📃نشانههایی از نفوذ اندیشه چپ به قانون اساسی
✍محسن جلالپور
🔹بحثهایی که درباره نفوذ اندیشه چپ به اصول اقتصادی قانون اساسی مطرح شده، دریچهای جدید برای بحث و گفتوگو پیرامون «ریشههای وضع موجود» گشوده است. به طور مشخص درباره دو اصل 43 و 44 قانون اساسی زیاد اظهار نظر میشود؛ عدهای معتقدند این دو اصل باعث شدهاند اقتصاد ایران دولتی و ناکارآمد شود اما عدهای هم اصولا قائل به سوسیالیستی بودن اصل 43 قانون اساسی نیستند و درباره اصل 44 هم معتقدند سیاستهایی که از سوی رهبری ابلاغ شد، درجه سوسیالیستی بودن این اصل را کاهش داد.
اصل 43 چه میگوید؟
🔹اصل 43 قانون اساسی، تامین نیازهای اساسی شامل مسکن، خوراک، پوشاک، بهداشت، درمان، آموزش و پرورش و امکانات لازم برای تشکیل خانواده برای همه را بر عهده دولت میگذارد.
🔹مشکل اصلی همینجاست که دولت وظیفه خود میداند کالاهایی را برای جامعه تأمین کند که در خیلی از کشورها، خود مردم برای خود تأمین میکنند. کالاهایی مثل خوراک و پوشاک و مسکن در زمره «کالاهای خصوصی» هستند و صحیح نیست که حکومتها وعده تأمین آن را بدهند چون هیچ حکومتی قادر به تأمین کالای خصوصی نیست. به واسطه همین اصل 43 است که دولتها حتی کالاهای خصوصی را «کالای عمومی» میپندارند و تأمین آن را وظیفه خود میدانند. اما کالای عمومی چیست و چرا مداخله دولت در عرضه کالای خصوصی زیانبار است؟ کالای عمومی کالایی است که همه از مصرف آن منتفع میشوند و نمیتوان مصرف آن را به افرادی خاص محدود کرد. مهمترین کالای عمومی، امنیت و حقوق مالکیت است اما میتوان از زیرساختها، آموزش و پرورش، بهداشت، هوای پاک، صلح، دیپلماسی، سیاستگذاری صحیح اقتصادی و... به عنوان مصادیق کالای عمومی یاد کرد که به نوعی دولت وظیفه تهیه آنها را بر عهده دارد.
🔹در مقابل، کالای خصوصی کالایی است که اگر به فردی تعلق گیرد دیگران از استفاده از آن محروم میشوند. مثلاً زیرساخت جاده و راه، کالای عمومی محسوب میشود و معمولاً عرضه آن بر عهده دولت است اما اتوبوس و خودرو کالای خصوصی است. بهداشت کالای عمومی است اما درمان کالای خصوصی است.
🔹با این مرزبندی ما دو نوع زندگی داریم. زندگی عمومی و زندگی خصوصی. در زندگی عمومی از کالاهای عمومی مثل چراغ راهنما، بهداشت عمومی، علائم راهنمایی و رانندگی، آسفالت خیابان، روشنایی معابر و... استفاده میکنیم تا کار کنیم و درآمدی به دست آوریم و به وسیله آن بتوانیم برای زندگی خصوصی خود کالای مورد نیاز را تهیه کنیم.
اما از آنجا که نهاد دولت در ایران مداخلهگر است، خود را متولی تهیه و توزیع همه نوع کالا میداند و بنابراین از مسوولیت تامین روشنایی شب و احداث دستشویی بینراهی تا تهیه و توزیع گوجه و خیار را بر عهده میگیرد. اما در هیچکدام توفیقی به دست نمیآورد. چون اصولاً تامین این همه کالا برای میلیونها آدم نه ممکن و نه عاقلانه است.
🔹در حال حاضر خیلی از کشورها برای ایجاد رفاه سراغ تامین کالای عمومی میروند، چراکه فراهم آوردن کالای خصوصی مثل غذا و پوشاک که آحاد جامعه از آن راضی باشند اصولاً کاری غیرممکن است اما دولت میتواند کاری کند که امنیت، آموزش، بهداشت، آب آشامیدنی و... برای همه فراهم باشد.
🔹اصولاً اقتصادی درست کار میکند که مناسباتش مبتنی بر بازار آزاد تنظیم شود و بخش خصوصی و کارآفرینان هم در آن انگیزه لازم برای تولید و عرضه کالای خصوصی را داشته باشند. اما در کشور ما هم دولت و هم نهادهای حاکمیتی بنگاهداری میکنند و در عین حال دولت به شدت در اقتصاد مداخله میکند و این نارساییها باعث میشود انگیزه فعالیت از بخش خصوصی گرفته شود.
اصل 44 قانون اساسی چه میگوید؟
🔹مطابق اصل 44 قانون اساسی، نظام اقتصادی کشور بر پایه سه بخش دولتی، تعاونی و خصوصی استوار است. این اصل همه بخشهای مهم، اساسی و زیربنایی اقتصاد کشور را در اختیار دولت قرار داده و نقش بخش خصوصی را تنها در تکمیل فعالیتهای اقتصادی دولتی و تعاونی تعریف کرده است. یعنی در قانون اساسی، شأن بخش خصوصی در حد پیمانکار و مقاطعه کار در نظر گرفته شده است.
🔹در اوایل دهه 1380 مجمع تشخیص مصلحت نظام تلاش کرد تعریفی جدید از اصل 44 ارائه کند که با موافقت رهبری مواجه شد و ایشان مصوبهای در همین زمینه ابلاغ کردند. هدف این بود که بخش خصوصی از زیر سایه دو بخش دیگر خارج شود اما متأسفانه دولتها ابلاغیه اصل 44 را منحرف کردند و خروجی ابلاغیه، قدرت گرفتن بخش جدیدی در اقتصاد ایران شد که به آن «شبه دولتی» و «خصولتی» میگویند.
🔹بنابراین خوب است تعارف را کنار بگذاریم و درباره بدیهیات بحث نکنیم؛ قانون اساسی ما تحت تأثیر اندیشه چپ قرار دارد و منویات این قانون اجازه نمیدهد بخش خصوصی موتور محرک توسعه کشور قرار گیرد.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
✍محسن جلالپور
🔹بحثهایی که درباره نفوذ اندیشه چپ به اصول اقتصادی قانون اساسی مطرح شده، دریچهای جدید برای بحث و گفتوگو پیرامون «ریشههای وضع موجود» گشوده است. به طور مشخص درباره دو اصل 43 و 44 قانون اساسی زیاد اظهار نظر میشود؛ عدهای معتقدند این دو اصل باعث شدهاند اقتصاد ایران دولتی و ناکارآمد شود اما عدهای هم اصولا قائل به سوسیالیستی بودن اصل 43 قانون اساسی نیستند و درباره اصل 44 هم معتقدند سیاستهایی که از سوی رهبری ابلاغ شد، درجه سوسیالیستی بودن این اصل را کاهش داد.
اصل 43 چه میگوید؟
🔹اصل 43 قانون اساسی، تامین نیازهای اساسی شامل مسکن، خوراک، پوشاک، بهداشت، درمان، آموزش و پرورش و امکانات لازم برای تشکیل خانواده برای همه را بر عهده دولت میگذارد.
🔹مشکل اصلی همینجاست که دولت وظیفه خود میداند کالاهایی را برای جامعه تأمین کند که در خیلی از کشورها، خود مردم برای خود تأمین میکنند. کالاهایی مثل خوراک و پوشاک و مسکن در زمره «کالاهای خصوصی» هستند و صحیح نیست که حکومتها وعده تأمین آن را بدهند چون هیچ حکومتی قادر به تأمین کالای خصوصی نیست. به واسطه همین اصل 43 است که دولتها حتی کالاهای خصوصی را «کالای عمومی» میپندارند و تأمین آن را وظیفه خود میدانند. اما کالای عمومی چیست و چرا مداخله دولت در عرضه کالای خصوصی زیانبار است؟ کالای عمومی کالایی است که همه از مصرف آن منتفع میشوند و نمیتوان مصرف آن را به افرادی خاص محدود کرد. مهمترین کالای عمومی، امنیت و حقوق مالکیت است اما میتوان از زیرساختها، آموزش و پرورش، بهداشت، هوای پاک، صلح، دیپلماسی، سیاستگذاری صحیح اقتصادی و... به عنوان مصادیق کالای عمومی یاد کرد که به نوعی دولت وظیفه تهیه آنها را بر عهده دارد.
🔹در مقابل، کالای خصوصی کالایی است که اگر به فردی تعلق گیرد دیگران از استفاده از آن محروم میشوند. مثلاً زیرساخت جاده و راه، کالای عمومی محسوب میشود و معمولاً عرضه آن بر عهده دولت است اما اتوبوس و خودرو کالای خصوصی است. بهداشت کالای عمومی است اما درمان کالای خصوصی است.
🔹با این مرزبندی ما دو نوع زندگی داریم. زندگی عمومی و زندگی خصوصی. در زندگی عمومی از کالاهای عمومی مثل چراغ راهنما، بهداشت عمومی، علائم راهنمایی و رانندگی، آسفالت خیابان، روشنایی معابر و... استفاده میکنیم تا کار کنیم و درآمدی به دست آوریم و به وسیله آن بتوانیم برای زندگی خصوصی خود کالای مورد نیاز را تهیه کنیم.
اما از آنجا که نهاد دولت در ایران مداخلهگر است، خود را متولی تهیه و توزیع همه نوع کالا میداند و بنابراین از مسوولیت تامین روشنایی شب و احداث دستشویی بینراهی تا تهیه و توزیع گوجه و خیار را بر عهده میگیرد. اما در هیچکدام توفیقی به دست نمیآورد. چون اصولاً تامین این همه کالا برای میلیونها آدم نه ممکن و نه عاقلانه است.
🔹در حال حاضر خیلی از کشورها برای ایجاد رفاه سراغ تامین کالای عمومی میروند، چراکه فراهم آوردن کالای خصوصی مثل غذا و پوشاک که آحاد جامعه از آن راضی باشند اصولاً کاری غیرممکن است اما دولت میتواند کاری کند که امنیت، آموزش، بهداشت، آب آشامیدنی و... برای همه فراهم باشد.
🔹اصولاً اقتصادی درست کار میکند که مناسباتش مبتنی بر بازار آزاد تنظیم شود و بخش خصوصی و کارآفرینان هم در آن انگیزه لازم برای تولید و عرضه کالای خصوصی را داشته باشند. اما در کشور ما هم دولت و هم نهادهای حاکمیتی بنگاهداری میکنند و در عین حال دولت به شدت در اقتصاد مداخله میکند و این نارساییها باعث میشود انگیزه فعالیت از بخش خصوصی گرفته شود.
اصل 44 قانون اساسی چه میگوید؟
🔹مطابق اصل 44 قانون اساسی، نظام اقتصادی کشور بر پایه سه بخش دولتی، تعاونی و خصوصی استوار است. این اصل همه بخشهای مهم، اساسی و زیربنایی اقتصاد کشور را در اختیار دولت قرار داده و نقش بخش خصوصی را تنها در تکمیل فعالیتهای اقتصادی دولتی و تعاونی تعریف کرده است. یعنی در قانون اساسی، شأن بخش خصوصی در حد پیمانکار و مقاطعه کار در نظر گرفته شده است.
🔹در اوایل دهه 1380 مجمع تشخیص مصلحت نظام تلاش کرد تعریفی جدید از اصل 44 ارائه کند که با موافقت رهبری مواجه شد و ایشان مصوبهای در همین زمینه ابلاغ کردند. هدف این بود که بخش خصوصی از زیر سایه دو بخش دیگر خارج شود اما متأسفانه دولتها ابلاغیه اصل 44 را منحرف کردند و خروجی ابلاغیه، قدرت گرفتن بخش جدیدی در اقتصاد ایران شد که به آن «شبه دولتی» و «خصولتی» میگویند.
🔹بنابراین خوب است تعارف را کنار بگذاریم و درباره بدیهیات بحث نکنیم؛ قانون اساسی ما تحت تأثیر اندیشه چپ قرار دارد و منویات این قانون اجازه نمیدهد بخش خصوصی موتور محرک توسعه کشور قرار گیرد.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
جدیدترین هشدار سازمان جهانی هواشناسی به کشورهای دنیا
🔻رکورد دمای زمین در پنج سال آینده میشکند
کره زمین در پنج سال آینده (2023-2027) رکورد دمایی بیسابقهای را تجربه خواهد کرد.
براساس جدیدترین گزارش «پیشبینی دههای» سازمان جهانی هواشناسی(WMO)، با احتمال 98 درصد یکی از پنج سال آینده گرمترین سال بعد از انقلاب صنعتی تاکنون خواهد بود و همچنین با احتمال 66 درصد دمای هوای کره زمین در یکی از پنج سال آینده بیشتر از 5/1 درجه گرمتر از دوره قبل از انقلاب صنعتی خواهد بود. این در حالیست که سازمان جهانی هواشناسی در پیشبینی سال گذشته خود احتمال عبور از آستانه 5/1 درجه را در پنج سال آینده کمتر از 44 درصد برآورد کرده بود. / شرق
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
🔻رکورد دمای زمین در پنج سال آینده میشکند
کره زمین در پنج سال آینده (2023-2027) رکورد دمایی بیسابقهای را تجربه خواهد کرد.
براساس جدیدترین گزارش «پیشبینی دههای» سازمان جهانی هواشناسی(WMO)، با احتمال 98 درصد یکی از پنج سال آینده گرمترین سال بعد از انقلاب صنعتی تاکنون خواهد بود و همچنین با احتمال 66 درصد دمای هوای کره زمین در یکی از پنج سال آینده بیشتر از 5/1 درجه گرمتر از دوره قبل از انقلاب صنعتی خواهد بود. این در حالیست که سازمان جهانی هواشناسی در پیشبینی سال گذشته خود احتمال عبور از آستانه 5/1 درجه را در پنج سال آینده کمتر از 44 درصد برآورد کرده بود. / شرق
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃آیا ایران وارد عصر کودنی شده است؟!
✍️ شهرام یزدانی
🔹اعلام میانگین ضریبهوشیِ۸۴ برای ایرانیها، سبب شگفتی بسیاری از نخبگان ایران شد. عدهای با انکار این آمار درصدد اعتراض برآمدند. با اینحال نویسنده، این موضوع را زیر عنوان نظریه «ترقیق هوشی» در سال ۱۳۷۹ در سازمان مدیریت پیشبینی کرده بود.
ضریبهوشی چیست؟
🔹ضریب هوشی، نسبتی استکه از تقسیم سن عقلی بر سن تقویمی ضرب در صد بهدست میآید. اگر سن عقلی با سن تقویمی یکسان باشد، ضریبهوشی برابر با صد میشود. اما در برخی مواقع در بعضی افراد سن عقلی بیشتر میشود که این فرد، هوشی بیش از دیگران دارد.
برای بدست آوردن سن عقلی راههای زیادی وجود دارد و معمولا کارشناسان از تستهای خاصی استفاده میکنند که جنبههای مختلفی مانند تشخیص الگوها، قدرت حافظه کوتاهمدت، استفاده فرد از واژهها، سرعت محاسبه فرد، درک روابط یا جبر، اطلاعات عمومی، محاسبات ریاضی، درک فضایی، منطق و املا را ارزیابی میکند.
