This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تعارفی که نداریم بال و پر زخمیم
قفس به فرض که وا شد کجا فرار کنیم؟
به ما نیامده دلتنگ دلبری باشیم
به ما نیامده طعم لبی ویار کنیم
خدا ذلیل کند انکه این جدایی را
به طالع ام دید و خواست که قمار کنیم
صدای تق تق کفش تو بر مزار من است
خوش آمدی بنشین شربتی تیار کنیم
📚 #حامد_عسگری
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
قفس به فرض که وا شد کجا فرار کنیم؟
به ما نیامده دلتنگ دلبری باشیم
به ما نیامده طعم لبی ویار کنیم
خدا ذلیل کند انکه این جدایی را
به طالع ام دید و خواست که قمار کنیم
صدای تق تق کفش تو بر مزار من است
خوش آمدی بنشین شربتی تیار کنیم
📚 #حامد_عسگری
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
دل چون توان بریدن ازو مشکل است این
آهن که نیست جان من آخر دل است این
من می شناسم این دل مجنون خویش را
پندش مگوی که بی حاصل است این
جز بند نیست چاره ی دیوانه و حکیم
پندش دهد هنوز، عجب عاقل است این
گفتم طبیب این دل بیمار آمده ست
ای وای بر من و دل من، قاتل است این
کنت چرا نهیم که بر خاک پای یار
جانی نثار کردم و ناقابل است این
اشک مرا بدید و بخندید مدعی
عیبش مکن که از دل ما غافل است این
پندم دهد که سایه درین غم صبور باش
در بحر غرقه ام من و بر ساحل است این
📚 #سایه - سیاه مشق - غزل - آخر دل است این
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
دل چون توان بریدن ازو مشکل است این
آهن که نیست جان من آخر دل است این
من می شناسم این دل مجنون خویش را
پندش مگوی که بی حاصل است این
جز بند نیست چاره ی دیوانه و حکیم
پندش دهد هنوز، عجب عاقل است این
گفتم طبیب این دل بیمار آمده ست
ای وای بر من و دل من، قاتل است این
کنت چرا نهیم که بر خاک پای یار
جانی نثار کردم و ناقابل است این
اشک مرا بدید و بخندید مدعی
عیبش مکن که از دل ما غافل است این
پندم دهد که سایه درین غم صبور باش
در بحر غرقه ام من و بر ساحل است این
📚 #سایه - سیاه مشق - غزل - آخر دل است این
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
يك روز سرت به دوش من خواهد بود
آن روز سرم جدا ز تن خواهد بود
گفتي كه به عشق روسپيدم آري
آن روي سپيد من كفن خواهد بود
📚 #احمد_پروين
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
يك روز سرت به دوش من خواهد بود
آن روز سرم جدا ز تن خواهد بود
گفتي كه به عشق روسپيدم آري
آن روي سپيد من كفن خواهد بود
📚 #احمد_پروين
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
چون گل بگلاب شسته رویی داری
چون مشک بمی حل شده مویی داری
چون عرصه گه قیامت از انبه خلق
پر آفت و محنت سر کویی داری
📚 #ابوسعید ابوالخیر - رباعیات - رباعی شماره ۶۵۶
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
چون گل بگلاب شسته رویی داری
چون مشک بمی حل شده مویی داری
چون عرصه گه قیامت از انبه خلق
پر آفت و محنت سر کویی داری
📚 #ابوسعید ابوالخیر - رباعیات - رباعی شماره ۶۵۶
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
اگر دستم رسد روزی که انصاف از تو بستانم
قضای عهد ماضی را شبی دستی برافشانم
چنانت دوست میدارم که گر روزی فراق افتد
تو صبر از من توانی کرد و من صبر از تو نتوانم
دلم صد بار میگوید که چشم از فتنه بر هم نه
دگر ره دیده میافتد بر آن بالای فتانم
