Hassan kashavarz
63 subscribers
2.89K photos
86 videos
3.57K links
إشعار حافظ ، شهريار ، سعدي ، رهي معيري ، مولانا و رباعيات دلنشين
Download Telegram
درود

بامداد خوش

با وصل تو دست در کمر نتوان کرد
با درد فراق هم بسر نتوان کرد

چون چاره کار غیر بی تابی نیست
جز ناله و آه بی اثر نتوان کرد

📚 #فیض کاشانی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۱۲

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

ساعت دو شب است که با چشم بی رمق
چیزی نشسته ام بنویسم بر این ورق

چیزی که سالهاست تو آنرا نگفته ای
جز با زبان شاخه گل و جلد زرورق

هر وقت حرف می زدی و سرخ می شدی...
هر وقت می نشستی به پیشانی ات عرق...

من با زبان شاعری حرف می زنم
با این ردیف و قافیه های اجق وجق

این بار از غزل کاش بشنوی
دیگر دلم به این همه غم نیست مستحق

من رفتنی شده، تو زبان باز کرده ای
آن هم فقط همین که: برو در پناه حق!

📚 #نجمه_زارع - عشق قابیل است (باید دوباره زاده شوم ...) - غزل شماره ۳۵

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

یک آسمان بودم مرا پیدانکردند
یک پنجره سمت نگاهم وا نکردند

می خواستند این جا بمیرم.. نا رفیقان!
این ظلم را در حق من حاشا نکردند!

ابری شدم.. باران شدم.. طوفانی و خیس!
این ابر ها هم خوب با من تا نکردند

فرصت نکردم عشق را لبخند باشم
وقتی که حتی از خدا پروا نکردند

دیری ست بر پای دلم زنجیر بستند
دیوانه ام می خوستند اما نکردند

پوسیده م در کنج این دیوار وحشت
یک آسما ن بودم مرا پیدا نکردند

📚 #شیوا_فرازمند - وقتی تو هستی من آسمانم - یک آسمان بودم

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

گل بین که ز عندلیب بگریخته است
با دامن با قلی در آمیخته است

بگذشته ز سبحان سخنی چون بلبل
وز دامن باقلی در آویخته است

📚 #سلمان ساوجی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۵۰

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

اندوه تو چون دلم به شادی نگذاشت
آخر ز وفاش باز نتوانی داشت

هرچند ز تو بجز جفا حاصل نیست
من تخم وفاداری تو خواهم کاشت

📚 #انوری - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۷۷

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

لشکرگه عشق عارض خرم تست
زنجیر بلا زلف خم اندر خم تست

آسایش صدهزار جان یک دم تست
ای شادی آن دل که در آن دل غم تست

📚 #سنایی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۴۹

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

من آن قلاش و رند بی‌نوایم
که در رندی مغان را پیشوایم
گدای درد نوش می پرستم
حریف پاکباز کم دغایم

ز بند زهد و قرابی برستم
نه مرد زرق و سالوس و ریایم
ردا و طیلسان یکسو نهادم
همه زنار شد بند قبایم

مگر خاکم ز میخانه سرشتند
که هر دم سوی میخانه گرایم؟
کجایی، ساقیا، جامی به من ده
که یک دم با حریفان خوش برآیم

مرا برهان زخود، کز جان به جانم
درین وحشت سرا تا چند پایم؟
زمانی شادمان و خوش نبودم
از آنم کاندرین وحشت سرایم

مرا از درگه پاکان براندند
به صد خواری، که رند ناسزایم
برون کردندم از کعبه به خواری
درون بتکده کردند جایم

درین ره خواستم زد دست و پایی
بریدند، ای دریغا، دست و پایم
بماندم در بیابان تحیر
نه ره پیدا کنون، نه رهنمایم

امید از هر که هست اکنون بریدم
فتاده بر در لطف خدایم
از آن است این همه بیداد بر من
که پیوسته ز یار خود جدایم

