خطاب به کّله!
سروده ی: راشدانصاری(خالوراشد)
آه ای سر ِ پرشور من، مهتابی ِ کم نور من
آخر جدایت می کنند از این تن ِ رنجور من
بی مو و با مو هر مدل، می خواهمت از جان و دل
هرگز نباشی مضمحل، ای دولت منصور من
همواره پر شور و شری، از فحش مادر بدترى
پر بادی و کله خری، اى حبّه ى انگور من!
از بوی قرمه سبزی ات، درگیر با دل ضعفه ام
نان مرا آجر نکن ای دشمن خر زور من!
بازوی من چون رستم است،از هر لحاظی محکم است
آوای تو زیر و بم است ای نای و ای سنتور من
گفتم که شادی می کنی، بر تن زیادی می کنی
گفتی که منظورت منم؟گفتم بلی منظور من
از چنگ تو کی رسته ام با دست های بسته ام
از طعنه هایت خسته ام ای نیش تو زن/بور من
گاهی که قاطی میکنی ، بی احتیاطی میکنی
با گنده گوییهای خود. لطفاً نشو ساطور من
با گوش من جنبیده ای، با چشم هایم دیده ای
هر نقشه ای را چیده ای، کردی مهیا گور ِ من
از بس به فکر میهنم ، من خود نمی دانم منم
هستی وبال گردنم ای وصله ی ناجور من
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
سروده ی: راشدانصاری(خالوراشد)
آه ای سر ِ پرشور من، مهتابی ِ کم نور من
آخر جدایت می کنند از این تن ِ رنجور من
بی مو و با مو هر مدل، می خواهمت از جان و دل
هرگز نباشی مضمحل، ای دولت منصور من
همواره پر شور و شری، از فحش مادر بدترى
پر بادی و کله خری، اى حبّه ى انگور من!
از بوی قرمه سبزی ات، درگیر با دل ضعفه ام
نان مرا آجر نکن ای دشمن خر زور من!
بازوی من چون رستم است،از هر لحاظی محکم است
آوای تو زیر و بم است ای نای و ای سنتور من
گفتم که شادی می کنی، بر تن زیادی می کنی
گفتی که منظورت منم؟گفتم بلی منظور من
از چنگ تو کی رسته ام با دست های بسته ام
از طعنه هایت خسته ام ای نیش تو زن/بور من
گاهی که قاطی میکنی ، بی احتیاطی میکنی
با گنده گوییهای خود. لطفاً نشو ساطور من
با گوش من جنبیده ای، با چشم هایم دیده ای
هر نقشه ای را چیده ای، کردی مهیا گور ِ من
از بس به فکر میهنم ، من خود نمی دانم منم
هستی وبال گردنم ای وصله ی ناجور من
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
سد معبر
نوشته ی: راشدانصاری
گلیمت را که از پایت درازتر کنی،
طوری درازت می کنند
که ماموران سد معبر هم نتوانند جمع ات کنند!
مواظب پاهایت باش
خانم دست فروش....
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
نوشته ی: راشدانصاری
گلیمت را که از پایت درازتر کنی،
طوری درازت می کنند
که ماموران سد معبر هم نتوانند جمع ات کنند!
مواظب پاهایت باش
خانم دست فروش....
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
https://www.irna.ir/news/84123215/%DA%A9%D8%A7%D8%B3%D8%AA%
🛑شادی،گوهر گم شده امروز است، مهمتراز تولید شادی تقسیم کردن آن بین اطرافیان است، ادبیات طنز بر خلاف ظاهرش عمیق است، در طنز دردهای عمیق مستتر است، طنز نیش دارد و این نیش به گفته خالو راشد انصاری از طنازان برجسته ملی، لازمه عمق بخشی بیشتر و اثرپذیری این عنصر ادبی است.
🛑قالبی شاد برای درک ژرفای درد
خالو راشد معتقد است که طنز اگر چه در ظاهر و شکل، آیینه سرگذشت و خاطره هایی است که به طور معمول فرجامی نیکو در پی نداشته و تنها به مضحکه ها انجامیده است اما در بطن و متن طنز نیز حکایت ها و دردهای عمیق نیز مستتر است.
⭕طنز را ندانم چه تعریفی دارد ولی خوش تعریفی دارد
🛑مطالعه کن، طنز بنویس، کرونا را بشکن
⭕فضای مجازی لعنتی
این روزنامه نگار و پژوهشگر ادبی به صراحت می گوید: البته " فضای مجازی لعنتی" هم مقداری در این تنبلی ما دخیل شده است.
گپ و گفت صمیمی با خالو راشد و ادیب بندری را در ایرنا ملاحظه فرمایید 👇
www.irna.ir/news/84123215/
🛑شادی،گوهر گم شده امروز است، مهمتراز تولید شادی تقسیم کردن آن بین اطرافیان است، ادبیات طنز بر خلاف ظاهرش عمیق است، در طنز دردهای عمیق مستتر است، طنز نیش دارد و این نیش به گفته خالو راشد انصاری از طنازان برجسته ملی، لازمه عمق بخشی بیشتر و اثرپذیری این عنصر ادبی است.
🛑قالبی شاد برای درک ژرفای درد
خالو راشد معتقد است که طنز اگر چه در ظاهر و شکل، آیینه سرگذشت و خاطره هایی است که به طور معمول فرجامی نیکو در پی نداشته و تنها به مضحکه ها انجامیده است اما در بطن و متن طنز نیز حکایت ها و دردهای عمیق نیز مستتر است.
⭕طنز را ندانم چه تعریفی دارد ولی خوش تعریفی دارد
🛑مطالعه کن، طنز بنویس، کرونا را بشکن
⭕فضای مجازی لعنتی
این روزنامه نگار و پژوهشگر ادبی به صراحت می گوید: البته " فضای مجازی لعنتی" هم مقداری در این تنبلی ما دخیل شده است.
گپ و گفت صمیمی با خالو راشد و ادیب بندری را در ایرنا ملاحظه فرمایید 👇
www.irna.ir/news/84123215/
ایرنا
کاستن از اندوه و تقسیم شادی بین مردم ؛ گپی با خالو راشد
لارستان- ایرنا- شادی،گوهر گم شده امروز است، مهمتراز تولید شادی تقسیم کردن آن بین اطرافیان است، ادبیات طنز بر خلاف ظاهرش عمیق است، در طنز دردهای عمیق مستتر است، طنز نیش دارد و این نیش به گفته خالو راشد انصاری از طنازان برجسته ملی، لازمه عمق بخشی بیشتر و اثرپذیری…
برای راشدانصاری(خالوراشد)
شنیدن
شعر طنز از راشد ِ پُر کار می باید شنید
بس حکایت های معنا دار، می باید شنید
رازِ این دنیای پر مکر و فسون ِ نابه کار
در کلام ِ نغز ِ این عیار می باید شنید
قصه ی آن جامه" ۱ " و دزد کذایی، دوستان
در حراجی گوشه ی بازار می باید شنید
دیدن ِ آن هیکل والا و لرزیدن به خود
از زبان دزد ِ لاکردار می باید شنید
وصف آن قد و قواره از بیان شاعری،
یعنی از "پروانه " در اشعار می باید شنید...
سروده ی:پروانه بیابانی، شاعر پیشکسوت هرمزگانی
پی نوشت:
۱- اشاره شده است به قضیه به سرقت رفتن پیراهن خالوراشد از روی بند رخت داخل حیاط...سال ها پیش البته، الان که الحمدالله خبری از سرقت نیست!
شنیدن
شعر طنز از راشد ِ پُر کار می باید شنید
بس حکایت های معنا دار، می باید شنید
رازِ این دنیای پر مکر و فسون ِ نابه کار
در کلام ِ نغز ِ این عیار می باید شنید
قصه ی آن جامه" ۱ " و دزد کذایی، دوستان
در حراجی گوشه ی بازار می باید شنید
دیدن ِ آن هیکل والا و لرزیدن به خود
از زبان دزد ِ لاکردار می باید شنید
وصف آن قد و قواره از بیان شاعری،
یعنی از "پروانه " در اشعار می باید شنید...
سروده ی:پروانه بیابانی، شاعر پیشکسوت هرمزگانی
پی نوشت:
۱- اشاره شده است به قضیه به سرقت رفتن پیراهن خالوراشد از روی بند رخت داخل حیاط...سال ها پیش البته، الان که الحمدالله خبری از سرقت نیست!
شایعات!
در دوران قرنطینه...
سروده ی: راشدانصاری(خالوراشد)
" سلامی چو بوی خوش ِ آشنایی"
به خوانندگان ستون ِ کذایی! ۱
شما دوستانِ شفیق صمیمی
به ویژه شما شوخ های قدیمی!
که البته منظورِ من از "کذایی"
نبودست چیز بدی هم خدایی!
همانا ستون های طنز است و بنده
ستون ها به یک موی این بنده بنده!
دو هفته نبودم در این جا گمانم
نخوردید یک سیر حلوا گمانم
ولی اندکی چون گذشت از ورودم
نشستم همین مثنوی را سرودم
نبودیم و بد شایعاتی شنیدیم
به گمگشتگان التفاتی ندیدیم
یکی گفته "خالو"ی ماتم ندیده
"کووید"ی(۲) شده رفته کنجی خزیده
یکی گفته سمت حکومت دویده
به پست و مقامی یقیناً رسیده!
شنیدم که گفتند آنتالیا رفت
از آن جا که آمد ندانم کجا رفت
یکی گفته در حال جان دادن است او
یکی گفته در صف پی ِ روغن است او
یکی گفته مال مرا خورده "خالو"
چرا سیب کال ِ مرا خورده خالو؟!
یکی گفته او با "پرستو" پریده (۳)
(زبان بسته "خالو" پرستو ندیده!)
رییسانِ دولت که صاحب کمالند
به دنبالِ برنامه ی مُشت و مالند
گران می شود ناگهان نرخ کالا
نبوده چنین بلبَشو تا به حالا
برنج و حبوبات و اقسام ذالک!
روانه شده سوی دیگر ممالک
لگن های تولید ملی گران شد
سبدهای ما خالی از رنگ نان شد
فراوان ازین ناکسان دیده "خالو"
که رحمت به روباه و کفتار و زالو
علی رغم نشر اکاذیب و طامات
و تشویش اذهان و این اتهامات،
کماکان در این شهرم و زنده باشم
که تخم سخن را پراکنده باشم!
چه شعری پس از بازگشتم سرودم
ببخشید اگر چند روزی نبودم
از امروز در خدمتم با نوشتن
که این ذوق فعلاً نخشکیده در من!
پی نوشت:
۱- اشاره شده است به ستون طنزی در روزنامه که دو هفته بنا به دلایلی تعطیل شد!
۲-اشاره شده است به ویروس منحوس کرونا یا همان کووید ۱۹.
۳- "پرستو" خانم را که خودتان بهتر از بنده می شناسید!!
#خالوراشد(نهنگ خلیج فارس)
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
در دوران قرنطینه...
سروده ی: راشدانصاری(خالوراشد)
" سلامی چو بوی خوش ِ آشنایی"
به خوانندگان ستون ِ کذایی! ۱
شما دوستانِ شفیق صمیمی
به ویژه شما شوخ های قدیمی!
که البته منظورِ من از "کذایی"
نبودست چیز بدی هم خدایی!
همانا ستون های طنز است و بنده
ستون ها به یک موی این بنده بنده!
دو هفته نبودم در این جا گمانم
نخوردید یک سیر حلوا گمانم
ولی اندکی چون گذشت از ورودم
نشستم همین مثنوی را سرودم
نبودیم و بد شایعاتی شنیدیم
به گمگشتگان التفاتی ندیدیم
یکی گفته "خالو"ی ماتم ندیده
"کووید"ی(۲) شده رفته کنجی خزیده
یکی گفته سمت حکومت دویده
به پست و مقامی یقیناً رسیده!
شنیدم که گفتند آنتالیا رفت
از آن جا که آمد ندانم کجا رفت
یکی گفته در حال جان دادن است او
یکی گفته در صف پی ِ روغن است او
یکی گفته مال مرا خورده "خالو"
چرا سیب کال ِ مرا خورده خالو؟!
یکی گفته او با "پرستو" پریده (۳)
(زبان بسته "خالو" پرستو ندیده!)
رییسانِ دولت که صاحب کمالند
به دنبالِ برنامه ی مُشت و مالند
گران می شود ناگهان نرخ کالا
نبوده چنین بلبَشو تا به حالا
برنج و حبوبات و اقسام ذالک!
روانه شده سوی دیگر ممالک
لگن های تولید ملی گران شد
سبدهای ما خالی از رنگ نان شد
فراوان ازین ناکسان دیده "خالو"
که رحمت به روباه و کفتار و زالو
علی رغم نشر اکاذیب و طامات
و تشویش اذهان و این اتهامات،
کماکان در این شهرم و زنده باشم
که تخم سخن را پراکنده باشم!
چه شعری پس از بازگشتم سرودم
ببخشید اگر چند روزی نبودم
از امروز در خدمتم با نوشتن
که این ذوق فعلاً نخشکیده در من!
پی نوشت:
۱- اشاره شده است به ستون طنزی در روزنامه که دو هفته بنا به دلایلی تعطیل شد!
۲-اشاره شده است به ویروس منحوس کرونا یا همان کووید ۱۹.
۳- "پرستو" خانم را که خودتان بهتر از بنده می شناسید!!
#خالوراشد(نهنگ خلیج فارس)
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
برای خالوراشد:
طناز و سخن سنج و بلایی، خالو
هم نور دل و دیده ی مایی، خالو
تا خاک رهت شدم، دمادم گویم
الحق که طلایی تو، طلایی خالو!
ابوالفضل رنجبر راد "مولانا بدپیله"
طناز و سخن سنج و بلایی، خالو
هم نور دل و دیده ی مایی، خالو
تا خاک رهت شدم، دمادم گویم
الحق که طلایی تو، طلایی خالو!
ابوالفضل رنجبر راد "مولانا بدپیله"
پُز ناله
طناز: راشد انصاری
نشر شانی 202 صفحه 30000 تومان
نوشته ی: استاد امین فقیری
" پُز "
سالیانِ مدید پُز دادی
هر چه زورت رسید پز دادی
ذره ذره قَمیش وِل کردی
اندک اندک شدید پُز دادی
هم به نسلِ قدیم خندیدی
هم به نسلِ جدید پز دادی
بعدِ عمری فشار و زوریدن!
با دو شعر سپید، پز دادی
بر سرِ سفره همسرت تا گفت
از برنج حمید، پز دادی!
در شب قدر با دو تا قطره
که ز چشمت چکید، پز دادی
تا به کارَت سریع تر برسند
پس به نام شهید پز دادی...
به رفیقِ قدیمی ِ خود که،
روی هر تپه (دید !) پز دادی
چون امیدت به مالِ مردم بود
به منِ نا امید پز دادی...
این شعر گویای خط مشی و چگونگی تفکر نگرش به جامعه و مسایل آن است. این که مشهور است طنز نویس با تازیانه ای در دست می آید و منتظر است تا خلاف کاری را بیابد و تازیانه را بر گُرده او بیازماید! پس آنان که سُرنا را از سر گشادش می زنند، می خورند و می دزدند و می برند باید بهوش باشند و بدانند پس از اختلاس رقم هایی که ما حتی برای خواندنشان مشکل داریم با سری برافراشته و سینه ی جلو داده بر سرکارشان حاضر می شوند. طنازی چون «خالو راشد » همان انصاری خودمان تازیانه بدست از عقب سر می آید. این شعر برای این آورده شد که ابن الوقت ها به چالش کشیده شوند هَمبانه ای که با اشاره یک سوزن کوچک تمام بادشان در می رود. پس ای خلاف کاران بهراسید چون طنز نویس ما سوزنی در دست می آید.
این چند صفحه به عنوان معرفی کتاب پزناله تقدیم می گردد.
این کتاب گزیده نثر و نظم است که با استقبال مردم روبرو شده و در فاصله ی کوتاهی به چاپ دوم رسیده است.
نگارنده فکر می کردم خالو راشد خودمان فقط در انواع شعر طنز دستی قوی دارد اما بعضی ازحکایت های عبرت آموزش به شعر او طعنه می زند و گاه پیشی می گیرد. خوبی کار راشد در این است که از میان دردها و آلام مردم _ کمبودها ، زیاده روی ها _ حق و ناحق کردن ها ، موضوعاتی بر می گزیند که ما با گوشت و خون خود آن ها را لمس کرده ایم و گاهاً خون دل خورده ایم و دستمان برای انتقام خالی و کوتاه بوده است. پس زمانی که انسانی را همانند راشد انصاری را می بینیم که یک تنه، سینه سپر کرده و در برابر کژی ها و کاستی ها ایستاده است خورشید را شاهد هستیم که خودش را از میان ابرهای تیره به ناگهان رخ می نماید و جهان پیرامونش را روشن می کند.
