خالوبندی!
شوخی با نشریات استان
راشد انصاری ( خالو راشد)
Khaloo.rashed@gmail.com
صبح ساحل: « دود ماهی کبابی، آتش نشانان را به طبقه چهارم کشاند.»
خالو راشد: این کارها را می کنید که اگر خدای ناکرده در آینده آتش سوزی واقعی هم رخ بدهد، کسی به دادمان نرسد!
برادر من! خواهر من! کمتر دود کنید تا یک وقت قضیه چوپان دروغگو و ... تکرار نشود.
نکند یک وقت آتش سوزی واقعی باشد ولی برادران آتش نشان فکر کنند باز دود ماهی کبابی است و هیچ اقدامی نکنند ...
شهروندان عزیز مراقب باشیم آتش نشانان را برای هر دودی به زحمت نیندازیم !
جنوب ایران: « مسمومان الکلی بندرعباس به 217 نفر رسیدند. 17 نفر فوت و 107 نفر دیالیزی.»
خالو راشد: خدایا خودت رحم کن چقدر الکلی داریم ! آن هم در بلاد اسلامی ...
دریای اندیشه: «شهرداری بندرعباس هیچ نقشی در وضعیت به وجود آمده پیاده رو پل رسالت ندارد.»
خالو راشد: نیازی به گفتن نیست قربان! ما می دانیم که شهرداری هیچ نقشی در هیچ پیاده رویی ندارد چه برسد به جنب پل رسالت که جای خود دارد!
دریا: «گوجه فرنگی به زودی ارزان می شود.»
خالو راشد: جدی ؟! سیب زمینی چی ؟ آیا امیدی به ارزان شدنش داشته باشیم؟! راستی تخم مرغ چی ؟ خودِ مرغ چی؟ گوشت چی ؟ رب گوجه چی؟ خود گوجه چی ؟ برنج چی؟ خودرو چی؟ در کل همه چیز چی؟! به قول شاعری طناز "م- مشایخی": « در سفره فقط بوی کبابی مانده ست/ یک کله پیاز و تنگ آبی مانده ست / این لکه ی قرمز که در آن می بینی / از گوجه ی خوش رنگ و لعابی مانده ست.!»
ندای هرمزگان: «باید ورزش هرمزگان از سیاست زدگی و دست آدم های کثیف خارج شود.»
خالو راشد: فکر بد نکنید منظور این است هر کسی که بخواهد سکان ورزش استان را به دست بگیرد باید دست هایش را اول با آب و صابون بشوید خوب که تمیز شد بعد به دست بگیرد. ( همان سکان را عرض کردیم !)
صبح ساحل : « نظر احمدی نژاد درباره پوشش«سرنا ویلیامز» تنیسور آمریکایی»
خالو راشد: بگم ؟ بگم؟ هنوز جای نظر حضرتعالی در خصوص قطعنامه های سازمان ملل، دارد می سوزد! همان قطعنامه هایی که فرمودید کاغذ پاره ای بیش نیستند! باز هم به دنبال نظر دادن هستید...
بگم؟ باز هم بگم ؟ ای کاش در خصوص صحبت های گذشته ات که در کشور ما زندانی سیاسی وجود ندارد ... کسی به خاطر اعتقاداتش دستگیر و زندانی نمی شود ... قوه قضاییه ما مستقل است... و... نیز نظرتان تغییر نکرده بود!
راستی باز هم بگم ؟ امروز نظر مبارکتان درباره ی خس و خاشاک چیست ؟!
حالا هاله ی نور و دکل نفتی و رحیمی و بقایی و مشایی ... بماند !!!
ندای هرمزگان : «مسکن خبرنگاران تا دو ماه دیگر تحویل داده می شود.»
خالو راشد: خدابیامرز پدر بزرگمان در زمان آغاز به کار این پروژه، یکی از واحدها را که متعلق به خودش بود طبق وصیت نامه به مرحوم پدرم واگذار کرده بود. پدر هم عمرش کفاف نداد تا در آن مستقر شود و لذا واحد یاد شده به بنده رسید. امروز هم اگر چه خودم به دلیل کهولت سن امیدی به صاحب خانه شدن ندارم، اما امیدوارم فرزندانم بتوانند واحد مزبور را تحویل گرفته و در آن مستقر شوند.
#خالوراشد
@rashedansari
شوخی با نشریات استان
راشد انصاری ( خالو راشد)
Khaloo.rashed@gmail.com
صبح ساحل: « دود ماهی کبابی، آتش نشانان را به طبقه چهارم کشاند.»
خالو راشد: این کارها را می کنید که اگر خدای ناکرده در آینده آتش سوزی واقعی هم رخ بدهد، کسی به دادمان نرسد!
برادر من! خواهر من! کمتر دود کنید تا یک وقت قضیه چوپان دروغگو و ... تکرار نشود.
نکند یک وقت آتش سوزی واقعی باشد ولی برادران آتش نشان فکر کنند باز دود ماهی کبابی است و هیچ اقدامی نکنند ...
شهروندان عزیز مراقب باشیم آتش نشانان را برای هر دودی به زحمت نیندازیم !
جنوب ایران: « مسمومان الکلی بندرعباس به 217 نفر رسیدند. 17 نفر فوت و 107 نفر دیالیزی.»
خالو راشد: خدایا خودت رحم کن چقدر الکلی داریم ! آن هم در بلاد اسلامی ...
دریای اندیشه: «شهرداری بندرعباس هیچ نقشی در وضعیت به وجود آمده پیاده رو پل رسالت ندارد.»
خالو راشد: نیازی به گفتن نیست قربان! ما می دانیم که شهرداری هیچ نقشی در هیچ پیاده رویی ندارد چه برسد به جنب پل رسالت که جای خود دارد!
دریا: «گوجه فرنگی به زودی ارزان می شود.»
خالو راشد: جدی ؟! سیب زمینی چی ؟ آیا امیدی به ارزان شدنش داشته باشیم؟! راستی تخم مرغ چی ؟ خودِ مرغ چی؟ گوشت چی ؟ رب گوجه چی؟ خود گوجه چی ؟ برنج چی؟ خودرو چی؟ در کل همه چیز چی؟! به قول شاعری طناز "م- مشایخی": « در سفره فقط بوی کبابی مانده ست/ یک کله پیاز و تنگ آبی مانده ست / این لکه ی قرمز که در آن می بینی / از گوجه ی خوش رنگ و لعابی مانده ست.!»
ندای هرمزگان: «باید ورزش هرمزگان از سیاست زدگی و دست آدم های کثیف خارج شود.»
خالو راشد: فکر بد نکنید منظور این است هر کسی که بخواهد سکان ورزش استان را به دست بگیرد باید دست هایش را اول با آب و صابون بشوید خوب که تمیز شد بعد به دست بگیرد. ( همان سکان را عرض کردیم !)
صبح ساحل : « نظر احمدی نژاد درباره پوشش«سرنا ویلیامز» تنیسور آمریکایی»
خالو راشد: بگم ؟ بگم؟ هنوز جای نظر حضرتعالی در خصوص قطعنامه های سازمان ملل، دارد می سوزد! همان قطعنامه هایی که فرمودید کاغذ پاره ای بیش نیستند! باز هم به دنبال نظر دادن هستید...
بگم؟ باز هم بگم ؟ ای کاش در خصوص صحبت های گذشته ات که در کشور ما زندانی سیاسی وجود ندارد ... کسی به خاطر اعتقاداتش دستگیر و زندانی نمی شود ... قوه قضاییه ما مستقل است... و... نیز نظرتان تغییر نکرده بود!
راستی باز هم بگم ؟ امروز نظر مبارکتان درباره ی خس و خاشاک چیست ؟!
حالا هاله ی نور و دکل نفتی و رحیمی و بقایی و مشایی ... بماند !!!
ندای هرمزگان : «مسکن خبرنگاران تا دو ماه دیگر تحویل داده می شود.»
خالو راشد: خدابیامرز پدر بزرگمان در زمان آغاز به کار این پروژه، یکی از واحدها را که متعلق به خودش بود طبق وصیت نامه به مرحوم پدرم واگذار کرده بود. پدر هم عمرش کفاف نداد تا در آن مستقر شود و لذا واحد یاد شده به بنده رسید. امروز هم اگر چه خودم به دلیل کهولت سن امیدی به صاحب خانه شدن ندارم، اما امیدوارم فرزندانم بتوانند واحد مزبور را تحویل گرفته و در آن مستقر شوند.
#خالوراشد
@rashedansari
Sherkhani
Emran Salahi
🎧عمران صلاحی، شاعر و طنزنویسِ دوست داشتنی ما در چنین روزی (۱۱ مهر ۱۳۸۵) درگذشت. برای یادکرد او، چند رباعی آقای شاعر را با صدای خودش بشنوید @ehsanname
ضرب المثل + تفسیر
نوشته ی: راشدانصاری( خالوراشد)
« از کیسه خلیفه بخشیدن».
_ این ضرب المثل دقیقا در خصوص بذل و بخشش های سعودی گفته اند که از کیسه ی خلیفه یا همان پادشاه یعنی ملک سلمان بن فلان و بهمان! خرج می شود.
همان طوری که همه می دانند الجبیر و ولیعهد جدید سعودی مدتی است سرِ کیسه را شل کرده اند و اقدام به دادن جیره و مواجب به ترامپ و رژیم صهیونیستی وسازمان ملل می کنند.
ترامپ نیز البته نمک شناس است و به پاس این همه محبت و ولخرجی و دریافت هدایای گران قیمت که از جیب مبارک خلیفه بخشیده می شود، گاهی اوقات دُم خود را به علامت رضایت و تشکر تکان می دهد!
کارِ خوبی هم می کند. (منظور تکان دادن دم بود!)
« بار کج به منزل نمی رسد.»
_ در این ضرب المثل یک اشتباه کوچولوی تایپی رخ داده است و آن هم کلمه ی « نمی رسد» که در اصل « می رسد» بوده است!
حتی در نسخه ی خطی که کپی آن در دفتر روزنامه ی ما موجود است، ثابت می کند حق با ماست. شک دارید امتحان کنید ببینید این روزها آیا بار کج به منزل می رسد یا بارِ راست؟!
« آمدم ثواب کنم، کباب شدم».
_خیلی عجیب است! امکان ندارد در این دوره و زمانه شخصی پیدا شود و بی هیچ چشمداشتی ثواب کند.
اما تا دلتان بخواهد بازار کباب شدن و کباب کردن داغ است! پس با قسمت دوم این ضرب المثل موافقم.
شاید بخش اول آن مربوط به روزهای نخست خلقت بشر بوده که پس از مدت کوتاهی کاربرد خود را از دست داده است!
«یک دست صدا ندارد.»
_یعنی با یک دست از بیت المال برداشتن، فایده ای ندارد! بلکه تا فرصت باقی است باید بی سر و صدا و با دو دست مشغول به کار شد.
اگر دو دست افاقه نکرد و سیر نشدیم، از دهان کمک بگیریم و هر چیزی که دم دست مان بود را ببلعیم!
«گربه را دم حجله باید کشت.»
_ این ضرب المثل را در خصوص پزشک های محترمی گفته اند که منشی آن ها با دریافت مبلغی کلان بابت ویزیت، به محض ورود بیمار به مطب زهر چشم خودش را می گیرد و به اصطلاح گربه ی بخت برگشته را دم حجله هلاک می کند!
«شترسواری دولا دولا نمی شود.»
_ یعنی این که اگر قصد دزدی و اختلاس و ارتشاء را داشتید ، نیازی نیست دزدکی این کار را انجام دهید! بلکه شما هم مثل دیگران، راحت و بی دردسر به این عمل پسندیده ! دست بزنید.
مطمئن باشید کسی کاری به کار شما ندارد. مسوولان که بی کار نیستند ببینند ملت چه کار می کنند.
«آتش که بگیره خشک و تر می سوزه»
-تفسیر این ضرب المثل به این صورت است که پس از روی کار آمدن دولتی جدید، بلافاصله تغییر و تحولات و عزل و نصب ها در راستای سیاسی کاری و باندبازی -نه تخصص و...- شروع می شود و خشک و تر با هم خواهند سوخت!
«آبشان از یک جوی نرود»
_ منظور شورای شهر خودمان است وگرنه با این خشکسالی های اخیر که آبی برایمان نمانده تا از یک جوی برود یا نرود!
«کار از محکم کاری عیب نمی کند»
_یعنی اگر روزی تقی به توقی خورد و مدیرکل یا رییس اداره ای شدید، قبل از هر چیز مسوول روابط عمومی ، منشی، معاونان،حسابدار، و از همه مهم تر آبدارچی محترم را از باند و فک و فامیل خودت انتخاب کن. با این کار کسی از کارهایت سر در نمی آورد!
#خالوراشد
@rashedansari
نوشته ی: راشدانصاری( خالوراشد)
« از کیسه خلیفه بخشیدن».
_ این ضرب المثل دقیقا در خصوص بذل و بخشش های سعودی گفته اند که از کیسه ی خلیفه یا همان پادشاه یعنی ملک سلمان بن فلان و بهمان! خرج می شود.
همان طوری که همه می دانند الجبیر و ولیعهد جدید سعودی مدتی است سرِ کیسه را شل کرده اند و اقدام به دادن جیره و مواجب به ترامپ و رژیم صهیونیستی وسازمان ملل می کنند.
ترامپ نیز البته نمک شناس است و به پاس این همه محبت و ولخرجی و دریافت هدایای گران قیمت که از جیب مبارک خلیفه بخشیده می شود، گاهی اوقات دُم خود را به علامت رضایت و تشکر تکان می دهد!
کارِ خوبی هم می کند. (منظور تکان دادن دم بود!)
« بار کج به منزل نمی رسد.»
_ در این ضرب المثل یک اشتباه کوچولوی تایپی رخ داده است و آن هم کلمه ی « نمی رسد» که در اصل « می رسد» بوده است!
حتی در نسخه ی خطی که کپی آن در دفتر روزنامه ی ما موجود است، ثابت می کند حق با ماست. شک دارید امتحان کنید ببینید این روزها آیا بار کج به منزل می رسد یا بارِ راست؟!
« آمدم ثواب کنم، کباب شدم».
_خیلی عجیب است! امکان ندارد در این دوره و زمانه شخصی پیدا شود و بی هیچ چشمداشتی ثواب کند.
اما تا دلتان بخواهد بازار کباب شدن و کباب کردن داغ است! پس با قسمت دوم این ضرب المثل موافقم.
شاید بخش اول آن مربوط به روزهای نخست خلقت بشر بوده که پس از مدت کوتاهی کاربرد خود را از دست داده است!
«یک دست صدا ندارد.»
_یعنی با یک دست از بیت المال برداشتن، فایده ای ندارد! بلکه تا فرصت باقی است باید بی سر و صدا و با دو دست مشغول به کار شد.
اگر دو دست افاقه نکرد و سیر نشدیم، از دهان کمک بگیریم و هر چیزی که دم دست مان بود را ببلعیم!
«گربه را دم حجله باید کشت.»
_ این ضرب المثل را در خصوص پزشک های محترمی گفته اند که منشی آن ها با دریافت مبلغی کلان بابت ویزیت، به محض ورود بیمار به مطب زهر چشم خودش را می گیرد و به اصطلاح گربه ی بخت برگشته را دم حجله هلاک می کند!
«شترسواری دولا دولا نمی شود.»
_ یعنی این که اگر قصد دزدی و اختلاس و ارتشاء را داشتید ، نیازی نیست دزدکی این کار را انجام دهید! بلکه شما هم مثل دیگران، راحت و بی دردسر به این عمل پسندیده ! دست بزنید.
مطمئن باشید کسی کاری به کار شما ندارد. مسوولان که بی کار نیستند ببینند ملت چه کار می کنند.
«آتش که بگیره خشک و تر می سوزه»
-تفسیر این ضرب المثل به این صورت است که پس از روی کار آمدن دولتی جدید، بلافاصله تغییر و تحولات و عزل و نصب ها در راستای سیاسی کاری و باندبازی -نه تخصص و...- شروع می شود و خشک و تر با هم خواهند سوخت!
«آبشان از یک جوی نرود»
_ منظور شورای شهر خودمان است وگرنه با این خشکسالی های اخیر که آبی برایمان نمانده تا از یک جوی برود یا نرود!
«کار از محکم کاری عیب نمی کند»
_یعنی اگر روزی تقی به توقی خورد و مدیرکل یا رییس اداره ای شدید، قبل از هر چیز مسوول روابط عمومی ، منشی، معاونان،حسابدار، و از همه مهم تر آبدارچی محترم را از باند و فک و فامیل خودت انتخاب کن. با این کار کسی از کارهایت سر در نمی آورد!
#خالوراشد
@rashedansari
اطلاعیه
"پُزناله"سیزدهمین کتاب طنز(شعر و داستان، نثرکوتاه و...) اثر راشدانصاری توسط نشرشانی منتشر و وارد بازار کتاب شد.
شماره تماس 02632262109
"پُزناله"سیزدهمین کتاب طنز(شعر و داستان، نثرکوتاه و...) اثر راشدانصاری توسط نشرشانی منتشر و وارد بازار کتاب شد.
شماره تماس 02632262109
تحریم!
نوشته ی: راشدانصاری
این روزها هر چیزی را به تحریم و برجام و نوسانات بازار ارز ربط می دهند. اگر یک روز در بازار روز کاهو نباشد ، می گویند به خاطر تحریم است. نرخ هندوانه را یک شبه دو برابر بالا می برند ، دلیلش را که می پرسی می گویند به خاطر خروج ترامپ از برجام است!
سوسک کش مدتی نایاب شد ، گفتند تحریم کار خودش را کرد! حتی جیش و... نی نی کوچولوها را به برجام ربطش می دهند و می گویند کمبود پوشک بچه به خاطر خروج ترامپ از برجام است! پسر همسایه از پدرش حرف شنوی ندارد ، می گویند دلیل آن برجام است. زن همسایه بچه دار نمی شود ، می پرسی چرا؟ می گویند فعلا وضعیت دلار مشخص نیست و...
روز گذشته به اتفاق عیال رفته بودیم بازار برای دخترم دفتر و مداد و ....بخریم.
وارد مغازه ای شدیم.بر عکس همیشه که در ایام بازگشایی مدارس لوازم التحریری ها سرشان حسابی شلوغ می شد ، مغازه خلوت بود.
هر چیزی را که پرسیدیم نداشت. ظاهرا طرف سرمایه ای نداشت که اجناس خریداری کند. گفتم :"ببخشید چرا این قدر خلوته؟"
گفت:"به خاطر تحریمه!"
با لبخندی گفتم:"پس این جا مغازه ی لوازم التحریر نیست لوازم التحریمه!"
#خالوراشد
@rashedansari
نوشته ی: راشدانصاری
این روزها هر چیزی را به تحریم و برجام و نوسانات بازار ارز ربط می دهند. اگر یک روز در بازار روز کاهو نباشد ، می گویند به خاطر تحریم است. نرخ هندوانه را یک شبه دو برابر بالا می برند ، دلیلش را که می پرسی می گویند به خاطر خروج ترامپ از برجام است!
سوسک کش مدتی نایاب شد ، گفتند تحریم کار خودش را کرد! حتی جیش و... نی نی کوچولوها را به برجام ربطش می دهند و می گویند کمبود پوشک بچه به خاطر خروج ترامپ از برجام است! پسر همسایه از پدرش حرف شنوی ندارد ، می گویند دلیل آن برجام است. زن همسایه بچه دار نمی شود ، می پرسی چرا؟ می گویند فعلا وضعیت دلار مشخص نیست و...
روز گذشته به اتفاق عیال رفته بودیم بازار برای دخترم دفتر و مداد و ....بخریم.
وارد مغازه ای شدیم.بر عکس همیشه که در ایام بازگشایی مدارس لوازم التحریری ها سرشان حسابی شلوغ می شد ، مغازه خلوت بود.
هر چیزی را که پرسیدیم نداشت. ظاهرا طرف سرمایه ای نداشت که اجناس خریداری کند. گفتم :"ببخشید چرا این قدر خلوته؟"
گفت:"به خاطر تحریمه!"
با لبخندی گفتم:"پس این جا مغازه ی لوازم التحریر نیست لوازم التحریمه!"
#خالوراشد
@rashedansari
نقیضه
بداهه ای به مناسبت روز درخت انکاری! که سال گذشته در شب شعر منابع طبیعی نیز قرائت شد...
سروده:راشدانصاری(خالوراشد)
به دست خود درختی می شکانم
به جایش برجکی را می نشانم!
کلاغ و سار و بلبل را دَم عید
ز روی شاخه هایش می پرانم
به اِعمال نفوذ و پولِ چایی
جوازی هم برایش می ستانم
از آن سوی محل در ظلمت شب
به پایش لوله آبی می کشانم
و تا پایانِ کارم را بگیرم...
به جمعی زیر میزی می رسانم!
پس از اتمام، دَه ماشین نخاله
به رود و دشت و صحرا می تکانم
(محیط زیست هم از بنده راضی ست
که من از جمله ی سازندگانم!)
برای آن که خرجش را کنم جور
در آن صدها نفر را می چپانم!
اگر تاخیر شد مال الاجاره...
نزولی روی پولش می کشانم
نه از شاخه که از بالای برجک
شدیدا"چشم خود را می چرانم!
نگو «راشد»علیل و ناتوان است
اگرچه پیرم اما می توانم!
چه سازم شاعرم دست خودم نیست
که با این قافیه دُر می فشانم...!
منتشر شده در صفحه طنز غیر قابل اعتمادروزنامه اعتماد. فروردین ۹۷
#خالوراشد
@rashedansari
بداهه ای به مناسبت روز درخت انکاری! که سال گذشته در شب شعر منابع طبیعی نیز قرائت شد...
سروده:راشدانصاری(خالوراشد)
به دست خود درختی می شکانم
به جایش برجکی را می نشانم!
کلاغ و سار و بلبل را دَم عید
ز روی شاخه هایش می پرانم
به اِعمال نفوذ و پولِ چایی
جوازی هم برایش می ستانم
از آن سوی محل در ظلمت شب
به پایش لوله آبی می کشانم
و تا پایانِ کارم را بگیرم...
به جمعی زیر میزی می رسانم!
پس از اتمام، دَه ماشین نخاله
به رود و دشت و صحرا می تکانم
(محیط زیست هم از بنده راضی ست
که من از جمله ی سازندگانم!)
برای آن که خرجش را کنم جور
در آن صدها نفر را می چپانم!
اگر تاخیر شد مال الاجاره...
نزولی روی پولش می کشانم
نه از شاخه که از بالای برجک
شدیدا"چشم خود را می چرانم!
نگو «راشد»علیل و ناتوان است
اگرچه پیرم اما می توانم!
چه سازم شاعرم دست خودم نیست
که با این قافیه دُر می فشانم...!
منتشر شده در صفحه طنز غیر قابل اعتمادروزنامه اعتماد. فروردین ۹۷
#خالوراشد
@rashedansari
Forwarded from ناخواناخوانی
📜 ✅
#غیر_قابل_اعتماد | ۳۹
> صفحۀ #طنز روزنامۀ اعتماد
> پنجشنبه ۱۹ مهرماه ۹۷
> اینجا بخوانید: yon.ir/7gStS
•
• @NaakhaaNaa
#غیر_قابل_اعتماد | ۳۹
> صفحۀ #طنز روزنامۀ اعتماد
> پنجشنبه ۱۹ مهرماه ۹۷
> اینجا بخوانید: yon.ir/7gStS
•
• @NaakhaaNaa
خالوبندی!
شوخی با نشریات استان
راشد انصاری ( خالو راشد)
Khaloo.rashed@gmail.com
ندای هرمزگان: « صدور حکم کاشت 20 اصله درخت جنگلی به جای حبس.»
خالو راشد: خیلی هم خوب. با این حساب تا پایان سال سراسر ایران تبدیل به جنگل خواهد شد!
دریای اندیشه: «خبرنگاران از نگاه مدیران »
خالو راشد: خبرنگار موجودی است مزاحم و بسیار سمج که اگر به این قشر زیادی رو بدهید سئوال های عجیب وغریبی از شما می کنند که نباید بکنند!
صبح ساحل: « از هر پنج ایرانی، یک نفر دچار مشکلات فشار خون بالاست.»
خالو راشد: با این وضعیت گرانی و دلار و برجام و ...قضیه ی ما از دُچار گذشته است بلکه از سه چار و چارچار ! نیز عبور کرده ایم!
دریا: « تقویت گردشگری اقتصاد هرمزگان را متحول می سازد.»
خالو راشد: قطعاً همین طور است! و یکی از مکان های تاریخی ِ جذب گردشگر، ساختمان قدیمی تعاونی مسکن مطبوعات است که از دوران پارینه سنگی تا به امرور نیمه کاره رها شده است !
صدف : «طرح های دامی در هرمزگان توسعه می یابد.»
خالو راشد: خوب است! ما که از طرح های انسانی تاکنون سودی نبرده ایم، شاید طرح های دامی راهگشا باشد!
منتظر می مانیم ببینیم این بار دام ها چه خدمتی به بشریت می کنند!
صبح ساحل: «در شرایط فعلی گوشی بخریم یا نخریم؟»
خالو راشد: می توانید پشت یک سینیِ فلزی با انگشتان مبارکتان! ضرب بگیرید و با خودتان زمزمه کنید: می خوای بخر، می خوای نخر! ( دوبار تکرار شود) در ادامه: آااای امان امان....آهاهاهاهای ا م ا ن ن...
صبح ساحل: «آرایش دولت باید تغییر کند.»
خالو راشد: یعنی می فرمایید آرایش تیم مان مقابل رقبا از سیستم 2-5-3 باز به همان سیستم علی اصغری دولت اسبق (خدمتگزار!) بر گردد؟!
دریای اندیشه: « مردم خواهان برخورد دستگاه قضا با اخلالگران اقتصادی هستند.»
خالو راشد: مردم خواهان برخورد دستگاه قضا با خیلی ها هستند!!
دریای اندیشه : « لندنی ها با لباس هایشان پرواز می کنند!»
خالو راشد: این که کاری ندارد! ما نیز با پراید پرواز می کنیم آن هم نه از روی ساختمان و کوه و...تا روی زمین، بلکه از وسط خیابان به سوی ابدیت!
صبح ساحل: « دولت زالوها را از اقتصاد مملکت جدا کند»
خالو راشد: تماس گرفیم ، دولت گفت این زالو ها آن قدر درشت هستند که جرأت نزدیک شدن به آن ها را نداریم!
دریا: « رسانه ها انتشار دهنده پیام وحدت و دوستی باشند. »
خالوراشد: وقتی رسانه ها به دلیل اختلافات خودشان دو خانه مطبوعات دارند و ... آن وقت چطور می توانند پیام وحدت و دوستی را منتشر کنند!
دریای اندیشه: « عرضه گوشت با هدف تنظیم بازار به زودی در هرمزگان آغاز می شود .»
خالو راشد: کی؟ کجا ؟! ما مُردیم از بس حبوبات به جای گوشت خوردیم . این نخود و لوبیا کار دستمان داده است . مسوولان عزیز درک می کنید که...!!
ندای هرمزگان: « دو هزار دانش آموز هرمزگانی در کپر درس می خوانند.»
خالو راشد: مبارک مسوولان باشد! البته باز هم وضع مان از سیستان و بلوچستان بهتر است چرا که می گویند در آن جا تعداد 150 هزار دانش آموز در کپر درس می خوانند !
ندای هرمزگان: «کشتار سگ ها کذب است.»
خالو راشد: صحیح می فرمایند، سگ ها را فقط عقیم می کنند و این قضیه کشتار واقعاً دروغی بیش نیست.
برای نمونه همین سگ های ولگرد خیابان شهید جعفری پس از عقیم سازی حتی نحوه ی پارس کردن شان نیز تغییر کرده است! سگ نری که تا قبل از طرح یاد شده با هر بار پارس کردنش پشت آدمیزاد را می لرزاند، الان آن قدر صدایش نازک ، لطیف و کش دار شده است که برخی با شنیدن صدایش کلی خوش خوشانشان می شود! برای خودش شده یک پا پسره ی سوسول و....
به عنوان مثال بعد از اجرای این طرح، سگ یاد شده این گونه پارس می کند: « هاف هاف هـ ا فــ فــ مامانم اینا ....واه!"
دریا: «استفاده از فضای مجازی از ضرورت های امروز است.»
خالو راشد: اما از نظر برخی فیلتر کردن فضای مجازی، از ضرورت های امروز، فردا، پس فردا و پسون فرداست!
ندای هرمزگان: «تودیع و معارفه ها تحول ساز باشد.»
خالو راشد: والا ما تا حالا از معارفه ها که خیری ندیده ایم، اما تودیع ها تا حدودی خوب و تحول ساز بوده است!
#خالوراشد
@rashedansari
شوخی با نشریات استان
راشد انصاری ( خالو راشد)
Khaloo.rashed@gmail.com
ندای هرمزگان: « صدور حکم کاشت 20 اصله درخت جنگلی به جای حبس.»
خالو راشد: خیلی هم خوب. با این حساب تا پایان سال سراسر ایران تبدیل به جنگل خواهد شد!
دریای اندیشه: «خبرنگاران از نگاه مدیران »
خالو راشد: خبرنگار موجودی است مزاحم و بسیار سمج که اگر به این قشر زیادی رو بدهید سئوال های عجیب وغریبی از شما می کنند که نباید بکنند!
صبح ساحل: « از هر پنج ایرانی، یک نفر دچار مشکلات فشار خون بالاست.»
خالو راشد: با این وضعیت گرانی و دلار و برجام و ...قضیه ی ما از دُچار گذشته است بلکه از سه چار و چارچار ! نیز عبور کرده ایم!
دریا: « تقویت گردشگری اقتصاد هرمزگان را متحول می سازد.»
خالو راشد: قطعاً همین طور است! و یکی از مکان های تاریخی ِ جذب گردشگر، ساختمان قدیمی تعاونی مسکن مطبوعات است که از دوران پارینه سنگی تا به امرور نیمه کاره رها شده است !
صدف : «طرح های دامی در هرمزگان توسعه می یابد.»
خالو راشد: خوب است! ما که از طرح های انسانی تاکنون سودی نبرده ایم، شاید طرح های دامی راهگشا باشد!
منتظر می مانیم ببینیم این بار دام ها چه خدمتی به بشریت می کنند!
صبح ساحل: «در شرایط فعلی گوشی بخریم یا نخریم؟»
خالو راشد: می توانید پشت یک سینیِ فلزی با انگشتان مبارکتان! ضرب بگیرید و با خودتان زمزمه کنید: می خوای بخر، می خوای نخر! ( دوبار تکرار شود) در ادامه: آااای امان امان....آهاهاهاهای ا م ا ن ن...
صبح ساحل: «آرایش دولت باید تغییر کند.»
خالو راشد: یعنی می فرمایید آرایش تیم مان مقابل رقبا از سیستم 2-5-3 باز به همان سیستم علی اصغری دولت اسبق (خدمتگزار!) بر گردد؟!
دریای اندیشه: « مردم خواهان برخورد دستگاه قضا با اخلالگران اقتصادی هستند.»
خالو راشد: مردم خواهان برخورد دستگاه قضا با خیلی ها هستند!!
دریای اندیشه : « لندنی ها با لباس هایشان پرواز می کنند!»
خالو راشد: این که کاری ندارد! ما نیز با پراید پرواز می کنیم آن هم نه از روی ساختمان و کوه و...تا روی زمین، بلکه از وسط خیابان به سوی ابدیت!
صبح ساحل: « دولت زالوها را از اقتصاد مملکت جدا کند»
خالو راشد: تماس گرفیم ، دولت گفت این زالو ها آن قدر درشت هستند که جرأت نزدیک شدن به آن ها را نداریم!
دریا: « رسانه ها انتشار دهنده پیام وحدت و دوستی باشند. »
خالوراشد: وقتی رسانه ها به دلیل اختلافات خودشان دو خانه مطبوعات دارند و ... آن وقت چطور می توانند پیام وحدت و دوستی را منتشر کنند!
دریای اندیشه: « عرضه گوشت با هدف تنظیم بازار به زودی در هرمزگان آغاز می شود .»
خالو راشد: کی؟ کجا ؟! ما مُردیم از بس حبوبات به جای گوشت خوردیم . این نخود و لوبیا کار دستمان داده است . مسوولان عزیز درک می کنید که...!!
ندای هرمزگان: « دو هزار دانش آموز هرمزگانی در کپر درس می خوانند.»
خالو راشد: مبارک مسوولان باشد! البته باز هم وضع مان از سیستان و بلوچستان بهتر است چرا که می گویند در آن جا تعداد 150 هزار دانش آموز در کپر درس می خوانند !
ندای هرمزگان: «کشتار سگ ها کذب است.»
خالو راشد: صحیح می فرمایند، سگ ها را فقط عقیم می کنند و این قضیه کشتار واقعاً دروغی بیش نیست.
برای نمونه همین سگ های ولگرد خیابان شهید جعفری پس از عقیم سازی حتی نحوه ی پارس کردن شان نیز تغییر کرده است! سگ نری که تا قبل از طرح یاد شده با هر بار پارس کردنش پشت آدمیزاد را می لرزاند، الان آن قدر صدایش نازک ، لطیف و کش دار شده است که برخی با شنیدن صدایش کلی خوش خوشانشان می شود! برای خودش شده یک پا پسره ی سوسول و....
به عنوان مثال بعد از اجرای این طرح، سگ یاد شده این گونه پارس می کند: « هاف هاف هـ ا فــ فــ مامانم اینا ....واه!"
دریا: «استفاده از فضای مجازی از ضرورت های امروز است.»
خالو راشد: اما از نظر برخی فیلتر کردن فضای مجازی، از ضرورت های امروز، فردا، پس فردا و پسون فرداست!
ندای هرمزگان: «تودیع و معارفه ها تحول ساز باشد.»
خالو راشد: والا ما تا حالا از معارفه ها که خیری ندیده ایم، اما تودیع ها تا حدودی خوب و تحول ساز بوده است!
#خالوراشد
@rashedansari
مادربزرگ ،شاتون ، دیفرانسیل!
نوشته ی: راشدانصاری
مادر گفت:« زودتر شام بخورید تا بریم خونه ی عاموناصر..» مادربزرگ از زیر پتو گفت:« مگه چی شده؟» من که کنار مادربزرگ نشسته بودم،گفتم:« خورده زمین و ظاهرا لگنش شکسته.»
شام که خوردیم بی بی گفت:« من هم می آم.» مادر گفت:« باشه تو هم بیا.» دسته جمعی به اتفاق دیگر برادرها رفتیم.
وقتی رسیدیم آن جا تقریبا شلوغ بود و عاموناصر هم روی تخت دراز کشیده بود. بعد از سلام و احوال پرسی پرسیدیم:« چی شد که لگن عمو شکست؟» پسر عاموناصر که مکانیک است، گفت:« بذار تا دقیق براتون توضیح بدم.» و در ادامه مثل کسی که فکر می کند همه باید مکانیک باشند، به ریز ماجرا پرداخت:« ببینید، اگه دو تاپای پدر رو به یه جفت چرخ ماشین تشبیه کنم، چرخ ها روی یک محور قراردارن که توی مسیری دوار دور می زنن!» چیزی حالی مان نشد اما گفتم:« خب، خب، درسته!» ادامه داد:« و برای هماهنگ سازی سرعت و تنظیم بین دو چرخ یا همون دو تا پاها ، دیفرانسیل طراحی شده که مجموعه ای از دنده هاست تا نیرو رو به هر دو چرخ برسونه!» گفتم:« درسته، خب،دیگه....؟» گفت:« متاسفانه حالا دو تا از اون دنده ها رو که عرض کردم شکسته و چون پوکی استخوان هم داره نمی شه پلاتین بذاربم...»
من دیدم همه چیز را به ماشین و لوازم یدکی ربط می دهد و در عین حال نمی خواستم کم بیاورم به شوخی گفتم:« باز هم خدا را شکر که دسته شاتونش توی این حادثه آسیب ندیده!»
مادر که داشت به حرف های ما گوش می داد مثل کسی که انگاری یک عمر توی کار خرید و فروش لوازم یدکی خودرو بوده، فوری گفت:«باز هم خدا را شکر.»
پسرعامو ناصر اضافه کرد:« البته شاتون بر اثر کار مداوم موتور، فقط گاهی کج می شه یا تاب بر می داره که به درستی نمی تونه روغن بپاشه به دیواره ی سیلندر...»
مادر بزرگ که تا این لحظه ساکت نشسته بود، گفت:« مادر،شاتون دیگه چیه؟» من قصد داشتم موضوع بحث را از شاتون و میل لنگ و...ببرم به سمتی دیگر که مادربزرگ باز پرسید:«ننه، نگفتین شاتون چیه؟ بالاخره روغن می پاشه به دیوار....یا نه؟!» گفتم:« مادربزرگ، امشب قرصاتو خوردی؟» گفت:« بچه بحث رو عوض نکن! پرسیدم شاتون چیه؟!»
دیدم تلاشم بی فایده است، گفتم :« یعنی زانوهاش بی بی !»
مادربزرگ گفت:« واسه همین این همه منو ترسوندین؟من هم که رفتم بالای سرش دیدم شاتونش سالم بود.»
پسر عاموناصر طفلکی تازه از شوخی من شستش خبردار شده بود و خلاصه نتوانست جلوی خنده اش را بگیرد.
#خالوراشد
@rashedansari
نوشته ی: راشدانصاری
مادر گفت:« زودتر شام بخورید تا بریم خونه ی عاموناصر..» مادربزرگ از زیر پتو گفت:« مگه چی شده؟» من که کنار مادربزرگ نشسته بودم،گفتم:« خورده زمین و ظاهرا لگنش شکسته.»
شام که خوردیم بی بی گفت:« من هم می آم.» مادر گفت:« باشه تو هم بیا.» دسته جمعی به اتفاق دیگر برادرها رفتیم.
وقتی رسیدیم آن جا تقریبا شلوغ بود و عاموناصر هم روی تخت دراز کشیده بود. بعد از سلام و احوال پرسی پرسیدیم:« چی شد که لگن عمو شکست؟» پسر عاموناصر که مکانیک است، گفت:« بذار تا دقیق براتون توضیح بدم.» و در ادامه مثل کسی که فکر می کند همه باید مکانیک باشند، به ریز ماجرا پرداخت:« ببینید، اگه دو تاپای پدر رو به یه جفت چرخ ماشین تشبیه کنم، چرخ ها روی یک محور قراردارن که توی مسیری دوار دور می زنن!» چیزی حالی مان نشد اما گفتم:« خب، خب، درسته!» ادامه داد:« و برای هماهنگ سازی سرعت و تنظیم بین دو چرخ یا همون دو تا پاها ، دیفرانسیل طراحی شده که مجموعه ای از دنده هاست تا نیرو رو به هر دو چرخ برسونه!» گفتم:« درسته، خب،دیگه....؟» گفت:« متاسفانه حالا دو تا از اون دنده ها رو که عرض کردم شکسته و چون پوکی استخوان هم داره نمی شه پلاتین بذاربم...»
من دیدم همه چیز را به ماشین و لوازم یدکی ربط می دهد و در عین حال نمی خواستم کم بیاورم به شوخی گفتم:« باز هم خدا را شکر که دسته شاتونش توی این حادثه آسیب ندیده!»
مادر که داشت به حرف های ما گوش می داد مثل کسی که انگاری یک عمر توی کار خرید و فروش لوازم یدکی خودرو بوده، فوری گفت:«باز هم خدا را شکر.»
پسرعامو ناصر اضافه کرد:« البته شاتون بر اثر کار مداوم موتور، فقط گاهی کج می شه یا تاب بر می داره که به درستی نمی تونه روغن بپاشه به دیواره ی سیلندر...»
مادر بزرگ که تا این لحظه ساکت نشسته بود، گفت:« مادر،شاتون دیگه چیه؟» من قصد داشتم موضوع بحث را از شاتون و میل لنگ و...ببرم به سمتی دیگر که مادربزرگ باز پرسید:«ننه، نگفتین شاتون چیه؟ بالاخره روغن می پاشه به دیوار....یا نه؟!» گفتم:« مادربزرگ، امشب قرصاتو خوردی؟» گفت:« بچه بحث رو عوض نکن! پرسیدم شاتون چیه؟!»
دیدم تلاشم بی فایده است، گفتم :« یعنی زانوهاش بی بی !»
مادربزرگ گفت:« واسه همین این همه منو ترسوندین؟من هم که رفتم بالای سرش دیدم شاتونش سالم بود.»
پسر عاموناصر طفلکی تازه از شوخی من شستش خبردار شده بود و خلاصه نتوانست جلوی خنده اش را بگیرد.
#خالوراشد
@rashedansari
یک حاجی بازاری!
سروده: راشدانصاری(خالوراشد)
بَدل رو جای اصلی می چپونه
دو جیب مشتری رو می تکونه
ولی حاجی تلاشش اینه دایم
نمازش رو سر ساعت بخونه!
#خالوراشد
@rashedansari
سروده: راشدانصاری(خالوراشد)
بَدل رو جای اصلی می چپونه
دو جیب مشتری رو می تکونه
ولی حاجی تلاشش اینه دایم
نمازش رو سر ساعت بخونه!
#خالوراشد
@rashedansari
خالوبندی!
شوخی با نشریات استان
راشد انصاری ( خالو راشد)
Khaloo.rashed@gmail.com
صبح ساحل: «توسعه استان هرمزگان در دستور کار دولت است.»
خالو راشد: هر چند چشم مان آب نمی خورد، ولی باز هم توسعه از تجزیه بهتر است!
دریا: « آغاز مبارزه با آفت سوسک سر خورطومی حنایی در قشم .»
خالو راشد: ما را باش که فکر کردیم مبارزه با مفسدین اقتصادی و زمین خواران و دریاخواران در قشم را آغازکرده اند! نگو فقط زورشان به سوسک بی چاره می رسد!
دریای اندیشه: « ورودی شهرهای استان هرمزگان ساماندهی می شود .»
خالو راشد: مشکل ورودی ها که حل شد، فکری به حال خروجی ها نیز بکنید چون عده ای پس از ورود آن قدر خوش به حالشان می شود که هیچ رقمه ! قصد خارج شدن از استان را ندارند!
ندای هرمزگان: « کشف راز پیدایش منظومه شمسی در ستاره های دنباله دار...»
خالو راشد: راز به این مهمی کشف شد! اما راز فقر با این همه ثروت، هنوز در کشور ما کشف نشده است!
ندای هرمزگان: «اوج شکوفایی هرمزگان را سال 98 و 99 ببینید.»
خالو راشد: آمدیم و زبانم لال هرمزگان شکوفا نشد و شما هم در استان تشریف نداشتید آن وقت تکلیف ملت چیست؟! یا اصلا تشریف داشتید و هرمزگان شکوفا نشد، آن وقت چه خاکی به سرمان بریزیم؟!
خبرگزاری موج هرمزگان: « مردم از برخورد دستگاه قضا ناراحت هستند.»
خالو راشد : با نوشیدن یک لیوان آب خنک قطعاً ناراحتی برطرف خواهد شد !
دریا: «صنوف مزاحم طبق برنامه زمان بندی از شهر خارج شوند.»
خالو راشد : با این حساب خانه مطبوعات و در کل دفاتر نشریات و خبرگزاری ها نیز به خارج از شهر ببرند! چون مزاحم مسوولان هستند!
دریا: «تغییر کاربری فضای سبز بندرعباس ادامه دارد.»
خالو راشد: احتمالاً فضای سبز به دلیل کم آبی و خشکسالی های اخیر به فضای زرد تغییر کاربری داده است!
ندای هرمزگان «حمایت از هنرمندان بومی در اولویت است.»
خالو راشد: طلب ما از ارشاد استان بابت بزرگداشت مان وارد سومین سال خود شد! و کماکان از پرداخت خبری نیست! ما که در اولویت هستیم این حال و روزمان است! وای به حال غیر بومی ها ... !
دریا: «روستاییان هرمزگان تشنه اند ... »
خالو راشد: و شهری ها هم گرسنه اند... این به آن در !!!
دریا: « برای راحتی مردم تلاش خواهیم کرد»
مردم: راحتی ما در این است که شما مسوولان کمتر سخنرانی کنید!
باز هم مردم: ما نیز برای راحتی شما رأی دادیم!
گروه دیگری از مردم: اگر دوست دارید ما راحت باشیم، لطفاً به وعده هایتان عمل کنید!
بیشتر مردم:ما راحت نیستیم مگر این که خودرو، خانه، مغازه، شغل و سرمایه داشته باشیم! ( بسم ا... )
جمع کثیری از مردم:پس ما کی از دست شما راحت می شویم ؟!
تعداد اندکی از مردم: خدایا راحت مان کن!
و باز هم مردم: ما ناراحتیم، چه کار کنیم ؟!
دریا: «فروش مانتوی جلو باز ممنوع است.»
خالو راشد: یعنی این که فروش مانتوی عقب باز آزاد است!
صبح ساحل: «هرمزگان قهرمانان بسیاری در عرصه ورزش دارد. »
خالو راشد: صحیح می فرمایید. از آن جایی که اهالی هرمزگان در قرن 21 هنوز برای تهیه کپسول گاز از محلات بندرعباس و ... شبانه روز در حال سگ دو زدن هستند! باید هم قهرمان دو استقامت و پیاده روی باشند.
مردم هرمزگان قهرمان وزنه برداری نیز هستند، چرا که زیر بارِ این همه مشکلات تاکنون خم به ابرو نیاورده اند ! پس پر بیراه نگفته اند...
همچنین بس که مشکلات جور واجور و موانع سرِ راهِ مردم است، بیشتر اهالیِ هرمزگان قهرمان دو با مانع هم هستند. پیشنهاد می کنیم برای شرکت در بازی های آسیایی و المپیک ملی پوشان مان را از بین همین مردم انتخاب کنیم!
ضمن این که این مردم قهرمان و ابداع کننده ی «تیکی تاکا» ی معروف هم هستند! از بس طی سالیان متمادی در ادارات پاسکاری شده اند! در این خصوص تیمِ بارسلونا برود کشکش را بسابد!
دریا: «قاضی مرتضوی در بند 241 زندان اوین حبس است.»
خالو راشد: به قول خیام بزرگ: «بهرام (سعید) که گور می گرفتی همه عمر / دیدی که چگونه گور سعید گرفت! » اشکال وزنی از خیام نیست از خودِ سعید مرتضوی است که در این مدت به دلیل آب خنک خوردن های زیادی مقداری چاق شده و به لحاظ وزنی مشکل دارد! همان گونه که مشاهده می کنید سعید به زور در یک مصراع جا گرفته است!
ندای هرمزگان: «نیروهای سفارشی غیر قانونی از شهرداری اخراج شوند.»
خالو راشد: به نظر بنده قبل از این نیروها که تا حدودی بی گناه هستند، بهتر است اول سفارش پذیرنده و بعد سفارش دهنده را از محل کارشان اخراج کنند !
ندای هرمزگان : «دولت حاضر نیست صدای عدالتخواهی مردم هرمزگان را بشنود.»
خالو راشد: این را دیگر نگویید لطفاً. دولت همواره صدای مردم هرمزگان را شنیده است اما از این گوش شنیده و از گوش دیگر خارج کرده است!
از قدیم گفته اند: «شنیدن و گوش دادن با هم فرق می کنند.»
#خالوراشد
@rashedansari
شوخی با نشریات استان
راشد انصاری ( خالو راشد)
Khaloo.rashed@gmail.com
صبح ساحل: «توسعه استان هرمزگان در دستور کار دولت است.»
خالو راشد: هر چند چشم مان آب نمی خورد، ولی باز هم توسعه از تجزیه بهتر است!
دریا: « آغاز مبارزه با آفت سوسک سر خورطومی حنایی در قشم .»
خالو راشد: ما را باش که فکر کردیم مبارزه با مفسدین اقتصادی و زمین خواران و دریاخواران در قشم را آغازکرده اند! نگو فقط زورشان به سوسک بی چاره می رسد!
دریای اندیشه: « ورودی شهرهای استان هرمزگان ساماندهی می شود .»
خالو راشد: مشکل ورودی ها که حل شد، فکری به حال خروجی ها نیز بکنید چون عده ای پس از ورود آن قدر خوش به حالشان می شود که هیچ رقمه ! قصد خارج شدن از استان را ندارند!
ندای هرمزگان: « کشف راز پیدایش منظومه شمسی در ستاره های دنباله دار...»
خالو راشد: راز به این مهمی کشف شد! اما راز فقر با این همه ثروت، هنوز در کشور ما کشف نشده است!
ندای هرمزگان: «اوج شکوفایی هرمزگان را سال 98 و 99 ببینید.»
خالو راشد: آمدیم و زبانم لال هرمزگان شکوفا نشد و شما هم در استان تشریف نداشتید آن وقت تکلیف ملت چیست؟! یا اصلا تشریف داشتید و هرمزگان شکوفا نشد، آن وقت چه خاکی به سرمان بریزیم؟!
خبرگزاری موج هرمزگان: « مردم از برخورد دستگاه قضا ناراحت هستند.»
خالو راشد : با نوشیدن یک لیوان آب خنک قطعاً ناراحتی برطرف خواهد شد !
دریا: «صنوف مزاحم طبق برنامه زمان بندی از شهر خارج شوند.»
خالو راشد : با این حساب خانه مطبوعات و در کل دفاتر نشریات و خبرگزاری ها نیز به خارج از شهر ببرند! چون مزاحم مسوولان هستند!
دریا: «تغییر کاربری فضای سبز بندرعباس ادامه دارد.»
خالو راشد: احتمالاً فضای سبز به دلیل کم آبی و خشکسالی های اخیر به فضای زرد تغییر کاربری داده است!
ندای هرمزگان «حمایت از هنرمندان بومی در اولویت است.»
خالو راشد: طلب ما از ارشاد استان بابت بزرگداشت مان وارد سومین سال خود شد! و کماکان از پرداخت خبری نیست! ما که در اولویت هستیم این حال و روزمان است! وای به حال غیر بومی ها ... !
دریا: «روستاییان هرمزگان تشنه اند ... »
خالو راشد: و شهری ها هم گرسنه اند... این به آن در !!!
دریا: « برای راحتی مردم تلاش خواهیم کرد»
مردم: راحتی ما در این است که شما مسوولان کمتر سخنرانی کنید!
باز هم مردم: ما نیز برای راحتی شما رأی دادیم!
گروه دیگری از مردم: اگر دوست دارید ما راحت باشیم، لطفاً به وعده هایتان عمل کنید!
بیشتر مردم:ما راحت نیستیم مگر این که خودرو، خانه، مغازه، شغل و سرمایه داشته باشیم! ( بسم ا... )
جمع کثیری از مردم:پس ما کی از دست شما راحت می شویم ؟!
تعداد اندکی از مردم: خدایا راحت مان کن!
و باز هم مردم: ما ناراحتیم، چه کار کنیم ؟!
دریا: «فروش مانتوی جلو باز ممنوع است.»
خالو راشد: یعنی این که فروش مانتوی عقب باز آزاد است!
صبح ساحل: «هرمزگان قهرمانان بسیاری در عرصه ورزش دارد. »
خالو راشد: صحیح می فرمایید. از آن جایی که اهالی هرمزگان در قرن 21 هنوز برای تهیه کپسول گاز از محلات بندرعباس و ... شبانه روز در حال سگ دو زدن هستند! باید هم قهرمان دو استقامت و پیاده روی باشند.
مردم هرمزگان قهرمان وزنه برداری نیز هستند، چرا که زیر بارِ این همه مشکلات تاکنون خم به ابرو نیاورده اند ! پس پر بیراه نگفته اند...
همچنین بس که مشکلات جور واجور و موانع سرِ راهِ مردم است، بیشتر اهالیِ هرمزگان قهرمان دو با مانع هم هستند. پیشنهاد می کنیم برای شرکت در بازی های آسیایی و المپیک ملی پوشان مان را از بین همین مردم انتخاب کنیم!
ضمن این که این مردم قهرمان و ابداع کننده ی «تیکی تاکا» ی معروف هم هستند! از بس طی سالیان متمادی در ادارات پاسکاری شده اند! در این خصوص تیمِ بارسلونا برود کشکش را بسابد!
دریا: «قاضی مرتضوی در بند 241 زندان اوین حبس است.»
خالو راشد: به قول خیام بزرگ: «بهرام (سعید) که گور می گرفتی همه عمر / دیدی که چگونه گور سعید گرفت! » اشکال وزنی از خیام نیست از خودِ سعید مرتضوی است که در این مدت به دلیل آب خنک خوردن های زیادی مقداری چاق شده و به لحاظ وزنی مشکل دارد! همان گونه که مشاهده می کنید سعید به زور در یک مصراع جا گرفته است!
ندای هرمزگان: «نیروهای سفارشی غیر قانونی از شهرداری اخراج شوند.»
خالو راشد: به نظر بنده قبل از این نیروها که تا حدودی بی گناه هستند، بهتر است اول سفارش پذیرنده و بعد سفارش دهنده را از محل کارشان اخراج کنند !
ندای هرمزگان : «دولت حاضر نیست صدای عدالتخواهی مردم هرمزگان را بشنود.»
خالو راشد: این را دیگر نگویید لطفاً. دولت همواره صدای مردم هرمزگان را شنیده است اما از این گوش شنیده و از گوش دیگر خارج کرده است!
از قدیم گفته اند: «شنیدن و گوش دادن با هم فرق می کنند.»
#خالوراشد
@rashedansari
محیط زیست
سروده: راشدانصاری(خالوراشد)
چون هست درد ِ اول ِ دنیا محیط زیست
ما عهد بسته ایم فقط با محیط زیست
با دست های سبز و مسیحایی اش مدام
هر درد را نموده مداوا محیط زیست
باید به جای واژه نان در کتاب درس
می ساختند جمله ی "بابا...محیط زیست"
از بس به شاخه های تناور تبر زدیم
از دست رفته است خدایا محیط زیست
چشم انتظار صبر و کمی مهربانی است
کی داشته توقع بی جا محیط زیست!
بار ِ زباله های بشر را طَبق طَبق
بر دوش می کشد تک و تنها، محیط زیست
افتاده گیر ِ جمعیتی بی ملاحظه
در دشت و کوه و دره و دریا محیط زیست
با صید ِ بی رویه ی آنان تهی شده ست
از کبک و یوز و اُردک و دُرنا ، محیط زیست
زیر سئوال رفته، ولی مانده بی جواب
در پیش چشم مردم ِ دنیا محیط زیست
رقص غزال و کل کل خرس و پلنگ را
با دوربین بَرد به تماشا محیط زیست
قلب ِ زمین پیر تو را تیغ سارقان
با حیله می کنند مجزا، محیط زیست
آیا به دشت و کوه ِتو در روزگار ما
دارا دویده در پی ِ سارا ، محیط زیست؟!
گفتند شاعران همه شعری برای تو
از حافظ و نظامی و نیما، محیط زیست
برخیز تا اقامه ی خیرالعمل کنیم
با یک شعار کی شود احیا محیط زیست؟!
#خالوراشد
@rashedansari
سروده: راشدانصاری(خالوراشد)
چون هست درد ِ اول ِ دنیا محیط زیست
ما عهد بسته ایم فقط با محیط زیست
با دست های سبز و مسیحایی اش مدام
هر درد را نموده مداوا محیط زیست
باید به جای واژه نان در کتاب درس
می ساختند جمله ی "بابا...محیط زیست"
از بس به شاخه های تناور تبر زدیم
از دست رفته است خدایا محیط زیست
چشم انتظار صبر و کمی مهربانی است
کی داشته توقع بی جا محیط زیست!
بار ِ زباله های بشر را طَبق طَبق
بر دوش می کشد تک و تنها، محیط زیست
افتاده گیر ِ جمعیتی بی ملاحظه
در دشت و کوه و دره و دریا محیط زیست
با صید ِ بی رویه ی آنان تهی شده ست
از کبک و یوز و اُردک و دُرنا ، محیط زیست
زیر سئوال رفته، ولی مانده بی جواب
در پیش چشم مردم ِ دنیا محیط زیست
رقص غزال و کل کل خرس و پلنگ را
با دوربین بَرد به تماشا محیط زیست
قلب ِ زمین پیر تو را تیغ سارقان
با حیله می کنند مجزا، محیط زیست
آیا به دشت و کوه ِتو در روزگار ما
دارا دویده در پی ِ سارا ، محیط زیست؟!
گفتند شاعران همه شعری برای تو
از حافظ و نظامی و نیما، محیط زیست
برخیز تا اقامه ی خیرالعمل کنیم
با یک شعار کی شود احیا محیط زیست؟!
#خالوراشد
@rashedansari
Forwarded from ناخواناخوانی
📜 ✅
#غیر_قابل_اعتماد | ۴۱
> صفحۀ #طنز روزنامۀ اعتماد
> پنجشنبه ۳ آبان ۹۷
#روزنامه_بخوانیم
•
• @NaakhaaNaa
#غیر_قابل_اعتماد | ۴۱
> صفحۀ #طنز روزنامۀ اعتماد
> پنجشنبه ۳ آبان ۹۷
#روزنامه_بخوانیم
•
• @NaakhaaNaa
معرفی کتاب باشموی لیلی
اثر: سیدمرتضی قتالی
نوشته ی: راشدانصاری (خالوراشد)
سیدمرتضی قتالی خلفی صالح از خاندان جلیل القدر سادات فداغ است.شاعرجوانی که نه ادعای استادی در شعر را دارد و نه به دوستانش می گوید مرا اسطوره خطاب کنید....!!
فقط شعر می نویسد و بی سر و صدا و یکی یکی پله های ترقی را طی می کند.
به انتقادات و نقدها با جان و دل گوش می سپارد و اهل منم منم و شلوغ بازی و شهرت کاذب نیست.به مصداق این ضرب المثل معروف که: مشک آن است که خود ببوید/ نه آن که عطار بگوید...به دور از حاشیه کار خودش را می کند بی آن که ادعایی داشته باشد.
از روزی که با انجمن های ادبی مرکز استان و شاعران خوب هرمزگانی آشنا شد، روز به روز پیشرفت کرد. زبانش به روز است و مثل برخی از شاعران کماکان در باتلاق زبان قرن سوم و چهارم دست و پا نمی زند . اگر چه در شعر گویشی از شاعر خوب و پیشکسوت فداغی یعنی آقای محمدباقری بسیار آموخته و قطعا راه و روش اولیه بومی سرایی را از این شاعر خوب گویشی فرا گرفته است. همچنین از زنده یاد عبدالحسین غلامیفرد که در عمر کوتاه خویش نشان داد که در شعر به گویش فداغی حرف های زیادی برای گفتن دارد و آثار تاثیر گذاری را از خود به جای گذاشت. در کل به نظر بنده فداغ در شعر گویشی این روزها از شعر فارسی چند قدم جلوتر است به ویژه جوان های با استعدادی به دور از حاشیه مشغول سرایش هستند که از نام بردن تک تک شان خودداری می کنم شاید نام عزیزی از قلم بیفتد... این را هم بگویم که فضای شعر فداغ صد در صد کلاسیک است. چه در گذشته و چه امروز مشاهده نشده است که شاعری سپیدسرا به صورت حرفه ای شعر بی وزن بگوید.
و اما تم بیشتر اشعار قتالی در باشموی لیلی عاشقانه است و آن هم عاشقانه ی زمینی نه هوایی و مصنوعی!! و البته همراه با رگه هایی از طنزدر بخش گویشی. همه ی شعرها کلاسیک، در قالب های غزل ، مثنوی و دوبیتی است و غالب آن نیز گویشی و اگر اشتباه نکنم تعداد یازده غزل به زبان فارسی.
جای شعرهای گویشی در جای جای این سرزمین پهناور خالی است. گویش "اَشِمی" یا "اَشَمی" و "اِشِمی" که در حال حاضر در مناطقی از لارستان و هرمزگان رواج دارد، می توان گفت زیر مجموعه ی زبان لارستانی است. شاید بزرگانی باشند که زبان لارستانی را هم به عنوان گویش بشناسند ، اما صاحب این قلم روی حرف خودم ایستاده ام و آن را زبان خطاب می کنم هر چند دوستان دیگری دوست نداشته باشند زبانی در کنار زبان رسمی فارسی قرار گیرد. یکی از دلایل اصلی هم همانا تفاوت بسیار زیاد این زبان با زبان فارسی معیار است. درست مثل زبان آذری، کردی و....البته با گویش ها و لهجه های فراوانی که زیرمجموعه ی این زبان است. اوزی، خنجی، فیشوری، لاری، بستکی، رویدری، لنگه ای، گراشی، فداغی، اسیری، عمادده ای، دشتی(صحرای باغ) دیده بانی...و بخش های شمالی هرمزگان (حاجی آباد ، شمیل، منطقه ی بزرگ طارم زمین، سیاهو و...) و بخش هایی از استان بوشهر.
گویش اشمی یکی از قدیمی ترین گویش های ایران است که در اصل همان زبان پهلوی است . پهلوی دوره ی اشکانی و شاید هم قبل تر. این گویش همانند زبان لری نواده پارسی میانه می دانند که منظور پهلوی یا دقیق تر پارسیگ است.
مالچانوا زبان شناس روسی می گوید کومزاری نیز یکی از لهجه های لارستانی است.
بحث زبان و گویش را بگذاریم برای فرصتی دیگر که از حوصله این مقال خارج است چرا که هدف اصلی معرفی کتاب است.
اما به خود ِ باشموی لیلی بپردازیم. ضمن تبریک و با ذکر این نکته که در چنین اوضاع و احوالی که اکثر گویش ها و زبان ها در حال فراموشی و نابودی است، سرودن شعر گویشی با یک تیر دونشانه زدن است و ارزشش دو چندان.
یک این که شاعر واژه های فراموش شده را زنده می کند که این خود خدمتی است به زبان و نسل جدید را با گویش قدیم آشنا می کند ... و همچنین چون واژه های قدیم و جدید در قالب شعر آمده است ، خود نوعی خدمت به ادبیات و فرهنگ نیز می باشد.
اگر چه برخی معتقدند شعر گویشی فرا استانی و در پاره ای مواقع فرا شهرستانی نیست و کاربرد چندانی ندارد.حتی در برخی شهرهای بزرگ فرا محله ای هم نیست. به فرض مثال در همین بندرعباس اگر شاعری اهل محله ی سورو شعری به گویش این محله بگوید ، در محله ی مثلا شاه حسینی که برخی از آن واژه ها رایج نیست ، بایستی ترجمه شود و بالعکس....
به همین دلیل هر غزل و شعری که در کتاب آقای قتالی چاپ شده، بهتر می بود در صفحه ی رو به روی آن برگردان به فارسی و در پایان معنای برخی کلمات و واژه های نامفهوم برای غیر لارستانی ها هم منتشر می شد.
با این تفاصیل منطقه ی خشک و خشن به لحاظ جغرافیایی ِ جنوب همواره بومی سراهای بسیار چیره دستی را به شعر و ادبیات پارسی معرفی کرده است. از تعدادی دوبیتی سرای گذشته که بگذریم شاعرانی همچون: مرحوم طالع زاده، منصورپدرام و عبدالرضا مفتوحی در لار، محمدصادق رحمانیان در گراش و سرآمد همه ی بومی سراهای جنوب
اثر: سیدمرتضی قتالی
نوشته ی: راشدانصاری (خالوراشد)
سیدمرتضی قتالی خلفی صالح از خاندان جلیل القدر سادات فداغ است.شاعرجوانی که نه ادعای استادی در شعر را دارد و نه به دوستانش می گوید مرا اسطوره خطاب کنید....!!
فقط شعر می نویسد و بی سر و صدا و یکی یکی پله های ترقی را طی می کند.
به انتقادات و نقدها با جان و دل گوش می سپارد و اهل منم منم و شلوغ بازی و شهرت کاذب نیست.به مصداق این ضرب المثل معروف که: مشک آن است که خود ببوید/ نه آن که عطار بگوید...به دور از حاشیه کار خودش را می کند بی آن که ادعایی داشته باشد.
از روزی که با انجمن های ادبی مرکز استان و شاعران خوب هرمزگانی آشنا شد، روز به روز پیشرفت کرد. زبانش به روز است و مثل برخی از شاعران کماکان در باتلاق زبان قرن سوم و چهارم دست و پا نمی زند . اگر چه در شعر گویشی از شاعر خوب و پیشکسوت فداغی یعنی آقای محمدباقری بسیار آموخته و قطعا راه و روش اولیه بومی سرایی را از این شاعر خوب گویشی فرا گرفته است. همچنین از زنده یاد عبدالحسین غلامیفرد که در عمر کوتاه خویش نشان داد که در شعر به گویش فداغی حرف های زیادی برای گفتن دارد و آثار تاثیر گذاری را از خود به جای گذاشت. در کل به نظر بنده فداغ در شعر گویشی این روزها از شعر فارسی چند قدم جلوتر است به ویژه جوان های با استعدادی به دور از حاشیه مشغول سرایش هستند که از نام بردن تک تک شان خودداری می کنم شاید نام عزیزی از قلم بیفتد... این را هم بگویم که فضای شعر فداغ صد در صد کلاسیک است. چه در گذشته و چه امروز مشاهده نشده است که شاعری سپیدسرا به صورت حرفه ای شعر بی وزن بگوید.
و اما تم بیشتر اشعار قتالی در باشموی لیلی عاشقانه است و آن هم عاشقانه ی زمینی نه هوایی و مصنوعی!! و البته همراه با رگه هایی از طنزدر بخش گویشی. همه ی شعرها کلاسیک، در قالب های غزل ، مثنوی و دوبیتی است و غالب آن نیز گویشی و اگر اشتباه نکنم تعداد یازده غزل به زبان فارسی.
جای شعرهای گویشی در جای جای این سرزمین پهناور خالی است. گویش "اَشِمی" یا "اَشَمی" و "اِشِمی" که در حال حاضر در مناطقی از لارستان و هرمزگان رواج دارد، می توان گفت زیر مجموعه ی زبان لارستانی است. شاید بزرگانی باشند که زبان لارستانی را هم به عنوان گویش بشناسند ، اما صاحب این قلم روی حرف خودم ایستاده ام و آن را زبان خطاب می کنم هر چند دوستان دیگری دوست نداشته باشند زبانی در کنار زبان رسمی فارسی قرار گیرد. یکی از دلایل اصلی هم همانا تفاوت بسیار زیاد این زبان با زبان فارسی معیار است. درست مثل زبان آذری، کردی و....البته با گویش ها و لهجه های فراوانی که زیرمجموعه ی این زبان است. اوزی، خنجی، فیشوری، لاری، بستکی، رویدری، لنگه ای، گراشی، فداغی، اسیری، عمادده ای، دشتی(صحرای باغ) دیده بانی...و بخش های شمالی هرمزگان (حاجی آباد ، شمیل، منطقه ی بزرگ طارم زمین، سیاهو و...) و بخش هایی از استان بوشهر.
گویش اشمی یکی از قدیمی ترین گویش های ایران است که در اصل همان زبان پهلوی است . پهلوی دوره ی اشکانی و شاید هم قبل تر. این گویش همانند زبان لری نواده پارسی میانه می دانند که منظور پهلوی یا دقیق تر پارسیگ است.
مالچانوا زبان شناس روسی می گوید کومزاری نیز یکی از لهجه های لارستانی است.
بحث زبان و گویش را بگذاریم برای فرصتی دیگر که از حوصله این مقال خارج است چرا که هدف اصلی معرفی کتاب است.
اما به خود ِ باشموی لیلی بپردازیم. ضمن تبریک و با ذکر این نکته که در چنین اوضاع و احوالی که اکثر گویش ها و زبان ها در حال فراموشی و نابودی است، سرودن شعر گویشی با یک تیر دونشانه زدن است و ارزشش دو چندان.
یک این که شاعر واژه های فراموش شده را زنده می کند که این خود خدمتی است به زبان و نسل جدید را با گویش قدیم آشنا می کند ... و همچنین چون واژه های قدیم و جدید در قالب شعر آمده است ، خود نوعی خدمت به ادبیات و فرهنگ نیز می باشد.
اگر چه برخی معتقدند شعر گویشی فرا استانی و در پاره ای مواقع فرا شهرستانی نیست و کاربرد چندانی ندارد.حتی در برخی شهرهای بزرگ فرا محله ای هم نیست. به فرض مثال در همین بندرعباس اگر شاعری اهل محله ی سورو شعری به گویش این محله بگوید ، در محله ی مثلا شاه حسینی که برخی از آن واژه ها رایج نیست ، بایستی ترجمه شود و بالعکس....
به همین دلیل هر غزل و شعری که در کتاب آقای قتالی چاپ شده، بهتر می بود در صفحه ی رو به روی آن برگردان به فارسی و در پایان معنای برخی کلمات و واژه های نامفهوم برای غیر لارستانی ها هم منتشر می شد.
با این تفاصیل منطقه ی خشک و خشن به لحاظ جغرافیایی ِ جنوب همواره بومی سراهای بسیار چیره دستی را به شعر و ادبیات پارسی معرفی کرده است. از تعدادی دوبیتی سرای گذشته که بگذریم شاعرانی همچون: مرحوم طالع زاده، منصورپدرام و عبدالرضا مفتوحی در لار، محمدصادق رحمانیان در گراش و سرآمد همه ی بومی سراهای جنوب
زنده یاد ایرج شمسی زاده مشهور به "ایرجو" و استاد فرج الله کمالی از استان بوشهر منطقه ی دشتستان ،گناوه و برازجان و همچنین مرحوم ابراهیم
منصفی متخلص به " رامی" شاعر و ترانه سرای هرمزگانی و دیگر عزیزانی که اگر بخواهم نام تک تک ایشان را بنویسم مثنوی هزارمن کاغذ خواهد شد!
و اما طرح روی جلد زیبا و صفحه آرایی خوب و تایپ کم اشتباه شعرها یک طرف و انتخاب عنوان خوب کتاب طرفی دیگر. قابل توجه شاعران جوانی که احیانا در این (وانفسای گرانی کاغذ و ممیزی های غیر منطقی و گسترش فضای مجازی ، قصد انتشار کتاب را دارند!) این که انتخاب نام کتاب بایستی همچون نام فرزندان مان مهم و با ارزش باشد.
حال چرا باشمو یا همان روسری لیلی؟ دلیل آن می تواند هم شخصی باشد که به بنده و خواننده ارتباطی ندارد و هم می تواند اشاره به بیتی از همین کتاب داشته باشد."يكي داغ دل مجنون همي شَي تازه ببه"/چُكِ باشمخويِ ليلي اَ جلو باد اَگِره"
برگردان: یکی داغ دل مجنون هی می خواهد تازه شود/ گوشه ی روسری لیلی رو جلوی باد می گیرد....
کتاب در قطع رقعی و در ۱۰۴ صفحه به قیمت ۱۰هزارتومان توسط انتشارات طنین سخن چاپ و وارد بازار کتاب شده است.
به هر حال چون در این جا قصد نقد و گفتن نقاط ضعف شعرهای این دفتر را نداریم و صرفا همان گونه که در بالا عرض شد ، هدف فقط معرفی کتاب و ادای دینی است به این شاعر جوان ؛ در ادامه تعدادی از ابیات مجموعه ی مزبور را با هم مرور می کنیم:
"عاشقی تا شَه سِرَت زَه موچی تَز کله اَشِه/انگار اِشکالی یَکوگون چَشِ صیاد اَگره..."
برگردان به فارسی: عاشقی تا به سرت زد همه چیز از سرت بیرون می رود/ انگاری شکاری یک مرتبه چشم صیادی را می گیرد....
و: " مُردُم و زِندو وابُدُم مِن شوِویَی که امدُنو/ مِن که مو نَخچُش اُمنیو تَ رو به رو اُدا بُدو" برگردان به فارسی: مردم و زنده شدم آن شبی که فهمیدم/ همان کسی که دوستش ندارم (ازش متنفربودم) رو به رویت نشسته بود..." و:
"اِرُز كه سِي كُلُّ موكس راز مو برملا بودو/
مَي تَبُگُم چه حرفيَي بُتِّ خِرُم شُبابُدو"
برگردان:امروز که برای همه راز من برملا شده است/ می خواهم به شما بگویم چه حرف هایی در گلویم مانده بود..
و:
"صد وِلاتْگو بُر سفر شايد موچي تز ياد اوشه/
وقته خوت مَمرَه نَبِش مَي وانبه مَي وانَشُم"
برگردان: صد بار گفتی برو سفر شاید همه چیز را فراموش کنی/ وقتی خودت همراهم نباشی می خواهم نباشد می خواهم نروم...
و:
"هر چه از هجرش بنالم حالم از مِن بدترن/
مِن تُووِشتي كه تِ جونم وِي تِ گفتارم نيو"
برگردان: هر اندازه از هجرش بنالم حالم از آن بدتر است/ آن حرارت و آتشی که در جانم افتاده در گفتارم نیست..
و در بخش غزل های فارسی نیز این ابیات را برای شما عزیزان انتخاب کرده ام :فكرهايي به سرم مي زد و می دانستم
كمترين پاسخ ناموسی شان كشتن بود....
و:
بميرم يا بپا خيزم، چه فرقی می كند وقتی
فرودم را نمی بينی، فرازم را نمی دانی....
و همچنین:
دلبر جنوبی ام سبزه روی قد بلند
پيش هركسی نگو پيش هركسی نخند....
و:
رو به هر كه ميكنم غرق در خيال توست
از طلافروش شهر تا گدا و مستمند...
و:
دلم حس ميكند گر چه سراغ من نمی آيی
تو وابسته تری از من ولی عمدا نمی آیی
در پایان برای سیدمرتضی قتالی و تمامی شاعران فداغی از جمله آقایان:فریدونی، خشنود، خرم نژاد، باقری، نعمتی ، خجسته،قاسم نژاد،زمانی،راهپیما، خدامی، رنجبر، غلامیفرد(برادرمرحوم)،سیدسجاد و خانم های شاعر...آرزوی موفقیت و بهروزی را دارم.
#خالوراشد
@rashedansari
منصفی متخلص به " رامی" شاعر و ترانه سرای هرمزگانی و دیگر عزیزانی که اگر بخواهم نام تک تک ایشان را بنویسم مثنوی هزارمن کاغذ خواهد شد!
و اما طرح روی جلد زیبا و صفحه آرایی خوب و تایپ کم اشتباه شعرها یک طرف و انتخاب عنوان خوب کتاب طرفی دیگر. قابل توجه شاعران جوانی که احیانا در این (وانفسای گرانی کاغذ و ممیزی های غیر منطقی و گسترش فضای مجازی ، قصد انتشار کتاب را دارند!) این که انتخاب نام کتاب بایستی همچون نام فرزندان مان مهم و با ارزش باشد.
حال چرا باشمو یا همان روسری لیلی؟ دلیل آن می تواند هم شخصی باشد که به بنده و خواننده ارتباطی ندارد و هم می تواند اشاره به بیتی از همین کتاب داشته باشد."يكي داغ دل مجنون همي شَي تازه ببه"/چُكِ باشمخويِ ليلي اَ جلو باد اَگِره"
برگردان: یکی داغ دل مجنون هی می خواهد تازه شود/ گوشه ی روسری لیلی رو جلوی باد می گیرد....
کتاب در قطع رقعی و در ۱۰۴ صفحه به قیمت ۱۰هزارتومان توسط انتشارات طنین سخن چاپ و وارد بازار کتاب شده است.
به هر حال چون در این جا قصد نقد و گفتن نقاط ضعف شعرهای این دفتر را نداریم و صرفا همان گونه که در بالا عرض شد ، هدف فقط معرفی کتاب و ادای دینی است به این شاعر جوان ؛ در ادامه تعدادی از ابیات مجموعه ی مزبور را با هم مرور می کنیم:
"عاشقی تا شَه سِرَت زَه موچی تَز کله اَشِه/انگار اِشکالی یَکوگون چَشِ صیاد اَگره..."
برگردان به فارسی: عاشقی تا به سرت زد همه چیز از سرت بیرون می رود/ انگاری شکاری یک مرتبه چشم صیادی را می گیرد....
و: " مُردُم و زِندو وابُدُم مِن شوِویَی که امدُنو/ مِن که مو نَخچُش اُمنیو تَ رو به رو اُدا بُدو" برگردان به فارسی: مردم و زنده شدم آن شبی که فهمیدم/ همان کسی که دوستش ندارم (ازش متنفربودم) رو به رویت نشسته بود..." و:
"اِرُز كه سِي كُلُّ موكس راز مو برملا بودو/
مَي تَبُگُم چه حرفيَي بُتِّ خِرُم شُبابُدو"
برگردان:امروز که برای همه راز من برملا شده است/ می خواهم به شما بگویم چه حرف هایی در گلویم مانده بود..
و:
"صد وِلاتْگو بُر سفر شايد موچي تز ياد اوشه/
وقته خوت مَمرَه نَبِش مَي وانبه مَي وانَشُم"
برگردان: صد بار گفتی برو سفر شاید همه چیز را فراموش کنی/ وقتی خودت همراهم نباشی می خواهم نباشد می خواهم نروم...
و:
"هر چه از هجرش بنالم حالم از مِن بدترن/
مِن تُووِشتي كه تِ جونم وِي تِ گفتارم نيو"
برگردان: هر اندازه از هجرش بنالم حالم از آن بدتر است/ آن حرارت و آتشی که در جانم افتاده در گفتارم نیست..
و در بخش غزل های فارسی نیز این ابیات را برای شما عزیزان انتخاب کرده ام :فكرهايي به سرم مي زد و می دانستم
كمترين پاسخ ناموسی شان كشتن بود....
و:
بميرم يا بپا خيزم، چه فرقی می كند وقتی
فرودم را نمی بينی، فرازم را نمی دانی....
و همچنین:
دلبر جنوبی ام سبزه روی قد بلند
پيش هركسی نگو پيش هركسی نخند....
و:
رو به هر كه ميكنم غرق در خيال توست
از طلافروش شهر تا گدا و مستمند...
و:
دلم حس ميكند گر چه سراغ من نمی آيی
تو وابسته تری از من ولی عمدا نمی آیی
در پایان برای سیدمرتضی قتالی و تمامی شاعران فداغی از جمله آقایان:فریدونی، خشنود، خرم نژاد، باقری، نعمتی ، خجسته،قاسم نژاد،زمانی،راهپیما، خدامی، رنجبر، غلامیفرد(برادرمرحوم)،سیدسجاد و خانم های شاعر...آرزوی موفقیت و بهروزی را دارم.
#خالوراشد
@rashedansari
خالوبندی!
شوخی با نشریات استان
نوشته ی: راشد انصاری ( خالو راشد)
Khaloo.rashed@gmail.com
صبح ساحل: « به بارندگی های امسال امیداور باشیم یا نه؟»
خالو راشد: تا این لحظه،( لحظه ای که روزنامه برای صفحه آرایی آماده می شود) که ما فقیر فقراها ظاهراً از سوی خداوند متعال نیز تحریم هستیم! قربانش گردم دو بار طی هفته گذشته و هفته جاری در بندرعباس شاهد بارش باران بوده ایم، اما هر دو بار گلشهر جنوبی و شمالی از این نعمت الهی برخوردار بوده است!
این در حالی است که در محلات فقیر نشینی نظیر شهید جعفری ( محله خالو راشد)، محله ی شمیلی ها، محله ی برکه گرد و ... قطره ای باران نباریده است!
*
سایت فردای هرمزگان: « نانی که به دست مردم هرمزگان می رسد با کیفیت و استاندارد نیست.»
خالو راشد: مگر آبی که به دست مردم هرمزگان می رسد، با کیفیت و استاندارد است که نانش باشد ؟! حرف ها می زنید ... خدا کند از این به بعد لااقل مدیرانی که به دست ( ببخشید به استان هرمزگان) می رسند، با کیفیت و استاندارد باشند! حالا نان و آبش پیش کش !
*
دریای اندیشه: « هر کاری از دستمان برآید، برای زائران اربعین انجام می دهیم»
خالو راشد: حتی اگر فرصت شد، کلاه سرشان می گذاریم!
به نقل از رسانه ها فرد یا افرادی با گرفتن پول از زائران هرمزگانی، آنان را برای اربعین تا مرز شلمچه برده و اکنون گریخته اند ...
***
دریا: « نمایشگاه مطبوعات امسال برگزار نمی شود.»
خالو راشد: اصلاً خودِ مطبوعات را می خواهید چه کار که نمایشگاهش برگزار بشود یا نشود! تعطیل کنید برود پی کارش ...
#خالوراشد
@rashedansari
شوخی با نشریات استان
نوشته ی: راشد انصاری ( خالو راشد)
Khaloo.rashed@gmail.com
صبح ساحل: « به بارندگی های امسال امیداور باشیم یا نه؟»
خالو راشد: تا این لحظه،( لحظه ای که روزنامه برای صفحه آرایی آماده می شود) که ما فقیر فقراها ظاهراً از سوی خداوند متعال نیز تحریم هستیم! قربانش گردم دو بار طی هفته گذشته و هفته جاری در بندرعباس شاهد بارش باران بوده ایم، اما هر دو بار گلشهر جنوبی و شمالی از این نعمت الهی برخوردار بوده است!
این در حالی است که در محلات فقیر نشینی نظیر شهید جعفری ( محله خالو راشد)، محله ی شمیلی ها، محله ی برکه گرد و ... قطره ای باران نباریده است!
*
سایت فردای هرمزگان: « نانی که به دست مردم هرمزگان می رسد با کیفیت و استاندارد نیست.»
خالو راشد: مگر آبی که به دست مردم هرمزگان می رسد، با کیفیت و استاندارد است که نانش باشد ؟! حرف ها می زنید ... خدا کند از این به بعد لااقل مدیرانی که به دست ( ببخشید به استان هرمزگان) می رسند، با کیفیت و استاندارد باشند! حالا نان و آبش پیش کش !
*
دریای اندیشه: « هر کاری از دستمان برآید، برای زائران اربعین انجام می دهیم»
خالو راشد: حتی اگر فرصت شد، کلاه سرشان می گذاریم!
به نقل از رسانه ها فرد یا افرادی با گرفتن پول از زائران هرمزگانی، آنان را برای اربعین تا مرز شلمچه برده و اکنون گریخته اند ...
***
دریا: « نمایشگاه مطبوعات امسال برگزار نمی شود.»
خالو راشد: اصلاً خودِ مطبوعات را می خواهید چه کار که نمایشگاهش برگزار بشود یا نشود! تعطیل کنید برود پی کارش ...
#خالوراشد
@rashedansari
خوش باور(۱)
سروده: راشدانصاری(خالوراشد)
هر کسی چیزی بگوید زود بـاور می کند
دست کم چیزی که دارد سود باور می کند!
فی المثل یخچال اگر می خواست اصلا شک نکن
"آزمایش" را بگو kenwood باور می کند!
یا اگر گفتی به زودی ریشه ی ظلم و سـتم،
می شـود از بیخ و بن نابود! باور می کند
فرق جنـس ماده و نر را نمی داند ، لـذا
نام دخـتر را بگـو داوود بــاور می کـند
طفلکی از بس که خوب و سر به راه و ساده است
هر چه را مقبول یا مردود ، باور می کند
بارها گفتم که ای خنـگ خدا باور نکن
جن و آل و هر چه نامشهود! باور می کند
قصه ی جن و پری و آل امری عادی است
هرکسی چیزی بر آن افزود باور می کند
بندری باشـی خودت را اهل تهران جا کنی
یا بگویی اهل گرمارود، باور می کـند
بر همیـن منوال اگر گفتند اهل .......ن،
دست و دلبازند و اهل جود ، باور می کـند!
تا بگـویی کـاروان زندگی بـی سـاربان
رفته تا سرمنزل مقصود ، باور می کند
گر که پنهان باده می نوشد فقط از سادگی است
آن چه می گویند چنگ و عود، باور می کند (۲)
او جناح راست یا چپ را نمی داند کجاست
هر که هر فرمایشی فرمود ، باور می کند
گرچه او حتی به چشـم خود ندارد اعتماد
هر چه می گوید عمو "محمود" باور می کند!
یا اگر شخصی بگوید طبـق قانون جـدید
روز روشن می شوی مفقود ، باور می کند!
نفت و گاز و معدن ما را که می بیند ، ولی
بازهم این قحطی و کمبود... باور می کند!
شاعر و سیگار و افیون ، هر سه همزاد همند
شـعر را تنـها به ضرب دود باور می کند
قافیه تنگ است! ناچارم بگویم دوسـتان
دوستی دارم که خیلی good باور می کند!
پی نوشت:
۱- باهمکاری فخرالدین زارعی
۲-دانی که چنگ و عود چه تقریر می کنند/ پنهان خورید باده که تعزیر می کنند
#خالوراشد
@rashedansari
سروده: راشدانصاری(خالوراشد)
هر کسی چیزی بگوید زود بـاور می کند
دست کم چیزی که دارد سود باور می کند!
فی المثل یخچال اگر می خواست اصلا شک نکن
"آزمایش" را بگو kenwood باور می کند!
یا اگر گفتی به زودی ریشه ی ظلم و سـتم،
می شـود از بیخ و بن نابود! باور می کند
فرق جنـس ماده و نر را نمی داند ، لـذا
نام دخـتر را بگـو داوود بــاور می کـند
طفلکی از بس که خوب و سر به راه و ساده است
هر چه را مقبول یا مردود ، باور می کند
بارها گفتم که ای خنـگ خدا باور نکن
جن و آل و هر چه نامشهود! باور می کند
قصه ی جن و پری و آل امری عادی است
هرکسی چیزی بر آن افزود باور می کند
بندری باشـی خودت را اهل تهران جا کنی
یا بگویی اهل گرمارود، باور می کـند
بر همیـن منوال اگر گفتند اهل .......ن،
دست و دلبازند و اهل جود ، باور می کـند!
تا بگـویی کـاروان زندگی بـی سـاربان
رفته تا سرمنزل مقصود ، باور می کند
گر که پنهان باده می نوشد فقط از سادگی است
آن چه می گویند چنگ و عود، باور می کند (۲)
او جناح راست یا چپ را نمی داند کجاست
هر که هر فرمایشی فرمود ، باور می کند
گرچه او حتی به چشـم خود ندارد اعتماد
هر چه می گوید عمو "محمود" باور می کند!
یا اگر شخصی بگوید طبـق قانون جـدید
روز روشن می شوی مفقود ، باور می کند!
نفت و گاز و معدن ما را که می بیند ، ولی
بازهم این قحطی و کمبود... باور می کند!
شاعر و سیگار و افیون ، هر سه همزاد همند
شـعر را تنـها به ضرب دود باور می کند
قافیه تنگ است! ناچارم بگویم دوسـتان
دوستی دارم که خیلی good باور می کند!
پی نوشت:
۱- باهمکاری فخرالدین زارعی
۲-دانی که چنگ و عود چه تقریر می کنند/ پنهان خورید باده که تعزیر می کنند
#خالوراشد
@rashedansari