درود
بامداد خوش
گفتی که در چه کاری با تو چه کار ماند
کاری که بیتو گیرم والله که زار ماند
گر خمر خلد نوشم با جامهای زرین
جمله صداع گردد جمله خمار ماند
در کارگاه عشقت بیتو هر آنچ بافم
والله نه پود ماند والله نه تار ماند
تو جوی بیکرانی پیشت جهان چو پولی
حاشا که با چنین جو بر پل گذار ماند
عالم چهار فصلست فصلی خلاف فصلی
با جنگ چار دشمن هرگز قرار ماند
پیش آ بهار خوبی تو اصل فصلهایی
تا فصلها بسوزد جمله بهار ماند
📚 #مولوی - دیوان شمس - غزل شماره. ۸۵۶
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
گفتی که در چه کاری با تو چه کار ماند
کاری که بیتو گیرم والله که زار ماند
گر خمر خلد نوشم با جامهای زرین
جمله صداع گردد جمله خمار ماند
در کارگاه عشقت بیتو هر آنچ بافم
والله نه پود ماند والله نه تار ماند
تو جوی بیکرانی پیشت جهان چو پولی
حاشا که با چنین جو بر پل گذار ماند
عالم چهار فصلست فصلی خلاف فصلی
با جنگ چار دشمن هرگز قرار ماند
پیش آ بهار خوبی تو اصل فصلهایی
تا فصلها بسوزد جمله بهار ماند
📚 #مولوی - دیوان شمس - غزل شماره. ۸۵۶
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
بیا که بار دگر گل به بار می آید
بیار باده که بوی بهار می آید
هزار غم ز تو دارم به دل، بیا ای گل
که گل شکفته و بانگ هزار می آید
طرب میانه ی خوش نیست با منش چه کنم
خوشا غم تو که با ما کنار می آید
نه من ز داغ تو ای گل به خون نشستم و بس
که لاله هم به چمن داغدار می آید
دل چو غنچه ی من نشکفد به بوی بهار
بهار من بود آن گه که یار می آید
نسیم زلف تو تا نگذرد به گلشن دل
کجا نهال امیدم به بار می آید
بدین امید شد اشکم روان ز چشمه ی چشم
که سرو من به لب جویبار می آید
مگر ز پیک پرستو پیام او پرسم
وگرنه کیست که از آن دیار می آید
دلم به باده و گل وا نمی شود، چه کنم
که بی تو باده و گل ناگوار می آید
بهار سایه تویی ای بنفشه مو باز آی
که گل به دیده ی من بی تو خار می آید
📚 #سایه - سیاه مشق - غزل - پیام پرستو
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
بیا که بار دگر گل به بار می آید
بیار باده که بوی بهار می آید
هزار غم ز تو دارم به دل، بیا ای گل
که گل شکفته و بانگ هزار می آید
طرب میانه ی خوش نیست با منش چه کنم
خوشا غم تو که با ما کنار می آید
نه من ز داغ تو ای گل به خون نشستم و بس
که لاله هم به چمن داغدار می آید
دل چو غنچه ی من نشکفد به بوی بهار
بهار من بود آن گه که یار می آید
نسیم زلف تو تا نگذرد به گلشن دل
کجا نهال امیدم به بار می آید
بدین امید شد اشکم روان ز چشمه ی چشم
که سرو من به لب جویبار می آید
مگر ز پیک پرستو پیام او پرسم
وگرنه کیست که از آن دیار می آید
دلم به باده و گل وا نمی شود، چه کنم
که بی تو باده و گل ناگوار می آید
بهار سایه تویی ای بنفشه مو باز آی
که گل به دیده ی من بی تو خار می آید
📚 #سایه - سیاه مشق - غزل - پیام پرستو
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
❤1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
چگونه باشی و چشم از نگاه بردارم ؟
چگونه از ته یک چاه ماه بردارم ؟
چه فرق دارد وقتی همیشه می بازم
سپید بردارم یا سیاه بردارم ؟
همیشه دلخوشی ام بوده آخر بازی
یکی دو مهره به عمد اشتباه بردارم
که تو برنده شوی از شکوه خندی تو
برای دلهره ام سرپناه بردارم
تو مثل قلیانی ، لب گذار روی لبم
به قدر ظرفیتم از تو آه بردارم
به لطف فاصله ها عشق پاک میماند
مخواه فاصله ها را ... مخواه بردارم
✍🏻 #حامد_عسکری
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
چگونه از ته یک چاه ماه بردارم ؟
چه فرق دارد وقتی همیشه می بازم
سپید بردارم یا سیاه بردارم ؟
همیشه دلخوشی ام بوده آخر بازی
یکی دو مهره به عمد اشتباه بردارم
که تو برنده شوی از شکوه خندی تو
برای دلهره ام سرپناه بردارم
تو مثل قلیانی ، لب گذار روی لبم
به قدر ظرفیتم از تو آه بردارم
به لطف فاصله ها عشق پاک میماند
مخواه فاصله ها را ... مخواه بردارم
✍🏻 #حامد_عسکری
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
❤1
درود
بامداد خوش
آنچه از پروانه اي در شعله ميسوزد پر است
آنچه من در آتش عشقت زدم پا تا سر است
سيل غم بي مهري تقدير را همراه داشت
رود وقتي سنگ دارد با خودش وحشي تر است
كوه هم باشي اگر از صبر ميگيرد دلت
چشمه يعني كوه چون من صاحب چشم تر است
اينكه بي بوسيدنت پوسيدنم از دل رواست
يعني اينكه خير هر جا نيست آغاز شر است
شعر من را ريخت چشمانت به هم حق با شماست
نيست زيبا مثل اول لاله وقتي پرپر است
📚 #احمد_پروين
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
آنچه از پروانه اي در شعله ميسوزد پر است
آنچه من در آتش عشقت زدم پا تا سر است
سيل غم بي مهري تقدير را همراه داشت
رود وقتي سنگ دارد با خودش وحشي تر است
كوه هم باشي اگر از صبر ميگيرد دلت
چشمه يعني كوه چون من صاحب چشم تر است
اينكه بي بوسيدنت پوسيدنم از دل رواست
يعني اينكه خير هر جا نيست آغاز شر است
شعر من را ريخت چشمانت به هم حق با شماست
نيست زيبا مثل اول لاله وقتي پرپر است
📚 #احمد_پروين
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
❤1
درود
بامداد خوش
گیرم که هزار مصحف از برداری
با آن چه کنی که نفس کافر داری
سر را به زمین چه می نهی بهر نماز
آنرا به زمین بنه که بر سر داری
📚 #ابوسعید ابوالخیر - رباعیات - رباعی شماره ۶۵۴
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
گیرم که هزار مصحف از برداری
با آن چه کنی که نفس کافر داری
سر را به زمین چه می نهی بهر نماز
آنرا به زمین بنه که بر سر داری
📚 #ابوسعید ابوالخیر - رباعیات - رباعی شماره ۶۵۴
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
❤1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شانه برای زلف پریشان چه فایده؟
خانه برای بی سر و سامان چه فایده؟
بر ساقههای سوخته از زخم رعد و برق
رنگینکمان چه فایده؟ باران چه فایده؟
بادی که از حوالی یوسف گذر نکرد
گیرم رسید بر در کنعان چه فایده؟
وقتی که چشمهای کسی میکشد تو را
چاقوی دسته نقرهی زنجان چه فایده؟
با یاد دوست غیر تلمبار بغض و آه...
هی گوش دادن شجریان چه فایده؟
✍🏻 #حامد_عسکری
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
خانه برای بی سر و سامان چه فایده؟
بر ساقههای سوخته از زخم رعد و برق
رنگینکمان چه فایده؟ باران چه فایده؟
بادی که از حوالی یوسف گذر نکرد
گیرم رسید بر در کنعان چه فایده؟
وقتی که چشمهای کسی میکشد تو را
چاقوی دسته نقرهی زنجان چه فایده؟
با یاد دوست غیر تلمبار بغض و آه...
هی گوش دادن شجریان چه فایده؟
✍🏻 #حامد_عسکری
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
👍1
درود
بامداد خوش
آن دوست که من دارم وان یار که من دانم
شیرین دهنی دارد دور از لب و دندانم
بخت این نکند با من کان شاخ صنوبر را
بنشینم و بنشانم گل بر سرش افشانم
ای روی دلارایت مجموعه زیبایی
مجموع چه غم دارد از من که پریشانم
دریاب که نقشی ماند از طرح وجود من
چون یاد تو میآرم خود هیچ نمیمانم
با وصل نمیپیچم وز هجر نمینالم
حکم آن چه تو فرمایی من بنده فرمانم
ای خوبتر از لیلی بیمست که چون مجنون
عشق تو بگرداند در کوه و بیابانم
یک پشت زمین دشمن گر روی به من آرند
از روی تو بیزارم گر روی بگردانم
در دام تو محبوسم در دست تو مغلوبم
وز ذوق تو مدهوشم در وصف تو حیرانم
دستی ز غمت بر دل پایی ز پیت در گل
با این همه صبرم هست وز روی تو نتوانم
در خفیه همینالم وین طرفه که در عالم
عشاق نمیخسبند از ناله پنهانم
بینی که چه گرم آتش در سوخته میگیرد
تو گرمتری ز آتش من سوخته تر ز آنم
گویند مکن سعدی جان در سر این سودا
گر جان برود شاید من زنده به جانانم
📚 #سعدی - غزلیات - غزل شماره ۴۱۲
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
آن دوست که من دارم وان یار که من دانم
شیرین دهنی دارد دور از لب و دندانم
بخت این نکند با من کان شاخ صنوبر را
بنشینم و بنشانم گل بر سرش افشانم
ای روی دلارایت مجموعه زیبایی
مجموع چه غم دارد از من که پریشانم
دریاب که نقشی ماند از طرح وجود من
چون یاد تو میآرم خود هیچ نمیمانم
با وصل نمیپیچم وز هجر نمینالم
حکم آن چه تو فرمایی من بنده فرمانم
ای خوبتر از لیلی بیمست که چون مجنون
عشق تو بگرداند در کوه و بیابانم
یک پشت زمین دشمن گر روی به من آرند
از روی تو بیزارم گر روی بگردانم
در دام تو محبوسم در دست تو مغلوبم
وز ذوق تو مدهوشم در وصف تو حیرانم
دستی ز غمت بر دل پایی ز پیت در گل
با این همه صبرم هست وز روی تو نتوانم
در خفیه همینالم وین طرفه که در عالم
عشاق نمیخسبند از ناله پنهانم
بینی که چه گرم آتش در سوخته میگیرد
تو گرمتری ز آتش من سوخته تر ز آنم
گویند مکن سعدی جان در سر این سودا
گر جان برود شاید من زنده به جانانم
📚 #سعدی - غزلیات - غزل شماره ۴۱۲
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
❤1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
گفتی یه مدت دور باشیم عشق
با دوریه كه بیكران میشه
گفتم نمیشه گفتی: جون من ...
من میدونستم داستان میشه
ویزات كه اومد ساكتو بستی
گفتی واسه آیندهمون میری
با هم بلیتاتو گرفتیم و
بعدش همش غر میزدی: گیری
یه مدتی رفتی دلت یخ زد
ایمیل دادی كه: فراموش كن
شبپرسههامو كه تو جریانی
حالا از این به بعدشو گوش كن:
اول بلایی كه سرم اومد
بیتای خوب و روشنم گم شد
عطر نجیب و سادهی موهات
از یقهی پیراهنم گم شد
تو آخرین مهمونی كه بودیم
با تكتك اون خندهها سوختم
چیزی نبود من رو نگه داره
وقتی كتابخونهم رو میفروختم
ایمیلتو میخوندم و بغضو
تو بیكسیهام خاك میكردم
خیلی چیزا روی زبونم بود
هی مینوشتم پاك میكردم
حتما زبانت خوب شده دیگه
به دوستات از كشورت میگی
از مزهی سالاد شیرازی
رو تیكههای سرخ تهدیگی
تو توی یه كافه با دوستاتی
نسكافهتو با خنده مینوشی
من گوشهی بم توی نخلستون
غرقم تو مرداب فراموشی
آیندهمون هروقت روشن شد
برگرد من رو صحبتام هستم
من آخرین پل رَم خراب كردم
امشب دیگه ایمیلمم بستم
✍🏻: #حامد_عسكری
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
با دوریه كه بیكران میشه
گفتم نمیشه گفتی: جون من ...
من میدونستم داستان میشه
ویزات كه اومد ساكتو بستی
گفتی واسه آیندهمون میری
با هم بلیتاتو گرفتیم و
بعدش همش غر میزدی: گیری
یه مدتی رفتی دلت یخ زد
ایمیل دادی كه: فراموش كن
شبپرسههامو كه تو جریانی
حالا از این به بعدشو گوش كن:
اول بلایی كه سرم اومد
بیتای خوب و روشنم گم شد
عطر نجیب و سادهی موهات
از یقهی پیراهنم گم شد
تو آخرین مهمونی كه بودیم
با تكتك اون خندهها سوختم
چیزی نبود من رو نگه داره
وقتی كتابخونهم رو میفروختم
ایمیلتو میخوندم و بغضو
تو بیكسیهام خاك میكردم
خیلی چیزا روی زبونم بود
هی مینوشتم پاك میكردم
حتما زبانت خوب شده دیگه
به دوستات از كشورت میگی
از مزهی سالاد شیرازی
رو تیكههای سرخ تهدیگی
تو توی یه كافه با دوستاتی
نسكافهتو با خنده مینوشی
من گوشهی بم توی نخلستون
غرقم تو مرداب فراموشی
آیندهمون هروقت روشن شد
برگرد من رو صحبتام هستم
من آخرین پل رَم خراب كردم
امشب دیگه ایمیلمم بستم
✍🏻: #حامد_عسكری
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
👍1🔥1
درود
بامداد خوش
بدان ورق که صبا در کف شکوفه نهاد
بدان عرق که سحر بر عذار لاله فتاد
بدان نفس که نسیم بهار چهره گشای
نقاب نسترن و گیسوی بنفشه گشاد
ببرد باری خاک و بحدت آتش
به نقش بندی آب و بعطر سائی باد
به سحر نرگس جادوی دلبر کشمیر
به چین سنبل هندوی لعبت نوشاد
به تاب طره لیلی و شورش مجنون
به شور شکر شیرین و تلخی فرهاد
به قامت تو که شد سرو سرکشش بنده
به خدمت تو که از بنده گشتهئی آزاد
به نیمشب که مرا همزبان شود خامه
بصبحدم که مرا همنفس بود فریاد
به اشک من که زند دم ز مجمع البحرین
بچشم من که برد آب دجلهٔ بغداد
که آن چه در غم هجر تو میکشد خواجو
گمان مبر که بصد سال شرح شاید داد
📚 #خواجوی کرمانی - غزلیات - غزل شماره ۲۴۵
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
بدان ورق که صبا در کف شکوفه نهاد
بدان عرق که سحر بر عذار لاله فتاد
بدان نفس که نسیم بهار چهره گشای
نقاب نسترن و گیسوی بنفشه گشاد
ببرد باری خاک و بحدت آتش
به نقش بندی آب و بعطر سائی باد
به سحر نرگس جادوی دلبر کشمیر
به چین سنبل هندوی لعبت نوشاد
به تاب طره لیلی و شورش مجنون
به شور شکر شیرین و تلخی فرهاد
به قامت تو که شد سرو سرکشش بنده
به خدمت تو که از بنده گشتهئی آزاد
به نیمشب که مرا همزبان شود خامه
بصبحدم که مرا همنفس بود فریاد
به اشک من که زند دم ز مجمع البحرین
بچشم من که برد آب دجلهٔ بغداد
که آن چه در غم هجر تو میکشد خواجو
گمان مبر که بصد سال شرح شاید داد
📚 #خواجوی کرمانی - غزلیات - غزل شماره ۲۴۵
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
❤1
درود
بامداد خوش
رویت دریای حسن و لعلت مرجان
زلفت عنبر، صدف دهن، در دندان
ابرو کشتی و چین پیشانی موج
گرداب بلا غبغب و چشمت توفان
📚 #رودکی - رباعیات - رباعی شماره ۲۵
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
رویت دریای حسن و لعلت مرجان
زلفت عنبر، صدف دهن، در دندان
ابرو کشتی و چین پیشانی موج
گرداب بلا غبغب و چشمت توفان
📚 #رودکی - رباعیات - رباعی شماره ۲۵
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
❤1
درود
بامداد خوش
ای آنکه دلم غیر جفای تو ندید
وی از تو حکایت وفا کس نشنید
قربان سرت شوم، بگو از ره لطف
لعلت، به دلم چه گفت کز من برمید
📚 #شیخ بهایی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۳۹
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
ای آنکه دلم غیر جفای تو ندید
وی از تو حکایت وفا کس نشنید
قربان سرت شوم، بگو از ره لطف
لعلت، به دلم چه گفت کز من برمید
📚 #شیخ بهایی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۳۹
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
❤1
درود
بامداد خوش
عاشقی و بی نوایی کار ماست
کار کار ماست چون او یار ماست
تا بود عشقت میان جان ما
جان ما در پیش ما ایثار ماست
جان مازان است جان کو جان جان است
جان ما بی فخر عشقش عار ماست
عشق او آسان همی پنداشتم
سد ما در راه ما پندار ماست
کار ما چون شد ز دست ما کنون
هرچه درد و دردی است آن کار ماست
بوده عمری در میان اهل دین
وین زمان تسبیح ما زنار ماست
چون به مسجد یک زمان حاضر نه ایم
نیست این مسجد که این خمار ماست
کیست چون عطار در خمار عشق
کین زمان در درد دردی خوار ماست
📚 #عطار - دیوان اشعار - غزلیات - غزل شماره ۳۲
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
عاشقی و بی نوایی کار ماست
کار کار ماست چون او یار ماست
تا بود عشقت میان جان ما
جان ما در پیش ما ایثار ماست
جان مازان است جان کو جان جان است
جان ما بی فخر عشقش عار ماست
عشق او آسان همی پنداشتم
سد ما در راه ما پندار ماست
کار ما چون شد ز دست ما کنون
هرچه درد و دردی است آن کار ماست
بوده عمری در میان اهل دین
وین زمان تسبیح ما زنار ماست
چون به مسجد یک زمان حاضر نه ایم
نیست این مسجد که این خمار ماست
کیست چون عطار در خمار عشق
کین زمان در درد دردی خوار ماست
📚 #عطار - دیوان اشعار - غزلیات - غزل شماره ۳۲
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
❤1
درود
بامداد خوش
گر باغبان نظر به گلستان کند تو را
بر تخت گل نشاند و سلطان کند تو را
گر صبح دم به دامن گلشن گذر کنی
دست نسیم، گل به سرافشان کند تو را
مشرق هزار پاره کند جیب خویشتن
گر یک نظر به چاک گریبان کند تو را
ای کاش چهره تو سحر بنگرد سپهر
تا قبله گاه مهر درخشان کند تو را
دور فلک به چشم تو تعلیم سحر داد
تا چشم بند مردم دوران کند تو را
چون مار زخم خورده، دل افتد به پیچ و تاب
هرگه که یاد طره پیچان کند تو را
در هیچ حال خاطر ما از تو جمع نیست
قربان حالتی که پریشان کند تو را
با هیچ کس به کشتن من مشورت مکن
ترسم خدا نکرده، پشیمان کند تو را
الحق سزد که تربیت خسرو عجم
میر نظام لشکر ایران کند تو را
جم احتشام ناصرالدین شه که عون او
هم داستان رستم دستان کند تو را
داند هلاک جان فروغی به دست کیست
هر کس که سیر نرگس فتان کند تو را
📚 #فروغی بسطامی - دیوان اشعار - غزلیات - غزل شماره ۸
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
گر باغبان نظر به گلستان کند تو را
بر تخت گل نشاند و سلطان کند تو را
گر صبح دم به دامن گلشن گذر کنی
دست نسیم، گل به سرافشان کند تو را
مشرق هزار پاره کند جیب خویشتن
گر یک نظر به چاک گریبان کند تو را
ای کاش چهره تو سحر بنگرد سپهر
تا قبله گاه مهر درخشان کند تو را
دور فلک به چشم تو تعلیم سحر داد
تا چشم بند مردم دوران کند تو را
چون مار زخم خورده، دل افتد به پیچ و تاب
هرگه که یاد طره پیچان کند تو را
در هیچ حال خاطر ما از تو جمع نیست
قربان حالتی که پریشان کند تو را
با هیچ کس به کشتن من مشورت مکن
ترسم خدا نکرده، پشیمان کند تو را
الحق سزد که تربیت خسرو عجم
میر نظام لشکر ایران کند تو را
جم احتشام ناصرالدین شه که عون او
هم داستان رستم دستان کند تو را
داند هلاک جان فروغی به دست کیست
هر کس که سیر نرگس فتان کند تو را
📚 #فروغی بسطامی - دیوان اشعار - غزلیات - غزل شماره ۸
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
مثل سابق غزلم ساده و بارانی نیست
هفت قرنی است در این مصر فراوانی نیست
به زلیخا بنویسید نیاید بازار
این سفر یوسف این قافله کنعانی نیست
حال این ماهی افتاده به این برکۀ خشک
حال حبسیهنویسی است که زندانی نیست
چشم قاجار کسی دید و نلرزید دلش
بشنوید از من بی چشم که کرمانی نیست
با لبی تشنه و... بی بسمل و ... چاقویی کُند
ما که رفتیم ولی رسم مسلمانی نیست
عشق رازیست به اندازه آغوش خدا
عشق آنگونه که میدانم و میدانی نیست
✍🏻 #حامد_عسکری
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
هفت قرنی است در این مصر فراوانی نیست
به زلیخا بنویسید نیاید بازار
این سفر یوسف این قافله کنعانی نیست
حال این ماهی افتاده به این برکۀ خشک
حال حبسیهنویسی است که زندانی نیست
چشم قاجار کسی دید و نلرزید دلش
بشنوید از من بی چشم که کرمانی نیست
با لبی تشنه و... بی بسمل و ... چاقویی کُند
ما که رفتیم ولی رسم مسلمانی نیست
عشق رازیست به اندازه آغوش خدا
عشق آنگونه که میدانم و میدانی نیست
✍🏻 #حامد_عسکری
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
❤1
درود
بامداد خوش
درون سینه ام صد آرزو مرد
گل صد آرزو نشکفته پژمرد
دلم بی روی او دریای درد است
همین دریا مرا در خود فرو برد
📚 #فریدون_مشیری - ابر و کوچه - دریای درد
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
درون سینه ام صد آرزو مرد
گل صد آرزو نشکفته پژمرد
دلم بی روی او دریای درد است
همین دریا مرا در خود فرو برد
📚 #فریدون_مشیری - ابر و کوچه - دریای درد
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
❤1
درود
بامداد خوش
ای حسن تو مجموعه هر زیبائی
وز هر دو جهان ز عشق تو شیدائی
نگذاشته داغ تو دلی را بیدرد
سودای تو کرده عالمی سودائی
📚 #فیض کاشانی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۵۵
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
ای حسن تو مجموعه هر زیبائی
وز هر دو جهان ز عشق تو شیدائی
نگذاشته داغ تو دلی را بیدرد
سودای تو کرده عالمی سودائی
📚 #فیض کاشانی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۵۵
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
❤1
درود
بامداد خوش
آن عاشقان شرزه که با شب نزیستند
رفتند و شهر خفته ندانست کیستند
فریادشان تموج شط حیات بود
چون آذرخش در سخن خویش زیستند
مرغان پر گشوده ی طوفان که روز مرگ
دریا و موج و صخره بر ایشان گریستند
می گفتی ای عزیز ! سترون شده ست خاک
اینک ببین برابر چشم تو چیستند
هر صبح و شب به غارت طوفان روند و باز
باز آخرین شقایق این باغ نیستند
📚 #محمدرضا_شفیعی_کدکنی - از بودن و سرودن - آن عاشقان شرزه
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
آن عاشقان شرزه که با شب نزیستند
رفتند و شهر خفته ندانست کیستند
فریادشان تموج شط حیات بود
چون آذرخش در سخن خویش زیستند
مرغان پر گشوده ی طوفان که روز مرگ
دریا و موج و صخره بر ایشان گریستند
می گفتی ای عزیز ! سترون شده ست خاک
اینک ببین برابر چشم تو چیستند
هر صبح و شب به غارت طوفان روند و باز
باز آخرین شقایق این باغ نیستند
📚 #محمدرضا_شفیعی_کدکنی - از بودن و سرودن - آن عاشقان شرزه
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
❤1
درود
بامداد خوش
مرا شبیه خودم مثل یک ستاره بکش!
شبیه من که نشد خط بزن دوباره بکش
مرا شبیه خودم در میان آتش و دود
شبیه چشم و دلم غرق صد شراره بکش
و بعد دست بکش بر شراره ام یک شب
بسوز و قلب مرا پاره پاره پاره بکش
و زخم های دلم را ببین و بعد از آن
لباس بر تن این قلب بی قواره بکش
بخند! خنده ی تو شعله می زند بر من
بخند و شعله ی من را به یک اشاره بکش
برای بودن من عشق را نشانه بگیر
و خط رد به تن هرچه استخاره بکش
ببین ستاره شدم با تو ای بهانه ی من
مرا شبیه خودم! مثل یک ستاره بکش!
📚 #شیوا_فرازمند - غزلیات - نقاش
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
مرا شبیه خودم مثل یک ستاره بکش!
شبیه من که نشد خط بزن دوباره بکش
مرا شبیه خودم در میان آتش و دود
شبیه چشم و دلم غرق صد شراره بکش
و بعد دست بکش بر شراره ام یک شب
بسوز و قلب مرا پاره پاره پاره بکش
و زخم های دلم را ببین و بعد از آن
لباس بر تن این قلب بی قواره بکش
بخند! خنده ی تو شعله می زند بر من
بخند و شعله ی من را به یک اشاره بکش
برای بودن من عشق را نشانه بگیر
و خط رد به تن هرچه استخاره بکش
ببین ستاره شدم با تو ای بهانه ی من
مرا شبیه خودم! مثل یک ستاره بکش!
📚 #شیوا_فرازمند - غزلیات - نقاش
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
🔥1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
تا خنده ی تو می چکد از خوشه ی لب ها
بیچاره بمی ها و غم نرخ رطب ها
دنبال دو رج بافه از ابریشم مویت
تبریز شده قبر عجم ها و عرب ها
قاجاری چشمان تو را قاب گرفته است
قنداق تفنگ همه مشروطه طلب ها
از عکس تو و بغض همینقدر بگویم ....
دردا که چه شب ها ... که چه شب ها... که چه شب ها...
قلیان چه کند گر نسپارد سر خود را
با سینه ی پر آه به تابیدن تب ها ؟
گفتم غزلی تا ننویسند محال است :
ذکر قد سرو از دهن نیم وجب ها
✍🏻 #حامد_عسکری
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بیچاره بمی ها و غم نرخ رطب ها
دنبال دو رج بافه از ابریشم مویت
تبریز شده قبر عجم ها و عرب ها
قاجاری چشمان تو را قاب گرفته است
قنداق تفنگ همه مشروطه طلب ها
از عکس تو و بغض همینقدر بگویم ....
دردا که چه شب ها ... که چه شب ها... که چه شب ها...
قلیان چه کند گر نسپارد سر خود را
با سینه ی پر آه به تابیدن تب ها ؟
گفتم غزلی تا ننویسند محال است :
ذکر قد سرو از دهن نیم وجب ها
✍🏻 #حامد_عسکری
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
❤1👍1
درود
بامداد خوش
ترکم که مهش به پیش زانو می زد
با شاه فلک به حسن پهلو می زد
دل می طلبید و من بر ابرویش دل
می بستم و او گره به ابرو می زد
📚 #سلمان ساوجی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۶۶
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
ترکم که مهش به پیش زانو می زد
با شاه فلک به حسن پهلو می زد
دل می طلبید و من بر ابرویش دل
می بستم و او گره به ابرو می زد
📚 #سلمان ساوجی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۶۶
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
❤1👍1