📺 تحلیل سریال «هفت» | اپیزود یک [پایلوت]
#️⃣ #نقد_هفت
#نقد_سریال_ایرانی #اپیزودها_زیر_ذره_بین
بخشی از متن:
پایلوت «هفت» از آن جهت که تلاش میکند در یک مسیر استاندارد پلات اصلیش را طرح کند (پلاتی شامل معرفی شخصیتها، آشنایی آنها با یکدیگر و تشکیل گروه، راه انداختن کافه ونها، گرهافکنی، دعوت به یک مراسم عجیب و انداختن قلابی برای کشیدهشدن به دل ماجراهای قصه) امتیاز مثبت میگیرد اما آیا اینها به خودی خود کافیست؟ درواقع این پایلوت به لحاظ کمّی خوب عمل میکند اما کیفیت موارد مذکور چهگونه است؟
حقیقت این است که ما هنوز چندان شناختی از شخصیتها نداریم و شاید غیر از یکی دو خصوصیت کلی، هیچچیز از آنها دستگیرمان نشده است. آشنایی دو به دو و روابط عاشقانهی آنها با یکدیگر بسیار ساده و دم دستی رخ میدهد و در نهایت ما هیچ لحظهای از آغاز تشکیل این گروه و پیوند آنها با یکدیگر تا قبل از افتتاح کافه نداریم.
📜 متن کامل نقد اپیزود پایلوت «هفت» را با کلیک روی لینک، عکس یا متن پایین بخوانید:
B2n.ir/haft-e01
#️⃣ #نقد_هفت
#نقد_سریال_ایرانی #اپیزودها_زیر_ذره_بین
بخشی از متن:
پایلوت «هفت» از آن جهت که تلاش میکند در یک مسیر استاندارد پلات اصلیش را طرح کند (پلاتی شامل معرفی شخصیتها، آشنایی آنها با یکدیگر و تشکیل گروه، راه انداختن کافه ونها، گرهافکنی، دعوت به یک مراسم عجیب و انداختن قلابی برای کشیدهشدن به دل ماجراهای قصه) امتیاز مثبت میگیرد اما آیا اینها به خودی خود کافیست؟ درواقع این پایلوت به لحاظ کمّی خوب عمل میکند اما کیفیت موارد مذکور چهگونه است؟
حقیقت این است که ما هنوز چندان شناختی از شخصیتها نداریم و شاید غیر از یکی دو خصوصیت کلی، هیچچیز از آنها دستگیرمان نشده است. آشنایی دو به دو و روابط عاشقانهی آنها با یکدیگر بسیار ساده و دم دستی رخ میدهد و در نهایت ما هیچ لحظهای از آغاز تشکیل این گروه و پیوند آنها با یکدیگر تا قبل از افتتاح کافه نداریم.
📜 متن کامل نقد اپیزود پایلوت «هفت» را با کلیک روی لینک، عکس یا متن پایین بخوانید:
B2n.ir/haft-e01
Telegraph
تحلیل سریال «هفت» | اپیزود یک [پایلوت]
/فیلمنامه: قابل دیدن/ پایلوت «هفت» از آن جهت که تلاش میکند در یک مسیر استاندارد پلات اصلیش را طرح کند (پلاتی شامل معرفی شخصیتها، آشنایی آنها با یکدیگر و تشکیل گروه، راه انداختن کافه ونها، گرهافکنی، دعوت به یک مراسم عجیب و انداختن قلابی برای کشیدهشدن…
👍12
📺 تحلیل سریال «جنگل آسفالت» | اپیزود یک [پایلوت]
#️⃣ #نقد_جنگل_آسفالت
#نقد_سریال_ایرانی #اپیزودها_زیر_ذره_بین
بخشی از متن:
قصهی سریال در همین ابتدا این ظرفیت را داشت تا اجرا بهسمت کارهای اغراقآمیز اجتماعی و نمایش عریان خشونت و مشکلات عمومی برود. اما پژمان تیمورتاش بهخوبی از این مهلکهی ترحمخریدن برای مشکلات غلوآمیز کاراکترها گریخته. نمونه؟ همان اولین سکانس. وقتی پسر وارد اوج درگیری میشود، درگیری با بهانهی دراماتیک صحنه پشت درهای بسته انجام میشود و ما فقط التماس و دلواپسیهای هنگامه را میبینیم که به در میکوبد. همانجا کارگردان بهخوبی با حذف لحظهی قتلی که قرار نیست نقشی تعیینکننده در فرایند کار داشته باشد، راه را تا حد زیادی از اپیدمی خشونت آثار متأخر جدا کرد. بهطورکلی با دکوپاژ یکدستی روبهروییم که در هر سکانس، کاملن در خدمت فیلمنامه قرار میگیرد و تن به رفتار اضافی یا اطوارهای بابشده نمیدهد. بااینحال، بهلحاظ کارگردانی و فیلمبرداری، بعضی جاها دلت میخواهد با لحظات ویژهتر روبهرو شوی. مثلن جای یک قاب یا اتفاق دونفرهی تأثیرگذار بین پسر و دختر اصلی قصه قبل از اتفاق مفقودشدن خالی است. آنجا به معتادها غذا میدهند، بیش از اندازه در خدمت انتقال اطلاعات به مخاطب است. جا داشت در آن صحنه یا جایی که اولینبار نوید محمدزاده و فرشته حسینی را در سریالی که کستینگ آن به انتخاب زوجها (جعفری و رامینفر) علاقهمند بوده، جلوی در خانهی دختر با هم تنها میشوند، نماهای ویژهتری دیده میشد. بههرحال ماجرای بین شخصیتها یک علاقهمندی بهثمرننشسته است. اجرایی ملودراماتیکتر میتوانست احساسات مخاطب را حساستر از نسخهی فعلی کند.
📜 متن کامل نقد اپیزود پایلوت «جنگل آسفالت» را با کلیک روی لینک، عکس یا متن پایین بخوانید:
B2n.ir/Jangal-e01
#️⃣ #نقد_جنگل_آسفالت
#نقد_سریال_ایرانی #اپیزودها_زیر_ذره_بین
بخشی از متن:
قصهی سریال در همین ابتدا این ظرفیت را داشت تا اجرا بهسمت کارهای اغراقآمیز اجتماعی و نمایش عریان خشونت و مشکلات عمومی برود. اما پژمان تیمورتاش بهخوبی از این مهلکهی ترحمخریدن برای مشکلات غلوآمیز کاراکترها گریخته. نمونه؟ همان اولین سکانس. وقتی پسر وارد اوج درگیری میشود، درگیری با بهانهی دراماتیک صحنه پشت درهای بسته انجام میشود و ما فقط التماس و دلواپسیهای هنگامه را میبینیم که به در میکوبد. همانجا کارگردان بهخوبی با حذف لحظهی قتلی که قرار نیست نقشی تعیینکننده در فرایند کار داشته باشد، راه را تا حد زیادی از اپیدمی خشونت آثار متأخر جدا کرد. بهطورکلی با دکوپاژ یکدستی روبهروییم که در هر سکانس، کاملن در خدمت فیلمنامه قرار میگیرد و تن به رفتار اضافی یا اطوارهای بابشده نمیدهد. بااینحال، بهلحاظ کارگردانی و فیلمبرداری، بعضی جاها دلت میخواهد با لحظات ویژهتر روبهرو شوی. مثلن جای یک قاب یا اتفاق دونفرهی تأثیرگذار بین پسر و دختر اصلی قصه قبل از اتفاق مفقودشدن خالی است. آنجا به معتادها غذا میدهند، بیش از اندازه در خدمت انتقال اطلاعات به مخاطب است. جا داشت در آن صحنه یا جایی که اولینبار نوید محمدزاده و فرشته حسینی را در سریالی که کستینگ آن به انتخاب زوجها (جعفری و رامینفر) علاقهمند بوده، جلوی در خانهی دختر با هم تنها میشوند، نماهای ویژهتری دیده میشد. بههرحال ماجرای بین شخصیتها یک علاقهمندی بهثمرننشسته است. اجرایی ملودراماتیکتر میتوانست احساسات مخاطب را حساستر از نسخهی فعلی کند.
📜 متن کامل نقد اپیزود پایلوت «جنگل آسفالت» را با کلیک روی لینک، عکس یا متن پایین بخوانید:
B2n.ir/Jangal-e01
Telegraph
تحلیل سریال «جنگل آسفالت» | اپیزود یک [پایلوت]
/فیلمنامه: خوب/ یک. فراهمکردن پول دیه برای آزادیِ برادر، موتور محرکهای است که هنگامه را وارد کاری بهنام مفتکشی میکند که عنوان پایلوت هم هست. در مفتکشی اوضاع بابمیل کاراکترها پیش نمیرود و پول در حال مبادله گم میشود. استراتژی اصلی پایلوت این است…
👍8👎1
🎞️ تحلیل فیلم «شب-داخلی-دیوار»
#️⃣ #نقد_فیلم_ایرانی #فیلم_روز_زیر_ذره_بین
بخشی از متن:
برای اینکه خیالتان راحت باشد، این یک نوشتهی سینماییست بدون حب و بغض سیاسی، بیایید با خود مرور کنیم یک پرسونا چهگونه برازندهی برچسب «قهرمان» میشود؟ که تا چه اندازه عنوانِ قهرمان وابسته به تعاریف عرفی-قراردادی یک جامعه است و چه اندازه تابع خودآگاهی نسبت به اصول جهانشمولی مثل شرافت، عدالت و...
اینجا کاراکتر اصلی به اعتبار هر دو مورد (عرفی و جهانشمول) نمیتواند قهرمان و از سویهی دیگر سمپاتیک باشد. عرفیش که سادهست به حافظه و خاطراتتان از آن ماشینهای سیاهرنگ در پانزدهسال اخیر رجوع کنید و جهانشمولش هم اکتی که میکند از سر خودآگاهی نیست که اگر بود تمامی سواران آن ماشین با آن زن فرقی نداشتند.
جلیلوند در مقام فیلمساز و کارگردان نیز انگار این موضوع را درک کرده؛ چرا که تمِ فیلم همان الگوی آشنای عشق(اینجا البته نه در معنای اروسی)/وظیفه است و او، عامدانه سمت وظیفه را در روایتش کمرنگ و ناچیز کرده و...
📜 متن کامل نقد فیلم «شب-داخلی-دیوار» را با کلیک روی لینک، عکس یا متن پایین بخوانید:
https://telegra.ph/نقد-فیلم-شب-داخلی-دیوار-03-30
#️⃣ #نقد_فیلم_ایرانی #فیلم_روز_زیر_ذره_بین
بخشی از متن:
برای اینکه خیالتان راحت باشد، این یک نوشتهی سینماییست بدون حب و بغض سیاسی، بیایید با خود مرور کنیم یک پرسونا چهگونه برازندهی برچسب «قهرمان» میشود؟ که تا چه اندازه عنوانِ قهرمان وابسته به تعاریف عرفی-قراردادی یک جامعه است و چه اندازه تابع خودآگاهی نسبت به اصول جهانشمولی مثل شرافت، عدالت و...
اینجا کاراکتر اصلی به اعتبار هر دو مورد (عرفی و جهانشمول) نمیتواند قهرمان و از سویهی دیگر سمپاتیک باشد. عرفیش که سادهست به حافظه و خاطراتتان از آن ماشینهای سیاهرنگ در پانزدهسال اخیر رجوع کنید و جهانشمولش هم اکتی که میکند از سر خودآگاهی نیست که اگر بود تمامی سواران آن ماشین با آن زن فرقی نداشتند.
جلیلوند در مقام فیلمساز و کارگردان نیز انگار این موضوع را درک کرده؛ چرا که تمِ فیلم همان الگوی آشنای عشق(اینجا البته نه در معنای اروسی)/وظیفه است و او، عامدانه سمت وظیفه را در روایتش کمرنگ و ناچیز کرده و...
