عیارسنج فرشته ای در تاریکی.pdf
3.9 MB
#عاشقانه #مثبت_18
نویسنده: ماریمار
داستان زندگی دختری سختکوش و فقير روستایی به نام " آندریا " که با مادربزرگ پیر و بیمارش زندگی میکنه و یگانه دارایی های با ارزش به یادگار مانده از پدرش، خونه ای
نقلی چوبی و یک کاميون کوچک قدیمی است. آندریا برای امرار زندگی در تاکستان ها و باغات ارباب روستا سخت کارگری میکنه تا روزی ارباب زاده ی مغرور روستا به نام لوکاس آریل با گذشته ی سیاه و تاریکش بعد 21 سال پا توی روستای خودش میذاره که بین مردمش به " شاهزاده ی هوسران " معروفه... با حصول رابطه ای میان آندریا و اون ارباب زاده ی مغرور از روی ناچاری ، آندریا تموم هستی و دارایی و حتی مادربزرگش رو از دست میده. مورد خشم پسری که عاشقش بود قرار گرفت و همینطور مورد نفرت و خشونت مردمان سنگدل روستا که ناگزیر شد بدون اطلاع کسی از روستا فرار بکنه. سرانجام پس از گذشت 2 سال ،کسی که به شدت ازش متنفر بود، یعنی ارباب زاده ی روستا پیداش میکنه و بالاجبار ازش میخواد باهاش ازدواج کنه و همراه خودش به آمریکا ببره ، اونهم بدون داشتن هرگونه حق اعتراضی...
قیمت خرید فایل کامل:
45000 هزار تومان
به این آیدی :
@maryam62ben
پیام بدید .
نویسنده: ماریمار
داستان زندگی دختری سختکوش و فقير روستایی به نام " آندریا " که با مادربزرگ پیر و بیمارش زندگی میکنه و یگانه دارایی های با ارزش به یادگار مانده از پدرش، خونه ای
نقلی چوبی و یک کاميون کوچک قدیمی است. آندریا برای امرار زندگی در تاکستان ها و باغات ارباب روستا سخت کارگری میکنه تا روزی ارباب زاده ی مغرور روستا به نام لوکاس آریل با گذشته ی سیاه و تاریکش بعد 21 سال پا توی روستای خودش میذاره که بین مردمش به " شاهزاده ی هوسران " معروفه... با حصول رابطه ای میان آندریا و اون ارباب زاده ی مغرور از روی ناچاری ، آندریا تموم هستی و دارایی و حتی مادربزرگش رو از دست میده. مورد خشم پسری که عاشقش بود قرار گرفت و همینطور مورد نفرت و خشونت مردمان سنگدل روستا که ناگزیر شد بدون اطلاع کسی از روستا فرار بکنه. سرانجام پس از گذشت 2 سال ،کسی که به شدت ازش متنفر بود، یعنی ارباب زاده ی روستا پیداش میکنه و بالاجبار ازش میخواد باهاش ازدواج کنه و همراه خودش به آمریکا ببره ، اونهم بدون داشتن هرگونه حق اعتراضی...
قیمت خرید فایل کامل:
45000 هزار تومان
به این آیدی :
@maryam62ben
پیام بدید .
❤39👍27👎5😁5
عاشقانه ای_واقعی"نبضی برای تو"
داستان دختری به نام " رکسانا"
دختری با قلبی ضعیف، اما روحی سرسخت.
اما قوی تر از چیزی که همه فکر می کنن.
درگیر دردهای خاموشی که کسی نمی فهمه...
تا اینکه دکتر کاوه، مردی جدی، مغرور.
مردی که فقط به نظم و منطق باور داره.
ولی هیچ چیز طبق انتظارش پیش نمی ره....
بین مرز منطق و احساس،
ویه دختری که هرتپش قلبش یه جنگه...
قراره چه چیزی شکل بگیره؟
اگه دنبال یه داستان عاشقانه ی قابل لمس و دور از کلیشه ای.
" نبضی برای تو " رو دنبال کن.
پارت به پارت، روایتگر یه مسیر پیچیده و پرماجرا.
[رمان به صورت پارت به پارت در پیج انیستاگرامی منتشر میشه]
آدرس پیج:
https://www.instagram.com/nabzi_baraye_to?igsh=MXJqbWNidTQyYTh5aA==
داستان دختری به نام " رکسانا"
دختری با قلبی ضعیف، اما روحی سرسخت.
اما قوی تر از چیزی که همه فکر می کنن.
درگیر دردهای خاموشی که کسی نمی فهمه...
تا اینکه دکتر کاوه، مردی جدی، مغرور.
مردی که فقط به نظم و منطق باور داره.
ولی هیچ چیز طبق انتظارش پیش نمی ره....
بین مرز منطق و احساس،
ویه دختری که هرتپش قلبش یه جنگه...
قراره چه چیزی شکل بگیره؟
اگه دنبال یه داستان عاشقانه ی قابل لمس و دور از کلیشه ای.
" نبضی برای تو " رو دنبال کن.
پارت به پارت، روایتگر یه مسیر پیچیده و پرماجرا.
[رمان به صورت پارت به پارت در پیج انیستاگرامی منتشر میشه]
آدرس پیج:
https://www.instagram.com/nabzi_baraye_to?igsh=MXJqbWNidTQyYTh5aA==
❤47👎1
❤13
-.یر گرگ با ک
یر انسان فرق میکنه،تو نمیتونی تحملش کنی
لبههای تپلم و براش کشیدم و اصرار کردم:
-من میتونم،فقط کافیه قبلش خیسم کنی،بعدش میتونم چند ساعت زیرت بخوابم.
با پوزخند دست بزرگش و روی نازم کوبید
جیغی از درد کشیدم و اون با عصبانیت لگد محکمی بهم زد.
-تو حتی ضربهی دستم و نمیتونی تحمل کنی ملورین!
با بغض دوباره پاهامو باز کردم و التماس کردم:
-اگه من با تو س.کس نکنم،کسی باور نمیکنه منم گرگزادهام.باید تو من و بکنی که همه باور کنن منم از جنس شماهام❗️
یکم بلند شدم و با کشیدن لباسش سعی کردم بکشمش سمت خودم
که با دیدن سینههای غیرعادیش،نفسم بند اومد. فوری پاهامو جمع کردم و صاف نشستم.
-مگه تو دختری؟
یقهی لباسشو کشید و با اخم نگام کرد
-دوجنسهام.
با گیجی نگاهش کردم که شلوارشو کشید پایین و با پاهاش ضربهای بهم زد تا پاهامو باز کنم
-یرم و که ببینی، ممکنه بترسی. ولی حق نداری فرار کنی
ناباور به اون که لباساشو در میورد نگاه کردم
سینههاش گرد و خوشگل و صورتی بودن و دیک خیلی بزرگ و پهنی بین پاهام آویزون بود
وحشت زده عقب عقب رفتم که با دست بزرگش سینههامو گرفت و من و محکم سمت خودش جلو کشید
-مگه نمیخوای همه باور کنن گرگزادهای؟
چیر بزرگش و روی سوراخم تنظیم کرد.
نوک سینمو محکم پیچوند و با یه حرکت .یرشو وارد سوراخم کرد و...
https://tttttt.me/+9D54H25H8l1kNzNk
https://tttttt.me/+9D54H25H8l1kNzNk
گرگزادهی طرد شدهای که برای دوباره پذیرفته شدن تو گله باید با آلفای اونا س.کس کنه.ولی آلفای گله یه گرگ دوجنسهست که .یر خیلی بزرگی داره و هیچکس زیرش طاقت نمیاره...
یر انسان فرق میکنه،تو نمیتونی تحملش کنی
لبههای تپلم و براش کشیدم و اصرار کردم:
-من میتونم،فقط کافیه قبلش خیسم کنی،بعدش میتونم چند ساعت زیرت بخوابم.
