Forwarded from شبكه جهانى كانال ٢
✍ پول دود کباب
❎ فقیری از کنار دکان #کباب فروشی میگذشت. مرد کبابفروش گوشتها را در سیخها کرده و به روی #آتش نهاده باد میزد و بوی خوش گوشت سرخ شده در فضا پراکنده شده بود.
❎ بیچاره مرد #فقیر چون #گرسنه بود و پولی هم نداشت تا از کباب بخورد تکه نان خشکی را که در توبره داشت خارج کرده و بر روی دود کباب گرفته به دهان گذاشت. او به همین ترتیب چند تکه نان خشک خورد و سپس به راه افتاد تا از آنجا برود ولی مرد کبابفروش به سرعت از دکان خارج شد و دست وی را گرفت.
❎ به او گفت: کجا میروی #پول دود کباب را که خورده ای بده. از قضا #ملا از آنجا میگذشت جریان را دید و متوجه شد که مرد فقیر التماس و زاری میکند و تقاضا مینماید او را رها کنند. ولی مرد کبابفروش میخواست پول دودی را که وی خورده است بگیرد.
❎ ملا دلش برای مرد فقیر سوخت و جلو رفته به کبابفروش گفت: این مرد را #آزاد کن تا برود من پول دود کبابی را که او خورده است میدهم.
کبابفروش قبول کرد و مرد فقیر را رها کرد. ملا پس از رفتن فقیر چند سکه از جیبش خارج کرده و در حال که آنها را یکی پس از دیگری به روی زمین میانداخت به مرد کبابفروش گفت: بیا این هم صدای پول دودی که آن مرد خورده، بشمار و تحویل بگیر.
❎ مرد کبابفروش با حیرت به ملا نگریست و گفت: این چه طرز پول دادن است مرد #خدا ؟
ملا همانطور که پولها را بر زمین میانداخت تا صدایی از آنها بلند شود گفت: خوب جان من کسی که دود کباب و بوی آن را بفروشد و بخواهد برای آن پول بگیرد باید به جای پول صدای آن را تحویل بگیرد.
#تاریخ_ایران_با_نـــادر_شـــاه
@Naderr_Shah ⚔
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
@tarikhe_gong ⚔
❎ فقیری از کنار دکان #کباب فروشی میگذشت. مرد کبابفروش گوشتها را در سیخها کرده و به روی #آتش نهاده باد میزد و بوی خوش گوشت سرخ شده در فضا پراکنده شده بود.
❎ بیچاره مرد #فقیر چون #گرسنه بود و پولی هم نداشت تا از کباب بخورد تکه نان خشکی را که در توبره داشت خارج کرده و بر روی دود کباب گرفته به دهان گذاشت. او به همین ترتیب چند تکه نان خشک خورد و سپس به راه افتاد تا از آنجا برود ولی مرد کبابفروش به سرعت از دکان خارج شد و دست وی را گرفت.
❎ به او گفت: کجا میروی #پول دود کباب را که خورده ای بده. از قضا #ملا از آنجا میگذشت جریان را دید و متوجه شد که مرد فقیر التماس و زاری میکند و تقاضا مینماید او را رها کنند. ولی مرد کبابفروش میخواست پول دودی را که وی خورده است بگیرد.
❎ ملا دلش برای مرد فقیر سوخت و جلو رفته به کبابفروش گفت: این مرد را #آزاد کن تا برود من پول دود کبابی را که او خورده است میدهم.
کبابفروش قبول کرد و مرد فقیر را رها کرد. ملا پس از رفتن فقیر چند سکه از جیبش خارج کرده و در حال که آنها را یکی پس از دیگری به روی زمین میانداخت به مرد کبابفروش گفت: بیا این هم صدای پول دودی که آن مرد خورده، بشمار و تحویل بگیر.
❎ مرد کبابفروش با حیرت به ملا نگریست و گفت: این چه طرز پول دادن است مرد #خدا ؟
ملا همانطور که پولها را بر زمین میانداخت تا صدایی از آنها بلند شود گفت: خوب جان من کسی که دود کباب و بوی آن را بفروشد و بخواهد برای آن پول بگیرد باید به جای پول صدای آن را تحویل بگیرد.
#تاریخ_ایران_با_نـــادر_شـــاه
@Naderr_Shah ⚔
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
@tarikhe_gong ⚔
Forwarded from شبكه جهانى كانال ٢
✍ پول دود کباب
❎ فقیری از کنار دکان #کباب فروشی میگذشت. مرد کبابفروش گوشتها را در سیخها کرده و به روی #آتش نهاده باد میزد و بوی خوش گوشت سرخ شده در فضا پراکنده شده بود.
❎ بیچاره مرد #فقیر چون #گرسنه بود و پولی هم نداشت تا از کباب بخورد تکه نان خشکی را که در توبره داشت خارج کرده و بر روی دود کباب گرفته به دهان گذاشت. او به همین ترتیب چند تکه نان خشک خورد و سپس به راه افتاد تا از آنجا برود ولی مرد کبابفروش به سرعت از دکان خارج شد و دست وی را گرفت.
❎ به او گفت: کجا میروی #پول دود کباب را که خورده ای بده. از قضا #ملا از آنجا میگذشت جریان را دید و متوجه شد که مرد فقیر التماس و زاری میکند و تقاضا مینماید او را رها کنند. ولی مرد کبابفروش میخواست پول دودی را که وی خورده است بگیرد.
❎ ملا دلش برای مرد فقیر سوخت و جلو رفته به کبابفروش گفت: این مرد را #آزاد کن تا برود من پول دود کبابی را که او خورده است میدهم.
کبابفروش قبول کرد و مرد فقیر را رها کرد. ملا پس از رفتن فقیر چند سکه از جیبش خارج کرده و در حال که آنها را یکی پس از دیگری به روی زمین میانداخت به مرد کبابفروش گفت: بیا این هم صدای پول دودی که آن مرد خورده، بشمار و تحویل بگیر.
❎ مرد کبابفروش با حیرت به ملا نگریست و گفت: این چه طرز پول دادن است مرد #خدا ؟
ملا همانطور که پولها را بر زمین میانداخت تا صدایی از آنها بلند شود گفت: خوب جان من کسی که دود کباب و بوی آن را بفروشد و بخواهد برای آن پول بگیرد باید به جای پول صدای آن را تحویل بگیرد.
#تاریخ_ایران_با_نـــادر_شـــاه
@Naderr_Shah ⚔
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
@tarikhe_gong ⚔
❎ فقیری از کنار دکان #کباب فروشی میگذشت. مرد کبابفروش گوشتها را در سیخها کرده و به روی #آتش نهاده باد میزد و بوی خوش گوشت سرخ شده در فضا پراکنده شده بود.
❎ بیچاره مرد #فقیر چون #گرسنه بود و پولی هم نداشت تا از کباب بخورد تکه نان خشکی را که در توبره داشت خارج کرده و بر روی دود کباب گرفته به دهان گذاشت. او به همین ترتیب چند تکه نان خشک خورد و سپس به راه افتاد تا از آنجا برود ولی مرد کبابفروش به سرعت از دکان خارج شد و دست وی را گرفت.
❎ به او گفت: کجا میروی #پول دود کباب را که خورده ای بده. از قضا #ملا از آنجا میگذشت جریان را دید و متوجه شد که مرد فقیر التماس و زاری میکند و تقاضا مینماید او را رها کنند. ولی مرد کبابفروش میخواست پول دودی را که وی خورده است بگیرد.
❎ ملا دلش برای مرد فقیر سوخت و جلو رفته به کبابفروش گفت: این مرد را #آزاد کن تا برود من پول دود کبابی را که او خورده است میدهم.
کبابفروش قبول کرد و مرد فقیر را رها کرد. ملا پس از رفتن فقیر چند سکه از جیبش خارج کرده و در حال که آنها را یکی پس از دیگری به روی زمین میانداخت به مرد کبابفروش گفت: بیا این هم صدای پول دودی که آن مرد خورده، بشمار و تحویل بگیر.
❎ مرد کبابفروش با حیرت به ملا نگریست و گفت: این چه طرز پول دادن است مرد #خدا ؟
ملا همانطور که پولها را بر زمین میانداخت تا صدایی از آنها بلند شود گفت: خوب جان من کسی که دود کباب و بوی آن را بفروشد و بخواهد برای آن پول بگیرد باید به جای پول صدای آن را تحویل بگیرد.
#تاریخ_ایران_با_نـــادر_شـــاه
@Naderr_Shah ⚔
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
@tarikhe_gong ⚔