🌀 #یادآر
با تاخیر برای سالروز درگذشت هوشنگ گلشیری
🖋 این متنی است که #حسین_آبکنار در سالمرگ #هوشنگ_گلشیری نوشت و در مجلۀ «شهروند امروز» (تیر ۱۳۸۷) منتشر کرد.
◼️هزار کلمه دربارۀ گلشیری
🖋حسین آبکنار
گنج و گوهر کِی میان خانههاست
گنجها پیوسته در ویرانههاست
در یکی از شبهای خردادماه سال هزار و سیصد و هفتاد و نُه، پائولو کوئیلو، نویسندۀ مشهور و متوسطِ آمریکای لاتینی، مهمانِ ایرانیها بود و ضیافتِ شامی بهافتخار او در کاخ نیاوران تدارک دیده بودند. خیلیها را دعوت کرده بودند. حتی برای من هم کارتِ دعوت آمد: دیدار با پائولو کوئیلو در کاخِ نیاوران بهصرف شام.
کوئیلو متولد سال ۱۹۴۷ ریودوژانیرو برزیل است. کشوری که فوتبالش مهمتر از ادبیاتش است. در مقدمۀ یکی از کتابهایش آمده است که او در خانوادهای نیمهمرفه از پدری مهندس و مادری عمیقاً مذهبی به دنیا آمد. والدینش او را در کالج ژزوئیتها نامنویسی کردند، کالجی که به سختگیری شهرت داشت. پائولو در آنجا انضباط و تحمل سختی را فرا گرفت، اما ایمان مسیحیاش را از دست داد. بعدها به دانشکدۀ حقوق رفت، اما خیلی زود آن را رها کرد. علاقۀ شدیدش به هنر موجب شد تا بهخواستِ پدرومادرش سه بار در بیمارستان روانی بستری شود.
ولی او عاقبت از آنجا گریخت. بعد به مارکس و انگلس و چهگوارا علاقهمند شد و در تظاهراتهای خیابانی فعالانه شرکت کرد. همزمان با این تغییر و تحولات، او دچار بحرانی معنوی شد که بیایمانیاش را زیر سؤال میبُرد. از این رو، به جستوجوی تجربیات معنوی تازهای پرداخت: به مواد مخدر و توهمزا و به فرقههای متعدد رو آورد و تمام قارۀ آمریکای لاتین را در جستوجوی گامهای کارلوس کاستاندا طی کرد و با جادوگران گوناگون آشنا شد. سپس به انگلستان رفت و در آنجا به نوشتن ماجراهای زندگیاش پرداخت. این کار یک سال وقت او را گرفت تا اینکه روزی دستنوشتهاش را در یک کافهرستوران جا گذاشت. او، پس از سه ازدواج ناموفق، در سال ۱۹۸۱ با کریستینا ازدواج کرد. کوئیلو در سیوچهارسالگی ایمان کاتولیکیاش را باز یافت؛ ایمانی که سالها پیش از دست داده بود. آنگاه به سفر هفتصدکیلومتری در جادۀ سنژاک دو کمپوستل پرداخت، راهی را که زائران بیشماری در قرونوسطی طی کرده بودند. از این سفر، که به نوعی سیروسلوک میمانست، نخستین متن ادبی او بهنام «زائر کمپوستل» پدید آمد. کتاب «کیمیاگر» را پس از آن نوشت و سپس کتابهای دیگر و دیگرترش را. «کیمیاگر» حکایت چوپانی است بهنام سانتیگو که شبی در ویرانهای به خواب میرود و در خواب نشانههایی از گنجی پنهان به او داده میشود. او، بهجستوجوی گنج، سفری را آغاز میکند و در نهایت گنج را در همان ویرانه مییابد. البته نظیر این مضمون بهکرّات در ادبیات ایران آمده است؛ مثلاً در اشعار مولانا عین همین داستان به چشم میخورد. کتابهای کوئیلو در ایران طرفداران زیادی دارد و بسیار پُرفروش است؛ با چاپهای متعدد و قطعهای کوچک و بزرگ و نفیس. کوئیلو میگوید که برای سه بار زندگی بعدی هم بهاندازۀ کافی پول دارد، ولی ترجیح میدهد که سالی چهارصدهزار دلار حق تألیفی را که دریافت میکند خرج بنیادی کند که به نام خودش است و همسرش کریستینا آن را اداره میکند.
آنشب گویا ضیافت باشکوهی برقرار شده بود. خیلیها آمده بودند. وزیر ارشاد وقت هم بوده. مهمانها کوئیلو را که دیدهاند حتماً برایش کف زدهاند و او همانطورکه لیوان نوشابهاش دستش بوده در باغ قدم میزده و با بعضیها دست میداده…
آنشب گلشیری در بیمارستان ایرانمهر در کُما بود.
آنچه تو گنجش توهم میکنی
زان توهم، گنج را گم میکنی
#فرهنگ
#ادبیات
#داستان
🔸🔸🔸
📚 کانال صنفی معلمان ایران
🆔 @Kasenfi
با تاخیر برای سالروز درگذشت هوشنگ گلشیری
🖋 این متنی است که #حسین_آبکنار در سالمرگ #هوشنگ_گلشیری نوشت و در مجلۀ «شهروند امروز» (تیر ۱۳۸۷) منتشر کرد.
◼️هزار کلمه دربارۀ گلشیری
🖋حسین آبکنار
گنج و گوهر کِی میان خانههاست
گنجها پیوسته در ویرانههاست
در یکی از شبهای خردادماه سال هزار و سیصد و هفتاد و نُه، پائولو کوئیلو، نویسندۀ مشهور و متوسطِ آمریکای لاتینی، مهمانِ ایرانیها بود و ضیافتِ شامی بهافتخار او در کاخ نیاوران تدارک دیده بودند. خیلیها را دعوت کرده بودند. حتی برای من هم کارتِ دعوت آمد: دیدار با پائولو کوئیلو در کاخِ نیاوران بهصرف شام.
کوئیلو متولد سال ۱۹۴۷ ریودوژانیرو برزیل است. کشوری که فوتبالش مهمتر از ادبیاتش است. در مقدمۀ یکی از کتابهایش آمده است که او در خانوادهای نیمهمرفه از پدری مهندس و مادری عمیقاً مذهبی به دنیا آمد. والدینش او را در کالج ژزوئیتها نامنویسی کردند، کالجی که به سختگیری شهرت داشت. پائولو در آنجا انضباط و تحمل سختی را فرا گرفت، اما ایمان مسیحیاش را از دست داد. بعدها به دانشکدۀ حقوق رفت، اما خیلی زود آن را رها کرد. علاقۀ شدیدش به هنر موجب شد تا بهخواستِ پدرومادرش سه بار در بیمارستان روانی بستری شود.
ولی او عاقبت از آنجا گریخت. بعد به مارکس و انگلس و چهگوارا علاقهمند شد و در تظاهراتهای خیابانی فعالانه شرکت کرد. همزمان با این تغییر و تحولات، او دچار بحرانی معنوی شد که بیایمانیاش را زیر سؤال میبُرد. از این رو، به جستوجوی تجربیات معنوی تازهای پرداخت: به مواد مخدر و توهمزا و به فرقههای متعدد رو آورد و تمام قارۀ آمریکای لاتین را در جستوجوی گامهای کارلوس کاستاندا طی کرد و با جادوگران گوناگون آشنا شد. سپس به انگلستان رفت و در آنجا به نوشتن ماجراهای زندگیاش پرداخت. این کار یک سال وقت او را گرفت تا اینکه روزی دستنوشتهاش را در یک کافهرستوران جا گذاشت. او، پس از سه ازدواج ناموفق، در سال ۱۹۸۱ با کریستینا ازدواج کرد. کوئیلو در سیوچهارسالگی ایمان کاتولیکیاش را باز یافت؛ ایمانی که سالها پیش از دست داده بود. آنگاه به سفر هفتصدکیلومتری در جادۀ سنژاک دو کمپوستل پرداخت، راهی را که زائران بیشماری در قرونوسطی طی کرده بودند. از این سفر، که به نوعی سیروسلوک میمانست، نخستین متن ادبی او بهنام «زائر کمپوستل» پدید آمد. کتاب «کیمیاگر» را پس از آن نوشت و سپس کتابهای دیگر و دیگرترش را. «کیمیاگر» حکایت چوپانی است بهنام سانتیگو که شبی در ویرانهای به خواب میرود و در خواب نشانههایی از گنجی پنهان به او داده میشود. او، بهجستوجوی گنج، سفری را آغاز میکند و در نهایت گنج را در همان ویرانه مییابد. البته نظیر این مضمون بهکرّات در ادبیات ایران آمده است؛ مثلاً در اشعار مولانا عین همین داستان به چشم میخورد. کتابهای کوئیلو در ایران طرفداران زیادی دارد و بسیار پُرفروش است؛ با چاپهای متعدد و قطعهای کوچک و بزرگ و نفیس. کوئیلو میگوید که برای سه بار زندگی بعدی هم بهاندازۀ کافی پول دارد، ولی ترجیح میدهد که سالی چهارصدهزار دلار حق تألیفی را که دریافت میکند خرج بنیادی کند که به نام خودش است و همسرش کریستینا آن را اداره میکند.
آنشب گویا ضیافت باشکوهی برقرار شده بود. خیلیها آمده بودند. وزیر ارشاد وقت هم بوده. مهمانها کوئیلو را که دیدهاند حتماً برایش کف زدهاند و او همانطورکه لیوان نوشابهاش دستش بوده در باغ قدم میزده و با بعضیها دست میداده…
آنشب گلشیری در بیمارستان ایرانمهر در کُما بود.
آنچه تو گنجش توهم میکنی
زان توهم، گنج را گم میکنی
#فرهنگ
#ادبیات
#داستان
🔸🔸🔸
📚 کانال صنفی معلمان ایران
🆔 @Kasenfi