نشریه زمان ظهور
3.9K subscribers
2.62K photos
498 videos
574 files
3.4K links
نشریه زمان ظهور تحت اشراف موسسه رسمی وارثین ملکوت

📬 ارتباط با ما :

🆔 @warethinmalakoot_publicrelation

🌐 varesin.org

📧 varesin.org@gmail.com
Download Telegram
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#معرفی #سفر
#طواف

🟠چند ورق از سفر طواف

✍️به قلم ستایش حکمت

🟢خاطرات سفر طواف یکی از خواهران انصار که از مدینه آغاز شد و تا پای قبرستان بقیع پیش رفت

🟢سلامی از پشت حصار به نیابت انصار به قدیسهٔ اعصار

🟢حضور از مسجدالنبی تا مسجدالاقصی و نقش شکوه پرچم البیعة لله بر بلندای کوه نور و سجده بر پیکر عریان حراء

🟢دو رکعت نماز شکر و استجابت و وداع با حجرالاسود

🟢سوگند به خدا، ذر حق است، ذره و امتحان نار حق است

🟢شهادت می‌دهم میعاد حق است؛ احمدالحسن شاهد میثاق حق است


🔗نشریه شماره 202


🚀@Zaman_Zohour
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
👏305👍3🕊2🥰1
#نشریه_زمان_ظهور
#نشریه_شماره_202
#سفر #طواف

✔️چند ورق از سفر طواف

✍️به قلم ستایش حکمت

💢صفحۀ اول از سفر

سلام بر مکّه، سلام بر منزلگاه وحی خدا،
سلام بر کعبه،
سلام بر مولودی که دیوار کعبه از شوق دیدارش شکافت،
سلام بر حجرالأسود و مَلِک عظیم‌الشأن، [۱]
سلام بر صاحب این سنگ عظیم،
سلام بر مالک یوم الدین، [۲]
سلام بر صفا، سلام بر مروه،
سلام بر مصادیق ایثار، علی و فاطمه (علیهماالسلام)، [۳]
سلام بر پریشان‌حالی هاجر،
سلام بر عرفات،
سلام بر اعمال نیمه‌تمام برترین زائر، [۴]
سلام بر مشعر و آیین و شعائر،
سلام بر مِنا و ذبیح تشنه‌کامش،
سلام بر مدینه و صالحِ سحرخیز،
سلام بر بقیع و قبرهای بی‌حرم،
سلام بر اسلام و ناطق قرآنش،
سلام بر پیامبر و مظلومیت خاندانش،
سلام بر همۀ عاشقان حجّ و مناسکش،
آنان که توحید را با احمد الحسن آموختند و رازهای حجّ را با او شناختند.
سلام بر حجّ،
سلام بر احمد الحسن، آغاز و پایان و سرانجام حجّ. [۵]

💢صفحه‌ای دیگر از سفر

سفری که از مدینه آغاز شد و تا پای حصارهای بلند بقیع پیش رفت. و حسرتی دردآور بین من و قبرهای آن‌سوی دیوار باقی گذاشت. این سوی دیوار، من ماندم و بغض شکسته و یک چادر خاکی.
یاد اضطرار حسن (علیه‌السلام) و گوشوارﮤ مادر، و روضه‌ای که زیرلب زمزمه می‌کردم.
تن نیمه‌جانم را کشاندم تا پای قبر پیامبر (صلی الله علیه و آله) و پردﮤ سبز حرمش،
وه، چه شکوهی داشت! هنوز تماشای منبر و محرابش، پس از گذشت صدها سال از فراغش.
و چشمانی که هنوز ملتهب حیدر است ...
خدایا، جای پای ملائک را می‌توان دید،
اثر شکوه و جلال تو را می‌توان دید،
و نالۀ رسول اعظمت را می‌توان شنید:
"ما اوذی نبیّ بمثل ما اوذیت" [۶]

