با آن که برای تو دلم شاعر ذاتی ست
امشب همۀ قافیه هایم قر و قاطی ست
در کوچه نگاه من و تو باز به هم خورد
تو می گذری از من و چشمان تو خاطی ست
لب های تو خرمایی و موهات شرابی
چشمت عسلی طعم نگاهت شکلاتی ست
صد جا به خیابان نگاه تو نوشته ست
میخانه ی چشم تو شرابش صلواتی ست
برداشته شیخ محل از عشق تو دیری ست
عمّامه اش، الان فکلیّ و کرواتی است
دو پیرهن کهنه و نو فاصلۀ ماست
به که نبود فاصله ای که طبقاتی ست
"هر روز به شکلی بت عیّار بر آید"
یک روز سمرقندی و یک روز هراتی ست
#غلامعباس_سعیدی
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
بداهه👇👇
استاد منی و هنر شعر تو ذاتی ست
اشعار شما مثل نگاهت شکلاتی ست
طنز "قر و قاطی" شما گرچه قشنگ است
در قافیه ی پنجم اش اما شبهاتی ست
"شیخ" تو مگر ساکن خاک کرواسی است!؟
این شبهه از این روست که گفتی "کرواتی"ست!
بیگانه ام از قاعده ی شهرنشینی
شرمنده اگر چاکرتان بچه دهاتی ست
تا باز از آن کلک گهر ریز چه ریزد
"نیما"ی شما منتظر سوتی آتی ست
#قاسم_فرخی
#نیما
https://telegram.me/nimaasakk
امشب همۀ قافیه هایم قر و قاطی ست
در کوچه نگاه من و تو باز به هم خورد
تو می گذری از من و چشمان تو خاطی ست
لب های تو خرمایی و موهات شرابی
چشمت عسلی طعم نگاهت شکلاتی ست
صد جا به خیابان نگاه تو نوشته ست
میخانه ی چشم تو شرابش صلواتی ست
برداشته شیخ محل از عشق تو دیری ست
عمّامه اش، الان فکلیّ و کرواتی است
دو پیرهن کهنه و نو فاصلۀ ماست
به که نبود فاصله ای که طبقاتی ست
"هر روز به شکلی بت عیّار بر آید"
یک روز سمرقندی و یک روز هراتی ست
#غلامعباس_سعیدی
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
بداهه👇👇
استاد منی و هنر شعر تو ذاتی ست
اشعار شما مثل نگاهت شکلاتی ست
طنز "قر و قاطی" شما گرچه قشنگ است
در قافیه ی پنجم اش اما شبهاتی ست
"شیخ" تو مگر ساکن خاک کرواسی است!؟
این شبهه از این روست که گفتی "کرواتی"ست!
بیگانه ام از قاعده ی شهرنشینی
شرمنده اگر چاکرتان بچه دهاتی ست
تا باز از آن کلک گهر ریز چه ریزد
"نیما"ی شما منتظر سوتی آتی ست
#قاسم_فرخی
#نیما
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
چگونه عشق نمیرد به دوره ای که جوانان
به جای حافظ و سعدی کتاب گاج بخوانند!
#غلامعباس_سعیدی
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
بداهه👇👇
برای درڪ صحیح از زبان پارسی امروز
ضرورت است اگر که "آنندراج" بخوانند
برای درڪ عمیق از شکوهِ عشق و محبت
مُقدّر است جوانان، کتاب گاج بخوانند!
#قاسم_فرخی
https://telegram.me/nimaasakk
به جای حافظ و سعدی کتاب گاج بخوانند!
#غلامعباس_سعیدی
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
بداهه👇👇
برای درڪ صحیح از زبان پارسی امروز
ضرورت است اگر که "آنندراج" بخوانند
برای درڪ عمیق از شکوهِ عشق و محبت
مُقدّر است جوانان، کتاب گاج بخوانند!