با پوزخند دست بزرگش و روی نازم کوبید
جیغی از درد کشیدم و اون با عصبانیت لگد محکمی بهم زد.
-تو حتی ضربهی دستم و نمیتونی تحمل کنی ملورین!
با بغض دوباره پاهامو باز کردم و التماس کردم:
-اگه من با تو س.کس نکنم،کسی باور نمیکنه منم گرگزادهام.باید تو من و بکنی که همه باور کنن منم از جنس شماهام❗️
یکم بلند شدم و با کشیدن لباسش سعی کردم بکشمش سمت خودم
که با دیدن سینههای غیرعادیش،نفسم بند اومد. فوری پاهامو جمع کردم و صاف نشستم.
-مگه تو دختری؟
یقهی لباسشو کشید و با اخم نگام کرد
-دوجنسهام.
با گیجی نگاهش کردم که شلوارشو کشید پایین و با پاهاش ضربهای بهم زد تا پاهامو باز کنم
-یرم و که ببینی، ممکنه بترسی. ولی حق نداری فرار کنی
ناباور به اون که لباساشو در میورد نگاه کردم
سینههاش گرد و خوشگل و صورتی بودن و دیک خیلی بزرگ و پهنی بین پاهام آویزون بود
وحشت زده عقب عقب رفتم که با دست بزرگش سینههامو گرفت و من و محکم سمت خودش جلو کشید
-مگه نمیخوای همه باور کنن گرگزادهای؟
چیر بزرگش و روی سوراخم تنظیم کرد.
نوک سینمو محکم پیچوند و با یه حرکت .یرشو وارد سوراخم کرد و...
https://tttttt.me/+9D54H25H8l1kNzNk
https://tttttt.me/+9D54H25H8l1kNzNk
گرگزادهی طرد شدهای که برای دوباره پذیرفته شدن تو گله باید با آلفای اونا س.کس کنه.ولی آلفای گله یه گرگ دوجنسهست که .یر خیلی بزرگی داره و هیچکس زیرش طاقت نمیاره...
Telegram
[...شیــاطین شــبگرد🔞🔥...]
گرگینهای_بزرگسال🔮
بوسیدن لب های اون دختر و شب ها تلمبه زدن درون تنش تنها خواسته گرگ در تمام طول عمرش بود!🔞💦
بوسیدن لب های اون دختر و شب ها تلمبه زدن درون تنش تنها خواسته گرگ در تمام طول عمرش بود!🔞💦
❤127🤣8👍7👎1😁1
🪞 آیینهای که فقط تصویر نشان نمیدهد...
📖 داستان «آیینهی دریا» – روایتی رازآلود از دل تاریخ اساطیرو جادو🔮🕯️
آیا تا به حال حس کردی چیزی از گذشته، تو را صدا میزند؟🔉
دریا، دختر امروزی باستان شناس، با لمس آیینهای مرموز وارد دنیایی میشود که مرز میان خیال و واقعیت را در هم میشکند.
او ناخواسته قدم به دوران... میگذارد…
اما چرا او؟
چه رازی درون این آیینه پنهان است؟
و آیا راهی برای بازگشت وجود دارد؟
📜 در این داستان با صحنههایی نفسگیر، شخصیتهایی فراموششده از تاریخ، و آیینهای که حافظ اسرار کهن است روبهرو میشوی.🏺🪬
✨ اگر عاشق داستانهای تاریخی، معمایی، و سرشار از حس نوستالژی و هیجان هستی...
اینجا جای توست!
📌 پارتگذاری: هر روز
📌 ژانر: تاریخی، رازآلود، ماورایی.کمی طنز.
زمانش رسیده بود. ایستاده بودم روبهروی آیینهای که مثل سطح آرام یک دریا میدرخشید. نفس عمیقی کشیدم و قدم درونش گذاشتم. ناگهان همه چیز ناپدید شد...
