جامعه‌شناسی
40K subscribers
3.48K photos
478 videos
144 files
2.42K links
🌎جامعه شناسى مطالعه علمى زندگى بشر است.

💢 جستارهایی در:
- جامعه شناسی
- روانشناسی
- اقتصاد
- فلسفه
- ادبیات
- سینما

📞 تماس و تبلیغ:
@irsociology


بزرگترین مرجع علوم‌انسانی کشور
Download Telegram
▪️️همه ملت‌ها سقف آزادی دارند ؛ سقف آزادی رابطه‌ی مستقیم با قامت فکری مردمان دارد ؛ با همت بلند مردمان سقف بلند می‌شود ؛ در جامعه‌ای که قامت تفکر و همت مردم کوتاه باشد سقف آزادی هم به همان نسبت کوتاه می‌شود !

️وقتی سقف آزادی کوتاه باشد ، آدم‌های بزرگ سرشان آن‌قدر به سقف می‌خورد که حذف می‌شوند ؛ آدم‌های کوچک اما راحت جولان می‌دهند ؛ بعضی از آدم‌های بزرگ هم برای بقا آن‌قدر سرشان را خم می‌کنند که کوچک می‌شوند !

▪️ آن‌وقت سقف‌ها مدام پایین‌تر و پایین‌تر می‌آید و مردم بیشتر و بیشتر قوز می‌کنند ! تا این‌که تا کمر خم می‌شوند و دیگر نمی‌توانند قد عَلَم کنند ! مردم نیز آزادی‌شان می‌شود یواشکی و زندگی‌شان می‌شود جهنم !

#داستایوفسکی / #ادبیات

کانال جامعه شناسی
🆔 @IRANSOCIOLOGY
.
.
.
«من تصور می کنم، بهترین تعریفی که می توان از انسان کرد این است: انسان موجودی است که به همه چیز، عادت می کند.»

#داستایوفسکی | #دنیای_مردگان | #ادبیات

https://tttttt.me/joinchat/AAAAADusPvcSOZ6y-bfzjA
آدم از خود می‌پرسد که:
تو با این سال‌ها که گذشت چه کردی؟
بهترین سال‌های عمرت را کجا در خاک کردی؟
زندگی کردی یا نه؟
با خود می‌گویی نگاه کن، ببین این دنیا چه سرد می‌شود.

سال‌ها همچنان می‌گذرد و بعد از آن‌ها تنهایی غمبار است و عصای نااستوار پیری به دستت می‌دهد و بعد حسرت است و نومیدی.

دنيای رویاهای رنگین رنگ می‌بازد، رویاهایت مثل گل‌های پژمرده گردن خم می‌کنند و مثل برگ های زرد از درخت خزان زده می‌ریزند.
وای ناستنکا، #تنها ماندن سخت محزون خواهد بود، محزون است که حتی کاری نکرده باشی که افسوسش را بخوری،
هیچ، هیچ، هیچ،
زیرا آنچه بر باد رفته چیزی نبوده است.
هیچ، یک "هیچ" احمقانه و بی‌معنی،
همه خواب بوده است.


#شب_های_روشن
#داستایوفسکی
#ادبیات

🌐جامعه‌شناسی👇
https://tttttt.me/joinchat/AAAAADusPvd55HU6gKBynA
همه چیز را به خوبی
درک می کنم
و این بالاخره
مرا خواهد کشت...!

#داستایوفسکی

🌐جامعه‌شناسی👇
https://tttttt.me/joinchat/AAAAADusPvd55HU6gKBynA
افراد بشر بر طبق ناموس طبیعت اساساً برای رنج‌ دادن یکدیگر بدنیا آمده‌اند.

#داستایوفسکی

🌏جامعه‌شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
به آنچه قلبت می‌گوید اعتماد کن نه آنچه که از آسمان وعده می‌دهند. و اینجاست که تنها ایمان قلبی تو برایت باقی می‌ماند!

#داستایوفسکی
برادران کارامازوف
#نقل_قول


🌎جامعه‌شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
جامعه‌شناسی
Video
[ابتدا ویدئو را مشاهده کنید]

#مسعود_ریاحی : یک جای از رمان جنایت و مکافات #داستایوفسکی، راسکلنیکف دارد فکر می‌کند و راوی به درون ذهنش می‌رود که: «در کجا، کجا خوانده بودم که محکوم به مرگی یک ساعت پیش از مرگ، می‌گوید یا می‌اندیشد که اگر مجبور می‌شد در بلندی یا بر فراز صخره‌ای زندگی کند که آنقدر باریک باشد که فقط دو پایش به‌روی آن جا بگیرد و در اطرافش پرتگاه‌ها، اقیانوس و سیاهی ابدی، تنهایی ابدی و توفان ابدی باشد و به این وضع ناگزیر باشد در آن یک ذره فضا، تمام عمر، هزار سال، برای ابد بایستد؛ باز هم ترجیح می‌داد زنده بماند یا اینکه فورا بمیرد؟»
و اکنون اویی که پُتک می‌زند، نه در فضای استعاری ذهنِ راسکلنیکف، که بر فضای دیواری واقعی‌؛ کوچک‌تر و کمتر از اندازه‌های یک جفت پا ایستاده و پُتک هم می‌زند! بر همان فضای کوچک مابینِ تنهایی و توفان ابدی، پُتک می‌زند که بتواند بر روی همان فضا باقی بماند! آن پتک‌ها، در رد و تمّنای آن زنده‌مانی‌اند. آن زنده‌مانی محقری که راسکلنیکف به آن می‌اندیشید که ارزش زیستن دارد یا خیر، زیستنی‌است که این سوژه، برایش پتک می‌زند!
اگر کسی از آن آینده که نمی‌دانم چیست و کیست و کجاست، کسی یا چیزی بپرسد که: «هی، فلانی، از آن سال‌ها بگو، چطور سر کردی در آن مملکت؟ چگونه می‌گذشت آن پاییز و زمستان و بهار، آن تابستان»
برایش به زبان تمثیل، چیزی شبیه این ویدئو را خواهم گفت و شهادت خواهم داد که ما در آن سال‌ها و روزها، به حتی آنجایی که رویش ایستاده بودیم، پُتک می‌زدیم تا اولا زنده بمانیم و بعد آن ساختمان مخروبه را ویران کنیم، تا بعد شاید... شاید... شاید... روزی، چیزی بسازیم، یک خانه، یک زندگی که بیشتر از یک جفت پا، جا دارد که همانا هرآن‌چیز که سخت و استوار است، دود می‌شود و به هوا می‌رود. برای ساختن ابتدا باید پتک زد. و بعد خواهم گفت که به‌ قول والتر بنیامین: «میراث بر دوش ما سنگینی می‌کند، برای ساخت تاریخ، به‌نفع حذف‌شدگان و طردشدگان و ستم‌دیدگان، راهی جز زمین گذاشتن میراثِ در پيش‌روی خود نداریم»
و خواهم گفت، آهای آن‌که از آینده می‌آیی، کمی از رنج‌های ما هم بگو، از این #تنهایی و توفان ابدی، از این فضایی که روزی بیشتر از یک جفت‌پا برای‌مان، بیشتر جا نداشت. آهای آن‌که روزی خواهی آمد، به‌یاد آر. همین.

#یادآر

http://Telegram.me/masoudriyahii