راشد انصاری
801 subscribers
271 photos
24 videos
98 files
287 links
خالو راشد
Download Telegram
خالوبندی!

شوخی با نشریات استان
نوشته ی: راشدانصاری(خالوراشد)

دریای اندیشه:"بندرعباس، شهر بدون تفریح."
خالوراشد: ناشکری هم حدی دارد! کافی است شما سری به خورگورسوزان(شهناز) بزنید تا بدانید که بندرعباس نیز جای تفریح دارد! یکی از بهترین مکان های تفریح و جذب توریسم همین خور است! اول صبح همراه با نسیم صبحگاهی و استشمام بوی مطبوع آب های زلال و گل های اطراف این خور هر عابر پیاده و شهروندی را مست و مدهوش می کند. دیدن سگ های تر و تمیز ِ ولگرد در حاشیه این خور و همچنین رفت و آمد معتادهای همیشه در صحنه ی داخل خور و برگزاری میتینگ های این عزیزان در زیر پل شهناز، بر زیبایی های خور یادشده افزوده است!
یکی دیگر از مکان های تفریحی و بسیار زیبای بندرعباس، دریاچه ی 22 بهمن است که در این فصل محل تجمع انواع و اقسام حیوانات اهلی، وحشی و حشرات موذی و غیر موذی است!
آب های آلوده ی این دریاچه که مصداق آن ضرب المثل معروف:" آب که یک جا بماند می گندد.." است، در برخی مواقع صحنه های بسیار زیبا و منحصر به فردی را خلق می کند...
به لحاظ بهداشتی نیز یکی از تمیزترین مکان هایی است که تاکنون در کره زمین مشاهده شده است!
و ده ها موارد دیگر که از حوصله ی ما و گنجایش این ستونِ کوتاه خارج است...
در کل دریاچه ی ۲۲ بهمن به رود دانوب گفته برو کنار بذار باد بیاد رفیق!

ندای هرمزگان: "هر مدیری خیانت کرد مُهر خیانت بر پیشانی او بزنید."
خالوراشد: حرکت خوب و بدیعی است اما برای انجام این کار موانع گوناگونی سر ِ راه ملت وجود دارد.
به عنوان مثال بیشتر مدیرانی که خیانت می کنند ، بی خبر می روند کانادا و سایر کشورهای خاک بر سری! خب، این جاست که شاعر می فرماید: " دست ما کوتاه و خرما بر نخیل!" وانگهی اگر مدیری دست و پاچلفتی مثلا قبل از خروج در فرودگاه دستگیر شد، ما در آن لحظه مُهر را از کجا گیربیاوریم که بلافاصله محکم بزنیم روی پیشانی نامبرده؟! و یا این که اصولا مهر خیانت در حال حاضر دست چه کسی است و کجا نگهداری می شود؟!
و اما آمدیم و مدیری خیانت کرد و دستگیر هم شد ، ولی سراسر پیشانی اش مملو از جای مُهر نماز و....بود و دیگر فضای خالی و کافی برای زدن مهر خیانت روی پیشانی اش وجود نداشت! آن وقت تکلیف چیست؟ آیا می توانیم مهر خیانت را جای دیگرش بزنیم؟!

صبح ساحل:" ۲۱۰ مقام دولتی باید پست خود را ترک کنند."
خالوراشد: به نظر بنده اصل این خبر اشکال دارد و صحیح نیست ، چرا که ترک کردن کار بسیار دشواری است!
اگر چه ترک اعتیاد با اراده ای قوی و تحمل مقداری درد و سختی ، شدنی است اما ترک پست و مقام برای آدمی زاد چیزی است در مایه های غیر ممکن!

دریا:"آب شرب غرب قشم به زودی تامین می شود."
خالوراشد: این هم از عجایب روزگار است که وسط آب باشی و آب نداشته باشی!!
مگر تخم آب شیرین کن ملخ خورده که....!
شیر مادر حلالت شاعر که ظاهرا این شعر را سال ها و شاید قرن ها پیش برای چنین روزی و برای مردم غرب قشم سرودی:" یار در خانه و ما گرد جهان می گردیم/ آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم!"

دریای اندیشه: "مردم سرمایه های نظام هستند."
خالوراشد: بر منکرش لعنت.اما فقط برای ایام انتخابات و....نباشد!

دریای اندیشه: « جا به جایی دانش آموزان با وانت بار در مدارس روستایی ممنوع است »
خالو راشد: باید زودتر از این ها ممنوع می شد! باور کنید قبلاً که دانش آموزان با اُلاغ جا به جا می شدند، خطر کمتری داشت! اگر می دانید نمی توانید جلوی این کار را بگیرید، بر گردید به همان سیستم خری سابق !

ندای هرمزگان: « کیسه گشاد فرصت طلبان برای جیب ته کشیده مردم.»
خالو راشد: آی گفتی! واقعاً این کیسه ها آن قدر گشاد و عمیق هستند که سر و ته آن مشخص نیست! بنا به گفته ی کارشناسان این حوزه
( با حوزه هنری و ... اشتباه نشود!) کسی تاکنون موفق به کشف تَه این نوع کیسه ها نشده است... این در حالی است که اکثر غارهای اسرارآمیز موجود در کشورمان توسط کاوشگران کشف و شناسایی شده اند!
البته برخی لباس های مردانه هم داریم که سمت چپ و راست آن جیب هایی قرار دارد شبیه چاه های عمیق در دلِ کویر! این نوع جیب بیشتر به مسوولان عزیز تعلق دارد نه مردم ...
این جیب های منحصر به فرد هر چیزی را که بریزی داخل آن چه حلال و چه حرام بلافاصله بلعیده می شود. لامصب بیت المال و غیر بیت المال حالیش نیست !
حالا بی شوخی از گشادی و تنگی اش که بگذریم، عجب تیتری بود.

دریای اندیشه: « کیف پولی که هرگز گم
نمی شود.»
خالو راشد : اختیار دارید، در کشور ما شتر با بار که هیچ ( چون این ضرب المثل خیلی قدیمی شده!) دکل نفتی، کشتی، خانه های مسکن مهر
و ... در یک پلک به هم زدن گم می شود، کیف پولی که دیگر عددی نیست !!
#خالوراشد
@rashedansari
تقدیمی ها:
با سپاس از لطف دوستان که بنده نوازی می کنند و ....
تقدیم به ......راشد انصاری عزیز

عطر نفس ات ؛باز پراکنده شده
شعر تو‌ شراب روحِ خواننده شده

این بار، رباعیاتِ خالو راشد
خود خطِ مسیرِسبک آینده شده

محمد بقالان_اهواز
*********

هم نسل مهاجران و انصاری بود
زهرش به زبان طنزِ خود، کاری بود

پرسید کسی که چیست او؟..گفتم که
مردی که چنان خروس من لاری بود!
جواد ضمیری_رودان

********

کلام طنز خالو بی نظیراست
زطنازان بادرک و دلیراست

برای گفتن حق و حقیقت
زبان کودک و برنا و پیر است
تقدیم به خالو راشد عزیز و به پاس خدمات فرهنگی این عزیز
علی طاهری_سیمکان 💐
****

تقدیم به سه تن از طنزپردازان خوب کشور:
ای چرخ فلک که زیرک و عیاری
در چنته ی خود چه گوهرانی داری

بر پهنه ی کهکشان طنزت بِنِگر
شروین و جواد و راشد انصاری

سروده: ‌جواد فرج پور_شیراز
پی نوشت:
منظور شروین سلیمانی
جوادنوری همدانی و....

#خالوراشد
@rashedansari
تدریس زبان!
نوشته ی: راشدانصاری

مغازه ی یکی از همشهری هایم نشسته بودم، جوانی وارد شد که ظاهرا مشتری بود.
به محض ورود صدای عرعر الاغ را از خودش در آورد. خیلی عالی. حتی از خود ِ الاغ هم بهتر.
گفتم:"شما با این استعدادت شغلت چیه؟" گفت:"بی کارم."گفتم:"راحت می تونی توی این شهر با تدریس زبان خری، کسب درآمد کنی...."
گفت:"پیشنهادِ خوبیه، باید با خانواده م مشورت کنم، اما مشکله قبول کنن."
گفتم:" وقتی شروع کردی به تدریس و چهل پنجاه هنرجو رو جذب کردی و واسه هر ترم چند میلیون تومن گیرت اومد، اون وقت خانواده ات قدرتو می دونن." گفت:" درسته ولی نمی دونم با چه زبونی راضی شون کنم؟"
گفتم:"با همین زبون!"

#خالوراشد
@rashedansari
عاقلانه کور باش!
سروده:راشدانصاری(خالوراشد)

 ﻣﺜﻞ ﺳﺎﺑﻖ ﺑﻌﺪ ﺍﺯﯾﻦ ﻫﻢ ﺗﺎﺑﻊ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺑﺎﺵ
ﺣﺮﻑ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ ﺭﻫﺎ ﮐﻦ، ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﻣﺰﺩﻭﺭ ﺑﺎﺵ
 
ﺁﻥ ﭼﻪ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﯼ، ﻧﺪﯾﺪﯼ! ﮐﺎﻣﻼ‌ْ ﻣﻔﻬﻮﻡ ﺷﺪ ؟
ﻭﺍﺿﺢ ﻭ ﺭﻭﺷﻦ ﺑﮕﻮﯾﻢ ، ﻋﺎﻗـﻼ‌ﻧﻪ ﮐﻮﺭ ﺑﺎﺵ
 
ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺑﺮ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩﺍﺗﺖ ﺍﮔﺮ ﺷــﺪ ﻣﻌﺘﺮﺽ
ﻭﻝ ﮐﻦ ﺁﻥ ﻭﺍﭘﺴﮕﺮﺍ ﺭﺍ ! ﺍﺯ ﺧﺮﺍﻓــﻪ ﺩﻭﺭ ﺑﺎﺵ
 
 ﻋِﺮﻕ ﻣﻠﯽ، ﻋﺸﻖ ﻣﻠﯽ، ﺩﻭﻍ ﻣﻠﯽ، ﮐﺸﮏ ﻭ ﭘﺸﻢ
ﺳﺎﺯﻣﺎﻥ ﻫﺎﯼ ﺳـﯿﺎﻩ ﻭ ﻏﯿﺮﻩ ﺭﺍ ﻣﺎﻣﻮﺭ ﺑﺎﺵ
 
 ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺩﻭﺯ ﻭ ﻓﺮﯾﺐ ﻭ ﺣﻘــﻪ ﮔﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﻧﮑﺮﺩ
ﯾﮏ ﺗـﻨﻪ ﻋﻘﺪﻩ ﮔﺸـﺎﯼ ﺣﻘﻪ ﯼ ﻭﺍﻓﻮﺭ ﺑﺎﺵ
 
 ﻃﺎﻟﺐ ﺗﺎﺟﯽ، ﯾﺰﯾﺪﯼ ﮐﻦ ، ﺑﺒﺮ ﺣﻠﻘـﻮﻡ ﺣﻖ
ﺩﺍﺭ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺍﮔﺮ ، ﺣﻼ‌ﺝ ﺷﻮ ، ﻣﻨﺼﻮﺭ ﺑﺎﺵ
 
 ﺍﺯ ﺷﺮﺍﺏ ﻭﻋﺪﻩ ﻫﺎﯾﺖ ﺳﺮﺧﻮﺵ ﻭ ﻣﺴﺘﯿﻢ ﻣﺎ
ﻏﻮﺭﻩ ﯼ ﻣﺤﻀﯽ! ﺑﯿﺎ ﻟﻄﻔﺎ ﮐﻤﯽ ﺍﻧﮕﻮﺭ ﺑﺎﺵ
 
 ﺷﯿﺮ ﺑﺎﺵ ﺁﻥ ﺟﺎ ﮐﻪ ﺑﺎﻧﮓ ﻭﻋﺪﻩ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﺩ ﺑﻠﻨﺪ
ﭼﻮﻥ ﮐﻪ ﺁﻣﺪ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﭘﺎﯼ ﻋﻤﻞ ﻣﻌﺬﻭﺭ ﺑﺎﺵ
 
 ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﺑﺎ ﻣﺮﮒ ﻧﺎﻣﺖ ﺭﺍ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﯽ ﺑﺮﻧﺪ
ﻣﺮﺣﻤﺖ ﮐﻦ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﻣﺮﺣﻮﻡ ﺷﻮ ، ﻣﻐﻔﻮﺭ ﺑﺎﺵ
 
 ﺍﻧﺘـﻈﺎﺭ ﻓﺘﺢ ﺟﺎﻡ ﺍﺯ ﺭﺷﺘﻪ ﻓﻮﺗـﺒﺎﻝ ﻧﯿﺴﺖ
ﻗﻬـﺮﻣﺎﻥ ﯾﮑﻪ ﺗﺎﺯ ﻋﺮﺻﻪ ﯼ ﭘﺎﺳﻮﺭ ﺑﺎﺵ!
 
 ( ﺑﯿﺖ ﺑﺎﻻ‌ ﻣﺸﮑﻞ ﺷﺮﻋﯽ ﺍﮔﺮ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﺒﺨـــﺶ
ﺍﯼ ﻗﻠﻢ ! ﻗﺪﺭﯼ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﻗﺪﺭﺕ ﺳﺎﻧﺴﻮﺭ ﺑﺎﺵ)
 
 ﺩﺧﺘﺮﻡ ! ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺯﺑﺎﻧﯽ ﮐﺎﺭ ﺩﺳﺘﺖ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ
سرد ﺑﺎﺵ ﻭ ﺗﻠﺦ ﺑﺎﺵ ﻭ ﺗﻨﺪ ﺑﺎﺵ ﻭ ﺷﻮﺭ ﺑﺎﺵ
 
 ﺩﺭ ﻃﺒﯿﻌﺖ ﻫﺮ ﺿﻌﯿﻔﯽ ﻏﺎﻟﺒــــﺎْ ﺑﺎﺯﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ
ﭘﺲ ﺑﺮﺍﯼ ﺯﻧﺪﻩ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﮐﺎﻣــــﻼ‌ْ ﺧﺮ ﺯﻭﺭ ﺑﺎﺵ !
 
 ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻩ ﺍﻡ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﮐﺴﺐ ﺷﻬﺮﺕ ﺍﺳﺖ
ﭘﺲ ﺗﻮ  ﻫﻢ ﮔﻨﺪﯼ ﺑﺰﻥ ،ﺩﺭ ﻧﻮﻉ ﺧﻮﺩ ﻣﺸﻬﻮﺭ ﺑﺎﺵ!
 
 ﯾﺎ ﺑﯿـﺎ ﺑﺎ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾــﺖ ﺧﻨــﺪﻩ ﺭﺍ ﺗﺮﻭﯾﺞ ﮐﻦ
ﯾﺎ ﺑﺮﻭ ...............................!!

#خالوراشد
@rashedansari
مناجات نامه ی طنز
سروده: راشدانصاری(خالوراشد)

خدایا جیب من را پُر بفرما
مرا با تاجران دَم خور بفرما

خودت در این شرایط خانمم را
نصیحت کن که کم غرغر بفرما

نمی گویم نُه ِ ما را بکن دَه
ولی وان تو تِری را فُر بفرما!

و اما نان ِ بن سلمان و آل اش
به جان مادرت آجر بفرما!

به جای ثروت سرشار ِ این قوم
براشان کاه در آخور بفرما

بیا و نسل شان را منقرض کن
شبیه نسل دایناسور بفرما

تو که یک دهکده گاو آفریدی
ریاست را به یک اُشتر بفرما!

اگر چه ابن سعد این جا زیاد است
درین لشکر یکی را حُر بفرما

زمین افتاده دست ِ خاک و آتش
جهان را خالی از عنصر بفرما

کمی هم ابرها را بارور کن
و شب ها بر زمین شُرشُر بفرما

برای پاکی ِ دست مدیران
تمام آب ها را کُر بفرما!

زمین ِ مفسدان ِ اقتصادی
اگر فرصت نمودی سُر بفرما

وطن را بی نیاز از مُشت و مال ِ
برادرهای ماساژور بفرما!

بیا در راستای با حجابی
سر زرافه هم چادر بفرما

بگیر از دست ِ او خرطوم فیل و
شماعی زاده را کلهر بفرما

کسی مانند لُرها ساده دل نیست
سران مملکت را لُر بفرما!

اگر شعرم سیاسی شد ، دقیقا
از آن بالا خودت سانسور بفرما!

مرا ویران کن و از نو بنا کن
به جای شاعری ، قلدر بفرما

زبانم لال اگر در خواب نازی
اقلا اندکی خُرخُر بفرما!

#خالوراشد
@rashedansari
گنجینه پاک
سروده: راشدانصاری

گنجینه ی پاک ِ ذات ِ سرمد ،احمد
تا عرش ِ خدای رفت و آمد، احمد

در خاطره ی سپید معراج نوشت
طاها، یاسین ،امین، محمد، احمد🌷

#خالوراشد
@rashedansari
خالوبندی!
شوخی با نشریات استان

نوشته ی: راشد انصاری ( خالو راشد)
Khaloo.rashed@gmail.com
دریا:«محاکمه عاملان فروش گندم مخلوط با ماسه به هرمزگان.»
خالو راشد: محاکمه چرا؟ تشویق کنید این مغزهای اقتصادی را . کشورهای غربی شبانه روز تلاش می کنند تا به حساب خودشان پیشرفت کنند! اما ما بی هیچ تلاشی می نشینیم و مغزمان را به کار می اندازیم و نتیجه اش می شود کارهای خارق العاده این چنینی.
باور بفرمایید در هیچ جای دنیا شرایط به خوبی ایران نیست . خاکِ به این حاصل خیزی را در کجای دنیا سراغ دارید؟ آن وقت در این برهه حساس کنونی برخی رسانه های داخلی کارشان فقط سیاه نمایی است. عده ای از قلم به دستان مزدور فکر می کنند پس از تحریم های آمریکا اقتصاد مملکت چنین و چنان خواهد شد و...
اصلاً خودِ آمریکا ببینید می تواند از ماسه گندم تولید کند ؟! آمریکا که هیچ از آمریکا گنده تر هم توان این کار را ندارد. کافی است خودمان را باور کنیم !
هفته گذشته تعداد 5 سرویس ماسه ریختیم داخل زمین مان در روستا برای پِلاسر یک چهار دیواری، ولی پس از شنیدن این خبر از ادامه کار منصرف شدیم. حالا نرخ سرسام آور مصالح و ... به کنار، فکر کردم پس از بارندگی های اخیر ان شاالله هنگام درو از ماسه ها گندم برداشت خواهیم کرد و به تولید انبوه که رسید از محل فروش آن برای ادامه کار استفاده می کنیم.
شاعری می فرماید :« از مکافات عمل غافل مشو / گندم از ماسه بروید جو زسنگ!» قافیه مافیه هم که کشک!
و شاعر دیگری می فرماید: « مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو/ یادم از کشته ی خویش آمد و هنگام درو ... »
چه ربطی داشت؟ خدا می داند و بس ... ! در این جا هرگز به دنبال ربط داشتن چیزی نباشید ...

دریای اندیشه: « آمریکا یک بلوف خانه است.»
خالو راشد: واقعاً همین طور است! می گوید، از برجام خارج می شویم و خارج نمی شود، می گوید، سفارتش به بیت المقدس منتقل می کند و نمی کند، می گوید از معاهده محیط زیستی پاریس خارج می شود، اما نمی شود! می گوید دیوار یا حایل مرزی بین مکزیک و ایالات متحده می کشد، اما نمی کشد! می گوید ورود ایرانی ها و 6 کشور به آمریکا را ممنوع می کنم و نمی کند! و هزاران چرت و پرت دیگر که می گوید و همه اش بلوف است...

#خالوراشد
@rashedansari
انواع گدا
نوشته ی: راشدانصاری

اصولا ما جنوبی ها از قدیم الایام به شدت مهمان نواز بوده ، هستیم و خواهیم بود! و در این زمینه شهره ی آفاق و انفس.
در همین راستا همه ساله همزمان با فرا رسیدن فصل سرما (پاییز و زمستان) پذیرای انواع و اقسام میهمان خواهیم بود.
گزینه ی یک: معمولا در فصل یاد شده سیل مهمان از سراسر کشور به سوی استان ما سرازیر می شود که در میان آن ها همه گونه آدم از قشرهای مختلف پیدا می شود: گچ کار، کاشی کار، جوشکار، کارگر (عمله ی سابق) ، مسافرکش، لوله کش، دست فروش، برادران معتاد، سارق، کلاه بردار، کیف قاپ، اراذل و از همه مهم تر برادران و خواهران همیشه در صحنه متکدی(گدای سابق!).
گزینه ی دو: خب، چه می شود کرد دیگر؟ ما هم خون گرم هستیم و هم بسیار خجالتی! یعنی هر کسی که در ِ خانه مان را زد ، بلافاصله در را به رویش باز کرده و با آغوش باز پذیرای میهمان می شویم. از طرف دیگر مگر نه این که مهمان حبیب خداست....
گزینه ی سه: و در آن راستا که عرض شد ، گداهای محترم و محترمه! برای خالی کردن جیب هم استانی های عزیز ، شیوه های مختلفی را انتخاب می کنند که ما در این مجال کوتاه به گوشه ای از آن اشاره می کنیم. با ذکر این نکته که کماکان هنر نزد ایرانیان است و بس.
گداهای محترمی که به این شغل شریف یعنی تکدی گری مشغول هستند و به قول خودشان حاصل دسترنج خودشان را می خورند تا دستشان پیش هر کس و ناکسی! دراز نباشد ، دو دسته اند: آماتور و حرفه ای! که صد البته گروه آماتورها در حال حاضر تعدادشان کم تر است...
و باز همین دو دسته نیز به دو دسته ی وطنی و خارجکی(بیشتر خانم های پاکستانی...) تقسیم می شوند. بگذریم.
گروهی از گداها بی آن که حرفی بزنند با تکان دادن سر و دست و پا و چشمک زدن های پی در پی _ به طوری که فکر می کنید سیم های داخل بدن شان اتصال کرده باشد!_ و...اقدام به پول در آوردن می کنند. به این گروه ، گداهای بی سر و صدا چیزی شبیه (پانتومیم سابق!) اما سمج گفته می شود.
دسته ای دیگر با گفتن جملاتی از قبیل: بده در راه خدا ، به من ِ مسکین کمک کنید ، شب جمعه شب خیرات است، بچه هام یتیمن، شوهرم زندانه، و راه های دیگری _ مشخص نیست چه راه هایی_ اقدام به نان در آوردن می کنند.(به قول عزیزی برخی نان شان را از کجا در می آورند!) که به این گروه ، گداهای پر سر و صدا (از مشاغل زیان آور سابق!) و مردم آزار می گویند.
تعدادی از گداهای پولدارتر (بلانسبت خر پول سابق!) با خودرو شخصی به محل کار خود مراجعه می کنند که همانا حوزه ی استحفاظی و از قبل تعیین شده خودشان می باشد.
بعضی از گداها نیز صاحب ساختمان های چند طبقه هستند ، برخی هم با اجاره کردن تعدادی بچه قد و نیم قد و همیشه در حال خواب! و ژولیده پولیده! ( پولیده ، یعنی در حالی که ژولیده هستند ، پول درمی آورند!) چهره ی شهر را زیبا می کنند!
گروه دیگری از متکدیان نیز در هنگام گدایی خودشان را به کوری ، کری ، چلاقی و.....می زنند. این دسته گاهی اوقات قاطی می کنند. مثلا در محله ی دوهزار خودشان را به کوری می زنند و در بازار از ناحیه یک پا می لنگند اما برخی مواقع فراموش می کنند و مشاهده شده است که این عزیزان در بازار نابینا هستند ولی در دو هزار لنگ می زنند.
گروه دیگری هم هستند که اگر چه در ظاهر گدا نیستند ، اما هیچ گاه به آن چه که دارند قانع نیستند. به عنوان مثال خودشان دارای همسرانی خوب و زیبا هستند، اما باز به ناموس دیگران زیر چشمی نظر دارند! که این نیز خود نوعی گدایی محسوب می شود.
و در پایان دسته ی دیگری هستند که دوست دارند تمام ثروت دنیا به خودشان تعلق داشته باشد. این دسته حتی از خوردن اموال بیت المال و اختلاس و خوردن مال یتیم نیز ابایی ندارند که بی شک این دو گروه آخری از تمامی ِ گروه های ذکر شده خطرناک تر خواهند بود.
نتیجه: پس به این نتیجه می رسیم که گدا داریم تا گدا!!

#خالوراشد
@rashedansari
انالله و انا الیه راجعون

ابوالفضل زرویی نصرآباد(ملانصرالدین)درگذشت

دوست عزیزم «ابوالفضل زرویی نصرآباد» شاعر، پژوهشگر و طنزپرداز برجسته ایران ساعتی پیش بر اثر عارضه قلبی درگذشت.
روحش شاد...😔
به ترتیب از راست. راشدانصاری.جوادنوری.زنده یاد ابوالفضل زرویی نصرآباد و طنزپردازان ایتالیایی و.... در جشنواره بین المللی طنز سال ۸۲
عکس از راشدانصاری
آقا ابوالفضل زرویی نصرآباد و پسرم پوریا
عکس از راشدانصاری
راشدانصاری ، زنده یاد زرویی نصرآباد ، پوریاانصاری و حسین فریدونی دوست روزنامه نگارم. سال ۸۰
طنز به مثابه وجود عقرب در خانه اشراف است...

س) هميشه با خودم فكر كرده‌ام كه طنز راشد انصاري، طنزي براي عموم مردم است چون اغلب نوشته‌هاي تو از زبان مردم كوچه و خيابان و مردم عادي نوشته مي‌شوندكه البته كار ساده‌اي هم نيست. اين ساده كردن مسائل پيچيده سياسي و اجتماعي و بازگو كردنش مثلا از زبان يك كارگر يا رفتگر يا فروشنده، حالا ديگر به سبك مخصوص تو تبديل شده. پرسش اين است: در طنز چه مي‌بيني كه دوست داري همه را از لذت خواندنش بهره‌مند كني؟
ج ) بحث روی همین بهرمند کردن انسان های اطراف از آن چیزی است که توانایی انجام و تولید آن را داریم. به نظر من گوهر گم شده ی جامعه ی امروز، شادی است و مهم تر از تولید شادی، قسمت کردن آن با اطرافیان است. فی الواقع آن چه که اجر معنوی یک هنرمند تعریف شده است و من دوست دارم، لذت بردن از تقسیم آن چیزی که از وجود آدم سرچشمه می گیرد، تعریفش کنم، همين می تواند بهترین انگیزه باشد تا یک انسان شبانه بنشیند، بی خوابی بکشد تا اثری خلق کند و باعث شادی دیگران شود . در طنز چیز دیگری هم هست و آن این که علاوه بر تقسیم شادی خود با دیگران، در دردها و غصه های دیگران هم شریک می شوی و این چیزی نیست جز تمرین مداوم مهربانی و سخاوت کاری که یک طنز پرداز و یک هنرمند شبانه روز مشغول انجام آن است.

س) درجايي خواندم كه طنزهاي تو، حرف دل مردم فرودست‌ جامعه است و خودم هم اين موضوع را قبول دارم. البته درحوزه طنز معمولا با چنين قشري سروكار داريم و هم طنزنويس و هم طنزخوان بيشتر دوست دارند به قول معروف به كف جامعه توجه داشته باشند. اين قابليتي كه در طنز هست معمولا در گونه‌هاي ديگر ادبي در دوران ما كمتر يافت مي‌شود. منظورم اين است كه طنز هنوز مانند خيلي از شاخه‌هاي ادبي و هنري ديگر، اشرافي نشده و تعلق خود را با بدنه جامعه حفظ كرده‌است. چرا؟
ج) طنز هیچ گاه و در هیچ زمانی نمی تواند اشرافی شود. طنز به مثابه ی عقرب هست در خانه اشراف و هیچ گاه حتی به نظر من طنز در آن سطح نازلش که ملیجک ها در دربار برای سرگرمی اشراف انجام می دادند، باز هم کابوسی بود سرگرم کننده برای آن ها که بر اموال مردم چنبره می زدند به مردم زور می گفتند و... هیچ کسی به اندازه ی طنز پردازان با واقعیات تلخ جامعه مانوس نیست. طنز پردازی هنر تبدیل تلخی ها به شیرینی هاست. طنز نیش دارد و این نیش لازمه ی طنز است. خوشبختانه باید عرض کنم طنز چه مکتوب و چه مصور، جزو نجیب ترین شاخه های هنر و ادبیات است و این نجابت را از همین در کنار مردم بودن و بیان درد طبقه ی فرودست جامعه دارد.
س) در اغلب آثار شما مي‌توان رگه‌هاي مختلفي از سبك‌هاي مختلف طنزنويسي را مشاهده كرد. من فكر مي‌كنم علاوه بر انديشيدن به محتوا به شدت متمايل به فرم هم هستي. اين برداشت من درست است؟
ج) من همیشه سعی کرده‌ام در هر چیزی حد وسط را بگیرم و این در تمامی مراحل زندگی من هست. در شعر هم همین رویه را انتخاب کرده ام . نه محتواگرای سرسختی بودم و نه فرمالیست خشک. به محتوای آن چه که می گویم اهمیت زیادی می دهم و وسواس زیادی بعد از چه گفتن روی چگونه گفتن دارم. اعتقاد دارم یک حرف هرچند هم زیبا و عمیق باشد، وقتی در فرمی زیبا و شاکله مند قرار بگیرد، هم زیباییش دوچندان می شود و هم‌گیرایی‌اش و همیشه این رویه را هم به دوستانم و هم به شاگردانم توصیه می کنم. البته مِن باب نصیحت نه؛ بلکه توصیه ی دوستانه!
س) استان هرمزگان ظاهرا با طنز و طنزنويس رابطه خوبي دارد و تو هم توانسته‌اي انجمن طنز را در اين استان راه‌اندازي كني و هم سال‌ها در دفتر طنز حوزه هنري اين استان فعاليت داري. از وضعيت طنز و طنزنويسي در اين استان بگو و حضور احتمالي جوانترها در اين عرصه.

ج) این که فرمودید استان هرمزگان ظاهرا با طنز و طنزنویس رابطه ی خوبی دارد، از یک نظر صحیح می فرمایید. مثلا بنده علاوه بر حوزه هنری ، مدرس کانون پرورش فکری نیز هستم و در آن جا طنز مکتوب را آموزش می دهم . کارگاه و انجمن دارم که در پایان هرسال جشنواره ی طنزی برگزار می کنیم. یک بار آقای احمداکبرپور، طنزپرداز خوب کشور، داور بخش داستان این جشنواره بودند و ایشان گفتند:« من به ضرس قاطع می گویم استعداد بچه های این استان حیرت انگیز است و در هیچ جای کشور ندیده ام ...» خب! جای بسی خوشحالی است. حوزه هنری استان هم در زمینه برگزاری شب شعر طنز و چاپ کتاب طنز فعال است اما این کافی نیست. ارشاد استان فعال نیست. به لحاظ کمی از خیلی از استان های دیگر عقب هستیم. این در حالی است که استعداد در جنوب بیداد می کند. شما نگاه کنید بزرگ ترین نویسندگان و شاعران ایران جنوبی هستند. منوچهر آتشی، احمدمحمود، رسول پرویزی، عدنان غریفی ، صفدریان، امین فقیری، حسن کرمی ، باباچاهی، سید علی صالحی، قیصر امین پور، منشی زاده، اکبر پور و... نه تنها در جنوب ایران که در جنوب جهان هم همین طور است! حالا شاید دوستان فکر کنند من حس
ناسیونالیستی ام گل کرده، خیر. در آمریکا و آمریکای جنوبی که دیگر ربطی به این جا ندارد‌؛ شما ببینید بیشتر برنده های جوایز مختلف ادبی مثل نوبل، بوکرمن، پن فاکنر، گنکور، سروانتس، فمینا، کاستا و.... یا آرژانتینی است یا برزیلی یا کلمبیایی یا مکزیکی و اگر اروپایی باشد هم یحتمل پرتقالی و... است و تک و توکی از نقاط دیگر. البته در طنز نویسندگان اسلاو ( چک، لهستان، اوکراین ، بلغارستان) و روس .... هم عالی هستند .
نمی دانم شاید به خاطر طبیعت خشک و خشن جنوب باشد. شاید به خاطر شرجی باشد شاید به خاطر مصرف میگو و دیگر آبزیان باشد و...! بروند و چرایی اش را تحقیق کنند.
س) تعداد جوايزي كه در جشنواره‌هاي طنز دريافت كرده اي آن‌قدر زياد است كه نمي‌شود به همه‌شان اشاره كرد. اين نشان مي‌دهد كه بسياري از طنزنويسان بزرگ كشور كارهايت را قبول دارند. برايمان بگو كه ازميان طنزنويسان كشور، آثار چه كساني را قبول داري و از لحاظ روحي به كدام يك از طنزنويسان نزديك‌ترييد؟
ج) این نظر لطف شماست. بنده تقریبا اثری نیست در حوزه ی طنز که مطالعه نکرده باشم (اگر چه ادعای بزرگی است!) تا جایی که زنده یاد عمران صلاحی یک بار به شوخی فرمودند خالوراشد دایره المعارف طنز ایران است! خب اگر چه استادصلاحی بزرگ، محبت داشتند نسبت به شاگرد خودشان ....اما جالب است که با بیشتر و شاید همه ی طنزپردازان کشور هم ارتباط دارم و داشتم و هم آثارشان را مطالعه کرده ام. از عبید و و...که بگذریم،بنده آثار بهرام صادقی، غ داوود(منوچهرصفا)، آقاجمال خوانساری صاحب کتاب ( عقایدالنسا.کلثوم ننه)، (زهرالربیع) اثر سیدنعمت الله جزایری،پزشکزاد، تنکابنی، مجابی، اسدی پور، منوچهرمحجوبی، جمال زاده، هدایت، صلاحی، دهخدا، صابری، منوچهر احترامی،نبوی، شجاعی، زرویی نصرآباد، علومی، اسماعیل امینی، رفیع، رویاصدر، رها و.... در حوزه ی نثر (داستان و رمان و نثرکوتاه) طنز مطالعه کرده ام. و اما آثار چه کسانی را قبول دارم؟ باید عرض کنم که همه ی آثار کسانی را که نام بردم قبول دارم و دوست دارم. حالا دوست داشتن زیاد و کم دارد دیگر... مثلا همه ی آثار صلاحی خوب و شیرین است. اندرآداب و احوال صفا عالی است. سنگر و قمقه های خالی صادقی بی نظیر است. چرند و پرند دهخدا عالی است . دموکراسی و دموقراضه شجاعی خیلی خوب است و...از بین آثار طنزپردازان جهان هم از دوران رنسانس یعنی رابله، سروانتس خالق دن کیشوت ، لوییجی پولچی و بوکاچیو بگیر تا تریسترام شندی، چخوف، گوگول، ناباکوف، زوشنکو، یاروسلاو هاشک، کاپولاچک، مردی بنام اوه ، زادورنوف، اسلاومیرمروژک، سداریس، صلحی دلک، عزیزنسین، ایزگو، سورنتینیو و.... دوست دارم و تقریبا همه را خوانده ام.
و در حوزه ی شعر طنز از حافظ و سعدی و مولانا و انوری و فروغ و نیما و اخوان که بگذریم و بیشتر شعرهای طنزشان زیر سایه جد مانده است، سیداشرف الدین، ذبیح بهروز شاعرطنزپرداز بسیار قدرتمندی است. ابوتراب جلی گل سرسبد طنزسراهای ایران است. خرسندی، عباس فرات، زرویی، فیض، رسولی، اسماعیل امینی ، عالی پیام، خوش عمل و... _سه نقطه را گذاشتم شاید نامی از قلم بیفتد..._ از بهترین های شعر طنز ایران هستند.وتعدادی جوان که عالی هستندمثل....
و این که به لحاط روحی به کدام یک از طنزپردازان نزدیک ترم درست نمی دانم.الله و اعلم

س) طنزنويس برجسته اي چون عمران صلاحي معتقد بود كه طنز روزنامه‌اي، بخصوص ازنوع سياسي‌اش داراي تاريخ مصرفي محدود است و زمانه‌اش خيلي زود به سر مي‌رسد. به نظر تو كه سال‌هاست دستي در طنزروزنامه‌اي داري، اين اظهارنظر تا چه اندازه صحيح و تا چه اندازه ناصحيح است؟
ج) نکته بسیار مهم و درستی است اما توجه داشته باشیم که طنز روزنامه ای و تاریخ مصرف دار هم می تواند ماندگار باشد و این بستگی به قلم طنزپرداز دارد که چگونه از پس کار برآید ... به عنوان مثال علامه دهخدا هم طنز روزنامه ای در صوراسرافیل می نوشت اما به دلیل سواد بالا و احاطه ای که به ادبیات فارسی و جهان و همچنین اشرافی که در حوزه ی فرهنگ بومی داشت ، چنان از عهده ی کار برآمده است که هر گاه "چرندوپرند" بخوانید به روز است و فکر می کنید برای همان دوران نوشته است. و یا از امروزی ترها صلاحی عزیز مثلا در کارنامه و بخارا و....طنزش را براساس اتفاق و حادثه ای که همان روز رخ داده بود می نوشت اگر چه ادبیت کارش از خیلی ها بیشتر بود ، ولی دویست سیصد سال دیگر نیز نیازی نیست برای مطالعه آثارش به تاریخ رجوع کنیم. و همچنین اکبراکسیر از آستارا که بیشتر شعرهای طنزش ماندگار است گرچه گاهی اوقات در باره ی موضوعات روز مثل خشک شدن زاینده رود و دریاچه ی ارومیه، تخت جمشید، محیط زیست و اتفاقات و مسایل روزمره می گوید ولی تاریخ مصرف دار نیست. علاوه بر مواردی که عرض شد، طنز روزنامه ای و روزانه یا همان ژورنالیستی اگر تاریخ مصرفش هم بگذرد مزیت دیگری دارد. یعنی نیازی نیست ما برای مطالعه
ی تاریخ قوم و ملتی، به کتب صرفا تاریخی و خشکی که شاید تنوعی نداشته باشد مراجعه کنیم. بلکه پیشنهاد می کنم فقط طنزهای روزنامه ای و روزانه آن کشور و قوم را مطالعه کنند تا هم در جریان مسایل مختلف و اتفاقات گوناگون آن جا به لحاط تاریخی قرار بگیرند و هم لبخندی برلب شان جاری شود و احساس خستگی نکنند

س) ازكارهاي تازه‌ات چه خبر؟
ج) تازه ترین اثر بنده که هفته ی گذشته توسط نشر شانی منتشر شد، مجموعه است با عنوان" پُزناله" . حالا شاید برخی از دوستان بگویند پزناله دیگر چه صیغه ای است؟ الان عرض می کنم . پزناله همان طوری که از عنوانش پیداست هم پز دادن است و هم ناله کردن. پدیده ی جدیدی است! مثلا طرف به دوستش می گوید یک ماشین فراری خریدم اما باور کن گرفتارم داغونم کرده برای تعویض روغنش بایستی از این ور بندر بزنم بروم آن طرف بندر برای تعویض چون فقط یک جاست که روغنش را تعویض می کنند. یعنی در عین حالی که دارد به دوستش می فهماند همچو ماشینی دارد و پز می دهد، از تعویض روغنش هم ناله می کند.! این کتاب در ۲۰۴ صفحه منتشر شده که دوگانه سوز است! یعنی نیمی از آن شعر و نیم دیگر نثر طنز است.
س) فضاي كلي طنزنويسي كشور را در وضعيت حال چگونه ارزيابي مي‌كني و به نظر تو اين حجم كلماتي كه در مطبوعات مركز به نام طنز نوشته مي‌شوند را چگونه مي‌توان مهار كرد؟

ج) فضای کلی شعر طنز به برکت برگزاری شب های شعر طنز حلقه ی رندان، شکرخند، قمپز، قندشکن، در محفل رندان و.... بد نیست یعنی چندسال اخیر وضعیت شعر طنز از نثر بهتر است . اما در زمینه ی نثر (داستان و رمان طنز) به جز تک و توکی مثل رمان دموکراسی و دموقراضه و آثار انگشت شمارانی مثل علومی و رویاصدر و میرفتاح و یعقوبی و رها و... آثار دندان گیری طی این سال ها به عنوان مثال در حوزه رمان نداشته ایم و هنوز که هنوز است هر گاه نامی از رمان طنز برده می شود ناخودآگاه انسان به یاد دایی جان ناپلئون شاهکار پزشک زاد می افتد. و اما چگونه می شود مهار کرد را، اگر منظورتان صاحبان آثار طنز است که چگونه می توان مهارشان کرد، ممیزی ارشاد و برخی سازمان ها همواره آمادگی این کار را دارند. و اگر این همه آثار طنز را باید چگونه مهار کرد که بسپریم به تاریخ زیرا منصف ترین داور است.

و حرف آخر

ممنون که به یک شهرستانی بها دادید. همین
گفتگو از رسول آبادیان_روزنامه اعتماد شنبه۱۰ آذر ۹۷
موجی....!
سروده: راشدانصاری

موجی که به صخره می خورد وقت غروب
گوید به زبان ساده، ای آدم خوب:

"مَردی نبُود فتاده را پای زدن"
برخیز و سر ِ فتاده بر سنگ بکوب!

#خالوراشد
@rashedansari
موشک جواب موشک!
نوشته ی: راشدانصاری(خالوراشد)

دوستم که استاد دانشگاست، تعریف می کرد، در جاده ی برون شهری مشغول رانندگی بودم که پلیس دستور توقف داد. در جا اطاعت امر که چه عرض کنم سر جایم میخ کوب شدم و گفتم: "امر بفرمایید قربان؟" گفت:" مدارک". گفتم:" خلافم چی بود جناب سروان؟" گفت:" ۵ کیلومتر سرعتت از حد مجاز بیشتر بود." عرض کردم:"برای ۵ کیلومتر منو نگه داشتی؟"پلیس گفت:" شما موقع امتحان نمره ی ۹ و ۷۵ مارو ۱۰ می دادی که من ۵ کیلومتر شما رو نادیده بگیرم؟!"
گفتم:" حضرتعالی؟" گفت:" یکی از دانشجوهای سابق شما!"

#خالوراشد
@rashedansari