تو را در بوستان باید که پیش سرو بنشینی
و گر نه باغبان گوید که دیگر سرو ننشانم
رفیقانم سفر کردند هر یاری به اقصایی
خلاف من که بگرفته است دامن در مغیلانم
به دریایی درافتادم که پایانش نمیبینم
کسی را پنجه افکندم که درمانش نمیدانم
فراقم سخت میآید ولیکن صبر میباید
که گر بگریزم از سختی رفیق سست پیمانم
مپرسم دوش چون بودی به تاریکی و تنهایی
شب هجرم چه میپرسی که روز وصل حیرانم
شبان آهسته مینالم مگر دردم نهان ماند
به گوش هر که در عالم رسید آواز پنهانم
دمی با دوست در خلوت به از صد سال در عشرت
من آزادی نمیخواهم که با یوسف به زندانم
من آن مرغ سخندانم که در خاکم رود صورت
هنوز آواز میآید به معنی از گلستانم
📚 #سعدی - غزلیات - غزل شماره ۴۱۴
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
اگر دستم رسد روزی که انصاف از تو بستانم
قضای عهد ماضی را شبی دستی برافشانم
چنانت دوست میدارم که گر روزی فراق افتد
تو صبر از من توانی کرد و من صبر از تو نتوانم
دلم صد بار میگوید که چشم از فتنه بر هم نه
دگر ره دیده میافتد بر آن بالای فتانم
تو را در بوستان باید که پیش سرو بنشینی
و گر نه باغبان گوید که دیگر سرو ننشانم
رفیقانم سفر کردند هر یاری به اقصایی
خلاف من که بگرفته است دامن در مغیلانم
به دریایی درافتادم که پایانش نمیبینم
کسی را پنجه افکندم که درمانش نمیدانم
فراقم سخت میآید ولیکن صبر میباید
که گر بگریزم از سختی رفیق سست پیمانم
مپرسم دوش چون بودی به تاریکی و تنهایی
شب هجرم چه میپرسی که روز وصل حیرانم
شبان آهسته مینالم مگر دردم نهان ماند
به گوش هر که در عالم رسید آواز پنهانم
دمی با دوست در خلوت به از صد سال در عشرت
من آزادی نمیخواهم که با یوسف به زندانم
من آن مرغ سخندانم که در خاکم رود صورت
هنوز آواز میآید به معنی از گلستانم
📚 #سعدی - غزلیات - غزل شماره ۴۱۴
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
دل من زحمت جان برنتابد
که در ملکی دو سلطان برنتابد
گرش همچون سگان کو برانند
عنان از کوی جانان برنتابد
کجا در خلوت وصلش بود بار
کسی کو بار هجران برنتابد
سری کز سر عشقش نیست خالی
یقین میدان که سامان برنتابد
نگارا تکیه برحسن وجوانی
مکن چندین که چندان برنتابد
دلا در باز جان در پای جانان
که عاشق زحمت جان برنتابد
چو خواجو در غمش میسوز و میساز
که درد عشق درمان برنتابد
📚 #خواجوی کرمانی - غزلیات - غزل شماره ۲۴۷
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
دل من زحمت جان برنتابد
که در ملکی دو سلطان برنتابد
گرش همچون سگان کو برانند
عنان از کوی جانان برنتابد
کجا در خلوت وصلش بود بار
کسی کو بار هجران برنتابد
سری کز سر عشقش نیست خالی
یقین میدان که سامان برنتابد
نگارا تکیه برحسن وجوانی
مکن چندین که چندان برنتابد
دلا در باز جان در پای جانان
که عاشق زحمت جان برنتابد
چو خواجو در غمش میسوز و میساز
که درد عشق درمان برنتابد
📚 #خواجوی کرمانی - غزلیات - غزل شماره ۲۴۷
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
ای ناله پیر خانقاه از غم تو
وی گریه طفل بی گناه از غم تو
افغان خروس صبح گاه از غم تو
آه از غم تو! هزار آه ازغم تو!
📚 #رودکی - رباعیات - رباعی شماره ۲۷
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
ای ناله پیر خانقاه از غم تو
وی گریه طفل بی گناه از غم تو
افغان خروس صبح گاه از غم تو
آه از غم تو! هزار آه ازغم تو!
📚 #رودکی - رباعیات - رباعی شماره ۲۷
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
از ناله عشاق، نوایی بردار
وز درد و غم دوست، دوایی بردار
از منزل یار، تا تو ای سست قدم
یک گام زیاده نیست، پایی بردار
📚 #شیخ بهایی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۴۴
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
از ناله عشاق، نوایی بردار
وز درد و غم دوست، دوایی بردار
از منزل یار، تا تو ای سست قدم
یک گام زیاده نیست، پایی بردار
📚 #شیخ بهایی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۴۴
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
آنکه چندین نقش ازو برخاسته است
یارب او در پرده چون آراسته است
چون ز پرده دم به دم می تافته است
هر دو عالم دم به دم می کاسته است
چون شود یک ره ز پرده آشکار
تو یقین دان کان قیامت خاسته است
محو گردد در قیامت زان جمال
هر که نقشی در جهان پیراسته است
ذره ای معشوق کی آید پدید
چون دو عالم پر زر و پر خواسته است
در قیامت سوی خود کس ننگرد
چون جمال آن چنان آراسته است
ذره ای گشت است ظاهر زان جمال
شور از هر دو جهان برخاسته است
ای فرید اینجا چه خواهی کار و بار
راه تو نادانی و ناخواسته است
📚 #عطار - دیوان اشعار - غزلیات - غزل شماره ۴۲
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
آنکه چندین نقش ازو برخاسته است
یارب او در پرده چون آراسته است
چون ز پرده دم به دم می تافته است
هر دو عالم دم به دم می کاسته است
چون شود یک ره ز پرده آشکار
تو یقین دان کان قیامت خاسته است
محو گردد در قیامت زان جمال
هر که نقشی در جهان پیراسته است
ذره ای معشوق کی آید پدید
چون دو عالم پر زر و پر خواسته است
در قیامت سوی خود کس ننگرد
چون جمال آن چنان آراسته است
ذره ای گشت است ظاهر زان جمال
شور از هر دو جهان برخاسته است
ای فرید اینجا چه خواهی کار و بار
راه تو نادانی و ناخواسته است
📚 #عطار - دیوان اشعار - غزلیات - غزل شماره ۴۲
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
گر در شمار آرم شبی نام شهیدان تو را
فردای محشر هر کسی گیرد گریبان تو را
گر سوی مصرت بردمی خون زلیخا خوردمی
زندان یوسف کردمی چاه زنخدان تو را
سرمایه جان باختم تن را ز جان پرداختم
آخر به مردن ساختم تدبیر هجران تو را
هر چند بشکستی دلم از حسرت پیمانه ای
اما دل بشکسته ام نشکست پیمان تو را
هر گه که بهر کشتنم از غمزه فرمان داده ای
بوسیدم و بر سر زدم شاهانه فرمان تو را
گر خون پاکم را فلک بر خاک خواهد ریختن
حاشا که از چنگم کشد پاکیزه دامان تو را
گر بخت در عشقت به من فرمان سلطانی دهد
سالار هر لشگر کنم برگشته مژگان تو را
اشک شب و آه سحر، خون دل و سوز جگر
ترسم که سازد آشکار اسرار پنهان تو را
آشفته خاطر کرده ام جمعیت عشاق را
هر شب که یاد آورده ام زلف پریشان تو را
دانی کدامین مست را بر لب توان زد بوسه ها
مستی که بوسد دم به دم لبهای خندان تو را
زان رو فروغی می دهد چشم جهان را روشنی
کز دل پرستش می کند خورشید تابان تو را
📚 #فروغی بسطامی - دیوان اشعار - غزلیات - غزل شماره ۱۰
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
گر در شمار آرم شبی نام شهیدان تو را
فردای محشر هر کسی گیرد گریبان تو را
گر سوی مصرت بردمی خون زلیخا خوردمی
زندان یوسف کردمی چاه زنخدان تو را
سرمایه جان باختم تن را ز جان پرداختم
آخر به مردن ساختم تدبیر هجران تو را
هر چند بشکستی دلم از حسرت پیمانه ای
اما دل بشکسته ام نشکست پیمان تو را
هر گه که بهر کشتنم از غمزه فرمان داده ای
بوسیدم و بر سر زدم شاهانه فرمان تو را
گر خون پاکم را فلک بر خاک خواهد ریختن
حاشا که از چنگم کشد پاکیزه دامان تو را
گر بخت در عشقت به من فرمان سلطانی دهد
سالار هر لشگر کنم برگشته مژگان تو را
اشک شب و آه سحر، خون دل و سوز جگر
ترسم که سازد آشکار اسرار پنهان تو را
آشفته خاطر کرده ام جمعیت عشاق را
هر شب که یاد آورده ام زلف پریشان تو را
دانی کدامین مست را بر لب توان زد بوسه ها
مستی که بوسد دم به دم لبهای خندان تو را
زان رو فروغی می دهد چشم جهان را روشنی
کز دل پرستش می کند خورشید تابان تو را
📚 #فروغی بسطامی - دیوان اشعار - غزلیات - غزل شماره ۱۰
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
چو آفتاب در آی از درم شراب بنوش
شراب شبنم جان را چو آفتاب بنوش
چراغ میکده دیوان حافظ است بیا
شبی به خلوت رندان و شعر ناب بنوش
زمانه جام گلاب تو را گل آب کند
بیا شراب بیامیز و با گلاب بنوش
چو گل به چشمه خورشید رو کن ای دریا
نه تلخ کاسه وارونه حباب بنوش
به گریه گفتمش از بوسه ای دریغ مدار
به خنده گفت که این باده را به خواب بنوش
📚 #فریدون_مشیری - ابر و کوچه - چراغ میکده
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
چو آفتاب در آی از درم شراب بنوش
شراب شبنم جان را چو آفتاب بنوش
چراغ میکده دیوان حافظ است بیا
شبی به خلوت رندان و شعر ناب بنوش
زمانه جام گلاب تو را گل آب کند
بیا شراب بیامیز و با گلاب بنوش
چو گل به چشمه خورشید رو کن ای دریا
نه تلخ کاسه وارونه حباب بنوش
به گریه گفتمش از بوسه ای دریغ مدار
به خنده گفت که این باده را به خواب بنوش
📚 #فریدون_مشیری - ابر و کوچه - چراغ میکده
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
هر دمم نیشی ز خویشی میرسد با آشنا
عمر شد در آشنائیها و خویشی ها هبا
کینه ها در سینه ها دارند خویشان ازحسد
آشنایان در پی گنجینه های عمرها
هیچ آزاری ندیدم هرگز از بیگانه
هر غمی کامد بدل از خویش بود و آشنا
بحر دل را تیره گرداند چو خویشی بگذرد
میزند بر دل بگد چون آشنا کرد آشنا
خویش میخواهد نباشد خویش بر روی زمین
تا بریزد روزی آن بر سر این از سما
چون سلامی می کند سنگیست بر دل میخورد
بی سلام ار بگذرد بر جان خلد زان خارها
راحتی مر آشنا را زآشنائی کم رسد
نیست راضی آشنائی از سلوک آشنا
شکوه کم کن فیض از یاران ودر خودکن نظر
تا چگونه میکنی در بحر دلها آشنا
گر زمن پرسی زخویش و آشنا بیگانه شو
با خدای خویش میباش آشنا و آشنا
📚 #فیض کاشانی - دیوان اشعار - غزلیات - غزل شماره ۴
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
هر دمم نیشی ز خویشی میرسد با آشنا
عمر شد در آشنائیها و خویشی ها هبا
کینه ها در سینه ها دارند خویشان ازحسد
آشنایان در پی گنجینه های عمرها
هیچ آزاری ندیدم هرگز از بیگانه
هر غمی کامد بدل از خویش بود و آشنا
بحر دل را تیره گرداند چو خویشی بگذرد
میزند بر دل بگد چون آشنا کرد آشنا
خویش میخواهد نباشد خویش بر روی زمین
تا بریزد روزی آن بر سر این از سما
چون سلامی می کند سنگیست بر دل میخورد
بی سلام ار بگذرد بر جان خلد زان خارها
راحتی مر آشنا را زآشنائی کم رسد
نیست راضی آشنائی از سلوک آشنا
شکوه کم کن فیض از یاران ودر خودکن نظر
تا چگونه میکنی در بحر دلها آشنا
گر زمن پرسی زخویش و آشنا بیگانه شو
با خدای خویش میباش آشنا و آشنا
📚 #فیض کاشانی - دیوان اشعار - غزلیات - غزل شماره ۴
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
زندگی نامه ی شقایق چیست ؟
رایت خون به دوش وقت سحر
نغمه ای عاشقانه بر لب باد
زندگی را سپرده در ره عشق
به کف باد و هرچه باداباد
📚 #محمدرضا_شفیعی_کدکنی - از بودن و سرودن - زندگی نامه ی شقایق۱ - زندگی نامه ی شقایق چیست
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
زندگی نامه ی شقایق چیست ؟
رایت خون به دوش وقت سحر
نغمه ای عاشقانه بر لب باد
زندگی را سپرده در ره عشق
به کف باد و هرچه باداباد
📚 #محمدرضا_شفیعی_کدکنی - از بودن و سرودن - زندگی نامه ی شقایق۱ - زندگی نامه ی شقایق چیست
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
شرجی ترین ترانه ی شبهای روشنی
نازک ترین بهانه تو هر لحظه با منی
آیینه پوش شعر و غزلهای هر شبم!
آخر چرا به بال دلم سنگ می زنی؟
با هر طنین قلب تو من زنده می شوم
ناقوس زندگی به تن دشت و گلشنی
دریایی دو چشم مرا چند می خری؟
لایق نگو که نیست به عشق تو دامنی!!
در من چکیده باور تو ای امید محض...
شرجی ترین ترانه ی شبهای روشنی...
