبادی من رخت بر می بندد
و در شامگاه
و در میان تاریکی های گریستن
سایه ی دوشیزه ای را بر جای می گذارد که نماز می گذارد
و فریاد می زند
محبوب من بیا
#عبدالوهاب_البیاتی
مترجم : محبوبه افشاری
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
أكاد أذوب
أكاد أموت
على رفة الخيط من ثوبها!
نزدیک است ذوب شوم
نزدیک است که بمیرم
بخاطر لرزش نخی از پیراهنش!
#عبدالوهاب_البیاتی
امل باوی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
أكاد أموت
على رفة الخيط من ثوبها!
نزدیک است ذوب شوم
نزدیک است که بمیرم
بخاطر لرزش نخی از پیراهنش!
#عبدالوهاب_البیاتی
امل باوی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima