عاشقانه های فاطیما
812 subscribers
21.2K photos
6.49K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
عکس‌های قدیمیِ بهار در جیب‌مان مانده         
هر چه بیش‌تر می‌گذرد کم‌رنگ‌تر می‌شوند
غریبه‌تر می‌شوند
   
شاید این باغِ ما بوده است
چه باغی؟

دهانی که می‌گوید دوست‌ات می‌دارم چه شکل است؟

دست‌هایی که پتو را می‌کشند تا روی شانه‌ات چه شکل‌اند؟

یادمان نمی‌آید 
تنها
صدای روشنی را در شب به یاد می‌آوریم
صدای آرامی می‌گوید آزادی
می‌گوید صلح.

■●شاعر: #یانیس_ریتسوس| یونان، ۱۹۹۰-۱۹۰۹ |

■●برگردان: #محسن_آزرم

@asheghanehaye_fatima
«تنهایی» دل‌سپردن به کسی‌ست که
دوست‌ات نمی‌دارد!
کسی که برای تو گُل نمی‌خَرَد هیچ‌وقت.
کسی که برایَش مهم نیست روز را، از پشتِ شیشه‌های اتاق‌ات می‌بینی هر روز!

« تنهایی» اضافه‌بودن‌ است در خانه‌ای که تلفن هیچ‌وقت با تو کار ندارد!
خانه‌ای که تو را نمی‌شناسد انگار،
خانه‌ای که برای تو در اتاقِ کوچکی خلاصه می‌شود.

«تنهایی» خاطره‌ای‌ست که عذاب‌ات می‌دهد هر روز
خاطره‌ای که هجوم می‌آوَرَد وقتی چشم‌ها را می‌بندی...


#دریتا_کومو | Drita Çomo | آلبانی، ۱۹۸۱-۱۹۵۸ |

■برگردان: #محسن_آزرم


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



راه چه طولانی بود
از پا افتادم.
گاهی از پا که می‌افتی
تن می‌دهی به خستگی.
می‌ایستی و می‌گویی: رسیدم.
ــ کجا رسیدی؟
می‌گویی: فهمیدم.
ــ چه را فهمیدی؟
ــ خب، بله، شاید این‌ را فهمیدی
که هیچ‌کس هیچ‌وقت به هیچ‌جا نمی‌رسد.
حقیقت این است.
ولی حقیقت را نمی‌گویی.
در جیب‌ِ پالتو مخفی‌اش می‌کنی:
کنارِ دست‌ات، کنارِ سکوت‌ات، کنارِ خستگی‌ات.




#یانیس_ریتسوس | یونان، ۱۹۹۰-۱۹۰۹ |

برگردان: #محسن_آزرم
@asheghanehaye_fatima



ما مست از سخنانی هستیم
که هنوز به فریاد درنیاورده‌ایم
مست از بوسه‌هایی هستیم که هنوز نگرفته‌ایم
از روزهایی که هنوز نیامده‌اند
از آزادی‌ که در طلب‌اش بودیم
از آزادی که ذره‌‌ذره به دست می‌آوریم
پرچم را بالا بگیر
تا بر صورت بادها سیلی ‌بزند
حتی لاک‌پشت‌ها هم هنگامی که بدانند به کجا می‌‌روند
زودتر از خرگوش‌ها به مقصد می‌رسند.

#یانیس_ریتسوس | یونان، ۱۹۹۰-۱۹۰۹ |

برگردان: #محسن_آزرم
@asheghanehaye_fatima



بانوی من
اگر دست من بود
برای‌ات پایتختی
در گوشه‌ی زمان می‌ساختم
که ساعت‌های شنی و خورشیدی
در آن کار نکنند
مگر آن‌گاه که
دست‌های کوچک تو
در دستان من آرمیده‌اند.



#نزار_قبانی | سوریه، ۱۹۹۸-۱۹۲۳ |

برگردان: #محسن_آزرم
@asheghanehaye_fatima



هر صدایی صدای مادر می‌شود
‏وقتی فنجانِ قهوه‌ای روی میز می‌گذارد
‏تکّه‌ای نانِ داغ دست‌ات می‌دهد




#یانیس_ریتسوس | یونان، ۱۹۹۰-۱۹۰۹ |
برگردان: #محسن_آزرم
شب
میخی‌ست
که در سینه‌ی پردردم
فرو می‌رود.

#عبدالوهاب_البیاتی
برگردان: #محسن_آزرم

@asheghanehaye_fatima
کارِ من این است
که آواره‌ی سایه‌ات شوم
سایه‌ای که سایه‌ی من است.
کارِ من این است
که ساکنِ صدای‌ات شوم
صدایی که صدای من است.



#محمود_درویش
برگردان: #محسن_آزرم

@asheghanehaye_fatima
حتا قطره‌ی اشکی هم نریخت زن
یک‌راست رفت سراغ بندرخت و
ژاکت‌اش را برداشت و
رفت
انگار دست دراز کرده باشد و
ماه را
از آسمان تابستان
برداشته باشد

مرد باورش نمی‌شد
چشم روی‌هم نگذاشت آن‌شب و
فرداشب و فردای فرداشب هم
دوهفته گذشت و
ماه برگشت و
مرد تازه فهمید زن برنمی‌گردد
از جا بلند شد
در آینه خودش را دید
انگار از پنجره‌ای نیم‌باز
آسمان بی‌ماه را دیده باشد
بعد
یادش آمد که زن ژاکت‌اش را برده است.


#یانیس_ریتسوس
برگردان: #محسن_آزرم


@asheghanehaye_fatima
تنهایی
باغی‌ست
که یک درخت دارد

این‌که رازی نداری
رازِ توست
گُم باش
تا همیشه
از تو بپرسند

خورشید
سایه‌ی دیگری‌ست
می‌گویم اما دلیلی ندارم برایش
ماهْ
آتشِ دیگری‌ست
می‌گویم امّا هزار دلیل دارم برایش

 این روزها که می‌گذرد
گوری می‌شود
بی‌جنازه

 بیشه‌ی اندوه می‌شوند
کلماتی که غریبه‌اند با من
هر پرسشی دو نیم می‌کُندم
نیمی من و
نیمی پرسشِ من
پیِ پاسخی می‌گردد پرسشِ من
پیِ پرسشی دیگر می‌گردم من

 شبی که تنها خوابیدم
خیال کردم
آسمانْ
چنگِ شبَ‌ست و
ستاره‌ها سیم‌های گسسته‌اش

 چه کنم
برای آسمانی که پرپر می‌شود روی شانه‌ام؟

گُر می‌گیرد و می‌سوزد
چیزهای دور و بَرَش
هوا آتشَ‌ست و
آبْ آتش
پس این سرما
از کجا به جان‌اش افتاده؟

#آدونیس
برگردان: #محسن_آزرم
@asheghanehaye_fatima
شب‌ها آینده‌ی من نوشته می‌شود،
جزییات هراس‌ناکِ روز بعد،
و باید در ساعتِ هفتِ صبح از خواب بیدار شوم،
سرآسیمه و جان‌به‌لب بازگردم،
تا به سفارش‌های روزانه برسم.

برف‌ها را به یاد می‌آورم و کوه‌ها
و تبعیدهایی را که هرگز نزیستم.

■شاعر: #میخالیس_گاناس [ Michalis Gkanas / یونان، زاده‌ی۱۹۴۴ ]

■برگردان: #محسن_آزرم

@asheghanehaye_fatima