زن همسایه و شوهر خسیس....
نوشته ی: راشدانصاری
همسایه ی رو به رویی ما، مشهدی «سکینه» همسر مرحوم «جبار» که در خِساست و دندان گردی شهره ی خاص و عام بود، سرِ کوچه مرا دید و گفت:« حاجی، دیشب بعد از سال ها شوهر خدابیامرزم رو خواب دیدم که کت و شلوار سفید و بسیار زیبایی پوشیده بود. جالبه، جبار بر عکس سابق که همیشه عصبانی بود و از گرانی و مشکلات اقتصادی و.....ناله می کرد، این بار خیلی خوشحال و سر حال به نظر می رسید.» لبخندی زدم و گفتم:« خب، مبارکه همسایه! اما اینا چه ارتباطی به بنده داره؟ می دونی که من توی مسائل خانوادگی کسی دخالت نمی کنم!»
با شور و هیجانی خاص گفت:« نه حاجی، می خوام ببینم تعبیر خوابم چی می شه؟» و رگباری ادامه داد:« نذاشتی ادامه ی خوابم رو تعریف کنم. خلاصه من هم از این موقعیت یعنی خوشحالیِ شوهر خدابیامرزم، سوءاستفاده کردم و در دل گفتم تا تنور داغه نونو بچسبونم! با عشوه ای گفتم، جبار! عزیزم، دستم خالیه، برای خرجی خونه پول لازم دارم. که اتفاقاً بر خلاف قبل، بلافاصله دست کرد توی جیب کت اش اما متأسفانه فقط مبلغ چهارهزارتومن یعنی دو تا اسکناس دوهزار تومانی رو در آورد و بهم داد. اما من گفتم، آقا جان، خیلی کمه! چهارتومن که الان چیزی رو نمی شه باهاش خرید و....که از خواب بیدار شدم.»
به این جا که رسید، مشهدی سکینه رو کرد به من و گفت:«حاجی! به نظر شما تعبیرش چی می شه؟»
من هم گفتم:«بانو، این که واضحه! یعنی همین چهارتومن رو هم همین حالا برو باهاش خرید کن، حتی اگه شده یه دونه دکمه. وگرنه بعید نیست حاجی امشبم بیاد به خوابت و بخواد اونو پس بگیره. فکر کنم تعبیرش همینه!»
مشهدی سکینه لبخندی زد و گفت:« ای ابن شیرین....!»
#خالوراشد
@rashedansari
نوشته ی: راشدانصاری
همسایه ی رو به رویی ما، مشهدی «سکینه» همسر مرحوم «جبار» که در خِساست و دندان گردی شهره ی خاص و عام بود، سرِ کوچه مرا دید و گفت:« حاجی، دیشب بعد از سال ها شوهر خدابیامرزم رو خواب دیدم که کت و شلوار سفید و بسیار زیبایی پوشیده بود. جالبه، جبار بر عکس سابق که همیشه عصبانی بود و از گرانی و مشکلات اقتصادی و.....ناله می کرد، این بار خیلی خوشحال و سر حال به نظر می رسید.» لبخندی زدم و گفتم:« خب، مبارکه همسایه! اما اینا چه ارتباطی به بنده داره؟ می دونی که من توی مسائل خانوادگی کسی دخالت نمی کنم!»
با شور و هیجانی خاص گفت:« نه حاجی، می خوام ببینم تعبیر خوابم چی می شه؟» و رگباری ادامه داد:« نذاشتی ادامه ی خوابم رو تعریف کنم. خلاصه من هم از این موقعیت یعنی خوشحالیِ شوهر خدابیامرزم، سوءاستفاده کردم و در دل گفتم تا تنور داغه نونو بچسبونم! با عشوه ای گفتم، جبار! عزیزم، دستم خالیه، برای خرجی خونه پول لازم دارم. که اتفاقاً بر خلاف قبل، بلافاصله دست کرد توی جیب کت اش اما متأسفانه فقط مبلغ چهارهزارتومن یعنی دو تا اسکناس دوهزار تومانی رو در آورد و بهم داد. اما من گفتم، آقا جان، خیلی کمه! چهارتومن که الان چیزی رو نمی شه باهاش خرید و....که از خواب بیدار شدم.»
به این جا که رسید، مشهدی سکینه رو کرد به من و گفت:«حاجی! به نظر شما تعبیرش چی می شه؟»
من هم گفتم:«بانو، این که واضحه! یعنی همین چهارتومن رو هم همین حالا برو باهاش خرید کن، حتی اگه شده یه دونه دکمه. وگرنه بعید نیست حاجی امشبم بیاد به خوابت و بخواد اونو پس بگیره. فکر کنم تعبیرش همینه!»
مشهدی سکینه لبخندی زد و گفت:« ای ابن شیرین....!»
#خالوراشد
@rashedansari
شاعر و سیاست!
سروده ی: راشدانصاری
از شهر خودم اگر گم و گور شوم
در نزد تمام خلق مشهور شوم
دَه سکّه دهم به شاعران در هر بیت
این جانب اگر رئیس جمهور شوم!
#خالوراشد
@rashedansari
https://chat.whatsapp.com/GQ4dptYDHMtLYoAku4lkxT
سروده ی: راشدانصاری
از شهر خودم اگر گم و گور شوم
در نزد تمام خلق مشهور شوم
دَه سکّه دهم به شاعران در هر بیت
این جانب اگر رئیس جمهور شوم!
#خالوراشد
@rashedansari
https://chat.whatsapp.com/GQ4dptYDHMtLYoAku4lkxT
WhatsApp.com
کانال طنز راشد انصاری
WhatsApp Group Invite
بداهه ای برای دوستم راشدانصاری:
همیشه پر تلاش و کاری ام من
شبیه ساعت دیواری ام من
خودم دارم هزاران مشکل اما
به فکر راشد انصاری ام من
علی فروزانفر
#خالوراشد
@rashedansari
همیشه پر تلاش و کاری ام من
شبیه ساعت دیواری ام من
خودم دارم هزاران مشکل اما
به فکر راشد انصاری ام من
علی فروزانفر
#خالوراشد
@rashedansari
نقیضه
سروده ی: راشد انصاری
نه حرفی بر زبان مانده، نه رازی مانده در دل ها
«اَلا یا ایها الساقی ادِر کأساً و ناول ها»
غم از هر سو نمایان است و شعر طنز بی حاصل
صدای خنده ای دیگر نمی آید ز منزل ها
قطار پیشرفتی را که میگفتند میآید
گمان دارم سر ِ آن گیر کرده توی تونل ها!
مناصب دست اُسکل ها، ذخایر دست دزدان است
چرا باید بماند در وطن یک تن ز عاقل ها
تخصص، فن، سواد، ایمان، در این جا جملگی کشک است
هزاران پستِ حساس است در دست اراذل ها
(از این بدتر اراذل هم خودش جمع است و در بالا
به جبر قافیه دیدی اراذل شد اراذل ها!)
نمی دانی چه زجری می کشم از این همه دشمن
درودِ بی کران بر خنجر و انصاف قاتل ها
امان از اقتصاد بد به هر جایی که می بینم
چه دل ها غرق خون است و چه پاها مانده در گِل ها
چرا آن جای مان از پول سگ مصب عروسی نیست؟
ولی در جیب مان دایم شپش هی می کشد کِل ها!
در آن جایی که منطق پوچ و پای عقل هم لنگ است
نباشد زندگی بر کام ، غیر از کام ِ غافل ها
«شبِ تاریک و بیمِ موج و گردابی چنین» آیا،
کسی از بین ما آخر، رسد سالم به ساحل ها؟
#خالوراشد
@rashedansari
سروده ی: راشد انصاری
نه حرفی بر زبان مانده، نه رازی مانده در دل ها
«اَلا یا ایها الساقی ادِر کأساً و ناول ها»
غم از هر سو نمایان است و شعر طنز بی حاصل
صدای خنده ای دیگر نمی آید ز منزل ها
قطار پیشرفتی را که میگفتند میآید
گمان دارم سر ِ آن گیر کرده توی تونل ها!
مناصب دست اُسکل ها، ذخایر دست دزدان است
چرا باید بماند در وطن یک تن ز عاقل ها
تخصص، فن، سواد، ایمان، در این جا جملگی کشک است
هزاران پستِ حساس است در دست اراذل ها
(از این بدتر اراذل هم خودش جمع است و در بالا
به جبر قافیه دیدی اراذل شد اراذل ها!)
نمی دانی چه زجری می کشم از این همه دشمن
درودِ بی کران بر خنجر و انصاف قاتل ها
امان از اقتصاد بد به هر جایی که می بینم
چه دل ها غرق خون است و چه پاها مانده در گِل ها
چرا آن جای مان از پول سگ مصب عروسی نیست؟
ولی در جیب مان دایم شپش هی می کشد کِل ها!
در آن جایی که منطق پوچ و پای عقل هم لنگ است
نباشد زندگی بر کام ، غیر از کام ِ غافل ها
«شبِ تاریک و بیمِ موج و گردابی چنین» آیا،
کسی از بین ما آخر، رسد سالم به ساحل ها؟
#خالوراشد
@rashedansari
می گویند....
نوشته ی: راشدانصاری
می گویند یکی از مربیان خارجی فوتبال، هنگام عقد قرارداد به مسئولان باشگاه لیگ برتری گفته است: «خیلی نگرانم، چرا که شنیده ام بیشتر مربیان خارجی لیگ برتر شما کارشان به شکایت و دادگاه و فیفا کشیده شده!»
و نماینده ی حقوقی باشگاه یادشده در پاسخ می گوید: «اصلأ نگران نباش مِستر! چون همه ی مربیان خارجی و فوتبالیست های خارجی، تا حالا برنده شدن و چندین و چند برابر قراردادشون هم پول دریافت کردن و رفتن پی عشق و حال شون!»
#خالوراشد
@rashedansari
نوشته ی: راشدانصاری
می گویند یکی از مربیان خارجی فوتبال، هنگام عقد قرارداد به مسئولان باشگاه لیگ برتری گفته است: «خیلی نگرانم، چرا که شنیده ام بیشتر مربیان خارجی لیگ برتر شما کارشان به شکایت و دادگاه و فیفا کشیده شده!»
و نماینده ی حقوقی باشگاه یادشده در پاسخ می گوید: «اصلأ نگران نباش مِستر! چون همه ی مربیان خارجی و فوتبالیست های خارجی، تا حالا برنده شدن و چندین و چند برابر قراردادشون هم پول دریافت کردن و رفتن پی عشق و حال شون!»
#خالوراشد
@rashedansari
فرزندآوری!
نوشته ی: راشد انصاری
مدتی قبل در جشنواره ای ادبی شرکت کردم که با موضوع «خانواده و فرزندآوری»، برگزار شد.
در این جشنواره حدود یکصد شاعر حضور داشتند که از این تعداد بیش از ۹۰ درصد عزیزان ، پیشکسوت و از شاعران کهنسال کشور بودند. این شاعران (بانو و آقا) به دلیل کهولت سن ، بعضاً عصا به دست تشریف آورده بودند. و حتی شاعرِ عزیزی که تجلیل شد نیز ۹۲ سال داشت. (بزنید به تخته!) یعنی بیشتر شاعران حاضر هم سن و سال حضرت استادی بودند که تجلیل شدند.
در این همایش همچنین اعلام شد که نرخ فرزندآوری در ایران بسیار پایین است و به بحث عدم باروری ...و....اشاره شد.
در دل گفتم این عزیزانِ شاعر، در این سن و سال چه ارتباطی می توانند به بحث فرزندآوری داشته باشند؟ یا اساساً چه کمکی می توانند به این حوزه ی حساس و کلیدی داشته باشند؟! باور بفرمایید این عزیزان به دلیل سن بالا و بازنشستگی در همه ی حوزه ها! بیماری های گوناگون از قبیل آلزایمر، نازایی، و....حتی در اشعار خود نیز بعید می دانم که چیزی یادشان مانده باشد تا موضوع یاد شده را در آثار خود بگنجانند، چه رسد به....
این هم از این جشنواره.
#خالوراشد
@rashedansari
نوشته ی: راشد انصاری
مدتی قبل در جشنواره ای ادبی شرکت کردم که با موضوع «خانواده و فرزندآوری»، برگزار شد.
در این جشنواره حدود یکصد شاعر حضور داشتند که از این تعداد بیش از ۹۰ درصد عزیزان ، پیشکسوت و از شاعران کهنسال کشور بودند. این شاعران (بانو و آقا) به دلیل کهولت سن ، بعضاً عصا به دست تشریف آورده بودند. و حتی شاعرِ عزیزی که تجلیل شد نیز ۹۲ سال داشت. (بزنید به تخته!) یعنی بیشتر شاعران حاضر هم سن و سال حضرت استادی بودند که تجلیل شدند.
در این همایش همچنین اعلام شد که نرخ فرزندآوری در ایران بسیار پایین است و به بحث عدم باروری ...و....اشاره شد.
در دل گفتم این عزیزانِ شاعر، در این سن و سال چه ارتباطی می توانند به بحث فرزندآوری داشته باشند؟ یا اساساً چه کمکی می توانند به این حوزه ی حساس و کلیدی داشته باشند؟! باور بفرمایید این عزیزان به دلیل سن بالا و بازنشستگی در همه ی حوزه ها! بیماری های گوناگون از قبیل آلزایمر، نازایی، و....حتی در اشعار خود نیز بعید می دانم که چیزی یادشان مانده باشد تا موضوع یاد شده را در آثار خود بگنجانند، چه رسد به....
این هم از این جشنواره.
#خالوراشد
@rashedansari
گزیده ای از یادداشت های همسایگان من در مجتمع مطبوعات
چند روز پیش دوستی در گروه ساکنان مجتمع نوشته بود:« همسایگان محترم لوله فاضلاب هنوز درست نشده و چند تیکه وسیله وابزار میخواد لوله کش رفته بیاره .
خواهشاً از ساعت 5ونیم تا 7 از سرویس بهداشتی هیچ گونه استفاده ای نشه تشکر..
این لوله فاضلاب سرویس بهداشتی هستش زمان استفاده تمام فضولات انسانی میریزه روی این بنده خدا خواهشاً استفاده نکنید تا به صورت کامل کار انجام بشه ،امروز به هر کس گفتم لوله فاضلاب هستش کسی نیومده باخواهش این بنده خدا رو آوردم...»
پیام بالا را دقیقاً و بدون دخل و تصرف و....تقدیم شد...»
مدتی قبل هم همسایه ی دیگری نوشته بود:« این نصف شبی صدای چیه که از توی واحد کناری ما می آد؟ لطفاً یواش تر ما مریض داریم».
این همسایه توضیحات بیشتری در خصوص صدا و منشاء صدا نداده بود. شاید صدای میخ کوبیدن به دیوار بوده، یا صدای موسیقی یا داد و بیداد و....الله و اعلم.
مدیر محترم ساختمان نیز برای این که به همه نشان دهد این جا چه کسی رییس است، و مملکت صاحب دارد! یک هویی هوس می کند بنویسد:
«شب همسایه های محترم بخیر .
این شماره پارکینگهایی که اعلام میکنم از فردا ماشین داخل پارکینگ نیارن ..
پارکینگ شماره ۲_ ۵ _۶». اما رییس دلیل آن را بیان نمی کند...
ولی بین خودمان باشد، این دستورِ مدیر ساختمان بسیار محکم تر و قاطع تر و غافلگیرکننده تر از دستور قضایی نیست؟!
امروز صبح هم دوست دیگری نوشته بود:«واحد بالایی ما یعنی طبقه ی سوم، لطفاً از امروز دوش نگیرین، تا لوله کش بیاریم و علت چکه کردن آب از سقف واحد ما رو پیدا کنه!».
این از مطبوعات و اهالی قلم، وای به حال دیگر مجتمع ها!
ناگفته نماند این جا هم جنس ناخالصی زیاد دارد. درست مثل تریاک های امروزی! البته منظور از ناخالصی یعنی این که همه ی عزیزان اهل قلم و مطبوعات نیستند، و از دیگر صنوف نیز قاطیِ مطبوعاتی ها و اهالی رسانه شده اند.
مثل صنف محترم میوه و تره بار. صنف تعویض روغنی و پنچرگیری. صنف اگزوزسازان و دیگر صنوف...که همگی برای راقم این سطور عزیز هستند.
نوشته ی: راشدانصاری
#خالوراشد
@rashedansari
چند روز پیش دوستی در گروه ساکنان مجتمع نوشته بود:« همسایگان محترم لوله فاضلاب هنوز درست نشده و چند تیکه وسیله وابزار میخواد لوله کش رفته بیاره .
خواهشاً از ساعت 5ونیم تا 7 از سرویس بهداشتی هیچ گونه استفاده ای نشه تشکر..
این لوله فاضلاب سرویس بهداشتی هستش زمان استفاده تمام فضولات انسانی میریزه روی این بنده خدا خواهشاً استفاده نکنید تا به صورت کامل کار انجام بشه ،امروز به هر کس گفتم لوله فاضلاب هستش کسی نیومده باخواهش این بنده خدا رو آوردم...»
پیام بالا را دقیقاً و بدون دخل و تصرف و....تقدیم شد...»
مدتی قبل هم همسایه ی دیگری نوشته بود:« این نصف شبی صدای چیه که از توی واحد کناری ما می آد؟ لطفاً یواش تر ما مریض داریم».
این همسایه توضیحات بیشتری در خصوص صدا و منشاء صدا نداده بود. شاید صدای میخ کوبیدن به دیوار بوده، یا صدای موسیقی یا داد و بیداد و....الله و اعلم.
مدیر محترم ساختمان نیز برای این که به همه نشان دهد این جا چه کسی رییس است، و مملکت صاحب دارد! یک هویی هوس می کند بنویسد:
«شب همسایه های محترم بخیر .
این شماره پارکینگهایی که اعلام میکنم از فردا ماشین داخل پارکینگ نیارن ..
پارکینگ شماره ۲_ ۵ _۶». اما رییس دلیل آن را بیان نمی کند...
ولی بین خودمان باشد، این دستورِ مدیر ساختمان بسیار محکم تر و قاطع تر و غافلگیرکننده تر از دستور قضایی نیست؟!
امروز صبح هم دوست دیگری نوشته بود:«واحد بالایی ما یعنی طبقه ی سوم، لطفاً از امروز دوش نگیرین، تا لوله کش بیاریم و علت چکه کردن آب از سقف واحد ما رو پیدا کنه!».
این از مطبوعات و اهالی قلم، وای به حال دیگر مجتمع ها!
ناگفته نماند این جا هم جنس ناخالصی زیاد دارد. درست مثل تریاک های امروزی! البته منظور از ناخالصی یعنی این که همه ی عزیزان اهل قلم و مطبوعات نیستند، و از دیگر صنوف نیز قاطیِ مطبوعاتی ها و اهالی رسانه شده اند.
مثل صنف محترم میوه و تره بار. صنف تعویض روغنی و پنچرگیری. صنف اگزوزسازان و دیگر صنوف...که همگی برای راقم این سطور عزیز هستند.
نوشته ی: راشدانصاری
#خالوراشد
@rashedansari
پاسخ ظریفانه
دوستم آقای انصاری که شعر من در مورد توافق برجام و پاسخ آقای دکتر ظریف به آن را در وبلاگم دیده بود، شعری را ارسال کردند.
عشق ایرانی
«کری» در نزد او زار و نحیف است // جهانی را به تنهایی حریف است
پس از آرش ، فراهانی ، مصدق! // ازین پس عشق ایرانی "ظریف" است
سروده: راشدانصاری(خالوراشد)
من شعر را به ایمیل آقای وزیر ارسال کرده و پس از چند ساعت این جواب را از ایشان دریافت نمودم:
«بنده شرمنده این میزان محبتم
و یقینا خود را در حد حتی نزدیک شدن به هیچیک از بزرگان این سرزمین نمی دانم.
خداوند عاقبت ما را بخیر کند»
که من نیز آن را برای آقای انصاری فرستادم.
اما جناب وزیر، در پاسخشان به نکتهی ظریفانه اما دردناکی اشاره کردهاند.هیچکدام از سه نفری که آقای راشد انصاری به نامشان اشاره کردهاند زندگی طبیعی و اصطلاحاً عاقبتبخیری نداشتند
1- آرش که با پرتاب تیری مرزهای ایران را تثبیت کرد، جان بر سر این کار گذاشت.
2- قائممقام فراهانی که محمدشاه قاجار در حرم امام رضا تعهد داده و پشت قرآن را امضا کرده بود که اگر به قدرت رسید خونش را نریزند، عاقبت دستور داد که قائممقام را شبانه خفه کنند و بدون غسل و کفن و مراسم مذهبی مخفیانه بهخاکش بسپارند.
3- محمد مصدق که با آن همه فداکاری نفت ایران را ملی کرد و به جز افتخار، درآمد ایران را افزایش داد به جرم خیانت محاکمه شد و پس از سالها تبعید و تحقیر، غریبانه درگذشت.
البته ما آرزو داریم که جامعهی نخبهکش ما، با آقای ظریف چنین رفتاری نداشته باشد و «وان یکاد» میخوانیم و بر فراز میکنیم. اما بالاخره نگرانی وجود دارد.
به نقل از وبلاگ جناب آقای محسن مردانی
دوازدهم مهرماه ۱۳۹۴
#خالوراشد
@rashedansari
https://chat.whatsapp.com/GQ4dptYDHMtLYoAku4lkxT
دوستم آقای انصاری که شعر من در مورد توافق برجام و پاسخ آقای دکتر ظریف به آن را در وبلاگم دیده بود، شعری را ارسال کردند.
عشق ایرانی
«کری» در نزد او زار و نحیف است // جهانی را به تنهایی حریف است
پس از آرش ، فراهانی ، مصدق! // ازین پس عشق ایرانی "ظریف" است
سروده: راشدانصاری(خالوراشد)
من شعر را به ایمیل آقای وزیر ارسال کرده و پس از چند ساعت این جواب را از ایشان دریافت نمودم:
«بنده شرمنده این میزان محبتم
و یقینا خود را در حد حتی نزدیک شدن به هیچیک از بزرگان این سرزمین نمی دانم.
خداوند عاقبت ما را بخیر کند»
که من نیز آن را برای آقای انصاری فرستادم.
اما جناب وزیر، در پاسخشان به نکتهی ظریفانه اما دردناکی اشاره کردهاند.هیچکدام از سه نفری که آقای راشد انصاری به نامشان اشاره کردهاند زندگی طبیعی و اصطلاحاً عاقبتبخیری نداشتند
1- آرش که با پرتاب تیری مرزهای ایران را تثبیت کرد، جان بر سر این کار گذاشت.
2- قائممقام فراهانی که محمدشاه قاجار در حرم امام رضا تعهد داده و پشت قرآن را امضا کرده بود که اگر به قدرت رسید خونش را نریزند، عاقبت دستور داد که قائممقام را شبانه خفه کنند و بدون غسل و کفن و مراسم مذهبی مخفیانه بهخاکش بسپارند.
3- محمد مصدق که با آن همه فداکاری نفت ایران را ملی کرد و به جز افتخار، درآمد ایران را افزایش داد به جرم خیانت محاکمه شد و پس از سالها تبعید و تحقیر، غریبانه درگذشت.
البته ما آرزو داریم که جامعهی نخبهکش ما، با آقای ظریف چنین رفتاری نداشته باشد و «وان یکاد» میخوانیم و بر فراز میکنیم. اما بالاخره نگرانی وجود دارد.
به نقل از وبلاگ جناب آقای محسن مردانی
دوازدهم مهرماه ۱۳۹۴
#خالوراشد
@rashedansari
https://chat.whatsapp.com/GQ4dptYDHMtLYoAku4lkxT
WhatsApp.com
کانال طنز راشد انصاری
WhatsApp Group Invite
خبرهای جدی
* احسان حدادی قهرمان پرتاب دیسک جهان : «دوومیدانی در جهان رشتۀ مادر است اما در ایران «عمو» هم نیست!»
* «مرد تبریزی، زن جوانش را به دلیل عدم رضایت از نحوه آشپزی او و استفاده زیاد از رب گوجه فرنگی با اسلحه به قتل رساند...» - جراید.
* « تغییر سفیر ایران در باکو به دلیل مصاحبه با خبرنگار با ظاهری نامساعد در سفارت ایران»- جراید.
خب، خوانندگان عزیز! شما بفرمایید با شنیدن و دیدنِ این خبرها در روزنامه ها، دیگر چه نیازی به نوشتن طنز است؟!
راشدانصاری
#خالوراشد
@rashedansari
* احسان حدادی قهرمان پرتاب دیسک جهان : «دوومیدانی در جهان رشتۀ مادر است اما در ایران «عمو» هم نیست!»
* «مرد تبریزی، زن جوانش را به دلیل عدم رضایت از نحوه آشپزی او و استفاده زیاد از رب گوجه فرنگی با اسلحه به قتل رساند...» - جراید.
* « تغییر سفیر ایران در باکو به دلیل مصاحبه با خبرنگار با ظاهری نامساعد در سفارت ایران»- جراید.
خب، خوانندگان عزیز! شما بفرمایید با شنیدن و دیدنِ این خبرها در روزنامه ها، دیگر چه نیازی به نوشتن طنز است؟!
راشدانصاری
#خالوراشد
@rashedansari
وضع حال و پیش بینی آینده!
سروده ی: راشدانصاری
نان خود را فطیر می بینم
شاعران را شهیر می بینم
وُشمگیرانِ عصر حاضر را
همگی موش گیر می بینم!
زاغکی قالب پنیری دید
بنده خواب پنیر می بینم
کمتر این روزها در این اطراف
مرد روشن ضمیر می بینم
من ردای رییس جمهوری
بر تن یک مدیر می بینم
مملکت را غنی تر از سابق
دشمنان را فقیر می بینم
از گرانی اثر نمیماند
همه را شاد و سیر میبینم
عده ای باسواد و باتدبیر
در مقام وزیر می بینم
وعده هایی که داده شد را، هم
این زمان بی نظیر می بینم
بوریا پوشِ بی ریا را نیز
جامه ها از حریر می بینم!
آدمی باکلاس در کُشتی،
جانشینِ «دبیر» می بینم
مفتخواران و رانت خواران را
همه در چنگ شیر می بینم
اندکی اعتماد و خوشحالی
در صغیر و کبیر می بینم
دولت سایه هم بفرموده
لاجرم هم مسیر می بینم
*
شد هوا گرم آنچنان که به خواب
شربت خاکشیر می بینم!
*
ناتمام است اگرکه این اشعار
چند بیتی ادامه اش بگذار
گر میّسر نشد بگو دائم
وَ قِنا ربَنا عذابَ النّار!
#خالوراشد
@rashedansari
https://chat.whatsapp.com/GQ4dptYDHMtLYoAku4lkxT
سروده ی: راشدانصاری
نان خود را فطیر می بینم
شاعران را شهیر می بینم
وُشمگیرانِ عصر حاضر را
همگی موش گیر می بینم!
زاغکی قالب پنیری دید
بنده خواب پنیر می بینم
کمتر این روزها در این اطراف
مرد روشن ضمیر می بینم
من ردای رییس جمهوری
بر تن یک مدیر می بینم
مملکت را غنی تر از سابق
دشمنان را فقیر می بینم
از گرانی اثر نمیماند
همه را شاد و سیر میبینم
عده ای باسواد و باتدبیر
در مقام وزیر می بینم
وعده هایی که داده شد را، هم
این زمان بی نظیر می بینم
بوریا پوشِ بی ریا را نیز
جامه ها از حریر می بینم!
آدمی باکلاس در کُشتی،
جانشینِ «دبیر» می بینم
مفتخواران و رانت خواران را
همه در چنگ شیر می بینم
اندکی اعتماد و خوشحالی
در صغیر و کبیر می بینم
دولت سایه هم بفرموده
لاجرم هم مسیر می بینم
*
شد هوا گرم آنچنان که به خواب
شربت خاکشیر می بینم!
*
ناتمام است اگرکه این اشعار
چند بیتی ادامه اش بگذار
گر میّسر نشد بگو دائم
وَ قِنا ربَنا عذابَ النّار!
#خالوراشد
@rashedansari
https://chat.whatsapp.com/GQ4dptYDHMtLYoAku4lkxT
WhatsApp.com
کانال طنز راشد انصاری
WhatsApp Group Invite
ما مدت هاست ماهواره نداریم
نوشته ی: راشدانصاری
ما مدت هاست که ماهواره نداریم. دیش مان را دزد برد، ماهواره مان هم خیلی قدیمی بود و خراب شد. تازگی ها خیلی دل مان تنگ شده است. البته نه این که صدا و سیمای خودمان فیلم و سریال خوب را نشان نمیدهد. یا خبرهای دست اول و بی طرفانه را پخش نمی کند، خیر! نقل این حرف ها نیست؛ فقط می دانید که انسان احتیاج به تنوع دارد. آدمی زاد است دیگر به قول معروف شیر خام خورده است!
اما متأسفانه مشکلی که وجود دارد این است که همسرم به هیچ عنوان تمایلی به خریدنِ ماهواره و دیش را ندارد. هر چه من می گویم باید مثل دوستان و همسایه ها و فامیل ماهواره داشته باشیم، می گوید نیازی نیست. می گویم، در منزل دوستم دیدم که به تازگی شبکه های کشور تاجیکستان برنامه های شاد و مفرحی پخش می کنند. باز مقاومت می کند.
اوایل فکر می کردم، چون دیش و ماهواره ی نو بایستی بخریم، به خاطر پولش است که قبول نمی کند. آخر می دانید که خانم ها نسبت به ما آقایان مقداری اقتصادی تر هستند. و مغز اقتصادی شان بهتر کار می کند! بعضی وقت ها هم فکر می کردم به قول آقایان به دلیل بدآموزی و مخرب بودن ماهواره است که می گوید نمی خواهیم. البته از سن و سال ما که گذشته است مثلاً تحت تأثیر این چیزها قرار بگیریم،
اما پس از تحقیقات شبانه روزی متوجه شدم که چون خودش می تواند، راحت و آسوده آقایان خواننده را از تلویزیون تماشا کند، مسابقات ورزشی آقایان را ۲۴ ساعته ببیند، (حتی مسابقات شنا و ژیمناستیک و...) می گوید ماهواره به چه دردی می خورد، صدا و سیمای خودمان بهتر است و....!
اما خوانندگان عزیزِ این ستون(منظور ستون طنز روزنامه است!) من چه گناهی کرده ام که نمی توانم آواز خواندنِ بانوان را ببینم! مسابقات ورزشی بانوان در بازیهای آسیایی و المپیک را نمی توانم تماشا کنم. حالا ژیمناستیک و شنای بانوان و....پیشکش، والله به مسابقات شمشیربازی بانوان در المپیک هم راضی هستم! حتی.... مسابقات زنان کشورهای اسلامی را.
حالا هی شما بگویید مردی و زنی نداریم. همه مثل هم.
#خالوراشد
@rashedansari
نوشته ی: راشدانصاری
ما مدت هاست که ماهواره نداریم. دیش مان را دزد برد، ماهواره مان هم خیلی قدیمی بود و خراب شد. تازگی ها خیلی دل مان تنگ شده است. البته نه این که صدا و سیمای خودمان فیلم و سریال خوب را نشان نمیدهد. یا خبرهای دست اول و بی طرفانه را پخش نمی کند، خیر! نقل این حرف ها نیست؛ فقط می دانید که انسان احتیاج به تنوع دارد. آدمی زاد است دیگر به قول معروف شیر خام خورده است!
اما متأسفانه مشکلی که وجود دارد این است که همسرم به هیچ عنوان تمایلی به خریدنِ ماهواره و دیش را ندارد. هر چه من می گویم باید مثل دوستان و همسایه ها و فامیل ماهواره داشته باشیم، می گوید نیازی نیست. می گویم، در منزل دوستم دیدم که به تازگی شبکه های کشور تاجیکستان برنامه های شاد و مفرحی پخش می کنند. باز مقاومت می کند.
اوایل فکر می کردم، چون دیش و ماهواره ی نو بایستی بخریم، به خاطر پولش است که قبول نمی کند. آخر می دانید که خانم ها نسبت به ما آقایان مقداری اقتصادی تر هستند. و مغز اقتصادی شان بهتر کار می کند! بعضی وقت ها هم فکر می کردم به قول آقایان به دلیل بدآموزی و مخرب بودن ماهواره است که می گوید نمی خواهیم. البته از سن و سال ما که گذشته است مثلاً تحت تأثیر این چیزها قرار بگیریم،
اما پس از تحقیقات شبانه روزی متوجه شدم که چون خودش می تواند، راحت و آسوده آقایان خواننده را از تلویزیون تماشا کند، مسابقات ورزشی آقایان را ۲۴ ساعته ببیند، (حتی مسابقات شنا و ژیمناستیک و...) می گوید ماهواره به چه دردی می خورد، صدا و سیمای خودمان بهتر است و....!
اما خوانندگان عزیزِ این ستون(منظور ستون طنز روزنامه است!) من چه گناهی کرده ام که نمی توانم آواز خواندنِ بانوان را ببینم! مسابقات ورزشی بانوان در بازیهای آسیایی و المپیک را نمی توانم تماشا کنم. حالا ژیمناستیک و شنای بانوان و....پیشکش، والله به مسابقات شمشیربازی بانوان در المپیک هم راضی هستم! حتی.... مسابقات زنان کشورهای اسلامی را.
حالا هی شما بگویید مردی و زنی نداریم. همه مثل هم.
#خالوراشد
@rashedansari
پس از این که در شب شعر طنز تهران«در حلقه ی رندان» مورخ ۸۱/۹/۱۰ شرکت کردم، استاد حاج حسن شعبانی مشهور به «بانی» شاعر و طنزسرای وردآوردی ، این شعر را تلفنی قرائت کردند. البته در این جا همراه با پاسخ خالوراشد تقدیم می شود.
تقدیم به دوست قدیمی:
«راشد انصاری» آن شب شور و غوغا کرده بود
شور و حالی با بیان خویش برپا کرده بود
در درون «حلقه ی رندان» ز طبع شوخ خویش
پا درون کفش «شهرام شکیبا» کرده بود!
صبح آن شب دیدمش در کوچههای لاله زار
بهر خود یک همزبان تازه پیدا کرده بود
گفتمش دور از عیال خویش جولان میدهی
مشت و اُردنگی برای من مهیا کرده بود
بنده را قصد فضولی نیست، اما بیگمان
گوییا مجنون هوای کوی لیلا کرده بود!
راشد انصاری ما آیت الَله زاده نیست
لیک خود را بین آقازادهها جا کرده بود
از دیارِ بندرِ عباس آمد آس و پاس
لیک با مردان کلّه گنده سودا کرده بود
«بانی» و «خالو» و «هالو» ما سه تا دیوانهها
عشق روی گلعذاران مست و شیدا کرده بود!
***
پرسشی از سوی همسر خالو:
جانِ «بانی»، توی آن شب با شما در پایتخت
همسر من کارِ دیگر غیر از این ها کرده بود؟!
یعنی این جانب به جای همسری رام و مطیع
مار نه بل اژدها در آستین پرورده بود؟
ماکیان من که دارد تاج بر سر چون خروس
تخم مرغش بر خلاف ادعا بی زرده بود؟
باورش سخت است و مشکل در کت من می رود
این که گویی نقشه هایش ضد من گسترده بود؟
می توانم کی ز خاطر برد حتی لحظه ای
وعده هایش را که شیرین مثل حلوا ارده بود؟
دور از چشمم به کوس پادشاهی می زند
او که عمری در کنارم کمتر از هر برده بود؟
یعنی این یک مرده ی در چشم من دوشیزه وار
در حقیقت یک حریف ناکس ده مرده بود؟
جانِ" بانی" از چه گردی بانیِ بس اختلاف
بین من با او که در چشمم چو «شیر پرده» بود!
پی نوشت:
۱- همان شیر بی یال و دم و اشکم است که در ادبیات فراوان از آن یاد شده...
فقط یک مثال:
تو که چون شیر پرده پشمینی
چون بگیری شکار در پرده ...
اوحدی
#خالوراشد
@rashedansari
تقدیم به دوست قدیمی:
«راشد انصاری» آن شب شور و غوغا کرده بود
شور و حالی با بیان خویش برپا کرده بود
در درون «حلقه ی رندان» ز طبع شوخ خویش
پا درون کفش «شهرام شکیبا» کرده بود!
صبح آن شب دیدمش در کوچههای لاله زار
بهر خود یک همزبان تازه پیدا کرده بود
گفتمش دور از عیال خویش جولان میدهی
مشت و اُردنگی برای من مهیا کرده بود
بنده را قصد فضولی نیست، اما بیگمان
گوییا مجنون هوای کوی لیلا کرده بود!
راشد انصاری ما آیت الَله زاده نیست
لیک خود را بین آقازادهها جا کرده بود
از دیارِ بندرِ عباس آمد آس و پاس
لیک با مردان کلّه گنده سودا کرده بود
«بانی» و «خالو» و «هالو» ما سه تا دیوانهها
عشق روی گلعذاران مست و شیدا کرده بود!
***
پرسشی از سوی همسر خالو:
جانِ «بانی»، توی آن شب با شما در پایتخت
همسر من کارِ دیگر غیر از این ها کرده بود؟!
یعنی این جانب به جای همسری رام و مطیع
مار نه بل اژدها در آستین پرورده بود؟
ماکیان من که دارد تاج بر سر چون خروس
تخم مرغش بر خلاف ادعا بی زرده بود؟
باورش سخت است و مشکل در کت من می رود
این که گویی نقشه هایش ضد من گسترده بود؟
می توانم کی ز خاطر برد حتی لحظه ای
وعده هایش را که شیرین مثل حلوا ارده بود؟
دور از چشمم به کوس پادشاهی می زند
او که عمری در کنارم کمتر از هر برده بود؟
یعنی این یک مرده ی در چشم من دوشیزه وار
در حقیقت یک حریف ناکس ده مرده بود؟
جانِ" بانی" از چه گردی بانیِ بس اختلاف
بین من با او که در چشمم چو «شیر پرده» بود!
پی نوشت:
۱- همان شیر بی یال و دم و اشکم است که در ادبیات فراوان از آن یاد شده...
فقط یک مثال:
تو که چون شیر پرده پشمینی
چون بگیری شکار در پرده ...
اوحدی
#خالوراشد
@rashedansari
مژده
مژده
کتاب های جدید راشدانصاری، شاعر، پژوهشگر و طنزپرداز جنوب:
دوره ی سه جلدی «جهانِ طنز» مجموعه ای از بهترین آثار طنزپردازان سراسر جهان به زودی توسط انتشارات «فرهنگ عامه» منتشر می شود....
مژده
کتاب های جدید راشدانصاری، شاعر، پژوهشگر و طنزپرداز جنوب:
دوره ی سه جلدی «جهانِ طنز» مجموعه ای از بهترین آثار طنزپردازان سراسر جهان به زودی توسط انتشارات «فرهنگ عامه» منتشر می شود....
بداهه ای
در راستای بی برقی های اخیر جنوب:
ای برق ز دستت عصبانی شدهام
دل مرده در ایامِ جوانی شدهام
با رفتنِ پی در پی تو در شب و روز
رو راست بگویم که روانی شده ام!
راشدانصاری
#خالوراشد
@rashedansari
در راستای بی برقی های اخیر جنوب:
ای برق ز دستت عصبانی شدهام
دل مرده در ایامِ جوانی شدهام
با رفتنِ پی در پی تو در شب و روز
رو راست بگویم که روانی شده ام!
راشدانصاری
#خالوراشد
@rashedansari
نقیضه ی لال شدن!
سروده ی: راشدانصاری(خالوراشد)
شِمّه ای شرح دهم مشکلِ این سامان را
بلکه تجویز کنم شیوه ای از درمان را
گفته بودم که از این پس بشوم لال، اما
«چه کند بنده که گردن ننهد فرمان را»
با خودم عهد نمودم بنویسم شعری
التیامی بشود زخم دلِ انسان را
دست در خون دلِ خود زده ام از سرِ درد
تا فراموش کنم جشن حنابندان را
مدتی بعد به خود آمدم و فهمیدم،
«غایت جهل بُوَد مشت زدن سندان را»
آن قدَر پول ندارم که به گردش ببرم
به دِه مادریِ خود زن و فرزندان را
آدم آن نیست که با ( بنز ) فقط حال کند
عاشق آن است که بر دیده نهد (پیکان) را
وان که را خودروِ جانانه نباشد پیکان
به ژیان روی کند تا که بگیرد آن را
به ژیان هم اگرش دسترسی ممکن نیست
ناز فرغون کشد و گاریِ بی فرمان را
ور میّسر نشدش گاری و فرغون ، باید
مرگ، خواهان شود و سینه قبرستان را
مرگ هم گر نشدش یار به مبنای جنون
بتکاند به سر هر دو جهان تنبان را
اگر از بخت بدش هر دو جهان داد ز کف
خنده آن قدر کند تا بدرد همیان را!
(همه دانند که همیان چه بُود شرح مخواه
خیک و مشک است که باشدلقب آن انبان را)
*
گرچه با خوردن ترشی بشود دندان کُند
گاه شیرینیِ ما کُند کُنَد دندان را۱
(بیت بالا الکی گفته ام این جا شاید،
تا ببینم لب تان آخر ِ سر خندان را!)
پند «راشد» بشِنو، نان و کبابت گر نیست
مَده از کف پس از این لذّت بادمجان را
پی نوشت:
۱- اشاره شده است به طنز سعدی که:«همه را دندان به ترشی کُند شود، مگر قاضیان را که به شیرینی.»
#خالوراشد
@rashedansari
https://chat.whatsapp.com/GQ4dptYDHMtLYoAku4lkxT
سروده ی: راشدانصاری(خالوراشد)
شِمّه ای شرح دهم مشکلِ این سامان را
بلکه تجویز کنم شیوه ای از درمان را
گفته بودم که از این پس بشوم لال، اما
«چه کند بنده که گردن ننهد فرمان را»
با خودم عهد نمودم بنویسم شعری
التیامی بشود زخم دلِ انسان را
دست در خون دلِ خود زده ام از سرِ درد
تا فراموش کنم جشن حنابندان را
مدتی بعد به خود آمدم و فهمیدم،
«غایت جهل بُوَد مشت زدن سندان را»
آن قدَر پول ندارم که به گردش ببرم
به دِه مادریِ خود زن و فرزندان را
آدم آن نیست که با ( بنز ) فقط حال کند
عاشق آن است که بر دیده نهد (پیکان) را
وان که را خودروِ جانانه نباشد پیکان
به ژیان روی کند تا که بگیرد آن را
به ژیان هم اگرش دسترسی ممکن نیست
ناز فرغون کشد و گاریِ بی فرمان را
ور میّسر نشدش گاری و فرغون ، باید
مرگ، خواهان شود و سینه قبرستان را
مرگ هم گر نشدش یار به مبنای جنون
بتکاند به سر هر دو جهان تنبان را
اگر از بخت بدش هر دو جهان داد ز کف
خنده آن قدر کند تا بدرد همیان را!
(همه دانند که همیان چه بُود شرح مخواه
خیک و مشک است که باشدلقب آن انبان را)
*
گرچه با خوردن ترشی بشود دندان کُند
گاه شیرینیِ ما کُند کُنَد دندان را۱
(بیت بالا الکی گفته ام این جا شاید،
تا ببینم لب تان آخر ِ سر خندان را!)
پند «راشد» بشِنو، نان و کبابت گر نیست
مَده از کف پس از این لذّت بادمجان را
پی نوشت:
۱- اشاره شده است به طنز سعدی که:«همه را دندان به ترشی کُند شود، مگر قاضیان را که به شیرینی.»
#خالوراشد
@rashedansari
https://chat.whatsapp.com/GQ4dptYDHMtLYoAku4lkxT
WhatsApp.com
کانال طنز راشد انصاری
WhatsApp Group Invite
بی برقی و....
نوشته ی: راشدانصاری
هفته ی گذشته رفته بودم روستا. یعنی محل زادگاهم. در آن جا متوجه شدم مثل شهر، بی برقی بیداد می کند. و پس از یکی دو روز فهمیدم که به قول معروف هر جا که رَوی آسمان همین رنگ است!
اما فرقی که روستا با شهر داشت این بود که یک: در شبانه روز یک ساعت و نیم و برخی مواقع دو ساعت برقِ عزیز تشریفش را می برد. در حالی که وضع شهر از این حیث تا حدودی بهترک است.
پیام های بازرگانی وسط برنامه:
(به یکی گفتند، برق شما در شبانه روز چند بار می رود؟
گفت، برق ما در شبانه روز فقط دو سه ساعت می آید!)
و دو: برق که رفت، خواستم شماره ی اتفاقات برق را بگیرم دیدم تلفن همراه کار نمی کند. فکر کردم مثل همیشه است که همراه اول آنتن نمی داد. یکی از اهالی گفت:« نه، این جا وقتی برق می رود، تلفن کار نمی کند.» تعجب کردم. به سوپرمارکت روستا مراجعه کردم، آب میوه ای خریدم تا گلویی تازه کنم. خواستم حساب کنم که صاحب مغازه گفت:« این جا وقتی برق می رود، کارتخوان کار نمی کند.» باز تعجب کردم!
سوار ماشین شدم، کولر روشن کردم تا کمی خنک شوم و ضمنأ رفتم سمت پمپ بنزین بنزین بزنم. هنگامی که رسیدم متوجه شدم پمپ بنزین خیلی خلوت است. پرسیدم، کارگر پمپ بنزین که نشسته بود و با تکه ای مقوا خود را باد می زد، گفت: «برق نیست.»
دیدم این یکی دیگر منطقی است، چرا خودم حواسم نبوده! خب، برق که نباشد پمپ هم کار نمی کند. این بار دیگر تعجب نکردم.
آمدم منزل و رفتم گلاب به رویتان سرویس بهداشتی. هر چه زور زدم دیدم شکمم کار نمی کند. فشار آوردم، دیدم نه بابا خبری نیست! خنده ام گرفت. در دل گفتم: عجب، شاید شکم من هم به قطعی ِ برق ارتباط دارد که کار نمی کند!
#خالوراشد
@rashedansari
https://chat.whatsapp.com/GQ4dptYDHMtLYoAku4lkxT
نوشته ی: راشدانصاری
هفته ی گذشته رفته بودم روستا. یعنی محل زادگاهم. در آن جا متوجه شدم مثل شهر، بی برقی بیداد می کند. و پس از یکی دو روز فهمیدم که به قول معروف هر جا که رَوی آسمان همین رنگ است!
اما فرقی که روستا با شهر داشت این بود که یک: در شبانه روز یک ساعت و نیم و برخی مواقع دو ساعت برقِ عزیز تشریفش را می برد. در حالی که وضع شهر از این حیث تا حدودی بهترک است.
پیام های بازرگانی وسط برنامه:
(به یکی گفتند، برق شما در شبانه روز چند بار می رود؟
گفت، برق ما در شبانه روز فقط دو سه ساعت می آید!)
و دو: برق که رفت، خواستم شماره ی اتفاقات برق را بگیرم دیدم تلفن همراه کار نمی کند. فکر کردم مثل همیشه است که همراه اول آنتن نمی داد. یکی از اهالی گفت:« نه، این جا وقتی برق می رود، تلفن کار نمی کند.» تعجب کردم. به سوپرمارکت روستا مراجعه کردم، آب میوه ای خریدم تا گلویی تازه کنم. خواستم حساب کنم که صاحب مغازه گفت:« این جا وقتی برق می رود، کارتخوان کار نمی کند.» باز تعجب کردم!
سوار ماشین شدم، کولر روشن کردم تا کمی خنک شوم و ضمنأ رفتم سمت پمپ بنزین بنزین بزنم. هنگامی که رسیدم متوجه شدم پمپ بنزین خیلی خلوت است. پرسیدم، کارگر پمپ بنزین که نشسته بود و با تکه ای مقوا خود را باد می زد، گفت: «برق نیست.»
دیدم این یکی دیگر منطقی است، چرا خودم حواسم نبوده! خب، برق که نباشد پمپ هم کار نمی کند. این بار دیگر تعجب نکردم.
آمدم منزل و رفتم گلاب به رویتان سرویس بهداشتی. هر چه زور زدم دیدم شکمم کار نمی کند. فشار آوردم، دیدم نه بابا خبری نیست! خنده ام گرفت. در دل گفتم: عجب، شاید شکم من هم به قطعی ِ برق ارتباط دارد که کار نمی کند!
#خالوراشد
@rashedansari
https://chat.whatsapp.com/GQ4dptYDHMtLYoAku4lkxT
WhatsApp.com
کانال طنز راشد انصاری
WhatsApp Group Invite
بهمنی، یکی از تأثیرگذارترین غزل سرایان ایران
به قلم: راشدانصاری، شاعر و روزنامه نگار
استاد محمدعلی بهمنی متولد ۲۷ فروردین ۱۳۲۱ ، از چهره های شاخص ادبی ایران و هرمزگان است.
بی شک حسین منزوی، شهریار، هوشنگ ابتهاج(سایه)، محمدعلی بهمنی، سیمین بهبهانی، قیصر و منوچهر نیستانی و.... از شاخص ترین و تأثیرگذارترین چهره های ادبی ایران در دهه های اخیر شعر کلاسیک هستند. اگر چه هر یک از این بزرگان در قالب های نیمایی، سپید و ....نیز صاحب آثاری هستند.
ضمن این که دفتر غزل«گاهی دلم برای خودم تنگ می شود»از بهترین آثار بهمنی و یا شاید بتوان گفت یکی از بهترین مجموعه های غزل امروز ایران باشد.
گر چه همان گونه که عرض شد، این غزل سرای نامی در قالب های دیگری نیز از جمله سپید، نیمایی و در زمینه ترانه و گه گداری از سر تفنن در حوزه ی طنز و در دورهمی های خصوصی هزل و.... نیز طبع آزمایی کرده است،
(یکی از نقاط برجسته ی استاد بهمنی که تقریباً زیر سایه ی نام شاعری و غزلسرایی ایشان مغفول مانده است، حاضر جوابی و طنز شفاهی بسیار قوی ایشان است. هم طنز شفاهی هم کتبی اش بسیار قوی بود.)؛
اما در هیچ یک از این قالب ها و حوزه ها مثل غزل موفق نبود.
محمدعلی بهمنی، در ترانه نیز البته جزو بهترین هاست. چه پیش از انقلاب و چه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی. نسلی تکرار نشدنی همچون: بهمنی ، بیژن ترقی، اردلان سرفراز ، ایرج جنتی عطایی، شاملو، شهیار قنبری، زویا زاکاریان، کریم فکور و...
وی از آن جایی که در ترانه ید طولایی داشت، تعدادی از ترانه های ماندگار سروده ی ایشان است...
ترانه هایی که خیلی از ماها از حفظیم و شاید به نام خواننده ای بزرگ، مشهور باشد اما در حقیقت سراینده اش استاد بهمنی است.
مطرح ترین خواننده های پیش از انقلاب و بعد از انقلاب نظیر حبیب، و....و...شادمهر عقیلی، ناصرعبداللهی فقید(عزیز دیگری از هرمزگان) ، رضا صادقی،هومن بختیاری، استاد شجریان، همایون شجریان، علیرضا قربانی،پرواز همای، محمدمعتمدی و...با افتخار ترانه های استاد را خواندند.
این شاعر برجسته ی معاصر به همان میزان که در کشور مطرح و تأثیر گذار بوده است، در شعر هرمزگان نیز قله ای است بسیار رفیع و تأثیر گذار. وی بنیانگذار صفحه ی شعرِ «تنفس در هوای شعر» در روزنامه ی ندای هرمزگان است که بعدها زیر نظر ابراهیم پشتکوهی، این جانب، و عبدالحسین انصاری اداره می شد. صفحه ای که به اذعان بیشتر اهالی ادبیات(شعر و داستان) از بهترین صفحات ادبی در بین نشریات کشور بود.
بسیاری از شاعران کلاسیک و نو استان از این صفحه و در مکتب بهمنی الفبای شعر و غزل فراگرفتند و بعدها هر کدام در میهن پهناورمان برای خود یلی شدند. همان گونه که بهمنی خود نزد مشیری الفبای شعر آموخت. آن جایی که خود می گوید:«فریدون مشیری کارستانی را در من انجام داد که فراتر از تاثیرگذاری شعرش بود. او به من که کودکی هفت هشت ساله ای بیش نبودم، اعتماد به نفس داد. او بود که قاطعانه به من گفت: تو می توانی شعر بگویی. خودت را امتحان کن و من از این امتحان سرفراز بیرون آمدم و عزیزترین شعرم، شعر «مادرم» را نوشتم.
ای واژه ی بکر جاودانه
ای شعر موشّح زمانه
ای چشمه ی سینه جوش الهام
ای حس لطیف شاعرانه...»
استاد بهمنی هر چند به واسطه ی حضور دائمی در کنگره های سراسری کشور و همچنین حضور در شورای شعر صدا و سیما و وزارت ارشاد و ...اما هیچ گاه رابطه اش را با شاگردان و دوستدارانش در هرمزگان قطع نکرد و همواره همچون پدری دل سوز با فرزندان خود در ارتباط بود.
این جانب به نوبه ی خود ضایعه ی آسمانی شدن محمدعلی بهمنی عزیز را در وهله نخست به خانواده محترم ایشان بعد به جامعه ی ادبی هرمزگان و در نهایت ایران از صمیم قلب تسلیت و تعزیت عرض می کنم...
#خالوراشد
@rashedansari
به قلم: راشدانصاری، شاعر و روزنامه نگار
استاد محمدعلی بهمنی متولد ۲۷ فروردین ۱۳۲۱ ، از چهره های شاخص ادبی ایران و هرمزگان است.
بی شک حسین منزوی، شهریار، هوشنگ ابتهاج(سایه)، محمدعلی بهمنی، سیمین بهبهانی، قیصر و منوچهر نیستانی و.... از شاخص ترین و تأثیرگذارترین چهره های ادبی ایران در دهه های اخیر شعر کلاسیک هستند. اگر چه هر یک از این بزرگان در قالب های نیمایی، سپید و ....نیز صاحب آثاری هستند.
ضمن این که دفتر غزل«گاهی دلم برای خودم تنگ می شود»از بهترین آثار بهمنی و یا شاید بتوان گفت یکی از بهترین مجموعه های غزل امروز ایران باشد.
گر چه همان گونه که عرض شد، این غزل سرای نامی در قالب های دیگری نیز از جمله سپید، نیمایی و در زمینه ترانه و گه گداری از سر تفنن در حوزه ی طنز و در دورهمی های خصوصی هزل و.... نیز طبع آزمایی کرده است،
(یکی از نقاط برجسته ی استاد بهمنی که تقریباً زیر سایه ی نام شاعری و غزلسرایی ایشان مغفول مانده است، حاضر جوابی و طنز شفاهی بسیار قوی ایشان است. هم طنز شفاهی هم کتبی اش بسیار قوی بود.)؛
اما در هیچ یک از این قالب ها و حوزه ها مثل غزل موفق نبود.
محمدعلی بهمنی، در ترانه نیز البته جزو بهترین هاست. چه پیش از انقلاب و چه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی. نسلی تکرار نشدنی همچون: بهمنی ، بیژن ترقی، اردلان سرفراز ، ایرج جنتی عطایی، شاملو، شهیار قنبری، زویا زاکاریان، کریم فکور و...
وی از آن جایی که در ترانه ید طولایی داشت، تعدادی از ترانه های ماندگار سروده ی ایشان است...
ترانه هایی که خیلی از ماها از حفظیم و شاید به نام خواننده ای بزرگ، مشهور باشد اما در حقیقت سراینده اش استاد بهمنی است.
مطرح ترین خواننده های پیش از انقلاب و بعد از انقلاب نظیر حبیب، و....و...شادمهر عقیلی، ناصرعبداللهی فقید(عزیز دیگری از هرمزگان) ، رضا صادقی،هومن بختیاری، استاد شجریان، همایون شجریان، علیرضا قربانی،پرواز همای، محمدمعتمدی و...با افتخار ترانه های استاد را خواندند.
این شاعر برجسته ی معاصر به همان میزان که در کشور مطرح و تأثیر گذار بوده است، در شعر هرمزگان نیز قله ای است بسیار رفیع و تأثیر گذار. وی بنیانگذار صفحه ی شعرِ «تنفس در هوای شعر» در روزنامه ی ندای هرمزگان است که بعدها زیر نظر ابراهیم پشتکوهی، این جانب، و عبدالحسین انصاری اداره می شد. صفحه ای که به اذعان بیشتر اهالی ادبیات(شعر و داستان) از بهترین صفحات ادبی در بین نشریات کشور بود.
بسیاری از شاعران کلاسیک و نو استان از این صفحه و در مکتب بهمنی الفبای شعر و غزل فراگرفتند و بعدها هر کدام در میهن پهناورمان برای خود یلی شدند. همان گونه که بهمنی خود نزد مشیری الفبای شعر آموخت. آن جایی که خود می گوید:«فریدون مشیری کارستانی را در من انجام داد که فراتر از تاثیرگذاری شعرش بود. او به من که کودکی هفت هشت ساله ای بیش نبودم، اعتماد به نفس داد. او بود که قاطعانه به من گفت: تو می توانی شعر بگویی. خودت را امتحان کن و من از این امتحان سرفراز بیرون آمدم و عزیزترین شعرم، شعر «مادرم» را نوشتم.
ای واژه ی بکر جاودانه
ای شعر موشّح زمانه
ای چشمه ی سینه جوش الهام
ای حس لطیف شاعرانه...»
استاد بهمنی هر چند به واسطه ی حضور دائمی در کنگره های سراسری کشور و همچنین حضور در شورای شعر صدا و سیما و وزارت ارشاد و ...اما هیچ گاه رابطه اش را با شاگردان و دوستدارانش در هرمزگان قطع نکرد و همواره همچون پدری دل سوز با فرزندان خود در ارتباط بود.
این جانب به نوبه ی خود ضایعه ی آسمانی شدن محمدعلی بهمنی عزیز را در وهله نخست به خانواده محترم ایشان بعد به جامعه ی ادبی هرمزگان و در نهایت ایران از صمیم قلب تسلیت و تعزیت عرض می کنم...
#خالوراشد
@rashedansari