یکی از نشانه های #عشق حقیقی آن است که به تو عشق بورزند بدون اینکه شایستگیاش را داشته باشی.
اگر زنی به من بگوید عاشق توام چون: روشنفکری، محترم هستی، برایم هدیه میخری و ظرفها را هم خوب میشویی، مرا ناامید کرده. چنین عشقی بیشتر عملی خودپسندانه به نظر می رسد.
چقدر دلپذیر است که بشنوی من دیوانهی توام، هرچند که روشنفکر و محترم نباشی. حتی اگر دروغگو، حرامزاده و خودبین باشی.
#میلان_کوندرا
#آهستگی
#ادبیات
✅جامعه شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
اگر زنی به من بگوید عاشق توام چون: روشنفکری، محترم هستی، برایم هدیه میخری و ظرفها را هم خوب میشویی، مرا ناامید کرده. چنین عشقی بیشتر عملی خودپسندانه به نظر می رسد.
چقدر دلپذیر است که بشنوی من دیوانهی توام، هرچند که روشنفکر و محترم نباشی. حتی اگر دروغگو، حرامزاده و خودبین باشی.
#میلان_کوندرا
#آهستگی
#ادبیات
✅جامعه شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📖 #ادبیات
#رمان
#جامعه_شناسی_ادبیات
@IRANSOCIOLOGY
وقتی با گذشت زمان معلوم شد که چه جنایاتی توسط حکومت های اروپای مرکزی انجام گرفته و مسئولیت کمونیست ها تا چه حد بوده است، همۀ آنان را مورد حمله قرار دادند: شما مسئول بدبختی و سیه روزی کشور هستند (فقیر و ورشکسته شدن کشور)، شما مسئول از دست دادن استقلال آن هستند (تحت قیمومیت روس ها قرار گرفتن)، شما «جانیان قانونی جامعه» هستید!
کسانی که مورد اتهام قرار می گرفتند، پاسخ می دادند: ما نمی دانستیم! ما گول خوردیم! ما اعتقاد داشتیم! ما باطناً بی گناهیم!
بنابراین موضوع اصلی بحث در این خلاصه شد: آیا حقیقت داشت که نمی دانستند؟ یا به بی خبری تظاهر می کردند؟
توما -مانند ده میلیون اهالی بوهم- این بحث را دنبال می کرد و با خود می گفت که «مسلماً در میان کمونیست ها کسانی بودند که خبر وقایع وحشتناکی که در روسیۀ بعد از انقلاب روی داده و همچنان ادامه داشت، کم و بیش به گوش آن ها رسیده بود. اما این احتمال هم وجود داشت که بیشتر آن ها واقعا از هیچ چیز خبر نداشتند.»
توما به خود می گفت که «می دانستند یا نمی دانستند، مسئله اساسی نیست، بلکه باید پرسید: اگر بی خبر باشیم، بی گناهیم؟ آیا آدم ابلهی که بر اریکۀ قدرت تکیه زده است، تنها به غذر جهالت، از هرگونه مسئولیت مبراست؟»
می توان پذیرفت که دادستان چک – که در آغاز سال های پنجاه، خواستار مجازات مرگ برای بی گناه می شد- توسط پلیس مخفی روس و رژیم کشورش، فریب خورده باشد، اما اکنون که همه می دانند آن اتهامات پوچ و محکومان بی گناه بوده اند، چگونه قابل قبول است که همان دادستان مدعی درستی و پاکی خود شود و با شدت و حدت بگوید: «وجدان من پاک است، من نمی دانستم، من اعتقاد داشتم!»