«راشد انصاری» طبعی روان و پاک دارد. آدم وقتی شعرهای او را می خواند در می یابد که واژه هایی را انتخاب کرده است که چون مروارید گردن بندی زیبا در جایی که باید باشد نشسته است و تلالو آن چشم ها را خیره می کند. مردم در شعرهای او نقش عمده ای دارند. او بلاهت های جامعه را هم می زند اما هیچ گاه فرو دستان را مسخره نمی کند، بی خود نیست که اکثر اشعار دوست مان اجتماعی است و مردم در آن نقش پر رنگی دارند.
"دیدنی ها"
چيزهایی را كه من با چشم خويش ،
ديده ام در شهر ! آيا ديده ای؟
زشت و زيبا هر كجا باشد، ولي
زشت ها را گاه يك جا ديده ای؟
آدمی مسوول با قولی درست،
اتفاقی اين طرف ها ديده ای؟
بر سر تقسيم بيت المال، گاه
عده ای را حین دعوا ديده ای؟
در ميان سفره ی بی چاره ها
جز كمی نان و مربا ديده ای؟
از خوشی مُرديم ! جداً مثل ما،
ملتی را توی دنيا ديده ای؟
نیمه شب تا صبح با خرناس دبش
خفته گان را در مقوّا دیده ای؟
فقر در کشور شبیه کیمیاست،!!
عده ای از فقر دولّا دیده ای؟
هیچ کس کاری ندارد باکسی
درمحیط کار،بپّا دیده ای؟
در میان جمعِ از ما بهتران
پاچه ورمالانِ دانا! دیده ای؟
کارگر را بی جهت اخراج با
منطق و قانونِ تیپا ! دیده ای؟
چيز خاصی از هنر در دختران
جز دماغ رو به بالا ديده ای؟!
(بيت قبلی از دهان من پرید
شاعری بی ذوق چون ما ديده ای؟!)
روی تی شرت پسرها واژه ای
دلنشین و با مسما ديده ای؟
زیر باران عاشقانِ چتر را
خیس مثلِ موش خُرما دیده ای؟
شیخِ ما هم، آش را با جاش خورد
اشتهایی اين چنين را ديده ای؟!
«كار هر بز نيست خرمن كوفتن»
اين تویی«خالو» كه (دنياديده ای)!
اشعار صفحه های ۱۱ و ۱۷ - ۳۲ - ۴۵ - ۵۸ - ۶۵ - ۶۹ - ۷۱ - ۷۵ همه از دردهای مبتلابه جامعه سخن می گویند. گونه گونی موضوعاتی که در باره آن ها شعر سروده اند بسیار حیرت آور و زیباست. شعرهایی هم هستند که یکسره حدیث نفس اند. شاعر مرکز رویدادهاست و همه چیز از ذهن خلاق ایشان نشاء ت می گیرد. به قولی حدیث دردهای شخصی است. جهان را از زاویه دید خود می بیند و به قضاوت می نشیند. در حقیقت در این اشعار شاعر روایتگر فشار مضاعفی است که از دیدن ناراستی ها بر او می رود. او به وسیله شعر اعصاب نا آرام خود را آرام می سازد.
" شب های بی کسی"
گاهی به من سر می زنی
با مشت بر در می زنی
از پشت خنجر می زنی
ای نیش من، ای نوش من
گازی زدم بر سیب تو
ترسیدم از آسیب تو
دسته چک ام در جیب تو
بارِ شما بر دوش من
با این که از اهریمنی
طناز: راشد انصاری
نشر شانی 202 صفحه 30000 تومان
نوشته ی: استاد امین فقیری
" پُز "
سالیانِ مدید پُز دادی
هر چه زورت رسید پز دادی
ذره ذره قَمیش وِل کردی
اندک اندک شدید پُز دادی
هم به نسلِ قدیم خندیدی
هم به نسلِ جدید پز دادی
بعدِ عمری فشار و زوریدن!
با دو شعر سپید، پز دادی
بر سرِ سفره همسرت تا گفت
از برنج حمید، پز دادی!
در شب قدر با دو تا قطره
که ز چشمت چکید، پز دادی
تا به کارَت سریع تر برسند
پس به نام شهید پز دادی...
به رفیقِ قدیمی ِ خود که،
روی هر تپه (دید !) پز دادی
چون امیدت به مالِ مردم بود
به منِ نا امید پز دادی...
این شعر گویای خط مشی و چگونگی تفکر نگرش به جامعه و مسایل آن است. این که مشهور است طنز نویس با تازیانه ای در دست می آید و منتظر است تا خلاف کاری را بیابد و تازیانه را بر گُرده او بیازماید! پس آنان که سُرنا را از سر گشادش می زنند، می خورند و می دزدند و می برند باید بهوش باشند و بدانند پس از اختلاس رقم هایی که ما حتی برای خواندنشان مشکل داریم با سری برافراشته و سینه ی جلو داده بر سرکارشان حاضر می شوند. طنازی چون «خالو راشد » همان انصاری خودمان تازیانه بدست از عقب سر می آید. این شعر برای این آورده شد که ابن الوقت ها به چالش کشیده شوند هَمبانه ای که با اشاره یک سوزن کوچک تمام بادشان در می رود. پس ای خلاف کاران بهراسید چون طنز نویس ما سوزنی در دست می آید.
این چند صفحه به عنوان معرفی کتاب پزناله تقدیم می گردد.
این کتاب گزیده نثر و نظم است که با استقبال مردم روبرو شده و در فاصله ی کوتاهی به چاپ دوم رسیده است.
نگارنده فکر می کردم خالو راشد خودمان فقط در انواع شعر طنز دستی قوی دارد اما بعضی ازحکایت های عبرت آموزش به شعر او طعنه می زند و گاه پیشی می گیرد. خوبی کار راشد در این است که از میان دردها و آلام مردم _ کمبودها ، زیاده روی ها _ حق و ناحق کردن ها ، موضوعاتی بر می گزیند که ما با گوشت و خون خود آن ها را لمس کرده ایم و گاهاً خون دل خورده ایم و دستمان برای انتقام خالی و کوتاه بوده است. پس زمانی که انسانی را همانند راشد انصاری را می بینیم که یک تنه، سینه سپر کرده و در برابر کژی ها و کاستی ها ایستاده است خورشید را شاهد هستیم که خودش را از میان ابرهای تیره به ناگهان رخ می نماید و جهان پیرامونش را روشن می کند.
«راشد انصاری» طبعی روان و پاک دارد. آدم وقتی شعرهای او را می خواند در می یابد که واژه هایی را انتخاب کرده است که چون مروارید گردن بندی زیبا در جایی که باید باشد نشسته است و تلالو آن چشم ها را خیره می کند. مردم در شعرهای او نقش عمده ای دارند. او بلاهت های جامعه را هم می زند اما هیچ گاه فرو دستان را مسخره نمی کند، بی خود نیست که اکثر اشعار دوست مان اجتماعی است و مردم در آن نقش پر رنگی دارند.
"دیدنی ها"
چيزهایی را كه من با چشم خويش ،
ديده ام در شهر ! آيا ديده ای؟
زشت و زيبا هر كجا باشد، ولي
زشت ها را گاه يك جا ديده ای؟
آدمی مسوول با قولی درست،
اتفاقی اين طرف ها ديده ای؟
بر سر تقسيم بيت المال، گاه
عده ای را حین دعوا ديده ای؟
در ميان سفره ی بی چاره ها
جز كمی نان و مربا ديده ای؟
از خوشی مُرديم ! جداً مثل ما،
ملتی را توی دنيا ديده ای؟
نیمه شب تا صبح با خرناس دبش
خفته گان را در مقوّا دیده ای؟
فقر در کشور شبیه کیمیاست،!!
عده ای از فقر دولّا دیده ای؟
هیچ کس کاری ندارد باکسی
درمحیط کار،بپّا دیده ای؟
در میان جمعِ از ما بهتران
پاچه ورمالانِ دانا! دیده ای؟
کارگر را بی جهت اخراج با
منطق و قانونِ تیپا ! دیده ای؟
چيز خاصی از هنر در دختران
جز دماغ رو به بالا ديده ای؟!
(بيت قبلی از دهان من پرید
شاعری بی ذوق چون ما ديده ای؟!)
روی تی شرت پسرها واژه ای
دلنشین و با مسما ديده ای؟
زیر باران عاشقانِ چتر را
خیس مثلِ موش خُرما دیده ای؟
شیخِ ما هم، آش را با جاش خورد
اشتهایی اين چنين را ديده ای؟!
«كار هر بز نيست خرمن كوفتن»
اين تویی«خالو» كه (دنياديده ای)!
اشعار صفحه های ۱۱ و ۱۷ - ۳۲ - ۴۵ - ۵۸ - ۶۵ - ۶۹ - ۷۱ - ۷۵ همه از دردهای مبتلابه جامعه سخن می گویند. گونه گونی موضوعاتی که در باره آن ها شعر سروده اند بسیار حیرت آور و زیباست. شعرهایی هم هستند که یکسره حدیث نفس اند. شاعر مرکز رویدادهاست و همه چیز از ذهن خلاق ایشان نشاء ت می گیرد. به قولی حدیث دردهای شخصی است. جهان را از زاویه دید خود می بیند و به قضاوت می نشیند. در حقیقت در این اشعار شاعر روایتگر فشار مضاعفی است که از دیدن ناراستی ها بر او می رود. او به وسیله شعر اعصاب نا آرام خود را آرام می سازد.
" شب های بی کسی"
گاهی به من سر می زنی
با مشت بر در می زنی
از پشت خنجر می زنی
ای نیش من، ای نوش من
گازی زدم بر سیب تو
ترسیدم از آسیب تو
دسته چک ام در جیب تو
بارِ شما بر دوش من
با این که از اهریمنی
در بارگاهم ایمنی
وقت عزا دور از منی
در شادی ام همدوش من
وقتی کمی بد می شوی
در راهِ من سد می شوی
قرمز که شد رد می شوی
محبوبِ آبی پوش من!
مغز تو را هک کرده ام
کاری مبارک کرده ام
در قدمتت شک کرده ام
ای شوش تر از «شوش» من!
افسار و زین آورده ای
سوغات چین آورده ای
سبکی نوین آورده ای
«نیما»شدی در «یوش» من
تا واکنی فک و دهان
سوزد فلانم تا فلان
آتش فرو بارد از آن
بر منطقِ خاموش من...
با خلق کل کل می کنی
دعوت به منقل می کنی
ما را معطل می کنی
ای ساقیِ با هوش من
شب های سردِ بی کسی
سخت است درد بی کسی
توی نبردِ بی کسی...
جای تو در آغوش من!
* و چند رباعی:
ارزش قلم
چون گوهر ناب، در صدف می مانم
بر ساحل خشک، جان به کف می مانم
هرگز نفروشم قلمم را هرگز
زیر ِ خط ِ فقر، با شرف می مانم!
ظلم و ستم
وقتش شده پشت ِ ظالمان خم بشود
کم کم گره طناب محکم بشود
ای کاش که سایه ی ستم از سر ِ ما
یک روز بدون دردسر کم بشود!
با خنده
عمری است که با جیب تهی ساخته ام
با خنده به غم های جهان تاخته ام
یک بار اگر گوشه ی چشمی دیدم
یک عمر ولی قافیه را باخته ام....!
و یک دوبیتی به زبان محاوره:
وعده
به قربون ِ دو ابروی کلفتت
دلم تنگه برای گفت و لُفتت
تو مثل دولت و مو ملت ِ تو
سرُم را بُرده ای با حرف مفتت!
*
بسیار کار خوب و جالبی کرده است راشد خان انصاری که این حدیث شریف ِ«بهتر آن باشد که سّر ِ دلبران /گفته آید در حدیث دیگران » را در گزیده هایش آورده اند. حقیقت این است که این اشعار طنز آن چنان خوب و زیبا و بجا بودند که در انتخاب یکی از آن ها درمانده بودم.
* ماجرای سرقت پیراهن خالو راشد انصاری:
علی رغم هوشیاری و تلاش شبانه روزی برادران نیروی انتظامی، تا لحظه ای که روزنامه زیر چاپ می رفت از دستگیری سارق یا سارقان پیراهن خبری نیست! اما پس از سرقت این پیراهن سایز 3XL خالو راشد از روی بند رخت داخل حیاط، و اعلام خبر سرقت از طریق روزنامه ندای هرمزگان: سرکار خانم پروانه بیابانی شاعر پیشکسوت استان اخوانیه زیبایی را سروده و به دفتر نشریه ارسال کرده اند.
"مال بد"
پیراهن تو " خالو" دزدان چرا ربودند؟
از آن قد و قواره، آگه مگر نبودند
آن دزد خنگ و نادان، تا جامه ات بدزدید
لرزان شد و هراسان،تا عرض و طول آن دید
می گفت: این هیولا، گر یک لگد پرانَد
اهل قبیله ام را، در ماتمم نشاند
این قدّ و این قواره، ز انسان بعید باشد
این پیراهن از آن ِ دیو سپید باشد
گر دست او بیفتم، یابم دگر رهایی
دزدی رها نمایم، گیرم ره ِ گدایی
ای مرد! لخت باشی، بهتر از این لباس است
از بهر دزد خود این، عالی ترین قصاص است
این جامه باز گردد، آخر به پیش "خالو"
مال بد است بندند، بر بیخ ریش "خالو"
* و این هم پاسخ مفید و مختصر خالو راشد:
هر چند عده ای نیز، سرگرم خوردنند و...
از مال مستمندان، مشغول بردنند و...
برده است پیرهن را فی الحال هم فراری است
گر اختلاس این است، جای امیدواری است
اما دلت نسوزد، بانو به حال ِ "خالو"
آسان نمی توان خورد، بی شبهه مال ِ " خالو"
*
از صفحه 137 تا 147 خالو راشد «ضرب المثل + تفسیر» را تدارک دیده است که بعضی از آن ها خودِ خود طنزند و بعضی هنوز هم دارند زور می زنند که به حیطه طنز وارد شوند. نمونه:
* هر که بامش بیش برفش بیشتر
- یعنی کسی که از یک زن بشتر داشته باشد، قطعاً مادرزن بیشتری هم خواهد داشت!
* یک دست صدا ندارد.
- یعنی با یک دست از بیت المال برداشتن فایده ای ندارد! بلکه تا فرصت باقی است باید بی سر و صدا با دو دست مشغول کار شد.
اگر دو دست افاقه نکرد و سیر نشدیم، از دهان کمک بگیریم و هر چیزی که دم دستمان آمد ببلعیم!
***
اعتقاد نگارنده این است که داستان و داستانک های جناب راشد انصاری، همان «خالو راشد » خودمان چیزی از اشعار بسیار زیبای او کم ندارد، بلکه ... البته این گمان برایتان به وجود بیاید که چون خودم دستی در نثر نویسی دارم دارم پارتی بازی می کنم. بعضی از این داستانها بسیار خوب و زیبا نوشته شده اند و از نظر عناصر داستانی مانند شخصیت پردازی - فضا و مکان و گفتگو هیچ کم و کسری ندارند. آفرین _ به این «طرح» زیبا توجه کنید:
«خدمت به ادبیات»
پس از حدود سی سال نوشتن و شعر و شاعری، احساس می کنم نتوانسته ام برای ادبیات آن طوری که دلم می خواهد مفید باشم و به ادبیات فارسی به نحو شایسته ای خدمت کنم.
به همین دلیل نشستم با خود اندیشیدم و سپس تصمیم گرفتم یعنی در اصل نشستیم ، تصمیم گرفتیم دو نفری ،خودم و عیال (چرا که بعضی از کارها را نمی توان دست تنها انجام داد!) و بهترین کاری که از دستم بر آمد، انجام دادم و آن هم این که با یک برنامه ریزی دقیق و اصولی ،درست صبح روز ۲۷ شهریور(روز شعر و ادب فارسی) صاحب فرزندی شدم ...یا شدیم!
با این کارم گفتم لااقل از
وقت عزا دور از منی
در شادی ام همدوش من
وقتی کمی بد می شوی
در راهِ من سد می شوی
قرمز که شد رد می شوی
محبوبِ آبی پوش من!
مغز تو را هک کرده ام
کاری مبارک کرده ام
در قدمتت شک کرده ام
ای شوش تر از «شوش» من!
افسار و زین آورده ای
سوغات چین آورده ای
سبکی نوین آورده ای
«نیما»شدی در «یوش» من
تا واکنی فک و دهان
سوزد فلانم تا فلان
آتش فرو بارد از آن
بر منطقِ خاموش من...
با خلق کل کل می کنی
دعوت به منقل می کنی
ما را معطل می کنی
ای ساقیِ با هوش من
شب های سردِ بی کسی
سخت است درد بی کسی
توی نبردِ بی کسی...
جای تو در آغوش من!
* و چند رباعی:
ارزش قلم
چون گوهر ناب، در صدف می مانم
بر ساحل خشک، جان به کف می مانم
هرگز نفروشم قلمم را هرگز
زیر ِ خط ِ فقر، با شرف می مانم!
ظلم و ستم
وقتش شده پشت ِ ظالمان خم بشود
کم کم گره طناب محکم بشود
ای کاش که سایه ی ستم از سر ِ ما
یک روز بدون دردسر کم بشود!
با خنده
عمری است که با جیب تهی ساخته ام
با خنده به غم های جهان تاخته ام
یک بار اگر گوشه ی چشمی دیدم
یک عمر ولی قافیه را باخته ام....!
و یک دوبیتی به زبان محاوره:
وعده
به قربون ِ دو ابروی کلفتت
دلم تنگه برای گفت و لُفتت
تو مثل دولت و مو ملت ِ تو
سرُم را بُرده ای با حرف مفتت!
*
بسیار کار خوب و جالبی کرده است راشد خان انصاری که این حدیث شریف ِ«بهتر آن باشد که سّر ِ دلبران /گفته آید در حدیث دیگران » را در گزیده هایش آورده اند. حقیقت این است که این اشعار طنز آن چنان خوب و زیبا و بجا بودند که در انتخاب یکی از آن ها درمانده بودم.
* ماجرای سرقت پیراهن خالو راشد انصاری:
علی رغم هوشیاری و تلاش شبانه روزی برادران نیروی انتظامی، تا لحظه ای که روزنامه زیر چاپ می رفت از دستگیری سارق یا سارقان پیراهن خبری نیست! اما پس از سرقت این پیراهن سایز 3XL خالو راشد از روی بند رخت داخل حیاط، و اعلام خبر سرقت از طریق روزنامه ندای هرمزگان: سرکار خانم پروانه بیابانی شاعر پیشکسوت استان اخوانیه زیبایی را سروده و به دفتر نشریه ارسال کرده اند.
"مال بد"
پیراهن تو " خالو" دزدان چرا ربودند؟
از آن قد و قواره، آگه مگر نبودند
آن دزد خنگ و نادان، تا جامه ات بدزدید
لرزان شد و هراسان،تا عرض و طول آن دید
می گفت: این هیولا، گر یک لگد پرانَد
اهل قبیله ام را، در ماتمم نشاند
این قدّ و این قواره، ز انسان بعید باشد
این پیراهن از آن ِ دیو سپید باشد
گر دست او بیفتم، یابم دگر رهایی
دزدی رها نمایم، گیرم ره ِ گدایی
ای مرد! لخت باشی، بهتر از این لباس است
از بهر دزد خود این، عالی ترین قصاص است
این جامه باز گردد، آخر به پیش "خالو"
مال بد است بندند، بر بیخ ریش "خالو"
* و این هم پاسخ مفید و مختصر خالو راشد:
هر چند عده ای نیز، سرگرم خوردنند و...
از مال مستمندان، مشغول بردنند و...
برده است پیرهن را فی الحال هم فراری است
گر اختلاس این است، جای امیدواری است
اما دلت نسوزد، بانو به حال ِ "خالو"
آسان نمی توان خورد، بی شبهه مال ِ " خالو"
*
از صفحه 137 تا 147 خالو راشد «ضرب المثل + تفسیر» را تدارک دیده است که بعضی از آن ها خودِ خود طنزند و بعضی هنوز هم دارند زور می زنند که به حیطه طنز وارد شوند. نمونه:
* هر که بامش بیش برفش بیشتر
- یعنی کسی که از یک زن بشتر داشته باشد، قطعاً مادرزن بیشتری هم خواهد داشت!
* یک دست صدا ندارد.
- یعنی با یک دست از بیت المال برداشتن فایده ای ندارد! بلکه تا فرصت باقی است باید بی سر و صدا با دو دست مشغول کار شد.
اگر دو دست افاقه نکرد و سیر نشدیم، از دهان کمک بگیریم و هر چیزی که دم دستمان آمد ببلعیم!
***
اعتقاد نگارنده این است که داستان و داستانک های جناب راشد انصاری، همان «خالو راشد » خودمان چیزی از اشعار بسیار زیبای او کم ندارد، بلکه ... البته این گمان برایتان به وجود بیاید که چون خودم دستی در نثر نویسی دارم دارم پارتی بازی می کنم. بعضی از این داستانها بسیار خوب و زیبا نوشته شده اند و از نظر عناصر داستانی مانند شخصیت پردازی - فضا و مکان و گفتگو هیچ کم و کسری ندارند. آفرین _ به این «طرح» زیبا توجه کنید:
«خدمت به ادبیات»
پس از حدود سی سال نوشتن و شعر و شاعری، احساس می کنم نتوانسته ام برای ادبیات آن طوری که دلم می خواهد مفید باشم و به ادبیات فارسی به نحو شایسته ای خدمت کنم.
به همین دلیل نشستم با خود اندیشیدم و سپس تصمیم گرفتم یعنی در اصل نشستیم ، تصمیم گرفتیم دو نفری ،خودم و عیال (چرا که بعضی از کارها را نمی توان دست تنها انجام داد!) و بهترین کاری که از دستم بر آمد، انجام دادم و آن هم این که با یک برنامه ریزی دقیق و اصولی ،درست صبح روز ۲۷ شهریور(روز شعر و ادب فارسی) صاحب فرزندی شدم ...یا شدیم!
با این کارم گفتم لااقل از
این طریق هم به ادبیات خدمتی کرده باشم و هم این که به ندای مقامات ارشد نظام در راستای سفارش و تاکید بر ازدیاد جمعیت لبیک گفته باشم.
از طرفی خدا را چه دیدید شاید «یسنا» خانم ما در آینده ،جبران مافات کرد و اگر نگوییم پروینی، فروغی، سیمینی! دست کم شاعره ی نسبتا خوبی از کار درآمد تا بیش از این به قول دوستی صدای ادبیات فارسی این قدر مردانه و کلفت نباشد!
دختر گلم تولدت مبارک.
***
خواندن کتاب خالو راشد که گزیده ای است به انتخاب خودشان حداقل برای مدتی غم نان و نبودن دارو و گرانی کمرشکن را از یاد انسان می برد. پس می توان فریاد کشید : ایهاالناس نخواندن کتاب طناز ژنی جناب راشد انصاری کفران عظیمی به ساحت ادبیات طنز این مملکت است.
شیراز : جمعه ۷ / ۹ / ۹۹
از طرفی خدا را چه دیدید شاید «یسنا» خانم ما در آینده ،جبران مافات کرد و اگر نگوییم پروینی، فروغی، سیمینی! دست کم شاعره ی نسبتا خوبی از کار درآمد تا بیش از این به قول دوستی صدای ادبیات فارسی این قدر مردانه و کلفت نباشد!
دختر گلم تولدت مبارک.
***
خواندن کتاب خالو راشد که گزیده ای است به انتخاب خودشان حداقل برای مدتی غم نان و نبودن دارو و گرانی کمرشکن را از یاد انسان می برد. پس می توان فریاد کشید : ایهاالناس نخواندن کتاب طناز ژنی جناب راشد انصاری کفران عظیمی به ساحت ادبیات طنز این مملکت است.
شیراز : جمعه ۷ / ۹ / ۹۹
استاد امین فقیری ۳۰ آذر ۱۳۲۲ ه. ش در شیراز به دنیا آمد و در خانوادهای اهل کتاب و فرهنگ بزرگ شد. وی برادر ابوالقاسم فقیری فارسشناس معروف است. امین فقیری وقتی که در لباس سپاه دانش به روستا رفت، زندگانی تلخ روستاییان او را واداشت تا از آنها بنویسد.
این کتاب تا قبل از انقلاب ۵۵ بار چاپ شد ولی پس از آن اجازه چاپ نیافت. اما در سال ۱۳۸۲ توسط نشر چشمه مجدداً منتشر شد. این کتاب جزء کتابهای شاخص دهه ۴۰ و ۵۰ است. بزرگان ادبیات ایران همگی این کتاب را ستودند و به دلیل ممنوعیت چاپ مجدد، در اروپا داستاهای این کتاب به صورت زیراکسی پخش میشد؛ چرا که داستانهای دهکده پرملال نمودار درد و رنج روستاییانی بود که بر خلاف تبلیغات دولت، از عدم بهداشت، خرافات و فقر فرهنگی و بی چیزی در رنج بودند. توصیف تنهایی و ملال روحی معلمان روستا و دشواری و خشونت زندگی دهقانان به داستانهایش حال و هوایی شاعرانه و دقتی جامعه شناسانه میبخشد. او همراه با محمود دولت آبادی از اولین نویسندگان داستانهای روستایی ایران بهشمار می آید که هر دو برندهی لوح زرین بهترین نویسنده بیست سال داستاننویسی ایران در سال 1376 شدند.
