انجمن اسلامی دانشجویان ترقی‌خواه پلی‌تکنیک
1.89K subscribers
1.23K photos
250 videos
59 files
197 links
انجمن اسلامی دانشجویان ترقی‌خواه پلی‌تکنیک
#انجمن_پلی_تکنیک

اکانت روابط عمومی انجمن پلی‌تکنیک
@Anjomanpolytechniccc


Instagram: http://instagram.com/Anjoman_Polytechnic
Download Telegram
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
"چخوف سینمای ایران"
شرح کوتاهی از زندگی #سهراب_شهید_ثالث فیلمساز پیشرو و آغازگر موج نو در سینمای ایران

#انجمن_پلی_تکنیک
@AnjomanPolytechnic
قصه است این ، قصه ، آری قصه درد ست .
شعرنیست،
این عیار مهر و کین و مرد و نامرد ست .
بی عیار و شعرِ محضِ خوب و خالی نیست
هیچ - همچون پوچ - عالی نیست
این گلیم تیره بختی هاست .
خیس خون داغ #سهراب و #سیاوشها ،
روکش تابوت تختی هاست .
این گل آذین باغ خواب آلود قالی نیست.
شعرهای خوب وخالی را
راست گویم ، راست،
بایدامروز از نوآئینان بی‌دردان
خواست .
وزفلانک یافلان مردان ،
آن طلائی مخمل آوایان خونسردان ...
... راویم من ، راویم آری
باز گویم ، همچنانکه گفته ام باری،
راوی افسانه های رفته از یادم
جغد این ویرانه‌ی نفرین شده‌ی تاریخ،
بوم بام این خراب آباد،
قمری کوکوسرای قصرهای رفته بر بادم.
با کدامین جادوئی تدبیر،
با کدامین حیله و #تزویر،
- ای درستان ! بدرستی که بگوئیدم –
نا شکسته می نماید، در شکسته آینه، تصویر؟
آری آری من همین افسانه می گویم.
و شنیدن را دلی دردآشنا و اَندُه اندوده،
و به خشم آغشته و بیدار می جویم.

⭕️ انجمن اسلامی دانشجویان ترقی‌خواه تقدیم می‌کند.
ویژه برنامه شانزده آذر...
دوشنبه 19ام آذرماه ساعت 15 الی 17
با ما همراه شوید.

#صفیر_آزادی
#شانزدهم_آذر
#انجمن_پلی_تکنیک
@AnjomanPolytechnic
⭕️ پنجم دی زادروز #بهرام_بیضایی

🔶 «می‌گويند انسان که به درجات بالا رسيد نام‌های متعدد به خود می‌گيرد پس او، هم آرش است هم #بهرام، هم سياوش است هم سهراب، هم تهمينه است و هم تهمتن و هم گردآفريد و هر آنکه هست و هر آنچه هست جام جم در دست دارد و نگران ميراث نياکان خويش است.»
نام دیگرش شرزین است. شیخ شرزین، او تمام عمرش را به #جدال_با_جهل پرداخته و خود را با دانش پرورده. تا بدانجا رسیده که میگوید: «آری آدمیان به #آینه ها شبیه‌اند. آینه‌ی زنگار بسته ترا کدر نشان می‌دهد، و آینه‌ی ترک خورده ترا شکسته، و آینه‌ی صیقلی یا مواج ترا صاف یا معوج. و این جز آنست که تو صاف باشی یا شکسته یا کدر یا زنگار بسته. من گاهی آینه‌ی دق بوده‌ام، و گاهی به تلنگری ترک برداشته‌ام. من گاهی به کلی خرد شده‌ام، و در هزار تکه‌ی من هزار #تصویر خود شما پیدا بود.»
امروز من در این آینه مینگرم. خود را میبینم هزار تکه و هرتکه بخشی از وجودم. من در این آینه ها به دنبال خود میگردم. عکسی واضح از سال‌های کودکی‌ام، تصویری معوج از امروز و تصاویری زنگار گرفته از نیاکانم. باید از آینه گذشتگان زنگار گرفت، تا تصویر معوج امروزم صاف شود.
به #آرش می‌نگرم در پای #دماوند. که از خود میگریزد. آرشی که می‌ترسد، دستانش می‌لرزد و سزاوار تیراندازی نیست. آرشی آشفته و ناتوان. آرش #بیزار و #ناامید. که ناامیدی و بیزاری در رگ‌هایش می‌دود او را به پیش می‌راند. بیزاری آرش را به آرش باز می‌گرداند. بازوانش قوت می‌یابد و قلبش را در تیر می‌گذارد.
———————————
🔷 همه ی آن #سرگردانی که در اکثر آثار #بیضایی هست جستوجو در راه یافتن #هویت است. آنچه آرش در راه بالا رفتن از دماوند و پرتاب تیر با قلبش آن را یافت. همان چیزی که #تارا را از زندگی سرخوشانه و بی دغدغه‌ی‌اش خارج می‌کند و در مسیری پر پیچ و خم با آگاهی از گذشته به سوی شناخت خود حرکت می‌کند. تمام سرگردانی‌ای که در فیلم #کلاغ موج می‌زند. گروهی در جستوجوی گمشده‌ای هستند. #گمشده عکسی است از جوانی «#مادر» فیلم.
🔷 «مادر» در این سرگردانی‌ها و پریشانی‌ها نقش مهمی دارد. در شاهکار «باشو غریبه کوچک» این جایگاه به حد اعلی دیده می‌شود. غریبه‌ای کوچک به سرزمینی ناشناس وارد می‌شود و مهر مادری «ناهید» او را در بر می‌گیرد و به باشو می‌فهماند که هنوز در دامان وطن است. این پیوند میان مهر مادری و جستوجوی هویت، در نمایش ‌#سهراب_کشی سوزناک‌ترین سوگواری را می‌آفریند، آنجا که #تهمینه بر نعش #سهراب زاری می‌کند، و می‌غرد که: «تو #فرزند من بودی و بیهوده گرد جهان می‌گشتی، تا بدانی فرزند کئی! تو فرزند من بودی نه پدرت. من بودم که تو را خواستم و خود را چون «#ناهید» آسمان آراستم. من بودم که به شبستان او شدم و گفتم دوستدار آن سهرابم که در توست.»
🔷 عنصر دیگری که در این جستوجو اهمیت بالایی دارد «#تاریخ» است. توجه به گذشتگان و #نیاکان. این پیوند با تاریخ در #چریکه_تارا به روشنی روز است. تمام آنچه برای تارا اتفاق می‌افتد و بازی سرخوشانه او در آب دریا را به نبرد سهمگینش با امواج تبدیل می‌کند، آگاهی از تاریخ است. آگاهی از آنچه در قلعه‌ی چهل تن برای قبیله‌ای جنگاور و دلاور رخ داده. این آگاهی در کمال زیبایی به صورت رابطه‌ی #عاشقانه میان تارا و #مرد_تاریخی نشان داده می‌شود. مرد تاریخی در میان عشق ورزیدن به تارا از زخم‌ها و نبردهایش می‌گوید: «دشمنان به تیرم ببند، #کلمات رجز بیهوده است! در تمام ساحل #کلماتی است که من در وصف تو گفته‌ام.» تارا عاشق بدبختی او و دلبسته‌ی زخم‌هایش می‌شود. او با گذشته‌اش پیوند برقرار می‌کند و در پی این ارتباط و اجرا تمام دیدگاهش به زندگی تغییر میکند.
🔷 «نام» دیگر عنصری است که در ارتباط تنگاتنگ با هویت است. در نمایش #خاطرات_مطبوعاتی_آقای_اسراری، تمام تلاش و مبارزه‌ی شیرزاد در راه باز پس گیری نامش است. در این نمایش جهانگیر اسراری داستان‌هایی را از محمود شیرزاد می‌دزدد، به نام خود چاپ می‌کند و به شهرت می‌رسد. از آنجا که شیرزاد در سلسله مراتب اداری زیر دست اسراری است مجبور می‌شود به خواست او تن دهد و برایش داستان بنویسد. اما نمی‌تواند با این وضع کنار بیاید. او هویت خود را مخدوش و آسیب دیده می‌بیند. چراکه نمی‌تواند به کسی ثابت کند نویسنده‌ی واقعی داستان‌ها آقای اسراری نیست، تا آنجا که حتی توان #تفکیک خودش با آقای اسراری را نیز از دست میدهد. اما زمانی می‌رسد، متوجه می‌شود که «شیرزاد» است و تصمیم به #مبارزه برای پس گرفتن نامش می‌کند. ما آن چیزی هستیم که می‌سازیم و او می‌خواهد صاحب آنچه واقعا ساخته بشود.

#بهرام_بیضایی
#کمیته_فرهنگی
#انجمن_پلی_تکنیک
📷 http://ytre.ir/eEH
🆔@AnjomanPolytechnic
انجمن اسلامی دانشجویان ترقی‌خواه پلی‌تکنیک
📚حلقه مطالعاتی شاهنامه‌خوانی وقتی از #شاهنامه صحبت در میان می‌آید، آنچه مورد بحث و داوری است یک کتاب یا یک شاعر نیست، یک #ملت، یک #فرهنگ، و یک #دنیا ست. در شاهنامه هرگز با دیده‌ی تامل نگریسته‌اید؟ و نظر تحقیق را از گرد و غبار آشوب و پیکار نفوذ داده و گذرانیده‌اید؟…
📝 #فردوسی: پهلوان فاتح #شاهنامه

چندی پیش داستان #شب_سهراب_کشان #بیژن_نجدی را می‌خواندم. داستان روایت پسرکی کر و لال به نام #مرتضی است که در جست و جوی پایان قصه #رستم و سهراب در آتش می‌سوزد. فکر می‌کردم چقدر سرنوشت مرتضی به #سهراب و سرنوشت همه‌ی ما به مرتضی شباهت دارد! سهراب و مرتضی قربانی ناتوانی ارتباط بین نسل‌ها شدند، قربانی فاصله‌ و شکافی که در آن سقوط کردند. می‌پرسم که آیا من هم در همان مدفنی که این ها همه در آن دفن‌اند، گم نشده‌ام؟ آیا من هم محکوم به یک اینچنین نابودی و فنایی نیستم؟ چه تفاوتی است میان مرتضی که زبان گفتن و گوش شنیدن نداشت و سهرابی که کسی پاسخ سوالاتش را نداد و جز حیله و نیرنگ ندید؛ و حالا منی که امروز در بی‌نام و نشان‌ترین گوشه‌ی #تاریخ پنهان شده‌ام؟ چشم‌هایم را بر گذشته بسته‌ام و گوش‌ها را گرفته‌ام تا صدای نیاکانم را نشنوم. اما آیا این گذشتگان رهایم خواهند کرد؟ مگر شدنی است آدمی بدون تاریخ به حیات خود ادامه دهد؟

————————
🔗 yon.ir/RPaiG
————————
#حلقه_شاهنامه_خوانی
#کمیته_فرهنگی
#انجمن_پلی_تکنیک
🆔@AnjomanPolytechnic