درود
بامداد خوش
آن بت که به انصاف نکو بود برفت
حورا صفت و فرشته خو بود برفت
آسایش عمرم همه او داشت ببرد
آرایش جانم همه او بود برفت
📚 #انوری - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۹۱
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
آن بت که به انصاف نکو بود برفت
حورا صفت و فرشته خو بود برفت
آسایش عمرم همه او داشت ببرد
آرایش جانم همه او بود برفت
📚 #انوری - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۹۱
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
😍1
درود
بامداد خوش
تا این دل من همیشه عشق اندیش ست
هر روز مرا تازه بلایی پیش ست
عیبم مکنید اگر دل من ریش ست
کز عشق مراد خانه ویران بیشست
📚 #سنایی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۶۳
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
تا این دل من همیشه عشق اندیش ست
هر روز مرا تازه بلایی پیش ست
عیبم مکنید اگر دل من ریش ست
کز عشق مراد خانه ویران بیشست
📚 #سنایی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۶۳
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
❤1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
چون سرمه می وزی قدمت روی دیده هاست
لطف خط شکسته به شیب کشیده هاست
هرکس که روی ماه تو را دیده، دیده است
فرقی که بین دیده و بین شنیده هاست
موی تو نیست ریخته بر روی شانه هات
هاشور شاعرانهی شب بر سپیده هاست
من یک چنار پیرم و هر شاخه ای ز من
دستی به التماس به سمت پریده هاست
از عشق او بترس غزل مجلسش نرو
امروز میهمانی یوسف ندیده هاست
✍🏻 #حامد_عسگری
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
لطف خط شکسته به شیب کشیده هاست
هرکس که روی ماه تو را دیده، دیده است
فرقی که بین دیده و بین شنیده هاست
موی تو نیست ریخته بر روی شانه هات
هاشور شاعرانهی شب بر سپیده هاست
من یک چنار پیرم و هر شاخه ای ز من
دستی به التماس به سمت پریده هاست
از عشق او بترس غزل مجلسش نرو
امروز میهمانی یوسف ندیده هاست
✍🏻 #حامد_عسگری
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
❤1
درود
بامداد خوش
خیز، تا قصد کوی یار کنیم
گذری بر در نگار کنیم
روی در خاک کوی او مالیم
وز غمش نالههای زار کنیم
به زبانی، که بیدلان گویند
رمزکی چند آشکار کنیم
هجر او را، که جان ما خون کرد
به کف وصل در سپار کنیم
حاش لله کزو کنیم گله!
گله از بخت و روزگار کنیم
ما، اگر بر مراد او سازیم
ترک تدبیر و اختیار کنیم
زود پا در بساط وصل نهیم
دست با دوست در کنار کنیم
چون لب یار شکرافشان شد
ما به شکرانه جان نثار کنیم
عشق رویش چو پرده برگیرد
گر نمیریم پس چه کار کنیم
از عراقی چو رو بگردانیم
روی در روی غمگسار کنیم
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۹۹
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
خیز، تا قصد کوی یار کنیم
گذری بر در نگار کنیم
روی در خاک کوی او مالیم
وز غمش نالههای زار کنیم
به زبانی، که بیدلان گویند
رمزکی چند آشکار کنیم
هجر او را، که جان ما خون کرد
به کف وصل در سپار کنیم
حاش لله کزو کنیم گله!
گله از بخت و روزگار کنیم
ما، اگر بر مراد او سازیم
ترک تدبیر و اختیار کنیم
زود پا در بساط وصل نهیم
دست با دوست در کنار کنیم
چون لب یار شکرافشان شد
ما به شکرانه جان نثار کنیم
عشق رویش چو پرده برگیرد
گر نمیریم پس چه کار کنیم
از عراقی چو رو بگردانیم
روی در روی غمگسار کنیم
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۹۹
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
🔥1
درود
بامداد خوش
مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید
که ز انفاس خوشش بوی کسی می آید
از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش
زده ام فالی و فریادرسی می آید
زآتش وادی ایمن نه منم خرم و بس
موسی آنجا به امید قبسی می آید
هیچ کس نیست که درکوی تواش کاری نیست
هرکس آنجا به طریق هوسی می آید
کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست
این قدر هست که بانگ جرسی می آید
جرعه ای ده که به میخانه ارباب کرم
هر حریفی ز پی ملتمسی می آید
دوست را گر سر پرسیدن بیمار غم است
گو بران خوش که هنوزش نفسی می آید
خبر بلبل این باغ بپرسید که من
ناله ای می شنوم کز قفسی می آید
یار دارد سر صید دل حافظ یاران
شاهبازی به شکار مگسی می آید
📚 #حافظ - مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید..
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید
که ز انفاس خوشش بوی کسی می آید
از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش
زده ام فالی و فریادرسی می آید
زآتش وادی ایمن نه منم خرم و بس
موسی آنجا به امید قبسی می آید
هیچ کس نیست که درکوی تواش کاری نیست
هرکس آنجا به طریق هوسی می آید
کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست
این قدر هست که بانگ جرسی می آید
جرعه ای ده که به میخانه ارباب کرم
هر حریفی ز پی ملتمسی می آید
دوست را گر سر پرسیدن بیمار غم است
گو بران خوش که هنوزش نفسی می آید
خبر بلبل این باغ بپرسید که من
ناله ای می شنوم کز قفسی می آید
یار دارد سر صید دل حافظ یاران
شاهبازی به شکار مگسی می آید
📚 #حافظ - مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید..
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
👍1
درود
بامداد خوش
گفتی که در چه کاری با تو چه کار ماند
کاری که بیتو گیرم والله که زار ماند
گر خمر خلد نوشم با جامهای زرین
جمله صداع گردد جمله خمار ماند
در کارگاه عشقت بیتو هر آنچ بافم
والله نه پود ماند والله نه تار ماند
تو جوی بیکرانی پیشت جهان چو پولی
حاشا که با چنین جو بر پل گذار ماند
عالم چهار فصلست فصلی خلاف فصلی
با جنگ چار دشمن هرگز قرار ماند
پیش آ بهار خوبی تو اصل فصلهایی
تا فصلها بسوزد جمله بهار ماند
📚 #مولوی - دیوان شمس - غزل شماره ۸۵۷
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
گفتی که در چه کاری با تو چه کار ماند
کاری که بیتو گیرم والله که زار ماند
گر خمر خلد نوشم با جامهای زرین
جمله صداع گردد جمله خمار ماند
در کارگاه عشقت بیتو هر آنچ بافم
والله نه پود ماند والله نه تار ماند
تو جوی بیکرانی پیشت جهان چو پولی
حاشا که با چنین جو بر پل گذار ماند
عالم چهار فصلست فصلی خلاف فصلی
با جنگ چار دشمن هرگز قرار ماند
پیش آ بهار خوبی تو اصل فصلهایی
تا فصلها بسوزد جمله بهار ماند
📚 #مولوی - دیوان شمس - غزل شماره ۸۵۷
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
🥰1
درود
بامداد خوش
گذشتم از تو که ای گل چو عمر من گذرانی
چه گویمت که به باغ بهشت گم شده مانی
به دور چشم تو هر چند داد دل نستاندم
برو که کام دل از دور آسمان بستانی
گذشتم به جگر داغ عشق و از تو گذشتم
به کام من که نماندی به کام خویش بمانی
بهار عمر مرا گر خزان رسید تو خوش باش
که چون همیشه بهار ایمن از گزند خزانی
تو را چه غم که سوی پایمال عشق تو گردد
که بر عزای عزیزان سمند شوق برانی
چگونه خوار گذاری مرا که جان عزیزی
چگونه پیر سندی مرا که بخت جوانی
کنون غبار غم برفشان ز چهره که فردا
چه سود اشک ندامت که بر سرم بفشانی
چه سال ها که به پای تو شاخ گل بنشستم
که بشکفی و گلی پیش روی من بنشانی
تو غنچه بودی و من عندلیب باغ تو بودم
کنون به خواری ام ای گلبن شکفته چه رانی
به پاس عشق ز بد عهدی ات گذشتم و دانم
هنوز ذوق گذشت و صفای عشق ندانی
چه خارها که ز حسرت شکست در دل ریشم
چو دیدمت که چو گل سر به سینه ی دگرانی
خوشا به پای تو سر سودنم چو شاهد مهتاب
ولی تو سایه برانی ز خود که سرو رانی
📚 #سایه - سیاه مشق - غزل - همیشه بهار
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
گذشتم از تو که ای گل چو عمر من گذرانی
چه گویمت که به باغ بهشت گم شده مانی
به دور چشم تو هر چند داد دل نستاندم
برو که کام دل از دور آسمان بستانی
گذشتم به جگر داغ عشق و از تو گذشتم
به کام من که نماندی به کام خویش بمانی
بهار عمر مرا گر خزان رسید تو خوش باش
که چون همیشه بهار ایمن از گزند خزانی
تو را چه غم که سوی پایمال عشق تو گردد
که بر عزای عزیزان سمند شوق برانی
چگونه خوار گذاری مرا که جان عزیزی
چگونه پیر سندی مرا که بخت جوانی
کنون غبار غم برفشان ز چهره که فردا
چه سود اشک ندامت که بر سرم بفشانی
چه سال ها که به پای تو شاخ گل بنشستم
که بشکفی و گلی پیش روی من بنشانی
تو غنچه بودی و من عندلیب باغ تو بودم
کنون به خواری ام ای گلبن شکفته چه رانی
به پاس عشق ز بد عهدی ات گذشتم و دانم
هنوز ذوق گذشت و صفای عشق ندانی
چه خارها که ز حسرت شکست در دل ریشم
چو دیدمت که چو گل سر به سینه ی دگرانی
خوشا به پای تو سر سودنم چو شاهد مهتاب
ولی تو سایه برانی ز خود که سرو رانی
📚 #سایه - سیاه مشق - غزل - همیشه بهار
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
👍1🔥1
درود
بامداد خوش
جان از غم دوري ات جهان را گم كرد
مثل تن خسته ام كه جان را گم كرد
خود را به خدا سپرد و دل را به شما
اين را به بلا كشيد و آن را گم كرد
📚 #احمد_پروين
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
جان از غم دوري ات جهان را گم كرد
مثل تن خسته ام كه جان را گم كرد
خود را به خدا سپرد و دل را به شما
اين را به بلا كشيد و آن را گم كرد
📚 #احمد_پروين
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
❤1
درود
بامداد خوش
ای شمع نمونهای زسوزم داری
خاموشی و مردن رموزم داری
داری خبر از سوز شب هجرانم
آیا چه خبر ز سوز روزم داری
📚 #ابوسعید ابوالخیر - رباعیات - رباعی شماره ۶۵۵
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
ای شمع نمونهای زسوزم داری
خاموشی و مردن رموزم داری
داری خبر از سوز شب هجرانم
آیا چه خبر ز سوز روزم داری
📚 #ابوسعید ابوالخیر - رباعیات - رباعی شماره ۶۵۵
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
❤1
درود
بامداد خوش
آن نه رویست که من وصف جمالش دانم
این حدیث از دگری پرس که من حیرانم
همه بینند نه این صنع که من میبینم
همه خوانند نه این نقش که من میخوانم
آن عجب نیست که سرگشته بود طالب دوست
عجب اینست که من واصل و سرگردانم
سرو در باغ نشانند و تو را بر سر و چشم
گر اجازت دهی ای سرو روان بنشانم
عشق من بر گل رخسار تو امروزی نیست
دیر سالست که من بلبل این بستانم
به سرت کز سر پیمان محبت نروم
گر بفرمایی رفتن به سر پیکانم
باش تا جان برود در طلب جانانم
که به کاری به از این بازنیاید جانم
هر نصیحت که کنی بشنوم ای یار عزیز
صبرم از دوست مفرمای که من نتوانم
عجب از طبع هوسناک منت میآید
من خود از مردم بی طبع عجب میمانم
گفته بودی که بود در همه عالم سعدی
من به خود هیچ نیم هر چه تو گویی آنم
گر به تشریف قبولم بنوازی ملکم
ور به تازانه قهرم بزنی شیطانم
📚 #سعدی - غزلیات - غزل شماره ۴۱۳
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
آن نه رویست که من وصف جمالش دانم
این حدیث از دگری پرس که من حیرانم
همه بینند نه این صنع که من میبینم
همه خوانند نه این نقش که من میخوانم
آن عجب نیست که سرگشته بود طالب دوست
عجب اینست که من واصل و سرگردانم
سرو در باغ نشانند و تو را بر سر و چشم
گر اجازت دهی ای سرو روان بنشانم
عشق من بر گل رخسار تو امروزی نیست
دیر سالست که من بلبل این بستانم
به سرت کز سر پیمان محبت نروم
گر بفرمایی رفتن به سر پیکانم
باش تا جان برود در طلب جانانم
که به کاری به از این بازنیاید جانم
هر نصیحت که کنی بشنوم ای یار عزیز
صبرم از دوست مفرمای که من نتوانم
عجب از طبع هوسناک منت میآید
من خود از مردم بی طبع عجب میمانم
گفته بودی که بود در همه عالم سعدی
من به خود هیچ نیم هر چه تو گویی آنم
گر به تشریف قبولم بنوازی ملکم
ور به تازانه قهرم بزنی شیطانم
📚 #سعدی - غزلیات - غزل شماره ۴۱۳
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
❤1
درود
بامداد خوش
یاد باد آنکه نیاورد ز من روزی یاد
شادی آنکه نبودم نفسی از وی شاد
شرح سنگین دلی و قصه شیرین باید
که بکوه آید و برسنگ نویسد فرهاد
گر بمرغان چمن بگذری ای باد صبا
گو هم آوای شما باز گرفتار افتاد
سرو هر چند ببالای تو میماند راست
بنده تا قد ترا دید شد از سروآزاد
تا چه کردم که بدین روز نشستم هیهات
کس بروز من سرگشتهٔ بد روز مباد
گوئیا دایهام از بهر غمت میپرورد
یا مگر مادرم از بهر فراقت میزاد
نه تو آنی که بفریاد من خسته رسی
نه من آنم که بکیوان نرسانم فریاد
تا چه حالست که هر چند کزو میپرسم
حال گیسوی کژت راست نمیگوید باد
ایکه خواجو نتواند که نیارد یادت
یاد میدار که از مات نمیآید یاد
📚 #خواجوی کرمانی - غزلیات - غزل شماره ۲۴۶
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
یاد باد آنکه نیاورد ز من روزی یاد
شادی آنکه نبودم نفسی از وی شاد
شرح سنگین دلی و قصه شیرین باید
که بکوه آید و برسنگ نویسد فرهاد
گر بمرغان چمن بگذری ای باد صبا
گو هم آوای شما باز گرفتار افتاد
سرو هر چند ببالای تو میماند راست
بنده تا قد ترا دید شد از سروآزاد
تا چه کردم که بدین روز نشستم هیهات
کس بروز من سرگشتهٔ بد روز مباد
گوئیا دایهام از بهر غمت میپرورد
یا مگر مادرم از بهر فراقت میزاد
نه تو آنی که بفریاد من خسته رسی
نه من آنم که بکیوان نرسانم فریاد
تا چه حالست که هر چند کزو میپرسم
حال گیسوی کژت راست نمیگوید باد
ایکه خواجو نتواند که نیارد یادت
یاد میدار که از مات نمیآید یاد
📚 #خواجوی کرمانی - غزلیات - غزل شماره ۲۴۶
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
❤1
درود
بامداد خوش
ای از گل سرخ رنگ بربوده و بو
رنگ از پی رخ ربوده، بو از پی مو
گل رنگ شود، چو روی شویی، همه جو
مشکین گردد، چو مو فشانی، همه کو
📚 #رودکی - رباعیات - رباعی شماره ۲۶
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
ای از گل سرخ رنگ بربوده و بو
رنگ از پی رخ ربوده، بو از پی مو
گل رنگ شود، چو روی شویی، همه جو
مشکین گردد، چو مو فشانی، همه کو
📚 #رودکی - رباعیات - رباعی شماره ۲۶
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
❤1
درود
بامداد خوش
گفتم که کنم تحفه ات ای لاله عذار
جان را، چو شوم ز وصل تو برخوردار
گفتا که بهائی، این فضولی بگذار
جان خود ز من است، غیر جان تحفه بیار
📚 #شیخ بهایی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۴۳
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
گفتم که کنم تحفه ات ای لاله عذار
جان را، چو شوم ز وصل تو برخوردار
گفتا که بهائی، این فضولی بگذار
جان خود ز من است، غیر جان تحفه بیار
📚 #شیخ بهایی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۴۳
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
❤1
درود
بامداد خوش
این چه سوداست کز تو در سر ماست
وین چه غوغاست کز تو در بر ماست
از تو در ما فتاده شور و شری
این همه شور و شر نه در خور ماست
تا تو کردی به سوی ما نظری
ملک هر دو جهان مسخر ماست
پاکباز آمدیم از دو جهان
کاتشت در میان جوهر ماست
آتشی کز تو در نهاد دل است
تا ابد رهنمای و رهبر ماست
دیده ای کو که روی تو بیند
دیده تیره است و یار در بر ماست
ما درین ره حجاب خویشتنیم
ورنه روی تو در برابر ماست
تا که عطار عاشق غم توست
دل اصحاب ذوق غمخور ماست
📚 #عطار - دیوان اشعار - غزلیات - غزل شماره ۳۳
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
این چه سوداست کز تو در سر ماست
وین چه غوغاست کز تو در بر ماست
از تو در ما فتاده شور و شری
این همه شور و شر نه در خور ماست
تا تو کردی به سوی ما نظری
ملک هر دو جهان مسخر ماست
پاکباز آمدیم از دو جهان
کاتشت در میان جوهر ماست
آتشی کز تو در نهاد دل است
تا ابد رهنمای و رهبر ماست
دیده ای کو که روی تو بیند
دیده تیره است و یار در بر ماست
ما درین ره حجاب خویشتنیم
ورنه روی تو در برابر ماست
تا که عطار عاشق غم توست
دل اصحاب ذوق غمخور ماست
📚 #عطار - دیوان اشعار - غزلیات - غزل شماره ۳۳
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
❤1🔥1
درود
بامداد خوش
کی رفته ای زدل که تمنا کنم تو را
کی بوده ای نهفته که پیدا کنم تو را
غیبت نکرده ای که شوم طالب حضور
پنهان نگشته ای که هویدا کنم تو را
