💢خوراک و تغذیه
یکی از نیازهای بیولوژیکی انسان، نیاز به خوردن و آشامیدن است. نیازی که در دیگر مخلوقات ازجمله حیوانات و گیاهان نیز به چشم میخورد. تغذیه یکی از نیازهای اصلی برای ادامۀ حیات است. جنیان نیز گرچه دارای جسمی لطیفاند، اما برای ادامۀ حیات نیاز به تغذیه دارند، البته مقدار نیاز آنها همانند نیاز انسان و حیوان نیست. در روایات زیر، نوع غذای جن و نحوﮤ خوردن آن بیان شده است:
▫️امام صادق (ع) میفرمایند: «استخوان و ضایعات، غذای جنیان است.» [۱۵]
علیبن اسباط میگوید: «ابوحمزﮤ ثمالی غذایی تهیه و گروهی از ما را دعوت کرد. هنگام خوردن غذا، ابوحمزه شخصی را دید که استخوانی را بهکلی پاک میکرد. او را صدا زد که این کار را نکن، زیرا از علیبن الحسین (ع) شنیدم که میفرمود: استخوان را کاملاً برهنه نسازید، زیرا جنیان را نیز سهمی در آن است و اگر چنین کنید، چیزی ارزشمندتر از استخوان را از خانۀ شما میربایند.» [16]
▫️روایتی از امام علی (ع) دربارﮤ باقی ماندن گوشت و چربی، پس از خوردن غذا بر دست و صورت کودکان بیان شده است. ایشان میفرماید: «باقیماندﮤ گوشت و چربی را از تن فرزندان بزدایید، زیرا شیاطین چربی را بو میکنند و کودک در رختخوابش فریاد میکشد و میترسد و دو فرشتۀ کاتب اذیت میشوند.» [۱۷]
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤13👍6🕊2🤩1
لازم به ذکر است که روایات ائمۀ اطهار (ع) دربارﮤ ویژگیهای جنها، بهدلیل ماهیت غیرمادی این موجودات، از درک حسی انسانها فراتر است و تنها معصومان (ع) به حقیقت آنها آگاه هستند. لذا در این پژوهش، به ظاهر برخی روایات اشاره شده است تا زمانی که حجت معصوم از حقایق آن برای ما پرده بردارد.
💢مکان زندگی
انسانها برای زیست بر کرﮤ زمین، سازههای گوناگونی همچون ساختمانها را بر پا میکنند. اما زیستگاه جنها به مکان خاصی محدود نمیشود. اکثر این موجودات، در مکانهای خلوت و کمتردد اقامت میگزینند. در روایتی از امام صادق (ع) آمده است که میفرمایند: «در وادی شقره (بیابانی که رنگ خاکش سرخ مایل به زرد است) نماز نخوان، زیرا در آنجا منازل جن است.» [۱۹]
سید احمد الحسن در تبیین مکان زندگی اجنه میفرماید: «برخی از جنیان بر همین زمینی که ما زندگی میکنیم، زندگی میکنند و برخی در زمینهای پایینتر.» [۲۰]
💢مرگ و نیستی
همانطور که حیات و زندگی در این عالم ماده جریان دارد، مرگ نیز در بین مخلوقات خدا در عالم ماده دیده میشود. عالم دنیا عالم حیات و ممات است، چه این مخلوق انسان باشد، چه حیوان باشد و چه حتی جن!
خداوند در آیاتی از قرآن کریم میفرماید: (كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ) [۲۲] (هرکه روی زمین است دستخوش مرگ و فناست)، همچنین: (كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ ...) [23] (هر نفسی شربت مرگ را خواهد چشید ... ).
▫️(وَقَيَّضْنَا لَهُمْ قُرَنَاءَ فَزَيَّنُوا لَهُمْ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَحَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ ۖ إِنَّهُمْ كَانُوا خَاسِرِينَ) [سورﮤ فصلت، آیۀ 25] ([بهخاطر کفر و طغیانشان] برای آنان همنشینانی [مفسد و تبهکار] گماشتیم که لذایذ مادی و شهوانی حال و آینده را در نظرشان زیبا و دلربا جلوه دادند، و فرمان عذاب بر آنان در [زمرﮤ] گروههایی از جن و انس که پیش از آنان درگذشتند، محقق و ثابت شد. آنان بیتردید زیانکارند).
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤16👍7👏3
[1] «(قاب قوسین او ادنی) (تا بهقدر دو کمان یا نزدیکتر)، فرمود: میان دو طرف کمان تا سر آن. فرمود: میان این دو حجابی میدرخشید و خاموش میشد. این مطلب را نفهمیدم جز اینکه فرمود: زبرجدی است. پیامبر گویی به ارادﮤ خدا از میان چیزی شبیه سوراخ سوزن به نور عظمت (الهی) نگریست ... .» کلینی، کافی، ج ۱، ص ۴۴۳؛ مجلسی، بحارالأنوار، ج ۱۸، ص ۳۰۶؛ فیض کاشانی، تفسیر صافی، ج ۵، ص۸۷؛ (برای اطلاعات بیشتر، به مبحث (الرحمن الرحیم) کتاب گزیدهای از تفسیر سورﮤ فاتحه نوشتۀ سید احمد الحسن مراجعه کنید).
[2] سورﮤ کهف، آیۀ ۵۰.
[3] شیخ صدوق، عللالشرائع، ج ۱، ص 5؛ شیخ صدوق، کمالالدین و تمامالنعمة، ص ۲۵۵.
[4] سورﮤ اسرا، آیۀ ۷۰.
[5] فرهنگ معین
[6] سورﮤ الرحمن، آیۀ 15.
[7] سید احمد الحسن، پاسخهای روشنگر بر بستر امواج، ج ۲، سؤال ۱۵۱.
[8] فیض کاشانی، تفسیر صافی، ج ۱، ص۱۰ ۷.
[9] حر عاملی، وسائل الشیعه، ج ۱۹، ص ۹۱.
[10] سیوطی، لقط المرجان فی احکام الجان، ص۳۰ ؛ ثعالبی، الجواهر الحسان فی تفسیر القرآن، ج ۴، ص ۲۷ و ۲۴۶.
[11] ابوالفتوح رازی، روضالجنان و روحالجنان فی تفسیر القرآن، ج ۱۵، ص ۴۷-۴۹.
[12] مجلسی، بحارالأنوار، ج 60، ص ۳۱۲.
[13] سید احمد الحسن، پاسخهای روشنگر بر بستر امواج، ج ۲، سؤال ۱۴۸.
[14] شیخ صدوق، عللالشرائع، ج ۱، ص 104 و ۱۰۵.
[15] حر عاملی، وسائلالشیعه، ج ۱، ص ۲۵۲.
[16] شیخ صدوق، من لا یحضرهالفقیه، ج ۳، ص ۳۵۰.
[17] شیخ صدوق، الخصال، ج 2، ص ۶۳۲.
[18] مجلسی، روضة المتقین فی شرح من لا یحضرهالفقیه، ج ۱، ص ۱۱۵.
[19] شیخ حر عاملی، وسائلالشیعه، ج ۳، ص ۴۵۲.
[20] سید احمد الحسن، پاسخهای روشنگر بر بستر امواج، ج ۲، سؤال ۱۵۱.
[21] همان، سؤال ۱۵۲
[22] سورﮤ الرحمن، آیۀ ۲۶.
[23] سورﮤ آلعمران، آیۀ ۱۸۵.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤28👍3👌2🕊1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#معرفی #سفر
#طواف
🟠 چند ورق از سفر طواف
✍️ به قلم ستایش حکمت
🟢 خاطرات سفر طواف یکی از خواهران انصار که از مدینه آغاز شد و تا پای قبرستان بقیع پیش رفت
🟢 سلامی از پشت حصار به نیابت انصار به قدیسهٔ اعصار
🟢 حضور از مسجدالنبی تا مسجدالاقصی و نقش شکوه پرچم البیعة لله بر بلندای کوه نور و سجده بر پیکر عریان حراء
🟢 دو رکعت نماز شکر و استجابت و وداع با حجرالاسود
🟢 سوگند به خدا، ذر حق است، ذره و امتحان نار حق است
🟢 شهادت میدهم میعاد حق است؛ احمدالحسن شاهد میثاق حق است
🔗 نشریه شماره 202
🚀 @Zaman_Zohour
#طواف
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
👏30❤5👍3🕊2🥰1
نشریه زمان ظهور
#ایستگاه_تفکر #امام_زمان #ظهور ❄️ ظهور؛ آنها منتظرند یا نگران؟ ✍️ به قلم مجتبی انصاری پیامبر اسلام (ص) میفرماید: «مَنْ ماتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إمامَ زَمانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّة»[1] «هرکس بميرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلى مرده است.» هر خداپرستی…
Anonymous Quiz
4%
21%
24%
51%
🕊24👍5❤2👎2👏1💯1
#نشریه_زمان_ظهور
#نشریه_شماره_202
#سفر #طواف
✔️ چند ورق از سفر طواف
✍️ به قلم ستایش حکمت
💢صفحۀ اول از سفر
سلام بر مکّه، سلام بر منزلگاه وحی خدا،
سلام بر کعبه،
سلام بر مولودی که دیوار کعبه از شوق دیدارش شکافت،
سلام بر حجرالأسود و مَلِک عظیمالشأن، [۱]
سلام بر صاحب این سنگ عظیم،
سلام بر مالک یوم الدین، [۲]
سلام بر صفا، سلام بر مروه،
سلام بر مصادیق ایثار، علی و فاطمه (علیهماالسلام)، [۳]
سلام بر پریشانحالی هاجر،
سلام بر عرفات،
سلام بر اعمال نیمهتمام برترین زائر، [۴]
سلام بر مشعر و آیین و شعائر،
سلام بر مِنا و ذبیح تشنهکامش،
سلام بر مدینه و صالحِ سحرخیز،
سلام بر بقیع و قبرهای بیحرم،
سلام بر اسلام و ناطق قرآنش،
سلام بر پیامبر و مظلومیت خاندانش،
سلام بر همۀ عاشقان حجّ و مناسکش،
آنان که توحید را با احمد الحسن آموختند و رازهای حجّ را با او شناختند.
سلام بر حجّ،
سلام بر احمد الحسن، آغاز و پایان و سرانجام حجّ. [۵]
💢صفحهای دیگر از سفر
سفری که از مدینه آغاز شد و تا پای حصارهای بلند بقیع پیش رفت. و حسرتی دردآور بین من و قبرهای آنسوی دیوار باقی گذاشت. این سوی دیوار، من ماندم و بغض شکسته و یک چادر خاکی.
یاد اضطرار حسن (علیهالسلام) و گوشوارﮤ مادر، و روضهای که زیرلب زمزمه میکردم.
تن نیمهجانم را کشاندم تا پای قبر پیامبر (صلی الله علیه و آله) و پردﮤ سبز حرمش،
وه، چه شکوهی داشت! هنوز تماشای منبر و محرابش، پس از گذشت صدها سال از فراغش.
و چشمانی که هنوز ملتهب حیدر است ...