نویسنده:یلدا سهامی
#فانتزی
#جادویی
#تاریخی
#طنز
#عاشقانه
میخوای ادامشو بخونی!؟بیا 👇
🔗 دنبال کن و وارد آیینه شو:
👉 https://tttttt.me/IMiss_blue
👉 https://tttttt.me/IMiss_blue
📖 داستان «آیینهی دریا» – روایتی رازآلود از دل تاریخ اساطیرو جادو🔮🕯️
آیا تا به حال حس کردی چیزی از گذشته، تو را صدا میزند؟🔉
دریا، دختر امروزی باستان شناس، با لمس آیینهای مرموز وارد دنیایی میشود که مرز میان خیال و واقعیت را در هم میشکند.
او ناخواسته قدم به دوران... میگذارد…
اما چرا او؟
چه رازی درون این آیینه پنهان است؟
و آیا راهی برای بازگشت وجود دارد؟
📜 در این داستان با صحنههایی نفسگیر، شخصیتهایی فراموششده از تاریخ، و آیینهای که حافظ اسرار کهن است روبهرو میشوی.🏺🪬
✨ اگر عاشق داستانهای تاریخی، معمایی، و سرشار از حس نوستالژی و هیجان هستی...
اینجا جای توست!
📌 پارتگذاری: هر روز
📌 ژانر: تاریخی، رازآلود، ماورایی.کمی طنز.
زمانش رسیده بود. ایستاده بودم روبهروی آیینهای که مثل سطح آرام یک دریا میدرخشید. نفس عمیقی کشیدم و قدم درونش گذاشتم. ناگهان همه چیز ناپدید شد...
نویسنده:یلدا سهامی
#فانتزی
#جادویی
#تاریخی
#طنز
#عاشقانه
میخوای ادامشو بخونی!؟بیا 👇
🔗 دنبال کن و وارد آیینه شو:
👉 https://tttttt.me/IMiss_blue
👉 https://tttttt.me/IMiss_blue
❤32👍1🖕1
-پوستت مثلِ برفه..
دکمههای پیراهنش و باز کرد و گوشهای انداخت. دوباره تقلا کردم و مشتهام و روی سینش کوبیدم:
-پاشو.. بلند شو از روم لعنتی..پاشووو
پاشوی آخر رو فریاد زدم. مشتهام و مهار کرد و بی توجه دکمه شلوارش و باز کرد.
دوباره چشمام درشت شد. همه چی داشت سریع پیش میرفت و باعث میشد هر لحظه وارد شوک بشم:
-آه گلاره..تو.. خیلی زیبایی.. کاش.. کاش..
نفس نفس و خماریش نذاشت جملش و کامل کنه. انقدر اشک ریختم و جیغ و داد کردم که دیگه صدایی از گلوم خارج نمیشد.
درست لحظهی آخر و قبل اینکه کارش و تموم کنه سرشو خم کرد و کنار گوشم پچ زد:
-کاش تو بودی..
خودش رو بهم فشرد و من دیگه نتونستم تحمل کنم. جیغ بلندی کشیدم. خدایا این دیگه چی بود. سریع دستش و روی دهنم گذاشت:
-هیششش..آروم..آه..
نفسهای عمیقش کنار گوشم حالم و بد میکرد. حس میکردم پایین تنهام بیحس شده. زمزمههای ریزش کنار همراه لرزش صداش بخاطر لذتی بود که داشت از تنم میگرفت:
-این بدن و باید پرستید..آه..
دستی که تکیهگاه بدنش کرده بود و ول کرد. وزن سنگینش روم افتاد و هقی از گلوم خارج شد:
-دلم..دلم نمیاد تمومش کنم..آخ
دستشو روی قفسه سینم کشید و چنگ زد:
-چقدر سفیدی..جای دستام همش قرمز میشه
لبم و گزیدم و نگاهم رو به سقف دادم. دیگه حتی اشکی برای ریختن نداشتم. فقط تحمل میکردم تا تموم بشه:
-جان..داری دیوونهام میکنی..دیگه نمیتونم..
پارت رمان🔥
https://tttttt.me/+FZhuffibBnk1NGRk
https://tttttt.me/+FZhuffibBnk1NGRk
https://tttttt.me/+FZhuffibBnk1NGRk
https://tttttt.me/+FZhuffibBnk1NGRk
https://tttttt.me/+FZhuffibBnk1NGRk
دکمههای پیراهنش و باز کرد و گوشهای انداخت. دوباره تقلا کردم و مشتهام و روی سینش کوبیدم:
-پاشو.. بلند شو از روم لعنتی..پاشووو
پاشوی آخر رو فریاد زدم. مشتهام و مهار کرد و بی توجه دکمه شلوارش و باز کرد.
دوباره چشمام درشت شد. همه چی داشت سریع پیش میرفت و باعث میشد هر لحظه وارد شوک بشم:
-آه گلاره..تو.. خیلی زیبایی.. کاش.. کاش..
نفس نفس و خماریش نذاشت جملش و کامل کنه. انقدر اشک ریختم و جیغ و داد کردم که دیگه صدایی از گلوم خارج نمیشد.
درست لحظهی آخر و قبل اینکه کارش و تموم کنه سرشو خم کرد و کنار گوشم پچ زد:
-کاش تو بودی..
خودش رو بهم فشرد و من دیگه نتونستم تحمل کنم. جیغ بلندی کشیدم. خدایا این دیگه چی بود. سریع دستش و روی دهنم گذاشت:
-هیششش..آروم..آه..
نفسهای عمیقش کنار گوشم حالم و بد میکرد. حس میکردم پایین تنهام بیحس شده. زمزمههای ریزش کنار همراه لرزش صداش بخاطر لذتی بود که داشت از تنم میگرفت:
-این بدن و باید پرستید..آه..
دستی که تکیهگاه بدنش کرده بود و ول کرد. وزن سنگینش روم افتاد و هقی از گلوم خارج شد:
-دلم..دلم نمیاد تمومش کنم..آخ
دستشو روی قفسه سینم کشید و چنگ زد:
-چقدر سفیدی..جای دستام همش قرمز میشه
لبم و گزیدم و نگاهم رو به سقف دادم. دیگه حتی اشکی برای ریختن نداشتم. فقط تحمل میکردم تا تموم بشه:
-جان..داری دیوونهام میکنی..دیگه نمیتونم..
پارت رمان🔥
https://tttttt.me/+FZhuffibBnk1NGRk
https://tttttt.me/+FZhuffibBnk1NGRk
https://tttttt.me/+FZhuffibBnk1NGRk
https://tttttt.me/+FZhuffibBnk1NGRk
https://tttttt.me/+FZhuffibBnk1NGRk
Telegram
نـوشـا
بهنامِاو
نوشا: شیرین، گوارا
نوشا(در حال تایپ)
#کپی_پیگرد_قانونی_دارد🚫
به قلـم: رومینـا
نوشا: شیرین، گوارا
نوشا(در حال تایپ)
#کپی_پیگرد_قانونی_دارد🚫
به قلـم: رومینـا
❤86🖕3👎2🤣2
رویـارو عِشـــق♥️
“این داستان برای مخاطبای بالای 18 سال مناسبه و شامل محتوای عاشقانهی پرتنشه”
#پارت1🔞
(ملورین)
«آه… بابک، تندتر!»
صدای پر از شهوتم توی اتاق پیچید.
زبونش داغ ، خیس و نرم داشت رو تنم میچرخید.
انگار دقیق میدونه کجا رو چطوری لمس کنه که منو از خودم بیخود کنه.
موهای روشنشو گرفتم تو دستم، بین انگشتام پیچوندمشون، سرشو بیشتر به خودم فشار دادم. بدنم و مکید و گاز گرفت یه لرزش لذتبخش با یه درد شیرین از سینم تو کل بدنم پخش شد.
***
ژانر:
#عاشقانه #درام #صحنه_دار
https://tttttt.me/kjkjkjkjkjkjkj
“این داستان برای مخاطبای بالای 18 سال مناسبه و شامل محتوای عاشقانهی پرتنشه”
#پارت1🔞
(ملورین)
«آه… بابک، تندتر!»
صدای پر از شهوتم توی اتاق پیچید.
زبونش داغ ، خیس و نرم داشت رو تنم میچرخید.
انگار دقیق میدونه کجا رو چطوری لمس کنه که منو از خودم بیخود کنه.
موهای روشنشو گرفتم تو دستم، بین انگشتام پیچوندمشون، سرشو بیشتر به خودم فشار دادم. بدنم و مکید و گاز گرفت یه لرزش لذتبخش با یه درد شیرین از سینم تو کل بدنم پخش شد.
***
ژانر:
#عاشقانه #درام #صحنه_دار
https://tttttt.me/kjkjkjkjkjkjkj
Telegram
رویـارو عِشـــق♥️
✍🏼 به قلم: فاطمه محمدپور
📅 پارتگذاری: روزانه 2 پارت (جز روزهای تعطیل)
🚨مناسب 18+ | محتوای بیپرده، احساسی، پُرتنش
📚رویارو عِشق
داستانِ دختری که رام نمیشود و پسری که گمان میکند کنترل همیشه در دست اوست
اینجا نه عشق
نه شهوت
هیچچیز ساده نیست.
📅 پارتگذاری: روزانه 2 پارت (جز روزهای تعطیل)
🚨مناسب 18+ | محتوای بیپرده، احساسی، پُرتنش
📚رویارو عِشق
داستانِ دختری که رام نمیشود و پسری که گمان میکند کنترل همیشه در دست اوست
اینجا نه عشق
نه شهوت
هیچچیز ساده نیست.
❤89👍20🤩11👎1🖕1
هرکس از تعرض به کشورش خوشحال باشد مانند کسی است که از تعرض به مادرش خوشحال باشد
👍836🖕74❤31🤣31👎6
👎8❤6
❌❌❌ #کار_آنلاین ❌❌❌
❌اگه تازه کنکور دادین یا میخواین مستقل بشین و خودتون درامد داشته باشین و شرایط کار بیرون از خونرو ندارین این آگهیو از دست ندین!
🔺مشاغل موجود در مجموعه :
▫️1_ ترجمه
▫️2_ پاورپوینت
▫️3_ تهیه ویدئو
▫️4_ ادمین تبلیغات (پرزنتور)
▫️5_ فروش لباس
▫️6_ تایپ صدا
▫️7_ فروش محصولات غذایی
▫️8_ تایپ
▫️9_ دست نویسی
▫️10_ عکاسی
▫️11_ گویندگی
▫️12_ خلاصه سازی
▫️13_ نویسندگی
▫️14_ نقاشی
✔️تمامی مشاغل در خانه و با گوشی قابل انجام هستند.
⭕️درصورت تمایل به همکاری عدد1رو به آیدی زیر ارسال کنین.
@poshtiban_606
❌اگه تازه کنکور دادین یا میخواین مستقل بشین و خودتون درامد داشته باشین و شرایط کار بیرون از خونرو ندارین این آگهیو از دست ندین!
🔺مشاغل موجود در مجموعه :
▫️1_ ترجمه
▫️2_ پاورپوینت
▫️3_ تهیه ویدئو
▫️4_ ادمین تبلیغات (پرزنتور)
▫️5_ فروش لباس
▫️6_ تایپ صدا
▫️7_ فروش محصولات غذایی
▫️8_ تایپ
▫️9_ دست نویسی
▫️10_ عکاسی
▫️11_ گویندگی
▫️12_ خلاصه سازی
▫️13_ نویسندگی
▫️14_ نقاشی
✔️تمامی مشاغل در خانه و با گوشی قابل انجام هستند.
⭕️درصورت تمایل به همکاری عدد1رو به آیدی زیر ارسال کنین.
@poshtiban_606
❤27👎20👍2