با صد هزار جلوه برون آمدی که من
با صد هزار دیده تماشا کنم تو را
چشمم به صد مجاهده آیینه ساز شد
تا من به یک مشاهده شیدا کنم تو را
بالای خود در آینه چشم من ببین
تا با خبر زعالم بالا کنم تو را
مستانه کاش در حرم و دیر بگذری
تا قبله گاه مومن و ترسا کنم تو را
خواهم شبی نقاب ز رویت بر افکنم
خورشید کعبه، ماه کلیسا کنم تو را
گر افتد آن دو زلف چلیپا به چنگ من
چندین هزار سلسله در پا کنم تو را
طوبی و سدره گر به قیامت به من دهند
یک جا فدای قامت رعنا کنم تو را
زیبا شود به کارگه عشق کار من
هر گه نظر به صورت زیبا کنم تو را
رسوای عالمی شدم از شور عاشقی
ترسم خدا نخواسته رسوا کنم تو را
با خیل غمزه گر به وثاقم گذر کنی
میر سپاه شاه صف آرا کنم تو را
جم دستگاه ناصردین شاه تاجور
کز خدمتش سکندر و دارا کنم تو را
شعرت ز نام شاه، فروغی شرف گرفت
زیبد که تاج تارک شعرا کنم تو را
📚 #فروغی بسطامی - دیوان اشعار - غزلیات - غزل شماره ۹
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
کی رفته ای زدل که تمنا کنم تو را
کی بوده ای نهفته که پیدا کنم تو را
غیبت نکرده ای که شوم طالب حضور
پنهان نگشته ای که هویدا کنم تو را
با صد هزار جلوه برون آمدی که من
با صد هزار دیده تماشا کنم تو را
چشمم به صد مجاهده آیینه ساز شد
تا من به یک مشاهده شیدا کنم تو را
بالای خود در آینه چشم من ببین
تا با خبر زعالم بالا کنم تو را
مستانه کاش در حرم و دیر بگذری
تا قبله گاه مومن و ترسا کنم تو را
خواهم شبی نقاب ز رویت بر افکنم
خورشید کعبه، ماه کلیسا کنم تو را
گر افتد آن دو زلف چلیپا به چنگ من
چندین هزار سلسله در پا کنم تو را
طوبی و سدره گر به قیامت به من دهند
یک جا فدای قامت رعنا کنم تو را
زیبا شود به کارگه عشق کار من
هر گه نظر به صورت زیبا کنم تو را
رسوای عالمی شدم از شور عاشقی
ترسم خدا نخواسته رسوا کنم تو را
با خیل غمزه گر به وثاقم گذر کنی
میر سپاه شاه صف آرا کنم تو را
جم دستگاه ناصردین شاه تاجور
کز خدمتش سکندر و دارا کنم تو را
شعرت ز نام شاه، فروغی شرف گرفت
زیبد که تاج تارک شعرا کنم تو را
📚 #فروغی بسطامی - دیوان اشعار - غزلیات - غزل شماره ۹
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
❤2👍1
درود
بامداد خوش
همرنگ گونه های تو مهتابم آرزوست
چون باده لب تو می نابم آرزوست
ای پرده پرده چشم توام باغ های سبز
در زیر سایه مژه ات خوابم آرزوست
دور از نگاه گرم تو بی تاب گشته ام
بر من نگاه کن که تب و تابم آرزوست
تا گردن سپید تو گرداب رازهاست
سر گشتگی به سینه ی گردابم آرزوست
تا وارهم ز وحشت شب های انتظار
چون خنده تو مهر جهانتابم آرزوست
📚 #فریدون_مشیری - ابر و کوچه - سینه گرداب
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
همرنگ گونه های تو مهتابم آرزوست
چون باده لب تو می نابم آرزوست
ای پرده پرده چشم توام باغ های سبز
در زیر سایه مژه ات خوابم آرزوست
دور از نگاه گرم تو بی تاب گشته ام
بر من نگاه کن که تب و تابم آرزوست
تا گردن سپید تو گرداب رازهاست
سر گشتگی به سینه ی گردابم آرزوست
تا وارهم ز وحشت شب های انتظار
چون خنده تو مهر جهانتابم آرزوست
📚 #فریدون_مشیری - ابر و کوچه - سینه گرداب
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
❤1