📜 متن کامل نقد فیلم «شب-داخلی-دیوار» را با کلیک روی لینک، عکس یا متن پایین بخوانید:
https://telegra.ph/نقد-فیلم-شب-داخلی-دیوار-03-30
Telegraph
نقد فیلم «شب-داخلی-دیوار»
بلز پاسکال میگوید: «فلاکت انسان تنها از یک چیز ناشی میشود؛ اینکه نمیتواند با آرامش در یک اتاق بماند.». جملهی نقلشده از پاسکال را میتوان شالودهی درامهای اگزیستانسیالیستیای دانست که در سینما دیدهایم. یک مثل ایرانی هم هست که میگوید: «ملانصرالدین…
👍5
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎶تو مرا جان و جهانی چه کنم جان و جهان را...
🎦 فیلم سینمایی #مست_عشق
.
آهنگساز : حسام ناصری
با صدای علیرضا قربانی
.
آغاز اکران: چهارشنبه ۲۹ فروردین
.
ساخت تيزر : كيومرث بيك زند
🎦 فیلم سینمایی #مست_عشق
.
آهنگساز : حسام ناصری
با صدای علیرضا قربانی
.
آغاز اکران: چهارشنبه ۲۹ فروردین
.
ساخت تيزر : كيومرث بيك زند
👍12
📺 تحلیل سریال «افعی تهران»
#️⃣ #نقد_افعی_تهران
#نقد_سریال_ایرانی #اپیزودها_زیر_ذره_بین
بخشی از متن:
وقتی از نزدیکشدن به شخصیت حرف میزنیم از چه حرف میزنیم؟ برای مثال نگاه کنید به فصل رفتن بابک همراه مادرش به کیش و خداحافظی از آرمان. اینجا آرمان احساساتی میشود و نمیتواند جلوی بغضش را بگیرد، بعد از رفتن آنها تلویزیونی که آرمان برای بابک سفارش داده بود از راه میرسد و بعد در همین حین که نصابان تلویزیون مشغول انجام کار خود هستند، میبینیم که آرمان در حال گوشدادن به اظهاراتی است که تحت اجبار بازجویان پروندهی افعی تهران در فضای مجازی منتشر کرده است. عصبانیت در چهرهی آرمان موج میزند، برای چند لحظه تحقیری را که از طرف بازجو متحمل شده در ذهن خود مرور میکند و بعد انعکاس کج و معوجی از تصویر آرمان را مستغرق در صفحهی سیاه تلویزیون همراه با یک نور اسپلیت واضح روی صورتش میبینیم (نمونهای از بیان تصویری خوب که از آن صحبت کردیم). قابی که البته من را به شدت یاد صحنهای مشابه در سریال «بهتره با ساول تماس بگیری» انداخت. جایی که در دادگاه انعکاس تصویر ساول را به همین شکل روی کاشی سیاه سالن دادگاه میدیدیم. پس اگر سازندگان چنین ارجاعی را در ذهن داشته باشند میتوان به وجود وجههای شیطانی و خبیث در وجود آرمان هم شک برد؟ شاید وجههای که متعلق به افعی تهران باشد؟
📜 متن کامل تحلیل «افعی تهران» را با کلیک روی لینک، عکس یا متن پایین بخوانید:
B2n.ir/viper2
#️⃣ #نقد_افعی_تهران
#نقد_سریال_ایرانی #اپیزودها_زیر_ذره_بین
بخشی از متن:
وقتی از نزدیکشدن به شخصیت حرف میزنیم از چه حرف میزنیم؟ برای مثال نگاه کنید به فصل رفتن بابک همراه مادرش به کیش و خداحافظی از آرمان. اینجا آرمان احساساتی میشود و نمیتواند جلوی بغضش را بگیرد، بعد از رفتن آنها تلویزیونی که آرمان برای بابک سفارش داده بود از راه میرسد و بعد در همین حین که نصابان تلویزیون مشغول انجام کار خود هستند، میبینیم که آرمان در حال گوشدادن به اظهاراتی است که تحت اجبار بازجویان پروندهی افعی تهران در فضای مجازی منتشر کرده است. عصبانیت در چهرهی آرمان موج میزند، برای چند لحظه تحقیری را که از طرف بازجو متحمل شده در ذهن خود مرور میکند و بعد انعکاس کج و معوجی از تصویر آرمان را مستغرق در صفحهی سیاه تلویزیون همراه با یک نور اسپلیت واضح روی صورتش میبینیم (نمونهای از بیان تصویری خوب که از آن صحبت کردیم). قابی که البته من را به شدت یاد صحنهای مشابه در سریال «بهتره با ساول تماس بگیری» انداخت. جایی که در دادگاه انعکاس تصویر ساول را به همین شکل روی کاشی سیاه سالن دادگاه میدیدیم. پس اگر سازندگان چنین ارجاعی را در ذهن داشته باشند میتوان به وجود وجههای شیطانی و خبیث در وجود آرمان هم شک برد؟ شاید وجههای که متعلق به افعی تهران باشد؟
📜 متن کامل تحلیل «افعی تهران» را با کلیک روی لینک، عکس یا متن پایین بخوانید:
B2n.ir/viper2
Telegraph
خیلی بالا! خیلی پایین!
صفر «افعی تهران» سریال یکدستی نیست. با یک پایلوت بحثبرانگیز و متفاوت با روتین سریالهای ایرانی شروع کرد (فارغ از کیفیت آن)، اپیزودهای بعدی ناامیدکنندهای داشت که در همان ابتدا فاتحهی سریال را برای خیلیها خواند (از جمله ما که تصمیم گرفتیم نقدش را متوقف…
👍9👎7
📺 تحلیل پایلوت سریال «در انتهای شب»
#️⃣ #نقد_در_انتهای_شب
#نقد_سریال_ایرانی #اپیزودها_زیر_ذره_بین
بخشی از متن:
در جو غالب سریالسازی خصوصی، قانعکردن پلتفرمها به ساخت درام آرام و موشکافانهای در روابط همچون «در انتهای شب» کار آسانی نیست. فیلمنامه باید قانعکننده باشد و احتمالن دارای یک اوج تکاندهنده که در قصهی دوخطی بتواند برای سرمایهگذار قانعکننده باشد. این همان نقطهایست که باعث شده فیلمنامهی پایلوت «در انتهای شب» یک قدم عقبتر از اجرای آن بایستد. فیلمنامهی پناهنده و همسرش ارسلان امیری داستان زنومردی در تهران امروز است که طبقهی متوسطشان مورد هدف قرار گرفته شده و مجبور به تبعیدی خودخواسته به حاشیهی شهر شدهاند تا طبقهشان را نگه دارند و قدری پول ذخیره کنند. مرد در فشار عصبی این انتخاب زنِ آیندهنگرترش یک روز بد را (آن هم در تولدش و تحتتأثیر این مکان تازهی زندگی) سپری میکند و دست آخر دعوای حاصل از این روز بد، شکاف بین زوج را به تصمیم جدایی میرساند. این داستان سرپای پایلوت است. اینکه مسبب آن روز بد چه باشد انتخابیست که احتمالن روی کاغذ سرمایهگذار را قانع به این کرده که با قصهای پر افتوخیز سروکار خواهد داشت (هیجانانگیز است سوارشدن به اتوبوس اشتباه یک نهاد امنیتی و گرفتارشدن یک مرد معمولی در یک کابوس امنیتی و اتهام جاسوسی) اما انتخابی از جنس خود قصه و پرداخت پناهنده در اجرا نیست. تصور کنید این انتخاب آنگونه بود که مرد گیر یک تاکسی اشتباه میافتاد و خوابش میبرد و در جایی دیگر از شهر پیاده میشد. مجبور میشد یک دربست سنگین بگیرد تا به محل کار برسد و آنجا هم بابت تأخیر مؤاخذه میشد. همین مادهمنفجرهی لازم را به مرد برای آن انهدام موردنیاز درام پناهنده میداد اما اپیزود را تبدیل به قصهای عمیقتر و درونیتر میکرد و شاید باعث میشد چراغ سبز تولید آن قرمز شود.
📜 متن کامل تحلیل پایلوت «در انتهای شب» را با کلیک روی لینک، عکس یا متن پایین بخوانید:
B2n.ir/DarEntehayeShab-e01
#️⃣ #نقد_در_انتهای_شب
#نقد_سریال_ایرانی #اپیزودها_زیر_ذره_بین
بخشی از متن:
در جو غالب سریالسازی خصوصی، قانعکردن پلتفرمها به ساخت درام آرام و موشکافانهای در روابط همچون «در انتهای شب» کار آسانی نیست. فیلمنامه باید قانعکننده باشد و احتمالن دارای یک اوج تکاندهنده که در قصهی دوخطی بتواند برای سرمایهگذار قانعکننده باشد. این همان نقطهایست که باعث شده فیلمنامهی پایلوت «در انتهای شب» یک قدم عقبتر از اجرای آن بایستد. فیلمنامهی پناهنده و همسرش ارسلان امیری داستان زنومردی در تهران امروز است که طبقهی متوسطشان مورد هدف قرار گرفته شده و مجبور به تبعیدی خودخواسته به حاشیهی شهر شدهاند تا طبقهشان را نگه دارند و قدری پول ذخیره کنند. مرد در فشار عصبی این انتخاب زنِ آیندهنگرترش یک روز بد را (آن هم در تولدش و تحتتأثیر این مکان تازهی زندگی) سپری میکند و دست آخر دعوای حاصل از این روز بد، شکاف بین زوج را به تصمیم جدایی میرساند. این داستان سرپای پایلوت است. اینکه مسبب آن روز بد چه باشد انتخابیست که احتمالن روی کاغذ سرمایهگذار را قانع به این کرده که با قصهای پر افتوخیز سروکار خواهد داشت (هیجانانگیز است سوارشدن به اتوبوس اشتباه یک نهاد امنیتی و گرفتارشدن یک مرد معمولی در یک کابوس امنیتی و اتهام جاسوسی) اما انتخابی از جنس خود قصه و پرداخت پناهنده در اجرا نیست. تصور کنید این انتخاب آنگونه بود که مرد گیر یک تاکسی اشتباه میافتاد و خوابش میبرد و در جایی دیگر از شهر پیاده میشد. مجبور میشد یک دربست سنگین بگیرد تا به محل کار برسد و آنجا هم بابت تأخیر مؤاخذه میشد. همین مادهمنفجرهی لازم را به مرد برای آن انهدام موردنیاز درام پناهنده میداد اما اپیزود را تبدیل به قصهای عمیقتر و درونیتر میکرد و شاید باعث میشد چراغ سبز تولید آن قرمز شود.
📜 متن کامل تحلیل پایلوت «در انتهای شب» را با کلیک روی لینک، عکس یا متن پایین بخوانید:
B2n.ir/DarEntehayeShab-e01
Telegraph
تحلیل «در انتهای شب» | اپیزود نخست (پایلوت)
سیر صعودی کارنامهی فیلمسازی خانم پناهنده قابل تأمل است؛ اگر نگویم قابل ستایش است. رسیدن از «ناهید» و «اسرافیل» با آن زنان حقبهجانب و رویکردهای افراطی زنآزادخواهانه، به رامکام «تیتی» و حالا پایلوت درام جزئینگر «در انتهای شب» (فارغ از اینکه در ادامه…
👍10
📺 تحلیل سریال «جنگل آسفالت» | اپیزودهای ۲ تا ۱۰
#️⃣ #نقد_جنگل_آسفالت
#نقد_سریال_ایرانی #اپیزودها_زیر_ذره_بین
بخشی از متن:
«جنگل آسفالت» دو امتیاز عمده دارد: نخست اینکه در جزئیات صحنهنویسی از کلیشهها فاصله میگیرد. داستان در سطح کلان، ترکیبی از چند پیرنگ آشنای رضایت/ قصاص و بدهی مالی بزرگ است. اما اغلب سکانسها، فارغ از اینکه در پیشروی داستان نقش دارند، بهصورت مجزا ایدههایی برای دنبالکردن ارائه میدهند. بهعنوان مثال لحظهی رضایتدادن مادر مقتول را در نظر بگیرید. موقعیتی تکراری بهنظر میرسد. اما شیوهی برگزاری این موقعیت کلیشهای در سینمای ایران، کاملن متفاوت از نمونههای قبلی برگزار میشود: مادر مقتول رضایت میدهد، اما نفرین ترسناکی میکند که هیچ بعید نیست در ادامهی قصه و در دنیای باورهای کاراکترها، دامن خانواده را بگیرد. ایرج یکی از صدها بدهکار فیلمها و سریالهای ایرانی است که به هر دری میزند. اما یکجور خونسردیِ همراه با خوشخیالی دارد که از همان اولین دقایق سریال راهش را از شخصیتهای مشابه جدا میکند. خیلی جاها این اتفاق میافتد. علاقهی نامتعارف خواهرِ پاشا (فرشته) به یک پسر، پا جای فیلمهای خطشکنی چون «دختر ایرونی» میگذارد و از سیل روابط شبیهبههم در نمایش خانگی فاصله میگیرد.
امتیاز دوم و مهم سریال، عملکرد خوب بازیگران نقشهای فرعی است. مرجان اتفاقیان، در نقشِ خواهرِ پاشا، از اتفاقهای نمایش خانگی است که سرتاسر سریال، بیشاز تمام بازیگران نامآشنای سریال میتواند صحنه را ازآنِ خودش کند…
📜 متن کامل نقد اپیزودهای دو تا ده «جنگل آسفالت» را با کلیک روی لینک، عکس یا متن پایین بخوانید:
B2n.ir/Jangal-e02-10
#️⃣ #نقد_جنگل_آسفالت
#نقد_سریال_ایرانی #اپیزودها_زیر_ذره_بین
بخشی از متن:
«جنگل آسفالت» دو امتیاز عمده دارد: نخست اینکه در جزئیات صحنهنویسی از کلیشهها فاصله میگیرد. داستان در سطح کلان، ترکیبی از چند پیرنگ آشنای رضایت/ قصاص و بدهی مالی بزرگ است. اما اغلب سکانسها، فارغ از اینکه در پیشروی داستان نقش دارند، بهصورت مجزا ایدههایی برای دنبالکردن ارائه میدهند. بهعنوان مثال لحظهی رضایتدادن مادر مقتول را در نظر بگیرید. موقعیتی تکراری بهنظر میرسد. اما شیوهی برگزاری این موقعیت کلیشهای در سینمای ایران، کاملن متفاوت از نمونههای قبلی برگزار میشود: مادر مقتول رضایت میدهد، اما نفرین ترسناکی میکند که هیچ بعید نیست در ادامهی قصه و در دنیای باورهای کاراکترها، دامن خانواده را بگیرد. ایرج یکی از صدها بدهکار فیلمها و سریالهای ایرانی است که به هر دری میزند. اما یکجور خونسردیِ همراه با خوشخیالی دارد که از همان اولین دقایق سریال راهش را از شخصیتهای مشابه جدا میکند. خیلی جاها این اتفاق میافتد. علاقهی نامتعارف خواهرِ پاشا (فرشته) به یک پسر، پا جای فیلمهای خطشکنی چون «دختر ایرونی» میگذارد و از سیل روابط شبیهبههم در نمایش خانگی فاصله میگیرد.
امتیاز دوم و مهم سریال، عملکرد خوب بازیگران نقشهای فرعی است. مرجان اتفاقیان، در نقشِ خواهرِ پاشا، از اتفاقهای نمایش خانگی است که سرتاسر سریال، بیشاز تمام بازیگران نامآشنای سریال میتواند صحنه را ازآنِ خودش کند…
📜 متن کامل نقد اپیزودهای دو تا ده «جنگل آسفالت» را با کلیک روی لینک، عکس یا متن پایین بخوانید:
B2n.ir/Jangal-e02-10
Telegraph
تحلیل «جنگل آسفالت» | اپیزودهای ۲ تا ۱۰
یک. «جنگل آسفالت» در متن و اجرا آن چیزیست که خیلی از سریالهای «پایینشهری» به آن نرسیدند. با بدبینی تمام تماشای سریالی را شروع کردم که دربارهاش میگفتند یک کاراکترش پول لازم دارد، آنیکی قرار است اعدام شود و بقیه هم بدبختیهای مختلفی دارند. گفتیم لابد…
👍11👎2
📺 تحلیل سریال «قطب شمال»
#️⃣ #نقد_قطب_شمال
#نقد_سریال_ایرانی #اپیزودها_زیر_ذره_بین
بخشی از متن:
شوخی این روزهای نویسندههای «افعی تهران» با کمدیها و اجتماعیها بهکار این بحثمان میآید که به آرمان بیانیِ آن قصه توصیه میشد فیلم جدیاش را بهعنوان کمدی عرضه کند. حالا همین حرف را جدی و خالی از هر کنایهای مطرح میکنم: ایدهی تغییر هویت و چهرهی کاراکتر اصلی «قطب شمال» را بهعنوان یک ایدهی کمدی در نظر بگیرید و ببینید سریال میتواند کار کند. حتا در آن صورت، جازدن یکنفر بهعنوان همسر، میتواند کمدی موقعیت خوبی دستوپا کند. اقتباس از آثار شناختهشده، بیش از دیگر قصهها به فهم دقیق متن و ایدههای کارگردانی نیاز دارد. ما اینجا با پدیدهای روبهروئیم که گروه کارگردانیاش نمیتواند در صحنهها کاراکتر محوری را تعیین کند. یکجا دو نوچهی شخصیت اصلی در حیاط روبهروش ایستادهاند. دوربین از پشت پای یکی از نوچهها در یک نمای وسترنی فرزاد فرزین را از روبهرو میگیرد. انگار که با یک تقابل برابر مواجهیم. چندثانیه بعد فرزین جلو میآید و میزند تویِ گوش نوچه.
📜 متن کامل این تحلیل را با کلیک روی لینک، عکس یا متن پایین بخوانید:
B2n.ir/ghotb-e-shomal
#️⃣ #نقد_قطب_شمال
#نقد_سریال_ایرانی #اپیزودها_زیر_ذره_بین
بخشی از متن:
شوخی این روزهای نویسندههای «افعی تهران» با کمدیها و اجتماعیها بهکار این بحثمان میآید که به آرمان بیانیِ آن قصه توصیه میشد فیلم جدیاش را بهعنوان کمدی عرضه کند. حالا همین حرف را جدی و خالی از هر کنایهای مطرح میکنم: ایدهی تغییر هویت و چهرهی کاراکتر اصلی «قطب شمال» را بهعنوان یک ایدهی کمدی در نظر بگیرید و ببینید سریال میتواند کار کند. حتا در آن صورت، جازدن یکنفر بهعنوان همسر، میتواند کمدی موقعیت خوبی دستوپا کند. اقتباس از آثار شناختهشده، بیش از دیگر قصهها به فهم دقیق متن و ایدههای کارگردانی نیاز دارد. ما اینجا با پدیدهای روبهروئیم که گروه کارگردانیاش نمیتواند در صحنهها کاراکتر محوری را تعیین کند. یکجا دو نوچهی شخصیت اصلی در حیاط روبهروش ایستادهاند. دوربین از پشت پای یکی از نوچهها در یک نمای وسترنی فرزاد فرزین را از روبهرو میگیرد. انگار که با یک تقابل برابر مواجهیم. چندثانیه بعد فرزین جلو میآید و میزند تویِ گوش نوچه.
📜 متن کامل این تحلیل را با کلیک روی لینک، عکس یا متن پایین بخوانید:
B2n.ir/ghotb-e-shomal
Telegraph
چرا «قطب شمال» را بررسی نکردیم!
دیدن تنها دو اپیزود از «قطب شمال» کافی بود برای اطمینان از اینکه با یک اثر شلخته و بیسلیقه روبهروئیم. بااینحال نگارنده تماشای آن را تا انتهای اپیزود پنج ادامه داد که با وجدان آسوده این نتیجهگیری را بنویسد: پخش «قطب شمال» بعد از «گناه فرشته» (که با پخش…
👍15
📺 تحلیل اپیزودهای ۱۲ و ۱۳ سریال «افعی تهران»
#️⃣ #نقد_افعی_تهران
#نقد_سریال_ایرانی #اپیزودها_زیر_ذره_بین
بخشی از متن:
در اپیزود ۱۲ ما میفهمیم که آرمان بیانی از دو چیز بیش از همه وحشت دارد. یک اینکه او بهصورت مفرطی از تنهایی وحشت دارد و اتفاقن حالا پس از رفتن بابک و همسر سابق و کمرنگ شدن ارتباطش با روانشناس و دوستان و همکارانش سایهی آن را بیش از همیشه بر سر خودش حس میکند. دومین ترس او اما در اپیزود بعدی که اپیزود 13 باشد برای ما مشخص میشود؛ تا جایی که معتقدم این دو اپیزود بیشترین ارتباط تماتیک را با یکدیگر داشتهاند و میتوان به عنوان یک کل واحد به آنها نگاه کرد. در این اپیزود ما میفهمیم که دومین ترس بزرگ زندگی آرمان ترس از برملا شدن حقیقت و قرار گرفتن در جایگاه قضاوتشدن است. منتقدی که از مورد نقد قرار گرفتن وحشت دارد، چه پارادوکس شاعرانه و تراژیکی. این حقیقت را، هم زمانی که در اتاق رواندرمانگر دروغ او راجع بهدلیل بدشدن ارتباطش با همسر سابق برملا میشود و مورد مؤاخذه قرار میگیرد میفهمیم؛ و هم، در جاییکه دست او در ارتباط با دریافت دستمزد پیش از سایر اعضای تیمش رو میشود و از طرف آنها مورد قضاوت قرار میگیرد. حتا وقتی حقیقت راجع به تواناییهای هنری او هم در قالب فیلم بدش متبلور میشود و مورد نقد قرار میگیرد، باعث استرس و فشار بالا روی آرمان میشود. اما تمامی این موارد در مورد درگیرشدن آرمان با گذشته و ترسهاش هرگز چیزهای بدی نیستند، و اتفاقن کاملن برعکس، نشانهای از رشد و پیشرفت او در شناخت خودش تلقی میشوند.
📜 متن کامل تحلیل اپیزودهای ۱۲ و ۱۳ «افعی تهران» را با کلیک روی لینک، عکس یا متن پایین بخوانید:
B2n.ir/viper-e12e13
#️⃣ #نقد_افعی_تهران
#نقد_سریال_ایرانی #اپیزودها_زیر_ذره_بین
بخشی از متن:
در اپیزود ۱۲ ما میفهمیم که آرمان بیانی از دو چیز بیش از همه وحشت دارد. یک اینکه او بهصورت مفرطی از تنهایی وحشت دارد و اتفاقن حالا پس از رفتن بابک و همسر سابق و کمرنگ شدن ارتباطش با روانشناس و دوستان و همکارانش سایهی آن را بیش از همیشه بر سر خودش حس میکند. دومین ترس او اما در اپیزود بعدی که اپیزود 13 باشد برای ما مشخص میشود؛ تا جایی که معتقدم این دو اپیزود بیشترین ارتباط تماتیک را با یکدیگر داشتهاند و میتوان به عنوان یک کل واحد به آنها نگاه کرد. در این اپیزود ما میفهمیم که دومین ترس بزرگ زندگی آرمان ترس از برملا شدن حقیقت و قرار گرفتن در جایگاه قضاوتشدن است. منتقدی که از مورد نقد قرار گرفتن وحشت دارد، چه پارادوکس شاعرانه و تراژیکی. این حقیقت را، هم زمانی که در اتاق رواندرمانگر دروغ او راجع بهدلیل بدشدن ارتباطش با همسر سابق برملا میشود و مورد مؤاخذه قرار میگیرد میفهمیم؛ و هم، در جاییکه دست او در ارتباط با دریافت دستمزد پیش از سایر اعضای تیمش رو میشود و از طرف آنها مورد قضاوت قرار میگیرد. حتا وقتی حقیقت راجع به تواناییهای هنری او هم در قالب فیلم بدش متبلور میشود و مورد نقد قرار میگیرد، باعث استرس و فشار بالا روی آرمان میشود. اما تمامی این موارد در مورد درگیرشدن آرمان با گذشته و ترسهاش هرگز چیزهای بدی نیستند، و اتفاقن کاملن برعکس، نشانهای از رشد و پیشرفت او در شناخت خودش تلقی میشوند.
📜 متن کامل تحلیل اپیزودهای ۱۲ و ۱۳ «افعی تهران» را با کلیک روی لینک، عکس یا متن پایین بخوانید:
B2n.ir/viper-e12e13
Telegraph
تحلیل سریال «افعی تهران» | اپیزودهای ۱۲ و ۱۳
فیلمنامه: عالی هر سریال بزرگی حداقل یک اپیزود در خود دارد که درونیترین و بیپردهترین وجههی پروتاگونیست داستان در آن نمایان میشود و سریال با تمام توان مخاطب را با اعماق وجود شخصیتش آشنا میکند. به همین خاطر اینها حتا اگر بهترین اپیزودهای سریال هم نباشند،…
👍11👎3
📺 تحلیل اپیزود دوم سریال «در انتهای شب»
#️⃣ #نقد_در_انتهای_شب
#نقد_سریال_ایرانی #اپیزودها_زیر_ذره_بین
بخشی از متن:
در کامنتهای یادداشت قبل و دایرکتهای رسیده بر آن، بسیار اشاره کرده بودید به شباهت سریال به «صحنههایی از یک ازدواج» و «داستان ازدواج». آنچه نگارنده را در یادداشت اول قانع کرد به این آشناپنداری گردن نگذارد و از آن ننویسد، مشاهدهی همین علاقهی خالقان به استفاده از عناصر داستانگویی کلاسیک درام (ماجرای اتوبوس اشتباهی و گرفتن مرد به جرم جاسوسی) بود. صرف روایت آرام از پایان یک زوج، نمیتواند اثری را به اثر دیگر نزدیک کند. این را نه به حُسن میگویم و نه به رد. از این باب که «هر گردی گردو نیست» و بهمحض دیدن شباهتهایی فکر نکنیم محل ارجاع را پیدا کردهایم. اتفاقن نگارنده بسیار ترجیح میداد «در انتهای شب» در فرم روایی، جزئینگری «صحنههایی از یک ازدواج» را پیش میگرفت (خود آن سریال هاگای لوی هم در اپیزود اول و آخر است که میتواند به آن جزئینگری رابطه وفادار بماند و در سه اپیزود میانی مجبور میشود عناصر دراماتیک داستانگو وارد روایت کند تا قصهاش را بکشاند). اینجا پناهنده و امیری چون این فرصت را داشتهاند تا به خصوصیترین بخشهای یک رابطهی ایرانی سرک بکشند، جایی که کسی با نساختن اثری مشابه چندان مزاحمشان نشده بوده، میتوانستهاند با جاهطلبی بیشتر، روی همین رابطهمحوری درامشان تشدید بگذارند، که احتمالن از اقبالنداشتن این روش نزد مخاطب عام هراسیدهاند.
📜 متن کامل تحلیل اپیزود دوم «در انتهای شب» را با کلیک روی لینک، عکس یا متن پایین بخوانید:
B2n.ir/DarEntehayeShab-e02
#️⃣ #نقد_در_انتهای_شب
#نقد_سریال_ایرانی #اپیزودها_زیر_ذره_بین
بخشی از متن:
در کامنتهای یادداشت قبل و دایرکتهای رسیده بر آن، بسیار اشاره کرده بودید به شباهت سریال به «صحنههایی از یک ازدواج» و «داستان ازدواج». آنچه نگارنده را در یادداشت اول قانع کرد به این آشناپنداری گردن نگذارد و از آن ننویسد، مشاهدهی همین علاقهی خالقان به استفاده از عناصر داستانگویی کلاسیک درام (ماجرای اتوبوس اشتباهی و گرفتن مرد به جرم جاسوسی) بود. صرف روایت آرام از پایان یک زوج، نمیتواند اثری را به اثر دیگر نزدیک کند. این را نه به حُسن میگویم و نه به رد. از این باب که «هر گردی گردو نیست» و بهمحض دیدن شباهتهایی فکر نکنیم محل ارجاع را پیدا کردهایم. اتفاقن نگارنده بسیار ترجیح میداد «در انتهای شب» در فرم روایی، جزئینگری «صحنههایی از یک ازدواج» را پیش میگرفت (خود آن سریال هاگای لوی هم در اپیزود اول و آخر است که میتواند به آن جزئینگری رابطه وفادار بماند و در سه اپیزود میانی مجبور میشود عناصر دراماتیک داستانگو وارد روایت کند تا قصهاش را بکشاند). اینجا پناهنده و امیری چون این فرصت را داشتهاند تا به خصوصیترین بخشهای یک رابطهی ایرانی سرک بکشند، جایی که کسی با نساختن اثری مشابه چندان مزاحمشان نشده بوده، میتوانستهاند با جاهطلبی بیشتر، روی همین رابطهمحوری درامشان تشدید بگذارند، که احتمالن از اقبالنداشتن این روش نزد مخاطب عام هراسیدهاند.
📜 متن کامل تحلیل اپیزود دوم «در انتهای شب» را با کلیک روی لینک، عکس یا متن پایین بخوانید:
B2n.ir/DarEntehayeShab-e02
Telegraph
تحلیل اپیزود دوم «در انتهای شب»
یک. بهنظر میرسد «در انتهای شبِ» موردعلاقهی نگارنده با «در انتهای شبِ» موردعلاقهی مخاطبان تفاوت دارد. در این هفته بسیار شنیدم که از اپیزود نخست بدمان نیامده بود اما اپیزود دوم بسیار خوب بود (رأی عالی مخاطبان آرتتاکس هم همین را میگوید) اما برای من تماشای…
👍8
📺 تحلیل اپیزودهای سوم تا پنجم سریال «فال اوت»
#️⃣ #نقد_فال_اوت
#نقد_سریال_خارجی #اپیزودها_زیر_ذره_بین
بخشی از متن:
در یادداشت قبل از اتمسفر و اهمیت فضاسازی سریال گفتم. در تکمیل آن موضوع، به غیر از رگهی «شوخ» فضاسازی کار، شاهد رویهای دیگر نیز بودیم و هستیم و آن نوعی ترکیب سنت و مدرنیته در لوکیشنها، دکورها، ابزار و وسایل و حتا لباسهاست. در خط داستانی پیش از انفجارها، با اینکه وقایع در حوالی سال ۲۰۷۷ جریان دارد، شاهد این ترکیب هستیم و نوعی «آیندهی در جا زده» را میبینیم که در آن انسانها در برخی مسایل عقبگرد کردهاند. (شوخیش در متن میشود اینکه انگار در ۲۰۷۷، باز هم مککارتیسم جریان دارد!) در اتمسفر چیزی شبیه به استیم-پانکها اما به نحوی معکوس! یا نزدیک به ژانر «تاریخ متناوب» در ادبیات. در زمانِ پس از انفجارها نیز با انواع گوناگونی از سبک زندگی، از گروهها یا احزاب مختلف انسانها طرفیم و آن فضای ترکیبی هنوز هم وجود دارد. این انتخاب هوشمندانه، جدا از گشوده بودن به سمت تفسیر، باز هم بیش از پیش، فضای سریال را یونیک و دیدنی میکند که البته شامل کار زیادی هم میشود. به این دقت کنید که این سریال چند نوع مختلف طراحی صحنه و دکور (که خیلی از آنها به صورت واقعی و در ابعاد وسیع ساخته و پرداخته شدهاند)، چند نوع طراحی لباس و چند نوع گریم در دل خود جای داده است تا متوجه حجم و ابعاد فنی کار شوید.
📜 متن کامل تحلیل اپیزودهای سوم تا پنجم «فال اوت» را با کلیک روی لینک، عکس یا متن پایین بخوانید:
B2n.ir/fallout-e03e05
#️⃣ #نقد_فال_اوت
#نقد_سریال_خارجی #اپیزودها_زیر_ذره_بین
بخشی از متن:
در یادداشت قبل از اتمسفر و اهمیت فضاسازی سریال گفتم. در تکمیل آن موضوع، به غیر از رگهی «شوخ» فضاسازی کار، شاهد رویهای دیگر نیز بودیم و هستیم و آن نوعی ترکیب سنت و مدرنیته در لوکیشنها، دکورها، ابزار و وسایل و حتا لباسهاست. در خط داستانی پیش از انفجارها، با اینکه وقایع در حوالی سال ۲۰۷۷ جریان دارد، شاهد این ترکیب هستیم و نوعی «آیندهی در جا زده» را میبینیم که در آن انسانها در برخی مسایل عقبگرد کردهاند. (شوخیش در متن میشود اینکه انگار در ۲۰۷۷، باز هم مککارتیسم جریان دارد!) در اتمسفر چیزی شبیه به استیم-پانکها اما به نحوی معکوس! یا نزدیک به ژانر «تاریخ متناوب» در ادبیات. در زمانِ پس از انفجارها نیز با انواع گوناگونی از سبک زندگی، از گروهها یا احزاب مختلف انسانها طرفیم و آن فضای ترکیبی هنوز هم وجود دارد. این انتخاب هوشمندانه، جدا از گشوده بودن به سمت تفسیر، باز هم بیش از پیش، فضای سریال را یونیک و دیدنی میکند که البته شامل کار زیادی هم میشود. به این دقت کنید که این سریال چند نوع مختلف طراحی صحنه و دکور (که خیلی از آنها به صورت واقعی و در ابعاد وسیع ساخته و پرداخته شدهاند)، چند نوع طراحی لباس و چند نوع گریم در دل خود جای داده است تا متوجه حجم و ابعاد فنی کار شوید.
📜 متن کامل تحلیل اپیزودهای سوم تا پنجم «فال اوت» را با کلیک روی لینک، عکس یا متن پایین بخوانید:
B2n.ir/fallout-e03e05
Telegraph
تحلیل سریال فال اوت | اپیزودهای ۳ تا ۵
/فیلمنامه: خوب/ فالاوت در ادامهی شروع قدرتمندش، در گام سوم با یک عملکرد درخشان، یک اپیزود تقریبن همهچیز تمام ارائه کرد. فیلمنامهی این اپیزود همه چیز داشت. از داستانگویی پر و پیمان که نه تنها داستان جستجوی سرِ ویلزیگ را از دو سمت لوسی و کوپ و همینطور…
👍4
📺 تحلیل اپیزود سوم سریال «در انتهای شب»
#️⃣ #نقد_در_انتهای_شب
#نقد_سریال_ایرانی #اپیزودها_زیر_ذره_بین
بخشی از متن:
چرا اپیزود سوم یک اثر کمنقص است و واجد گرفتن امتیاز «عالی» از ما؟ چون خالقان به همین موقعیتهای دراماتیک فوقالعاده قناعت نکردهاند و درون این موقعیتها نیز پر از خردهپیرنگ و داستانهای با پیشزمینه و تاریخ از رابطه است. در این اپیزود است که میفهمیم دلیل جدایی نه الزامن فشار مالی و «خود نبودن» مرد، که مشکل زن با اتفاق درون تختخواب میانشان هم بوده که در جای دیگر سر باز کرده. در این اپیزود است که میفهمیم مرد چه پیشینهی تلخی در تاریخچهی فامیلیاش دارد و تنهایی ریشهدار ذهنیاش از کجا میآید. در این اپیزود پیشداستان زوج با تنها رفیقشان (تنها کسی که حاضر بودند برای همراهی در روز طلاق بهش رو بیندازند) باز میشود که آن هم مبتنی بر «منفعت دیگری» بوده و نه محبوبیت آنها در جمع. در این اپیزود دلیل سرکوب ذهنی زن را پس از آشنایی با خانوادهاش میبینیم (چه آگاهانه سکانس کلبهی وسترن یادآور حالوهوای آثار خانوادهمحور خود علیرضا داوودنژاد است).
به همهی این ویژگیهای فیلمنامهی اپیزود سوم، آن کلیفهنگر پایان اپیزود را هم اضافه کنید که چهگونه قصه را از موقعیتی ایستا وارد موقعیتی داینامیک میکند و وعدهی ادامهای پرخونتر میدهد. آدمهای معمولی گیرافتاده در یک موقعیت سینمایی که شبیهاش را لابد عین ما فقط در فیلمها دیدهاند؛ و حالا ممکن است هر تصمیمی در این نخستین مواجههشان با خون بگیرند. یکی از ویژگیهای مهم «در انتهای شب» همین توجه به اپیزود و ساختاربندی روی آن با شروع، میانه و پایان درست است.
📜 متن کامل تحلیل اپیزود سوم «در انتهای شب» را با کلیک روی لینک، عکس یا متن پایین بخوانید:
B2n.ir/DarEntehayeShab-e03
#️⃣ #نقد_در_انتهای_شب
#نقد_سریال_ایرانی #اپیزودها_زیر_ذره_بین
بخشی از متن:
چرا اپیزود سوم یک اثر کمنقص است و واجد گرفتن امتیاز «عالی» از ما؟ چون خالقان به همین موقعیتهای دراماتیک فوقالعاده قناعت نکردهاند و درون این موقعیتها نیز پر از خردهپیرنگ و داستانهای با پیشزمینه و تاریخ از رابطه است. در این اپیزود است که میفهمیم دلیل جدایی نه الزامن فشار مالی و «خود نبودن» مرد، که مشکل زن با اتفاق درون تختخواب میانشان هم بوده که در جای دیگر سر باز کرده. در این اپیزود است که میفهمیم مرد چه پیشینهی تلخی در تاریخچهی فامیلیاش دارد و تنهایی ریشهدار ذهنیاش از کجا میآید. در این اپیزود پیشداستان زوج با تنها رفیقشان (تنها کسی که حاضر بودند برای همراهی در روز طلاق بهش رو بیندازند) باز میشود که آن هم مبتنی بر «منفعت دیگری» بوده و نه محبوبیت آنها در جمع. در این اپیزود دلیل سرکوب ذهنی زن را پس از آشنایی با خانوادهاش میبینیم (چه آگاهانه سکانس کلبهی وسترن یادآور حالوهوای آثار خانوادهمحور خود علیرضا داوودنژاد است).
به همهی این ویژگیهای فیلمنامهی اپیزود سوم، آن کلیفهنگر پایان اپیزود را هم اضافه کنید که چهگونه قصه را از موقعیتی ایستا وارد موقعیتی داینامیک میکند و وعدهی ادامهای پرخونتر میدهد. آدمهای معمولی گیرافتاده در یک موقعیت سینمایی که شبیهاش را لابد عین ما فقط در فیلمها دیدهاند؛ و حالا ممکن است هر تصمیمی در این نخستین مواجههشان با خون بگیرند. یکی از ویژگیهای مهم «در انتهای شب» همین توجه به اپیزود و ساختاربندی روی آن با شروع، میانه و پایان درست است.
📜 متن کامل تحلیل اپیزود سوم «در انتهای شب» را با کلیک روی لینک، عکس یا متن پایین بخوانید:
B2n.ir/DarEntehayeShab-e03
Telegraph
تحلیل سریال در انتهای شب | اپیزود سوم
/فیلمنامه: عالی/ اپیزود سوم «در انتهای شب» مصداق بیرونکشیدن درام از دل روزمرهگیست. درست خلاف دو اپیزود پیشین که موقعیت دراماتیک را بیرون فضای داستانی ترسیمشده و در ساختارهای کلاسیک داستانگویی و «اتفاق» جستوجو میکرد. اینجا دیگر نه خبری از «اتوبوس…
👍7
📺 تحلیل اپیزود ۱۴ و پایانی سریال «افعی تهران»
#️⃣ #نقد_افعی_تهران
#نقد_سریال_ایرانی #اپیزودها_زیر_ذره_بین
بخشی از متن:
«افعی تهران» در شیوهی روایت یک اتفاق نسبتن تازه است. اگرچه دو خط داستانیِ «فیلمساختن آرمان» و «جنایت و دستگیری افعی» در جهت طولی و مستقیم جلو میروند، اما قصه شبیه به روایتهای خطیِ معمول نیست که در آن هر بخش یا اپیزود ادامهی موردانتظار از بخشهای قبل باشد یا اصلن هر بخش از روایت الزامن توقعی مشخص برای ادامهاش ایجاد کند. به چه معنا؟ مثلن صحنههای مربوط به مهدِ بابک را در نظر بگیرید. هربار که این بخش از قصه را میبینیم، انتظاری در ما ایجاد نمیشود که بار بعد که به مهد میآییم قرار است یا بهتر است چه اتفاقی بیفتد. قصه میتواند سیال عمل کند و بارها (حتا تا اپیزود هزارم) وارد مهد شود، پوست بیاندازد و موقعیتی تازه خلق و تعریف کند. دربارهی بازگشتهای گاهوبیگاهِ همسرِ سابقِ آرمان هم همینطور. ما بهطور مشخص بهدنبالِ اتفاقی میان آندو نیستیم. در میان تمام دستهبندیهای موجود، «افعی تهران» به شیوهی نوظهورِ «روایتِ هایپرلینک» (Hyper Link) شبیه است. این شیوه نزدیکترین راه تعریفکردن یک ماجرا به سبک زندگی امروز است که در آن کاربر/ مخاطب همزمان لینکهای مستقل و حتا بههمنامربوطی را باز میکند، مدام بین آنها رفتوآمد میکند، تا موضوع مشخصی دستگیرش شود. اینطور در نظر داشته باشید که در یک صفحهی وب، متنی میخوانید که لابهلای سطرهای آن به لینکهای متعددی ارجاع داده شده. شما تمام آن لینکها را باز میکنید، از جای دیگری سر در میآورید و در نهایت به همان لینکِ مادر باز میگردید. پریشانیِ فکرشدهای در این روایت وجود دارد که خودش را به یک یا دو خط داستانی محدود نمیکند. مثلن همان بخشهای مربوط به مهدِ بابک، قصهی مشخصی برای پیگیری ندارد. بلکه حکم یک لینک داخلی را در یک متن مادر که راجع به زندگی بابک است، دارد. دیوید بوردولِ فقید، با توضیحاتی مشابه سالها قبلتر از بابشدنِ عنوان هایپرلینک، از این روایت در کتاب «روایت در فیلم داستانی» با عنوان «روایت پارامتری» یاد میکند که در جلد دوم این کتاب از نشر فارابی میتوانید توضیحاتش را پیدا کنید.
📜 متن کامل تحلیل اپیزود پایانی «افعی تهران» را با کلیک روی لینک، عکس یا متن پایین بخوانید:
B2n.ir/viper-e14
#️⃣ #نقد_افعی_تهران
#نقد_سریال_ایرانی #اپیزودها_زیر_ذره_بین
بخشی از متن:
«افعی تهران» در شیوهی روایت یک اتفاق نسبتن تازه است. اگرچه دو خط داستانیِ «فیلمساختن آرمان» و «جنایت و دستگیری افعی» در جهت طولی و مستقیم جلو میروند، اما قصه شبیه به روایتهای خطیِ معمول نیست که در آن هر بخش یا اپیزود ادامهی موردانتظار از بخشهای قبل باشد یا اصلن هر بخش از روایت الزامن توقعی مشخص برای ادامهاش ایجاد کند. به چه معنا؟ مثلن صحنههای مربوط به مهدِ بابک را در نظر بگیرید. هربار که این بخش از قصه را میبینیم، انتظاری در ما ایجاد نمیشود که بار بعد که به مهد میآییم قرار است یا بهتر است چه اتفاقی بیفتد. قصه میتواند سیال عمل کند و بارها (حتا تا اپیزود هزارم) وارد مهد شود، پوست بیاندازد و موقعیتی تازه خلق و تعریف کند. دربارهی بازگشتهای گاهوبیگاهِ همسرِ سابقِ آرمان هم همینطور. ما بهطور مشخص بهدنبالِ اتفاقی میان آندو نیستیم. در میان تمام دستهبندیهای موجود، «افعی تهران» به شیوهی نوظهورِ «روایتِ هایپرلینک» (Hyper Link) شبیه است. این شیوه نزدیکترین راه تعریفکردن یک ماجرا به سبک زندگی امروز است که در آن کاربر/ مخاطب همزمان لینکهای مستقل و حتا بههمنامربوطی را باز میکند، مدام بین آنها رفتوآمد میکند، تا موضوع مشخصی دستگیرش شود. اینطور در نظر داشته باشید که در یک صفحهی وب، متنی میخوانید که لابهلای سطرهای آن به لینکهای متعددی ارجاع داده شده. شما تمام آن لینکها را باز میکنید، از جای دیگری سر در میآورید و در نهایت به همان لینکِ مادر باز میگردید. پریشانیِ فکرشدهای در این روایت وجود دارد که خودش را به یک یا دو خط داستانی محدود نمیکند. مثلن همان بخشهای مربوط به مهدِ بابک، قصهی مشخصی برای پیگیری ندارد. بلکه حکم یک لینک داخلی را در یک متن مادر که راجع به زندگی بابک است، دارد. دیوید بوردولِ فقید، با توضیحاتی مشابه سالها قبلتر از بابشدنِ عنوان هایپرلینک، از این روایت در کتاب «روایت در فیلم داستانی» با عنوان «روایت پارامتری» یاد میکند که در جلد دوم این کتاب از نشر فارابی میتوانید توضیحاتش را پیدا کنید.
📜 متن کامل تحلیل اپیزود پایانی «افعی تهران» را با کلیک روی لینک، عکس یا متن پایین بخوانید:
B2n.ir/viper-e14
Telegraph
تحلیل افعی تهران | اپیزود آخر [پایانی]
یک. این روزها نمایش خانگی در بهترین احوال خود بهسر میبرد. «افعی تهران»، «در انتهای شب» و «جنگل آسفالت» در چند هفتهی گذشته سهسریال استاندارد بودهاند که همزمان با ترک زمین کامل درامهای اجتماعی از سالنهای سینما، سر از نمایش خانگی درآوردهاند. سینمای…
👍9👎3
📺 تحلیل اپیزود چهارم سریال «در انتهای شب»
#️⃣ #نقد_در_انتهای_شب
#نقد_سریال_ایرانی #اپیزودها_زیر_ذره_بین
بخشی از متن:
سریال از لحظهی طلاق به بعد بهتر پیش رفته است. در دو اپیزود اول ایدههایی مثل اشتباه سوارشدن در اتوبوس و بازجویی و در اپیزود دوم دو برادرِ همسانِ دفتر اسناد ایدههای مزاحمی بودند که از ترسِ کمبودن قصه برای مخاطب به ماجرا اضافه شدند. در نتیجه دو اپیزود اول بلاتکلیفتر بودند و در بیان هم کمی لکنت داشتند و گاهی لوازم اصلی قصه هم در آن دو اپیزود فراموش میشد؛ مثل بحث، جدل یا توافق بر سر بچه برای روزهای بعد از طلاق که ظرفیتهای دراماتیک آن مغفول ماند. ما در اپیزودِ دوم و در سکانسهای منجر به طلاق، انگار با زن و شوهری طرفیم که فرزندی ندارند. اپیزود سوم اما نفس تازهای در این رابطه بود. مواجهه با هم، بعد از مدتها جدایی و انبوهی از کنایه، گلایه، زخمزبان و بیان حسرتهای مختلف در قالب ضرباهنگ دقیقی از دیالوگها و البته اعلامِ حضور گاهوبیگاهِ ثریا (زن همسایه) در قصه. اپیزود قبل حلقهی واسطی بود، میانِ اپیزود طلاق و این اپیزود که داستان موازیِ بهنام و ماهی در روابطی دیگر است. در اینجا ایده این است: هرکدام از زن و مرد، بهموازات هم به کسی نزدیک شوند و خب در این فرایند، فیلمنامه بهخوبی از متریالهای موجود و از قبل کاشتهشده استفاده میکند. در یک سمت، ماهی بهواسطهی کارش از دیدار با دوست قدیمی سر در میآورد و در طرف دیگر، علاقهای که پسرِ بهنام در سکانس دیدار با مادربزرگ به اسکیپروم نشان داده بود، به بهانهای درونی از دل خود قصه برای پیشرفت ارتباط بهنام و ثریا در قرار چهارنفره با بچههایشان تبدیل میشود.
📜 متن کامل تحلیل اپیزود چهارم «در انتهای شب» را با کلیک روی لینک، عکس یا متن پایین بخوانید:
B2n.ir/DarEntehayeShab-e04
#️⃣ #نقد_در_انتهای_شب
#نقد_سریال_ایرانی #اپیزودها_زیر_ذره_بین
بخشی از متن:
سریال از لحظهی طلاق به بعد بهتر پیش رفته است. در دو اپیزود اول ایدههایی مثل اشتباه سوارشدن در اتوبوس و بازجویی و در اپیزود دوم دو برادرِ همسانِ دفتر اسناد ایدههای مزاحمی بودند که از ترسِ کمبودن قصه برای مخاطب به ماجرا اضافه شدند. در نتیجه دو اپیزود اول بلاتکلیفتر بودند و در بیان هم کمی لکنت داشتند و گاهی لوازم اصلی قصه هم در آن دو اپیزود فراموش میشد؛ مثل بحث، جدل یا توافق بر سر بچه برای روزهای بعد از طلاق که ظرفیتهای دراماتیک آن مغفول ماند. ما در اپیزودِ دوم و در سکانسهای منجر به طلاق، انگار با زن و شوهری طرفیم که فرزندی ندارند. اپیزود سوم اما نفس تازهای در این رابطه بود. مواجهه با هم، بعد از مدتها جدایی و انبوهی از کنایه، گلایه، زخمزبان و بیان حسرتهای مختلف در قالب ضرباهنگ دقیقی از دیالوگها و البته اعلامِ حضور گاهوبیگاهِ ثریا (زن همسایه) در قصه. اپیزود قبل حلقهی واسطی بود، میانِ اپیزود طلاق و این اپیزود که داستان موازیِ بهنام و ماهی در روابطی دیگر است. در اینجا ایده این است: هرکدام از زن و مرد، بهموازات هم به کسی نزدیک شوند و خب در این فرایند، فیلمنامه بهخوبی از متریالهای موجود و از قبل کاشتهشده استفاده میکند. در یک سمت، ماهی بهواسطهی کارش از دیدار با دوست قدیمی سر در میآورد و در طرف دیگر، علاقهای که پسرِ بهنام در سکانس دیدار با مادربزرگ به اسکیپروم نشان داده بود، به بهانهای درونی از دل خود قصه برای پیشرفت ارتباط بهنام و ثریا در قرار چهارنفره با بچههایشان تبدیل میشود.
📜 متن کامل تحلیل اپیزود چهارم «در انتهای شب» را با کلیک روی لینک، عکس یا متن پایین بخوانید:
B2n.ir/DarEntehayeShab-e04
Telegraph
تحلیل سریال «در انتهای شب» | اپیزود ۴
/فیلمنامه: خوب/ یک. بعد از دعوا بر سر تابلوی نقاشی در انتهای اپیزود قبل، یک نگرانی نسبت به تغییر حالوهوای سریال وجود داشت که مبادا ماجرای کاتِر و خونریزی در پایان اپیزود از قتل و قصاص و رویههای مرسوم سینمای ایران سر در بیاورد که خب خوشبختانه خیلی زود…
👍9
📺 تحلیل اپیزود نخست فصل دوم سریال «خاندان اژدها»
#️⃣ #نقد_خاندان_اژدها
#نقد_سریال_خارجی #اپیزودها_زیر_ذره_بین
بخشی از متن:
... با صحنهای هم طرف هستیم که در نقطهی مقابل اتفاقی که در صحنهی افتتاحیه افتاد قرار دارد. دارم راجع به جایی حرف میزنم که نوچههایی که دیموند به قصد تسویهحساب و برای کشتن جیهریس، پسر هلینا و ایموند اجیر کرده، وارد قلعه میشوند و کارشان را میکنند. در این جا میبینیم که هلینا پس از این که مجبور میشود پسر مقتولش را رها کرده و با دیگر فرزندش به قصد یافتن کمک راهی راهروهای بزرگ و درندشت موجود در قلعه بشود سریال در حرکتی جالب به خودش ارجاع میدهد. راهرویی که هلینا در این صحنه از آن میگذرد همان مکانی است که الیسنت در فصل قبلی رینیرا را که تازه وضع حمل کرده بود مجبور کرد تا به همراه نوزادش از آن عبور کند. این اشاره و حرکت، هم غنای دراماتیک سریال را بالا میبرد و هم برای مخاطب ملموستر است و هم نشان میدهد سریال به این حد از پختهگی و اصالت رسیده است که میتواند به دنیای خودش ارجاع بدهد...
📜 متن کامل تحلیل اپیزود آغازین فصل دوم «خاندان اژدها» را با کلیک روی لینک، عکس یا متن پایین بخوانید:
B2n.ir/dragon-s02e01
#️⃣ #نقد_خاندان_اژدها
#نقد_سریال_خارجی #اپیزودها_زیر_ذره_بین
بخشی از متن:
... با صحنهای هم طرف هستیم که در نقطهی مقابل اتفاقی که در صحنهی افتتاحیه افتاد قرار دارد. دارم راجع به جایی حرف میزنم که نوچههایی که دیموند به قصد تسویهحساب و برای کشتن جیهریس، پسر هلینا و ایموند اجیر کرده، وارد قلعه میشوند و کارشان را میکنند. در این جا میبینیم که هلینا پس از این که مجبور میشود پسر مقتولش را رها کرده و با دیگر فرزندش به قصد یافتن کمک راهی راهروهای بزرگ و درندشت موجود در قلعه بشود سریال در حرکتی جالب به خودش ارجاع میدهد. راهرویی که هلینا در این صحنه از آن میگذرد همان مکانی است که الیسنت در فصل قبلی رینیرا را که تازه وضع حمل کرده بود مجبور کرد تا به همراه نوزادش از آن عبور کند. این اشاره و حرکت، هم غنای دراماتیک سریال را بالا میبرد و هم برای مخاطب ملموستر است و هم نشان میدهد سریال به این حد از پختهگی و اصالت رسیده است که میتواند به دنیای خودش ارجاع بدهد...
📜 متن کامل تحلیل اپیزود آغازین فصل دوم «خاندان اژدها» را با کلیک روی لینک، عکس یا متن پایین بخوانید:
B2n.ir/dragon-s02e01
Telegraph
تحلیل سریال خاندان اژدها | اپیزود یک از فصل دو
یک مخاطبان «خاندان اژدها» از اساس به دو دسته تقسیم میشوند. دسته اول طرفداران سرسخت و پر و پا قرص این دنیا هستند و کتابهای منبع اقتباس را از خود جرج آر.آر.مارتین که نویسندهشان است بهتر حفظند؛ آنها که مو را از ماست بیرون میکشند. برای این دسته از طرفداران…
👍8
مقدمه: اصلا قرارمان این نبود که برای افتتاحیهی فصل تازه مطلبی جداگانه بنویسم. به این نتیجه رسیده بودیم که ده قسمت تازهی «خرس» را به قول فرنگیها «بینجواچ» کنیم و سرآخر مطلبی دربارهی کل فصل بنویسیم. و امان از اپیزود نخست فصل سوم «خرس»! برنامههایمان را به هم ریخت. آنچه در ادامه میخوانید، کموبیش نوشتهای از روی شوق است تا یک ریویو یا «تحلیل» با ابعاد معمولش؛ یک نوشتهی قاعدهمند برای «خرس» بماند برای بعد.
«خرس» همیشه با قواعد بازی میکرد. اپیزودی را به فرم و قاعدهی یک فیلم کوتاه تلویزیونی تحویلمان میداد و تا به خودمان میآمدیم، اپیزود بعد را تبدیل به درامی یک ساعته حول محور یک شام خانوادگی پرآشوب میکرد. «خرس» در اغلب اپیزودهای گذشتهاش راه آشوب را پیش میگیرد، و همین هم کار ارزشمند کریستوفر استورر را برایم به اتفاقی خاص بدل میکند. «خرس» قابل پیشبینیست، غایت شخصیتها مشخص است، روابط میانشان آشناست و در حین تماشایش شرط میبندی که تمام این هیاهو و جنجال را جایی قبلا دیدهای. و درست هم فکر میکنی. و با اینحال «خرس» برایت تماشاییست. پرشور، جوان، عاشق و پویا بهنظر میآید. گرانبهاست.
تنها تماشای نیمساعت از فصل تازه -که تمامی ده اپیزودش امروز بهدست مخاطبان رسید- کافی بود تا با خود یادآوری کنم دلیل این شور و اشتیاق عجیب به «خرس»، چیست. با جسارت تمام، اپیزودی را که روی کاغذ بیشتر شبیه یک «مرور و اثبات موقعیت شخصیتها»ست را به روایتی صریح و غمناک از عشق، پذیرش و فقدان بدل میکند.
اپیزود افتتاحیهی فصل سوم هرگز از نفس نمیافتد؛ مونتاژیست با حداقل تقطیع فصول و دوربینی که سراسیمه از چشمها به بشقاب، و از غذا به «روح» میرسد. از شیکاگو به نیویورک و از نیویورک به کپنهاگن سفر میکند. یک «قابدرقاب» کمنظیر است، بیآنکه خود را درگیر تقارنها و کمپوزیشن کند. پرشور است و کمنظیر. یک «جهانگردی» حقیقیست.
لحظهای که لوکا (با بازی ویل پورتر) را پس از اپیزود درخشان فصل دوم، دوباره و اینبار در کنار کارمی (جرمی آلن وایت) جوان دیدم، تازه تمامی آن گفتوگوهای حسرتبار معنا پیدا کرد: رودررویی دو سرآشپز جوان نه یک رقابت، که بهانهای برای لوکاست تا همهچیز را بپذیرد؛ او بازی را باخته، و شجاعانه قبولش هم میکند. تنها یک نمای مدیوم برای تکمیل قوس شخصیتی او کافیست: و چه ترکیب کمنظیری را به تماشا مینشینیم از همراهی استادانهی متن و اجرا.
این چند کلمه اینجا باشد، تا باری دیگر، آنطور که شایسته است از «خرس» بنویسم.
🆔 t.me/arttalks
«خرس» همیشه با قواعد بازی میکرد. اپیزودی را به فرم و قاعدهی یک فیلم کوتاه تلویزیونی تحویلمان میداد و تا به خودمان میآمدیم، اپیزود بعد را تبدیل به درامی یک ساعته حول محور یک شام خانوادگی پرآشوب میکرد. «خرس» در اغلب اپیزودهای گذشتهاش راه آشوب را پیش میگیرد، و همین هم کار ارزشمند کریستوفر استورر را برایم به اتفاقی خاص بدل میکند. «خرس» قابل پیشبینیست، غایت شخصیتها مشخص است، روابط میانشان آشناست و در حین تماشایش شرط میبندی که تمام این هیاهو و جنجال را جایی قبلا دیدهای. و درست هم فکر میکنی. و با اینحال «خرس» برایت تماشاییست. پرشور، جوان، عاشق و پویا بهنظر میآید. گرانبهاست.
تنها تماشای نیمساعت از فصل تازه -که تمامی ده اپیزودش امروز بهدست مخاطبان رسید- کافی بود تا با خود یادآوری کنم دلیل این شور و اشتیاق عجیب به «خرس»، چیست. با جسارت تمام، اپیزودی را که روی کاغذ بیشتر شبیه یک «مرور و اثبات موقعیت شخصیتها»ست را به روایتی صریح و غمناک از عشق، پذیرش و فقدان بدل میکند.
اپیزود افتتاحیهی فصل سوم هرگز از نفس نمیافتد؛ مونتاژیست با حداقل تقطیع فصول و دوربینی که سراسیمه از چشمها به بشقاب، و از غذا به «روح» میرسد. از شیکاگو به نیویورک و از نیویورک به کپنهاگن سفر میکند. یک «قابدرقاب» کمنظیر است، بیآنکه خود را درگیر تقارنها و کمپوزیشن کند. پرشور است و کمنظیر. یک «جهانگردی» حقیقیست.
لحظهای که لوکا (با بازی ویل پورتر) را پس از اپیزود درخشان فصل دوم، دوباره و اینبار در کنار کارمی (جرمی آلن وایت) جوان دیدم، تازه تمامی آن گفتوگوهای حسرتبار معنا پیدا کرد: رودررویی دو سرآشپز جوان نه یک رقابت، که بهانهای برای لوکاست تا همهچیز را بپذیرد؛ او بازی را باخته، و شجاعانه قبولش هم میکند. تنها یک نمای مدیوم برای تکمیل قوس شخصیتی او کافیست: و چه ترکیب کمنظیری را به تماشا مینشینیم از همراهی استادانهی متن و اجرا.
این چند کلمه اینجا باشد، تا باری دیگر، آنطور که شایسته است از «خرس» بنویسم.
🆔 t.me/arttalks
👍3
📺 تحلیل اپیزود پنجم سریال «در انتهای شب»
#️⃣ #نقد_در_انتهای_شب
#نقد_سریال_ایرانی #اپیزودها_زیر_ذره_بین
بخشی از متن:
پاشنهی آشیل اپیزود پنجم درست به همین نکته مربوط است. جاییکه بهنام صبح روز بعد از صیغه، میگوید نسبت به تصمیمش مردد شده و ثریا با آن پاسخهای شعاریِ بیربط دربارهی زالو، از بهنام تشکر میکند که زالوی مهربانش بوده. سازندگان علاوهبر مرد سنتی، زن سنتی هم نمیشناسند. شناختشان یا شعارشان دربارهی ثریا، اغراقشده و ناقص است. شخصیتی که چندساعت قبل آنقدر با خجالت وارد حریم شخصی مرد شده و حتا نگران است موقع عقد کسی او را ببیند، همان کسی نخواهد بود که با جازدن بهنام، نسخهای قوی و احیاشده از خودش پیدا کند و بگوید خوشحال است که برای اولینبار در زندگی از او نظری پرسیده شده. اینها تمایلات شعاری سازنده است. ثریا از خط قرمز بزرگی رد شده. برای او با آن خاستگاه اجتماعی، «عقد» اتفاق مهمیست. اولین برخورد منطقی او با تردید بهنام این است که مرد در همین یکشب به خواستهاش رسیده و میخواهد خودخواهانه ماجرا را تمام کند. زنی که با دخترش زندگی میکند و در چند گام با احتیاط به زندگی همسایهی روبهرو نزدیک میشود و آرامآرام در شمایل همسایه، همسر/ پدری مطمئن میبیند، فرق دارد با دو کاراکتر بیستساله که به هم دلبستهاند. موقعیت را با تمام مختصات تصور کنید: پاسخ ثریا احتمالن پرخاش علیه بهنام است که او را بازیچه کرده. فیلمساز بدش نمیآید مصرانه بگوید «زن قربانی رابطه است» اما راستش ثریای واقعیِ این قصه، میتواند بهراحتی به وضعیت معترض شود. خالقان اجازه نمیدهند.
📜 متن کامل تحلیل اپیزود پنجم «در انتهای شب» را با کلیک روی لینک، عکس یا متن پایین بخوانید:
B2n.ir/DarEntehayeShab-e05
#️⃣ #نقد_در_انتهای_شب
#نقد_سریال_ایرانی #اپیزودها_زیر_ذره_بین
بخشی از متن:
پاشنهی آشیل اپیزود پنجم درست به همین نکته مربوط است. جاییکه بهنام صبح روز بعد از صیغه، میگوید نسبت به تصمیمش مردد شده و ثریا با آن پاسخهای شعاریِ بیربط دربارهی زالو، از بهنام تشکر میکند که زالوی مهربانش بوده. سازندگان علاوهبر مرد سنتی، زن سنتی هم نمیشناسند. شناختشان یا شعارشان دربارهی ثریا، اغراقشده و ناقص است. شخصیتی که چندساعت قبل آنقدر با خجالت وارد حریم شخصی مرد شده و حتا نگران است موقع عقد کسی او را ببیند، همان کسی نخواهد بود که با جازدن بهنام، نسخهای قوی و احیاشده از خودش پیدا کند و بگوید خوشحال است که برای اولینبار در زندگی از او نظری پرسیده شده. اینها تمایلات شعاری سازنده است. ثریا از خط قرمز بزرگی رد شده. برای او با آن خاستگاه اجتماعی، «عقد» اتفاق مهمیست. اولین برخورد منطقی او با تردید بهنام این است که مرد در همین یکشب به خواستهاش رسیده و میخواهد خودخواهانه ماجرا را تمام کند. زنی که با دخترش زندگی میکند و در چند گام با احتیاط به زندگی همسایهی روبهرو نزدیک میشود و آرامآرام در شمایل همسایه، همسر/ پدری مطمئن میبیند، فرق دارد با دو کاراکتر بیستساله که به هم دلبستهاند. موقعیت را با تمام مختصات تصور کنید: پاسخ ثریا احتمالن پرخاش علیه بهنام است که او را بازیچه کرده. فیلمساز بدش نمیآید مصرانه بگوید «زن قربانی رابطه است» اما راستش ثریای واقعیِ این قصه، میتواند بهراحتی به وضعیت معترض شود. خالقان اجازه نمیدهند.
📜 متن کامل تحلیل اپیزود پنجم «در انتهای شب» را با کلیک روی لینک، عکس یا متن پایین بخوانید:
B2n.ir/DarEntehayeShab-e05
Telegraph
تحلیل سریال «در انتهای شب» | اپیزود ۵
یک. در این ساعتهای مرتبط با انتخابات، زیاد اینور و آنور گفته شده که هر دستهی سیاسی فقط به طبقهی اجتماعی خودش تعلق خاطر دارد و بعد از آنکه روی کار بیاید، دیگر طبقات را نادیده میگیرد. بحث دربارهی شناخت ما از «طبقات اجتماعیِ» همدیگر داغ است. از سیاست…
👍8👎2
📺 تحلیل اپیزودهای ششم تا هشتم سریال «فال اوت»
#️⃣ #نقد_فال_اوت
#نقد_سریال_خارجی #اپیزودها_زیر_ذره_بین
بخشی از متن:
فالاوت از همان ابتدا توانسته بود جایش را دل مخاطبان باز کند. با تعداد مخاطب بالا و تمدید زودهنگام برای فصل بعدی این را نشان داده بود؛ سریالی که با اقتباس از یکی از محبوبترین سری بازیهای ویدیویی، خیل عظیمی از طرفداران گیم را به عنوان مخاطبان بالقوهش راضی نگه داشت و از آن طرف هم با کنجکاو کردن مخاطبان ناآشنا با گیم، تعداد زیادی کاربر به این بازی کامپیوتری اضافه کرد تا اینگونه، بده بستانش را با این فرنچایز کامل کند و نشان دهد چرخهی صنعت سرگرمی چطور میتواند بچرخد! برای این مهم تمام استانداردهای کیفی از متن تا اجرا رعایت شده بودند تا ثابت شود در مدیوم تلویزیون/استریمها همچنان الگوهای سرگرمی اگر به درستی رعایت شوند، میتوانند سودده و کارآمد باشند و مای مخاطب را نیز به انتظار فصل بعد بنشانند.
📜 متن کامل تحلیل اپیزودهای ششم تا هشتم «فال اوت» را با کلیک روی لینک، عکس یا متن پایین بخوانید:
B2n.ir/fallout-e06e08
#️⃣ #نقد_فال_اوت
#نقد_سریال_خارجی #اپیزودها_زیر_ذره_بین
بخشی از متن:
فالاوت از همان ابتدا توانسته بود جایش را دل مخاطبان باز کند. با تعداد مخاطب بالا و تمدید زودهنگام برای فصل بعدی این را نشان داده بود؛ سریالی که با اقتباس از یکی از محبوبترین سری بازیهای ویدیویی، خیل عظیمی از طرفداران گیم را به عنوان مخاطبان بالقوهش راضی نگه داشت و از آن طرف هم با کنجکاو کردن مخاطبان ناآشنا با گیم، تعداد زیادی کاربر به این بازی کامپیوتری اضافه کرد تا اینگونه، بده بستانش را با این فرنچایز کامل کند و نشان دهد چرخهی صنعت سرگرمی چطور میتواند بچرخد! برای این مهم تمام استانداردهای کیفی از متن تا اجرا رعایت شده بودند تا ثابت شود در مدیوم تلویزیون/استریمها همچنان الگوهای سرگرمی اگر به درستی رعایت شوند، میتوانند سودده و کارآمد باشند و مای مخاطب را نیز به انتظار فصل بعد بنشانند.
📜 متن کامل تحلیل اپیزودهای ششم تا هشتم «فال اوت» را با کلیک روی لینک، عکس یا متن پایین بخوانید:
B2n.ir/fallout-e06e08
Telegraph
تحلیل سریال فالاوت | اپیزودهای ۶ تا ۸ [پایانی]
/فیلمنامه: خوب/ فالاوت در ادامهی مسیر موفق خود، با تغییری در ساختار روایت و افزودن فلاشبکها به میانهی اپیزودهای پایانی و تنیدن آنها به رخدادهای دراماتیک حال حاضر، خود را آمادهی پایانبندی فصل نخستش کرد. در این مسیر که با افزایش سرعت روایت نیز همراه…
👍4
📺 تحلیل اپیزود سوم فصل دوم سریال «خاندان اژدها»
#️⃣ #نقد_خاندان_اژدها
#نقد_سریال_خارجی #اپیزودها_زیر_ذره_بین
بخشی از متن:
تم دیگر این اپیزود ترس و شاید مقداری هم پشیمانی است. در واقع این هشدارهای مکرر چندان هم بیتاثیر نیستند و گوشهای شنوایی هم در مقابل خود میبینند. کسانی مثل رینیرا و دیمون و آلیسنت که به نوبهای بهعنوان آغازگران این درگیری در صف اول چشمدرچشمشدن با این وحشت و جنون قرار داشتهاند و بالاخره پس از پشت سر گذاشتن این همه تروما و ازدستدادنها چشمشان در مقابل حقیقت باز شده است. اما متاسفانه دیگر برای رسیدن به این درک دیر شده و عنان کار از دست آنان دررفته است. از این طرف رینیرا را داریم که تلاشهاش برای جلوگیری از این جنگ و درگیری یکییکی به در بسته میخورند و مدام از طرف جبههی خودش هم تحت فشار برای افزودن به آتش این خشم و خشونت قرار میگیرد. از آن طرف دیمون را داریم که فرسنگها دور از جایی که جریان اصلی درگیریها در آن اتفاق میافتد قرار دارد و تازه با وحشت واقعی کارهاش مواجه و متوجه واقعیتها میشود. در سوی دیگر هم آلیسنت را داریم که وقتی حباب خودفریبیاش از بین میرود (آلیسنت خودش را قانع کرده بود که بهعنوان یک زن درستکار، با جانشینکردن اگان دارد به آخرین خواستهی همسرش ادای احترام میکند) و با هشدار رینیرا در مورد جنگ خونبار مواجه میشود، به درستی اشاره میکند که کاری از دست آنها برنمیآید. آلیسنت میگوید که آتو از مقامش خلع شده و کول لشکرکشی کرده و جالب این که موقع اشاره به ایموند بهجای «هو» از کلمهی «وات» استفاده میکند و ضمیر انسانی برای او به کار نمیبرد! تقریبن میتوان ترجمهاش کرد به اینکه «خودت میدونی ایموند هم چه جونوریه!».
📜 متن کامل تحلیل اپیزود سوم از فصل دوم «خاندان اژدها» را با کلیک روی لینک، عکس یا متن پایین بخوانید:
B2n.ir/dragon-s02e03
#️⃣ #نقد_خاندان_اژدها
#نقد_سریال_خارجی #اپیزودها_زیر_ذره_بین
بخشی از متن:
تم دیگر این اپیزود ترس و شاید مقداری هم پشیمانی است. در واقع این هشدارهای مکرر چندان هم بیتاثیر نیستند و گوشهای شنوایی هم در مقابل خود میبینند. کسانی مثل رینیرا و دیمون و آلیسنت که به نوبهای بهعنوان آغازگران این درگیری در صف اول چشمدرچشمشدن با این وحشت و جنون قرار داشتهاند و بالاخره پس از پشت سر گذاشتن این همه تروما و ازدستدادنها چشمشان در مقابل حقیقت باز شده است. اما متاسفانه دیگر برای رسیدن به این درک دیر شده و عنان کار از دست آنان دررفته است. از این طرف رینیرا را داریم که تلاشهاش برای جلوگیری از این جنگ و درگیری یکییکی به در بسته میخورند و مدام از طرف جبههی خودش هم تحت فشار برای افزودن به آتش این خشم و خشونت قرار میگیرد. از آن طرف دیمون را داریم که فرسنگها دور از جایی که جریان اصلی درگیریها در آن اتفاق میافتد قرار دارد و تازه با وحشت واقعی کارهاش مواجه و متوجه واقعیتها میشود. در سوی دیگر هم آلیسنت را داریم که وقتی حباب خودفریبیاش از بین میرود (آلیسنت خودش را قانع کرده بود که بهعنوان یک زن درستکار، با جانشینکردن اگان دارد به آخرین خواستهی همسرش ادای احترام میکند) و با هشدار رینیرا در مورد جنگ خونبار مواجه میشود، به درستی اشاره میکند که کاری از دست آنها برنمیآید. آلیسنت میگوید که آتو از مقامش خلع شده و کول لشکرکشی کرده و جالب این که موقع اشاره به ایموند بهجای «هو» از کلمهی «وات» استفاده میکند و ضمیر انسانی برای او به کار نمیبرد! تقریبن میتوان ترجمهاش کرد به اینکه «خودت میدونی ایموند هم چه جونوریه!».
📜 متن کامل تحلیل اپیزود سوم از فصل دوم «خاندان اژدها» را با کلیک روی لینک، عکس یا متن پایین بخوانید:
B2n.ir/dragon-s02e03
Telegraph
تحلیل سریال «خاندان اژدها» | اپیزود سوم
/فیلمنامه: خوب/ تم اصلی اپیزود سوم «خاندان اژدها» هشدار و ترس است. هشدار و ترس از درگیری و درگرفتن جنگی که به واقع هیچکس قادر به رهگیری رشتههای آن به سمت سرمنشأ و نقطهی آغازش نیست. هشداری که از نشان دادن جنگ خونین بین براکنها و بلک وودها (جالب اینکه…
👍4
📺 تحلیل اپیزود چهارم فصل دوم سریال «خاندان اژدها»
#️⃣ #نقد_خاندان_اژدها
#نقد_سریال_خارجی #اپیزودها_زیر_ذره_بین
بخشی از متن:
یکی از مهمترین نکات، «شیوه»ایست که سریال برای روایت این نبرد استفاده میکند. درست پیش از آغاز رسمی صحنهی نبرد، ما در طی چند اینترکات، عناصر اصلی شرکتکننده در این نبرد را درحال آمادهشدن میبینیم، اما نکتهی مهم این است که این اتفاق در حالی میافتد که ما روایتی از رینیرا و دیالوگهای بین او و جیسریس را روی کل پلانها میشنویم. رینیرا در این صحنه قصد دارد رؤیای اگان فاتح را برای پسرش توضیح دهد و در خلال حرفهاش خود را برای جانشینی فراتر از یک شاه یا ملکه و بهعنوان یک محافظ در نظر میگیرد و توجیه به جنگفرستادن اژدهایان را هدف نهاییاش برای متحدکردن سرزمین ذکر میکند. موضوع این نیست که آیا پیشگویی اگان درست از آب درخواهد آمد یا خیر، موضوع این است که وجود این پیشگویی به تنهایی چه تأثیر و بار روانی روی شخصیتها خواهد داشت؟ جزئیات تا چه حد مشخص شده است؟ و تا چه اندازه تفسیرپذیر است؟ اینکه تا چه اندازه میتواند ابزار سوءاستفاده و یا خودفریبی شخصیتها شود؟ و درنهایت با توجه به اینکه این پیشگویی انگارهی منجیبودن را در ذهن شخصیتها به وجود میآورد، باعث میشود که تا کجا برای پیشبرد اهدافشان پیشروی کنند؟ اصلن مگر همین اگان فاتح نبود که برای تحققبخشیدن به همین رؤیا هزاران نفر از مردم عادی را با اژدهای خود به آتش کشید؟ منجیای که هدف خود را درنهایت نجات جان انسانها تصور میکند، خود باعث نابودی عدهی کثیری از آنها میشود. همچنین این انگاره در حالی به بروز جنگ و تا مرز انقراضرفتن و نابودی تارگرینها ختم میشود که در پیشگویی، وجود آنها و اژدهایانشان از عوامل اصلی درنظر گرفته میشود. اینها تناقضهایی هستند که هم از یک طرف حوادث رخ داده را برای ما تراژیکتر میکنند و هم از طرف دیگر فضای ذهنی شخصیتها را برای ما ملموستر و عمیقتر میکنند.
اصلن بهخاطر وجود همین مسأله، ما در این اپیزود با یکی از مخوفترین وجوه رینیرا مواجه میشویم. او که در نتیجهی صحبتش با آلیسنت و فهمیدن این مسأله که پدرش در لحظات آخر زندگیاش هم بر رؤیای اگان فاتح تاکید کرده است، انگار جان دوبارهای میگیرد و بسیار مصممتر از قبل به دراگون استون برمیگردد. رینیرا رسمن تأکید میکند که انفعالش نباید به حساب ضعف و ناتوانی گذاشته شود و او از حالا آماده است که این جدال بین دو جبهه را وارد فاز جدیدی کند. خلاصه اینکه این تازه شروع داستان است و ما احتمالن باید منتظر نسخهی جدید و بیرحمی از رینیرا باشیم. همچنین یک نکتهی مهم دیگر اینکه در صحنهی ردوبدلشدن این دیالوگها بین رینیرا و جیهریس به مسألهی دیگری هم باید دقت داشته باشیم. رینیرا این حرفها را در شرایطی به جیهریس میزند که در پسزمینهی تصویر، ما جمجمهی غولپیکر یکی از اژدهایان تارگرینها را میبینیم که نمادی از این مسأله است که چنین انگارهای از مدتها قبل بهصورت سینهبهسینه بین تارگرینها منتقل شده و حالا هم رینیرا دارد این چرخه را ادامه میدهد (ما میدانیم که تا زمان دنریس هم این مسأله همچنان پابرجا میماند).
📜 متن کامل تحلیل اپیزود چهارم از فصل دوم «خاندان اژدها» را با کلیک روی لینک پایین بخوانید:
B2n.ir/dragon-s02e04
#️⃣ #نقد_خاندان_اژدها
#نقد_سریال_خارجی #اپیزودها_زیر_ذره_بین
بخشی از متن:
یکی از مهمترین نکات، «شیوه»ایست که سریال برای روایت این نبرد استفاده میکند. درست پیش از آغاز رسمی صحنهی نبرد، ما در طی چند اینترکات، عناصر اصلی شرکتکننده در این نبرد را درحال آمادهشدن میبینیم، اما نکتهی مهم این است که این اتفاق در حالی میافتد که ما روایتی از رینیرا و دیالوگهای بین او و جیسریس را روی کل پلانها میشنویم. رینیرا در این صحنه قصد دارد رؤیای اگان فاتح را برای پسرش توضیح دهد و در خلال حرفهاش خود را برای جانشینی فراتر از یک شاه یا ملکه و بهعنوان یک محافظ در نظر میگیرد و توجیه به جنگفرستادن اژدهایان را هدف نهاییاش برای متحدکردن سرزمین ذکر میکند. موضوع این نیست که آیا پیشگویی اگان درست از آب درخواهد آمد یا خیر، موضوع این است که وجود این پیشگویی به تنهایی چه تأثیر و بار روانی روی شخصیتها خواهد داشت؟ جزئیات تا چه حد مشخص شده است؟ و تا چه اندازه تفسیرپذیر است؟ اینکه تا چه اندازه میتواند ابزار سوءاستفاده و یا خودفریبی شخصیتها شود؟ و درنهایت با توجه به اینکه این پیشگویی انگارهی منجیبودن را در ذهن شخصیتها به وجود میآورد، باعث میشود که تا کجا برای پیشبرد اهدافشان پیشروی کنند؟ اصلن مگر همین اگان فاتح نبود که برای تحققبخشیدن به همین رؤیا هزاران نفر از مردم عادی را با اژدهای خود به آتش کشید؟ منجیای که هدف خود را درنهایت نجات جان انسانها تصور میکند، خود باعث نابودی عدهی کثیری از آنها میشود. همچنین این انگاره در حالی به بروز جنگ و تا مرز انقراضرفتن و نابودی تارگرینها ختم میشود که در پیشگویی، وجود آنها و اژدهایانشان از عوامل اصلی درنظر گرفته میشود. اینها تناقضهایی هستند که هم از یک طرف حوادث رخ داده را برای ما تراژیکتر میکنند و هم از طرف دیگر فضای ذهنی شخصیتها را برای ما ملموستر و عمیقتر میکنند.
اصلن بهخاطر وجود همین مسأله، ما در این اپیزود با یکی از مخوفترین وجوه رینیرا مواجه میشویم. او که در نتیجهی صحبتش با آلیسنت و فهمیدن این مسأله که پدرش در لحظات آخر زندگیاش هم بر رؤیای اگان فاتح تاکید کرده است، انگار جان دوبارهای میگیرد و بسیار مصممتر از قبل به دراگون استون برمیگردد. رینیرا رسمن تأکید میکند که انفعالش نباید به حساب ضعف و ناتوانی گذاشته شود و او از حالا آماده است که این جدال بین دو جبهه را وارد فاز جدیدی کند. خلاصه اینکه این تازه شروع داستان است و ما احتمالن باید منتظر نسخهی جدید و بیرحمی از رینیرا باشیم. همچنین یک نکتهی مهم دیگر اینکه در صحنهی ردوبدلشدن این دیالوگها بین رینیرا و جیهریس به مسألهی دیگری هم باید دقت داشته باشیم. رینیرا این حرفها را در شرایطی به جیهریس میزند که در پسزمینهی تصویر، ما جمجمهی غولپیکر یکی از اژدهایان تارگرینها را میبینیم که نمادی از این مسأله است که چنین انگارهای از مدتها قبل بهصورت سینهبهسینه بین تارگرینها منتقل شده و حالا هم رینیرا دارد این چرخه را ادامه میدهد (ما میدانیم که تا زمان دنریس هم این مسأله همچنان پابرجا میماند).
📜 متن کامل تحلیل اپیزود چهارم از فصل دوم «خاندان اژدها» را با کلیک روی لینک پایین بخوانید:
B2n.ir/dragon-s02e04
👍5