خدایا، جای پای ملائک را میتوان دید،
اثر شکوه و جلال تو را میتوان دید،
و نالۀ رسول اعظمت را میتوان شنید:
"ما اوذی نبیّ بمثل ما اوذیت" [۶]
💬 آری، هیچ پیامبری به اندازﮤ محمدت آزار ندید،
از لابهلای تاریخ میتوان فهمید.
درب خانۀ فاطمه را بستند،
حُرمت نام علی را در اذان شکستند،
قفسهها و کتابخانهها سد معبر نشستند،
و پردهها را آویختند،
و شفاعت که در آن تردید کردند. [۷]
دریغ از اینکه تو خود روحِ در جریانی و در جانی و خودْ جانِ جهانی ...
آری، نام مولایمان علی امیرالمؤمنین را از اذان حذف کردند.
بیخبران، روحِ هستی، خالق افلاک، فاتح اسرار، یا علی گفت و باب رحمتش را باز کرد.
ورقی دیگر از سفر
💬 در صحن مسجدالنبی، شاهد ستونهای افراشتهای هستی که در فراق سجدهای طولانی بر قبر پیامبر به ستوه آمدهاند، اما بعد، در صفوف نماز چشمت به ناهمگونترین اتحاد دنیا میافتد، اتحاد شیعه و سنی، که از حقیقتش دور شد و واقعیت را زیر بزرگترین رادیکال دنیا نشاندند و حکم به تساوی ناهمگون دادند. چگونه میتوان معادلۀ چندمجهولی غصب حق خلافت و آتش پشت خانۀ مادر و هتکحرمت وصیت پیغمبر را با یک لبخند ساده و لفظ وحدت بین دو عقیده حل کرد؟!
چقدر گذشتن از این کینه نمک بر زخم میپاشد و استخوان را در گلو میفشارد.
برشی دیگر از سفر
اتوبوس راهیِ جبال افراشتۀ عربستان شد. جبل ثور و میقات نور ...
حکایت یادگاری که در لیلةالمَبیت رسولالله (صلوات الله علیه و آله) در بستر خویش به جای گذاشت. [۸]
و رشادتی که علی (علیهالسلام) بیسؤالوجواب، به نمایش گذاشت ...
و صدای ملائک که هنوز به گوش میرسد و یک صدا میگفتند:
"لا فتی الّا علی، لا سَیف الّا ذوالفقار"[۹]
💢بخشی دیگر از سفر
پس از استراحت کوتاهی و تر کردن کام در داغستان عرب، به جبلالنور رسیدیم. بر فراز کوه، غار حرا بود که ردپای عبادتگاه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) هنوز در دل تاریخ به یادگار مانده.
حوالی غروب کوهپیمایی به مقصد حرا را آغاز کردم. حس شور عجیب با نشاطی نیشدار، چراکه تاریخ چند صد سال رسیدن مرا به تأخیر واداشت و امشب که پای، جای پایش گذاردم، دیگر پیامبر خدا در غار نیست و سجدهگاه او را خالی خواهم یافت. صوت محزون قرآنش پژواکی در بلندای کوه نخواهد داشت و طنین "اِقْراَء" و ندای لبیک او ...
🔺 از پلهها بالا رفتم؛ حدود ۱۰۰۰ پله را طی کردم؛ از پیچوخمهای کوه گذر کردم. زائرانی که با بطریهای آب سرد با زبانهای مختلف دنیا به استقبالمان میآمدند تا تن خسته از این کوهپیمایی را قوت دوباره دهند و میل رسیدن به مقصد را زیاد کنند؛ و تنقلاتی که در کیفدستی کوچکم داشتم برای تشکر با یک لبخند ساده تقدیمشان شد.
بعد از یک ساعت و نیم، بر فراز کوه رسیدیم و سجادهای که گشوده بود تا نماز مغرب را در بالاترین قسمت کوه بخوانیم.
و بعد از استراحت کوتاهی باید برای لحظۀ رسیدن به عبادتگاه حبیب خدا خود را آماده میکردم. از شکاف باریک دو صخره گذر کردیم و بعد به شکل خمیده از لابهلای صخرهای دیگر گذشتیم ...
💢راه رسیدنت چه مشق مشقت دارد
و سختی دلچسبی که عرق انتظار را از تن میزدود و با خنکای نسیم رحمتش عجین میشد و یأس مرا به امید بدل میکرد.
📖 صفحه ۱
👇 ادامه مقاله
👏 @Zaman_Zohour
#نشریه_شماره_202
#سفر #طواف
💢صفحۀ اول از سفر
سلام بر مکّه، سلام بر منزلگاه وحی خدا،
سلام بر کعبه،
سلام بر مولودی که دیوار کعبه از شوق دیدارش شکافت،
سلام بر حجرالأسود و مَلِک عظیمالشأن، [۱]
سلام بر صاحب این سنگ عظیم،
سلام بر مالک یوم الدین، [۲]
سلام بر صفا، سلام بر مروه،
سلام بر مصادیق ایثار، علی و فاطمه (علیهماالسلام)، [۳]
سلام بر پریشانحالی هاجر،
سلام بر عرفات،
سلام بر اعمال نیمهتمام برترین زائر، [۴]
سلام بر مشعر و آیین و شعائر،
سلام بر مِنا و ذبیح تشنهکامش،
سلام بر مدینه و صالحِ سحرخیز،
سلام بر بقیع و قبرهای بیحرم،
سلام بر اسلام و ناطق قرآنش،
سلام بر پیامبر و مظلومیت خاندانش،
سلام بر همۀ عاشقان حجّ و مناسکش،
آنان که توحید را با احمد الحسن آموختند و رازهای حجّ را با او شناختند.
سلام بر حجّ،
سلام بر احمد الحسن، آغاز و پایان و سرانجام حجّ. [۵]
💢صفحهای دیگر از سفر
سفری که از مدینه آغاز شد و تا پای حصارهای بلند بقیع پیش رفت. و حسرتی دردآور بین من و قبرهای آنسوی دیوار باقی گذاشت. این سوی دیوار، من ماندم و بغض شکسته و یک چادر خاکی.
یاد اضطرار حسن (علیهالسلام) و گوشوارﮤ مادر، و روضهای که زیرلب زمزمه میکردم.
تن نیمهجانم را کشاندم تا پای قبر پیامبر (صلی الله علیه و آله) و پردﮤ سبز حرمش،
وه، چه شکوهی داشت! هنوز تماشای منبر و محرابش، پس از گذشت صدها سال از فراغش.
و چشمانی که هنوز ملتهب حیدر است ...
خدایا، جای پای ملائک را میتوان دید،
اثر شکوه و جلال تو را میتوان دید،
و نالۀ رسول اعظمت را میتوان شنید:
"ما اوذی نبیّ بمثل ما اوذیت" [۶]
از لابهلای تاریخ میتوان فهمید.
درب خانۀ فاطمه را بستند،
حُرمت نام علی را در اذان شکستند،
قفسهها و کتابخانهها سد معبر نشستند،
و پردهها را آویختند،
و شفاعت که در آن تردید کردند. [۷]
دریغ از اینکه تو خود روحِ در جریانی و در جانی و خودْ جانِ جهانی ...
آری، نام مولایمان علی امیرالمؤمنین را از اذان حذف کردند.
بیخبران، روحِ هستی، خالق افلاک، فاتح اسرار، یا علی گفت و باب رحمتش را باز کرد.
ورقی دیگر از سفر
چقدر گذشتن از این کینه نمک بر زخم میپاشد و استخوان را در گلو میفشارد.
برشی دیگر از سفر
اتوبوس راهیِ جبال افراشتۀ عربستان شد. جبل ثور و میقات نور ...
حکایت یادگاری که در لیلةالمَبیت رسولالله (صلوات الله علیه و آله) در بستر خویش به جای گذاشت. [۸]
و رشادتی که علی (علیهالسلام) بیسؤالوجواب، به نمایش گذاشت ...
و صدای ملائک که هنوز به گوش میرسد و یک صدا میگفتند:
"لا فتی الّا علی، لا سَیف الّا ذوالفقار"[۹]
💢بخشی دیگر از سفر
پس از استراحت کوتاهی و تر کردن کام در داغستان عرب، به جبلالنور رسیدیم. بر فراز کوه، غار حرا بود که ردپای عبادتگاه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) هنوز در دل تاریخ به یادگار مانده.
حوالی غروب کوهپیمایی به مقصد حرا را آغاز کردم. حس شور عجیب با نشاطی نیشدار، چراکه تاریخ چند صد سال رسیدن مرا به تأخیر واداشت و امشب که پای، جای پایش گذاردم، دیگر پیامبر خدا در غار نیست و سجدهگاه او را خالی خواهم یافت. صوت محزون قرآنش پژواکی در بلندای کوه نخواهد داشت و طنین "اِقْراَء" و ندای لبیک او ...
بعد از یک ساعت و نیم، بر فراز کوه رسیدیم و سجادهای که گشوده بود تا نماز مغرب را در بالاترین قسمت کوه بخوانیم.
و بعد از استراحت کوتاهی باید برای لحظۀ رسیدن به عبادتگاه حبیب خدا خود را آماده میکردم. از شکاف باریک دو صخره گذر کردیم و بعد به شکل خمیده از لابهلای صخرهای دیگر گذشتیم ...
💢راه رسیدنت چه مشق مشقت دارد
و سختی دلچسبی که عرق انتظار را از تن میزدود و با خنکای نسیم رحمتش عجین میشد و یأس مرا به امید بدل میکرد.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤14👍4🕊2👎1
و علی همسفر و همسفرﮤ گاهوبیگاه این ضیافت بود.
پرچم "البیعةلله" را که بههمراه داشتم، برافراشتم تا تصویرش بماند یادگار چشمانم و به یاد آورم فتح این قلّه برای محمّد (صلی الله علیه و آله) آغاز صعود برای فتح مبین بود و فنای در ذات الهی. و داستان جهاد اکبر اینجا جان گرفت و چهرﮤ یکی شدن با قرآن گرفت. [۱۰]
💢فصلی دیگر از سفر
دقایقی در صف ایستادیم تا نوبتمان شود و دو رکعت نماز در سجدهگاه پیامبر خدا بخوانیم. چه خلوتگاه ساده و بیتکلّفی را برای عبادتت برگزیده بودی! هیچ نشانی از دنیا و تعلّق خاطرش نبود. تنها تَنِ عریان کوه بود شاهد سجدههای طولانی و اشکهای بیمحابا ... و در نهایت، همین مناجاتها صفحۀ وجود محمد (ص) را به قاب قوسین او ادنی برد [۱۱] و میقات بینظیر خداوند را برایش رقم زد؛ و زیباترین گفتوگوی هستی را آفرید.
- عفوک ... عفوک ...
- سَبَقَتْ رَحمتی من غَضَبی ... [۱۲]
💢روایتی دیگر از سفر
بعد از ساعتی راز و نیاز، تکهای از دلم را پای سجّادﮤ حبیب خدا دفن کردم و با آرامشی همراه با سَبُکی از کوه پایین آمدم. آن شب را تا پاسی از شب در هتل آرمیدم.
خداوند را سوگند دادم به صاحب این خانه که انصار قائم علیهالسلام را ثابتقدم گرداند و آنها را خدمتگزاران عامل این زمان قرار دهد و صفحۀ وجود مؤمنین و مؤمنات را به نور رسولش محمّد منور نماید.
💢اما عمر سفر کوتاه است
و بالاخره روز وداع فرارسید. با تنی خسته و اندوهی طولانی، حجرالاسود را از دور وداع گفتم و باری دیگر در حقانیتش شهادت دادم:
سوگند به خدا ذرّ حق است،
ذرّه و امتحان نار حق است،
شهادت میدهم میعاد حق است،
احمد الحسن، شاهد میثاق حق است.
[1] سید احمد الحسن، پاسخ های روشنگرانه بر بستر امواج، ج 4، پرسش ۳۲۷.
[2] ر.ک: سید احمد الحسن، گزیدهای از تفسیر سورﮤ فاتحه.
[3] ر.ک: سید احمد الحسن، در محضر عبد صالح، ج 2؛ سید احمد الحسن، توهم بیخدایی، از کدام ایثار سخن میگوییم؟
[4] ر.ک: پیک صفحه، ج 1، ص 286: https://B2n.ir/q78652
[5] ر.ک: سید احمد الحسن، متشابهات، ج 2، سؤال 40.
[6] محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج ۳۹، ص ۵۶.
[7] ر.ک: سید احمد الحسن، توحید: https://B2n.ir/w34044
[8] شیخ مفید، الإرشاد، ترجمۀ رسولى محلاتى، ج 1، ص 44.
[9] حسنبن ابىالحسن ديلمى، أرشاد القلوب، ج 2، ص 22؛ شیخ مفید، الأرشاد، ج 1، ص 78.
[10] ر.ک: سید احمد الحسن، جهاد درب بهشت است: https://B2n.ir/a05531
[11] سورﮤ نجم، آیۀ 9
[12] محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج ۱۳، ص 8-34.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤29👍5🕊2
#سید_احمد_الحسن
#میلاد
✔️ جهان در خمیدگی صبر سوخت … و به شمع ولادتت روشن شد، یا حضرت احمد!
✍️ به قلم مریم رحمانیان
جرم و انرژی سیزده میلیارد سال انتظار کشیدند و خمیدگیِ شدیدی آفریدند
در برابر مردی که دارای قرمزیِ صورت، چشمانی فرورفته، ابروهایی برجسته ... و فراخی میانِ دو شانه بود ...
مردی که در سال ... در مدینۀ بصره زاده شد.
مژدهای در هستی پیچیده بود، نغمهای غیبی که آمدنش را خبر میداد ...
این انحنای عظیم در فضا-زمان ... برخاسته بود از آمادگیِ کهکشانها و ذرات ...
برای چاپ و توزیعِ متنی مقدس در میدان گرانش ...
🗣 جرمها در فضا تأثیرگذارند، تأثیری بزرگ
تا برخی از اجرامی که در گسترﮤ نفوذِ آن قرار میگیرند، ناگزیر، به چرخش گردِ آن درمیآیند ...[١]
و آنگاه که جریدﮤ عالم، انتشارِ این رویداد را بر خود نوشت، چشمها - چه آنان که خواندند و چه آنان که از خواندن بازماندند - در مدارِ او به چرخش افتادند ...
علم، مولود متهمان را به نام آوازهشان فراخواند ...
چون کلیسا به صحنه کشانده شد، ناقوسِ ساعتسازِ نابینای خویش را به صدا درآورد؛
تا چشمها، آنچه را که میخواندند، از این گوش به آن گوششان، در شود ...
و اینچنین، ابهت پوشالی کلیسا، با تمام نقشونگارهای قرونِ وسطاییاش، فرو پاشید.
⚡️ و نیز، چون علمای ادیان - که نمیدانم چگونه باور کرده بودند خلقتِ حضرت آدم (ع) یکباره بود و در دشمنی با فرگشت از هیچ چیز کوتاهی نکرده بودند - به صحنه کشانده شدند،
آنان برای فرار از واقعیت، دستبهکار دمیدن در شیپور و پراکندن شبهه شدند؛
و ساعتسازِ نابینایشان، عصا بر کوچهپسکوچههای زمین میکوبید، آن هم در ظلِ آفتاب!
تا شاید حقیقت را در سایهها پنهان کنند ... اما کوچههای زمین، به بنبست کشاندشان ...
و دکتر داوکینز، چهرﮤ جنبشِ «ناخدایان نو» (New Atheists) و زیستشناس تکاملی، کوشید صحنه را بهسوی خود بکشد، تا از کتابش The Blind Watchmaker (ساعتسازِ نابینا) سخن فراوان به میان آورد؛
تا شاید با روایتی دیگر، پرده بر حقیقت اندازد.
💠 اما نظریۀ تکامل چه کرد؟ زیرِ بار نرفت که نرفت ...
مگر عقل، زیرِ بار منت وهم میرود!
پس هستی شادمان، شانههایش را از اختلاف این و آن شانه کرده، بیاعتنا به قیلوقالِ ناقوسها و عصاها، و ساعتهایی که مچ میگرفتند، مسیر خویش را پی گرفت ...
الواح سومری گردِ معلمِ سومریِ خویش حلقه زدند و با علمِ عالیجناب خویش پیوندی ناگسستنی خوردند ...
🎉 آری! جهان، با ولادتِ «احمد، عبدالله، مهدی» دیده به حقیقت گشود.
تکامل، که گوشهایش را تیز کرده بود،
تا خبرِ ولادتش را بشنود،
و صدای این سنت الهی، بالأخره به گوش دوست و دشمن برسد ...
تا آشوب، با آگاهی و دادههای آسمانی، صورت در صورت به مباحثه بنشیند؛
در صحنِ علنیِ علمِ واقعبینانۀ ساعتسازِ بینای بصراوی - برای هشت میلیارد چشم -
تا توهمِ بیخدایان و توهمِ خلقتگرایان، یکباره ... یکباره فرو ریزد،
و حقیقت، در باشکوهترین جلوهاش، خود را بنمایاند ...
و روح، در کالبدِ اندیشۀ انسان بدمد ...
که یگانه خبرﮤ آن است.
🔺 آن هم در روزگاری که دنیا، در اثر آنتروپیِ فراگیرِ فرهنگی، اجتماعی و طبیعی، به غذای حفرﮤ کیهانیِ سیاهچاله بدل میشد ...
ولی گهوارﮤ دانشش - که حاملِ بیست و هفت حرفِ علم بود؛ علمی که نمیتوانند با آن کشتی بگیرند، جز آنکه تنِ خویش را بر زمین کوبیده ببینند - زمین را برای شفا تکان داد؛
تا نشانههای پروردگارش در گسترﮤ هستی رخ بنماید، حتی برای کسانی که رخ برتافتند!
در ساعتی که از بهشت، صدای کف زدنِ نسیمها در گوشِ جهان میپیچید،
مولودِ علم - که هیچ ساعتسازِ نابینایی چشمِ دیدنش را نداشت - به حمایتِ نظریۀ تکامل برخاست؛
تا فرگشت را از چنگالِ اسارتِ بردگیِ برگهای کتابهای نوشته و نانوشته، به خانۀ اطمینان بازگرداند؛
تا دیگر هیچ مغرض و بیانصافی، آن را غنیمتِ خویش نشمارد!
🔅و نظریۀ تکامل - که خود، خسته از میلیونها سال تلاشِ هستی برای ارتقا، همانندسازی، سازگاری با انواع محیطها، و رساندن حجمِ مغزِ هوموساپینس به اندازهای که انسان «الف» را از «با» بازشناسد و واژﮤ «خردمند» را برای خود بسازد -
کنون، امید در چشمانش لانه کرد و برقِ آن در شبِ خاطراتِ تلخش درخشید ...
هرچند کوفته از کهنسالیِ خویش، و پیرشده از هزاران زخمِ زبان -
توانست نفس راحتی بکشد و سربلند شود،
زیرا پر بود از نشانههای پروردگار در هستی:
در ژنها،
در انتخاب گونهها،
در روایتِ صبورِ حیات.
🧩پازلِ حقیقت چیده شده، شرطِ نهایی بسته شده و رنگِ بازنده پرید!
دکتر داوکینز ... آیا حالتان خوب است؟!
کتابتان همچنان سر جایش در قفسۀ کتابخانهتان هست ... و در سراسر کتابخانههای دنیا، نسخههایش باقی است
📖 صفحه ۱
👇 ادامه
🚀 @Zaman_Zohour
#میلاد
جرم و انرژی سیزده میلیارد سال انتظار کشیدند و خمیدگیِ شدیدی آفریدند
در برابر مردی که دارای قرمزیِ صورت، چشمانی فرورفته، ابروهایی برجسته ... و فراخی میانِ دو شانه بود ...
مردی که در سال ... در مدینۀ بصره زاده شد.
مژدهای در هستی پیچیده بود، نغمهای غیبی که آمدنش را خبر میداد ...
این انحنای عظیم در فضا-زمان ... برخاسته بود از آمادگیِ کهکشانها و ذرات ...
برای چاپ و توزیعِ متنی مقدس در میدان گرانش ...
تا برخی از اجرامی که در گسترﮤ نفوذِ آن قرار میگیرند، ناگزیر، به چرخش گردِ آن درمیآیند ...[١]
و آنگاه که جریدﮤ عالم، انتشارِ این رویداد را بر خود نوشت، چشمها - چه آنان که خواندند و چه آنان که از خواندن بازماندند - در مدارِ او به چرخش افتادند ...
علم، مولود متهمان را به نام آوازهشان فراخواند ...
چون کلیسا به صحنه کشانده شد، ناقوسِ ساعتسازِ نابینای خویش را به صدا درآورد؛
تا چشمها، آنچه را که میخواندند، از این گوش به آن گوششان، در شود ...
و اینچنین، ابهت پوشالی کلیسا، با تمام نقشونگارهای قرونِ وسطاییاش، فرو پاشید.
آنان برای فرار از واقعیت، دستبهکار دمیدن در شیپور و پراکندن شبهه شدند؛
و ساعتسازِ نابینایشان، عصا بر کوچهپسکوچههای زمین میکوبید، آن هم در ظلِ آفتاب!
تا شاید حقیقت را در سایهها پنهان کنند ... اما کوچههای زمین، به بنبست کشاندشان ...
و دکتر داوکینز، چهرﮤ جنبشِ «ناخدایان نو» (New Atheists) و زیستشناس تکاملی، کوشید صحنه را بهسوی خود بکشد، تا از کتابش The Blind Watchmaker (ساعتسازِ نابینا) سخن فراوان به میان آورد؛
تا شاید با روایتی دیگر، پرده بر حقیقت اندازد.
مگر عقل، زیرِ بار منت وهم میرود!
پس هستی شادمان، شانههایش را از اختلاف این و آن شانه کرده، بیاعتنا به قیلوقالِ ناقوسها و عصاها، و ساعتهایی که مچ میگرفتند، مسیر خویش را پی گرفت ...
الواح سومری گردِ معلمِ سومریِ خویش حلقه زدند و با علمِ عالیجناب خویش پیوندی ناگسستنی خوردند ...
تکامل، که گوشهایش را تیز کرده بود،
تا خبرِ ولادتش را بشنود،
و صدای این سنت الهی، بالأخره به گوش دوست و دشمن برسد ...
تا آشوب، با آگاهی و دادههای آسمانی، صورت در صورت به مباحثه بنشیند؛
در صحنِ علنیِ علمِ واقعبینانۀ ساعتسازِ بینای بصراوی - برای هشت میلیارد چشم -
تا توهمِ بیخدایان و توهمِ خلقتگرایان، یکباره ... یکباره فرو ریزد،
و حقیقت، در باشکوهترین جلوهاش، خود را بنمایاند ...
و روح، در کالبدِ اندیشۀ انسان بدمد ...
که یگانه خبرﮤ آن است.
ولی گهوارﮤ دانشش - که حاملِ بیست و هفت حرفِ علم بود؛ علمی که نمیتوانند با آن کشتی بگیرند، جز آنکه تنِ خویش را بر زمین کوبیده ببینند - زمین را برای شفا تکان داد؛
تا نشانههای پروردگارش در گسترﮤ هستی رخ بنماید، حتی برای کسانی که رخ برتافتند!
در ساعتی که از بهشت، صدای کف زدنِ نسیمها در گوشِ جهان میپیچید،
مولودِ علم - که هیچ ساعتسازِ نابینایی چشمِ دیدنش را نداشت - به حمایتِ نظریۀ تکامل برخاست؛
تا فرگشت را از چنگالِ اسارتِ بردگیِ برگهای کتابهای نوشته و نانوشته، به خانۀ اطمینان بازگرداند؛
تا دیگر هیچ مغرض و بیانصافی، آن را غنیمتِ خویش نشمارد!
🔅و نظریۀ تکامل - که خود، خسته از میلیونها سال تلاشِ هستی برای ارتقا، همانندسازی، سازگاری با انواع محیطها، و رساندن حجمِ مغزِ هوموساپینس به اندازهای که انسان «الف» را از «با» بازشناسد و واژﮤ «خردمند» را برای خود بسازد -
کنون، امید در چشمانش لانه کرد و برقِ آن در شبِ خاطراتِ تلخش درخشید ...
هرچند کوفته از کهنسالیِ خویش، و پیرشده از هزاران زخمِ زبان -
توانست نفس راحتی بکشد و سربلند شود،
زیرا پر بود از نشانههای پروردگار در هستی:
در ژنها،
در انتخاب گونهها،
در روایتِ صبورِ حیات.
🧩پازلِ حقیقت چیده شده، شرطِ نهایی بسته شده و رنگِ بازنده پرید!
دکتر داوکینز ... آیا حالتان خوب است؟!
کتابتان همچنان سر جایش در قفسۀ کتابخانهتان هست ... و در سراسر کتابخانههای دنیا، نسخههایش باقی است
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤23👍3🕊2
میخواهید نسخهای تازه برایتان سفارش بدهند؟
میدانید؟ یک نسخۀ آسمانی هم برای برطرف کردن حالات متلاشی و زلزلهدیدﮤ شما در دست داریم ...
لطفاً مراقب دستانتان باشید که آن را رد نکنند؛
کمااینکه، یک بار در کنفرانسی در استکهلم، از دریافت کتاب توهم بیخدایی [٢] سر باز زدید؛
تا سربازِ پندار خویش بمانید ... فقط برای این چیزِ بسیار کماهمیت!
اجازه میدهید یک بار از روی این نسخۀ خاص برایتان بخوانم، جناب دکتر؟
دل قوی باید، و دستی گشاده؛
که راهِ تکاملِ روح، راهِ وداع با همۀ آن چیزهاییست که روزگاری بنیادِ بقا شمرده میشدند
نه ژنِ خودخواهی بر دوش میتوان نهاد،
نه گونهای را در چمدانِ حیات میتوان پیچید،
نه غروری را از قعرِ تاریخ به دوش کشید ...
روح باید سوگیریِ شناختی را ترک کند،
به خالق خویش شناخت پیدا کند،
و از بحران انتخاب غیرخردمندانه بگریزد ...
تو را از آسمانِ عقل محروم کرده - و تو نمیدانی و اقرار نمیکنی،
اقراری که به نیمهدانشی میرسد: همان «نمیدانم» بر زبان راندن.
تا به حال، برخلاف جریانِ پندار و خیال شنا کردهای؟
پس چگونه برایت توصیف کنم شناور بودن در آزادیِ حقیقی را ...
📌بدان که عالمِ مادی، جهانی شبیه به عدم و نیستی است،
و هیچ بهرهای از وجود ندارد، مگر قابلیتی برای وجود داشتن؛
و این، آخرین درجۀ تنزل است.
هنگامی که صورت بر ماده افاضه میشود، جسم تکوین مییابد؛
و این، اولین پلۀ صعود یا بازگشت است.
اجسام برحسب درجاتِ وجودیشان به جماد، نبات، حیوان و انسان تقسیم میشوند؛
و انسان یا ارتقا مییابد و بهسوی مبدأ سبحان خویش بازمیگردد
که در این صورت، در عالمِ عقل و در کنار زندهای که مرگی ندارد (حیّ لا یموت)، شناور میشود -
یا از ارزش خویش میکاهد و به پروردگار خود پشت میکند
در این صورت، چیزی جز مادﮤ بیدرک نمیبیند؛
و علمی به واسطهاش فرانمیگیرد، مگر آنگاه که صورتی مثالی بر او افاضه گردد.
زیرا او آفریده شد تا پیش رود، اما پشت کرد؛
آفریده شد تا تعقل ورزد، اما نپذیرفت و جهل را برگزید؛
و آفریده شد تا زندگی کند، اما چیزی جز مرگ و نیستی نخواست.[٣]
چرا چیزی جز مرگ و نیستی نخواستی!
برای من، مژدﮤ آمدنش قیمت جان میارزد ...
یا حضرت احمد!
ای سیزدهمین وصی، که پس از سیزده میلیارد سال،
هستی با شمعِ وجودت، روشنایی ابدی یافت ...
روشنایی خداپسند ... روشنایی زیر سایۀ علم الهی.
[1] سید احمد الحسن، پاسخهای روشنگرانه بر بستر امواج، ج ٧، ص 669.
[2] جهت دریافت کتاب توهم بیخدایی، نوشتۀ سید احمد الحسن به تارنماهای زیر مراجعه کنید:
www.Almahdyoon.co
www.almahdyoon.com
[2] سید احمد الحسن، گوساله، ص 34.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤33👍4👏3🕊1
#ایستگاه_تفکر
#کتاب_مقدس
◀️ کتاب مقدس بسیار صریح و واضح حقّ مالکیت همۀ عالم را برای خداوند محفوظ میدارد، یعنی پادشاه اصلی جهانیان پروردگار است...
وقتی پادشاه و مالک اصلی خداوند است، پس خود او نیز قوانین را وضع میکند و مجریان این دستورات را انتخاب میکند....
💬 «البته پادشاهی را که یهوه خدایت برگزیند بر خود نصب نما. یکی از برادرانت را بر خود پادشاه بساز، و مرد بیگانهای را که از برادرانت نباشد، نمیتوانی بر خود مسلط نمایی.»
این آیه نیز بر نصب و پذیرش پادشاهی که از سوی خداوند برگزیده شده است تأکید میکند
💬 یوشع که جانشین موسی بود، به اجرای اوامر الهی تأکید داشت: «اما بهدقت متوجه شده، امر و شریعتی را که موسی بندﮤ خداوند به شما امر فرموده است به جا آورید تا یهوه، خدای خود را محبت نموده، به تمامی طریقهای او سلوک نمایید، و اوامر او را نگاه داشته، به او بچسبید و او را به تمامی دل و تمامی جان خود عبادت نمایید.»
🔗 متن کامل مقاله
🚀 @Zaman_Zohour
#کتاب_مقدس
وقتی پادشاه و مالک اصلی خداوند است، پس خود او نیز قوانین را وضع میکند و مجریان این دستورات را انتخاب میکند....
این آیه نیز بر نصب و پذیرش پادشاهی که از سوی خداوند برگزیده شده است تأکید میکند
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Telegram
نشریه زمان ظهور
#نشریه_شماره_200
#احمدالحسن
💕گفتوگوی داستانی دربارۀ دعوت فرستادۀ عیسای مسیح
🙃قسمت دوازدهم (آخر)
✍️به قلم متیاس
💢جایگاه «دعوت به حاکمیت خدا» در شناخت مدعیان حق
آنها سپس راهی جاده شدند و به سفر خود ادامه دادند. الیاس از ساره خواست که ادامۀ دلایل حقانیت…
#احمدالحسن
💕گفتوگوی داستانی دربارۀ دعوت فرستادۀ عیسای مسیح
🙃قسمت دوازدهم (آخر)
✍️به قلم متیاس
💢جایگاه «دعوت به حاکمیت خدا» در شناخت مدعیان حق
آنها سپس راهی جاده شدند و به سفر خود ادامه دادند. الیاس از ساره خواست که ادامۀ دلایل حقانیت…
👍23❤16😍3
#معرفی
#حقیقت
✔️ پیِ آواز حقیقت بدویم
⚫️ قسمت پنجم
✒️به قلم مجتبی انصاری
🙃 علومی وجود دارد که خود را از جهان بیرونی جدا کرده و دربارﮤ اشیای ذهنی سخن میگویند
🙃 در آثار کشفشده از سومریان و اَکدیان، الواحی وجود دارد که نشان میدهد اعداد و حساب، از حداقل هفت هزار سال پیش در بینالنهرین وجود داشته و سپس به مصر و هند و چین و یونان گسترش یافته است
🙃 پولی که در حساب بانکی شماست تنها یک عدد است، اما همین عدد به شما این امکان را داده است که به فروشگاه بروید و با کارت بانکی خود کالایی بخرید.
🔗 مطالعه مقاله در نشریه شماره 202
🚀 @Zaman_Zohour
#حقیقت
✒️به قلم مجتبی انصاری
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤27👍6👏5
نشریه زمان ظهور
#نشریه_شماره_200 #احمدالحسن 💕گفتوگوی داستانی دربارۀ دعوت فرستادۀ عیسای مسیح 🙃قسمت دوازدهم (آخر) ✍️به قلم متیاس 💢جایگاه «دعوت به حاکمیت خدا» در شناخت مدعیان حق آنها سپس راهی جاده شدند و به سفر خود ادامه دادند. الیاس از ساره خواست که ادامۀ دلایل حقانیت…
«ليکن يهُوَه خدای اسرائيل، مرا از تمامی خاندان پدرم برگزيده است که بر اسرائيل تا ابد پادشاه بشوم»
Anonymous Quiz
21%
13%
2%
64%
🥰14❤6👍2