درود
بامداد خوش
چو در گره فکنی آن کمند پر چین را
چوتاب طره به هم بر زنی همه چین را
#بانتظار_خیال_تو_هر_شبی_تا_روز
#گشوده_ام_در_مقصوره_جهان_بین_را
کجا تو صید من خسته دل شوی هیهات
مگس چگونه تواند گرفت شاهین را
#چو_روی_دوست_بود_گو_بهار_و_لاله_مروی
چه حاجتست به گل بزم ویس و رامین را
غنیمتی شمرید ای برادران عزیز
ببوی یوسف گمگشته ابن یامین را
به شعله ئی دم آتشفشان بر افروزم
چراغ مجلس ناهید و شمع پروین را
اگر ز غصه بمیرند بلبلان چمن
چه غم شقایق سیراب و برگ نسرین را
بحال زار جگر خستگان بازاری
چه التفات بود حضرت سلاطین را
روا مدار که سلطان ندیده هیچ گناه
ز خیل خانه براند گدای مسکین را
#مرا_بتیغ_چه_حاجت_که_جان_برافشانم
#گهی_که_بنگرم_آن_ساعد_نگارین_را
چرا ملامت خواجو کنی که چون #فرهاد
بپای دوست در افکند جان شیرین را
📚 #خواجوی کرمانی - غزلیات - غزل شماره ۲۷
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
چو در گره فکنی آن کمند پر چین را
چوتاب طره به هم بر زنی همه چین را
#بانتظار_خیال_تو_هر_شبی_تا_روز
#گشوده_ام_در_مقصوره_جهان_بین_را
کجا تو صید من خسته دل شوی هیهات
مگس چگونه تواند گرفت شاهین را
#چو_روی_دوست_بود_گو_بهار_و_لاله_مروی
چه حاجتست به گل بزم ویس و رامین را
غنیمتی شمرید ای برادران عزیز
ببوی یوسف گمگشته ابن یامین را
به شعله ئی دم آتشفشان بر افروزم
چراغ مجلس ناهید و شمع پروین را
اگر ز غصه بمیرند بلبلان چمن
چه غم شقایق سیراب و برگ نسرین را
بحال زار جگر خستگان بازاری
چه التفات بود حضرت سلاطین را
روا مدار که سلطان ندیده هیچ گناه
ز خیل خانه براند گدای مسکین را
#مرا_بتیغ_چه_حاجت_که_جان_برافشانم
#گهی_که_بنگرم_آن_ساعد_نگارین_را
چرا ملامت خواجو کنی که چون #فرهاد
بپای دوست در افکند جان شیرین را
📚 #خواجوی کرمانی - غزلیات - غزل شماره ۲۷
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
ملولان همه رفتند در خانه ببندید
بر آن عقل ملولانه همه جمع بخندید
به معراج برآیید چو از آل رسولید
رخ ماه ببوسید چو بر بام بلندید
چو او ماه شکافید شما ابر چرایید
چو او چست و ظریفست شما چون هلپندید
ملولان به چه رفتید که مردانه در این راه
چو #فرهاد و چو شداد دمی کوه نکندید
چو #مه_روی نباشید ز #مه_روی متابید
چو رنجور نباشید سر خویش مبندید
چنان گشت و چنین گشت چنان راست نیاید
مدانید که چونید مدانید که چندید
چو آن چشمه بدیدیت چرا آب نگشتید
چو آن خویش بدیدیت چرا خویش پسندید
چو در کان نباتید ترش روی چرایید
چو در آب حیاتید چرا خشک و نژندید
چنین برمستیزید ز دولت مگریزید
چه امکان گریزست که در دام کمندید
گرفتار کمندید کز او هیچ امان نیست
مپیچید مپیچید بر استیزه مرندید
چو پروانه جانباز بسایید بر این شمع
چه موقوف رفیقید چه وابسته بندید
از این شمع بسوزید دل و جان بفروزید
تن تازه بپوشید چو این کهنه فکندید
ز روباه چه ترسید شما شیرنژادید
خر لنگ چرایید چو از پشت سمندید
همان یار بیاید در دولت بگشاید
که آن یار کلیدست شما جمله کلندید
خموشید که گفتار فروخورد شما را
خریدار چو طوطیست شما شکر و قندید
📚 #مولوی - دیوان شمس - غزل شماره ۶۳۸
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih/3269
بامداد خوش
ملولان همه رفتند در خانه ببندید
بر آن عقل ملولانه همه جمع بخندید
به معراج برآیید چو از آل رسولید
رخ ماه ببوسید چو بر بام بلندید
چو او ماه شکافید شما ابر چرایید
چو او چست و ظریفست شما چون هلپندید
ملولان به چه رفتید که مردانه در این راه
چو #فرهاد و چو شداد دمی کوه نکندید
چو #مه_روی نباشید ز #مه_روی متابید
چو رنجور نباشید سر خویش مبندید
چنان گشت و چنین گشت چنان راست نیاید
مدانید که چونید مدانید که چندید
چو آن چشمه بدیدیت چرا آب نگشتید
چو آن خویش بدیدیت چرا خویش پسندید
چو در کان نباتید ترش روی چرایید
چو در آب حیاتید چرا خشک و نژندید
چنین برمستیزید ز دولت مگریزید
چه امکان گریزست که در دام کمندید
گرفتار کمندید کز او هیچ امان نیست
مپیچید مپیچید بر استیزه مرندید
چو پروانه جانباز بسایید بر این شمع
چه موقوف رفیقید چه وابسته بندید
از این شمع بسوزید دل و جان بفروزید
تن تازه بپوشید چو این کهنه فکندید
ز روباه چه ترسید شما شیرنژادید
خر لنگ چرایید چو از پشت سمندید
همان یار بیاید در دولت بگشاید
که آن یار کلیدست شما جمله کلندید
خموشید که گفتار فروخورد شما را
خریدار چو طوطیست شما شکر و قندید
📚 #مولوی - دیوان شمس - غزل شماره ۶۳۸
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih/3269