جامعه‌شناسی
40K subscribers
3.48K photos
478 videos
144 files
2.42K links
🌎جامعه شناسى مطالعه علمى زندگى بشر است.

💢 جستارهایی در:
- جامعه شناسی
- روانشناسی
- اقتصاد
- فلسفه
- ادبیات
- سینما

📞 تماس و تبلیغ:
@irsociology


بزرگترین مرجع علوم‌انسانی کشور
Download Telegram
📃 دربارۀ تنهایی پرهیایو
✍️ #نیلوفر_مهابادی
@IRANSOCIOLOGY

"تنهایی پرهیایو"، اثر #بهومیل_هرابال، نویسنده ی مشهور چک، پیش از آنکه روایتی داستان گونه باشد، برون ریزی درونیات و فریادیست که در انزوایی مشوش سر داده شده است. کتاب یک شخصیت اصلی دارد و مابقی شخصیت ها در حاشیه ی متن جریان می یابند و پرداخت به آنان نیز از محدوده ی چند خط فراتر نمی رود. گویی او تنهایی را برتر از پیوند های انسانی مرسوم تلقی می کند. رمان در هشت فصل روایت می شود و اولین جمله ی کتاب این طور آغاز می شود: "سی و پنج سال است که در کار کاغذ باطله هستم و این داستان عاشقانه ی من است." باری، هرابال روایت کننده ی مردیست که زندگی اش با کاغذ و متعلقات آن عجین است. .... متن کامل را در فایل پیوست زیر بخوانید.

🔰متن کامل را در فایل پیوست زیر بخوانید.
#ادبیات #جامعه_شناسی_ادبیات #نقدادبی #یادداشت

🌐 جامعه شناسی👇
🆔@IRANSOCIOLOGY
📃 دیالکتیک تنهایی
#عادل_ایرانخواه

@IRANSOCIOLOGY

ما تنها زاده شده ایم و تنها نیز خواهیم مرد. گریان می آییم و گریان نیز خواهیم رفت. زندگیمان نیز در تقلایِ رهیدن از مدارِ تنهایی سپری خواهد شد.
چنان که ایبسن می گوید؛ قویترینِ آدمیان، تنهاترینشان هستند، به راستی نیز چنین است. آنچه که تنهایی را هولناک می کند حضورِ دیالکتیکیِ ضدش در دل آن است، برخلافِ آنچه که پنداشته می شود تنهایی نه با سکون میانه ایی دارد و نه با آرامش قرین است. تنهایی با قوایِ فکر و خیال، زمان و مکان را چنان سیاه چاله ایی در خود فرومی کشد. هرچند که در ظاهر، غیاب دیگران را تنهایی می خوانند، اما دست برقضا بیشترین حضورِ دیگری، در همان اوقات رقم می خورد، همانگونه که غرق شدن در جمع را نمی توان معادلِ تنها نبودن پنداشت.
علی ایحال آنچه که تنهایی را چنین مهلک کرده که انسانها را تابِ آن نیست و مدام از آن گریزانند، همین بلبشویِ حضور دیگران است، گردابِ مکانهایی که رفته ای و نرفته ای، سرگیجهء حرفهایی که شنیده ای و نشنیده ای، همهمهء صداهایی نامفهوم، ارواحِ گذشته و اشباحِ آینده. به تمامیِ اینها حضورِ غیریتی مرموز را اضافه کنید؛خودمان را. مواجهه ایی کشنده، بازخواست و شکنجهء خودمان توسط خودمان، اعترافها و هذیانها، احضار خاطرات و تجسم امیدها به هزارتویِ تنهایی. حسرتها و بیمها بر سرمان آوار می شوند، به سانِ کرمهایی که پس از تاریکی شروع به لولیدن می کنند، در لحظاتِ کشدارِ تنهایی. ازین روست که تنهایی رعب آور است و قویترینها را طلب می کند،" آنانی را که رودررویِ زمانهء خویش قرار می گیرند و نگاهشان را به تیرگیهای آن می دوزند. همانها که به سبب نابهنگامیشان، معاصراند. به تمامی هم آیندِ روزگارِ خویش نیستند تا بتوانند رودرروی آن قرار گیرند و حسابشان را با آن تسویه کنند."
شوربختی روزگار ما همین است؛ ناتوانی از تنها ماندن! کسانی که برای فراموش کردن خودشان به درون جمعیت می شتابند، کسانی که از هراسِ دیگری خود را به آغوش دیگران می افکنند. در دورانِ ما آدمی نه با خود رویارو می شود و نه با دیگری. تمامی اینها را در شلوغی غرق می کند و به نسیان می سپارد. از فروید آموخته ایم که غرقه شدن در انبوه جمعیت نه تنها ضدیتی با خودشیفتگی ندارد، بلکه عمیقن نیز به هم پیوند خورده اند. بدین خاطر شاید بتوان زمانهء ما را دوران اجتماعِ تنها و تنهایی در جمع نام نهاد.
#یادداشت

