This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔆🔸🔸🔸
#صائب_تبریزی چه زیبا میفرمایند :
به غیر از بوسه کز تکرار
رغبت را کند افزون
کدامین قند را دیگر.
مکرر میتوان خوردن؟!
#روز_جهانی_بوسه : امروز 6 جولای در بسیاری از کشورها روز جهانی بوسه نام گذاری شده است.
بهترين چيزهاى اين دنيا مجانى هستند. آغوش، لبخند، دوستان، بوسه ، خانواده ، خواب ، عشق ، خنده و خاطرات خوب .
ایده اصلی این روز به خاطر آن است که شاید برخی از ما از لذت های کوچک زندگی غافل شده باشیم.
لذت های کوچکی که شاید در بوسه نهفته باشد.بوسه به خودی خود مفهوم زیبایی از صمیمیت دارد.
بوسه مادر و فرزند، بوسه پدر و فرزند، بوسه دو عاشق، بوسه دو دوست، بوسه دو انسان. بوسه هایی خاطره انگیز و به یادماندنی.
روز جهانی #بوسه بر خلاف روز ولنتاین یک روز تجاری شده نیست و تنها هدیه ای که رد و بدل میشود بوسه های رایگان است
@asheghanehaye_fatima
#روز_جهانی_بوسه
#صائب_تبریزی چه زیبا میفرمایند :
به غیر از بوسه کز تکرار
رغبت را کند افزون
کدامین قند را دیگر.
مکرر میتوان خوردن؟!
#روز_جهانی_بوسه : امروز 6 جولای در بسیاری از کشورها روز جهانی بوسه نام گذاری شده است.
بهترين چيزهاى اين دنيا مجانى هستند. آغوش، لبخند، دوستان، بوسه ، خانواده ، خواب ، عشق ، خنده و خاطرات خوب .
ایده اصلی این روز به خاطر آن است که شاید برخی از ما از لذت های کوچک زندگی غافل شده باشیم.
لذت های کوچکی که شاید در بوسه نهفته باشد.بوسه به خودی خود مفهوم زیبایی از صمیمیت دارد.
بوسه مادر و فرزند، بوسه پدر و فرزند، بوسه دو عاشق، بوسه دو دوست، بوسه دو انسان. بوسه هایی خاطره انگیز و به یادماندنی.
روز جهانی #بوسه بر خلاف روز ولنتاین یک روز تجاری شده نیست و تنها هدیه ای که رد و بدل میشود بوسه های رایگان است
@asheghanehaye_fatima
#روز_جهانی_بوسه
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مجال #بوسه به لب های خویشتن بدهیم
که این بلیغ ترین محبث شناسایی است
نمی شود به فراموشی ات سپرد وگذشت
چنین که یاد تو زود آشنا وهر جایی است
پناه غربت غمناک دست هایی باش
که دردناک ترین ساقه های تنهایی است
#حسین_منزوی
@asheghanehaye_fatima
که این بلیغ ترین محبث شناسایی است
نمی شود به فراموشی ات سپرد وگذشت
چنین که یاد تو زود آشنا وهر جایی است
پناه غربت غمناک دست هایی باش
که دردناک ترین ساقه های تنهایی است
#حسین_منزوی
@asheghanehaye_fatima
Forwarded from اتچ بات
#نقد_عکس
-
-
#بوسه زندگی / The Kiss of Life
عکاس: #روکو_مرابیتو / Rocco Morabito
سال: ۱۹۶۷
بوسه زندگی عنوان عکسی است که در سال ۱۹۶۷ توسط "روکو مرابیکو" گرفته شد. این عکس کارگری به اسم "جی.دی تامپسون" را نشان میدهد که در حال دادن تنفس دهان به دهان به همکارش "راندال جی. چامپیون" است که بر اثر تماس با سیم برق فشار ضعیف بیهوش شده بود. آنها مشغول انجام کارهای روزانهشان یعنی مراقبت و تعمیر سیمهای برق بودند که "چامپیون" با یکی از سیم های ولتاژ پایین واقع در بالاترین قسمت تیر برق برخورد میکند. کمربند ایمنیاش مانع افتادنش میشود، تامپسون سریعا خودش را به همکارش می رساند و اقدامات احیای دهان به دهان را شروع میکند. در این شرایط نمی توانست احیای قلبیریوی انجام دهد اما به تنفس دادن به درون ریه های "چامپینون" ادامه میدهد تا اینکه نبض خفیفی در او احساس میکند، سپس کمربند ایمنیاش را باز کرده و او را روی دوشش از تیر برق پایین میآورد. "تامپسون" و کارگر دیگری اقدامات احیای قلبیریوی را روی زمین انجام میدهند. "چامپیون" وقتی که امدادرسان ها از راه میرسند نسبتا احیا شده است و نهایتا به طور کامل به زندگی بر می گردد.
"چامپیون" به لطف همکارش "تامپسون" از این حادثه نجات یافت و ۳۵ سال پس از آن هم زندگی کرد. او در سال ۲۰۰۲ در سن ۶۴ سالگی از دنیا رفت. "تامپسون" هنوز هم زنده است.
-
در جولای ۱۹۶۷، #روکو_مورابیتو از خیابان ۲۶ام غربی میگذشت که میبیند "چامپیون" از تیر برق آویزان است. به اورژانس زنگ می زند و دوربینش را به دست می گیرد. "مورابیتو" می گوید «از کنار این مردان که مشغول کارشان بودند گذشتم، داشتم به ماموریت می رفتم. هشت عکس از آنها گرفتم. با خودم فکر کردم که بهتر است برگردم و عکس دیگری هم بگیرم. اما وقتی که به آنجا رسیدم، صدای جیغ و هوار شنیدم. بالا را نگاه کردم و این مرد را دیدم که آویزان شده است. خدایا! نمی دانستم باید چه کار بکنم. سریع عکسی گرفتم. "تامپسون" داشت به سمت دیرک می دوید. به سمت ماشینم رفتم و به اورژانس زنگ زدم. به کنار تیر برق برگشتم و "تامپسون" مشغول دادن تنفس مصنوعی به "چامپیون" بود. عقب رفتم، تا اینکه به خانه ای رسیدم و نمی توانستم از آن دورتر شوم. عکس دیگری گرفتم. سپس شنیدم که "تامپسون" فریاد می زد: «نفس می کشه!»
روکو مورابیتو #جایزه_پولیتزر سال ۱۹۶۸ را برای عکس "بوسه زندگی" در بخش عکسهای خبری میدانی دریافت کرد. این عکس در روزنامههای سراسر جهان چاپ شد.
-
منبع: Rare Historic Photos
@asheghanehaye_fatima
-
-
#بوسه زندگی / The Kiss of Life
عکاس: #روکو_مرابیتو / Rocco Morabito
سال: ۱۹۶۷
بوسه زندگی عنوان عکسی است که در سال ۱۹۶۷ توسط "روکو مرابیکو" گرفته شد. این عکس کارگری به اسم "جی.دی تامپسون" را نشان میدهد که در حال دادن تنفس دهان به دهان به همکارش "راندال جی. چامپیون" است که بر اثر تماس با سیم برق فشار ضعیف بیهوش شده بود. آنها مشغول انجام کارهای روزانهشان یعنی مراقبت و تعمیر سیمهای برق بودند که "چامپیون" با یکی از سیم های ولتاژ پایین واقع در بالاترین قسمت تیر برق برخورد میکند. کمربند ایمنیاش مانع افتادنش میشود، تامپسون سریعا خودش را به همکارش می رساند و اقدامات احیای دهان به دهان را شروع میکند. در این شرایط نمی توانست احیای قلبیریوی انجام دهد اما به تنفس دادن به درون ریه های "چامپینون" ادامه میدهد تا اینکه نبض خفیفی در او احساس میکند، سپس کمربند ایمنیاش را باز کرده و او را روی دوشش از تیر برق پایین میآورد. "تامپسون" و کارگر دیگری اقدامات احیای قلبیریوی را روی زمین انجام میدهند. "چامپیون" وقتی که امدادرسان ها از راه میرسند نسبتا احیا شده است و نهایتا به طور کامل به زندگی بر می گردد.
"چامپیون" به لطف همکارش "تامپسون" از این حادثه نجات یافت و ۳۵ سال پس از آن هم زندگی کرد. او در سال ۲۰۰۲ در سن ۶۴ سالگی از دنیا رفت. "تامپسون" هنوز هم زنده است.
-
در جولای ۱۹۶۷، #روکو_مورابیتو از خیابان ۲۶ام غربی میگذشت که میبیند "چامپیون" از تیر برق آویزان است. به اورژانس زنگ می زند و دوربینش را به دست می گیرد. "مورابیتو" می گوید «از کنار این مردان که مشغول کارشان بودند گذشتم، داشتم به ماموریت می رفتم. هشت عکس از آنها گرفتم. با خودم فکر کردم که بهتر است برگردم و عکس دیگری هم بگیرم. اما وقتی که به آنجا رسیدم، صدای جیغ و هوار شنیدم. بالا را نگاه کردم و این مرد را دیدم که آویزان شده است. خدایا! نمی دانستم باید چه کار بکنم. سریع عکسی گرفتم. "تامپسون" داشت به سمت دیرک می دوید. به سمت ماشینم رفتم و به اورژانس زنگ زدم. به کنار تیر برق برگشتم و "تامپسون" مشغول دادن تنفس مصنوعی به "چامپیون" بود. عقب رفتم، تا اینکه به خانه ای رسیدم و نمی توانستم از آن دورتر شوم. عکس دیگری گرفتم. سپس شنیدم که "تامپسون" فریاد می زد: «نفس می کشه!»
روکو مورابیتو #جایزه_پولیتزر سال ۱۹۶۸ را برای عکس "بوسه زندگی" در بخش عکسهای خبری میدانی دریافت کرد. این عکس در روزنامههای سراسر جهان چاپ شد.
-
منبع: Rare Historic Photos
@asheghanehaye_fatima
Telegram
attach 📎
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زیباترین بوسه های تاریخ سینما در سکانسی ماندگار از فیلم "سینما پارادیزو"
به همراه موسیقی متن فوق العاده #انیو_موریکونه
#بوسه
@asheghanehaye_fatima
به همراه موسیقی متن فوق العاده #انیو_موریکونه
#بوسه
@asheghanehaye_fatima
آغوشِ تو
وطن من است،
میخواهم در وطنم بمیرم...
#بابک_زمانی
درباره تصویر: بوسهی ابدی یا عُشاق حسنلو، گوری کشف شده از یک زوج در آغوش یکدیگر است که در سایت باستانشناسی حسنلو در ایران، طی یک کاوش در سال ۱۹۷۲ کشف گردید و قدمتی ۲۸۰۰ ساله دارد. این تصویر برای اولین بار در موزهٔ پن (موزهٔ دانشگاه پنسیلوانیا) به نمایش گذاشته شده و همچنان در آنجاست.
#بوسه_ابدی
حس عجیبی دارد برایم این عکس. احساس میکنم تمسخری عجیب در این عکس نسبت به انسان مدرنِ قرن بیست و یکمی وجود دارد.
نمیدانم این دو خفته در گور، که بودهاند و چگونه مُردهاند، نمیدانم در آخرین لحظهای که زن سرش را بر بازوی مرد نهاده و دستش را بر صورت او گذاشته، در حالی که برای آخرین بار عاشقانه همگدیگر را بوسیدهاند، چه چیز بهم گفتهاند، شاید یکی به دیگری گفته است «آرام باش، چیزی نیست، آرام باش» و شاید آن یکی هم گفته است «قول بده که در زندگی بعدی هم عاشقم باشی»
نمیدانم، نمیدانم
فقط میدانم که چقدر خوشبخت بودهاند این دو...
.
#بابک_زمانی
.
@asheghanehaye_fatima
وطن من است،
میخواهم در وطنم بمیرم...
#بابک_زمانی
درباره تصویر: بوسهی ابدی یا عُشاق حسنلو، گوری کشف شده از یک زوج در آغوش یکدیگر است که در سایت باستانشناسی حسنلو در ایران، طی یک کاوش در سال ۱۹۷۲ کشف گردید و قدمتی ۲۸۰۰ ساله دارد. این تصویر برای اولین بار در موزهٔ پن (موزهٔ دانشگاه پنسیلوانیا) به نمایش گذاشته شده و همچنان در آنجاست.
#بوسه_ابدی
حس عجیبی دارد برایم این عکس. احساس میکنم تمسخری عجیب در این عکس نسبت به انسان مدرنِ قرن بیست و یکمی وجود دارد.
نمیدانم این دو خفته در گور، که بودهاند و چگونه مُردهاند، نمیدانم در آخرین لحظهای که زن سرش را بر بازوی مرد نهاده و دستش را بر صورت او گذاشته، در حالی که برای آخرین بار عاشقانه همگدیگر را بوسیدهاند، چه چیز بهم گفتهاند، شاید یکی به دیگری گفته است «آرام باش، چیزی نیست، آرام باش» و شاید آن یکی هم گفته است «قول بده که در زندگی بعدی هم عاشقم باشی»
نمیدانم، نمیدانم
فقط میدانم که چقدر خوشبخت بودهاند این دو...
.
#بابک_زمانی
.
@asheghanehaye_fatima
مدتی بود در #کافهی یک دانشگاه کار میکردم ...
و شب را هم همانجا میخوابیدم!
#دختر های زیادی میآمدند و میرفتند...
اما انقدر درگیر فکرم بودم که فرصت نمیکردم ببینمشان.
اما این یکی فرق داشت!
وقتی بدون اینکه #منو را نگاه کند ،
سفارش #لاته_آیریش_کرم داد،
یعنی فرق داشت!
همان همیشگی ِ من را میخواست ...
همیشگی ام به وقت #تنهایی!
تا سرم را بالا بیاورم ،
رفت و کنار پنجره نشست ...
و #کتاب کوچکی از کیفش در آورد و مشغول خواندن شد.
#موهای تاب خوردهاش را از فرق باز کرده بود ،
و اصلا هم #مقنعه اش را نگذاشته بود پشت گوش!
#ساده بود...
ساده شبیه زن هایی که در داستانهای #محمود_دولت آبادی دل میبرند!
باید #چشمانش را میدیدم ...
اما سرش را بالا نمیآورد.
همه را صدا میکردم قهوهشان را ببرند ،
اما قهوه این یکی را خودم بردم.
داشت #شاملو میخواند.
بدون اینکه سرش را بالا بیاورد تشکر کرد.
اما نه!
باید چشمانش را میدیدم...
گفتم ببخشید خانم؟!
سرش را بالا آورد و منتظر بود چیزی بگویم!
اما چشمان قهوهای روشن و سبزهی صورتش،
همراه با مژههایی که با تاخیر بازو بسته میشدند فرمان سکوت را به گلویم دوخت...
طوری که آب دهانم هم پایین نرفت.
خجالت کشید و سرش را پایین انداخت.
من هم برگشتم ،
و در بین راه پایم به میز خورد و سینی به صندلی،
تا #لو برود ...
چقدر دست و پایم را گم کرده ام.
از فردا یک #تخته_سياه کوچک گذاشتم گوشهای از کافه ،
و #شعرهای_شاملو را مینوشتم!
هميشه می ایستاد و با دقت شعرها را میخواند ...
و به ذوقم لبخند میزد.
چند بار خواستم بگویم،
من را چه به شاملو دختر جان؟!
این ها را مینویسم تا چند لحظه بيشتر بایستی ،
تا بیشتر #ببینمت و دل از دلم برود!
شعرهای شاملو به منوی کافه هم کشید ،
و کم کم به در و دیوار و روی میز و...
دیگر #کافه بوی شاملو را میداد!
همه مشتری مداری میکردند من هم دخترِ رویایم مداری!!!
داشتم #عاشقش میشدم ...
و یادم رفته بود که ،
باید تا یک ماه دیگر برگردم به #شهرستان ..
و پول هایی که در این مدت جمع کرده ام خرج #عمل_مادرم کنم.
داشتم میشدم که نه،
عاشق شده بودم و یادم رفت اصلا من را چه به این حرف ها؟
یادم رفته بود باید #آرزوهایم را با مشکلات زندگی طاق بزنم!
این یک ماهِ رویایی هم ،
با تمام روزهایی که می آمد و کنار پنجره مینشست و لاته میخورد تمام شد!
و برای همیشه دل بریدم از ؛
#بوسه هایی که اتفاق نیفتاد!
مدتی بعد شنیدم ؛
بعد از رفتنام ،
مثل قبل می آمده و مینشسته کنار پنجره ...
و قهوهاش را بدون اینکه لب بزند رها میکرده و میرفته.
یک ترم بعد هم ،
#دانشگاهش را کلا عوض کرده بود.
📌 #عشق همین است
آدم ها میروند تا بمانند..!
گاهی به #آغوش یار
و گاهی از آغوش یار...
چیزهایی هست که نمیدانی
#علی_سلطانی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
و شب را هم همانجا میخوابیدم!
#دختر های زیادی میآمدند و میرفتند...
اما انقدر درگیر فکرم بودم که فرصت نمیکردم ببینمشان.
اما این یکی فرق داشت!
وقتی بدون اینکه #منو را نگاه کند ،
سفارش #لاته_آیریش_کرم داد،
یعنی فرق داشت!
همان همیشگی ِ من را میخواست ...
همیشگی ام به وقت #تنهایی!
تا سرم را بالا بیاورم ،
رفت و کنار پنجره نشست ...
و #کتاب کوچکی از کیفش در آورد و مشغول خواندن شد.
#موهای تاب خوردهاش را از فرق باز کرده بود ،
و اصلا هم #مقنعه اش را نگذاشته بود پشت گوش!
#ساده بود...
ساده شبیه زن هایی که در داستانهای #محمود_دولت آبادی دل میبرند!
باید #چشمانش را میدیدم ...
اما سرش را بالا نمیآورد.
همه را صدا میکردم قهوهشان را ببرند ،
اما قهوه این یکی را خودم بردم.
داشت #شاملو میخواند.
بدون اینکه سرش را بالا بیاورد تشکر کرد.
اما نه!
باید چشمانش را میدیدم...
گفتم ببخشید خانم؟!
سرش را بالا آورد و منتظر بود چیزی بگویم!
اما چشمان قهوهای روشن و سبزهی صورتش،
همراه با مژههایی که با تاخیر بازو بسته میشدند فرمان سکوت را به گلویم دوخت...
طوری که آب دهانم هم پایین نرفت.
خجالت کشید و سرش را پایین انداخت.
من هم برگشتم ،
و در بین راه پایم به میز خورد و سینی به صندلی،
تا #لو برود ...
چقدر دست و پایم را گم کرده ام.
از فردا یک #تخته_سياه کوچک گذاشتم گوشهای از کافه ،
و #شعرهای_شاملو را مینوشتم!
هميشه می ایستاد و با دقت شعرها را میخواند ...
و به ذوقم لبخند میزد.
چند بار خواستم بگویم،
من را چه به شاملو دختر جان؟!
این ها را مینویسم تا چند لحظه بيشتر بایستی ،
تا بیشتر #ببینمت و دل از دلم برود!
شعرهای شاملو به منوی کافه هم کشید ،
و کم کم به در و دیوار و روی میز و...
دیگر #کافه بوی شاملو را میداد!
همه مشتری مداری میکردند من هم دخترِ رویایم مداری!!!
داشتم #عاشقش میشدم ...
و یادم رفته بود که ،
باید تا یک ماه دیگر برگردم به #شهرستان ..
و پول هایی که در این مدت جمع کرده ام خرج #عمل_مادرم کنم.
داشتم میشدم که نه،
عاشق شده بودم و یادم رفت اصلا من را چه به این حرف ها؟
یادم رفته بود باید #آرزوهایم را با مشکلات زندگی طاق بزنم!
این یک ماهِ رویایی هم ،
با تمام روزهایی که می آمد و کنار پنجره مینشست و لاته میخورد تمام شد!
و برای همیشه دل بریدم از ؛
#بوسه هایی که اتفاق نیفتاد!
مدتی بعد شنیدم ؛
بعد از رفتنام ،
مثل قبل می آمده و مینشسته کنار پنجره ...
و قهوهاش را بدون اینکه لب بزند رها میکرده و میرفته.
یک ترم بعد هم ،
#دانشگاهش را کلا عوض کرده بود.
📌 #عشق همین است
آدم ها میروند تا بمانند..!
گاهی به #آغوش یار
و گاهی از آغوش یار...
چیزهایی هست که نمیدانی
#علی_سلطانی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
دزدیِ بوسه عجب دزدی پرمنفعتی ست...
که اگر بازستانند، دوچندان گردد...
سراینده: #صائب_تبریزی
مجسمه: #بوسه
مجسمه_ساز: #آگوست_رودن
این مجسمه یکی از برجستهترین موارد تجسم عشق رمانتیک در هنر غرب است. پیکر این زن و مرد در آغوش یکدیگر، از یک قطعه سنگ مرمر تراشیده شده است.
اما سرنوشت شخصیتهایی که الهامبخش این اثر بودند، بسیار دردناک بود. این مجسمه ظاهرا عشق #فرانچسکا_دریمینی به معشوق خود را نشان می دهد. او دختر حاکم شهر راونا در شمال ایتالیا در اواخر قرن سیزده میلادی بود و پس از برملا شدن این عشق"نامشروع" آنطور که #دانته در اثر معروف خود به نام دوزخ مینویسد، او و معشوقاش به جهنمی ابدی محکوم شدند.
#آگوست_رودن پیکر تراش و هنرمند برجسته فرانسوی پایان قرن نوزده و اوایل قرن بیستم به شمار میآی
——
هنر زبان مشترک بین تمام انسانهاست.
@asheghanehaye_fatima
که اگر بازستانند، دوچندان گردد...
سراینده: #صائب_تبریزی
مجسمه: #بوسه
مجسمه_ساز: #آگوست_رودن
این مجسمه یکی از برجستهترین موارد تجسم عشق رمانتیک در هنر غرب است. پیکر این زن و مرد در آغوش یکدیگر، از یک قطعه سنگ مرمر تراشیده شده است.
اما سرنوشت شخصیتهایی که الهامبخش این اثر بودند، بسیار دردناک بود. این مجسمه ظاهرا عشق #فرانچسکا_دریمینی به معشوق خود را نشان می دهد. او دختر حاکم شهر راونا در شمال ایتالیا در اواخر قرن سیزده میلادی بود و پس از برملا شدن این عشق"نامشروع" آنطور که #دانته در اثر معروف خود به نام دوزخ مینویسد، او و معشوقاش به جهنمی ابدی محکوم شدند.
#آگوست_رودن پیکر تراش و هنرمند برجسته فرانسوی پایان قرن نوزده و اوایل قرن بیستم به شمار میآی
——
هنر زبان مشترک بین تمام انسانهاست.
@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#بوسه تاریخی اسکار ۱۹۵۶ میلادی
ترکیبی از معصومیت و شیطنت..
صدای بوسه در سکوت سالن میپیچد و در جایی از تاریخ جاودانه میشود..
@asheghanehaye_fatima
ترکیبی از معصومیت و شیطنت..
صدای بوسه در سکوت سالن میپیچد و در جایی از تاریخ جاودانه میشود..
@asheghanehaye_fatima