داستانهای این مجموعه به بیش از ده زبان از جمله انگلیسی، آلمانی، روسی، اردو، ایتالیایی، فرانسوی، ژاپنی و غیره چاپ شدهاست. از او تاکنون نوزده کتاب در زمینهٔ رمان، داستان ونمایشنامه و داستان نوجوانان به چاپ رسیدهاست
این کتاب تا قبل از انقلاب ۵۵ بار چاپ شد ولی پس از آن اجازه چاپ نیافت. اما در سال ۱۳۸۲ توسط نشر چشمه مجدداً منتشر شد. این کتاب جزء کتابهای شاخص دهه ۴۰ و ۵۰ است. بزرگان ادبیات ایران همگی این کتاب را ستودند و به دلیل ممنوعیت چاپ مجدد، در اروپا داستاهای این کتاب به صورت زیراکسی پخش میشد؛ چرا که داستانهای دهکده پرملال نمودار درد و رنج روستاییانی بود که بر خلاف تبلیغات دولت، از عدم بهداشت، خرافات و فقر فرهنگی و بی چیزی در رنج بودند. توصیف تنهایی و ملال روحی معلمان روستا و دشواری و خشونت زندگی دهقانان به داستانهایش حال و هوایی شاعرانه و دقتی جامعه شناسانه میبخشد. او همراه با محمود دولت آبادی از اولین نویسندگان داستانهای روستایی ایران بهشمار می آید که هر دو برندهی لوح زرین بهترین نویسنده بیست سال داستاننویسی ایران در سال 1376 شدند.
داستانهای این مجموعه به بیش از ده زبان از جمله انگلیسی، آلمانی، روسی، اردو، ایتالیایی، فرانسوی، ژاپنی و غیره چاپ شدهاست. از او تاکنون نوزده کتاب در زمینهٔ رمان، داستان ونمایشنامه و داستان نوجوانان به چاپ رسیدهاست
شب یلدای کرونایی
یا امسال
شب یلدا را چگونه برگزار کنیم؟!
نوشته ی: راشدانصاری
در راستای این که در شرایط فعلی مانده ایم بالاخره مراسم شب یلدا را برگزار کنیم یا نکنیم،(می خوای بکن، می خوای نکن!) عجبا!!لعنت بر شیطان!...بگذریم، یک سری پیشنهادات اساسی و حیاتی داده ایم که خودمان هم واقعاً نمی دانیم بالاخره برگزاری مراسم خوب است یا بد است و یا به هر حال امسال شب یلدا را چگونه برگزار کنیم!؟
۱- برگزار نکنیم! همین. این شد حرف حساب! مسئولین محترم نیز خیال شان راحت خواهد شد!
اصلاً با این گرانی آجیل و میوه و شبچره ما از خدا میخواهیم مراسم شب یلدا بدون مهمان برگزار کنیم و خوشحال تر خواهیم شد که از ساعت شش عصر تا شش صبح مقررات منع رفت و آمد در شهر ما برقرار بشود تا کسی جرات نکند پایش را از خانه بیرون بگذارد.
البته چون ممکن است مهمانها قبل از ساعت شش عصر شبیخون بزنند، بهتر است منع عبور و مرور پیاده و سواره از دو روز قبل اجرا بشود.
و در نتیجه به قول دوستی باید عرض کنیم، شعار امسال ما بر خلاف گذشته این است که: "نه منو ببر به خونه تون/ نه بیا به خونه ی ما...!"
۲- به قول شاعری ناشناس: "شب یلدا ز راه(ره) آمد دوباره/
بگیر ای دوست! از غم ها کناره"
(ره) داخل پرانتز از خودمان بود که وزن شعر روان تر شود و منظور دیگری نداریم!
که البته بی اجازه ی شاعر! امسال باید این بیت را دستکاری کنیم و بگوییم:
"شب یلدا ز (رَه) آمد دوباره"
بگیر ای دوست از یاران کناره!
۳- برگزار کنیم، اما بدون تماشاگر! درست مثل فوتبالِ بدون تماشاگر. فقط آجیل و هندوانه (در نقش صندلی های ورزشگاه) در مراسم حضور داشته باشند!
۴- -برگزار کنیم، ولی بنا به فرمایش رییس جمهور محترم، از طریق فضای مجازی. یعنی تعدادی از دوستان مان و اعضای خانواده و فامیل را جمع کنیم و برویم منزل دوستی و مراسم شب یلدا را در آن جا برگزار کنیم. بعد با خونسردی تمام از مراسم یاد شده فیلم بگیریم و تصاویر آن را از طریق فضای مجازی برای این و آن بفرستیم.ضمن این که این و آن نیز می توانند همین کار را بکنند و کلیپ های شان را از طریق فضای مجازی برای آن و این بفرستند! (به این می گویند شب یلدای مجازی!)
۵- رگزار کنیم، اما همگی تا پایان مراسم ماسک های مان را بر نداریم. به این صورت هم آجیل های گران قیمت و زبان بسته! و زبان باز ( مثل پسته!)، از گزند افراد گرسنه در امان می ماند و هم خودمان از خطر ابتلا به ویروس کرونا مصون می مانیم.
۶- برگزار کنیم، ولی اگر کرونا قصد ورود به منزل مان را داشت، در به رویش باز نکنیم! با این کار کرونای لعنتی آن قدر پشت در می ماند، که از سرما یخ می زند!
۷- و یا این که امسال مراسم شب یلدا را کُلاً برگزار نکنیم، در عوض سال آینده اگر شرّ کرونا کنده شد، دو شب متوالی شب یلدا داشته باشیم!
۸- در راستای این که ایرانیان باستان با این باور که فردای شب یلدا با دمیدن خورشید، روزها بلندتر میشوند و....بیاییم و به جای شب یلدا، روز یلدا را برگزار کنیم! هم به خاطر این که چون روز بلندتر است به کارهای مان می رسیم، هم با این کار دل مسئولان عزیز که مدام می گویند از شب نشینی و.... خودداری کنید، را به دست می آوریم! ضمن آن که مراسم شب یلدا در روز برگزار کردن یکی از مزیت هایش نسبت به شب این است که دیگر شب نیست که اگر برق قطع بشود، هر کسی هر مقداری که دوست داشته باشد، در تاریکی آجیل بریزد داخل جیبش و برود!
روز است و همه چیز به صورت شفاف زیر ذره بین میزبان قرار دارد!
۹- اصلاً بیایید و درست مثل همیشه شب یلدا را برگزار کنیم. (کی به کیه!)
یعنی با حضور اعضای خانواده و فامیل دقیقاً همچون سال های قبل. به بازار هم مراجعه کنیم و هندوانه و آجیل را با خیال راحت تهیه کنیم. ولی با صدا و سیما تماس بگیریم و یا به شبکه های اجتماعی پیام ارسال کنیم که ما امسال برای جلوگیری از گسترش ویروس کرونا،از برگزاری شب یلدا منصرف شدیم! به همین سادگی! تصویری بسیار غم انگیز هم از خودمان بگذاریم وضعیت و استوری که مثلاً خیلی ناراحتیم!
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
یا امسال
شب یلدا را چگونه برگزار کنیم؟!
نوشته ی: راشدانصاری
در راستای این که در شرایط فعلی مانده ایم بالاخره مراسم شب یلدا را برگزار کنیم یا نکنیم،(می خوای بکن، می خوای نکن!) عجبا!!لعنت بر شیطان!...بگذریم، یک سری پیشنهادات اساسی و حیاتی داده ایم که خودمان هم واقعاً نمی دانیم بالاخره برگزاری مراسم خوب است یا بد است و یا به هر حال امسال شب یلدا را چگونه برگزار کنیم!؟
۱- برگزار نکنیم! همین. این شد حرف حساب! مسئولین محترم نیز خیال شان راحت خواهد شد!
اصلاً با این گرانی آجیل و میوه و شبچره ما از خدا میخواهیم مراسم شب یلدا بدون مهمان برگزار کنیم و خوشحال تر خواهیم شد که از ساعت شش عصر تا شش صبح مقررات منع رفت و آمد در شهر ما برقرار بشود تا کسی جرات نکند پایش را از خانه بیرون بگذارد.
البته چون ممکن است مهمانها قبل از ساعت شش عصر شبیخون بزنند، بهتر است منع عبور و مرور پیاده و سواره از دو روز قبل اجرا بشود.
و در نتیجه به قول دوستی باید عرض کنیم، شعار امسال ما بر خلاف گذشته این است که: "نه منو ببر به خونه تون/ نه بیا به خونه ی ما...!"
۲- به قول شاعری ناشناس: "شب یلدا ز راه(ره) آمد دوباره/
بگیر ای دوست! از غم ها کناره"
(ره) داخل پرانتز از خودمان بود که وزن شعر روان تر شود و منظور دیگری نداریم!
که البته بی اجازه ی شاعر! امسال باید این بیت را دستکاری کنیم و بگوییم:
"شب یلدا ز (رَه) آمد دوباره"
بگیر ای دوست از یاران کناره!
۳- برگزار کنیم، اما بدون تماشاگر! درست مثل فوتبالِ بدون تماشاگر. فقط آجیل و هندوانه (در نقش صندلی های ورزشگاه) در مراسم حضور داشته باشند!
۴- -برگزار کنیم، ولی بنا به فرمایش رییس جمهور محترم، از طریق فضای مجازی. یعنی تعدادی از دوستان مان و اعضای خانواده و فامیل را جمع کنیم و برویم منزل دوستی و مراسم شب یلدا را در آن جا برگزار کنیم. بعد با خونسردی تمام از مراسم یاد شده فیلم بگیریم و تصاویر آن را از طریق فضای مجازی برای این و آن بفرستیم.ضمن این که این و آن نیز می توانند همین کار را بکنند و کلیپ های شان را از طریق فضای مجازی برای آن و این بفرستند! (به این می گویند شب یلدای مجازی!)
۵- رگزار کنیم، اما همگی تا پایان مراسم ماسک های مان را بر نداریم. به این صورت هم آجیل های گران قیمت و زبان بسته! و زبان باز ( مثل پسته!)، از گزند افراد گرسنه در امان می ماند و هم خودمان از خطر ابتلا به ویروس کرونا مصون می مانیم.
۶- برگزار کنیم، ولی اگر کرونا قصد ورود به منزل مان را داشت، در به رویش باز نکنیم! با این کار کرونای لعنتی آن قدر پشت در می ماند، که از سرما یخ می زند!
۷- و یا این که امسال مراسم شب یلدا را کُلاً برگزار نکنیم، در عوض سال آینده اگر شرّ کرونا کنده شد، دو شب متوالی شب یلدا داشته باشیم!
۸- در راستای این که ایرانیان باستان با این باور که فردای شب یلدا با دمیدن خورشید، روزها بلندتر میشوند و....بیاییم و به جای شب یلدا، روز یلدا را برگزار کنیم! هم به خاطر این که چون روز بلندتر است به کارهای مان می رسیم، هم با این کار دل مسئولان عزیز که مدام می گویند از شب نشینی و.... خودداری کنید، را به دست می آوریم! ضمن آن که مراسم شب یلدا در روز برگزار کردن یکی از مزیت هایش نسبت به شب این است که دیگر شب نیست که اگر برق قطع بشود، هر کسی هر مقداری که دوست داشته باشد، در تاریکی آجیل بریزد داخل جیبش و برود!
روز است و همه چیز به صورت شفاف زیر ذره بین میزبان قرار دارد!
۹- اصلاً بیایید و درست مثل همیشه شب یلدا را برگزار کنیم. (کی به کیه!)
یعنی با حضور اعضای خانواده و فامیل دقیقاً همچون سال های قبل. به بازار هم مراجعه کنیم و هندوانه و آجیل را با خیال راحت تهیه کنیم. ولی با صدا و سیما تماس بگیریم و یا به شبکه های اجتماعی پیام ارسال کنیم که ما امسال برای جلوگیری از گسترش ویروس کرونا،از برگزاری شب یلدا منصرف شدیم! به همین سادگی! تصویری بسیار غم انگیز هم از خودمان بگذاریم وضعیت و استوری که مثلاً خیلی ناراحتیم!
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
Forwarded from شعرهای مهدی خداپرست
شبی به صرف شعر طنز در کنار شاعر طنزپرداز و روزنامه نگار بر جسته کشور استاد راشد انصاری ( #خالو_راشد ) و صحبت های میهمان ویژه در خصوص طنز و رسالت شاعران طنز پرداز در عصر حاضر به همراهی شعرخوانی طنزپردازان و شاعران مطرح کشوری
#راشد_انصاری #شروین_سلیمانی #رسول_سنایی #عبدالله_مقدمی #جواد_نوری #علی_تقی_زاده #مسلم_حسنشاهی #حسن_شاه_رجب #جواد_شیردل #ایمان_مرصعی #مهدی_خضری #رسا_اصفهانی #مهدی_خداپرست #حسین_گلچین #امیرعباس_کریمی و....
شنبه ۲۹ آذرماه
ساعت ۲۲
در صفحه اینستاگرام زیر👇🏻👇🏻
https://instagram.com/mehdikhodaparast_poet?igshid=yu2c0bwmpt5c
#راشد_انصاری #شروین_سلیمانی #رسول_سنایی #عبدالله_مقدمی #جواد_نوری #علی_تقی_زاده #مسلم_حسنشاهی #حسن_شاه_رجب #جواد_شیردل #ایمان_مرصعی #مهدی_خضری #رسا_اصفهانی #مهدی_خداپرست #حسین_گلچین #امیرعباس_کریمی و....
شنبه ۲۹ آذرماه
ساعت ۲۲
در صفحه اینستاگرام زیر👇🏻👇🏻
https://instagram.com/mehdikhodaparast_poet?igshid=yu2c0bwmpt5c
ای لعلِ لبت به دلنوازی مشهور
وی روی خوشت به ترک تازی مشهور
با زلفِ تو قصهایست ما را مشکل
همچون شبِ یلدا به درازی مشهور
عبید زاکانی
وی روی خوشت به ترک تازی مشهور
با زلفِ تو قصهایست ما را مشکل
همچون شبِ یلدا به درازی مشهور
عبید زاکانی
نقد و معرفی یکی از کتاب بنده " پُزناله" در روزنامه ی اطلاعات ☝️سه شنبه امروز
Forwarded from خالوراشد
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🍉🍉🍉🍉🍉
🍉🍉🍉🍉
🍉🍉🍉
🍉🍉
🍉
دکلمه
تا نقش تو در سینه ی ما خانه نشین شد
هر جا که نشینیم چو فردوس برین شد( مولوی )
فردوس برین شد ولی از مرحمت شیخ
این بنده ی مفلوک خدا نقش زمین شد
شاعر: 🖌
استاد راشد انصاری ( خالو راشد )
اجرا:🎙
#فرهاد دولخانی
میکس و مسترینگ:🎛
#رادیو آزادگان
کانال رادیو آزادگان
اجرای هنرمندان خوشصدا در بخشهای صبح گاهی- دکلمه - شعر - طنز - انگیزشی...
موزیک🎼🎵🎶
متن شعر📜
دلنوشته📃
لطفاً کانال های ما را به دوستان خود معرفی کنید👇🌲😘🌲👇
https://tttttt.me/azadegan_RADIO
t.me/radioazadegan_friends_2
پیج اینستاگرام ما فراموش نشه 👇🌴😍🌴👇
https://instagram.com/radio_azadegan?igshid=
11ieuiz0wlkag
به دوستداران رادیو آزادگان در واتس آپ بپیوندید 👇☘️❤️☘️👇
https://chat.whatsapp.com/IT3aUBfLeSj78vA9tRB8ah
آماده سازی رادیو آزادگان در تلگرام و واتس اپ
https://tttttt.me/radio_azadegan_start
https://chat.whatsapp.com/G6fJkSefnLD1VTaAaaEp3X
لینک شخصی
https://tttttt.me/asghar_azadegan
🍉🍉🍉🍉
🍉🍉🍉
🍉🍉
🍉
دکلمه
تا نقش تو در سینه ی ما خانه نشین شد
هر جا که نشینیم چو فردوس برین شد( مولوی )
فردوس برین شد ولی از مرحمت شیخ
این بنده ی مفلوک خدا نقش زمین شد
شاعر: 🖌
استاد راشد انصاری ( خالو راشد )
اجرا:🎙
#فرهاد دولخانی
میکس و مسترینگ:🎛
#رادیو آزادگان
کانال رادیو آزادگان
اجرای هنرمندان خوشصدا در بخشهای صبح گاهی- دکلمه - شعر - طنز - انگیزشی...
موزیک🎼🎵🎶
متن شعر📜
دلنوشته📃
لطفاً کانال های ما را به دوستان خود معرفی کنید👇🌲😘🌲👇
https://tttttt.me/azadegan_RADIO
t.me/radioazadegan_friends_2
پیج اینستاگرام ما فراموش نشه 👇🌴😍🌴👇
https://instagram.com/radio_azadegan?igshid=
11ieuiz0wlkag
به دوستداران رادیو آزادگان در واتس آپ بپیوندید 👇☘️❤️☘️👇
https://chat.whatsapp.com/IT3aUBfLeSj78vA9tRB8ah
آماده سازی رادیو آزادگان در تلگرام و واتس اپ
https://tttttt.me/radio_azadegan_start
https://chat.whatsapp.com/G6fJkSefnLD1VTaAaaEp3X
لینک شخصی
https://tttttt.me/asghar_azadegan
غم نامه ی این دیار را می فهمد...
معرفی مجموعه شعر و نثر طنز پُزناله از راشدانصاری/ نشرشانی/ چاپ دوم...۹۸
به قلم: استاد اکبر اکسیر، شاعر و طنزپرداز
طنز، تعالی کلام است. آن جا که کلمه از گفتن باز می ماند، طنز آغاز می شود. طنزپرداز انسان شجاع و دلسوزی است که چون نمی تواند صریح و محکم اعتراض خود را ابراز نماید، یا در بنبست اخلاق و ادب و اصول دست و پاگیر تعارفات گیر میکند، منظور خود را با لعاب طنز ارائه میدهد. طنزپرداز ِ طنزاندیش ما در خطه ی جنوب استاد راشد انصاری است که عمری با قلم بی پروا و شیرین خود با مردم همدردی کرده است. او بی محابا دوست داشتنی است، او به طور شگفت انگیزی باهوشترین پروانه این بوته زار است. او نیک میداند نوشته هایش برای پر کردن صفحات تحمیلی نان نیست. او را باید مجسمه از طلا گرفت. بندرعباس قدر او را میداند، اما رویش نمیشود ابراز کند گاهی یک پیشنهاد به ضرر طرف مقابل میانجامد میگویم آقای شهردار، جناب شورای شهر ای پیمانکاران و مقاطعه کاران اصیل ماده صد! بیایید به حرمت انتقاداتی که راشد از شما کرده است مجسمه زرّین او را بر دروازه شهر نصب کنید و از شانس راشد متوجه میشویم که از دروازه شهر خودِ راشد را آویخته اند آن هم به جرم خنده های نابهنگامی که به لب شهروندان بخشیده است. کتاب پشت کتاب از راشد چاپ و منتشر میشود توسط قوی ترین انتشاراتی ها. مردم تشنه لبخند و زخم و خاطره مثل ورق زر میبرندشان و راشد به یمن این استقبال هواداران عزیزش ماشین شاسی بلند و خانه لاکچری دارد. نخندید یادم رفت بگویم به جای بندرعباس اگر در کشورهای اسکاندیناوی زندگی میکرد. وزارت ارشاد، خانه کتاب و مطبوعات تا به حال چه گلی بر سر امثال راشد زده است ما چقدر راشد پشت ادارات ارشاد داریم که از گمنامی می پوسند از بی کتابی ناله میکنند از وحشت تحقیر این و آن در پستوی خانه می لولند و زندگی را بر اهل و عیال جهنم می سازند.
*
کتاب پُزناله از نشر شانی به چاپ دوم رسیده است. این خود خبر شاد و امیدوار کنندهای است. مردم طنزپرور ایران به راشدها نیاز مبرم دارند به ویژه در این هیاهوی مرگبار کرونایی که از قرنطینه و حصر خانگی دلتنگ اند.
وزارت ارشاد با خرید کتاب های طنز و پخش رایگان آن بین خانوادههای غمزده میتواند سهم مهمی در اشاعه لبخند و اندیشه داشته باشد. من به راشد عزیز تبریک می گویم به خاطر مقاومت هوشیارانه اش در برابر غم ها و خبرهای مرگبار. به راشد بزرگ درود می فرستم از انتهای خزر تا ابتدای خلیج فارس که میهن عزیز ما را به عطر طنز آغشته اند و فرحناکی را به جامعه بخشیده اند. شعری از زبان خالوراشد به آقای راشد انصاری را با هم می شنویم علی برکت الله!
او فلسفه ی بهار را می فهمد/ تشویش دل هَزار را میفهمد/ دلواپسِ سفره ی طعام فقراست/ غمنامه این دیار را میفهمد/ نیکی و شرف، عزت و انسانیت/ بی شائبه این چهار را میفهمد/ این خطه اگر درد فراوان دارد/ درد دل این تبار را میفهمد!
آستارا ۲۳/ ۹/ ۹۹
معرفی مجموعه شعر و نثر طنز پُزناله از راشدانصاری/ نشرشانی/ چاپ دوم...۹۸
به قلم: استاد اکبر اکسیر، شاعر و طنزپرداز
طنز، تعالی کلام است. آن جا که کلمه از گفتن باز می ماند، طنز آغاز می شود. طنزپرداز انسان شجاع و دلسوزی است که چون نمی تواند صریح و محکم اعتراض خود را ابراز نماید، یا در بنبست اخلاق و ادب و اصول دست و پاگیر تعارفات گیر میکند، منظور خود را با لعاب طنز ارائه میدهد. طنزپرداز ِ طنزاندیش ما در خطه ی جنوب استاد راشد انصاری است که عمری با قلم بی پروا و شیرین خود با مردم همدردی کرده است. او بی محابا دوست داشتنی است، او به طور شگفت انگیزی باهوشترین پروانه این بوته زار است. او نیک میداند نوشته هایش برای پر کردن صفحات تحمیلی نان نیست. او را باید مجسمه از طلا گرفت. بندرعباس قدر او را میداند، اما رویش نمیشود ابراز کند گاهی یک پیشنهاد به ضرر طرف مقابل میانجامد میگویم آقای شهردار، جناب شورای شهر ای پیمانکاران و مقاطعه کاران اصیل ماده صد! بیایید به حرمت انتقاداتی که راشد از شما کرده است مجسمه زرّین او را بر دروازه شهر نصب کنید و از شانس راشد متوجه میشویم که از دروازه شهر خودِ راشد را آویخته اند آن هم به جرم خنده های نابهنگامی که به لب شهروندان بخشیده است. کتاب پشت کتاب از راشد چاپ و منتشر میشود توسط قوی ترین انتشاراتی ها. مردم تشنه لبخند و زخم و خاطره مثل ورق زر میبرندشان و راشد به یمن این استقبال هواداران عزیزش ماشین شاسی بلند و خانه لاکچری دارد. نخندید یادم رفت بگویم به جای بندرعباس اگر در کشورهای اسکاندیناوی زندگی میکرد. وزارت ارشاد، خانه کتاب و مطبوعات تا به حال چه گلی بر سر امثال راشد زده است ما چقدر راشد پشت ادارات ارشاد داریم که از گمنامی می پوسند از بی کتابی ناله میکنند از وحشت تحقیر این و آن در پستوی خانه می لولند و زندگی را بر اهل و عیال جهنم می سازند.
*
کتاب پُزناله از نشر شانی به چاپ دوم رسیده است. این خود خبر شاد و امیدوار کنندهای است. مردم طنزپرور ایران به راشدها نیاز مبرم دارند به ویژه در این هیاهوی مرگبار کرونایی که از قرنطینه و حصر خانگی دلتنگ اند.
وزارت ارشاد با خرید کتاب های طنز و پخش رایگان آن بین خانوادههای غمزده میتواند سهم مهمی در اشاعه لبخند و اندیشه داشته باشد. من به راشد عزیز تبریک می گویم به خاطر مقاومت هوشیارانه اش در برابر غم ها و خبرهای مرگبار. به راشد بزرگ درود می فرستم از انتهای خزر تا ابتدای خلیج فارس که میهن عزیز ما را به عطر طنز آغشته اند و فرحناکی را به جامعه بخشیده اند. شعری از زبان خالوراشد به آقای راشد انصاری را با هم می شنویم علی برکت الله!
او فلسفه ی بهار را می فهمد/ تشویش دل هَزار را میفهمد/ دلواپسِ سفره ی طعام فقراست/ غمنامه این دیار را میفهمد/ نیکی و شرف، عزت و انسانیت/ بی شائبه این چهار را میفهمد/ این خطه اگر درد فراوان دارد/ درد دل این تبار را میفهمد!
آستارا ۲۳/ ۹/ ۹۹