منــم.....👑 کــوروش 👑
1.47K subscribers
31.4K photos
27.4K videos
228 files
4.69K links
این کانال در جهت رشد و شکوفایی فرهنگ و تاریخ کهن ایرانزمین گام برمیدارد

کانال رسمی #منم_کوروش
Download Telegram
حکایت👌👇👇

شجاع‌السلطنه پسر فتحعلی‌شاه یک وقتی حاکم کرمان بود و اسم کوچکش حسنعلی میرزا بود، او در کرمان تجربه کرده و متوجه شده بود ترکه‌های نازک انار می‌تواند کار سیخ کباب را بکند.
و کباب بر سیخی که چوبش انار باشد خوشمزه‌تر هم می‌شود.
بدین جهت پخت کباب با چوب انار را باب کرد که در کرمان به #کباب_حسنی معروف شد؛ و حاکم وقتی میل کباب داشت به نوکرها میگفت:
طوری کباب را بگردانید که نه سیخ بسوزد نه کباب.

این دستور او بعدها ضرب‌المثل شد و در واقع مصداق همان اعتدال است که این روزها ورد زبان این و آن شده است .

ريشه ضرب المثل نه سيخ بسوزه نه كباب
پول دود کباب

فقیری از کنار دکان #کباب‌ فروشی می‌گذشت. مرد کباب‌فروش گوشت‌ها را در سیخ‌ها کرده و به روی #آتش نهاده باد می‌ز‌د و بوی خوش گوشت سرخ شده در فضا پراکنده شده بود.

بیچاره مرد #فقیر چون #گرسنه بود و پولی هم نداشت تا از کباب بخورد تکه نان خشکی را که در توبره داشت خارج کرده و بر روی دود کباب گرفته به دهان گذاشت. او به همین ترتیب چند تکه نان خشک خورد و سپس به راه افتاد تا از آنجا برود ولی مرد کباب‌فروش به سرعت از دکان خارج شد و دست وی را گرفت.

به او گفت: کجا می‌روی #پول دود کباب را که خورده ای بده. از قضا #ملا از آنجا می‌گذشت جریان را دید و متوجه شد که مرد فقیر التماس و زاری می‌کند و تقاضا می‌نماید او را رها کنند. ولی مرد کباب‌فروش می‌خواست پول دودی را که وی خورده است بگیرد.

ملا دلش برای مرد فقیر سوخت و جلو رفته به کباب‌فروش گفت: این مرد را #آزاد کن تا برود من پول دود کبابی را که او خورده است می‌دهم.
کباب‌فروش قبول کرد و مرد فقیر را رها کرد. ملا پس از رفتن فقیر چند سکه از جیبش خارج کرده و در حال که آنها را یکی پس از دیگری به روی زمین می‌انداخت به مرد کباب‌فروش گفت: بیا این هم صدای پول دودی که آن مرد خورده، بشمار و تحویل بگیر.

مرد کباب‌فروش با حیرت به ملا نگریست و گفت: این چه طرز پول دادن است مرد #خدا ؟
ملا همان‌طور که پول‌ها را بر زمین می‌انداخت تا صدایی از آنها بلند شود گفت: خوب جان من کسی که دود کباب و بوی آن را بفروشد و بخواهد برای آن پول بگیرد باید به جای پول صدای آن را تحویل بگیرد.

#تاریخ_ایران_با_نـــادر_شـــاه

@Naderr_Shah
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
@tarikhe_gong
پول دود کباب

فقیری از کنار دکان #کباب‌ فروشی می‌گذشت. مرد کباب‌فروش گوشت‌ها را در سیخ‌ها کرده و به روی #آتش نهاده باد می‌ز‌د و بوی خوش گوشت سرخ شده در فضا پراکنده شده بود.

بیچاره مرد #فقیر چون #گرسنه بود و پولی هم نداشت تا از کباب بخورد تکه نان خشکی را که در توبره داشت خارج کرده و بر روی دود کباب گرفته به دهان گذاشت. او به همین ترتیب چند تکه نان خشک خورد و سپس به راه افتاد تا از آنجا برود ولی مرد کباب‌فروش به سرعت از دکان خارج شد و دست وی را گرفت.

به او گفت: کجا می‌روی #پول دود کباب را که خورده ای بده. از قضا #ملا از آنجا می‌گذشت جریان را دید و متوجه شد که مرد فقیر التماس و زاری می‌کند و تقاضا می‌نماید او را رها کنند. ولی مرد کباب‌فروش می‌خواست پول دودی را که وی خورده است بگیرد.

ملا دلش برای مرد فقیر سوخت و جلو رفته به کباب‌فروش گفت: این مرد را #آزاد کن تا برود من پول دود کبابی را که او خورده است می‌دهم.
کباب‌فروش قبول کرد و مرد فقیر را رها کرد. ملا پس از رفتن فقیر چند سکه از جیبش خارج کرده و در حال که آنها را یکی پس از دیگری به روی زمین می‌انداخت به مرد کباب‌فروش گفت: بیا این هم صدای پول دودی که آن مرد خورده، بشمار و تحویل بگیر.

مرد کباب‌فروش با حیرت به ملا نگریست و گفت: این چه طرز پول دادن است مرد #خدا ؟
ملا همان‌طور که پول‌ها را بر زمین می‌انداخت تا صدایی از آنها بلند شود گفت: خوب جان من کسی که دود کباب و بوی آن را بفروشد و بخواهد برای آن پول بگیرد باید به جای پول صدای آن را تحویل بگیرد.

#تاریخ_ایران_با_نـــادر_شـــاه

@Naderr_Shah
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
@tarikhe_gong