شبح میان مه از بوی سوختن میگفت
و حدس و حادثه در چشم او سخن میگفت
هزار واژهی نارنجی تبآلوده
از آتش نو و خاکستر کهن میگفت
کبوتری که پر و بال ارغوانی داشت
ز قتلعام گل سرخ در چمن میگفت
دوباره چشم فلق هول تیرباران داشت
وز آن جنازهی بیگور و بیکفن میگفت
که با دهان بیآواز نیمباز انگار
در آن سپیدهی خونین «وطن وطن» میگفت...
#حسین_منزوی
.
#بندرعباس #بندر_عباس
📅 #دوشنبه #روز۸ #اردیبهشت #سال۱۴۰۴
و حدس و حادثه در چشم او سخن میگفت
هزار واژهی نارنجی تبآلوده
از آتش نو و خاکستر کهن میگفت
کبوتری که پر و بال ارغوانی داشت
ز قتلعام گل سرخ در چمن میگفت
دوباره چشم فلق هول تیرباران داشت
وز آن جنازهی بیگور و بیکفن میگفت
که با دهان بیآواز نیمباز انگار
در آن سپیدهی خونین «وطن وطن» میگفت...
#حسین_منزوی
.
#بندرعباس #بندر_عباس
📅 #دوشنبه #روز۸ #اردیبهشت #سال۱۴۰۴
❤6😢5