💬آری، هیچ پیامبری به اندازﮤ محمدت آزار ندید،
از لابه‌لای تاریخ می‌توان فهمید.
درب خانۀ فاطمه را بستند،
حُرمت نام علی را در اذان شکستند،
قفسه‌ها و کتابخانه‌ها سد معبر نشستند،
و پرده‌ها را آویختند،
و شفاعت که در آن تردید کردند. [۷]
دریغ از این‌که تو خود روحِ در جریانی و در جانی و خودْ جانِ جهانی ...
آری، نام مولایمان علی امیرالمؤمنین را از اذان حذف کردند.
بی‌خبران، روحِ هستی، خالق افلاک، فاتح اسرار، یا علی گفت و باب رحمتش را باز کرد.
ورقی دیگر از سفر

💬در صحن مسجدالنبی، شاهد ستون‌های افراشته‌ای هستی که در فراق سجده‌ای طولانی بر قبر پیامبر به ستوه آمده‌اند، اما بعد، در صفوف نماز چشمت به ناهمگون‌ترین اتحاد دنیا می‌افتد، اتحاد شیعه و سنی، که از حقیقتش دور شد و واقعیت را زیر بزرگ‌ترین رادیکال دنیا نشاندند و حکم به تساوی ناهمگون دادند. چگونه می‌توان معادلۀ چندمجهولی غصب حق خلافت و آتش پشت خانۀ مادر و هتک‌حرمت وصیت پیغمبر را با یک لبخند ساده و لفظ وحدت بین دو عقیده حل کرد؟!
چقدر گذشتن از این کینه نمک بر زخم می‌پاشد و استخوان را در گلو می‌فشارد.
برشی دیگر از سفر
اتوبوس راهیِ جبال افراشتۀ عربستان شد. جبل ثور و میقات نور ...
حکایت یادگاری که در لیلة‌المَبیت رسول‌الله (صلوات الله علیه و آله) در بستر خویش به جای گذاشت. [۸]
و رشادتی که علی (علیه‌السلام) بی‌سؤال‌وجواب، به نمایش گذاشت ...
و صدای ملائک که هنوز به گوش می‌رسد و یک صدا می‌گفتند:
"لا فتی الّا علی، لا سَیف الّا ذوالفقار"[۹]

💢بخشی دیگر از سفر

پس از استراحت کوتاهی و تر کردن کام در داغستان عرب، به جبل‌النور رسیدیم. بر فراز کوه، غار حرا بود که ردپای عبادتگاه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) هنوز در دل تاریخ به یادگار مانده.
حوالی غروب کوه‌پیمایی به مقصد حرا را آغاز کردم. حس شور عجیب با نشاطی نیش‌دار، چراکه تاریخ چند صد سال رسیدن مرا به تأخیر واداشت و امشب که پای، جای پایش گذاردم، دیگر پیامبر خدا در غار نیست و سجده‌گاه او را خالی خواهم یافت. صوت محزون قرآنش پژواکی در بلندای کوه نخواهد داشت و طنین "اِقْراَء" و ندای لبیک او ...

🔺از پله‌ها بالا رفتم؛ حدود ۱۰۰۰ پله را طی کردم؛ از پیچ‌و‌خم‌های کوه گذر کردم. زائرانی که با بطری‌های آب سرد با زبان‌های مختلف دنیا به استقبالمان می‌آمدند تا تن خسته‌ از این کوهپیمایی را قوت دوباره دهند و میل رسیدن به مقصد را زیاد کنند؛ و تنقلاتی که در کیف‌دستی کوچکم داشتم برای تشکر با یک لبخند ساده تقدیمشان شد.
بعد از یک ساعت و نیم، بر فراز کوه رسیدیم و سجاده‌ای که گشوده بود تا نماز مغرب را در بالاترین قسمت کوه بخوانیم.
و بعد از استراحت کوتاهی باید برای لحظۀ رسیدن به عبادتگاه حبیب خدا خود را آماده می‌کردم. از شکاف باریک دو صخره گذر کردیم و بعد به شکل خمیده از لابه‌لای صخره‌ای دیگر گذشتیم ...

💢راه رسیدنت چه مشق مشقت دارد

و سختی دلچسبی که عرق انتظار را از تن می‌زدود و با خنکای نسیم رحمتش عجین می‌شد و یأس مرا به امید بدل می‌کرد.

📖صفحه ۱
👇ادامه مقاله

👏@Zaman_Zohour
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
14👍4🕊2👎1