Hassan kashavarz
64 subscribers
2.88K photos
86 videos
3.57K links
إشعار حافظ ، شهريار ، سعدي ، رهي معيري ، مولانا و رباعيات دلنشين
Download Telegram
درود

بامداد خوش

نی اهل دلی که بشنوم زو رازی
نی هم نفسی که باشدم دمسازی

کی باشد و کی که با پر و بال فنا
در عالم لامکان کنم پروازی

📚 #فیض کاشانی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۵۲
1
درود

بامداد خوش

خضری مگر گذشته ازین راه
آه این چه معجزه ست
کز دور سبز می زند و جلوه می کند
تنوار خشک و پیر سپیدار پار
شاید
اما
نه
بی گمان
این پیچکی ست رسته و بالیده
و افکنده طیلسان بلندش را
بر قامت نژند سپیدار

📚 #محمدرضا_شفیعی_کدکنی - مثل درخت در شب باران - بهار عاریتی

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
1
درود

بامداد خوش

وقتی به نام عاطفه آغاز می شوی
با بغض نا شکفته ی من باز می شوی

پر می کشی به سمت نگاه ستاره ها
بالی برای لحظه ی پرواز می شوی

گل می کنی قشنگ درآغوش کوچه ها
در دست عشق جاذبه ی ساز می شوی

روی حضور پنجره ها اعتراف نور!
توی سکوت ثانیه آواز می شوی

تقسیم می کنی همه ی بیت های خود
در فصل شعر آیه ی اعجاز می شوی

آری افق نشسته به روی نگاه من!
آن جاست که دوباره تو آغاز می شوی!!

📚 #شیوا فرازمند - وقتی تو هستی من آسمانم - دوباره تو

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

زلف تو همه روز مشوش باشد
خال تو از آن روی برآتش باشد

چشم خوش بیمار تو در خواب خوش است
بیمار که خواب خوش کند خوش باشد

📚 #سلمان ساوجی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۶۵

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

دلبر چو دلم به عشوه بربود برفت
غمهای مرا به غمزه بفزود برفت

بس دیر به دست آمد و بس زود برفت
آتش به من اندر زد و چون دود برفت

📚 #انوری - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۹۰

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

گر گویم جان فدا کنم جان نفسست
گر گویم دل فدا کنم دل هوسست

گر ملک فدا کنم همان ملک خسست
کی برتر ازین سه بنده را دست رسست

📚 #سنایی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۶۲

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

خیزید، عاشقان، نفسی شور و شر کنیم
وز های و هو، جهان همه زیر و زبر کنیم
از تاب سینه آتشی اندر جگر زنیم
وز آب دیده سینهٔ تفسیده تر کنیم

در ماتم خودیم، بیا، زار بگرییم
خاکستر جهان همه بر فرق سر کنیم
نعره ز جان زنیم، همه روز تا به شب
ناله ز درد دل همه شب تا سحر کنیم

تا چند چاشت ما همه از خوان غم بود؟
تا کی وجوه شام ز خون جگر کنیم؟
آهی برآوریم، سحرگه، ز سوز دل
زین بخت خفته را دمی از خواب برکنیم

زاری کنان به درگه دلدار خود رویم
نعره‌زنان به پیش سرایش گذر کنیم
باشد که یک نفس نظری سوی ما کند
دزدیده آن نفس به رخ او نظر کنیم

آن لحظه از عراقی، باشد که وارهیم
گر زو رها شویم، سخن مختصر کنیم

📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۹۸

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

صورت خوبت نگارا خوش به آیین بسته اند
گوییا نقش لبت از جان شیرین بسته اند
از برای مقدم خیل و خیالت مردمان
زاشک رنگین در دیار دیده آیین بسته اند

کار زلف توست مشک افشانی و نظارگان
مصلحت را تهمتی بر نافه چین بسته اند
یارب آن روی است و در پیرامنش بند کلاه
یا به گرد ماه تابان عقد پروین بسته اند

خط سبز و عارضت را نقش بندان خطا
سایبان از عنبر تر گرد نسرین بسته اند
جمله وصف عشق من بودست و حسن روی تو
آن حکایتها که بر فرهاد و شیرین بسته اند

حافظا محض حقیقت گوی یعنی سر عشق
غیر از این گویی خیالاتی به تخمین بسته اند

📚 #حافظ - صورت خوبت نگارا خوش به آیین بسته اند...

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

گفتی که در چه کاری با تو چه کار ماند
کاری که بی‌تو گیرم والله که زار ماند

گر خمر خلد نوشم با جام‌های زرین
جمله صداع گردد جمله خمار ماند

در کارگاه عشقت بی‌تو هر آنچ بافم
والله نه پود ماند والله نه تار ماند

تو جوی بی‌کرانی پیشت جهان چو پولی
حاشا که با چنین جو بر پل گذار ماند

عالم چهار فصلست فصلی خلاف فصلی
با جنگ چار دشمن هرگز قرار ماند

پیش آ بهار خوبی تو اصل فصل‌هایی
تا فصل‌ها بسوزد جمله بهار ماند

📚 #مولوی - دیوان شمس - غزل شماره. ۸۵۶

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

بیا که بار دگر گل به بار می آید
بیار باده که بوی بهار می آید
هزار غم ز تو دارم به دل، بیا ای گل
که گل شکفته و بانگ هزار می آید

طرب میانه ی خوش نیست با منش چه کنم
خوشا غم تو که با ما کنار می آید
نه من ز داغ تو ای گل به خون نشستم و بس
که لاله هم به چمن داغدار می آید

دل چو غنچه ی من نشکفد به بوی بهار
بهار من بود آن گه که یار می آید
نسیم زلف تو تا نگذرد به گلشن دل
کجا نهال امیدم به بار می آید

بدین امید شد اشکم روان ز چشمه ی چشم
که سرو من به لب جویبار می آید
مگر ز پیک پرستو پیام او پرسم
وگرنه کیست که از آن دیار می آید

دلم به باده و گل وا نمی شود، چه کنم
که بی تو باده و گل ناگوار می آید
بهار سایه تویی ای بنفشه مو باز آی
که گل به دیده ی من بی تو خار می آید

📚 #سایه - سیاه مشق - غزل - پیام پرستو

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
چگونه باشی و چشم از نگاه بردارم ؟
چگونه از ته یک چاه ماه بردارم ؟

چه فرق دارد وقتی همیشه می بازم
سپید بردارم یا سیاه بردارم ؟

همیشه دلخوشی ام بوده آخر بازی
یکی دو مهره به عمد اشتباه بردارم

که تو برنده شوی از شکوه خندی تو
برای دلهره ام سرپناه بردارم

تو مثل قلیانی ، لب گذار روی لبم
به قدر ظرفیتم از تو آه بردارم

به لطف فاصله ها عشق پاک میماند
مخواه فاصله ها را ... مخواه بردارم

✍🏻 #حامد_عسکری

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
1
درود

بامداد خوش

آنچه از پروانه اي در شعله ميسوزد پر است
آنچه من در آتش عشقت زدم پا تا سر است

سيل غم بي مهري تقدير را همراه داشت
رود وقتي سنگ دارد با خودش وحشي تر است

كوه هم باشي اگر از صبر ميگيرد دلت
چشمه يعني كوه چون من صاحب چشم تر است

اينكه بي بوسيدنت پوسيدنم از دل رواست
يعني اينكه خير هر جا نيست آغاز شر است

شعر من را ريخت چشمانت به هم حق با شماست
نيست زيبا مثل اول لاله وقتي پرپر است

📚 #احمد_پروين

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
1
درود

بامداد خوش

گیرم که هزار مصحف از برداری
با آن چه کنی که نفس کافر داری

سر را به زمین چه می نهی بهر نماز
آنرا به زمین بنه که بر سر داری

📚 #ابوسعید ابوالخیر - رباعیات - رباعی شماره ۶۵۴

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شانه برای زلف پریشان چه فایده؟
خانه برای بی سر و سامان چه فایده؟

بر ساقه‌های سوخته از زخم رعد و برق
رنگین‌کمان چه فایده؟ باران چه فایده؟

بادی که از حوالی یوسف گذر نکرد
گیرم رسید بر در کنعان چه فایده؟

وقتی که چشم‌های کسی می‌کشد تو را
چاقوی دسته نقره‌ی زنجان چه فایده؟

با یاد دوست غیر تلمبار بغض و آه...
هی گوش دادن شجریان چه فایده؟

✍🏻 #حامد_عسکری

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
👍1
درود

بامداد خوش

آن دوست که من دارم وان یار که من دانم
شیرین دهنی دارد دور از لب و دندانم
بخت این نکند با من کان شاخ صنوبر را
بنشینم و بنشانم گل بر سرش افشانم

ای روی دلارایت مجموعه زیبایی
مجموع چه غم دارد از من که پریشانم
دریاب که نقشی ماند از طرح وجود من
چون یاد تو می‌آرم خود هیچ نمی‌مانم

با وصل نمی‌پیچم وز هجر نمی‌نالم
حکم آن چه تو فرمایی من بنده فرمانم
ای خوبتر از لیلی بیمست که چون مجنون
عشق تو بگرداند در کوه و بیابانم

یک پشت زمین دشمن گر روی به من آرند
از روی تو بیزارم گر روی بگردانم
در دام تو محبوسم در دست تو مغلوبم
وز ذوق تو مدهوشم در وصف تو حیرانم

دستی ز غمت بر دل پایی ز پیت در گل
با این همه صبرم هست وز روی تو نتوانم
در خفیه همی‌نالم وین طرفه که در عالم
عشاق نمی‌خسبند از ناله پنهانم

بینی که چه گرم آتش در سوخته می‌گیرد
تو گرمتری ز آتش من سوخته تر ز آنم
گویند مکن سعدی جان در سر این سودا
گر جان برود شاید من زنده به جانانم

📚 #سعدی - غزلیات - غزل شماره ۴۱۲

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
گفتی یه مدت دور باشیم عشق
با دوریه كه بی‌كران می‌شه
گفتم نمی‌شه گفتی: جون من ...
من می‌دونستم داستان می‌شه

ویزات كه اومد ساكتو بستی
گفتی واسه آینده‌مون میری
با هم بلیتاتو گرفتیم و
بعدش همش غر می‌زدی: گیری

یه مدتی رفتی دلت یخ زد
ای‌میل دادی كه: فراموش كن
شب‌پرسه‌هامو كه تو جریانی
حالا از این به بعدشو گوش كن:

اول بلایی كه سرم اومد
بیتای خوب و روشنم گم شد
عطر نجیب و ساده‌ی موهات
از یقه‌ی پیراهنم گم شد

تو آخرین مهمونی كه بودیم
با تك‌تك اون خنده‌ها سوختم
چیزی نبود من رو نگه داره
وقتی كتابخونه‌م رو می‌فروختم

ای‌میلتو می‌خوندم و بغضو
تو بی‌كسی‌هام خاك می‌كردم
خیلی چیزا روی زبونم بود
هی می‌نوشتم پاك می‌كردم

حتما زبانت خوب شده دیگه
به دوستات از كشورت می‌گی
از مزه‌ی سالاد شیرازی
رو تیكه‌های سرخ  ته‌دیگی

تو توی یه كافه با دوستاتی
نسكافه‌تو با خنده می‌نوشی
من گوشه‌ی بم توی نخلستون
غرقم تو مرداب فراموشی

آینده‌مون هروقت روشن شد
برگرد من رو صحبتام هستم
من آخرین پل رَم خراب كردم
امشب دیگه ای‌میلمم بستم

✍🏻:
#حامد_عسكری

🆔
https://tttttt.me/manotanhaih
👍1🔥1
درود

بامداد خوش

بدان ورق که صبا در کف شکوفه نهاد
بدان عرق که سحر بر عذار لاله فتاد

بدان نفس که نسیم بهار چهره گشای
نقاب نسترن و گیسوی بنفشه گشاد

ببرد باری خاک و بحدت آتش
به نقش بندی آب و بعطر سائی باد

به سحر نرگس جادوی دلبر کشمیر
به چین سنبل هندوی لعبت نوشاد

به تاب طره لیلی و شورش مجنون
به شور شکر شیرین و تلخی فرهاد

به قامت تو که شد سرو سرکشش بنده
به خدمت تو که از بنده گشته‌ئی آزاد

به نیم‌شب که مرا همزبان شود خامه
بصبحدم که مرا همنفس بود فریاد

به اشک من که زند دم ز مجمع البحرین
بچشم من که برد آب دجلهٔ بغداد

که آن چه در غم هجر تو می‌کشد خواجو
گمان مبر که بصد سال شرح شاید داد

📚 #خواجوی کرمانی - غزلیات - غزل شماره ۲۴۵

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
1
درود

بامداد خوش

رویت دریای حسن و لعلت مرجان
زلفت عنبر، صدف دهن، در دندان

ابرو کشتی و چین پیشانی موج
گرداب بلا غبغب و چشمت توفان

📚 #رودکی - رباعیات - رباعی شماره ۲۵

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
1
درود

بامداد خوش

ای آنکه دلم غیر جفای تو ندید
وی از تو حکایت وفا کس نشنید

قربان سرت شوم، بگو از ره لطف
لعلت، به دلم چه گفت کز من برمید

📚 #شیخ بهایی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۳۹

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
1
درود

بامداد خوش

عاشقی و بی نوایی کار ماست
کار کار ماست چون او یار ماست
تا بود عشقت میان جان ما
جان ما در پیش ما ایثار ماست

جان مازان است جان کو جان جان است
جان ما بی فخر عشقش عار ماست
عشق او آسان همی پنداشتم
سد ما در راه ما پندار ماست

کار ما چون شد ز دست ما کنون
هرچه درد و دردی است آن کار ماست
بوده عمری در میان اهل دین
وین زمان تسبیح ما زنار ماست

چون به مسجد یک زمان حاضر نه ایم
نیست این مسجد که این خمار ماست
کیست چون عطار در خمار عشق
کین زمان در درد دردی خوار ماست

📚 #عطار - دیوان اشعار - غزلیات - غزل شماره ۳۲

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
1