#قاسم_فرخی
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
حالت بوسه داشت، لبهایش
بر لبم بوسه کاشت، لبهایش
پافشرد و به هیچعنوان دست
از لبم برنداشت، لبهایش
بر لب و گونههای من تا صبح
ردّ پا میگذاشت، لبهایش
قصّه ی عشقِ سرخ را، انگار
تا سحر مینگاشت، لبهایش
مثل فنجانِ چای، میچسبید
خاصه هنگامِ چاشت، لبهایش
چشمهایش سخن پراکن بود
حرف امّا نداشت، لبهایش
#غلامعباس_سعیدی
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
بداهه👇👇
حرف غم مینگاشت، لبهایش
مِهر، با ما نداشت، لبهایش
حسرتِ بوسه ای از آن کندو
بر دل ما گذاشت، لبهایش
تیرِ مژگان نهاد از هر سمت
صد نگهبان گُماشت، لبهایش
جان ما را به هیچ میانگاشت
وه که شفْقت نداشت، لبهایش
بیرق دشمنی در این میدان
ناگهان بر فراشت، لبهایش
با خیالات بوسه ای ما را
در خماری گذاشت، لبهایش
از همان روز اولی، نیما!
دشمنی با تو داشت، لبهایش!
#قاسم_فرخی
#نیما
https://telegram.me/nimaasakk
بر لبم بوسه کاشت، لبهایش
پافشرد و به هیچعنوان دست
از لبم برنداشت، لبهایش
بر لب و گونههای من تا صبح
ردّ پا میگذاشت، لبهایش
قصّه ی عشقِ سرخ را، انگار
تا سحر مینگاشت، لبهایش
مثل فنجانِ چای، میچسبید
خاصه هنگامِ چاشت، لبهایش
چشمهایش سخن پراکن بود
حرف امّا نداشت، لبهایش
#غلامعباس_سعیدی
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
بداهه👇👇
حرف غم مینگاشت، لبهایش
مِهر، با ما نداشت، لبهایش
حسرتِ بوسه ای از آن کندو
بر دل ما گذاشت، لبهایش
تیرِ مژگان نهاد از هر سمت
صد نگهبان گُماشت، لبهایش
جان ما را به هیچ میانگاشت
وه که شفْقت نداشت، لبهایش
بیرق دشمنی در این میدان
ناگهان بر فراشت، لبهایش
با خیالات بوسه ای ما را
در خماری گذاشت، لبهایش
از همان روز اولی، نیما!
دشمنی با تو داشت، لبهایش!
#قاسم_فرخی
#نیما
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
هم ریمل وخط سرمه اش کم شده است
هم بستن روسریش محکم شده است
از برکتِ عُمره های دانشجویی
این ترم فرشته خانم آدم شده است!
#حامد_عسکری
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
صد بار مگر مقابلم خم نشدی؟
در گیر توهمات مبهم نشدی؟
آدم شدم و دلیل آن نیست مهم
اما تو هنوز هم که آدم نشدی!!
#فرشته_خدابنده
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
مانند فرشته اید، آدم بشوید
آدم بشوید و عاشق هم بشوید
یک ترم بگیرید دو واحد با من
با شعر به جای خطبه مَحرم بشوید
#غلامعباس_سعیدی
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
بیچاره که کرد ، عاشقش هم بکند ؟
از ریمل و خط سرمه اش کم بکند ؟
اورا که درون خانه آدم نشده است
دانشکده میخواسته آدم بکند ؟
#فرح_دیبا
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
با یک غزل که آدم محرم نمی شود
در پیش پای هیچ کسی خم نمی شود
گیرم فرشته باشد ، یا بنده ی خدا
با حج عمره، هیچ کس آدم نمی شود
#حسن_روشان
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
با هم نستیزید، نه...، کَلکَل نکنید
با جنگ و جدل که مشکلی حل نکنید!
با خطبه ای از "دوبیتی" مَحرم بشوید
خَلقی زِ پیِ خویش، مُعطَّل نکنید!!
#قاسم_فرخی
https://telegram.me/nimaasakk
هم بستن روسریش محکم شده است
از برکتِ عُمره های دانشجویی
این ترم فرشته خانم آدم شده است!