ز بیداد زمانه وارهم من
عراقی گر کند از کف رهایم

📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۸۷

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

گدا اگر گهر پاک داشتی در اصل
بر آب نقطه شرمش مدار بایستی

ور آفتاب نکردی فسوس جام زرش
چرا تهی ز می خوشگوار بایستی

وگر سرای جهان را سر خرابی نیست
اساس او به از این استوار بایستی

زمانه گر نه زر قلب داشتی کارش
به دست آصف صاحب عیار بایستی

چو روزگار جز این یک عزیز بیش نداشت
به عمر مهلتی از روزگار بایستی

📚 #حافظ - قطعات - قطعه شماره ۳۰

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

آن ماه کو ز خوبی بر جمله می‌دواند
ای عاشقان شما را پیغام می‌رساند
سوی شما نبشت او بر روی بنده سطری
خط خوان کیست این جا کاین سطر را بخواند

نقشش ز زعفران است وین سطر سر جانست
هر حرف آتشی نو در دل همی‌نشاند
کنجی و عشق و دلقی ما از کجا و خلقی
لیک او گرفته حلقی ما را همی‌کشاند

بی دست و پا چو گویی سوی وییم غلطان
چوگان زلف ما را این سو همی‌دواند
چون این طرف دویدم چوگانش حمله آرد
سوی خودم کشاند این سر بگو کی داند

هر سو که هست مستم چوگان او پرستم
در عین نیست هستم تا حکم خود براند
گر زانک تو ملولی با خفتگان بنه سر
زیرا فسردگان را هم خواب وارهاند

آن جا که شمس دینم پیدا شود به تبریز
والله که در دو عالم نی درد و درد ماند

📚 #مولوی - دیوان شمس - غزل شماره ۸۴۲

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

ز داغ عشق تو خون شد دل چو لاله ی من
فغان که در دل تو ره نیافت ناله ی من

مرا چو ابر بهاری به گریه آر و بخند
که آبروی تو ای گل بود ز ژاله ی من

شراب خون دلم می خوری و نوشت باد
دگر به سنگ چرا می زنی پیاله ی من

چو بشنوی غزل سایه چنگ و نی بشکن
که نیست ساز تو را زهره سوز ناله ی من

📚 #سایه - سیاه مشق - غزل - ناله

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

تحت تاثير غزل اشكت اگر افتاده بود
اينكه نگذاري كه من از پا بيافتم ساده بود

اينكه با يك بوسه جان تقديم لبهايت كنم
سالها جانم كه آمد بر لبم آماده بود

وقتي اقيانوسها تشكيل شد دستي نزد
دلبري چون تو اگرنه هفت دريا باده بود

عشق جان ميخواست دل داديم وقتي جان گرفت
خواست خاكستر كند هر آدمي دل داده بود

پيش چشمت با دل شير آمدم اما شكست
در نگاهت ببر باران ديده بي قلاده بود

📚 #احمد_پروين

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

عشقم دادی زاهل دردم کردی
از دانش و هوش و عقل فردم کردی

سجاده نشین با وقاری بودم
میخواره و رند و هرزه گردم کردی

📚 #ابوسعید ابوالخیر - رباعیات - رباعی شماره ۶۴۱

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم

به وقت صبح قیامت که سر ز خاک برآرم
به گفت و گوی تو خیزم به جست و جوی تو باشم

به مجمعی که درآیند شاهدان دو عالم
نظر به سوی تو دارم غلام روی تو باشم

به خوابگاه عدم گر هزار سال بخسبم
ز خواب عاقبت آگه به بوی موی تو باشم

حدیث روضه نگویم گل بهشت نبویم
جمال حور نجویم دوان به سوی تو باشم

می بهشت ننوشم ز دست ساقی رضوان
مرا به باده چه حاجت که مست روی تو باشم

هزار بادیه سهلست با وجود تو رفتن
و گر خلاف کنم سعدیا به سوی تو باشم

📚 #سعدی - غزلیات - غزل شماره ۴۰۳

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

ببوی زلف تو دادم دل شکسته بباد
بیا که جان عزیزم فدای بوی تو باد
ز دست ناله و آه سحر بفریادم
اگر نه صبر بفریاد من رسد فریاد

چو راز من بر هرکس روان فرو می‌خواند
سرشک دیده از این رو ز چشم من بفتاد
هنوز در سر فرهاد شور شیرینست
اگر چه رفت بتلخی و جان شیرین داد

ز مهر و کینه و بیداد و داد چرخ مگوی
که مهر او همه کینست و داد او بیداد
ببست بر رخ خور آسمان دریچه بام
چو پرده زان رخ چون ماه آسمان بگشاد

ز بندگی تو دارم چو سوسن آزادی
ولی تو سرو خرامان ز بندگان آزاد
گمان مبر که ز خاطر کنم فراموشت
ز پیش می‌روی اما نمی‌روی از یاد

ز باد حال تو می‌پرسم و چو می‌بینم
حدیث باد صبا هست سربسر همه باد
اگر تو داد دل مستمند من ندهی
به پیش خسرو ایران برم ز دست تو داد

برآستان محبت قدم منه خواجو
که هر که پای درین ره نهاد سر بنهاد

📚 #خواجوی کرمانی - غزلیات - غزل شماره ۲۳۶

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

چون روز علم زند به نامت ماند
چون یک شبه شد ماه به جامت ماند

تقدیر به عزم تیز گامت ماند
روزی به عطا دادن عامت ماند

📚 #رودکی - رباعیات - رباعی شماره ۱۰

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

رفتم ز درت ز جور، بیش از پیشت
از طعن رقیب گبر کافر کیشت

پیش تو سپردم این دل غمزده ام
کی باشدم آنکه جان سپارم پیشت

📚#شیخ بهایی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۲۱

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

در شیشه ی شبنم آفتابت نکنند
می تابی و آئینه حسابت نکنند

تا سینه برازنده ی زخمی نکنی
بر قله ی عاشقی عقابت نکنند

📚 #شیون فومنی - فارسی - رباعیات - بر قله ی عاشقی

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

در دلم افتاد آتش ساقیا
ساقیا آخر کجائی هین بیا
هین بیا کز آرزوی روی تو
بر سر آتش بماندم ساقیا

بر گیاه نفس بند آب حیات
چند دارم نفس را همچون گیا
چون سگ نفسم نمکساری بیافت
پاک شد تا همچو جان شد پر ضیا

نفس رفت و جان نماند و دل بسوخت
ذره ای نه روی ماند و نه ریا
نفس ما هم رنگ جان شد گوییا
نفس چون مس بود و جان چون کیمیا

زان بمیرانند ما را تا کنند
خاک ما در چشم انجم توتیا
روز روز ماست می در جام ریز
می می جان جام جام اولیا

آسیا پر خون بران از خون چشم
چند گردی گرد خون چون آسیا
خویشتن ایثار کن عطار وار
چند گوئی لا علی و لا لیا

📚 #عطار - دیوان اشعار - غزلیات - غزل شماره ۹

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

از باغ می برند چراغانی ات کنند
تا کاج جشنهای زمستانی ات کنند

پوشانده اند «صبح» تو را «ابرهای تار»
تنها به این بهانه که بارانی ات کنند

یوسف! به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار می برند که زندانی ات کنند

ای گل گمان مکن به شب جشن می روی
شاید به خاک مرده ای ارزانی ات کنند

یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست
از نقطه ای بترس که شیطانی ات کنند

آب طلب نکرده همیشه مراد نیست
گاهی بهانه ای است که قربانی ات کنند

📚 #فاضل نظری - گزیده اشعار - بی بهانه

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

تا دل به هوای وصل جانان دادم
لب بر لب او نهاده و جان دادم

خضر ار ز لب چشمه حیوان جان یافت
من جان به لب چشمه حیوان دادم

📚 #فروغی_بسطامی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۱۲

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih