راشد انصاری
821 subscribers
265 photos
21 videos
80 files
270 links
خالو راشد
Download Telegram
شعر اعتراضی

ادبیات غنیِ پارسی بویژه شعر و نظم پارسی مضمون های متنوعی را در خود دارد،
از آن میان شعر اعتراضی، مضمونی ست که دقیقا نتیجه ی انجام وظیفه ی هر شاعری ست ، رسالت اصلی شاعر ، تاثیر پذیری از نابسامانی های اجتماعی و سیاسی و حتی فلسفی و بیان آن به منظور اصلاح نابسامانی هاست.
عجیب نیست که شاعرانی ماندگار شدند و می شوند که این رسالت را سر لوحه ی کار خود قرار داده اند و شجاعانه ، گاه مستقیم و گاهی غیر مستقیم بر نا بسامانی ها تاخته اند .
اگر در دیوان شاعران ماندگار یک بررسی اجمالی انجام دهیم در می یابیم که همه ی آنان به نوعی در پیِ اصلاح جامعه و حاکمانِ ظالم بوده اند.
مولویِ بزرگ با مثنوی معنوی اش در راستای ساختن انسان کامل و اعتراض به سطح نازل و بی فرهنگ انسان های زمانه بوده ، اثری که تازه در جامعه ی ایران خود را نمایانده و در دنیای فرهنگی غرب نیز آنرا دست به دست می گردانند.
یا سعدی نیز از اعترض به وضع اجتماعی و سیاسی زمانه اش دریغ نکرده.
و حافظ نیز، منتها ،او،بنا به مصلحت زمانه و دیکتاتوری حاکمان "سخن در پرده" گفته،
از آنان که بگذریم، در دوران معاصر ، از مشروطیت الی حالِ حاضر شاعرانی از نسیم شمال گرفته تا عشقی و فرخی یزدی واخوان ثالث و نعمت میرزازاده و شفیعی کدکنی ، که ماندگارانِ دوره معاصر هستند ،همه به رسالت خود عمل کرده اندو راز ماندگاریشان در همین است که از دردها ونابسامانی های زمانه بویژه از ظلم و جورِ حاکمان گفته و اعتراض کرده اند و کارشان نیزغیر مستقیم تاثیر پذیر بوده ، ولی چون نابسامانی و جور وستم متاسفانه تمامی نداشته ، لاجرم شعر اعتراضی نیز همچنان رسالت اصلی شاعر قلمداد شده و می شود.
شعر اعتراضی را نمی توان صرفا به شعر سیاسیِ اعتراضی محدود کرد ، همانطور که دوست عزیز آقای رجبعلی کاووسی در این مبحث گفته اند ،می‌توانیم شعر اعتراضی را به سه نحله ی جداگانه قرار دهیم :
۱- شعر اعتراضی فلسفی
۲-شعر اعتراضی اجتماعی
۳-شعر اعتراضیِ سیاسی

۱- شعر اعتراضی فلسفی

فلسفه ، به دنبال "چرایی" هاست، بر خلاف علم که به دنبال "چیستی "هاست .
تکلیف علم معلوم است ، با تحقیق به "چیستی" پاسخ می‌دهد، پس جای اعتراض به علم باقی نمی ماند.
اما فلسفه اگر به یک یا چند "چرایی" پاسخ دهد ، باز چرایی هایی جدید مطرح می‌شود که فلسفه باید از عهده ی پاسخ دادن آن برآید.
شاعر چون مدام در جستجوی "چرایی" ست ،و پاسخ را نمی یابد ، لاجرم به اعتراض روی می آورد،اعتراضی که جز اینکه مخاطب به سردر گمی خود واقف شود ، بازده دیگری ندارد، شعر اعتراضی در حیطه ی کار شاعران فیلسوف مسلک است ، نماینده بلامنازع این نوع شعر "خیام" است :

ابریقِ میِ مرا شکستی ربی
بر من درِ عیش را ببستی ربی
من می خورم و تو می کنی بد مستی؟
خاکم به دهان ، مگر تو مستی ربی؟

از آمدن و رفتن ما سودی کو
وز تارِ امید ما پودی کو
چندین سرو پای نازنینان جهان
می سوزد و خاک‌می شود،دودی کو؟

تا زمانی که فلسفه وجود دارد، شعر اعتراضیِ فلسفی نیز وجود دارد.
[۵/۱۰،‏ ۱۰:۲۴] سیدحسین اخوان طباطبایی تهران: ۲-شعر اعتراضیِ اجتماعی

صاحبدلی به مدرسه آمد زخانقاه
بشکست عهدِ صحبت اهل طریق را
گفتم میان عالم و عابد چه فرق بود
تا اختیار کردی از آن این فریق را
گفت،آن گلیم خویش به در می‌برد ز موج
وین جهد می کند که بگیرد غریق را
"سعدی"

همین سه بیت مبین این است که سعدی بمانند دگر شاعرانِ ماندگار، رسالت شاعر را در اصلاح جامعه و رفاه مردمان می داند .
جز تعدادی از شعر های عاشقانه و عرفانی سعدی ، دگر کارهای سعدی همه در راستای اعتراض به حاکمان و دگر نا صالحان ودعوت آنان به صلاح بوده است .

پادشاهی کاو روا دارد ستم بر زیر دست
دوستدارش روز سختی دشمن زور آور است
با رعیت صلح کن وز جنگ خصم ایمن مباش
زانکه شاهنشاه عادل را رعیت لشکر است.

ای زبر دست زیر دست آزار
گرم تا کی بماند این بازار
به چه کار آیدت جهانداری
مردنت به که مردم آزاری

از مولوی و مثنوی اش گفتیم و بسیار ها گفته اند و می گویند ، او را نیز در صدر شاعران اعتراضی اجتماعی و مصلح به حساب می آوریم. و در کنارش سعدی را.
و برای دوران معاصر از ایرج میرزا بعنوان شاعری معترض بر جهل و خرافات و تلاشگر برای اصلاح می‌توان نام برد.

۳- شعر اعتراضی سیاسی

از دید حقیر ،مهمترین رسالت شاعر "اعتراض سیاسی" و بی توجه نبودن به اوضاع نابسامان وکوشش به براندازی ظلم و جور و بر قراری عدالت و آزادی افراد جامعه هست .
خوشبختانه در سرتاسر تاریخ ادبیات ایران زمین، چنین شاعران متعهد و مصلح و ظلم ستیزی کم نداشته ایم،
به جرات می توانیم ادعا کنیم و نمونه بیاوریم که از زمان رودکی تا زمان حاضر زمینه ی ادبیات ایران از این گونه شعر اعتراضی هیچگاه خالی نبوده .

سیف فرقانی ( شاعر دوره مغول) و خطاب به حاکمان مغول:
هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد
هم رونق زمان‌ شما نیز بگذرد
وین بوم محنت از پی آن تا کند خراب
بر دست و آشیان شما نیز بگذرد
آب اجل که هست گلو گیر خاص وعام
بر حلق وبر دهان شما نیز بگذرد
ای تیغتان چو نیزه برای ستم دراز
این تیزی سنان شما نیز بگذرد
چون دادِ عاقلان به جهان در بقا نکرد
بیدادِ ظالمان شما نیز بگذرد
در مملکت چو غرش شیران گذشت ورفت
این عو عوِ سگانِ شما نیز بگذرد
بادی که در زمانه بسی شمع ها بکشت
هم بر چراغدان شما نیز بگذرد
زین کاروانسرای بسی کاروان گذشت
ناچار کاروان شما نیز بگذرد
ای مفتخر به طالع مسعود خویشتن
تاثیر اختران شما نیز بگذرد
این نوبت از کسان به شما ناکسان رسید
نوبت زناکسان شما نیز بگذرد........

شنیده ایم که محمود غزنوی شب ِدی
شراب خوردو شب اش جمله در سمور گذشت
گدای گوشه نشینی لبِ تنور گرفت
لبِ تنور برآن بی نوای عور گذشت
علی الصباح بزد نعره ای که ای محمود
شبِ سمور گذشت و لبِ تنور گذشت.
"ملا احمد نراقی"

شعر های اعتراضیِ سیاسی، بیشتر نزدیک به شعار سیاسی هست و عریان و خالی از "خیال انگیزی" لذا می توان بر آنها نام "نظم" گذاشت و نه نام"شعر"،
از میان شاعرانِ ماندگار و معترض سیاسی ، شاید تنها حافظ را می توانیم استثنا کنیم که حتی شعر های سیاسی اش (که در دیوانش از این نوع شعر ها کم نیست) خیال انگیز است :

راستی ، خاتم فیروزه ی بو اسحاقی
خوش درخشید،ولی دولت مستعجل بود

که اشاره اصلی اش به دولت صالح و کوتاه مدتِ شاه ابواسحاق اینجو هست،
و از سوی دیگر اشاره به مرغوب ترین ودرخشان ترین نوع فیروزه نیشابوری که فیروزه بو اسحاقی نام دارد، اما درخشندگی اش کم دوام است.