#حامد_عسکری
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
صد بار مگر مقابلم خم نشدی؟
در گیر توهمات مبهم نشدی؟
آدم شدم و دلیل آن نیست مهم
اما تو هنوز هم که آدم نشدی!!
#فرشته_خدابنده
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
مانند فرشته اید، آدم بشوید
آدم بشوید و عاشق هم بشوید
یک ترم بگیرید دو واحد با من
با شعر به جای خطبه مَحرم بشوید
#غلامعباس_سعیدی
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
بیچاره که کرد ، عاشقش هم بکند ؟
از ریمل و خط سرمه اش کم بکند ؟
اورا که درون خانه آدم نشده است
دانشکده میخواسته آدم بکند ؟
#فرح_دیبا
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
با یک غزل که آدم محرم نمی شود
در پیش پای هیچ کسی خم نمی شود
گیرم فرشته باشد ، یا بنده ی خدا
با حج عمره، هیچ کس آدم نمی شود
#حسن_روشان
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
با هم نستیزید، نه...، کَلکَل نکنید
با جنگ و جدل که مشکلی حل نکنید!
با خطبه ای از "دوبیتی" مَحرم بشوید
خَلقی زِ پیِ خویش، مُعطَّل نکنید!!
#قاسم_فرخی
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
..........《نوشداروی کرونایی》..........
صد زردۀ تخمِ مگسِ مردۀ نر
سیصد پرِ مویِ پختۀ سایۀ خر
صد لاخ سبیلِ ملخِ دخترِ مور
ده کوزه بزاقِ شپشِ مصریِ کور
ده عطسۀ خشکِ کرمِ سرماخورده
صد سرفۀ آبدارِ ماری مرده
پشمِ دمِ مرغِ نرِ آفریقایی
دندانِ طلای پشّۀ کنیایی
یک کاسۀ آهِ سرد با دود دماغ
یک کیسۀ پشمِ داغ با مویِ الاغ
پرزِ دهنِ میکروبِ ویروسزده
موی شکمِ افعیِ تیفوس زده
جوشاندۀ آبِ دهنِ کفترِ نر
پسماندۀ آشِ شلغمِ دیزیِ خر
در هاون سنگیِ بدونِ در و ته
یک سال و دویست روز میدار نگه
بعدِ سه شبانه روز و سی مرتبه خواب
در هاون سنگی همه را خوب بساب
این هاون اگر به هر طریقی که سزد
بر آتشِ عنبرِ نسارا بپزد
یک شیشه پر از بخارِ سردش بشود
هرکس بخورد دوای دردش بشود
البتّه دو سال و نیم پیش از خوردن
باید همه را به چشمِ سوزن بردن
سوزن که چهل گلولۀ نخ بخورد
روزی دوسه بار چای با یخ بخورد
بعد از دو هزار و سیصد و شصت و دو روز
باید بکند نشانهای خاص بروز
سوزن همه را به ناگهان قی بکند
یکباره مسیرِ رفته را طی بکند
باید که قیِ ریخته را داغ کنی
دفنش پس از آن به خاک یک باغ کنی
یک دسته کلاغِ زرد با تنبک و نی
باید برسد سریع از جانبِ ری
باید پرِ یک کلاغ در باغ افتد
تا لرزه به جانِ آن قیِ داغ افتد
از ترس اگر عرق کند سرد شود
جوشاندۀ آن شفای هر درد شود
تزریق اگر به باورِ فرد شود
هر علّت و بیماری از او طرد شود
حکیم سعید ملا اسبع سُغدی😜
فی بعض النُسخ👇👇
#غلامعباس_سعیدی
#طنز
https://telegram.me/nimaasakk
صد زردۀ تخمِ مگسِ مردۀ نر
سیصد پرِ مویِ پختۀ سایۀ خر
صد لاخ سبیلِ ملخِ دخترِ مور
ده کوزه بزاقِ شپشِ مصریِ کور
ده عطسۀ خشکِ کرمِ سرماخورده
صد سرفۀ آبدارِ ماری مرده
پشمِ دمِ مرغِ نرِ آفریقایی
دندانِ طلای پشّۀ کنیایی
یک کاسۀ آهِ سرد با دود دماغ
یک کیسۀ پشمِ داغ با مویِ الاغ
پرزِ دهنِ میکروبِ ویروسزده
موی شکمِ افعیِ تیفوس زده
جوشاندۀ آبِ دهنِ کفترِ نر
پسماندۀ آشِ شلغمِ دیزیِ خر
در هاون سنگیِ بدونِ در و ته
یک سال و دویست روز میدار نگه
بعدِ سه شبانه روز و سی مرتبه خواب
در هاون سنگی همه را خوب بساب
این هاون اگر به هر طریقی که سزد
بر آتشِ عنبرِ نسارا بپزد
یک شیشه پر از بخارِ سردش بشود
هرکس بخورد دوای دردش بشود
البتّه دو سال و نیم پیش از خوردن
باید همه را به چشمِ سوزن بردن
سوزن که چهل گلولۀ نخ بخورد
روزی دوسه بار چای با یخ بخورد
بعد از دو هزار و سیصد و شصت و دو روز
باید بکند نشانهای خاص بروز
سوزن همه را به ناگهان قی بکند
یکباره مسیرِ رفته را طی بکند
باید که قیِ ریخته را داغ کنی
دفنش پس از آن به خاک یک باغ کنی
یک دسته کلاغِ زرد با تنبک و نی
باید برسد سریع از جانبِ ری
باید پرِ یک کلاغ در باغ افتد
تا لرزه به جانِ آن قیِ داغ افتد
از ترس اگر عرق کند سرد شود
جوشاندۀ آن شفای هر درد شود
تزریق اگر به باورِ فرد شود
هر علّت و بیماری از او طرد شود
حکیم سعید ملا اسبع سُغدی😜
فی بعض النُسخ👇👇
#غلامعباس_سعیدی
#طنز
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
برای از تو سرودن نداشت یارا دست
دلم سرود ولی: بسمه تعالی دست
به نام نامی تو می شود سخندان دل
به نام نامی تو می شود توانا دست
قلم به گریه در آمد که نام پاک تو را
مگر به گوشِ دلش برد و کرد نجوا دست
قلم به گریه درآمد که با خبر کردش
مگر از آن خبر تلخِ ناگوارا دست
قلم میان غم و گریه با خودش می گفت
که من چگونه برم سوی دفتر آیا دست
گلاب ریخت مگر جای اشک چشم قلم
که مثل شاخ تر عود گشت بویا دست
قلم چکید به دفتر چنان ورق برگشت
که شد ورق ورق و گفت واشگفتا دست
شنید طبع من این گفتگو و دید آن حال
گزید دست به دندان که وادریغا دست
غلام همت آن تشنۀ جگرسوزم
که زد به سینۀ دریا بدون پروا دست
فرات کف به لب آورد تا که دید آن مرد
کفی از آب گرفت و نبرد بالا دست
کسی که کوثر جاری است هر رگ روحش
چرا به لب برساند فرات را با دست
اگر شراب بهشتی به دسترس باشد
به هیچ رو نشود مستِ آب پیما دست
فرات خواست که از جای خویش برخیزد
پرید و حالت خیزاب شد سراپا دست
پرید و دید بلند است دامنِ نازش
پرید تا برساند به پای مولا دست
کشید آه بلندی که اینچنین کوتاه
ز چین دامنت ای با وفا مبادا دست
گرفته بود بغل آب و مشک را انگار
گرفته حضرت ساقی شراب و مینا دست
کجاست ساقی بزم ازل بگو از غیب
برون بیا که کشد بر سر تو سقا دست
کشید گردن و یکدم به خیمه ها نگریست
چه فکر داشت به جز آب در سر آیا دست
به سوی اهل حرم با کدام پا بدود
چگونه در ببرد مشک را ز بلوا دست
چگونه در ببرد مشک را به سوی حرم
میان این همه غوغاییان ز غوغا دست
میان علقمه دیدند اگر که بی شمشیر
چو شیر نر بگشاید به روی اعدا دست
یکی از آن همه روباهکان نمی مانَد
که بود مثل دم ذوالفقار برّا دست
بر آن شدند که دست از تنش بیندازند
بود به جنگ نگهبان دیگر اعضا دست
نبود دور و برش هچ چیز الا تیغ
نبود دور و برش هیچ چیز الا دست
چه شد که دور و برش شد تمام دنیا تیغ
چه شد که دور و برش شد تمام دنیا دست
نبود در وسطِ گرد و خاک بینا چشم
نبود در وسطِ تیغ و دست پیدا دست
نبود پیدا؟ هان هان مگو که پیدا بود
چو سرو سبز بلند از همه زوایا دست
نبود سرو ... نه ... سروی به او نمی مانَد
که بود شاخِ تری از درخت طوبی دست
نبود چشم بصیرت وگرنه می دیدند
که بود از همۀ دستها مجزّا دست
به راه راست نبودند پس ندانستند
که خود پلی ز ثری بود تا ثریّا دست
گشاد دیدۀ فرعونیان شود وقتی
که بر کشد ز گریبان خویش موسی دست
رسید تیری و گفتا بکن مدارا چشم
رسید تیغی و گفتا بکن مدارا دست
رسید تیری و شد سخت ناشکیبا چشم
رسید تیغی و شد سخت ناشکیبا دست
رسید تیری و پاشید روی صورت چشم
رسید تیغی و افتاد روی پاها دست
رسید تیری و تیغی... ندید و نتوانست
گرفت مشک به دندان نبود گیرا دست
چو زد به چشم تو ناپاکزاده ای تیری
حرامزاده ای از دور گفت حالا دست
چه بود حاصل تفریق مرد منها چشم
چه بود حاصل تفریق مرد منها دست
جدا شد از بدن و مثل یک رطب افتاد
به خاک از آن قدِ مثل درختِ خرما دست
گذشت فصل خزان و کران کران رویید
دوید و ریشه دوانید و شد شکوفا دست
ز صدر زین به زمین ماه نو که می افتاد
گزید در فلک چارمین مسیحا دست
کران کران زده ای تکیه تکیه و کرده
به نام نامی تو تکیه در تکایا دست
ببین که سینه به سینه زند خروش فرات
ببین که تکیه به تکیه کند تقلا دست
خدا به گوش دلم گفت: ایها الانسان
لما خلقتک، لا ریبَ فیه، لولا دست
به پیشگاه خدا کفر می شود ور نه
بگویم اشهد ان لا اله الا دست
تمام راه به سر می دوم اگر روزی
دهد زیارت آن روضۀ مصفا دست
#غلامعباس_سعیدی
https://telegram.me/nimaasakk
دلم سرود ولی: بسمه تعالی دست
به نام نامی تو می شود سخندان دل
به نام نامی تو می شود توانا دست
قلم به گریه در آمد که نام پاک تو را
مگر به گوشِ دلش برد و کرد نجوا دست
قلم به گریه درآمد که با خبر کردش
مگر از آن خبر تلخِ ناگوارا دست
قلم میان غم و گریه با خودش می گفت
که من چگونه برم سوی دفتر آیا دست
گلاب ریخت مگر جای اشک چشم قلم
که مثل شاخ تر عود گشت بویا دست
قلم چکید به دفتر چنان ورق برگشت
که شد ورق ورق و گفت واشگفتا دست
شنید طبع من این گفتگو و دید آن حال
گزید دست به دندان که وادریغا دست
غلام همت آن تشنۀ جگرسوزم
که زد به سینۀ دریا بدون پروا دست
فرات کف به لب آورد تا که دید آن مرد
کفی از آب گرفت و نبرد بالا دست
