❤13
-.یر گرگ با ک
یر انسان فرق میکنه،تو نمیتونی تحملش کنی
لبههای تپلم و براش کشیدم و اصرار کردم:
-من میتونم،فقط کافیه قبلش خیسم کنی،بعدش میتونم چند ساعت زیرت بخوابم.
با پوزخند دست بزرگش و روی نازم کوبید
جیغی از درد کشیدم و اون با عصبانیت لگد محکمی بهم زد.
-تو حتی ضربهی دستم و نمیتونی تحمل کنی ملورین!
با بغض دوباره پاهامو باز کردم و التماس کردم:
-اگه من با تو س.کس نکنم،کسی باور نمیکنه منم گرگزادهام.باید تو من و بکنی که همه باور کنن منم از جنس شماهام❗️
یکم بلند شدم و با کشیدن لباسش سعی کردم بکشمش سمت خودم
که با دیدن سینههای غیرعادیش،نفسم بند اومد. فوری پاهامو جمع کردم و صاف نشستم.
-مگه تو دختری؟
یقهی لباسشو کشید و با اخم نگام کرد
-دوجنسهام.
با گیجی نگاهش کردم که شلوارشو کشید پایین و با پاهاش ضربهای بهم زد تا پاهامو باز کنم
-یرم و که ببینی، ممکنه بترسی. ولی حق نداری فرار کنی
ناباور به اون که لباساشو در میورد نگاه کردم
سینههاش گرد و خوشگل و صورتی بودن و دیک خیلی بزرگ و پهنی بین پاهام آویزون بود
وحشت زده عقب عقب رفتم که با دست بزرگش سینههامو گرفت و من و محکم سمت خودش جلو کشید
-مگه نمیخوای همه باور کنن گرگزادهای؟
چیر بزرگش و روی سوراخم تنظیم کرد.
نوک سینمو محکم پیچوند و با یه حرکت .یرشو وارد سوراخم کرد و...
https://tttttt.me/+9D54H25H8l1kNzNk
https://tttttt.me/+9D54H25H8l1kNzNk
گرگزادهی طرد شدهای که برای دوباره پذیرفته شدن تو گله باید با آلفای اونا س.کس کنه.ولی آلفای گله یه گرگ دوجنسهست که .یر خیلی بزرگی داره و هیچکس زیرش طاقت نمیاره...
یر انسان فرق میکنه،تو نمیتونی تحملش کنی
لبههای تپلم و براش کشیدم و اصرار کردم:
-من میتونم،فقط کافیه قبلش خیسم کنی،بعدش میتونم چند ساعت زیرت بخوابم.
با پوزخند دست بزرگش و روی نازم کوبید
جیغی از درد کشیدم و اون با عصبانیت لگد محکمی بهم زد.
-تو حتی ضربهی دستم و نمیتونی تحمل کنی ملورین!
با بغض دوباره پاهامو باز کردم و التماس کردم:
-اگه من با تو س.کس نکنم،کسی باور نمیکنه منم گرگزادهام.باید تو من و بکنی که همه باور کنن منم از جنس شماهام❗️
یکم بلند شدم و با کشیدن لباسش سعی کردم بکشمش سمت خودم
که با دیدن سینههای غیرعادیش،نفسم بند اومد. فوری پاهامو جمع کردم و صاف نشستم.
-مگه تو دختری؟
یقهی لباسشو کشید و با اخم نگام کرد
-دوجنسهام.
با گیجی نگاهش کردم که شلوارشو کشید پایین و با پاهاش ضربهای بهم زد تا پاهامو باز کنم
-یرم و که ببینی، ممکنه بترسی. ولی حق نداری فرار کنی
ناباور به اون که لباساشو در میورد نگاه کردم
سینههاش گرد و خوشگل و صورتی بودن و دیک خیلی بزرگ و پهنی بین پاهام آویزون بود
وحشت زده عقب عقب رفتم که با دست بزرگش سینههامو گرفت و من و محکم سمت خودش جلو کشید
-مگه نمیخوای همه باور کنن گرگزادهای؟
چیر بزرگش و روی سوراخم تنظیم کرد.
نوک سینمو محکم پیچوند و با یه حرکت .یرشو وارد سوراخم کرد و...
https://tttttt.me/+9D54H25H8l1kNzNk
https://tttttt.me/+9D54H25H8l1kNzNk
گرگزادهی طرد شدهای که برای دوباره پذیرفته شدن تو گله باید با آلفای اونا س.کس کنه.ولی آلفای گله یه گرگ دوجنسهست که .یر خیلی بزرگی داره و هیچکس زیرش طاقت نمیاره...
Telegram
[...شیــاطین شــبگرد🔞🔥...]
گرگینهای_بزرگسال🔮
بوسیدن لب های اون دختر و شب ها تلمبه زدن درون تنش تنها خواسته گرگ در تمام طول عمرش بود!🔞💦
بوسیدن لب های اون دختر و شب ها تلمبه زدن درون تنش تنها خواسته گرگ در تمام طول عمرش بود!🔞💦
❤128🤣8👍7👎1😁1
🪞 آیینهای که فقط تصویر نشان نمیدهد...
📖 داستان «آیینهی دریا» – روایتی رازآلود از دل تاریخ اساطیرو جادو🔮🕯️
آیا تا به حال حس کردی چیزی از گذشته، تو را صدا میزند؟🔉
دریا، دختر امروزی باستان شناس، با لمس آیینهای مرموز وارد دنیایی میشود که مرز میان خیال و واقعیت را در هم میشکند.
او ناخواسته قدم به دوران... میگذارد…
اما چرا او؟
چه رازی درون این آیینه پنهان است؟
و آیا راهی برای بازگشت وجود دارد؟
📜 در این داستان با صحنههایی نفسگیر، شخصیتهایی فراموششده از تاریخ، و آیینهای که حافظ اسرار کهن است روبهرو میشوی.🏺🪬
✨ اگر عاشق داستانهای تاریخی، معمایی، و سرشار از حس نوستالژی و هیجان هستی...
اینجا جای توست!
📌 پارتگذاری: هر روز
📌 ژانر: تاریخی، رازآلود، ماورایی.کمی طنز.
زمانش رسیده بود. ایستاده بودم روبهروی آیینهای که مثل سطح آرام یک دریا میدرخشید. نفس عمیقی کشیدم و قدم درونش گذاشتم. ناگهان همه چیز ناپدید شد...
نویسنده:یلدا سهامی
#فانتزی
#جادویی
#تاریخی
#طنز
#عاشقانه
میخوای ادامشو بخونی!؟بیا 👇
🔗 دنبال کن و وارد آیینه شو:
👉 https://tttttt.me/IMiss_blue
👉 https://tttttt.me/IMiss_blue
📖 داستان «آیینهی دریا» – روایتی رازآلود از دل تاریخ اساطیرو جادو🔮🕯️
آیا تا به حال حس کردی چیزی از گذشته، تو را صدا میزند؟🔉
دریا، دختر امروزی باستان شناس، با لمس آیینهای مرموز وارد دنیایی میشود که مرز میان خیال و واقعیت را در هم میشکند.
او ناخواسته قدم به دوران... میگذارد…
اما چرا او؟
چه رازی درون این آیینه پنهان است؟
و آیا راهی برای بازگشت وجود دارد؟
📜 در این داستان با صحنههایی نفسگیر، شخصیتهایی فراموششده از تاریخ، و آیینهای که حافظ اسرار کهن است روبهرو میشوی.🏺🪬
✨ اگر عاشق داستانهای تاریخی، معمایی، و سرشار از حس نوستالژی و هیجان هستی...
اینجا جای توست!
📌 پارتگذاری: هر روز
📌 ژانر: تاریخی، رازآلود، ماورایی.کمی طنز.
زمانش رسیده بود. ایستاده بودم روبهروی آیینهای که مثل سطح آرام یک دریا میدرخشید. نفس عمیقی کشیدم و قدم درونش گذاشتم. ناگهان همه چیز ناپدید شد...
نویسنده:یلدا سهامی
#فانتزی
#جادویی
#تاریخی
#طنز
#عاشقانه
میخوای ادامشو بخونی!؟بیا 👇
🔗 دنبال کن و وارد آیینه شو:
👉 https://tttttt.me/IMiss_blue
👉 https://tttttt.me/IMiss_blue
❤32👍1🖕1
-پوستت مثلِ برفه..
دکمههای پیراهنش و باز کرد و گوشهای انداخت. دوباره تقلا کردم و مشتهام و روی سینش کوبیدم:
-پاشو.. بلند شو از روم لعنتی..پاشووو
پاشوی آخر رو فریاد زدم. مشتهام و مهار کرد و بی توجه دکمه شلوارش و باز کرد.
دوباره چشمام درشت شد. همه چی داشت سریع پیش میرفت و باعث میشد هر لحظه وارد شوک بشم:
-آه گلاره..تو.. خیلی زیبایی.. کاش.. کاش..
نفس نفس و خماریش نذاشت جملش و کامل کنه. انقدر اشک ریختم و جیغ و داد کردم که دیگه صدایی از گلوم خارج نمیشد.
درست لحظهی آخر و قبل اینکه کارش و تموم کنه سرشو خم کرد و کنار گوشم پچ زد:
-کاش تو بودی..
خودش رو بهم فشرد و من دیگه نتونستم تحمل کنم. جیغ بلندی کشیدم. خدایا این دیگه چی بود. سریع دستش و روی دهنم گذاشت:
-هیششش..آروم..آه..
نفسهای عمیقش کنار گوشم حالم و بد میکرد. حس میکردم پایین تنهام بیحس شده. زمزمههای ریزش کنار همراه لرزش صداش بخاطر لذتی بود که داشت از تنم میگرفت:
-این بدن و باید پرستید..آه..
دستی که تکیهگاه بدنش کرده بود و ول کرد. وزن سنگینش روم افتاد و هقی از گلوم خارج شد:
-دلم..دلم نمیاد تمومش کنم..آخ
دستشو روی قفسه سینم کشید و چنگ زد:
-چقدر سفیدی..جای دستام همش قرمز میشه
لبم و گزیدم و نگاهم رو به سقف دادم. دیگه حتی اشکی برای ریختن نداشتم. فقط تحمل میکردم تا تموم بشه:
-جان..داری دیوونهام میکنی..دیگه نمیتونم..
پارت رمان🔥
https://tttttt.me/+FZhuffibBnk1NGRk
https://tttttt.me/+FZhuffibBnk1NGRk
https://tttttt.me/+FZhuffibBnk1NGRk
https://tttttt.me/+FZhuffibBnk1NGRk
https://tttttt.me/+FZhuffibBnk1NGRk
دکمههای پیراهنش و باز کرد و گوشهای انداخت. دوباره تقلا کردم و مشتهام و روی سینش کوبیدم:
-پاشو.. بلند شو از روم لعنتی..پاشووو
پاشوی آخر رو فریاد زدم. مشتهام و مهار کرد و بی توجه دکمه شلوارش و باز کرد.
دوباره چشمام درشت شد. همه چی داشت سریع پیش میرفت و باعث میشد هر لحظه وارد شوک بشم:
-آه گلاره..تو.. خیلی زیبایی.. کاش.. کاش..
نفس نفس و خماریش نذاشت جملش و کامل کنه. انقدر اشک ریختم و جیغ و داد کردم که دیگه صدایی از گلوم خارج نمیشد.
درست لحظهی آخر و قبل اینکه کارش و تموم کنه سرشو خم کرد و کنار گوشم پچ زد:
-کاش تو بودی..
خودش رو بهم فشرد و من دیگه نتونستم تحمل کنم. جیغ بلندی کشیدم. خدایا این دیگه چی بود. سریع دستش و روی دهنم گذاشت:
-هیششش..آروم..آه..
نفسهای عمیقش کنار گوشم حالم و بد میکرد. حس میکردم پایین تنهام بیحس شده. زمزمههای ریزش کنار همراه لرزش صداش بخاطر لذتی بود که داشت از تنم میگرفت:
-این بدن و باید پرستید..آه..
دستی که تکیهگاه بدنش کرده بود و ول کرد. وزن سنگینش روم افتاد و هقی از گلوم خارج شد:
-دلم..دلم نمیاد تمومش کنم..آخ
دستشو روی قفسه سینم کشید و چنگ زد:
-چقدر سفیدی..جای دستام همش قرمز میشه
لبم و گزیدم و نگاهم رو به سقف دادم. دیگه حتی اشکی برای ریختن نداشتم. فقط تحمل میکردم تا تموم بشه:
-جان..داری دیوونهام میکنی..دیگه نمیتونم..
پارت رمان🔥
https://tttttt.me/+FZhuffibBnk1NGRk
https://tttttt.me/+FZhuffibBnk1NGRk
https://tttttt.me/+FZhuffibBnk1NGRk
https://tttttt.me/+FZhuffibBnk1NGRk
https://tttttt.me/+FZhuffibBnk1NGRk
Telegram
نـوشـا
بهنامِاو
نوشا: شیرین، گوارا
نوشا(در حال تایپ)
#کپی_پیگرد_قانونی_دارد🚫
به قلـم: رومینـا
نوشا: شیرین، گوارا
نوشا(در حال تایپ)
#کپی_پیگرد_قانونی_دارد🚫
به قلـم: رومینـا
❤85🖕3👎2🤣2
رویـارو عِشـــق♥️
“این داستان برای مخاطبای بالای 18 سال مناسبه و شامل محتوای عاشقانهی پرتنشه”
#پارت1🔞
(ملورین)
«آه… بابک، تندتر!»
صدای پر از شهوتم توی اتاق پیچید.
زبونش داغ ، خیس و نرم داشت رو تنم میچرخید.
انگار دقیق میدونه کجا رو چطوری لمس کنه که منو از خودم بیخود کنه.
موهای روشنشو گرفتم تو دستم، بین انگشتام پیچوندمشون، سرشو بیشتر به خودم فشار دادم. بدنم و مکید و گاز گرفت یه لرزش لذتبخش با یه درد شیرین از سینم تو کل بدنم پخش شد.
***
ژانر:
#عاشقانه #درام #صحنه_دار
https://tttttt.me/kjkjkjkjkjkjkj
“این داستان برای مخاطبای بالای 18 سال مناسبه و شامل محتوای عاشقانهی پرتنشه”
#پارت1🔞
(ملورین)
«آه… بابک، تندتر!»
صدای پر از شهوتم توی اتاق پیچید.
زبونش داغ ، خیس و نرم داشت رو تنم میچرخید.
انگار دقیق میدونه کجا رو چطوری لمس کنه که منو از خودم بیخود کنه.
موهای روشنشو گرفتم تو دستم، بین انگشتام پیچوندمشون، سرشو بیشتر به خودم فشار دادم. بدنم و مکید و گاز گرفت یه لرزش لذتبخش با یه درد شیرین از سینم تو کل بدنم پخش شد.
***
ژانر:
#عاشقانه #درام #صحنه_دار
https://tttttt.me/kjkjkjkjkjkjkj
Telegram
رویـارو عِشـــق♥️
✍🏼 به قلم: فاطمه محمدپور
📅 پارتگذاری: روزانه 2 پارت (جز روزهای تعطیل)
🚨مناسب 18+ | محتوای بیپرده، احساسی، پُرتنش
📚رویارو عِشق
داستانِ دختری که رام نمیشود و پسری که گمان میکند کنترل همیشه در دست اوست
اینجا نه عشق
نه شهوت
هیچچیز ساده نیست.
📅 پارتگذاری: روزانه 2 پارت (جز روزهای تعطیل)
🚨مناسب 18+ | محتوای بیپرده، احساسی، پُرتنش
📚رویارو عِشق
داستانِ دختری که رام نمیشود و پسری که گمان میکند کنترل همیشه در دست اوست
اینجا نه عشق
نه شهوت
هیچچیز ساده نیست.
❤89👍21🤩11👎1🖕1
هرکس از تعرض به کشورش خوشحال باشد مانند کسی است که از تعرض به مادرش خوشحال باشد
👍844🖕74🤣32❤31👎6
👎8❤6
❌❌❌ #کار_آنلاین ❌❌❌
❌اگه تازه کنکور دادین یا میخواین مستقل بشین و خودتون درامد داشته باشین و شرایط کار بیرون از خونرو ندارین این آگهیو از دست ندین!
🔺مشاغل موجود در مجموعه :
▫️1_ ترجمه
▫️2_ پاورپوینت
▫️3_ تهیه ویدئو
▫️4_ ادمین تبلیغات (پرزنتور)
▫️5_ فروش لباس
▫️6_ تایپ صدا
▫️7_ فروش محصولات غذایی
▫️8_ تایپ
▫️9_ دست نویسی
▫️10_ عکاسی
▫️11_ گویندگی
▫️12_ خلاصه سازی
▫️13_ نویسندگی
▫️14_ نقاشی
✔️تمامی مشاغل در خانه و با گوشی قابل انجام هستند.
⭕️درصورت تمایل به همکاری عدد1رو به آیدی زیر ارسال کنین.
@poshtiban_606
❌اگه تازه کنکور دادین یا میخواین مستقل بشین و خودتون درامد داشته باشین و شرایط کار بیرون از خونرو ندارین این آگهیو از دست ندین!
🔺مشاغل موجود در مجموعه :
▫️1_ ترجمه
▫️2_ پاورپوینت
▫️3_ تهیه ویدئو
▫️4_ ادمین تبلیغات (پرزنتور)
▫️5_ فروش لباس
▫️6_ تایپ صدا
▫️7_ فروش محصولات غذایی
▫️8_ تایپ
▫️9_ دست نویسی
▫️10_ عکاسی
▫️11_ گویندگی
▫️12_ خلاصه سازی
▫️13_ نویسندگی
▫️14_ نقاشی
✔️تمامی مشاغل در خانه و با گوشی قابل انجام هستند.
⭕️درصورت تمایل به همکاری عدد1رو به آیدی زیر ارسال کنین.
@poshtiban_606
❤26👎20👍2
#آلبا_جلد_دوم ( آنلاین)
#آلبا
خلاصه:
آلبا، دختر مشهورى كه پرى ها به دنيا آمدنش را پيش بينى كرده بودند، بالاخره بزرگ شده بود و آماده روبه رو شدن با هويت واقعى اش بود، هويتى كه شانزده سال پنهانش كرده بودند تا آسيب نبيند.
اما ديگر زمانش رسيده بود و بايد حقيقت آشكار مى شد.
در اين راه آلبا با دوستان و خانواده جديدش آشنا مى شود و ماجراجويى هايى كه هميشه آرزويش را داشت تجربه مى كند...
https://tttttt.me/joinchat/AAAAAFEN-u2Mtvj--dTwHw
#آلبا
خلاصه:
آلبا، دختر مشهورى كه پرى ها به دنيا آمدنش را پيش بينى كرده بودند، بالاخره بزرگ شده بود و آماده روبه رو شدن با هويت واقعى اش بود، هويتى كه شانزده سال پنهانش كرده بودند تا آسيب نبيند.
اما ديگر زمانش رسيده بود و بايد حقيقت آشكار مى شد.
در اين راه آلبا با دوستان و خانواده جديدش آشنا مى شود و ماجراجويى هايى كه هميشه آرزويش را داشت تجربه مى كند...
https://tttttt.me/joinchat/AAAAAFEN-u2Mtvj--dTwHw
Telegram
𝐀𝐥𝐛𝐚
-🖋| Bina |
- Book 1: done. | Book 2: on sat. & mon.
- IG: instagram.com/romanalbaa
- The Channel: @romanalbaa
- Characters Pics: @AlbaWorld
- Nashnas: @AlbaHarf
- Book 1: done. | Book 2: on sat. & mon.
- IG: instagram.com/romanalbaa
- The Channel: @romanalbaa
- Characters Pics: @AlbaWorld
- Nashnas: @AlbaHarf
❤14🌚2👎1😁1
توی آب داشتم شنا میکردم و نوک صورتی سینه هام حسابی از زیر پارچه ی نازک سوتینم بیرون زده بود و بخاطر سردی آب برجسته و سفت شده بود
نگاهمو به اون مرد غول پیکر و .یر گندش که بدجور هوسیم کرده بود دوختم بلافاصله که سرشو از آب بیرون کشید و موهای سک.سی و خیسشو از صورتش پس زد پشت بهش تا جایی که تپلم از زیر مایو بیوفته بیرون خم شدم سینمو بیرون انداختم تا ماسه های روشو آب بزنم که طولی نکشید بند شورتم تو آب باز شد و با غرش بلندش .یر کلفت و داغش توی سوراخم فرو رفت و....
ـ ممه هاتو بکن تو پدر سگ جوری جرت میدم که شنا کردن از یادت ..
https://tttttt.me/+k5ayL0FSV8NiZTE8
نگاهمو به اون مرد غول پیکر و .یر گندش که بدجور هوسیم کرده بود دوختم بلافاصله که سرشو از آب بیرون کشید و موهای سک.سی و خیسشو از صورتش پس زد پشت بهش تا جایی که تپلم از زیر مایو بیوفته بیرون خم شدم سینمو بیرون انداختم تا ماسه های روشو آب بزنم که طولی نکشید بند شورتم تو آب باز شد و با غرش بلندش .یر کلفت و داغش توی سوراخم فرو رفت و....
ـ ممه هاتو بکن تو پدر سگ جوری جرت میدم که شنا کردن از یادت ..
https://tttttt.me/+k5ayL0FSV8NiZTE8
Telegram
- جــزیــرهی شـــ🔞ـــیــطـان -
همزمان که با انگشت توت تلمبه میزنه، فرو کنه دهنت سر کلفتشو میک بزنی🍒💦
❤7👍1🤣1
_داداشی نازمو میخوری ؟
پاهاشو باز کرده بود و صورتیشو نشونم داد
_مامانت میدونه اومدی زیر داداشت جز بخوری
_فعلا خودش داره زیر شوهرش جر میخوره داداشی
جلو رفتم و دستمو روی نازش گذاشتم و اروم انگشتمو روی شیار صورتیش حرکت دادم
چشمای خمارشو بهم دوخت
_بخورش داداشی
از خدا خواسته سرموپایین بردمو ربونمو روی خیسش کشیدم که موهامو با دستای کوچولوش چنگ زد و...
دختره به پسر ناپدریش میگه براش بخوره
https://tttttt.me/+yh97RTGdrkdhYjk0
پاهاشو باز کرده بود و صورتیشو نشونم داد
_مامانت میدونه اومدی زیر داداشت جز بخوری
_فعلا خودش داره زیر شوهرش جر میخوره داداشی
جلو رفتم و دستمو روی نازش گذاشتم و اروم انگشتمو روی شیار صورتیش حرکت دادم
چشمای خمارشو بهم دوخت
_بخورش داداشی
از خدا خواسته سرموپایین بردمو ربونمو روی خیسش کشیدم که موهامو با دستای کوچولوش چنگ زد و...
دختره به پسر ناپدریش میگه براش بخوره
https://tttttt.me/+yh97RTGdrkdhYjk0
❤6🤣3👍1