🔹بدینترتیب دستیابی به میانگین ضریبهوشی بالاتر، یکی از ابزارها و بطور همزمان یکی از دستاوردهای مهم توسعه محسوب میشود.
ضریب هوشی ملل
🔹مطالعات فراوانی روی تفاوت میانگین ضریبهوشی ملتها در کشورهای گوناگون صورت گرفتهاست. میانگین ضریبهوشی آمریکاییها و انگلیسیها حدود ۱۰۰ است. این عدد برای شهروندان ژاپنی، چینی، کرهای، هنگ کنگی و تایوانی کمابیش ۱۰۵ و برای ترکیه، کشورهای خاورمیانه و جنوب آسیا بین ۷۸ تا ۹۰ و برای کشورهای آفریقاییِ پایینتر از صحرای آفریقا بین ۶۵ تا ۷۵ است.
🔹در این میان ایران با میانگین ضریبهوشیِ ۸۴، رتبه ۹۷ را بین ۱۸۵ کشور جهان داراست.
🔹اما هنگامی که با تفاوت میانگین ضریبهوشی میان دو کشور یا دو نژاد روبرو میشویم قایلشدن به تفاوت ژنتیک، به نوعی به معنای وجود نژادهای متفاوت است.
نقش محیط وتغذیه
🔹جدای از عوامل ژنتیک، عوامل محیطی گوناگونی روی ضریبهوشی ملتها تاثیر میگذارند: وضعیت تغذیهای بویژه در دوران کودکی، استرسها و تروماهای روانی، فقر عاطفی و ارتباطی وکمیت و کیفیت تحصیلات همگی بر ضریبهوشی تاثیر میگذارند.
تاثیر فرار مغزها
🔹مهاجرت نخبگانِ دارای ضریبهوشی بالا اثری مخرب بر توسعه ملل میگذارد. بدیهی است بار توسعه و پیشرفت جوامع بر دوش نخبگان و دانشمندان هر جامعه است. حال زمانیکه نخبگان یک جامعه آنرا ترک میکنند نهتنها خروج آنها مستقیماً جامعه را متاثر میکند بلکه در درازمدت ذخیره ژنتیکی کشور متبوعشان را نیز فقیرتر میکند و در نسلهای آتی، روند انتقال ضرایب بالای هوشی به «نسلهای آینده» با اختلال مواجه میشود.
مطالعه تطبیقی: اسکاتلند
🔹مهاجرت نخبگان در مورد کشور اسکاتلند طی بیش از نیم قرن بهدقت مطالعه شده است. از اوایل قرن بیستم، هر ساله تعداد زیادی از افراد تحصیلکردهی اسکاتلندی به انگلستان مهاجرت میکنند. درصد میانگین مهاجرت سالانه تحصیلکردگان دانشگاهی از اسکاتلند به انگلستان، ۱۷/۲% و میانگین ضریبهوشی این مهاجران ۱۰۸/۱ میباشد.
🔹این موضوع سبب شده تا میانگین ضریبهوشی اسکاتلندیها به طور میانگین در هر نسل یک امتیاز نسبت به نسل پیش کاهش یابد واسکاتلندیها در نیمههای سده بیستم، به کمهوشترین ملت اروپایی(با میانگین ضریبهوشی ۹۷) تبدیل شدند.
ایران
🔹بر اساس آمار صندوق بینالمللی پول، ایران با ضریب مهاجرت ۱۵درصد، رتبه نخست را در میان ۶۱ کشور توسعهنیافته و درحال توسعه دارا است و میتوان تخمین زد که در سهدهه اخیر، دستکم سه واحد از میانگین ضریبهوشی ایرانی ها تنها بهسبب مهاجرت کاهش یافتهاست.
جمعبندی
🔹مهاجرت نخبگان تنها سبب کاهش میانگین ضریبهوشی ملل نمیشود بلکه کشورهای مبداءِ مهاجرت را ازنوابغ تهی میسازد!
🔹با نگاهی به فهرست نوابغی چون: لئوناردو داوینچی(با ضریبهوشی ۲۲۰) گوته(۲۱۰)، پاسکال(۱۹۵) نیوتن(۱۹۰) لاپلاس(۱۹۰)، ولتر(۱۹۰)، دکارت(۱۸۵) گالیله(۱۸۵)، کانت(۱۷۵)، داروین(۱۶۵)، موزارت(۱۶۵) بیلگیتس(۱۶۹)، کوپرنیک(۱۶۰) و اینشتین(۱۶۰) به سادگی درمییابیم که توسعه دانش بشر در طول تاریخ، بیش از هرچیز مرهون تلاشهای افراد نابغه است.
نوابغ همان کسانی هستند که توان حل پیچیدهترین مشکلات یک جامعه را دارند و مسئولیت راهبری علمی و اجرایی کشورها را در وضعیتهای بحرانی برعهده دارند.
🔹تاثیر نوابغ بر روی توسعه جوامع بهحدی است که میتوان اصلِ «ملتی که نابغه ندارد، هیچچیز دیگر ندارد» را با عبارت معروفِ «ملتی که قهرمان ندارد، هیچچیز ندارد»، جایگزین کرد.
پ .ن : البته در عصر حاضر نوابغ نیز جز در بستر فراهم بودن شرایط در کشورشان امکان تاثیر گذاری برای ارتقای جامعه خویش را ندارند!
که یکی از دلایل مهاجرت نیز همین است!
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
✍️ شهرام یزدانی
🔹اعلام میانگین ضریبهوشیِ۸۴ برای ایرانیها، سبب شگفتی بسیاری از نخبگان ایران شد. عدهای با انکار این آمار درصدد اعتراض برآمدند. با اینحال نویسنده، این موضوع را زیر عنوان نظریه «ترقیق هوشی» در سال ۱۳۷۹ در سازمان مدیریت پیشبینی کرده بود.
ضریبهوشی چیست؟
🔹ضریب هوشی، نسبتی استکه از تقسیم سن عقلی بر سن تقویمی ضرب در صد بهدست میآید. اگر سن عقلی با سن تقویمی یکسان باشد، ضریبهوشی برابر با صد میشود. اما در برخی مواقع در بعضی افراد سن عقلی بیشتر میشود که این فرد، هوشی بیش از دیگران دارد.
برای بدست آوردن سن عقلی راههای زیادی وجود دارد و معمولا کارشناسان از تستهای خاصی استفاده میکنند که جنبههای مختلفی مانند تشخیص الگوها، قدرت حافظه کوتاهمدت، استفاده فرد از واژهها، سرعت محاسبه فرد، درک روابط یا جبر، اطلاعات عمومی، محاسبات ریاضی، درک فضایی، منطق و املا را ارزیابی میکند.
🔹بدینترتیب دستیابی به میانگین ضریبهوشی بالاتر، یکی از ابزارها و بطور همزمان یکی از دستاوردهای مهم توسعه محسوب میشود.
ضریب هوشی ملل
🔹مطالعات فراوانی روی تفاوت میانگین ضریبهوشی ملتها در کشورهای گوناگون صورت گرفتهاست. میانگین ضریبهوشی آمریکاییها و انگلیسیها حدود ۱۰۰ است. این عدد برای شهروندان ژاپنی، چینی، کرهای، هنگ کنگی و تایوانی کمابیش ۱۰۵ و برای ترکیه، کشورهای خاورمیانه و جنوب آسیا بین ۷۸ تا ۹۰ و برای کشورهای آفریقاییِ پایینتر از صحرای آفریقا بین ۶۵ تا ۷۵ است.
🔹در این میان ایران با میانگین ضریبهوشیِ ۸۴، رتبه ۹۷ را بین ۱۸۵ کشور جهان داراست.
🔹اما هنگامی که با تفاوت میانگین ضریبهوشی میان دو کشور یا دو نژاد روبرو میشویم قایلشدن به تفاوت ژنتیک، به نوعی به معنای وجود نژادهای متفاوت است.
نقش محیط وتغذیه
🔹جدای از عوامل ژنتیک، عوامل محیطی گوناگونی روی ضریبهوشی ملتها تاثیر میگذارند: وضعیت تغذیهای بویژه در دوران کودکی، استرسها و تروماهای روانی، فقر عاطفی و ارتباطی وکمیت و کیفیت تحصیلات همگی بر ضریبهوشی تاثیر میگذارند.
تاثیر فرار مغزها
🔹مهاجرت نخبگانِ دارای ضریبهوشی بالا اثری مخرب بر توسعه ملل میگذارد. بدیهی است بار توسعه و پیشرفت جوامع بر دوش نخبگان و دانشمندان هر جامعه است. حال زمانیکه نخبگان یک جامعه آنرا ترک میکنند نهتنها خروج آنها مستقیماً جامعه را متاثر میکند بلکه در درازمدت ذخیره ژنتیکی کشور متبوعشان را نیز فقیرتر میکند و در نسلهای آتی، روند انتقال ضرایب بالای هوشی به «نسلهای آینده» با اختلال مواجه میشود.
مطالعه تطبیقی: اسکاتلند
🔹مهاجرت نخبگان در مورد کشور اسکاتلند طی بیش از نیم قرن بهدقت مطالعه شده است. از اوایل قرن بیستم، هر ساله تعداد زیادی از افراد تحصیلکردهی اسکاتلندی به انگلستان مهاجرت میکنند. درصد میانگین مهاجرت سالانه تحصیلکردگان دانشگاهی از اسکاتلند به انگلستان، ۱۷/۲% و میانگین ضریبهوشی این مهاجران ۱۰۸/۱ میباشد.
🔹این موضوع سبب شده تا میانگین ضریبهوشی اسکاتلندیها به طور میانگین در هر نسل یک امتیاز نسبت به نسل پیش کاهش یابد واسکاتلندیها در نیمههای سده بیستم، به کمهوشترین ملت اروپایی(با میانگین ضریبهوشی ۹۷) تبدیل شدند.
ایران
🔹بر اساس آمار صندوق بینالمللی پول، ایران با ضریب مهاجرت ۱۵درصد، رتبه نخست را در میان ۶۱ کشور توسعهنیافته و درحال توسعه دارا است و میتوان تخمین زد که در سهدهه اخیر، دستکم سه واحد از میانگین ضریبهوشی ایرانی ها تنها بهسبب مهاجرت کاهش یافتهاست.
جمعبندی
🔹مهاجرت نخبگان تنها سبب کاهش میانگین ضریبهوشی ملل نمیشود بلکه کشورهای مبداءِ مهاجرت را ازنوابغ تهی میسازد!
🔹با نگاهی به فهرست نوابغی چون: لئوناردو داوینچی(با ضریبهوشی ۲۲۰) گوته(۲۱۰)، پاسکال(۱۹۵) نیوتن(۱۹۰) لاپلاس(۱۹۰)، ولتر(۱۹۰)، دکارت(۱۸۵) گالیله(۱۸۵)، کانت(۱۷۵)، داروین(۱۶۵)، موزارت(۱۶۵) بیلگیتس(۱۶۹)، کوپرنیک(۱۶۰) و اینشتین(۱۶۰) به سادگی درمییابیم که توسعه دانش بشر در طول تاریخ، بیش از هرچیز مرهون تلاشهای افراد نابغه است.
نوابغ همان کسانی هستند که توان حل پیچیدهترین مشکلات یک جامعه را دارند و مسئولیت راهبری علمی و اجرایی کشورها را در وضعیتهای بحرانی برعهده دارند.
🔹تاثیر نوابغ بر روی توسعه جوامع بهحدی است که میتوان اصلِ «ملتی که نابغه ندارد، هیچچیز دیگر ندارد» را با عبارت معروفِ «ملتی که قهرمان ندارد، هیچچیز ندارد»، جایگزین کرد.
پ .ن : البته در عصر حاضر نوابغ نیز جز در بستر فراهم بودن شرایط در کشورشان امکان تاثیر گذاری برای ارتقای جامعه خویش را ندارند!
که یکی از دلایل مهاجرت نیز همین است!
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
#تاریخ_مختصر_برابری
جدیدترین اثر #توماس_پیکتی (نویسنده کتاب سرمایه در قرن بیستم)
مترجم: آرش موسوی
انتشارات کتابستان برخط
چاپ اول 1402
290 صفحه
قیمت:210000 168,000 ت
این کتاب تاریخچهای تطبیقی از نابرابریهای طبقات اجتماعی در جوامع بشری یا بهتر است بگوییم، تاریخچهای از برابری ارائه میدهد، زیرا همانطورکه در ادامه خواهیم دید، در طول تاریخ، جنبشی دیرپا در سودای برابری بیشترِ اجتماعی، اقتصادی و سیاسی وجود داشته است.
البته که این تاریخ، مسالمتآمیز و تکخطی هم نیست. شورشها و انقلابها، منازعات اجتماعی و بحرانهای مختلفی که قرار است بررسی شوند نقش اساسی در تاریخِ برابری ایفا میکنند. همچنین، این تاریخ در مقاطع مختلف، مراحل متعددی از پسرفت و درونگرایی هویتطلبانه را از سر گذرانده است...
🔗 دانلود بخشی از کتاب + سفارش
#معرفی_کتاب #کتاب_خوب
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
جدیدترین اثر #توماس_پیکتی (نویسنده کتاب سرمایه در قرن بیستم)
مترجم: آرش موسوی
انتشارات کتابستان برخط
چاپ اول 1402
290 صفحه
قیمت:
این کتاب تاریخچهای تطبیقی از نابرابریهای طبقات اجتماعی در جوامع بشری یا بهتر است بگوییم، تاریخچهای از برابری ارائه میدهد، زیرا همانطورکه در ادامه خواهیم دید، در طول تاریخ، جنبشی دیرپا در سودای برابری بیشترِ اجتماعی، اقتصادی و سیاسی وجود داشته است.
البته که این تاریخ، مسالمتآمیز و تکخطی هم نیست. شورشها و انقلابها، منازعات اجتماعی و بحرانهای مختلفی که قرار است بررسی شوند نقش اساسی در تاریخِ برابری ایفا میکنند. همچنین، این تاریخ در مقاطع مختلف، مراحل متعددی از پسرفت و درونگرایی هویتطلبانه را از سر گذرانده است...
🔗 دانلود بخشی از کتاب + سفارش
#معرفی_کتاب #کتاب_خوب
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃 طالبان جنگ (بخش اول)
✍️ #محمدرضا_تهمک
بخش تندرو طالبان در پی جنگ است و بخش معتدلتر آن خواهان درگیری محدود و ایجاد تنش، به دلایل داخلی و خارجی، به بهانه حقآبه هیرمند [سوغات به جا مانده از انگلیس] یا غیره. اگر در این موضوع موفق شوند راه تصفیه نیروها و تثبیت قدرت این حکومت تازه تاسیس شده در نتیجه ی شورش/شبه-انقلاب در داخل و گرفتن تاییدها و کمکهای بین المللی برایشان هموارتر می شود. از میان همسایه هایشان بهترین کشور برای این هدف ایران است.