کسی که کوثر جاری است هر رگ روحش
چرا به لب برساند فرات را با دست
اگر شراب بهشتی به دسترس باشد
به هیچ رو نشود مستِ آب پیما دست
فرات خواست که از جای خویش برخیزد
پرید و حالت خیزاب شد سراپا دست
پرید و دید بلند است دامنِ نازش
پرید تا برساند به پای مولا دست
کشید آه بلندی که اینچنین کوتاه
ز چین دامنت ای با وفا مبادا دست
گرفته بود بغل آب و مشک را انگار
گرفته حضرت ساقی شراب و مینا دست
کجاست ساقی بزم ازل بگو از غیب
برون بیا که کشد بر سر تو سقا دست
کشید گردن و یکدم به خیمه ها نگریست
چه فکر داشت به جز آب در سر آیا دست
به سوی اهل حرم با کدام پا بدود
چگونه در ببرد مشک را ز بلوا دست
چگونه در ببرد مشک را به سوی حرم
میان این همه غوغاییان ز غوغا دست
میان علقمه دیدند اگر که بی شمشیر
چو شیر نر بگشاید به روی اعدا دست
یکی از آن همه روباهکان نمی مانَد
که بود مثل دم ذوالفقار برّا دست
بر آن شدند که دست از تنش بیندازند
بود به جنگ نگهبان دیگر اعضا دست
نبود دور و برش هچ چیز الا تیغ
نبود دور و برش هیچ چیز الا دست
چه شد که دور و برش شد تمام دنیا تیغ
چه شد که دور و برش شد تمام دنیا دست
نبود در وسطِ گرد و خاک بینا چشم
نبود در وسطِ تیغ و دست پیدا دست
نبود پیدا؟ هان هان مگو که پیدا بود
چو سرو سبز بلند از همه زوایا دست
نبود سرو ... نه ... سروی به او نمی مانَد
که بود شاخِ تری از درخت طوبی دست
نبود چشم بصیرت وگرنه می دیدند
که بود از همۀ دستها مجزّا دست
به راه راست نبودند پس ندانستند
که خود پلی ز ثری بود تا ثریّا دست
گشاد دیدۀ فرعونیان شود وقتی
که بر کشد ز گریبان خویش موسی دست
رسید تیری و گفتا بکن مدارا چشم
رسید تیغی و گفتا بکن مدارا دست
رسید تیری و شد سخت ناشکیبا چشم
رسید تیغی و شد سخت ناشکیبا دست
رسید تیری و پاشید روی صورت چشم
رسید تیغی و افتاد روی پاها دست
رسید تیری و تیغی... ندید و نتوانست
گرفت مشک به دندان نبود گیرا دست
چو زد به چشم تو ناپاکزاده ای تیری
حرامزاده ای از دور گفت حالا دست
چه بود حاصل تفریق مرد منها چشم
چه بود حاصل تفریق مرد منها دست
جدا شد از بدن و مثل یک رطب افتاد
به خاک از آن قدِ مثل درختِ خرما دست
گذشت فصل خزان و کران کران رویید
دوید و ریشه دوانید و شد شکوفا دست
ز صدر زین به زمین ماه نو که می افتاد
گزید در فلک چارمین مسیحا دست
کران کران زده ای تکیه تکیه و کرده
به نام نامی تو تکیه در تکایا دست
ببین که سینه به سینه زند خروش فرات
ببین که تکیه به تکیه کند تقلا دست
خدا به گوش دلم گفت: ایها الانسان
لما خلقتک، لا ریبَ فیه، لولا دست
به پیشگاه خدا کفر می شود ور نه
بگویم اشهد ان لا اله الا دست
تمام راه به سر می دوم اگر روزی
دهد زیارت آن روضۀ مصفا دست
#غلامعباس_سعیدی
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
............ خاک سفلهپرور ..........
باغی که خشک شد ندهد باری و بری
باید نهال را ببری باغِ دیگری
ای باغبان چگونه به قانونِ باغِ ما
کمتر ز بوتهایست درختِ تناوری
در خاک سفلهپرورِ ما هر کرانهای
گردن کشیده در برِ سروی چغندری
بیدانشی نگر که به هر سو گذاشتهست
هر بیسوادِ بیخردی میز و دفتری
ای تف بر آن دیار که در جایجای آن
گوید مجیزِ بیهنری را هنروری
ای کور باد چشمِ گهرناشناس اگر
پیشش یکیست ریگِ سیاهیّ و گوهری
خیبرگشا کجاست دمِ ذوالفقار کو؟
هرگوشه مرحبی است نگهبانِ خیبری
ای آسمان بمیر که در خاکِ این دیار
هر سنگ، وزنهایست به پای کبوتری
راهیست بیهدف که گره خورده هر طرف
افسارِ اسبِ تیزتکی با دمِ خَری
از جمعِ دوستان بگریز ای که دم به دم
خوردیّ و باز میخوری از پشت خنجری
میخانه را رها بکن ای مستِ میپرست
خُم را شکستهاند و نماندهست ساغری
کو داوری که شِکوه ز بیدادتان بَرَم
دارم هزار شِکوه ولی نیست داوری
کوهِ هزار مسجد ما را نبوده است
بعد از هزار سال مصیبت، پیمبری
#غلامعباس_سعیدی
https://telegram.me/nimaasakk
باغی که خشک شد ندهد باری و بری
باید نهال را ببری باغِ دیگری
ای باغبان چگونه به قانونِ باغِ ما
کمتر ز بوتهایست درختِ تناوری
در خاک سفلهپرورِ ما هر کرانهای
گردن کشیده در برِ سروی چغندری
بیدانشی نگر که به هر سو گذاشتهست
هر بیسوادِ بیخردی میز و دفتری
ای تف بر آن دیار که در جایجای آن
گوید مجیزِ بیهنری را هنروری
ای کور باد چشمِ گهرناشناس اگر
پیشش یکیست ریگِ سیاهیّ و گوهری
خیبرگشا کجاست دمِ ذوالفقار کو؟
هرگوشه مرحبی است نگهبانِ خیبری
ای آسمان بمیر که در خاکِ این دیار
هر سنگ، وزنهایست به پای کبوتری
راهیست بیهدف که گره خورده هر طرف
افسارِ اسبِ تیزتکی با دمِ خَری
از جمعِ دوستان بگریز ای که دم به دم
خوردیّ و باز میخوری از پشت خنجری
میخانه را رها بکن ای مستِ میپرست
خُم را شکستهاند و نماندهست ساغری
کو داوری که شِکوه ز بیدادتان بَرَم
دارم هزار شِکوه ولی نیست داوری
کوهِ هزار مسجد ما را نبوده است
بعد از هزار سال مصیبت، پیمبری
#غلامعباس_سعیدی
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
ای آسمان! نیامده یک ماه ماهِ من
ماهِ تو پشتِ ابر نهان است از آهِ من
تا مثلِ ماهِ شب کند از گوشهای طلوع
تاریک مثلِ شب شده روزِ سیاهِ من
تا کی درآید از در و در بر بگیرمش
باشد چو میخ دوخته بر در نگاهِ من
ای صاحبِ جمال که از چشم رفتهای
جز حسرتِ نگاه چه باشد گناهِ من
"بالابلندِ عشوهگرِ" نازِ من بیا
تا پیشِ پا به خاک بیفتد کلاهِ من
چشم و لبم ز اشک و ز آه است خشک و تر
تا در بیانِ عشق دو باشد گواهِ من
شعر:
#غلامعباس_سعیدی
دکلمه:
#قاسم_فرخی
https://telegram.me/nimaasakk
ماهِ تو پشتِ ابر نهان است از آهِ من
تا مثلِ ماهِ شب کند از گوشهای طلوع
تاریک مثلِ شب شده روزِ سیاهِ من
تا کی درآید از در و در بر بگیرمش
باشد چو میخ دوخته بر در نگاهِ من
ای صاحبِ جمال که از چشم رفتهای
جز حسرتِ نگاه چه باشد گناهِ من
"بالابلندِ عشوهگرِ" نازِ من بیا
تا پیشِ پا به خاک بیفتد کلاهِ من
چشم و لبم ز اشک و ز آه است خشک و تر
تا در بیانِ عشق دو باشد گواهِ من
شعر:
#غلامعباس_سعیدی
دکلمه:
#قاسم_فرخی
https://telegram.me/nimaasakk