یا
صوفی ِ شهر بین که چون لقمه به شبهه می خورد
پاردم اش دراز باد این حَیَوانِ خوش علف


و ببینید حافظ چگونه چون سرداری جنگی معترضِ "غم"(نمادِ ظلم و جور) می شود و سلاح بر می کَشَد:

بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم
اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من وساقی به هم سازیم و بنیادش براندازیم.

بگذریم و به دوران معاصر بیاییم.
فرخی یزدی (در دوره آخر قاجار و دوره رضاشاه -متولد ۱۲۶۸ شمسی - مقتول در ۱۳۱۸/۷/۲۵) را سرشناس ترین و سر سخت ترین شاعر معترض سیاسی می پنداریم که حاکم شهر یزد دهانش را دوخت و روانه ی تهران اش کرد و عاقبت هم در زندان قصر(زندان رضا شاهی) به دستوررضا شاه توسط پزشک احمدی با تزریق آمپول هوا کشته شد.
فرخی شعر های تند وتیز و انقلابی ای سرود،از جمله:

باز گویم این سخن را گرچه گفتم بارها
می نهند این خائنین بر دوش ملت بارها
پرده های تار ورنگارنگی آید در نظر لیک مخفی در پسِ آن پرده ها اسرارها
مارهای مجلسی ،دارای زهری مهلکند
الحذر باری از آن مجلس که دارد مارها
دفع این کفتارها گفتار نتواند نمود
از رهِ کردارباید دفع این کفتارها
کشور ما پاک کی گردد ز لوث خائنین
تا نریزد خون ناپاک از در و دیوارها
مزد کار کارگر را دولت ما می کند
صرف جیب هرزه ها،
ولگردها،بیکارها
از برای اینهمه خاءن بود یک دار کم
بر کشید این پهن میدان را زچوب دارها
دارها چون شد به پا ،با دستِ کین بالا کشید
بر سرِ آن دارها،سالارها،سردارها
فرخی،این خیلِ خواب آلود، مستِ غفلتند
این سخن ها را بباید گفت با بیدارها.

از بعداز فرخی و عشقی و نسیم شمال تا دوران نهضت ملی این موج اعتراض ادامه دارد، شعرهای گزنده و طنزِ روزنامه توفیق ، که توسط،زنده یادان برادران توفیق منتشر می‌شد و شاعران معترضِ بسیاری با آن همکاری می کردند این چراغ را بنحوبارزی روشن نگاه داشتند.و شاعران نسل اول نوپرداز که بیشتر پیرو نیما یوشیج بودند چون اخوان ثالث و نعمت میرزازاده و حمید مصدق و شاملو و تاحدی فریدون مشیری و هوشنگ ابتهاج و بعدا محمد رضا شفیعی کدکنی و... بعد از ۲۸ امرداد۱۳۳۲ سنگ‌تمام گذاشتند ، با مردم بودند و حماسه ها ساختند و ماندگار شدند،
مهدی اخوان ثالث با "زمستان "اش و "شهریار شهر سنگستان" (تقدیم به پیر محمد احمد آبادی - مصدق-) و شفیعی کدکنی ، با مجموعه ی کوچه باغهای نیشابور ، نسبت به اوضاع زمانه و کودتای ۲۸ امرداد برغم خفقان و سانسور شدید دوران محمدرضاشاه پهلوی داد سخن دادند.

در سوگت ای درخت تناور
ای آیت خجسته ی در خویش زیستن
بالیدن وشکفتن
در خویش بارور شدن از خویش
در خاک خویش ریشه دواندن
ما را
حتی امان گریه ندادند.
شفیعی کدکنی-۱۵ اسفندماه ۱۳۴۵(درگذشت دکتر محمد مصدق ۱۴ اسفندماه ۱۳۴۵ بوده)
نمونه های درخشان و متعهدانه ی شعر های اعتراضی این دوران را به دلیل گریز از اطاله کلام نمی توانیم در اینجا نقل کنیم، علاقمندان به این مبحث می توانند با کمک اینترنت این شعر های اعتراضی را بیابند.
این را نیز اضافه کنیم که در کنار شعر،در درازای تاریخ ادبیات ایران زمین، نثر های متعهدانه و اعتراضی و سازنده نیز رواج داشته، در بیشترِ داستان های "صوفیانه و عارفانه" که در رساله قشیریه و کشف المحجوب هُجویری مندرج است، و زنده یاد نادر ابراهیمی تعداد زیادی از این داستان های کوتاه را در کتاب "صوفیانه ها و عارفانه ها" جمع آوری و تحلیل کرده است ، اعتراض و تعهدِ عارفان و صوفیان واقعی و ماندگار بارز است ،
باید از نقش و تعهدِ عبید زاکانی هم یاد کرد که در قالب طنز همواره از اعتراض نسبت به جور وظلم غافل نبود:

زنِ طلحک زایید
سلطان محمود اورا پرسید که چه زاد‌؟
گفت از درویشان زاید؟
دختری یا پسری
سلطان گفت مگر از بزرگان‌چه زاید؟
گفت : ظلم وجور و خانه براندازیِ خلق


طبیعی ست که این اعتراض ها و گفتن ها و تکرار کردن ها در تکوین و تجمعِ ملت ایران در نهضت مخالفت با رژیم پهلوی نقشی بسزا داشت ، (بگذریم که نتیجه ی کار بخاطر اشتباه و مرعوب شدنِ رهبران سیاسیِ ملی در برابر موج نهضت دینی،و دخالت سیاست خارجی در روزهای آخرِ کار، مقصود ملت را به حاصل نیاورد که این خود یک تحلیل ِ سیاسیِ اساسی را طلب میکند که مورد بحث کنونیِ مانیست).

باری، از آن زمان که روشنفکران و سیاست مداران کمی بخود آمدند، باز شعر اعتراضی رونق گرفت و شاعرانی ظهور کردند ، چه در حیطه ی شعر جدی و چه در حیطه ی شعر طنز،مانند محمد رضا عالی پیام(هالو)، مصطفی بادکوبه ای، هیلا صدیقی، شروین سلیمانی، خلیل جوادی، بیدادخراسانی، مسلم حسن شاهی، راشد انصاری(خالوراشد) رحیم رسولی و بسیاری دیگر که تا کنون به کار خود و سرودنِ شعر های اعتراضی مشغولند.
این را نیز اضافه کنیم که بتازگی اعتراض سیاسی در نوحه های عزاداری راه یافته ودر پوشش دین و عاشورا
شعر هایی خلق شده و در مراسم عزاداری شورو حال برپا میکند،و این نیز پدیده ای نو است در شعر.

شاید بر خلاف ظاهر ، که کسانی دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی را سبک شناس و محقق ادبی و تنها بازمانده ی فروزانفر ها می دانند ، ما بتوانیم از این یگانه مردِ زمان بعنوان شاعری معترض زمانِ حال نام ببریم ، که هر زمان و هر جا که اقتضا می‌کند لب می گشاید و حسب حال ،بی هیاهو و آرام شعری منتشر می کند.
البته دیگر شاعرانی رانیز شاهدیم که در گوشه و کنار این سرزمین به وظیفه ی شاعری خود عمل میکنند،اما شفیعی کدکنی(که عمرش دراز باد ) به دلیل سابقه و پیشکسوتی از همه‌ی شاعران حاضر شاخص است.

۲ نمونه از شعر های جدیدتر این شاعرِ متعهد را درج میکنیم ،و این مقاله را به پایان میبریم:

طفلی بنام شادی


طفلی بنام شادی
دیریست گمشده ست
با چشمهای آبیِ براق
با گیسویی بلند به بالای آرزو
هرکس که درد از او نشان
مارا کند خبر
این هم نشانِ ما
یکسو خلیج فارس
سوی دگر خزر.