همچون دیگر حکومتهای انقلابی /شورشی، حکومت ایدئولوژیک طالبان نیز ابتدائا وعده های فراوانی داده بود و در عمل موفق به تحقق آنها نشده است. جمعیت حدودا ۱۸ میلیونی افغانستان در سال ۲۰۰۰ میلادی که طالبان قدرت را در دست داشت اکنون با رشدی تقریبا ۲۰ میلیونی تخمین زده میشود به ۳۸ میلیون نفر رسیده است. تامین زندگی چنین جمعیتی در زمانی که دیگر طالبان از حمایتهای مالی گسترده پیشین کشورهایی چون عربستان و امارات برخوردار نیست و تجارت مواد مخدر را نیز به امید به رسمیت شناخته شدن در عرصه بین الملل کاهش داده دشوار است. اینجا، برای بخش تندرو مذهبی طالبان، موفقیت در کشاندن ایران به جنگ به گونه ای که ایران آغازگر جنگ نیز شناخته شود، و سپس اتخاذ مواضع تند ملی گرایانه با چاشنی مذهب نعمتی است برای فرافکنی مشکلات کشور و حکومت ناتوانی که تازه در پی شورش/شبه-انقلاب قدرت گرفته و توان تامین اتباع و تحقق وعده هایش را ندارد. برای بخش میانه رو تر آنها نیز همین اندازه چالش کنونی با ایران برای آنها چنین کارکردهایی و آنچه در پی می آید را در مقیاسی محدودتر می تواند داشته باشد. همچنین، دشمن خارجی ای به نام ایران، تنها کشور اکثرا شیعه همسایه افغانستان، می تواند عامل مشغول کردن ذهن مردم و گسیل داشتن نیروهای مذهبی به جبهه در صورت جنگ و افزایش مشروعیت در میان جمعیت حدودا ۷۰ درصدی اهل تسنن افغانستان شود؛ در شرایطی که قدرت در قبضه قوم پشتون (افغانها) با جمعیتی شاید تا ۴۰ درصد است و ۳۰ درصد دیگر اهل سنّت تاجیک، ازبک، بلوچ، ترکمن، نورستانی و ... در آن نقش چندانی ندارند. ضمن اینکه چنین وضعیت جنگی و امنیتی ۳۰ درصد جمعیت شیعیان، عمدتا هزاره و همسو با ایران، را نیز منزوی تر خواهد کرد.
علاوه بر آن، از میان قوم افغان (پشتون) که دو تیره اصلی دُرّانی یا ابدالی و غلزایی یا غلجایی را در بر میگیرد بدنه اکثریتی نیروها و مقامات طالبان را همواره غلجایی ها که خشک مذهب هایی تندرو اند تشکیل داده اند. با این حال، پس از مرگ ملاعمر از تیره غلزایی، مقامات ارشد طالبان که دیگر از حمایتهای عربستان و امارات و پاکستان تحت فشار امریکا و ناتو مانند گذشته برخوردار نبودند، برای بقائشان ضرورت داشت برای رفتن به سمت کشورهای جایگزینی چون ایران، قطر و ... رهبری این گروه در دست افراد میانه رو تر قرار گیرد. همین بود که ملا اختر منصور از تیره درانی و معتدل تر نسبت به ملاعمر به رهبری طالبان برگزیده شد. بر همین منوال پس از کشته شدن ملا اختر در راه بازگشت از ایران توسط امریکا نیز ملا هبت الله آخوندزاده مجددا از تیره درانی ها که با انتخاب ملا اختر قدرت بیشتری یافته بودند به رهبری رسید. اما اکنون که دیگر طالبان قدرت را در دست گرفته اند و غلزایی ها نیازی به ادامه روال پیشین نمی بینند از این ناراضی اند که هسته مرکزی رهبری این گروه همچنان در دست ابدالی ها یا درانی ها مانده است، مانند ملا هبت الله رهبرشان، ملّا برادر رئیس الوزرا، ملا محمدحسن آخوند از نوادگان احمدشاه درانی رئیس شورای رهبری طالبان. این بخش معتدلتر از تنش حداقلی با ایران یا اخیرا پاکستان ناخرسند نیست. اما در این میان جنگ با ایران و حتی پاکستان برای تندروان غلجایی مطلوب است مانند ملا محمدیعقوب پسر ملاعمر وزیر دفاع و سکاندار نظامیان طالبان، سراج الدین حقانی وزیر کشور و کنترل کننده مرزها در کنار پسر ملاعمر، و ملا عبداللطیف منصور وزیر انرژی و آب. اکنون نیز مساله حقآبه هیرمند و تنش مرزی و نظامی مستقیما با نیروهای تحت امر همین ۳ نفر مرتبط است و گسترده تر شدن آن می تواند نعمتی برای تصفیه درون گروهی و بازپس گیری رهبری مرکزی توسط غلجایی ها باشد. هسته مرکزی و معتدلتر طالبان تلاش می کند مانع تنش گسترده و جنگ شود. همچنین، ملا هبت الله پس از ناکامی از به رسمیت شناخته شدن حکومتش در عرصه بین المللی تلاش کرده است با اتخاذ سیاستهای تندی چون اعلام آمادگی برای جهاد در آینده[ی نزدیک و نامعلوم!] و اِعمال شریعت سختگیرانه طالبانی مانند منع حضور اجتماعی و اشتغال و آموزش زنان، اجرای حدود اسلامی و ... تا حدودی بر مشروعیتش در میان نیروهای مذهبی افغانستان بیفزاید، اما این چیزی نیست که بخش تندرو طالبان بدان رضایت دهد.
ادامه در
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
✍️ #محمدرضا_تهمک
بخش تندرو طالبان در پی جنگ است و بخش معتدلتر آن خواهان درگیری محدود و ایجاد تنش، به دلایل داخلی و خارجی، به بهانه حقآبه هیرمند [سوغات به جا مانده از انگلیس] یا غیره. اگر در این موضوع موفق شوند راه تصفیه نیروها و تثبیت قدرت این حکومت تازه تاسیس شده در نتیجه ی شورش/شبه-انقلاب در داخل و گرفتن تاییدها و کمکهای بین المللی برایشان هموارتر می شود. از میان همسایه هایشان بهترین کشور برای این هدف ایران است.
همچون دیگر حکومتهای انقلابی /شورشی، حکومت ایدئولوژیک طالبان نیز ابتدائا وعده های فراوانی داده بود و در عمل موفق به تحقق آنها نشده است. جمعیت حدودا ۱۸ میلیونی افغانستان در سال ۲۰۰۰ میلادی که طالبان قدرت را در دست داشت اکنون با رشدی تقریبا ۲۰ میلیونی تخمین زده میشود به ۳۸ میلیون نفر رسیده است. تامین زندگی چنین جمعیتی در زمانی که دیگر طالبان از حمایتهای مالی گسترده پیشین کشورهایی چون عربستان و امارات برخوردار نیست و تجارت مواد مخدر را نیز به امید به رسمیت شناخته شدن در عرصه بین الملل کاهش داده دشوار است. اینجا، برای بخش تندرو مذهبی طالبان، موفقیت در کشاندن ایران به جنگ به گونه ای که ایران آغازگر جنگ نیز شناخته شود، و سپس اتخاذ مواضع تند ملی گرایانه با چاشنی مذهب نعمتی است برای فرافکنی مشکلات کشور و حکومت ناتوانی که تازه در پی شورش/شبه-انقلاب قدرت گرفته و توان تامین اتباع و تحقق وعده هایش را ندارد. برای بخش میانه رو تر آنها نیز همین اندازه چالش کنونی با ایران برای آنها چنین کارکردهایی و آنچه در پی می آید را در مقیاسی محدودتر می تواند داشته باشد. همچنین، دشمن خارجی ای به نام ایران، تنها کشور اکثرا شیعه همسایه افغانستان، می تواند عامل مشغول کردن ذهن مردم و گسیل داشتن نیروهای مذهبی به جبهه در صورت جنگ و افزایش مشروعیت در میان جمعیت حدودا ۷۰ درصدی اهل تسنن افغانستان شود؛ در شرایطی که قدرت در قبضه قوم پشتون (افغانها) با جمعیتی شاید تا ۴۰ درصد است و ۳۰ درصد دیگر اهل سنّت تاجیک، ازبک، بلوچ، ترکمن، نورستانی و ... در آن نقش چندانی ندارند. ضمن اینکه چنین وضعیت جنگی و امنیتی ۳۰ درصد جمعیت شیعیان، عمدتا هزاره و همسو با ایران، را نیز منزوی تر خواهد کرد.
علاوه بر آن، از میان قوم افغان (پشتون) که دو تیره اصلی دُرّانی یا ابدالی و غلزایی یا غلجایی را در بر میگیرد بدنه اکثریتی نیروها و مقامات طالبان را همواره غلجایی ها که خشک مذهب هایی تندرو اند تشکیل داده اند. با این حال، پس از مرگ ملاعمر از تیره غلزایی، مقامات ارشد طالبان که دیگر از حمایتهای عربستان و امارات و پاکستان تحت فشار امریکا و ناتو مانند گذشته برخوردار نبودند، برای بقائشان ضرورت داشت برای رفتن به سمت کشورهای جایگزینی چون ایران، قطر و ... رهبری این گروه در دست افراد میانه رو تر قرار گیرد. همین بود که ملا اختر منصور از تیره درانی و معتدل تر نسبت به ملاعمر به رهبری طالبان برگزیده شد. بر همین منوال پس از کشته شدن ملا اختر در راه بازگشت از ایران توسط امریکا نیز ملا هبت الله آخوندزاده مجددا از تیره درانی ها که با انتخاب ملا اختر قدرت بیشتری یافته بودند به رهبری رسید. اما اکنون که دیگر طالبان قدرت را در دست گرفته اند و غلزایی ها نیازی به ادامه روال پیشین نمی بینند از این ناراضی اند که هسته مرکزی رهبری این گروه همچنان در دست ابدالی ها یا درانی ها مانده است، مانند ملا هبت الله رهبرشان، ملّا برادر رئیس الوزرا، ملا محمدحسن آخوند از نوادگان احمدشاه درانی رئیس شورای رهبری طالبان. این بخش معتدلتر از تنش حداقلی با ایران یا اخیرا پاکستان ناخرسند نیست. اما در این میان جنگ با ایران و حتی پاکستان برای تندروان غلجایی مطلوب است مانند ملا محمدیعقوب پسر ملاعمر وزیر دفاع و سکاندار نظامیان طالبان، سراج الدین حقانی وزیر کشور و کنترل کننده مرزها در کنار پسر ملاعمر، و ملا عبداللطیف منصور وزیر انرژی و آب. اکنون نیز مساله حقآبه هیرمند و تنش مرزی و نظامی مستقیما با نیروهای تحت امر همین ۳ نفر مرتبط است و گسترده تر شدن آن می تواند نعمتی برای تصفیه درون گروهی و بازپس گیری رهبری مرکزی توسط غلجایی ها باشد. هسته مرکزی و معتدلتر طالبان تلاش می کند مانع تنش گسترده و جنگ شود. همچنین، ملا هبت الله پس از ناکامی از به رسمیت شناخته شدن حکومتش در عرصه بین المللی تلاش کرده است با اتخاذ سیاستهای تندی چون اعلام آمادگی برای جهاد در آینده[ی نزدیک و نامعلوم!] و اِعمال شریعت سختگیرانه طالبانی مانند منع حضور اجتماعی و اشتغال و آموزش زنان، اجرای حدود اسلامی و ... تا حدودی بر مشروعیتش در میان نیروهای مذهبی افغانستان بیفزاید، اما این چیزی نیست که بخش تندرو طالبان بدان رضایت دهد.
ادامه در
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃 طالبان جنگ (بخش دوم - ادامه از)
✍️ #محمدرضا_تهمک
مزید بر علل یادشده، برخی عوامل خارج از افغانستان نیز عوامل فوق را تشدید و طالبان تندرو را به طمع انداخته است. در ایران مسائل عدیده و درهم تنیده اقتصادی، زیست-محیطی، تحریمها و ... بویژه اعتراضات گسترده نیمه دوم سال ۱۴۰۱ چالش نارضایتی مردمی را افزایش داده، حاکمیت ایران را از درون و برون ضربه پذیر کرده است. همچنین، اتهام به ایران برای مشارکت در جنگ اوکراین، احتمالا ناتو و متحدانش که تاکنون به گفته استولتنبرگ دبیرکل ناتو معادل ۱۵۰ میلیارد یورو به اوکراین کمک کرده اند، را سوق می دهد که از ایجاد تنش برای ایران و رساندن کمک به رقیبش دریغ نکنند. سخنان تنش آفرین بربوک وزیرخارجه آلمان در مورد مرزهای ایران و عراق و یون سوک-یول رئیس جمهور نزدیک به امریکای کره جنوبی در امارات عربی علیه ایران از این منطق دور نیست.
علاوه بر آن، فراموش نکنیم که امریکا همچنان با تداوم کمک ماهانه ۱۶۰ میلیون دلاری! به افغانستان تحت عنوان بشردوستانه نفوذش در این کشور تحت فرمان طالبان را تاحدی نگه داشته است. مثلا توانسته است نیروهای تندروتر طالبان و نیز داعش را در ماههای اخیر در مرز افغانستان با ایران مستقر کند تا در موقع مناسب از آنها بهره گیرد. اخیرا نیز تهدید کرده است که ممکن است این شریان حیاتی مالی را قطع کند. این موضوع از این جهت که امریکا در دوره بایدن سیاست کنترل از راه دور را در پیش گرفته مهم است، از سوی ایران هوشیاری می طلبد. امریکا و ناتو ۸۶ میلیارد دلار تسلیحات مدرن را بیهوده برای طالبان به جا نگذاشته اند. چه مداخله گرانه و نیتمند و چه کارکردی و جهت دهنده تلاش خواهند کرد طالبانی متشرع با غلبه نگرش حقانی وار مسلح به تجهیزات مدرن شکل گیرد، افغانستان سیاهچاله امنیتی منطقه و تهدیدی بالقوه در دسترس باشد. آنها که قبلا با اعزام حتی برژنسکی و تاچر به اردوگاههای پشتون ها در پاکستان و تشکیل گروههای مجاهدین افغان علیه شوروی چنین بهره هایی برده اند، در صورت لزوم از آن بعنوان اهرم فشار و کنترل بر ایران، پاکستان، حیات خلوت روسیه در آسیای مرکزی، چین و حتی عربستان، هند و ... استفاده می کنند.
با همه اینها روی دیگر سکه این بازی دولت ایران است. ایران این "جنبش اصیل منطقه" و دشمنِ دشمنش را در همسایگی خود به دولتی نیمه دموکراتیک که بخاطر آن امریکا (دشمنش) در افغانستان حضور داشته باشد ترجیح داده و برایش هزینه کرده است. حتی حکومت ایران خواسته است با در پیش گرفتن صبر تاکتیکی و آگاهی از دسته بندی های قدرت در میان طالبان و تلاش برای تقویت بخش نسبتا متمایلتر طالبان به ایران، با کارت طالبان بازی کند. از نفوذ نسبی اش بر آنها و امکان کنترل آنها در صورت پیدایش ضرورت استفاده کند. مثلا در صورت دست اندازی طالبان به آسیای مرکزی یا چین از آن به عنوان عاملی برای امتیاز گرفتن از این کشورها استفاده کند. همچنین، مثلا با پذیرش گسترده نزدیک به ۵ میلیون مهاجر از افغانستانی که شدت مشکلات اقتصادی و معیشتی از مهمترین علل نارضایتی از طالبان است از خبر یا واقعه احتمالی اخراج ناگهانی میلیونها افغانستانی و بازگزداندن دسته جمعی آنها به عنوان اهرمی برای فشار بر حکومت طالبان در موقع لزوم استفاده کند. هرچند بعید است این موضوع اولویت و نگرانی طالبان باشد، چونکه اکثر مهاجرین افغانستانی در ایران در واقع از دست طالبان فرار کرده اند. نیز، ایران می تواند از امکان تجهیز گروههای مقاومت ملی و جمعیت نسبتا گسترده شیعیان و ناراضیان اهل سنت در درون افغانستان بهره گیرد. به هر روی، این مختصر، شرحی موجز از باروتهایی است که دولت ایران در جمع کردنشان در اطراف خود نقش داشته است، گام برداشتن در این زمین مین گذاری شده هشیاری می طلبد. باید دید حکومت ایران که مقاماتش خود هنوز جنگ با عراق که به تصفیه نیروهای رقیبشان کمک کرد و سبب تثبیت قدرتشان شد را موهبت الهی می دادند و چنین تجربه ای دارند، در این بندبازی ای که در باندبازیهای طالبان پیش می برند تا چه اندازه ظرافت بازی قدرت را درک کرده و موفق عمل خواهند کرد.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
✍️ #محمدرضا_تهمک
مزید بر علل یادشده، برخی عوامل خارج از افغانستان نیز عوامل فوق را تشدید و طالبان تندرو را به طمع انداخته است. در ایران مسائل عدیده و درهم تنیده اقتصادی، زیست-محیطی، تحریمها و ... بویژه اعتراضات گسترده نیمه دوم سال ۱۴۰۱ چالش نارضایتی مردمی را افزایش داده، حاکمیت ایران را از درون و برون ضربه پذیر کرده است. همچنین، اتهام به ایران برای مشارکت در جنگ اوکراین، احتمالا ناتو و متحدانش که تاکنون به گفته استولتنبرگ دبیرکل ناتو معادل ۱۵۰ میلیارد یورو به اوکراین کمک کرده اند، را سوق می دهد که از ایجاد تنش برای ایران و رساندن کمک به رقیبش دریغ نکنند. سخنان تنش آفرین بربوک وزیرخارجه آلمان در مورد مرزهای ایران و عراق و یون سوک-یول رئیس جمهور نزدیک به امریکای کره جنوبی در امارات عربی علیه ایران از این منطق دور نیست.
علاوه بر آن، فراموش نکنیم که امریکا همچنان با تداوم کمک ماهانه ۱۶۰ میلیون دلاری! به افغانستان تحت عنوان بشردوستانه نفوذش در این کشور تحت فرمان طالبان را تاحدی نگه داشته است. مثلا توانسته است نیروهای تندروتر طالبان و نیز داعش را در ماههای اخیر در مرز افغانستان با ایران مستقر کند تا در موقع مناسب از آنها بهره گیرد. اخیرا نیز تهدید کرده است که ممکن است این شریان حیاتی مالی را قطع کند. این موضوع از این جهت که امریکا در دوره بایدن سیاست کنترل از راه دور را در پیش گرفته مهم است، از سوی ایران هوشیاری می طلبد. امریکا و ناتو ۸۶ میلیارد دلار تسلیحات مدرن را بیهوده برای طالبان به جا نگذاشته اند. چه مداخله گرانه و نیتمند و چه کارکردی و جهت دهنده تلاش خواهند کرد طالبانی متشرع با غلبه نگرش حقانی وار مسلح به تجهیزات مدرن شکل گیرد، افغانستان سیاهچاله امنیتی منطقه و تهدیدی بالقوه در دسترس باشد. آنها که قبلا با اعزام حتی برژنسکی و تاچر به اردوگاههای پشتون ها در پاکستان و تشکیل گروههای مجاهدین افغان علیه شوروی چنین بهره هایی برده اند، در صورت لزوم از آن بعنوان اهرم فشار و کنترل بر ایران، پاکستان، حیات خلوت روسیه در آسیای مرکزی، چین و حتی عربستان، هند و ... استفاده می کنند.
با همه اینها روی دیگر سکه این بازی دولت ایران است. ایران این "جنبش اصیل منطقه" و دشمنِ دشمنش را در همسایگی خود به دولتی نیمه دموکراتیک که بخاطر آن امریکا (دشمنش) در افغانستان حضور داشته باشد ترجیح داده و برایش هزینه کرده است. حتی حکومت ایران خواسته است با در پیش گرفتن صبر تاکتیکی و آگاهی از دسته بندی های قدرت در میان طالبان و تلاش برای تقویت بخش نسبتا متمایلتر طالبان به ایران، با کارت طالبان بازی کند. از نفوذ نسبی اش بر آنها و امکان کنترل آنها در صورت پیدایش ضرورت استفاده کند. مثلا در صورت دست اندازی طالبان به آسیای مرکزی یا چین از آن به عنوان عاملی برای امتیاز گرفتن از این کشورها استفاده کند. همچنین، مثلا با پذیرش گسترده نزدیک به ۵ میلیون مهاجر از افغانستانی که شدت مشکلات اقتصادی و معیشتی از مهمترین علل نارضایتی از طالبان است از خبر یا واقعه احتمالی اخراج ناگهانی میلیونها افغانستانی و بازگزداندن دسته جمعی آنها به عنوان اهرمی برای فشار بر حکومت طالبان در موقع لزوم استفاده کند. هرچند بعید است این موضوع اولویت و نگرانی طالبان باشد، چونکه اکثر مهاجرین افغانستانی در ایران در واقع از دست طالبان فرار کرده اند. نیز، ایران می تواند از امکان تجهیز گروههای مقاومت ملی و جمعیت نسبتا گسترده شیعیان و ناراضیان اهل سنت در درون افغانستان بهره گیرد. به هر روی، این مختصر، شرحی موجز از باروتهایی است که دولت ایران در جمع کردنشان در اطراف خود نقش داشته است، گام برداشتن در این زمین مین گذاری شده هشیاری می طلبد. باید دید حکومت ایران که مقاماتش خود هنوز جنگ با عراق که به تصفیه نیروهای رقیبشان کمک کرد و سبب تثبیت قدرتشان شد را موهبت الهی می دادند و چنین تجربه ای دارند، در این بندبازی ای که در باندبازیهای طالبان پیش می برند تا چه اندازه ظرافت بازی قدرت را درک کرده و موفق عمل خواهند کرد.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
نام باقر پرهام برایم با یکی از مهمترین آثاری که ترجمه کرده است گره خورده: «مراحل سیر اندیشه در جامعهشناسی» اثر ریمون آرون. مترجم برخی از آثار دورکیم، هگل، مارکس و بسیاری دیگر در حوزههای فلسفه و علوماجتماعی، از آن دست مترجمین معتبری که نسلشان رو به انقراض میرود... مهمتر از همه پرهام از اعضای مؤسس کانون نویسندگان ایران در اردیبهشت ۱۳۴۷ و از اعضای پیشین هیئت دبیرانِ کانون نویسندگان ایران بود. فعالیتهای فرهنگی توأم با دغدغههای سیاسی-اجتماعی- علمی، همانچیزی که گفتمان حاکم از آن میهراسد و سالهاست که تیشه به ریشهاش میزند.
باقر پرهام به روایت خودش در مصاحبه با مجموعهی تاریخ شفاهی بنیاد مطالعات ایران، در خانوادهای فقیر در رودبار به دنیا آمد. او تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در رودبار و رشت گذراند و برای تحصیل در رشتهی فلسفه در دانشسرای عالی به تهران آمد. پرهام بعدتر در اوایل دههی ۵۰ شمسی در بخش شهری مؤسسۀ مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران بهعنوان معاون کار میکرد.
آثار بسیاری را از فیلسوفان و جامعهشناسان کلاسیک ترجمه کرده است. برای دانشآموختگان علوماجتماعی -خاصه رشتهی جامعهشناسی- نامی آشنا خواهد ماند و بهرغم خصومت گفتمانهای استبدادی با علوماجتماعی، همچنان نسلها «دربارهی تقسیم کار اجتماعی» امیل دورکیم و دیگر آثار این فقید فرهیخته را میخوانند. او از معدود شخصیتهایی بود که چندین نسل از استادان کنونی تا دانشجویان جوان مدیون کوششهای او در معرفی آثار اندیشمندان کلاسیکاند. آنچه باید از این نسل و از امثال پرهامها آموخت صراحت، دقت و انگیزههای اصیل برای دانستن است. آنچه این روزها شاید کمتر یافت شود... نامش جاوید
✍️ #محمدـمختارپور
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
باقر پرهام به روایت خودش در مصاحبه با مجموعهی تاریخ شفاهی بنیاد مطالعات ایران، در خانوادهای فقیر در رودبار به دنیا آمد. او تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در رودبار و رشت گذراند و برای تحصیل در رشتهی فلسفه در دانشسرای عالی به تهران آمد. پرهام بعدتر در اوایل دههی ۵۰ شمسی در بخش شهری مؤسسۀ مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران بهعنوان معاون کار میکرد.
آثار بسیاری را از فیلسوفان و جامعهشناسان کلاسیک ترجمه کرده است. برای دانشآموختگان علوماجتماعی -خاصه رشتهی جامعهشناسی- نامی آشنا خواهد ماند و بهرغم خصومت گفتمانهای استبدادی با علوماجتماعی، همچنان نسلها «دربارهی تقسیم کار اجتماعی» امیل دورکیم و دیگر آثار این فقید فرهیخته را میخوانند. او از معدود شخصیتهایی بود که چندین نسل از استادان کنونی تا دانشجویان جوان مدیون کوششهای او در معرفی آثار اندیشمندان کلاسیکاند. آنچه باید از این نسل و از امثال پرهامها آموخت صراحت، دقت و انگیزههای اصیل برای دانستن است. آنچه این روزها شاید کمتر یافت شود... نامش جاوید
✍️ #محمدـمختارپور
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
می توان گفت مسئلۀ اقتدار مانند مسئلۀ مالیات است. هر فردی موافق است که از بخشی از دارایی خود را برای تامین هزینه عمومی بگذرد،زیرا می داند هدف این کار تضمین بهره مندی های آرامِ او از باقی ماندۀ دارایی اش است، اما چنانچه دولت از هر کس کل دارایی اش را بطلبد ضمانت پیشنهادی اش از این رو پندارگونه می شود که چنین ضمانتی دیگر کاربردی نخواهد داشت.
به همین سان هر فردی موافق است تا بخشی از آزادی خود بگذرد تا بقیۀ آن را تضمین شده ببیند.اما اگر قدرت به همۀ آزادی ها چنگ انداخت چنین گذشتی بی معناست.
📚شور آزادی، بنژامن کنستان
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
به همین سان هر فردی موافق است تا بخشی از آزادی خود بگذرد تا بقیۀ آن را تضمین شده ببیند.اما اگر قدرت به همۀ آزادی ها چنگ انداخت چنین گذشتی بی معناست.
📚شور آزادی، بنژامن کنستان
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃 دادگاهها را علنی برگزار کنید
✍️ شهریار خسروی
در میان شعارهای سیاسی ایران رایج است که «زندانیان سیاسی را آزاد کنید» یا «فلانی را اعدام نکنید». این شعارها همه ناظر به «نتیجه»ی دادگاهها هستند. با این حال مطالبهی «برگزاری علنی دادگاهها» از لحاظ راهبردی صحیحتر است. در واقع این شعار ناظر به «شیوه»ی دادرسی است.
درست است که برخی احکام (مثل اعدام) اعتراض فوری به نتیجهی دادگاه را ناگزیر میکند، اما در اغلب موارد اعتراض به شیوهی محاکمات و درخواست علنی شدن محکمه مطالبهای صحیحتر از اعتراض به نتیجهی دادگاهها است. بهعلاوه، تجربه نشان میدهد که اغلب برگزاری علنی دادگاهها اساسا از چنان احکامی جلوگیری میکند.
دادگاه «هویدا» (نخستوزیر مشهور حکومت پهلوی) مثال خوبی است: چون دادگاه علنی بود، احتمال صدور حکم اعدام کاهش پیدا کرده بود. برای همین هم بود که وقتی دادگاه برای دقایقی تنفس اعلام کرد، مدافعان اعدام به ضرب گلوله او را کشتند و بعدا تلاش کردند که بساط محاکمات علنی را کلا جمع کنند؛ و کردند.
در ایران امروز، در نسبت با قانون دو نوع مشکل داریم: ۱. «محتوای قوانین» نادرست هستند. ۲. قوانین موجود اجرا نمیشوند؛ یعنی «حاکمیت قانون» وجود ندارد.
مشکل اول قانون را به «قانون بد» تبدیل میکند. اما دومی قانون را کلا بلاموضوع میکند. «حاکمیت قانون بد» بهتر از «عدم حاکمیت قانون» است. اولی نشانهی استبدادهای مدرن است، دومی مبنای خودکامگیهای باستانی است: حاکم هر کار دلش خواست میکند.
البته بیتردید بسیاری از قوانین موجود باید هرچه سریعتر عوض شوند اما از نظر سیاسی گام اصلی تضمین حاکمیت قانون است. یک راه برای تضمین حاکمیت قانون علنی کردن محاکم است. در دادگاههای علنی حاکم مجبور است حداقل به قوانین خودش پایبند باشد، و اگر این اتفاق بیفتد از «خودکامگی» و عصر «پیش از قانون» به دورانی جدید عبور میکنیم.
یکی از مدعیات حکومت ایران آن است که به خاطر تسلط رسانهای غرب، جمهوری اسلامی مظلوم واقع شده است؛ ادعا آن است که رسانههای مخالف حکومت مرتب شایعه درست میکنند و ناجوانمردانه اخبار جعلی را ضد آنها پخش میکنند. حکومت میگوید رسانههای غربی و نهادهای حقوق بشر از اشرار و تروریستها حمایت میکنند و احکام دادگاههای منصفانهی حکومت را با مقاصد سیاسی محکوم میکنند.
فرض کنیم این ادعا در مواردی هم درست بوده باشد؛ مقصر کیست؟ روشن است که برگزاری دادگاهها در اتاقهای کوچک دربسته و دور از دید عموم چنان مردم را به دستگاه قضایی بدبین میکند که مشتری جنس آن رسانهها میشوند. در واقع، این خود حکومت است که «تقاضا» برای چنان اخباری را ایجاد کرده است؛ رسانهها با «عرضه»ی این اخبار تنها به این نیاز پاسخ میدهند.
پس اگر حکومت ناراحت است که دربارهی دادگاههایش دروغ میگویند راهحلش آن است که دادگاهها را علنی کند. پس چرا زیر بار این راهحل ساده نمیرود؟ چون این راهحل برای ساختار فعلی هزینه دارد: در صورت علنی شدن دادگاه ها خودش هم باید دروغ گفتن را متوقف کند.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
✍️ شهریار خسروی
در میان شعارهای سیاسی ایران رایج است که «زندانیان سیاسی را آزاد کنید» یا «فلانی را اعدام نکنید». این شعارها همه ناظر به «نتیجه»ی دادگاهها هستند. با این حال مطالبهی «برگزاری علنی دادگاهها» از لحاظ راهبردی صحیحتر است. در واقع این شعار ناظر به «شیوه»ی دادرسی است.
درست است که برخی احکام (مثل اعدام) اعتراض فوری به نتیجهی دادگاه را ناگزیر میکند، اما در اغلب موارد اعتراض به شیوهی محاکمات و درخواست علنی شدن محکمه مطالبهای صحیحتر از اعتراض به نتیجهی دادگاهها است. بهعلاوه، تجربه نشان میدهد که اغلب برگزاری علنی دادگاهها اساسا از چنان احکامی جلوگیری میکند.