📚 #شیوا_فرازمند - غزلیات - شب های روشن من
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
شرجی ترین ترانه ی شبهای روشنی
نازک ترین بهانه تو هر لحظه با منی
آیینه پوش شعر و غزلهای هر شبم!
آخر چرا به بال دلم سنگ می زنی؟
با هر طنین قلب تو من زنده می شوم
ناقوس زندگی به تن دشت و گلشنی
دریایی دو چشم مرا چند می خری؟
لایق نگو که نیست به عشق تو دامنی!!
در من چکیده باور تو ای امید محض...
شرجی ترین ترانه ی شبهای روشنی...
📚 #شیوا_فرازمند - غزلیات - شب های روشن من
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
سوز تو جگر کباب می گرداند
اندوه تو دل خراب می گرداند
از حسرت مجلس تو ساقی شب و روز
در چشم پیاله آب می گرداند
📚 #سلمان ساوجی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۷۲
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
سوز تو جگر کباب می گرداند
اندوه تو دل خراب می گرداند
از حسرت مجلس تو ساقی شب و روز
در چشم پیاله آب می گرداند
📚 #سلمان ساوجی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۷۲
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
ای کرات کهکشانها گوی چوگان شما*
آفتاب آسمان ، شمع شبستان شما
گر نشانی از تو نگرفتست در روز ازل
راه دل را از کجا بشناخت شیطان شما؟
یارب آن « خاتم » تو خود دادی بدست اهرمن
گرچه ننگش ماند عمری بر سلیمان شما (۱)
ورنه بی رای تو آهی از دل کس برنخاست
ای همه ذرات این عالم ثناخوان شما
هر بلایی در طریقت ، سالکان را نعمتیست
ناخدای کشتی نوحست ، طوفان شما
هیچ کس نومید از درگاه لطفت برنگشت
قصه ها در یاد خود دارم ز احسان شما
چون وضو با خون دل کردند خیل عاشقان
در نماز عشق شد سجاده دامان شما
بعد ازین ، امید عمر جاودان دارم ز بخت
کآب حیوان یافتم از خاک ایوان شما
شاخه خشکم ولی گر باغبان من تویی
چشم دارم گل کنم در خاک بستان شما
« سالک از شوق تو آمد سوی اقلیم وجود
بازگردد یا درآید چیست فرمان شما »
📚 #بهرام سالکی - غزلیات - ۳ - طوفان
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
ای کرات کهکشانها گوی چوگان شما*
آفتاب آسمان ، شمع شبستان شما
گر نشانی از تو نگرفتست در روز ازل
راه دل را از کجا بشناخت شیطان شما؟
یارب آن « خاتم » تو خود دادی بدست اهرمن
گرچه ننگش ماند عمری بر سلیمان شما (۱)
ورنه بی رای تو آهی از دل کس برنخاست
ای همه ذرات این عالم ثناخوان شما
هر بلایی در طریقت ، سالکان را نعمتیست
ناخدای کشتی نوحست ، طوفان شما
هیچ کس نومید از درگاه لطفت برنگشت
قصه ها در یاد خود دارم ز احسان شما
چون وضو با خون دل کردند خیل عاشقان
در نماز عشق شد سجاده دامان شما
بعد ازین ، امید عمر جاودان دارم ز بخت
کآب حیوان یافتم از خاک ایوان شما
شاخه خشکم ولی گر باغبان من تویی
چشم دارم گل کنم در خاک بستان شما
« سالک از شوق تو آمد سوی اقلیم وجود
بازگردد یا درآید چیست فرمان شما »
📚 #بهرام سالکی - غزلیات - ۳ - طوفان
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
چون با غم عشق تو دلم ساز گرفت
چشمم ز طلب خون دل آغاز گرفت
تو دست به خون ریختنم رنجه مدار
هجران تو این مهم به جان باز گرفت
📚 #انوری - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۹۵
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
چون با غم عشق تو دلم ساز گرفت
چشمم ز طلب خون دل آغاز گرفت
تو دست به خون ریختنم رنجه مدار
هجران تو این مهم به جان باز گرفت
📚 #انوری - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۹۵
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
هر روز مرا ز عشق جان انجامت
جانیست وظیفه از دو تا بدامت
یک جان دو شود چو یابم از انعامت
از دو لب تو چهار حرف از نامت
📚 #سنایی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۶۷
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
هر روز مرا ز عشق جان انجامت
جانیست وظیفه از دو تا بدامت
یک جان دو شود چو یابم از انعامت
از دو لب تو چهار حرف از نامت
📚 #سنایی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۶۷
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih