Forwarded from شبكه جهانى كانال ٢
♨️ چهل و یک سال پیش بود که #شاه گریه کرد و رفت…
مردم ریختن تو خیابون و شادمانه شیرینی و شکلات پخش میکردن...
چند تا #بچه داد میزدن #شاه فراری شده سوار گاری شده…!
بدون اینکه بدانند چه چیزی را جانشینش خواهند کرد!!
#مردم جلوی ماشینها رو میگرفتن و تا راننده رو پیاده نمیکردن که #برقصه نمیذاشتن بره…!
عکس #شاه رو از روی اسکناسها رو درآورده بودن و با خوشحالی بهم نشون #میدادن و ....
#نمیدونستن عکس شاه اعتبار اون کاغذها بود…!
تا اون روز هر دلار #هفت تا تک تومانی بود …!
تا اون روز هر تومان کلی #ریال با ارزش…!
تا اون روز #ایران ما قدرت پنجم نظامی جهان بود
تا اون #روزحجاب آزاد و حق مادرامون با ما یکی بود
تا اون روز #سپاه دانش بود
تا اون روز پیش آهنگی داشتیم
تا اون روز #تغذیه رایگان
بود !
تا اون روز برای ادامه تحصیل #بورسیه از طرف دولت بهت داده میشد!
تا اون روز ورود ما به همه جای کره خاکی #آزاد و بدون دردسر بود!
تا اون روز #مسلمان در مسجد و عرق خور در #میخانه بود!
تا اون روز مادری در انتظار #بازگشت فرزندش از جنگ نبود!
تا اون روز #پدری بر سر مزار پسر شهیدش نبود
تا اون روز خیابانها رنگی بود !
تا اون روز #خواهرامون تو خیابانها امنیت داشتند!
تا اون روز #ورزشکارامون مجبور نبودن آبمیوه بفروشن!
تا اون روز روی کسی اسید نپاشیده بودن
تا اون روز به #دختری قبل از اعدام تجاوز نکرده بودن!
تا اون روز بچه ۱۷ ساله اعدام نکرده بودن!
تا اون روز پول #نفت خرج لبنان و فلسطین و سوریه و عراق نکرده بودن!
تا اون روز #ایرانی اعتبار و احترام و اقتدار داشت!
و سالها گذشت از اون روز….
دیگه مردم #مرگ بر شاه
نمی گن
بلکه آه میکشن و میگن خدا #بیامرزدش…!
نور به قبرش بباره ایشالله…!
دیگه #جان بیارزش شد!
#پولها بیارزش شد…!
#دلار افسار بريد
#برکت هم رفت…!
آب و برقی #مجانی نشد!
#معنویاتمان هم بر باد رفت…!
#رقصیدن جُرم شد…!
#زیبایی جُرم شد…!
#گردش جُرم شد…!
#تفریح جُرم شد…!
#لباس جُرم شد…!
#آرایش جُرم شد…!
#مهمانی جُرم شد…!
#خوردن جُرم شد…!
#نوشیدن جُرم شد…!
#نگاه کردن جُرم شد…!
#عشق جُرم شد…!
#اعتراض جُرم شد…!
#ورزش جُرم شد…!
#خنده جُرم شد…!
سر در #گریبونیم ما
خود کردههای بي تدبير..
37 سال دستاورد انقلاب اسلامي :
۹٠٠٠ پزشك بيكار ،٧ ميليون جوان بيكار ، ۸ میلیون آواره دنیا
ازهر١٠ ازدواج ٦طلاق ،٦ ميليون معتاد. ٦٨%
#افسردگي ،
رسيدن سن #فحشا به ١۳ سالگي ،
فروش سالانه ١٣ هزار #كليه ،٤٢% زير خط فقر
و ....!
🌺 ای #آزادی،
اگر روزی به #سرزمین ما رسیدی
در قالب #پیرمردی سیاه پوش،
با ریشی #سپید و عبای سیاه
با لهجه ای #غریب و فرهنگ عرب و چشمانی سرد نیا...
برایمان از #مرگ نگو ،
به #گورستان نرو
گورستان #پایان است،
#نباید آغاز باشد
این بار توی #دهان هیچ کس نزن ،
وعده ی #توخالی نده!!
#نفت را بر سر سفره ها نیار، #نان مان را بر سر سفره هایمان باقی بگذار!!
از آب و برق #مجانی نگو ،
از تلاش #انسانی بگو!!!
از #سازندگی و آبادانی بگو، از #تعهد کور نگو
از تخصص و دانش و شور بگو ،
آی ای آزادی ، آی ای آزادی
اگر روزی به سرزمین ما رسیدی، با #شادی بیا ،
با شادی بیا
با #چادر سیاه و تحجر و #ریش نیا ،
با آواز و #موسیقی و رنگ بیا
با تفنگ های بزرگ در دست #کودکان کوچک نیا،
با گل و بوسه و #کتاب بیا
از تقوا و #جنگ و شهادت نگو،
از #انسانیت و صلح و شهامت بگو
#بهای تو سنگین ترین بهای دنیاست ،
پس این بار با #آگاهی بیا
با #آگاهی بیا....
#تاریخ_ایران_با_نـــادر_شـــاه
@Naderr_Shah ⚔
مردم ریختن تو خیابون و شادمانه شیرینی و شکلات پخش میکردن...
چند تا #بچه داد میزدن #شاه فراری شده سوار گاری شده…!
بدون اینکه بدانند چه چیزی را جانشینش خواهند کرد!!
#مردم جلوی ماشینها رو میگرفتن و تا راننده رو پیاده نمیکردن که #برقصه نمیذاشتن بره…!
عکس #شاه رو از روی اسکناسها رو درآورده بودن و با خوشحالی بهم نشون #میدادن و ....
#نمیدونستن عکس شاه اعتبار اون کاغذها بود…!
تا اون روز هر دلار #هفت تا تک تومانی بود …!
تا اون روز هر تومان کلی #ریال با ارزش…!
تا اون روز #ایران ما قدرت پنجم نظامی جهان بود
تا اون #روزحجاب آزاد و حق مادرامون با ما یکی بود
تا اون روز #سپاه دانش بود
تا اون روز پیش آهنگی داشتیم
تا اون روز #تغذیه رایگان
بود !
تا اون روز برای ادامه تحصیل #بورسیه از طرف دولت بهت داده میشد!
تا اون روز ورود ما به همه جای کره خاکی #آزاد و بدون دردسر بود!
تا اون روز #مسلمان در مسجد و عرق خور در #میخانه بود!
تا اون روز مادری در انتظار #بازگشت فرزندش از جنگ نبود!
تا اون روز #پدری بر سر مزار پسر شهیدش نبود
تا اون روز خیابانها رنگی بود !
تا اون روز #خواهرامون تو خیابانها امنیت داشتند!
تا اون روز #ورزشکارامون مجبور نبودن آبمیوه بفروشن!
تا اون روز روی کسی اسید نپاشیده بودن
تا اون روز به #دختری قبل از اعدام تجاوز نکرده بودن!
تا اون روز بچه ۱۷ ساله اعدام نکرده بودن!
تا اون روز پول #نفت خرج لبنان و فلسطین و سوریه و عراق نکرده بودن!
تا اون روز #ایرانی اعتبار و احترام و اقتدار داشت!
و سالها گذشت از اون روز….
دیگه مردم #مرگ بر شاه
نمی گن
بلکه آه میکشن و میگن خدا #بیامرزدش…!
نور به قبرش بباره ایشالله…!
دیگه #جان بیارزش شد!
#پولها بیارزش شد…!
#دلار افسار بريد
#برکت هم رفت…!
آب و برقی #مجانی نشد!
#معنویاتمان هم بر باد رفت…!
#رقصیدن جُرم شد…!
#زیبایی جُرم شد…!
#گردش جُرم شد…!
#تفریح جُرم شد…!
#لباس جُرم شد…!
#آرایش جُرم شد…!
#مهمانی جُرم شد…!
#خوردن جُرم شد…!
#نوشیدن جُرم شد…!
#نگاه کردن جُرم شد…!
#عشق جُرم شد…!
#اعتراض جُرم شد…!
#ورزش جُرم شد…!
#خنده جُرم شد…!
سر در #گریبونیم ما
خود کردههای بي تدبير..
37 سال دستاورد انقلاب اسلامي :
۹٠٠٠ پزشك بيكار ،٧ ميليون جوان بيكار ، ۸ میلیون آواره دنیا
ازهر١٠ ازدواج ٦طلاق ،٦ ميليون معتاد. ٦٨%
#افسردگي ،
رسيدن سن #فحشا به ١۳ سالگي ،
فروش سالانه ١٣ هزار #كليه ،٤٢% زير خط فقر
و ....!
🌺 ای #آزادی،
اگر روزی به #سرزمین ما رسیدی
در قالب #پیرمردی سیاه پوش،
با ریشی #سپید و عبای سیاه
با لهجه ای #غریب و فرهنگ عرب و چشمانی سرد نیا...
برایمان از #مرگ نگو ،
به #گورستان نرو
گورستان #پایان است،
#نباید آغاز باشد
این بار توی #دهان هیچ کس نزن ،
وعده ی #توخالی نده!!
#نفت را بر سر سفره ها نیار، #نان مان را بر سر سفره هایمان باقی بگذار!!
از آب و برق #مجانی نگو ،
از تلاش #انسانی بگو!!!
از #سازندگی و آبادانی بگو، از #تعهد کور نگو
از تخصص و دانش و شور بگو ،
آی ای آزادی ، آی ای آزادی
اگر روزی به سرزمین ما رسیدی، با #شادی بیا ،
با شادی بیا
با #چادر سیاه و تحجر و #ریش نیا ،
با آواز و #موسیقی و رنگ بیا
با تفنگ های بزرگ در دست #کودکان کوچک نیا،
با گل و بوسه و #کتاب بیا
از تقوا و #جنگ و شهادت نگو،
از #انسانیت و صلح و شهامت بگو
#بهای تو سنگین ترین بهای دنیاست ،
پس این بار با #آگاهی بیا
با #آگاهی بیا....
#تاریخ_ایران_با_نـــادر_شـــاه
@Naderr_Shah ⚔
Forwarded from شبكه جهانى كانال ٢
✍ پول دود کباب
❎ فقیری از کنار دکان #کباب فروشی میگذشت. مرد کبابفروش گوشتها را در سیخها کرده و به روی #آتش نهاده باد میزد و بوی خوش گوشت سرخ شده در فضا پراکنده شده بود.
❎ بیچاره مرد #فقیر چون #گرسنه بود و پولی هم نداشت تا از کباب بخورد تکه نان خشکی را که در توبره داشت خارج کرده و بر روی دود کباب گرفته به دهان گذاشت. او به همین ترتیب چند تکه نان خشک خورد و سپس به راه افتاد تا از آنجا برود ولی مرد کبابفروش به سرعت از دکان خارج شد و دست وی را گرفت.
❎ به او گفت: کجا میروی #پول دود کباب را که خورده ای بده. از قضا #ملا از آنجا میگذشت جریان را دید و متوجه شد که مرد فقیر التماس و زاری میکند و تقاضا مینماید او را رها کنند. ولی مرد کبابفروش میخواست پول دودی را که وی خورده است بگیرد.
❎ ملا دلش برای مرد فقیر سوخت و جلو رفته به کبابفروش گفت: این مرد را #آزاد کن تا برود من پول دود کبابی را که او خورده است میدهم.
کبابفروش قبول کرد و مرد فقیر را رها کرد. ملا پس از رفتن فقیر چند سکه از جیبش خارج کرده و در حال که آنها را یکی پس از دیگری به روی زمین میانداخت به مرد کبابفروش گفت: بیا این هم صدای پول دودی که آن مرد خورده، بشمار و تحویل بگیر.
❎ مرد کبابفروش با حیرت به ملا نگریست و گفت: این چه طرز پول دادن است مرد #خدا ؟
ملا همانطور که پولها را بر زمین میانداخت تا صدایی از آنها بلند شود گفت: خوب جان من کسی که دود کباب و بوی آن را بفروشد و بخواهد برای آن پول بگیرد باید به جای پول صدای آن را تحویل بگیرد.
#تاریخ_ایران_با_نـــادر_شـــاه
@Naderr_Shah ⚔
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
@tarikhe_gong ⚔
❎ فقیری از کنار دکان #کباب فروشی میگذشت. مرد کبابفروش گوشتها را در سیخها کرده و به روی #آتش نهاده باد میزد و بوی خوش گوشت سرخ شده در فضا پراکنده شده بود.
❎ بیچاره مرد #فقیر چون #گرسنه بود و پولی هم نداشت تا از کباب بخورد تکه نان خشکی را که در توبره داشت خارج کرده و بر روی دود کباب گرفته به دهان گذاشت. او به همین ترتیب چند تکه نان خشک خورد و سپس به راه افتاد تا از آنجا برود ولی مرد کبابفروش به سرعت از دکان خارج شد و دست وی را گرفت.
❎ به او گفت: کجا میروی #پول دود کباب را که خورده ای بده. از قضا #ملا از آنجا میگذشت جریان را دید و متوجه شد که مرد فقیر التماس و زاری میکند و تقاضا مینماید او را رها کنند. ولی مرد کبابفروش میخواست پول دودی را که وی خورده است بگیرد.
❎ ملا دلش برای مرد فقیر سوخت و جلو رفته به کبابفروش گفت: این مرد را #آزاد کن تا برود من پول دود کبابی را که او خورده است میدهم.
کبابفروش قبول کرد و مرد فقیر را رها کرد. ملا پس از رفتن فقیر چند سکه از جیبش خارج کرده و در حال که آنها را یکی پس از دیگری به روی زمین میانداخت به مرد کبابفروش گفت: بیا این هم صدای پول دودی که آن مرد خورده، بشمار و تحویل بگیر.
❎ مرد کبابفروش با حیرت به ملا نگریست و گفت: این چه طرز پول دادن است مرد #خدا ؟
ملا همانطور که پولها را بر زمین میانداخت تا صدایی از آنها بلند شود گفت: خوب جان من کسی که دود کباب و بوی آن را بفروشد و بخواهد برای آن پول بگیرد باید به جای پول صدای آن را تحویل بگیرد.
#تاریخ_ایران_با_نـــادر_شـــاه
@Naderr_Shah ⚔
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
@tarikhe_gong ⚔
Forwarded from شبكه جهانى كانال ٢
✍ پول دود کباب
❎ فقیری از کنار دکان #کباب فروشی میگذشت. مرد کبابفروش گوشتها را در سیخها کرده و به روی #آتش نهاده باد میزد و بوی خوش گوشت سرخ شده در فضا پراکنده شده بود.
❎ بیچاره مرد #فقیر چون #گرسنه بود و پولی هم نداشت تا از کباب بخورد تکه نان خشکی را که در توبره داشت خارج کرده و بر روی دود کباب گرفته به دهان گذاشت. او به همین ترتیب چند تکه نان خشک خورد و سپس به راه افتاد تا از آنجا برود ولی مرد کبابفروش به سرعت از دکان خارج شد و دست وی را گرفت.
❎ به او گفت: کجا میروی #پول دود کباب را که خورده ای بده. از قضا #ملا از آنجا میگذشت جریان را دید و متوجه شد که مرد فقیر التماس و زاری میکند و تقاضا مینماید او را رها کنند. ولی مرد کبابفروش میخواست پول دودی را که وی خورده است بگیرد.
❎ ملا دلش برای مرد فقیر سوخت و جلو رفته به کبابفروش گفت: این مرد را #آزاد کن تا برود من پول دود کبابی را که او خورده است میدهم.
کبابفروش قبول کرد و مرد فقیر را رها کرد. ملا پس از رفتن فقیر چند سکه از جیبش خارج کرده و در حال که آنها را یکی پس از دیگری به روی زمین میانداخت به مرد کبابفروش گفت: بیا این هم صدای پول دودی که آن مرد خورده، بشمار و تحویل بگیر.
❎ مرد کبابفروش با حیرت به ملا نگریست و گفت: این چه طرز پول دادن است مرد #خدا ؟
ملا همانطور که پولها را بر زمین میانداخت تا صدایی از آنها بلند شود گفت: خوب جان من کسی که دود کباب و بوی آن را بفروشد و بخواهد برای آن پول بگیرد باید به جای پول صدای آن را تحویل بگیرد.
#تاریخ_ایران_با_نـــادر_شـــاه
@Naderr_Shah ⚔
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
@tarikhe_gong ⚔
❎ فقیری از کنار دکان #کباب فروشی میگذشت. مرد کبابفروش گوشتها را در سیخها کرده و به روی #آتش نهاده باد میزد و بوی خوش گوشت سرخ شده در فضا پراکنده شده بود.
❎ بیچاره مرد #فقیر چون #گرسنه بود و پولی هم نداشت تا از کباب بخورد تکه نان خشکی را که در توبره داشت خارج کرده و بر روی دود کباب گرفته به دهان گذاشت. او به همین ترتیب چند تکه نان خشک خورد و سپس به راه افتاد تا از آنجا برود ولی مرد کبابفروش به سرعت از دکان خارج شد و دست وی را گرفت.
❎ به او گفت: کجا میروی #پول دود کباب را که خورده ای بده. از قضا #ملا از آنجا میگذشت جریان را دید و متوجه شد که مرد فقیر التماس و زاری میکند و تقاضا مینماید او را رها کنند. ولی مرد کبابفروش میخواست پول دودی را که وی خورده است بگیرد.
❎ ملا دلش برای مرد فقیر سوخت و جلو رفته به کبابفروش گفت: این مرد را #آزاد کن تا برود من پول دود کبابی را که او خورده است میدهم.
کبابفروش قبول کرد و مرد فقیر را رها کرد. ملا پس از رفتن فقیر چند سکه از جیبش خارج کرده و در حال که آنها را یکی پس از دیگری به روی زمین میانداخت به مرد کبابفروش گفت: بیا این هم صدای پول دودی که آن مرد خورده، بشمار و تحویل بگیر.
❎ مرد کبابفروش با حیرت به ملا نگریست و گفت: این چه طرز پول دادن است مرد #خدا ؟
ملا همانطور که پولها را بر زمین میانداخت تا صدایی از آنها بلند شود گفت: خوب جان من کسی که دود کباب و بوی آن را بفروشد و بخواهد برای آن پول بگیرد باید به جای پول صدای آن را تحویل بگیرد.
#تاریخ_ایران_با_نـــادر_شـــاه
@Naderr_Shah ⚔
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
@tarikhe_gong ⚔