و غوکنامه ، شعری اعتراضی که در سال‌های نزدیک به ما سروده شده ولی تاریخ سرودنش توسط شاعر به سال ۱۳۴۹ است و به اعتقاد کسانی این تاریخ واقعی نیست و شاعر به دلایلی تاریخ سرودن را به خیلی قبل برگردانده:

شعری که یاد آور شعرشجاعانه ی سیف فرقانی ست.


غوکنامه در ۳۷ بیت سروده شده که ما چند بیت اش را در اینجا درج میکنیم:

ای غوک ها که موج بر آشفته خوابتان
وافکنده در تلاطم ِ شطِ شتابان
خوش یافتید این خزه ی سبز را پناه
روزی دو، گر امان بدهد آفتابتان
دم از زلالِ خضر زنید ومسلم است
کز این لجن کده ست همه نان و آبتان
بی شرم تر زجمع شمایان نیافرید
ایزد که آفرید برای عذابتان
..........
هنگامِ قول ،آمرِ معروف ودر عمل
از هیچ مُنکری نبود اجتنابتان
.......
تکرارِ یک ترانه و یک شوم نوحه است
سرتا به سر،تمامِ سطورِ کتابتان
.......
مانا گمان برید که ایزد به فضل خویش
کرده ست بهر فتح جهان انتخابتان
......
گر جمعِ "مادران بخطا " نامتان نهیم
هرگز نکرده ایم خطا،در خطابتان
نی اصلتان به قاعده، نی نسلتان درست
دانسته نیست سلسله ی انتخابتان
جز این حقیقتی که یکی ابرِ جادوی
آورد وبر فشاند براین خاک و آبتان
......
سیلی دمنده بود زکهسارِ خشمِ خلق
کاین ‌گونه گشته بسترِ آرام و خوابتان
.......
چون صبح روشن است که خواهد زدست رفت
فردا،عنانِ دولتِ پادر رکابتان
.........
وآنگاه دیو بادِ دمانی رسد ز راه
بپراکند به هر طرفی با شتابتان
وز یالِ دیو باد در افتید و در زمان
بینم خموش و خسته و خرد و خرابتان
وین غوک جامه هایِ چو دستارِ تازیان
یک یک شود به گردنِ نازک طنابتان
...........
ح. اخوان طباطبائی
۱۴۰۳/۰۲/۲۰
روحت شاد دوست عزیزم
سال ۱۳۸۸ نقد و بررسی آثار بنده با حضور زنده یاد محمدعلی علومی👆
Forwarded from خالوراشد
آن شراره ای که تو بر خرمن دل زدی

هنوز خرمن های ققنوسی ام را می سوزاند

و دود آهم از هفت اقلیم عشق گذشته است...

 

بیست و هشتم آبانماه سالجاری نشست نقد و بررسی آثار راشد انصاری دیده بانی طنزپرداز صاحب نام هرمزگان در سالن کتابخانه طالقانی بندرعباس برگزار شد.

در این نشست که از طرف معاونت فرهنگی جهاد دانشگاهی هرمزگان، با همکاري اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامي، اداره کل امور کتابخانه‌هاي عمومي استان و اداره کل بنادر و دريانوردي هرمزگان برگزار شده بود استاد محمدعلی علومی نویسنده، روزنامه نگار و منتقد برجسته کشور به نقد و بررسی آثار راشد انصاری پرداخت.

محمدعلی علومی داور جشنواره طنز مکتوب کشور بوده و اخیراً رمان طنز بن لادن از این نویسنده برنده سی سال رمان طنز ایران شده و تاکنون دهها اثر برجسته و ماندگار در زمینه داستان، طنز، رمان و پژوهش از وی به چاپ رسیده است.  

علومی نوستالوژی سالهای شور و هیجان بسیاری از نویسندگان جوان در دهه هفتاد است. شور و شوقی که به دردهای بزرگ منتهی شد. دردهایی که تمام شدنی نیستند. و هنوز خرمن های ققنوسی مان در آن شراره می سوزند. این سخنش را هرگز از یاد نبرده ام که در سالهای 75-74 خطاب به نویسندگان جوان و مبتدی با اشاره به رنج ها و دردهای نویسندگان،می گفت: اگر می خواهید نویسنده بشوید و در این وادی بمانید باید هفت کفش آهنی را پاره کنید.

 این هشدار در آن سرهای پرشورمان نمی گنجید. می گفت: بروید در همین خیابان ملاصدرا(تهران) کار کنید و بعد از چند سال بجای اینکه گرفتار فلسفه ی ملاصدرا بشوید خانه ای در خیابان ملاصدرا برای خودتان بخرید. زندگی کنید و از زندگی تان لذت ببرید. و چند سال بعد با ماشینی آخرین سیستم بیایید جلوی یک کتابفروشی در خیابان انقلاب پارک کنید و انواع کتاب ها با جلدهای نفیس و رنگ های شاد و متنوع همرنگ قفسه های آشپزخانه تان، پذیرایی و ... برای خودتان بخرید و به نویسندگانی که پشت ویترین کتابفروشی ها ایستاده اند و پول خرید کتاب ندارند، بخندید...

و عجب دردها و کفش هایی... که دود آهمان از هفت اقلیم عشق گذشت.

بدلیل تاخیر و یا کمبود شناورهای قشم در سالن را به روی مسافران بسته بودند. ناچار با قایق های شوتی در گرگ و میش بعد از غروب از قشم بسوی بندرعباس حرکت کردم. خالو راشد و محمدعلی علومی گویا چندین بار تماس گرفته و متوجه نشده بودم. به اسکله بندرعباس که رسیدم صدای زنگ تلفنم را شنیدم. راشد پشت خط بود. گویی نگران بودند. با علومی هم صحبت کردم. گفتند جلوی در سالن منتظریم بیایی. علومی صبح از تهران آمده بود. وقتی به کتابخانه طالقانی رسیدم وعلومی را دیدم اولین سخنش این بود: ایرج نفرینم نمی کنی نویسنده شدی؟ یک لحظه درماندم چه جوابی بدهم؟ خندیدم و استادم را به آغوش گرفتم.

در جلسه دکتر اسدالله نوروزی استاد دانشگاه بندرعباس را هم دیدم. دکتر نوروزی دوره راهنمایی زروان که بودیم دبیر زبان ما بود و من ادامه ی راهنمایی را رفتم مدرسه ایرانیان شارجه خواندم و دیگر دکتر نوروزی را ندیده بودم تا سال گذشته در همایش زبان شناسی لار که قرار بود مصاحبه ای هم با دکتر داشته باشم و متاسفانه نشد...

شب را در مهمانسرای کتابخانه طالقانی ماندیم. راشد هم آن شب به خانه نرفت و پیش ما ماند. علومی گفت: نمی فهمیدم با راشد دوستی؟ و من شروع کردم به تشریح منطقه ی صحرای باغ و گفتم من و راشد اگر نویسنده نمی شدیم احتمالاً یاغی در می آمدیم. شب خوبی بود و تا پاسی از شب با گفتگوی ادبی و شخصی و طنزپردازی های خالو راشد بیدار ماندیم. پیش از آن به اتفاق چند تن از شاعران بندر به پارک دولت و کاکتوس رفته بودیم. و از قضا از مراسم عروسی که روبروی پارک دولت و کنار خیابان بود هم حسابی لذت بردیم و برای محمدعلی علومی از جنبه ی مردم شناسی حایز اهمیت بود. صبح تا چشم گشودم امیر فخری عکاس جهاد دانشگاهی و مهدی دهدار خبرنگار را دیدم. علومی و راشد هم بیدار شده بودند. به زحمت پلکهای خسته و چشم های خواب آلودم را باز کردم و به دوستان سلام کردم. ساعتی بعد راه افتادیم به طرف اسکله و راهی قشم شدیم. شیرین کاری های راشد انصاری نمی گذاشت یاد بی خوابی و خستگی هایمان بیفتیم.

به قشم که رسیدیم. بجای سورن راشد انصاری که در بندرعباس جور حمل و نقل ما را می کشید ماشین قراضه ی حقیر منتظرمان بود. سوار شدیم و یک راست راهی غارهای خربس شدیم. بعد از دو سه ساعتی گشت و گذار، از آنجا به طرف دره ی ستارگان حرکت کردیم. قشم جاهای دیدنی و زیبایی دارد ولی هیچکدام به زیبایی طنزپردازی ها و شیرین کاری های خالو راشد در بین راه نبود. ساعت چهار بعد از ظهر برگشتیم قشم، و یک راست بچه ها را بردم رستوران مرکزی و بیچاره راشد بیش از حق التالیفی که بابت کتاب طنزینه اش گرفته بود، برای ناهار پرداخت. محمدعلی علومی ساعت هفت پرواز تهران داشت و باید پیش از آن به فرودگاه بندرعباس می رسید.
Forwarded from خالوراشد
دوستان را تا اسکله بدرقه کردم. سالن جا نداشت و در بروی مسافران بسته بودند. ناچار به طرف قایق های شوتی  رفتیم. شوتی ها نفری چهار هزارتومان کرایه می گرفتند گویی بازار سیاه راه انداخته بودند. تازه تا جایی که قایق ها ایستاده بودند مسافران پیاده دور می زدند. با همه توسعه های زیربنایی که برای قشم تعریف کرده اند، در بسیاری از زمینه های اساسی هنوز قصورهایی محسوس است. از جمله اینکه قایق های شوتی در تاریکی و یا گرگ و میش هوا با سوسوی یک چراغ قوه حرکت می کنند که خطر آفرین است. و بعضاً دو برابر ظرفیت خود مسافر می زنند. دوم اینکه در سالن ها را بدلیل کمبود و یا تاخیر شناورها، به روی مسافران می بندند و مسافران ناچارند بلیت 1800 تومانی را چهار هزار تومان بخرند. و سوم اینکه هنرمندانی بنام همچو این دوستان باید برای رسیدن به قایق پاچه ی شلوارشان را بالا بزنند و برای سوار شدن به قایق های شوتی به آب بزنند. تازه آبانماه است. تعطیلات دی و بهمن و نوروز هم در راهست.

دوستان سوار شدند و رفتند. و من ماندم. آری قشم زیباست ولی با بودن نویسندگان و هنرمندانی چون امیر فخری، مهدی دهدار، محمدعلی علومی  و راشد انصاری زیباتر بود

دی ماه ۱۳۸۸
ایرج اعتمادی ، نویسنده و روزنامه‌نگار
اندر باب زلف بلند خالو راشد

زلف بلند راشد انصاری طنزپرداز، بدجوری در محافل و مجالس طنز خبر ساز شده است...
در حالی که‌ مردم بندرعباس کلی مشکلات و معضلات حل نشده به دوش دارند و عنقریب است که کمر ناتوان‌ آن ها زیر بار غم دوران خم و خم تر شود....
زلفِ افشان گونه ی این شاعر هم قوز بالا قوز شده است و بر این مشکلات و معضلات افزوده است..
می گویند گیسوی بلند این شاعر از نظر اخلاق اجتماعی آن‌چنان شّری به پا کرده است و آن‌چنان آتشی به جانِ خانواده های بی چاره انداخته است که بسیاری از اناث محترمه مکرمه غم نان و غم آب و غم گشنگی و غم تشنگی و غم کمبود و گرانی را فراموش کرده اند و سفت و سخت چسبیده اند به تجزیه و تحلیل زلف شکن اندر شکن این لعبت تمام عیار....
روزی نیست که علیا مخدره محترمی، از شوهر نگون بخت خود به واسطه سوار کردن شهرآشوبی طناز با مو‌های افشان شرابی در کنار خود، با لنگه کفش میخ دار پذیرایی نکرده باشد...
و روزی نیست که ادیب و نویسنده و شاعری به دلیل نشستن در کنار لعبت دلربای موطلایی، از عیال معظمه خود، کتکی مفصل نوش جان نکرده باشد...
یکی نیست به این "طناز" یال تا کمر رسیده! بگوید که به زندگی و آینده بندری ها کمی رحم کند و حداقل آن گیسوی بلند الوان را ببندد یا دُم اسبی کند تا که شاید فرجی حاصل شود و چشمان تیزبین اناث بندری، چهره و قیافه آن سوی زلفکان دار شرابی و طلایی شاعر بذله گوی ما را هم رویت نمایند و ببینند خطای خود را و آن‌چه را که از پشت سر قابل دیدن نیست...و بدانند که :
میان ماه من تا ماه گردون
تفاوت از زمین تا اسمان است!!


«فضول محله»


#خالوراشد
@rashedansari