دادگاه «هویدا» (نخستوزیر مشهور حکومت پهلوی) مثال خوبی است: چون دادگاه علنی بود، احتمال صدور حکم اعدام کاهش پیدا کرده بود. برای همین هم بود که وقتی دادگاه برای دقایقی تنفس اعلام کرد، مدافعان اعدام به ضرب گلوله او را کشتند و بعدا تلاش کردند که بساط محاکمات علنی را کلا جمع کنند؛ و کردند.
در ایران امروز، در نسبت با قانون دو نوع مشکل داریم: ۱. «محتوای قوانین» نادرست هستند. ۲. قوانین موجود اجرا نمیشوند؛ یعنی «حاکمیت قانون» وجود ندارد.
مشکل اول قانون را به «قانون بد» تبدیل میکند. اما دومی قانون را کلا بلاموضوع میکند. «حاکمیت قانون بد» بهتر از «عدم حاکمیت قانون» است. اولی نشانهی استبدادهای مدرن است، دومی مبنای خودکامگیهای باستانی است: حاکم هر کار دلش خواست میکند.
البته بیتردید بسیاری از قوانین موجود باید هرچه سریعتر عوض شوند اما از نظر سیاسی گام اصلی تضمین حاکمیت قانون است. یک راه برای تضمین حاکمیت قانون علنی کردن محاکم است. در دادگاههای علنی حاکم مجبور است حداقل به قوانین خودش پایبند باشد، و اگر این اتفاق بیفتد از «خودکامگی» و عصر «پیش از قانون» به دورانی جدید عبور میکنیم.
یکی از مدعیات حکومت ایران آن است که به خاطر تسلط رسانهای غرب، جمهوری اسلامی مظلوم واقع شده است؛ ادعا آن است که رسانههای مخالف حکومت مرتب شایعه درست میکنند و ناجوانمردانه اخبار جعلی را ضد آنها پخش میکنند. حکومت میگوید رسانههای غربی و نهادهای حقوق بشر از اشرار و تروریستها حمایت میکنند و احکام دادگاههای منصفانهی حکومت را با مقاصد سیاسی محکوم میکنند.
فرض کنیم این ادعا در مواردی هم درست بوده باشد؛ مقصر کیست؟ روشن است که برگزاری دادگاهها در اتاقهای کوچک دربسته و دور از دید عموم چنان مردم را به دستگاه قضایی بدبین میکند که مشتری جنس آن رسانهها میشوند. در واقع، این خود حکومت است که «تقاضا» برای چنان اخباری را ایجاد کرده است؛ رسانهها با «عرضه»ی این اخبار تنها به این نیاز پاسخ میدهند.
پس اگر حکومت ناراحت است که دربارهی دادگاههایش دروغ میگویند راهحلش آن است که دادگاهها را علنی کند. پس چرا زیر بار این راهحل ساده نمیرود؟ چون این راهحل برای ساختار فعلی هزینه دارد: در صورت علنی شدن دادگاه ها خودش هم باید دروغ گفتن را متوقف کند.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃 برای مبارزه با دولت، آلترناتیوی برای آن بسازید
✍🏻 رایان مکمکن
لیبرالیسم -ایدئولوژیای که امروزه «لیبرالیسم کلاسیک» یا «لیبرتاریانیسم» نامیده میشود- در درازای تاریخ خود از این تصوّر، که اساساً در برابر چیزها قرار دارد، رنج برده است. این کاملاً اشتباه نیست. بهلحاظ تاریخی، لیبرالیسم بهعنوان یک ایدئولوژی قابل شناخت و منسجم در تقابل با مرکانتیلیسم و مطلقگرایی در سراسر اروپای غربی رشد پیدا کرد. با گذشت زمان، این مخالفت به سوسیالیسم، حمایتگرایی، امپریالیسم، جنگ تهاجمی، و بردهداری نیز گسترش یافت. در این راستا، لیبرالها سدهها با طیف وسیعی از شرارتهای اخلاقی و اقتصادی که فقر، بیعدالتی و بدبختی را گسترش میدهند، مبارزه کردهاند.
با اینحال، «ضد» بودن (در تقابل بودن) هرگز به خودی خود کافی نبوده است و لیبرالها هرگز به این امر راضی نبودهاند. البته لیبرالیسم مدّتهاست که با ارزشهای بهاصطلاح «بورژوایی»، مالکیّت خصوصی، خودگردانی محلّی، و -علیرغم ادّعاهایی که در دشمنی با آن میشود- با نهادهای مذهبی ارتباط تنگاتنگی داشته است. ولی امروز، این نهادها، که مدّتهاست زیربنای لیبرالیسم و جامعهی آزاد را تشکیل دادهاند، در وضعیّت انحطاط روزافزون قرار دارند. اینها نهادهایی هستند که جامعه و زندگی مدنی را بدون کنترل دولت ممکن ساختهاند.
افول این نهادها تصادفی نبود. قدرت دولت مدرن نتیجهی جنگهای درازمدّت دولت علیه کلیساهای مستقل، علیه پیوندهای خانوادگی، و علیه خودگردانی محلّی است. دولت هرگز رقبای خود را تاب نیاورده است، بنابراین هر سازمانی که برای بهدستآوردن «قلب و ذهن» مردم رقابت میکند باید تضعیف شود.
بنابراین، درمییابیم که چالشی که پیش رو داریم چیزی فراتر از مخالفت با دولت است. درعوض، ایجاد، تقویّت و پایداری نهادهایی، که میتوانند جایگزینهایی برای دولت در زمینهی سازماندهی و حمایت از جامعهی انسانی ارائه دهند، ضروری است. بدون این نهادها، کار لیبرالیسم بسیار دشوارتر یا حتّی غیرممکن است...
🖇 متن کامل: برای مبارزه با دولت، آلترناتیوی برای آن بسازید
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
✍🏻 رایان مکمکن
لیبرالیسم -ایدئولوژیای که امروزه «لیبرالیسم کلاسیک» یا «لیبرتاریانیسم» نامیده میشود- در درازای تاریخ خود از این تصوّر، که اساساً در برابر چیزها قرار دارد، رنج برده است. این کاملاً اشتباه نیست. بهلحاظ تاریخی، لیبرالیسم بهعنوان یک ایدئولوژی قابل شناخت و منسجم در تقابل با مرکانتیلیسم و مطلقگرایی در سراسر اروپای غربی رشد پیدا کرد. با گذشت زمان، این مخالفت به سوسیالیسم، حمایتگرایی، امپریالیسم، جنگ تهاجمی، و بردهداری نیز گسترش یافت. در این راستا، لیبرالها سدهها با طیف وسیعی از شرارتهای اخلاقی و اقتصادی که فقر، بیعدالتی و بدبختی را گسترش میدهند، مبارزه کردهاند.
با اینحال، «ضد» بودن (در تقابل بودن) هرگز به خودی خود کافی نبوده است و لیبرالها هرگز به این امر راضی نبودهاند. البته لیبرالیسم مدّتهاست که با ارزشهای بهاصطلاح «بورژوایی»، مالکیّت خصوصی، خودگردانی محلّی، و -علیرغم ادّعاهایی که در دشمنی با آن میشود- با نهادهای مذهبی ارتباط تنگاتنگی داشته است. ولی امروز، این نهادها، که مدّتهاست زیربنای لیبرالیسم و جامعهی آزاد را تشکیل دادهاند، در وضعیّت انحطاط روزافزون قرار دارند. اینها نهادهایی هستند که جامعه و زندگی مدنی را بدون کنترل دولت ممکن ساختهاند.
افول این نهادها تصادفی نبود. قدرت دولت مدرن نتیجهی جنگهای درازمدّت دولت علیه کلیساهای مستقل، علیه پیوندهای خانوادگی، و علیه خودگردانی محلّی است. دولت هرگز رقبای خود را تاب نیاورده است، بنابراین هر سازمانی که برای بهدستآوردن «قلب و ذهن» مردم رقابت میکند باید تضعیف شود.
بنابراین، درمییابیم که چالشی که پیش رو داریم چیزی فراتر از مخالفت با دولت است. درعوض، ایجاد، تقویّت و پایداری نهادهایی، که میتوانند جایگزینهایی برای دولت در زمینهی سازماندهی و حمایت از جامعهی انسانی ارائه دهند، ضروری است. بدون این نهادها، کار لیبرالیسم بسیار دشوارتر یا حتّی غیرممکن است...
🖇 متن کامل: برای مبارزه با دولت، آلترناتیوی برای آن بسازید
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
Telegraph
برای مبارزه با دولت، آلترناتیوی برای آن بسازید
برای مبارزه با دولت، آلترناتیوی برای آن بسازید | رایان مکمکن لیبرالیسم -ایدئولوژیای که امروزه «لیبرالیسم کلاسیک» یا «لیبرتاریانیسم» نامیده میشود- در درازای تاریخ خود از این تصوّر، که اساساً در برابر چیزها قرار دارد، رنج برده است. این کاملاً اشتباه نیست.…
📃اعلام فهرست کشورهایی که بیشترین عمل جراحی پلاستیک را دارند/ ایران در عمل جراحی بینی، رتبه اول را دارد
🔹بر اساس گزارش انجمن بینالمللی جراحی زیبایی پلاستیک که مربوط به سال ۲۰۲۱ است و تازه منتشر شده، جراحیهای زیبایی ۱۹.۳ درصد افزایش داشته است. بنابه گفته این محققان، از چهار سال قبل تا سال ۲۰۲۱، جراحیهای زیبایی حداقل ۳۳درصد افزایش نشان داده بود.
🔹در آن سال آمریکا رتبه اول جراحیهای زیبایی پلاستیک را در اختیار داشت و بزریل در رتبه دوم بود. رتبه سوم مربوط به کشوری آسیایی، یعنی چین بود و بعد از آن ژاپن و کره جنوبی، جایگاههای ۴ و ۵ را به خود اختصاص داده بودند.
🔹ایران در عمل جراحی بینی، رتبه اول را داشت ولی در بررسی مجموعه جراحیهای زیبایی، در حال حاضر، ایران رتبه بیستم را دارد./ خبرآنلاین
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
🔹بر اساس گزارش انجمن بینالمللی جراحی زیبایی پلاستیک که مربوط به سال ۲۰۲۱ است و تازه منتشر شده، جراحیهای زیبایی ۱۹.۳ درصد افزایش داشته است. بنابه گفته این محققان، از چهار سال قبل تا سال ۲۰۲۱، جراحیهای زیبایی حداقل ۳۳درصد افزایش نشان داده بود.
🔹در آن سال آمریکا رتبه اول جراحیهای زیبایی پلاستیک را در اختیار داشت و بزریل در رتبه دوم بود. رتبه سوم مربوط به کشوری آسیایی، یعنی چین بود و بعد از آن ژاپن و کره جنوبی، جایگاههای ۴ و ۵ را به خود اختصاص داده بودند.
🔹ایران در عمل جراحی بینی، رتبه اول را داشت ولی در بررسی مجموعه جراحیهای زیبایی، در حال حاضر، ایران رتبه بیستم را دارد./ خبرآنلاین
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📊 کدام کشورها اقتصاد آزادتری دارند؟
🔹بر اساس آمار سایت Heritage، کشور سنگاپور آزادترین اقتصاد دنیا را دارد و پس از آن کشورهایی مانند سوئیس، ایرلند و تایوان بیشترین آزادی اقتصادی را دارند. سرکوبشدهترین اقتصاد نیز مربوط به کشور کره شمالی است. از میان ۱۷۶ کشور مورد بررسی در این آمار، ایران با شاخص آزادی اقتصادی ۲۵، در رتبه ۱۶۹ قرار دارد.
🔹مطالعات نشان داده است که کشورهایی که از نظر اقتصادی آزادتر هستند، نرخ سرمایهگذاری بیشتر، رشد اقتصادی سریعتر و درآمد سرانه بالاتری نیز خواهند داشت. /تجارت نیوز
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
🔹بر اساس آمار سایت Heritage، کشور سنگاپور آزادترین اقتصاد دنیا را دارد و پس از آن کشورهایی مانند سوئیس، ایرلند و تایوان بیشترین آزادی اقتصادی را دارند. سرکوبشدهترین اقتصاد نیز مربوط به کشور کره شمالی است. از میان ۱۷۶ کشور مورد بررسی در این آمار، ایران با شاخص آزادی اقتصادی ۲۵، در رتبه ۱۶۹ قرار دارد.
🔹مطالعات نشان داده است که کشورهایی که از نظر اقتصادی آزادتر هستند، نرخ سرمایهگذاری بیشتر، رشد اقتصادی سریعتر و درآمد سرانه بالاتری نیز خواهند داشت. /تجارت نیوز
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
روایت مهدی پیراسته از اشتباه مخالفان مصدق و نقش احتمالی او در جلوگیری از دیکتاتوری شاه
من حالا گاهی فکر میکنم که شاید اگر ما به جای مخالفت با دکتر مصدق دور او را گرفته بودیم و نمیگذاشتیم که او یکپارچه در اختیار اطرافیانش قرار بگیرد، اطرافیانی که اصلاً صلاحیت نداشتند، شاید ما میتوانستیم برای مملکت مفیدتر واقع بشویم تا مخالفت با دکتر مصدق و برای خودمان هم بهتر بود.
برای اینکه بعد از ۲۸ مرداد آنقدر دولتها بد بازی کردند که دکتر مصدق که در موقع ۲۸ مرداد و جبههاش را از دست داده بود، دومرتبه وجهه پیدا کرد. اگر دولتهای بعد از ۲۸ مرداد درست عمل کرده بودند و فساد و کثافتکاری و بیاعتنایی به افکار عمومی پیش نیامده بود، شاید دکتر مصدق این وضع [و محبوبیت] را که بعد در افکار مردم و جوانها پیدا کرد، نداشت.
من فکر میکنم حالا که پشیمانم گاهی، فکر میکنم که شاید اگر ما به جای مخالفت با دکتر مصدق دورش را گرفته بودیم، مصدقالسلطنه برای من قطعی قطعی است که آدم وطنپرستی بود. اما برای من باز هم قطعی است که خودش را هم بیشتر از وطن دوست داشت. اسمش را دوست داشت، وجههاش را دوست داشت. یک مرد وطنپرست نباید که فکر بکند که اگر اینکار را بکنم عوام چه میگویند.
مثل [محمدعلی] فروغی بدبخت که آن همه سنگ خورد، اگر آلمانها فتح کرده بودند حتماً فروغی را بهعنوان یک خائن محاکمهاش میکردند، تصادفاً. اما او میدانست و این فداکاری را کرد. یا پتن در فرانسه این فداکاری را کرد. یا قوامالسلطنه در قضیه نفت [شمال و آذربایجان] آن فداکاری را کرد.
دکتر مصدق تنها عیبی که داشت به نظر من این بود که خیلی به وجههاش اهمیت میداد. به شما گفتم که با دکتر متین دفتری که داماد دکتر مصدق بود، شوهر خانم منصوره متین دفتری بود، و این دختر هم خیلی مورد علاقه دکتر مصدق بود، بنابراین دکتر متین دفتری خیلی نزدیکش بود، و به من گفت که، «احمد مصدق،» خصوصی به من گفت، احمد مصدق یعنی پسر دکتر مصدق به متین دفتری گفته بود، یعنی به شوهر خواهرش، که اگر پاپا بداند که سر من، یعنی سر پسرش را میبرند زیر پاهایش میگذارد یک وجب میرود بالا مردم بیشتر برایش دست میزنند، این اینکار را میکند.»
این تنها نقطه ضعفی بود که دکتر مصدق داشت. و حال اینکه مرد وطنپرست باید اولاً واقعبین باشد، بهعلاوه اگر گاهی لازم باشد فحش حتی ترور حتی غارت و همهچیز را به خودش بخرد برای وطنش کار بکند. اگر ما رفته بودیم دور دکتر مصدق شاید اینقدر تحت نفوذ اینهایی که نگذاشتند مسئله نفت حل بشود قرار نمیگرفت.
اگر مسئله نفت در زمان دکتر مصدق حل شده بود ۲۸ مرداد به وجود نمیآمد. اگر ۲۸ مرداد به وجود نمیآمد روش دیکتاتوری [شاه] که بعداً دیدیم منجر به چه شد در ایران به وجود نمیآمد و دکتر مصدق یک لنگری میماند. یک کسی بود برای ترمز، اما متأسفانه ما اینکار را نکردیم. حالا من بعضی وقتها فکر میکنم که کاش ما اینکار را کرده بودیم که رفته بودیم دور دکتر مصدق و میدان نمیدادیم به اینهایی که دکتر مصدق را احاطه کرده بودند که هرکدامشان معلوم نبود که عامل چه سیاست خارجی هستند و چه کار میکنند. همین اینها باعث شدند که نگذاشتند دکتر مصدق نفت را حل بکند و مصدق را میترساندند از اینکه مردم ممکن است از شما برگردند.
مصاحبه مهدی پیراسته (۱۲۹۸ - ؟) با پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد، نوار سوم
تاریخ مصاحبه: خرداد ۱۳۶۴
مصاحبه کننده: ضیاء صدقی
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
من حالا گاهی فکر میکنم که شاید اگر ما به جای مخالفت با دکتر مصدق دور او را گرفته بودیم و نمیگذاشتیم که او یکپارچه در اختیار اطرافیانش قرار بگیرد، اطرافیانی که اصلاً صلاحیت نداشتند، شاید ما میتوانستیم برای مملکت مفیدتر واقع بشویم تا مخالفت با دکتر مصدق و برای خودمان هم بهتر بود.
برای اینکه بعد از ۲۸ مرداد آنقدر دولتها بد بازی کردند که دکتر مصدق که در موقع ۲۸ مرداد و جبههاش را از دست داده بود، دومرتبه وجهه پیدا کرد. اگر دولتهای بعد از ۲۸ مرداد درست عمل کرده بودند و فساد و کثافتکاری و بیاعتنایی به افکار عمومی پیش نیامده بود، شاید دکتر مصدق این وضع [و محبوبیت] را که بعد در افکار مردم و جوانها پیدا کرد، نداشت.
من فکر میکنم حالا که پشیمانم گاهی، فکر میکنم که شاید اگر ما به جای مخالفت با دکتر مصدق دورش را گرفته بودیم، مصدقالسلطنه برای من قطعی قطعی است که آدم وطنپرستی بود. اما برای من باز هم قطعی است که خودش را هم بیشتر از وطن دوست داشت. اسمش را دوست داشت، وجههاش را دوست داشت. یک مرد وطنپرست نباید که فکر بکند که اگر اینکار را بکنم عوام چه میگویند.
مثل [محمدعلی] فروغی بدبخت که آن همه سنگ خورد، اگر آلمانها فتح کرده بودند حتماً فروغی را بهعنوان یک خائن محاکمهاش میکردند، تصادفاً. اما او میدانست و این فداکاری را کرد. یا پتن در فرانسه این فداکاری را کرد. یا قوامالسلطنه در قضیه نفت [شمال و آذربایجان] آن فداکاری را کرد.
دکتر مصدق تنها عیبی که داشت به نظر من این بود که خیلی به وجههاش اهمیت میداد. به شما گفتم که با دکتر متین دفتری که داماد دکتر مصدق بود، شوهر خانم منصوره متین دفتری بود، و این دختر هم خیلی مورد علاقه دکتر مصدق بود، بنابراین دکتر متین دفتری خیلی نزدیکش بود، و به من گفت که، «احمد مصدق،» خصوصی به من گفت، احمد مصدق یعنی پسر دکتر مصدق به متین دفتری گفته بود، یعنی به شوهر خواهرش، که اگر پاپا بداند که سر من، یعنی سر پسرش را میبرند زیر پاهایش میگذارد یک وجب میرود بالا مردم بیشتر برایش دست میزنند، این اینکار را میکند.»
این تنها نقطه ضعفی بود که دکتر مصدق داشت. و حال اینکه مرد وطنپرست باید اولاً واقعبین باشد، بهعلاوه اگر گاهی لازم باشد فحش حتی ترور حتی غارت و همهچیز را به خودش بخرد برای وطنش کار بکند. اگر ما رفته بودیم دور دکتر مصدق شاید اینقدر تحت نفوذ اینهایی که نگذاشتند مسئله نفت حل بشود قرار نمیگرفت.
اگر مسئله نفت در زمان دکتر مصدق حل شده بود ۲۸ مرداد به وجود نمیآمد. اگر ۲۸ مرداد به وجود نمیآمد روش دیکتاتوری [شاه] که بعداً دیدیم منجر به چه شد در ایران به وجود نمیآمد و دکتر مصدق یک لنگری میماند. یک کسی بود برای ترمز، اما متأسفانه ما اینکار را نکردیم. حالا من بعضی وقتها فکر میکنم که کاش ما اینکار را کرده بودیم که رفته بودیم دور دکتر مصدق و میدان نمیدادیم به اینهایی که دکتر مصدق را احاطه کرده بودند که هرکدامشان معلوم نبود که عامل چه سیاست خارجی هستند و چه کار میکنند. همین اینها باعث شدند که نگذاشتند دکتر مصدق نفت را حل بکند و مصدق را میترساندند از اینکه مردم ممکن است از شما برگردند.
مصاحبه مهدی پیراسته (۱۲۹۸ - ؟) با پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد، نوار سوم
تاریخ مصاحبه: خرداد ۱۳۶۴
مصاحبه کننده: ضیاء صدقی
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
Forwarded from اتچ بات
"من خداوند قادر متعال را گواه میگیرم و به کلامالله مجید و به آنچه نزد خدا محترم است قسم یاد میکنم که تمام همّ خود را صرف حفظ استقلال ایران نموده، حدود مملکت و حقوق ملت را محفوظ و محروس بدارم. قانون اساسی و مشروطیت ایران را نگهبان بوده و بر طبق مقررات آن قانون سلطنت نمایم... و در تمام اعمال و افعال خود خداوند عزّ شأنه را حاضر و ناظر دانسته منظوری جز سعادت و عظمت دولت و ملت ایران نداشته باشم..."
اینها جملات آغازین سوگند سلطنتی پادشاه جدید ایران بودند که میبایست مطابق با قانون مشروطه، در آغاز سلطنت به زبان میآورد. مثلا احمدشاهِ قاجار پس از رسیدن به سن قانونی، در مقابل نمایندگان مجلس شورای ملی سوگند خورد و اتفاقا نقل شده که از شدت احساس سنگینیِ مسئولیت، دانههای عرق بر پیشانی همایونی نمایان شده بود. فقط معلوم نیست در تختگاه حکمرانی ایران چه طلسمی نهفته که از انسان موجودی درّندهخو و بیشَرف میسازد؛ در همین موردِ احمدشاه، میرزا خلیل خان ثقفی (اعلمالدوله) طبیب دربار سلطنتی در خاطرات پراکنده خود تحت عنوان «مقالات گوناگون» نقل کرده که چگونه پادشاه در میانهی قحطی ایران در جنگ جهانی اول و فوج فوج جان دادن ایرانیان از گرسنگی، گندم و جو در انبارهایش احتکار کرده بود و نخستوزیر وقتِ کشور مستوفیالممالک، مستاصل از همهجا، مجبور بود با شخص پادشاه بر سرِ قیمت مایحتاج مردم ایران چانه بزند. آخر سر هم نخستوزیر یکی از خوشنامان جامعهی زرتشتی، ارباب کیخسرو شاهرخ را مامور مذاکره با شاه کرد. البته که شاهِ دندانگِرد به کمتر از بالاترین قیمت محتکران وقت راضی نشد و شاهرخ ناچار شد موجودی انبار سلطنتی را همانطور که دلخواه احمدشاه بود، بخرد و پول آن را تا قِران آخر بپردازد.
البته تمام اخلاف احمدشاه هم در فقدان شرف و انسانیت دست کمی از او نداشته و همگی بهنوعی در ساختن و پرداختن دوزخ امروز نقش داشتهاند.
درست همانطور که دانته در کمدی الهی گفته، "در آنجا هرکس نزدیکترین کسانِ خویش را میدَرد و این آغازِ دوزخ است".
✍️ #ساسان_گلیجانی
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
اینها جملات آغازین سوگند سلطنتی پادشاه جدید ایران بودند که میبایست مطابق با قانون مشروطه، در آغاز سلطنت به زبان میآورد. مثلا احمدشاهِ قاجار پس از رسیدن به سن قانونی، در مقابل نمایندگان مجلس شورای ملی سوگند خورد و اتفاقا نقل شده که از شدت احساس سنگینیِ مسئولیت، دانههای عرق بر پیشانی همایونی نمایان شده بود. فقط معلوم نیست در تختگاه حکمرانی ایران چه طلسمی نهفته که از انسان موجودی درّندهخو و بیشَرف میسازد؛ در همین موردِ احمدشاه، میرزا خلیل خان ثقفی (اعلمالدوله) طبیب دربار سلطنتی در خاطرات پراکنده خود تحت عنوان «مقالات گوناگون» نقل کرده که چگونه پادشاه در میانهی قحطی ایران در جنگ جهانی اول و فوج فوج جان دادن ایرانیان از گرسنگی، گندم و جو در انبارهایش احتکار کرده بود و نخستوزیر وقتِ کشور مستوفیالممالک، مستاصل از همهجا، مجبور بود با شخص پادشاه بر سرِ قیمت مایحتاج مردم ایران چانه بزند. آخر سر هم نخستوزیر یکی از خوشنامان جامعهی زرتشتی، ارباب کیخسرو شاهرخ را مامور مذاکره با شاه کرد. البته که شاهِ دندانگِرد به کمتر از بالاترین قیمت محتکران وقت راضی نشد و شاهرخ ناچار شد موجودی انبار سلطنتی را همانطور که دلخواه احمدشاه بود، بخرد و پول آن را تا قِران آخر بپردازد.
البته تمام اخلاف احمدشاه هم در فقدان شرف و انسانیت دست کمی از او نداشته و همگی بهنوعی در ساختن و پرداختن دوزخ امروز نقش داشتهاند.
درست همانطور که دانته در کمدی الهی گفته، "در آنجا هرکس نزدیکترین کسانِ خویش را میدَرد و این آغازِ دوزخ است".
✍️ #ساسان_گلیجانی
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📖مسأله بازار آزاد که در متن فقط در بحث از بازار کار به آن اشاره شده بسیار حائز اهمیت است. اگر آنچه را در متن گفته ایم تعمیم دهیم بوضوح در می یابیم که تصور بازار آزاد تصوری باطل نماست.
اگر دولت دخالت نکند، سازمان های نیمه سیاسی - مانند انحصارات و تراست ها و اتحادیه ها و دیگران - ممکن است مداخله کنند و آزادی بازار را به افسانه مبدل سازند از سوی دیگر توجه به این نکته نیز در درجه اول اهمیت است که بدون بازار آزاد و بدون مراقبت دقیق از چنین بازار، نظام اقتصادی بناچار از خدمت به تنها هدفی که عقلا باید داشته باشد ـ یعنی برآوردن تقاضای مصرف کنندگان - باز خواهد ماند.
👥اگر مصرف کننده نتواند انتخاب کند و مجبور شود هر آنچه را تولید کننده عرضه می کند بردارد و اگر تولید کننده - اعم از خصوصی و دولتی و اداره فروش ـ به جای مصرف کننده ارباب بازار شود ناگزیر وضعی پیش می آید که در آن به عوض اینکه تولید کننده در خدمت مصرف کننده برای برآوردن نیازها و خواستهای او باشد، مصرف کننده مآلاً به منبع پول و زباله جمع کن تولید کننده مبدل می گردد.
پیداست که در اینجا با یکی از مسائل مهم مهندسی اجتماعی مواجهیم به این معنا که بازار باید تحت نظارت باشد اما به نحوی که نظارت موجب سلب آزادی انتخاب از مصرف کننده نشود و لزوم رقابت در میان تولید کنندگان را برای جلب عنایت مصرف کننده از میان نبرد. هر گونه « برنامه ریزی» اقتصادی که به این معنا از برنامه ریختن برای آزادی اقتصادی عاجز بماند به طور خطرناکی به استبداد توتالیتر نزديك خواهد شد.
📗 جامعه باز و دشمنان آن
یاداشت های فصل ۲۰-کارل پوپر
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
اگر دولت دخالت نکند، سازمان های نیمه سیاسی - مانند انحصارات و تراست ها و اتحادیه ها و دیگران - ممکن است مداخله کنند و آزادی بازار را به افسانه مبدل سازند از سوی دیگر توجه به این نکته نیز در درجه اول اهمیت است که بدون بازار آزاد و بدون مراقبت دقیق از چنین بازار، نظام اقتصادی بناچار از خدمت به تنها هدفی که عقلا باید داشته باشد ـ یعنی برآوردن تقاضای مصرف کنندگان - باز خواهد ماند.
👥اگر مصرف کننده نتواند انتخاب کند و مجبور شود هر آنچه را تولید کننده عرضه می کند بردارد و اگر تولید کننده - اعم از خصوصی و دولتی و اداره فروش ـ به جای مصرف کننده ارباب بازار شود ناگزیر وضعی پیش می آید که در آن به عوض اینکه تولید کننده در خدمت مصرف کننده برای برآوردن نیازها و خواستهای او باشد، مصرف کننده مآلاً به منبع پول و زباله جمع کن تولید کننده مبدل می گردد.
پیداست که در اینجا با یکی از مسائل مهم مهندسی اجتماعی مواجهیم به این معنا که بازار باید تحت نظارت باشد اما به نحوی که نظارت موجب سلب آزادی انتخاب از مصرف کننده نشود و لزوم رقابت در میان تولید کنندگان را برای جلب عنایت مصرف کننده از میان نبرد. هر گونه « برنامه ریزی» اقتصادی که به این معنا از برنامه ریختن برای آزادی اقتصادی عاجز بماند به طور خطرناکی به استبداد توتالیتر نزديك خواهد شد.
📗 جامعه باز و دشمنان آن
یاداشت های فصل ۲۰-کارل پوپر
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📊افزایش قیمت دلار ۲۳ ماه پس از انتخاب روسای جمهور
🔹رئیسی رکورد افزایش قیمت دلار را شکسته است. در شرایطی قیمت دلار در نزدیک به دو سال پس از انتخاب رئیسی ۲.۲۵ برابر شده که در دور ریاست جمهوری قبل، قیمت دلار ۵۳۰ درصد بالا رفته است.
🔹با این که مقرر بود با حذف ارز ترجیحی قیمت ارز کاهش پیدا کند، در اردیبهشت ماه ۱۴۰۲ نسبت به اردیبهشت ۱۴۰۱، قیمت دلار نزدیک به دو برابر شده است.
🔹افزایش قیمت دلار یعنی تداوم و تشدید فلاکت و مصیبت مردم، یعنی افزایش قیمت همه چیز از آب معدنی و پوشک بچه گرفته تا غذا، دارو و اجاره خانه.
قیمت دستوری غیرواقعی دلار مبنای قیمت همه چیز حتی کالاها و خدمات دولتی قرار گرفته است.
🔹دولت و مجلس هیچ عزم و اراده و برنامه ای برای اصلاح وضعیت اقتصاد و بهبود معیشت مردم در دست ندارند و سیاست افزایش قیمتها را پیش می برند. برای رئیسی رای و رضایت مردم اهمیتی ندارد./ احسان سلطانی
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
🔹رئیسی رکورد افزایش قیمت دلار را شکسته است. در شرایطی قیمت دلار در نزدیک به دو سال پس از انتخاب رئیسی ۲.۲۵ برابر شده که در دور ریاست جمهوری قبل، قیمت دلار ۵۳۰ درصد بالا رفته است.
🔹با این که مقرر بود با حذف ارز ترجیحی قیمت ارز کاهش پیدا کند، در اردیبهشت ماه ۱۴۰۲ نسبت به اردیبهشت ۱۴۰۱، قیمت دلار نزدیک به دو برابر شده است.
🔹افزایش قیمت دلار یعنی تداوم و تشدید فلاکت و مصیبت مردم، یعنی افزایش قیمت همه چیز از آب معدنی و پوشک بچه گرفته تا غذا، دارو و اجاره خانه.
قیمت دستوری غیرواقعی دلار مبنای قیمت همه چیز حتی کالاها و خدمات دولتی قرار گرفته است.
🔹دولت و مجلس هیچ عزم و اراده و برنامه ای برای اصلاح وضعیت اقتصاد و بهبود معیشت مردم در دست ندارند و سیاست افزایش قیمتها را پیش می برند. برای رئیسی رای و رضایت مردم اهمیتی ندارد./ احسان سلطانی
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃دشمنان آزادی
✍️ #موسی_غنی_نژاد
دشمنان آزادی بر دوگونهاند: خودکامگان و فرومایگان. خودکامگان با آزادی دیگران دشمنی می ورزند و مایل اند اراده مختار خود را بر همگان تحمیل کنند. خودکامه خود را برتر از همه می داند، از اینرو آزادی را صرفا برای خود می خواهد و با هرگونه حاکمیت قانون مخالفت می کند چون قانون محدود کننده قدرت نا محدود است. می توان گفت بدترین دشمن آزادی بیشترین تمنای اراده آزاد را برای خود دارد، تمنایی که تحقق آن عملا به بردگی دیگران می انجامد.
گونه دوم دشمنان آزادی سُفله ها یا فرومایگان هستند. بی مایگان، ترسوها و تنبل ها از آزادی بیزارند زیرا در وضعیت آزادی که قانون حکم می راند و قواعد همه شمول بر کردارها و اراده های انسان ها حاکم است، زندگی اجتماعی عرصه رقابت ها و پیکارهای بی پایان با نتایج نامعلوم است. وضعیت مورد پسند بی مایگانِ زبون، وضعیت انحصاری است که در آن دست یافتن به امتیازات و مدارج موفقیت، فارغ از رقابت و بدون شایستگی، به صرف چاپلوسی و اظهار بندگی امکان پذیر است. رقابت وجه مهمی از زندگی اجتماعی انسان ها در وضعیت آزادی است، بنابراین، آنهایی که استعدادی در خود سراغ ندارند تا در میدان رقابت عرضه نمایند از آزادی گریزانند. آنها که از نتیجه نامطمئن رقابت ترس دارند تلاش می کنند از ورود آزادانه دیگران به عرصه فعالیت های اقتصادی و سیاسی جلو گیری کنند و خود یکه تاز میدان باشند. آنها ترجیح می دهند قهرمان مسابقات بدون رقیب و پیکارهای انجام نیافته باشند! فرومایگان همیشه از انحصارهای سیاسی و اقتصادی حمایت می کنند زیرا تنها از این طریق است که می توانند به امتیازاتی که شایستگی آنرا ندارند دست یابند و حفظ کنند. بی دلیل نیست که فرومایگان جذب مغناطیس خودکامگان می شوند و به ناگزیر اینها را از وجود شایستگان محروم می سازند. فرومایگان و خودکامگان مکمل هم اند، هردو گروه با آزادی دشمنی می ورزند اما با دو انگیزه متفاوت.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
✍️ #موسی_غنی_نژاد
دشمنان آزادی بر دوگونهاند: خودکامگان و فرومایگان. خودکامگان با آزادی دیگران دشمنی می ورزند و مایل اند اراده مختار خود را بر همگان تحمیل کنند. خودکامه خود را برتر از همه می داند، از اینرو آزادی را صرفا برای خود می خواهد و با هرگونه حاکمیت قانون مخالفت می کند چون قانون محدود کننده قدرت نا محدود است. می توان گفت بدترین دشمن آزادی بیشترین تمنای اراده آزاد را برای خود دارد، تمنایی که تحقق آن عملا به بردگی دیگران می انجامد.
گونه دوم دشمنان آزادی سُفله ها یا فرومایگان هستند. بی مایگان، ترسوها و تنبل ها از آزادی بیزارند زیرا در وضعیت آزادی که قانون حکم می راند و قواعد همه شمول بر کردارها و اراده های انسان ها حاکم است، زندگی اجتماعی عرصه رقابت ها و پیکارهای بی پایان با نتایج نامعلوم است. وضعیت مورد پسند بی مایگانِ زبون، وضعیت انحصاری است که در آن دست یافتن به امتیازات و مدارج موفقیت، فارغ از رقابت و بدون شایستگی، به صرف چاپلوسی و اظهار بندگی امکان پذیر است. رقابت وجه مهمی از زندگی اجتماعی انسان ها در وضعیت آزادی است، بنابراین، آنهایی که استعدادی در خود سراغ ندارند تا در میدان رقابت عرضه نمایند از آزادی گریزانند. آنها که از نتیجه نامطمئن رقابت ترس دارند تلاش می کنند از ورود آزادانه دیگران به عرصه فعالیت های اقتصادی و سیاسی جلو گیری کنند و خود یکه تاز میدان باشند. آنها ترجیح می دهند قهرمان مسابقات بدون رقیب و پیکارهای انجام نیافته باشند! فرومایگان همیشه از انحصارهای سیاسی و اقتصادی حمایت می کنند زیرا تنها از این طریق است که می توانند به امتیازاتی که شایستگی آنرا ندارند دست یابند و حفظ کنند. بی دلیل نیست که فرومایگان جذب مغناطیس خودکامگان می شوند و به ناگزیر اینها را از وجود شایستگان محروم می سازند. فرومایگان و خودکامگان مکمل هم اند، هردو گروه با آزادی دشمنی می ورزند اما با دو انگیزه متفاوت.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃تورم را چه کسانی می سازند؟
✍️علی میرزاخانی
🔹«گرانفروشی» واژهای است که تورمسازان علاقه دارند آن را جایگزین واژه «تورم» کنند. چرا که واژه «گرانفروشی» بار اتهامی افزایش قیمتها را از دوش تورمسازان برداشته و این اتهام را به آدرسهای غلط حواله میکند؛ آدرسهای غلطی همچون کارخانهها و مغازهها و فروشگاهها که کالاها را گران میفروشند. بعضا برخی از چهرههای اثرگذار هم با این القائات نادرست همراه شده و موقع افزایش قیمتها پیشنهاد تحریم خرید کالاها را میدهند. این پیشنهاد به دلیل درک نادرست از تفاوت گرانی و تورم به هیچوجه باعث توقف افزایش قیمتها نمیشود و فقط مردم را هم به متهمان افزایش تورم اضافه میکند!
🔹اما تورم را چه کسانی میسازند و چگونه؟ تعریف دقیق تورم همان کاهش ارزش پول است اما سؤال این است که اررزش پول چگونه کم میشود؟ پاسخ سادهتر به این سؤال نیازمند سفر در زمان است. زمانی که هنوز پول اسکناسی مرسوم نبود و سکهها به عنوان پول رایج زمانه به دلیل استفاده از ترکیبات طلا و نقره ارزش ذاتی داشتند. حکومتهای ماقبل مدرنیته دارای خزانهای از سکه با ترکیبات طلا و نقره بودند که ورودی این خزانه از باج و خراج بود. خزانه منبع پرداخت حقوق درباریان و نظامیان و نیز بذل و بخششهای سلطان بود و هر زمان که با کسری مواجه میشد یا باج و خراج را افزایش میدادند یا با لشکرکشی به بلاد دیگر منابع آنجا را به عنوان غنیمت تصاحب میکردند.
🔹اما با توجه به اشتیاق تاریخی حکومتها برای ولخرجی و کسری مداوم منابع، به تدریج روش دیگری برای افزایش منابع خزانه اختراع شد. در این روش جدید، حکومتها تصمیم میگرفتند سکههای خزانه را ذوب کرده و سکههای جدید را با درجه خلوص کمتری از طلا و نقره (با افزودن فلزات کمارزشتری مثل مس) ضرب کنند. به این صورت که مثلا طلای موجود در سکه یک دیناری جدید در حد نصف سکه یک دیناری قبلی کاهش مییافت. این به معنای آن بود که ارزش واقعی پول (سکه یک دیناری جدید) نصف شده است و به همین دلیل وقتی حقوقبگیران سلطان با سکههای جدید به بازار میرفتند متوجه میشدند که قیمتها دو برابر شده است که انعکاس همان کاهش ارزش پول به نصف است. نکته جالب اینکه با رواج سکههای جدید سکههای قبلی از رواج میافتد (این پدیده در ادبیات اقتصادی به قانون گرشام موسوم است) و به تدریج همه قیمتها دو برابر میشود.
🔹به عبارت دقیقتر، تورم همان دستکاری ارزش پول است که توسط حکومتها در طول تاریخ انجام میشده است. یعنی در مواقع كسري بودجه، سلطان دستور میداد عيار طلا یا نقره را در سكه رايج كاهش دهند تا تعداد سكه بيشتری با همان واحد قبلی ضرب شود. نتيجه اين بود كه سلطان سكههای بيشتری در اختیار داشت و مخارج بیشتری را پوشش میداد اما قدرت خريد سكهها به اندازه تقلب و ناخالصی انجام شده كاهش میيافت كه در سوي ديگر معادله میشود همان تورم.
🔹در سابقه تاریخی میتوان به ضرب سکه «شاهی» توسط سلسله سامانیان اشاره کرد که معادل ۵۰ دینار بود. یعنی سکه یک دیناری را در طول دهها سال به قدری بیارزش کرده بودند که ۵۰ سکه جدید به اندازه یک سکه اولیه دارای فلز گرانبها بود و سکه شاهی برای تسهیل مبادلات ضرب شد. اما دستکاری ارزش پول همچنان ادامه داشت و بعد از گذشت چند صباحی نادرشاه سکه نادری را معادل ۱۰ شاهی یا ۵۰۰ دینار ضرب کرد. قاجاریه سکه ۱۰۰۰ دیناری به اسم قِران ضرب کرد و برای اولین بار اسکناس ۱۰ هزار دیناری هم به اسم تومان منتشر شد. افراد سالمند حتما به خاطر دارند که تا همین چند دهه پیش نیم تومان را پنجزاری میگفتند که مخفف پنجهزاری به معنی ۵۰۰۰ دینار بود یا دوزاری به معنی ۲۰۰۰ دینار. احتمالا کمی قدیمیترها به یاد میآورند که نیمریال یا نیمقِران را هم ۱۰شاهی میگفتند یعنی همان ۵۰۰ دینار.
🔹بنابراین، تورم هیچ چیزی جز دستکاری ارزش پول نیست و این کار هم جز با در اختیار داشتن فرمان ضرابخانه (یا همان بانک مرکزی در دنیای مدرن) امکانپذیر نیست. به همین دلیل، از حدود ۴۰ سال قبل که استقلال کارشناسی بانکهای مرکزی از قدرت سیاسی به رسمیت شناخته شد مشکل تورمهای بالا در عموم کشورها (جز معدودی مثل ایران که بانک مرکزی مستقل ندارند) به تاریخ پیوست. در دوران کنونی، دستکاری ارزش پول حتی نیازی به ذوب انبار سکه خزانه ندارد و بانک مرکزی غیرمستقل با فشار یک دکمه میتواند کسری دولت یا اعتبارات مورد نیاز دولت را پرداخت کند که در آمار رشد نقدینگی منعکس میشود. به عنوان مثال، وقتی گفته میشود در دوران بیرشدی دهه ۹۰ حجم نقدینگی ۱۰ برابر شده یعنی اینکه هر ۱۰ تومان آخر دوره معادل یک تومان ابتدای دوره ارزش خواهد داشت.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
✍️علی میرزاخانی
🔹«گرانفروشی» واژهای است که تورمسازان علاقه دارند آن را جایگزین واژه «تورم» کنند. چرا که واژه «گرانفروشی» بار اتهامی افزایش قیمتها را از دوش تورمسازان برداشته و این اتهام را به آدرسهای غلط حواله میکند؛ آدرسهای غلطی همچون کارخانهها و مغازهها و فروشگاهها که کالاها را گران میفروشند. بعضا برخی از چهرههای اثرگذار هم با این القائات نادرست همراه شده و موقع افزایش قیمتها پیشنهاد تحریم خرید کالاها را میدهند. این پیشنهاد به دلیل درک نادرست از تفاوت گرانی و تورم به هیچوجه باعث توقف افزایش قیمتها نمیشود و فقط مردم را هم به متهمان افزایش تورم اضافه میکند!
🔹اما تورم را چه کسانی میسازند و چگونه؟ تعریف دقیق تورم همان کاهش ارزش پول است اما سؤال این است که اررزش پول چگونه کم میشود؟ پاسخ سادهتر به این سؤال نیازمند سفر در زمان است. زمانی که هنوز پول اسکناسی مرسوم نبود و سکهها به عنوان پول رایج زمانه به دلیل استفاده از ترکیبات طلا و نقره ارزش ذاتی داشتند. حکومتهای ماقبل مدرنیته دارای خزانهای از سکه با ترکیبات طلا و نقره بودند که ورودی این خزانه از باج و خراج بود. خزانه منبع پرداخت حقوق درباریان و نظامیان و نیز بذل و بخششهای سلطان بود و هر زمان که با کسری مواجه میشد یا باج و خراج را افزایش میدادند یا با لشکرکشی به بلاد دیگر منابع آنجا را به عنوان غنیمت تصاحب میکردند.
🔹اما با توجه به اشتیاق تاریخی حکومتها برای ولخرجی و کسری مداوم منابع، به تدریج روش دیگری برای افزایش منابع خزانه اختراع شد. در این روش جدید، حکومتها تصمیم میگرفتند سکههای خزانه را ذوب کرده و سکههای جدید را با درجه خلوص کمتری از طلا و نقره (با افزودن فلزات کمارزشتری مثل مس) ضرب کنند. به این صورت که مثلا طلای موجود در سکه یک دیناری جدید در حد نصف سکه یک دیناری قبلی کاهش مییافت. این به معنای آن بود که ارزش واقعی پول (سکه یک دیناری جدید) نصف شده است و به همین دلیل وقتی حقوقبگیران سلطان با سکههای جدید به بازار میرفتند متوجه میشدند که قیمتها دو برابر شده است که انعکاس همان کاهش ارزش پول به نصف است. نکته جالب اینکه با رواج سکههای جدید سکههای قبلی از رواج میافتد (این پدیده در ادبیات اقتصادی به قانون گرشام موسوم است) و به تدریج همه قیمتها دو برابر میشود.
🔹به عبارت دقیقتر، تورم همان دستکاری ارزش پول است که توسط حکومتها در طول تاریخ انجام میشده است. یعنی در مواقع كسري بودجه، سلطان دستور میداد عيار طلا یا نقره را در سكه رايج كاهش دهند تا تعداد سكه بيشتری با همان واحد قبلی ضرب شود. نتيجه اين بود كه سلطان سكههای بيشتری در اختیار داشت و مخارج بیشتری را پوشش میداد اما قدرت خريد سكهها به اندازه تقلب و ناخالصی انجام شده كاهش میيافت كه در سوي ديگر معادله میشود همان تورم.
🔹در سابقه تاریخی میتوان به ضرب سکه «شاهی» توسط سلسله سامانیان اشاره کرد که معادل ۵۰ دینار بود. یعنی سکه یک دیناری را در طول دهها سال به قدری بیارزش کرده بودند که ۵۰ سکه جدید به اندازه یک سکه اولیه دارای فلز گرانبها بود و سکه شاهی برای تسهیل مبادلات ضرب شد. اما دستکاری ارزش پول همچنان ادامه داشت و بعد از گذشت چند صباحی نادرشاه سکه نادری را معادل ۱۰ شاهی یا ۵۰۰ دینار ضرب کرد. قاجاریه سکه ۱۰۰۰ دیناری به اسم قِران ضرب کرد و برای اولین بار اسکناس ۱۰ هزار دیناری هم به اسم تومان منتشر شد. افراد سالمند حتما به خاطر دارند که تا همین چند دهه پیش نیم تومان را پنجزاری میگفتند که مخفف پنجهزاری به معنی ۵۰۰۰ دینار بود یا دوزاری به معنی ۲۰۰۰ دینار. احتمالا کمی قدیمیترها به یاد میآورند که نیمریال یا نیمقِران را هم ۱۰شاهی میگفتند یعنی همان ۵۰۰ دینار.
🔹بنابراین، تورم هیچ چیزی جز دستکاری ارزش پول نیست و این کار هم جز با در اختیار داشتن فرمان ضرابخانه (یا همان بانک مرکزی در دنیای مدرن) امکانپذیر نیست. به همین دلیل، از حدود ۴۰ سال قبل که استقلال کارشناسی بانکهای مرکزی از قدرت سیاسی به رسمیت شناخته شد مشکل تورمهای بالا در عموم کشورها (جز معدودی مثل ایران که بانک مرکزی مستقل ندارند) به تاریخ پیوست. در دوران کنونی، دستکاری ارزش پول حتی نیازی به ذوب انبار سکه خزانه ندارد و بانک مرکزی غیرمستقل با فشار یک دکمه میتواند کسری دولت یا اعتبارات مورد نیاز دولت را پرداخت کند که در آمار رشد نقدینگی منعکس میشود. به عنوان مثال، وقتی گفته میشود در دوران بیرشدی دهه ۹۰ حجم نقدینگی ۱۰ برابر شده یعنی اینکه هر ۱۰ تومان آخر دوره معادل یک تومان ابتدای دوره ارزش خواهد داشت.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃 شهر، دیگری و گفتمان رسمی
✍️#احسام_سلطانی
شهرهای مدرن اساساً با تخریب و ساختن پیوند عمیق و ناگسستنیای دارند. شهرهای مدرن با سرعت و خشونتی وصفناپذیر ارزشها، قواعد و نگاههای پیش از شکلگیری خود را نابود میکنند و اشکال تازهای از دیدن خلق میکنند. تخریب یک بنای قدیمی یا محلهای قدیمی برای احداث ساختمانها و آپارتمانهای جدید و... به معنای ویران کردن ارزشها و خاطرات گروهی خاص نیز هست. ساکنان فضاها و مکانهای جدید در شهر گسستی همهجانبه را تجربه میکنند، هم از نظر معرفتی و هم از نظر زیستی و اجتماعی. امور نو و ارزشها و باورهای نو گاه در تقابل آشکار با اصول و قواعد پیشین قرار میگیرند و کشمکشهای بسیاری میان نسلهای مختلف ایجاد میکنند. این کشمکشها ممکن است تا ابد ادامه پیدا کند و از نسلی به نسل دیگر نیز منتقل شود. اما آنچه میماند روح حاکم بر فضاهای شهری است که گویی با تخریب و انهدام مدام و میل به تغییر و دگرگونی هرگونه مقاومتی را در برابر تغییر درهم میشکند. شاید به همین دلیل است که سخنگویان گفتمان رسمی در ایران، پس از انقلاب، شهر را همچون تهدیدی برای ارزشهای خود میدانستند. عملاً گفتمان رسمی به دلیل تعلق خاطر داشتن به جهانی حماسی، وحدتگرا و غیرقابل تغییر، با شهر که نماد تحرک و پویایی و دگرگونی است سرستیز دارد. این گفتمان شهر را شر مطلق فرض میکند و با آن هرگز نمیتواند به صلح برسد. شهر نماد پلیدی و نیرنگ و فریب است. پس یا باید از آن دوری کرد یا باید به شکلی این حیلهگر را به بند کشید. سخنگویان گفتمان رسمی که نتوانستند از شر این نیروی اهریمنی خلاص شوند، ناگزیر برای به بند کشیدن آن تلاش خود را آغاز کردند. به وجود آمدن کمیته و نظارت و کنترل افراد در سطح شهر، گشت ارشاد و ترویج ایدئولوژی غالب در کتابهای درسی و... همگی بخشی از تلاش گفتمان رسمی برای سلطه بر این نیروی اهریمنی است. گفتمان رسمی رفتهرفته تمام مناطق شهری را در چنگ خود گرفت و به آرامی شروع به فتح کوچهها، محلهها، خیابانها، مدارس و دانشگاهها، ایستگاههای اتوبوس، اتوبانها و... کرد. پس از فتح شهر حال وقت نامیدن و نامگذاری رسیده بود، وقت انقلاب در زبان. نام خیابانها، کوچهها، مدارس، دانشگاهها و... یکی پس از دیگری به نفع گفتمان غالب عوض شدند و صدایی جز صدای حاکم حق تکثیر شدن در شهر را به شکل رسمی پیدا نکرد.
نامها و نشانههایی که یادآور گفتمان رسمیاند تمام شهر را محاصره کردهاند و به انحاء مختلف به «تو» (دیگری) چنین میگویند:
«شهر جایی برای «تو» ندارد.»
«شهر» از آغاز برای گفتمان رسمی موجودی خطرناک بوده است، چرا که شهر جایی است برای غریبهها و هیچچیز مثل غریبه گفتمان رسمی را نمیترساند. باومن مینویسد: «هر تغییری که در شهرها رخ دهد، باز هم یک ویژگی ثابت میماند: شهرها محل اقامت غریبههاییاند که در مجاورت یکدیگر زندگی میکنند.»
وجود غریبه عملاً اقتدار او را به چالش میکشد و به همین دلیل دشمن شماره یک او غریبهها هستند. برای همین مدام در حال پاکسازی و از میان بردن هر گونه نشانه و صدایی است که حضورش موجب میشود شهر آنچنان که او میخواهد دیده نشود. تلاش او برای وحدت و یکپارچگی و یکدستی را میتوان به خوبی در سطح شهر (هر شهری) دید. کافی است به نام خیابانها و محلهها و اتوبانها نگاه کنید تا متوجه این امر شوید. این مبارزهای تمام عیار در سطح زبان است که در شهر به راه افتاده است، مبارزهای علیه تغییر، دگرگونی و پویایی، مبارزهای علیه امر نو.
اما آیا شهر و ساکنان آن، به تمامی بر ایدههای حاکم در سطح شهر منطبقاند یا نه بسیاری از آنها بیاعتنا به صدای حاکم زندگی خود را دارند؟
گفتمان رسمی رفتهرفته باعث به وجود آمدن دو زندگی در شهر شد. یک زندگی در خیابان و فضای عمومی و زندگی دیگر به شکل زیر زمینی و مخفی شکل گرفت. اما نکتهی مهم در اینجا وجود این دو زندگی نیست. حال مهم این نیست که بسیاری در زیر زمین و دور از چشم گفتمان رسمی شکل دیگری از زندگی را به نمایش میگذارند. مسئله رخنه کردن این زندگی به فضای عمومی (جایی که گفتمان رسمی ادعای تسلط بر آن را دارد) است. این زندگی صمیمانهتر، غیررسمی و خودمانیتر از آن چیزی است که گفتمان رسمی از افراد طلب میکند. این زندگی پا به درون مرزهای تعیین شده از سوی گفتمان رسمی گذاشته است و به درون آن رخنه کرده است. این موضوع را میتوان در نحوهی پوشش زنان، توجه به بدن و اوقات فراغت و بسیاری از مسائل موجود در شهر دید. این زندگی دیگر مثل قبل دست بسته خود را تقدیم گفتمان رسمی نمیکند و مدتهاست که در حال تقدسزدایی از امور مقدسپنداشته شده است و هر لحظه به قلمرو خود نیز اضافه میکند. این زندگی دیگر میل ندارد خود را پنهان کند. در واقع، این زندگی میل به عریان شدن و عیان شدن دارد و دیر یا زود شهر را مال خود خواهد کرد.
🆔 @IRANSOCIOLOGY
✍️#احسام_سلطانی
شهرهای مدرن اساساً با تخریب و ساختن پیوند عمیق و ناگسستنیای دارند. شهرهای مدرن با سرعت و خشونتی وصفناپذیر ارزشها، قواعد و نگاههای پیش از شکلگیری خود را نابود میکنند و اشکال تازهای از دیدن خلق میکنند. تخریب یک بنای قدیمی یا محلهای قدیمی برای احداث ساختمانها و آپارتمانهای جدید و... به معنای ویران کردن ارزشها و خاطرات گروهی خاص نیز هست. ساکنان فضاها و مکانهای جدید در شهر گسستی همهجانبه را تجربه میکنند، هم از نظر معرفتی و هم از نظر زیستی و اجتماعی. امور نو و ارزشها و باورهای نو گاه در تقابل آشکار با اصول و قواعد پیشین قرار میگیرند و کشمکشهای بسیاری میان نسلهای مختلف ایجاد میکنند. این کشمکشها ممکن است تا ابد ادامه پیدا کند و از نسلی به نسل دیگر نیز منتقل شود. اما آنچه میماند روح حاکم بر فضاهای شهری است که گویی با تخریب و انهدام مدام و میل به تغییر و دگرگونی هرگونه مقاومتی را در برابر تغییر درهم میشکند. شاید به همین دلیل است که سخنگویان گفتمان رسمی در ایران، پس از انقلاب، شهر را همچون تهدیدی برای ارزشهای خود میدانستند. عملاً گفتمان رسمی به دلیل تعلق خاطر داشتن به جهانی حماسی، وحدتگرا و غیرقابل تغییر، با شهر که نماد تحرک و پویایی و دگرگونی است سرستیز دارد. این گفتمان شهر را شر مطلق فرض میکند و با آن هرگز نمیتواند به صلح برسد. شهر نماد پلیدی و نیرنگ و فریب است. پس یا باید از آن دوری کرد یا باید به شکلی این حیلهگر را به بند کشید. سخنگویان گفتمان رسمی که نتوانستند از شر این نیروی اهریمنی خلاص شوند، ناگزیر برای به بند کشیدن آن تلاش خود را آغاز کردند. به وجود آمدن کمیته و نظارت و کنترل افراد در سطح شهر، گشت ارشاد و ترویج ایدئولوژی غالب در کتابهای درسی و... همگی بخشی از تلاش گفتمان رسمی برای سلطه بر این نیروی اهریمنی است. گفتمان رسمی رفتهرفته تمام مناطق شهری را در چنگ خود گرفت و به آرامی شروع به فتح کوچهها، محلهها، خیابانها، مدارس و دانشگاهها، ایستگاههای اتوبوس، اتوبانها و... کرد. پس از فتح شهر حال وقت نامیدن و نامگذاری رسیده بود، وقت انقلاب در زبان. نام خیابانها، کوچهها، مدارس، دانشگاهها و... یکی پس از دیگری به نفع گفتمان غالب عوض شدند و صدایی جز صدای حاکم حق تکثیر شدن در شهر را به شکل رسمی پیدا نکرد.
نامها و نشانههایی که یادآور گفتمان رسمیاند تمام شهر را محاصره کردهاند و به انحاء مختلف به «تو» (دیگری) چنین میگویند:
«شهر جایی برای «تو» ندارد.»
«شهر» از آغاز برای گفتمان رسمی موجودی خطرناک بوده است، چرا که شهر جایی است برای غریبهها و هیچچیز مثل غریبه گفتمان رسمی را نمیترساند. باومن مینویسد: «هر تغییری که در شهرها رخ دهد، باز هم یک ویژگی ثابت میماند: شهرها محل اقامت غریبههاییاند که در مجاورت یکدیگر زندگی میکنند.»
وجود غریبه عملاً اقتدار او را به چالش میکشد و به همین دلیل دشمن شماره یک او غریبهها هستند. برای همین مدام در حال پاکسازی و از میان بردن هر گونه نشانه و صدایی است که حضورش موجب میشود شهر آنچنان که او میخواهد دیده نشود. تلاش او برای وحدت و یکپارچگی و یکدستی را میتوان به خوبی در سطح شهر (هر شهری) دید. کافی است به نام خیابانها و محلهها و اتوبانها نگاه کنید تا متوجه این امر شوید. این مبارزهای تمام عیار در سطح زبان است که در شهر به راه افتاده است، مبارزهای علیه تغییر، دگرگونی و پویایی، مبارزهای علیه امر نو.
اما آیا شهر و ساکنان آن، به تمامی بر ایدههای حاکم در سطح شهر منطبقاند یا نه بسیاری از آنها بیاعتنا به صدای حاکم زندگی خود را دارند؟
گفتمان رسمی رفتهرفته باعث به وجود آمدن دو زندگی در شهر شد. یک زندگی در خیابان و فضای عمومی و زندگی دیگر به شکل زیر زمینی و مخفی شکل گرفت. اما نکتهی مهم در اینجا وجود این دو زندگی نیست. حال مهم این نیست که بسیاری در زیر زمین و دور از چشم گفتمان رسمی شکل دیگری از زندگی را به نمایش میگذارند. مسئله رخنه کردن این زندگی به فضای عمومی (جایی که گفتمان رسمی ادعای تسلط بر آن را دارد) است. این زندگی صمیمانهتر، غیررسمی و خودمانیتر از آن چیزی است که گفتمان رسمی از افراد طلب میکند. این زندگی پا به درون مرزهای تعیین شده از سوی گفتمان رسمی گذاشته است و به درون آن رخنه کرده است. این موضوع را میتوان در نحوهی پوشش زنان، توجه به بدن و اوقات فراغت و بسیاری از مسائل موجود در شهر دید. این زندگی دیگر مثل قبل دست بسته خود را تقدیم گفتمان رسمی نمیکند و مدتهاست که در حال تقدسزدایی از امور مقدسپنداشته شده است و هر لحظه به قلمرو خود نیز اضافه میکند. این زندگی دیگر میل ندارد خود را پنهان کند. در واقع، این زندگی میل به عریان شدن و عیان شدن دارد و دیر یا زود شهر را مال خود خواهد کرد.
🆔 @IRANSOCIOLOGY