آیا به راستی نباید گناه جبران ناپذیرش را در همین «من نمی دانستم! من اعتقاد داشتم!» دید؟
بار هستی / #میلان_کوندرا / ترجمه پرویز همایون پور / نشر قطره
🌐جامعه شناسی
🆔 @IRANSOCIOLOGY
#رمان
#جامعه_شناسی_ادبیات
@IRANSOCIOLOGY
وقتی با گذشت زمان معلوم شد که چه جنایاتی توسط حکومت های اروپای مرکزی انجام گرفته و مسئولیت کمونیست ها تا چه حد بوده است، همۀ آنان را مورد حمله قرار دادند: شما مسئول بدبختی و سیه روزی کشور هستند (فقیر و ورشکسته شدن کشور)، شما مسئول از دست دادن استقلال آن هستند (تحت قیمومیت روس ها قرار گرفتن)، شما «جانیان قانونی جامعه» هستید!
کسانی که مورد اتهام قرار می گرفتند، پاسخ می دادند: ما نمی دانستیم! ما گول خوردیم! ما اعتقاد داشتیم! ما باطناً بی گناهیم!
بنابراین موضوع اصلی بحث در این خلاصه شد: آیا حقیقت داشت که نمی دانستند؟ یا به بی خبری تظاهر می کردند؟
توما -مانند ده میلیون اهالی بوهم- این بحث را دنبال می کرد و با خود می گفت که «مسلماً در میان کمونیست ها کسانی بودند که خبر وقایع وحشتناکی که در روسیۀ بعد از انقلاب روی داده و همچنان ادامه داشت، کم و بیش به گوش آن ها رسیده بود. اما این احتمال هم وجود داشت که بیشتر آن ها واقعا از هیچ چیز خبر نداشتند.»
توما به خود می گفت که «می دانستند یا نمی دانستند، مسئله اساسی نیست، بلکه باید پرسید: اگر بی خبر باشیم، بی گناهیم؟ آیا آدم ابلهی که بر اریکۀ قدرت تکیه زده است، تنها به غذر جهالت، از هرگونه مسئولیت مبراست؟»
می توان پذیرفت که دادستان چک – که در آغاز سال های پنجاه، خواستار مجازات مرگ برای بی گناه می شد- توسط پلیس مخفی روس و رژیم کشورش، فریب خورده باشد، اما اکنون که همه می دانند آن اتهامات پوچ و محکومان بی گناه بوده اند، چگونه قابل قبول است که همان دادستان مدعی درستی و پاکی خود شود و با شدت و حدت بگوید: «وجدان من پاک است، من نمی دانستم، من اعتقاد داشتم!»
آیا به راستی نباید گناه جبران ناپذیرش را در همین «من نمی دانستم! من اعتقاد داشتم!» دید؟
بار هستی / #میلان_کوندرا / ترجمه پرویز همایون پور / نشر قطره
🌐جامعه شناسی
🆔 @IRANSOCIOLOGY
از کودکی بیرون می آییم،بی آنکه بدانیم جوانی چیست!
ازدواج می کنیم، بی آنکه بدانیم متاهل بودن چیست و حتی قدم به دوره ی پیری می گذاریم نمی دانیم به کجا می رویم.
سالخوردگان ،کودکان معصوم کهنسالی خویش اند از این جهت ، سرزمینِ انسان، سیاره ی بی تجربگی است...
#میلان_کوندرا
#ادبیات
🌐جامعه شناسی👇
https://tttttt.me/joinchat/AAAAADusPvdsjE0JsdJd3Q
ازدواج می کنیم، بی آنکه بدانیم متاهل بودن چیست و حتی قدم به دوره ی پیری می گذاریم نمی دانیم به کجا می رویم.
سالخوردگان ،کودکان معصوم کهنسالی خویش اند از این جهت ، سرزمینِ انسان، سیاره ی بی تجربگی است...
#میلان_کوندرا
#ادبیات
🌐جامعه شناسی👇
https://tttttt.me/joinchat/AAAAADusPvdsjE0JsdJd3Q
آدم وقتی دستش به جایی بند نیست
سراغ آرزوها می رود ،
آرزوهایش که محال شد
غرق می شود در خاطراتش...!
#میلان_کوندرا
#ادبیات
🌐جامعه شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
سراغ آرزوها می رود ،
آرزوهایش که محال شد
غرق می شود در خاطراتش...!
#میلان_کوندرا
#ادبیات
🌐جامعه شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
فقط زندگی در جهانی را تصور کن که در آن آیینه نباشد.
تو درباره ی صورتت خیالبافی می کنی و تصورت این است که صورتت بازتاب آن چیزی است که در درون تو است و بعد وقتی چهل ساله شدی، کسی برای اولین بار آیینه ای در برابرت می گیرد. وحشت خودت را مجسم کن!
تو صورت یک بیگانه را خواهی دید و به روشنی به چیزی پی خواهی برد که قادر به پذیرفتنش نیستی: صورتِ تو، خودِ تو نیست.
#میلان_کوندرا
جاودانگی
🌐جامعه شناسی👇
https://tttttt.me/joinchat/AAAAADusPvd55HU6gKBynA
تو درباره ی صورتت خیالبافی می کنی و تصورت این است که صورتت بازتاب آن چیزی است که در درون تو است و بعد وقتی چهل ساله شدی، کسی برای اولین بار آیینه ای در برابرت می گیرد. وحشت خودت را مجسم کن!
تو صورت یک بیگانه را خواهی دید و به روشنی به چیزی پی خواهی برد که قادر به پذیرفتنش نیستی: صورتِ تو، خودِ تو نیست.
#میلان_کوندرا
جاودانگی
🌐جامعه شناسی👇
https://tttttt.me/joinchat/AAAAADusPvd55HU6gKBynA
#میلان_کوندرا در یکی از کتابهایش به پدیده ای اشاره می کند بعنوان «جذابیت انکار ناپذیر ابتذال» و معتقد است که همه ی ما کمابیش تمایل عجیبی به چیزهای سطحی و دم دستی داریم.
مضامین مزخرف ونخ نما، ملودرام های اشک آور، چیزهایی که با احساسات ما بازی کند و شعورمان را به بازی بگیرد.
ابتذال از ریشه ی «بذل » کردن به معنی بذل توجه بر چیزی است که در ذات ارزش آن را ندارد. بطور مثال شما اگر یک آفتابه را طلاکوبی کنید کار مبتذلی کرده اید. برای اینکه آفتابه آفتابه است حتی اگر طلا باشد.
ابتذال طرفداران فراوانی دارد. موسیقی های پرفروش، فیلم های پرفروش، محصولات پرفروش از یک الگوی ثابت پیروی می کنند و معمولا ( به جز مواردی استثنا) از ارزش هنری برخوردار نیستند. اینگونه است که کتاب های دانیل استیل و ( ...) می فروشد ولی صادق چوبک را نمی شناسند یا فیلم های هالیوودی می فروشد و فیلم های برگمان را کمتر کسی دیده است و در سطح ملی گنج قارون و ممل آمریکایی و اخراجی ها رکورددار فروش می شوند.
ابتذال همواره دو سر دارد. آنها که آن را تولید می کنند و آنها که آنرا مصرف می کنند. تا زمانی که تقاضا برای ابتذال وجود دارد عرضه ی آن ادامه خواهد داشت. شاید برای مقابله با ابتذال تنها راه تربیت کردن سلیقه ی جامعه است. این کار مثل آشنا کردن کسی که عمری به خوردن آب لجن عادت کرده با یک جرعه آب زلال می ماند. تا وقتی از آب چشمه نخورده است نمی توان از او انتظار داشت که ملاک درستی برای تعیین کیفیت آب داشته باشد ولی مسلما بدانید که بعد از آن هرگز نخواهد توانست از آب لجن لذت ببرد . اما چطور می توان بدون آنکه به ابتذال آلوده شد از این مرحله عبور کرد وقتی نگاه ها سمت لبه ی ابتذال متمرکز شده است و ذائقه ها به آن عادت کرده است؟
✍️ #دامون_نامه
🌐جامعهشناسی👇
https://tttttt.me/joinchat/AAAAADusPvd55HU6gKBynA
مضامین مزخرف ونخ نما، ملودرام های اشک آور، چیزهایی که با احساسات ما بازی کند و شعورمان را به بازی بگیرد.
ابتذال از ریشه ی «بذل » کردن به معنی بذل توجه بر چیزی است که در ذات ارزش آن را ندارد. بطور مثال شما اگر یک آفتابه را طلاکوبی کنید کار مبتذلی کرده اید. برای اینکه آفتابه آفتابه است حتی اگر طلا باشد.
ابتذال طرفداران فراوانی دارد. موسیقی های پرفروش، فیلم های پرفروش، محصولات پرفروش از یک الگوی ثابت پیروی می کنند و معمولا ( به جز مواردی استثنا) از ارزش هنری برخوردار نیستند. اینگونه است که کتاب های دانیل استیل و ( ...) می فروشد ولی صادق چوبک را نمی شناسند یا فیلم های هالیوودی می فروشد و فیلم های برگمان را کمتر کسی دیده است و در سطح ملی گنج قارون و ممل آمریکایی و اخراجی ها رکورددار فروش می شوند.
ابتذال همواره دو سر دارد. آنها که آن را تولید می کنند و آنها که آنرا مصرف می کنند. تا زمانی که تقاضا برای ابتذال وجود دارد عرضه ی آن ادامه خواهد داشت. شاید برای مقابله با ابتذال تنها راه تربیت کردن سلیقه ی جامعه است. این کار مثل آشنا کردن کسی که عمری به خوردن آب لجن عادت کرده با یک جرعه آب زلال می ماند. تا وقتی از آب چشمه نخورده است نمی توان از او انتظار داشت که ملاک درستی برای تعیین کیفیت آب داشته باشد ولی مسلما بدانید که بعد از آن هرگز نخواهد توانست از آب لجن لذت ببرد . اما چطور می توان بدون آنکه به ابتذال آلوده شد از این مرحله عبور کرد وقتی نگاه ها سمت لبه ی ابتذال متمرکز شده است و ذائقه ها به آن عادت کرده است؟
✍️ #دامون_نامه
🌐جامعهشناسی👇
https://tttttt.me/joinchat/AAAAADusPvd55HU6gKBynA
🔸رابطه جنسی خالی از احساسات، به صحرائی می ماند که در آن، آدم نه از بی آبی، که از اندوه می میرد.
#میلان_کوندرا، جهالت، صفحه ۷۴ ٫ ترجمه آرش حجازی
🌐جامعهشناسی👇
https://tttttt.me/joinchat/AAAAADusPvd55HU6gKBynA
#میلان_کوندرا، جهالت، صفحه ۷۴ ٫ ترجمه آرش حجازی
🌐جامعهشناسی👇
https://tttttt.me/joinchat/AAAAADusPvd55HU6gKBynA
می دانی گرفتاری من چیست؟
دور و برم را آدمهای احمق گرفته اند. آدمهای باهوش در نوعی تبعیدِ محض متولد می شوند. بشریت به میزان شگفت انگیزی آدم احمق تولید می کند. آدم هر قدر خرف تر باشد بیشتر آرزوی تولید مثل کردن دارد. آدمهای بهتر حداکثر یک بچه درست می کنند و بهترینشان به این نتیجه می رسند که اصلا تولید مثل نکنند. این فاجعه است... #میلان_کوندرا
📚 مهمانی خداحافظی
🆔 @IRANSOCIOLOGY
دور و برم را آدمهای احمق گرفته اند. آدمهای باهوش در نوعی تبعیدِ محض متولد می شوند. بشریت به میزان شگفت انگیزی آدم احمق تولید می کند. آدم هر قدر خرف تر باشد بیشتر آرزوی تولید مثل کردن دارد. آدمهای بهتر حداکثر یک بچه درست می کنند و بهترینشان به این نتیجه می رسند که اصلا تولید مثل نکنند. این فاجعه است... #میلان_کوندرا
📚 مهمانی خداحافظی
🆔 @IRANSOCIOLOGY