🌐جامعه شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
.
.
عکس: #جواد_جلالی
https://goo.gl/F58BlP
#یادداشت
سنگ‌‌قبرها و مسئله‌ی جاودانگی
محمدمهدی اردبیلی


۱. سنگ قبر هرچند می‌کوشد تا خود را نمادِ مرگ نشان دهد، اما سودای حیاتی جاودان را در سر می‌پروراند. این جاودانگی نه‌ تنها از طریق عملکرد انتزاعیِ نام‌ها، بلکه به مادی‌ترین شیوه‌ی ممکن و به میانجیِ دم‌ِدستی‌ترین و بی‌جان‌ترین موجود، یعنی "سنگ" تحقق می‌یابد. جاودانگی سنگ‌ها، سودای جاودانگیِ نفوس را در خود دارد. و این خود گواهی است بر این حقیقت انکارناپذیر که راه بقای روح از استخوان (در مقام تنها بازمانده از بدنِ فرد) می‌گذرد، از سخت‌ترین سنگ‌ها و صُلب‌ترین نهادها ...

۲. قبرها از سنگ‌اند، زیرا سنگ‌ها بناست جبران‌کننده‌ی فناپذیریِ جسم باشند. به بیان دیگر، "میل به جاودانگی"، به واسطه‌ی عجزش از تکیه زدن بر بدنِ مادیِ نابودشونده و نیز عجزش از تصدیقِ عینی (ابژکتیوِ) ایده‌ی ناملموس بقای روح، از آغاز تاریخ، به دنبال پایدارترین تجلیِ مادی برای اثبات بقای خویش بوده است و چه ماده‌ای پایدارتر از سنگ که حتی قابلیت درجِ انتزاعی‌ترین میانجیِ تضمین‌کننده‌ی جاودانگیِ شخص بر خود را دارد: یعنی توانایی درجِ نام را؟
اما اگر سنگ‌ها زیر بارِ این مسئولیت خطیر کمر خم کنند چه؟
خوش‌خیالیِ جاودانگیِ شخصی را این واقعیت بر هم می‌زند که حتی سنگ‌ها نیز نابود می‌شوند. سنگ‌های شکسته و فرسوده در گورستان‌ها، که چنان تحت تاثیر عوامل اقلیمی و انسانی شسته و تخریب شده‌اند که دیگر توان حفظ نام‌ها را ندارند، خود نمایشی دیگر از شکست پروژه‌ی میل به جاودانگی شخصی در انسان‌هاست.

۳. می‌دانیم که صدای حقیقتِ نفی‌کننده در قبرستان‌ها رساتر شنیده می‌شود. اما باید از دچار شدن به رمانتیسمِ اگزیستانسیالیستی رایج درباره قبرستان در مقام امری زیبایی‌شناختی و نیز در مقام مکانِ مواجهه‌ی اصیل با مرگ (به معنای هایدگری یا در سنت عرفانی) آن اجتناب کرد. قبرستان کارکردی دوگانه دارد. از یک سو، هشداردهنده‌ی مرگ و پایان توهمِ فرد است؛ اما از سوی دیگر، قبرستان‌ها، از مقبره‌های عظیم فراعنه گرفته تا ساده‌ترین سنگ قبرها، بارزترین نمادِ تاریخیِ شکست امید افراد به جاودانگی فردی نیز به شمار می‌روند. این امید کاذب، بیش از همیشه، خود را در تصاویر روی گورها و نام و عناوین اغراق‌شده یا حتی جنس مرغوب و ارتفاع سنگ قبرها نشان می‌دهد. اما عملاً از فرد چه می‌ماند جز توهمِ جاودانگیِ نامی بر سنگ‌قبری که دیگر حتی از پس تحمل همان نام هم برنمی‌آید؟ پس اگر حقیقتی رهایی‌بخش نیز در گورستان باشد _که هست _ بیش از همه، در گورهای بی‌نام یا مخدوشی یافت می‌شود که تجلیِ ناپدیدشوندگی و اضمحلالِ فردند. اگر جاودانگی‌ای هم در کار باشد، نه در حفظ و بقای فرد، بلکه در اضمحلالِ جاودانه‌ی اوست تا ابد...

🆔 @IRANSOCIOLOGY
Forwarded from برخط بوک
دختری کتاب می‌فروخت و معشوقه‌اش را دید که به ‌سویش می‌آید، در این حال پدرش در نزدیکش ایستاده بود.

به معشوقه‌اش گفت: آیا به‌خاطر گرفتنِ کتابی ‌که نامش " آیا پدر در خانه‌ هست" از يورگ دنيل نویسنده آلمانی، آمده‌ای؟

پسر گفت: خیر! من به ‌خاطر گرفتنِ کتابی به اسم "کجاباید ببینمت" از توماس مونیز نویسنده انگلیسی، آمده‌ام.

دختر در پاسخ گفت: آن کتاب را ندارم، اما می‌توانم کتابی‌ به نام " زیرِ درختِان سيب" از نویسنده آمریکایی، پاتریس اولفر را پيشنهاد كنم.

پسر گفت: خوب است و اما؛ آیا می‌توانی فردا کتابِ "بعد از ۵ دقیقه تماس می‌گیرم" از نویسنده بلژیکی، ژان برنار را بیاوری؟

دختر در پاسخش گفت: بلی! با کمال ميل ضمناً توصيه می‌كنم کتاب "هرگز تنها نمی‌گذارمت" از نویسنده‌ی فرانسوی میشل دنیل را بخوانى.

بعد از آن... پدر گفت: این كتاب‌ها زیاد است، آیا همه‌اش را مطالعه خواهد کرد؟!
دختر گفت: بلی پدر، او جوانى باهوش و کوشا است.

پدر گفت؛ خوب است دخترِ دوست‌داشتنی‌ام، در اين‌ صورت بهتر است کتابِ "من کودن نیستم" از نویسنده هلندى فرانک مرتینیز را هم بخواند.

و تو هم بد نيست کتاب "براى عروسی با پسر عموت آماده شو" از نویسنده روسی، موریس استانكويچ را حتماً بخوانی...!
#یادداشت

📚کتابفروشی برخط👇
🆔 @BarkhatBook
📃انسان بدون فراغت
✍️ #فرهاد_قنبری

“امروز مردم دیگر سرکوب نمی‌شوند، سرگرم می‌شوند” (تئودور آدورنو)

اوقات “فراغت” در جهان مدرن و امروزی در معنا و مفهومی کاملا متفاوت و متضاد از مفهوم “فراغت” در نزد فیلسوفان بزرگی مانند افلاطون و ارسطو، مورد استفاده قرار می‌گیرد. امروزه اوقات فراغت به همان اوقاتی که قرار است با بطالت و سرگرمی پر شود، اطلاق می‌شود.

اصولا زمان و فرصتی برای “فراغت” به مفهوم فلسفی آن وجود ندارد. سوژه جهان مدرن از صبح تا ساعات پایانی روز در کارخانه و کارگاه و اداره و فروشگاه و.. مشغول فعالیت یدی و اداری است و شب با جسم و روحی فرسوده و خسته یا در مقابل تلویزیون لم داده و با برنامه‌های مزخرف و وراجی‌های شبکه‌های مختلف تلویزیونی اوقات خود را سپری می‌کند...

متن کامل را در جستارها بخوانید:
https://jostarha.com/lhuo

#یادداشت

🌎جامعه‌شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃انسان بدون فراغت
✍️ #فرهاد_قنبری

“امروز مردم دیگر سرکوب نمی‌شوند، سرگرم می‌شوند” (تئودور آدورنو)

افلاطون برای کار یدی(دستی) ارزش و احترام کمی قائل بود اما برای فراغتی که به وسیله شهروندان لایق به خوبی مورد استفاده قرار می گرفت اهمیت زیادی می داد. فراغت مد نظر افلاطون صرف اجرای موسیقی، نمایشنامه، ورزش و تعلیم دادن اصول می شد. از نظر او برای اندیشیدن،‏ تامل و خودسازی و نیل به خوشبختی باید وقت آزاد داشت.
ارسطو فلسفه زندگی را چگونگی کسب سعادت و خوشبختی می دانست. او معتقد بود اعتدال اجتماع در راستای عدالت طبیعی است و خوشبختی امری همیشگی و فراغت مادام ‏العمر است. به عقیده ارسطو کار به معنای کار یدی و فراهم کردن ضروریات زندگی و اوقات فراغت به معنای آن لحظات زندگی بود که در آن انسان درباره حقایق جاودانی تامل کرده و در موسیقی و تئاتر شرکت می‏کرد. ارسطو تجارت و جنگ را در یکسو و اوقات فراغت و صلح را در سوی دیگر قرار می ‏داد. او وقت گذرانی را به عنوان فراغت به حساب نمی‏ آورد. در نزد ارسطو فعالیت‏های اوقات فراغت به شدت محدود بود. او تنها موسیقی و تفکر را با ارزش و و در زمره فراغت می شمرد.

“انسان مدرن” را باید انسان بدون “فراغت” نامید. انسان مدرن برای هر کار و کنش و عملی وقت کافی دارد الا برای پرداختن به “فراغت” در مفهموم فلسفی آن.

اوقات “فراغت” در جهان مدرن و امروزی در معنا و مفهومی کاملا متفاوت و متضاد از مفهوم “فراغت” در نزد فیلسوفان بزرگی مانند افلاطون و ارسطو، مورد استفاده قرار می گیرد. امروزه اوقات فراغت به همان اوقاتی که قرار است با بطالت و سرگرمی پر شود، اطلاق می شود. در جهان امروز زندگی انسان به دو بخش کار و سرگرمی تقسیم شده است (دو بخشی که در اندیشه افلاطون و ارسطو ارزش و اعتبار چندانی ندارد) و اصولا زمان و فرصتی برای “فراغت” به مفهوم فلسفی آن وجود ندارد. سوژه جهان مدرن از صبح تا ساعات پایانی روز در کارخانه و کارگاه و اداره و فروشگاه و.. مشغول فعالیت یدی و اداری است و شب با جسم و روحی فرسوده و خسته یا در مقابل تلویزیون لم داده و با برنامه های مزخرف و وراجی های شبکه های مختلف تلویزیونی اوقات خود را سپری می کند، مشغول بازیهای کامپیوتری است و یا اینکه در شبکه های مختلف اجتماعی مشغول تماشای کلیپ های بی معنی و مشمئزکننده شاخ و پلنگ های اینستاگرامی و.. است‌. اغلب این افراد در روزهای تعطیل هفته هم یا در مهمانی های خانوداگی و دوستانه مشغول بازی “مافیا” و امثالهم هستند و یا با تماشای سری چندم فلان سریال هالیودی اوقات خالی خود را پر می نمایند.‌ در این میان آنچه حذف و فراموش می شود اوقات “فراغت” است که در نزد افلاطون به عنوان ارزشمندترین بخش حیات انسان محسوب می شود. اوقاتی که باید صرف تفکر، فهم و شناخت هنر و کسب فضیلت شود.

#یادداشت

🌎جامعه‌شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY