جامعه‌شناسی
40K subscribers
3.48K photos
478 videos
144 files
2.42K links
🌎جامعه شناسى مطالعه علمى زندگى بشر است.

💢 جستارهایی در:
- جامعه شناسی
- روانشناسی
- اقتصاد
- فلسفه
- ادبیات
- سینما

📞 تماس و تبلیغ:
@irsociology


بزرگترین مرجع علوم‌انسانی کشور
Download Telegram
📃ساعت به وقت بردگی
✍️ #محمدرضا_تهمک

از متن:

سرمایه‌داری عرفان عجیبی دارد، و به مدد همین سواری می‌گیرد؛ برده مصرف‌کننده می‌سازد. در سال‌های اخیر دیده‌ام و احتمالا دیده‌اید چپ‌هایی که همین ساعت‌های مچی جدید که گاهی یک عدد آن به اندازه حقوق سه یا چهار ماه یک کارگر است را روی دست بسته‌اند، دست‌شان را با شور و حرارت تکان می‌دهند و کاپیتالیسم و مظاهر آن را نقد می‌کنند!

ساعت‌های مچی به روی دست‌ها برگشتند، تا نعل و افسار برده‌ساز سرمایه‌داری شوند. ساعت‌های مچی که در دهه اول قرن بیست و یکم، با گسترش استفاده از موبایل که کارکرد زمان‌سنجی ساعت را نیز دارد، کم کم کنار گذاشته شده بودند، در این سال‌ها دوباره باب شدند، اما این بار با کارکرد زینتی....

📑متن کامل را در جستارها بخوانید:
🔗 https://jostarha.com/je4j

🌏جامعه‌شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
این کارتن‌خواب شریف، که در حین کار پژوهشی در محدوده خیابان میرداماد ملاقاتش کردم، تمام دارایی اش ۴۰ هزار تومان و همین کیف دستی و گونی بازیافتی بود، اما ظرف کوچک شام نذری اش را با بچه گربه تقسیم کرده بود.
در جامعه ای که تورهای حفاظ اجتماعی تعبیه نشده است، برخی از آنهایی که انسانند و اهل خودخواهی و جمع کردن مال نبوده، و از زمین رقابت به بیرون پرت شده اند، کارشان به کف خیابان کشیده است. همان هایی که شاید بخاطر انسان بودن و درنده نبودن، از نظر بسیاری «آدم بی‌عرضه» قلمداد شوند.

✍️ #محمدرضا_تهمک

از مردم افتاده مدد جوی که این قوم
با بی‌ پر و بالی پر و بال دگرانند
«صائب تبریزی»



🌎جامعه‌شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃دولت ایدئولوژیک و دولت عقلایی؛ «کشته های» کرونای ایران بیش از «مبتلایان» کره جنوبی

✍️ #محمدرضا_تهمک

بازخوانی تجربه سیاستگذاری نیم قرن اخیر کره جنوبی که همپا و حتی در گام نخست واپس تر از ایران فرآیند توسعه را آغاز کرد، می تواند برایمان حامل پیامی معنادار باشد. کره که در دهه اول آغاز توسعه اش از نظر اقتصادی از ایران ضعیف تر بود، کارگرانش را برای اشتغال به ایران می فرستاد. اکنون، نه تنها از نظر اقتصادی، صنعتی، رفاهی و سلامت از ایران جلوتر است، بلکه الگویی موفق به حساب می آید. به نظر می رسد مهمترین تفاوت برنامه ریزی و سیستم مدیریتی ایران و کره در میزان عقلانیت و ایدئولوژی است.
یک نمونه آن، که پررنگی ایدئولوژی در مدیریت در ایران و عقلانیت در کره جنوبی را نشان می دهد، مدیریت بحران کرونا است. این مقایسه سیستم های مدیریتی، نه تنها از این نظرکه دو کشور برنامه توسعه را زمانی نزدیک به هم آغاز کردند اهمیت دارد، بلکه، گسترش اولیه و بحران شدن کووید-19 در دو کشور نیز تابع الگویی مشابه، اما مواجهه دو سیستم مدیریتی با آن متفاوت، بوده است. اول، کره جنوبی و ایران در زمانی مشابه (اوایل اسفند) با افزایش ناگهانی مبتلایان کرونا روبرو شدند، بطوریکه، روزانه گوی سبقت برای دومین کشور دارای بیشترین کرونایی در جهان پس از چین را از یکدیگر می ربودند، تا جایی که مورد تمسخر رسانه ها قرار گرفتند. دوم، در کره نیز کانون بحران کرونا – بحران به معنای شیوع گستره، نه پراکنده – کلانشهری مذهبی (دئگو Daegu) و مقاومت اولیه اجتماعات مسیحیان شین چونجی بود. سوم، در مورد بیماری¬های حاد تنفسی چون کووید-19 آنچه اهمیت دارد نه میزان تخت¬های بیمارستانی بلکه میزان برخورداری از تخت آی¬سی-یو است که نرخ آن برای ایران 10 و کره جنوبی 6 / 10 به ازای هر 100 هزار نفر، نزدیک به یکدیگر است. علاوه بر تشابهات، در کره جنوبی جمعیت متراکم، جمعیتی تقریباً 50 میلیونی در وسعتی نزدیک به استان اصفهان، و اقلیم سرد مرطوب، شبیه اقلیم مازندران و گیلان، زیستگاهی مناسب برای ویروس کووید-19 است، اما کره جنوبی در مدیریت بحران عقلانی عمل کرد. پس بحث بر سر نوع مدیریت است. شرم آور آنکه، اکنون میزان «کشته های» کرونا در ایران (حدود 17200 نفر) تقریباً 20 درصد بیشتر از «مبتلایان» کره جنوبی (حدود 14300 نفر) است. کل مبتلایان ایران حدود 310 هزار نفر و وفات کره جنوبی از کرونا 301 نفر بوده است؛ ایران 21 برابر کره جنوبی مبتلاء و 56 برابر آن مرگ و میر داشته است!
کره جنوبی به جای ایدئولوژیک اندیشیدن، عقلانیت را در پیش گرفت، در 4 اسفند 1398 سریعاً شهر مذهبی دئگو را قرنطینه کرد. رئیس جمهور مون جائه-این وضعیت جنگی و قرمز (بالاترین سطح اخطار) را صادر کرد. برای نشان دادن عدم تسامح در مقابل گروه های مذهبی ای که با سلامت مردم بازی می کردند، شروع به تحقیق و تفحص از گروه های خاطی کرد. اکنون حتی علیه بالاترین رهبر مذهبی مسیحیان شین چونجی آقای لی مان-هی مدعی پیامبری، اعلام جرم کرده، او را به دادگاه فراخوانده است.
در ایران که در ابتدا مقامات کشور بیماری را به شوخی گرفتند و تا اواسط فروردین روزانه وضعیت بحرانی تر می شد، با ورود نسبتاً سختگیرانه و کنترل هرچند نه چندان شایسته دولت آمار مبتلایان روزانه تا اواسط اردیبهشت به حدود 800 نفر کاهش یافت. اما با بازگشایی مجدد اماکن مذهبی، تفریحی و بعداً سینماها و... دوباره کرونا اوج گرفت و به روزانه حدود 2500 نفر مبتلاء و بیش از 200 نفر کشته رسید. اکنون کشته های 2 روز اخیر کرونا (نزدیک به 500 نفر) در ایران بیش از یک ونیم برابر کشته های 5 ماه اخیر کره جنوبی (301 نفر) است! البته اگر آمارهای رسمی ایران دقیق باشد و امیدوارم هموطنان بیشتری از جمعمان کم نشده باشند. تأسف برانگیزتر آنکه، اکنون آقای روحانی از بازگشایی مراسم های مذهبی در محرم و صفر می گوید. این موضوعی ساده است که در دین اسلام حفظ جان واجب و برگزاری عزاداری محرم و صفر مستحب است. تصمیم به بازگشایی مجالس مذهبی محرم و صفر نه تصمیمی مذهبی بلکه ایدئولوژیک است با رنگ مذهب، و این عدم عقلانیت ممکن است سونامی مرگ هموطنانمان را در پی داشته باشد.
تفاوت ایران تحت مدیریت ایدئولوژیک با کره جنوبی تحت مدیریت عقلایی در چنین مواردی مشخص می شود. چندین دهه است تخصص گریزی و عقلانیت زدایی در مدیریت همچون خوره به جان کشور افتاده است. گاهی فکر می‌کنم «به جای هیئت دولت یک دولت هیئتی داریم». همین است که در ایران «به جای مدیریت بحران، خود مدیریت است که بحران است»، و این بیش از کرونا حیات این تمدن چند هزار ساله را تهدید می کند.

🌏جامعه‌شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃اعتراضات امریکا در سایه آزادی اسلحه
✍️ #محمدرضا_تهمک

«از آنجا که یک نیروی شبه نظامی منظم، برای امنیت یک دولت آزاد ضروری است، حق مردم برای نگهداشتن و حمل سلاح، نقض نخواهد شد» (متمم دوم قانون اساسی، سند حقوق ایالات متحده، مصوب دسامبر 1791؛ آذر 1170، ربیع الثانی 1206، مقارن با اواخر زندیه).

جورج واشنگتن بنیانگذار اولین ارتش و رهبر استقلال امریکا از استعمار انگلیس که این مهم را به مدد نیروهای شبهنظامی اولیه انجام داده بود، با سیاستمدارانی چون جفرسون، همیلتون و مدیسون برای تداوم این مهم نه تنها حق داشتن اسلحه و حمل آن بلکه نیروی شبهنظامی سازمانیافته را نیز برای مردم عادی قائل شدهاند. آزادی اسلحه فضیلتی است که کارکردش خواسته یا ناخواسته، پایداری دموکراسی است؛ امنیت، توازن نسبی قوا در جامعه میان مردم و دولت، حق اعتراض و قدرت مردم. با موضوع «قدرت» باید واقعبینانه مواجه شد. دولت، دامنگستردهترین دستگاه اداری-سیاسی جامعه مدرن است که هم قوه قهریه سرکوبگر دارد، و هم چهره خصوصی مییابد؛ و نباید فقط چهره خصوصی داشته باشد که همه چیز را در راستای منافع و ایدههای خود بخواهد. لازمه آن، توازن نسبی قوا در جامعه است.

نگارنده بدین واقف است که سیستم کنونی سرمایهداری از طریق رسانه، نظام وامدهی بانکی و … مردم را پایبسته میکند، و از سوی دیگر، کمپانیهای اسلحهسازی ممکن است از این قانون سوءاستفاده کنند، یا اینکه در بسیاری از کشورهای دنیا بدون آزادی اسلحه هم، دموکراسی وجود دارد. اما، این حق که ساز و کار سیاسی آنقدر در مقابل شهروندانش متواضع است که اجازه میدهد از قوه قهریه آن هم در شکلی سازمانیافته برخوردار باشند را نمیتوان نادیده گرفت. در برخی ایالات چون کلورادو داشتن توپ و تانک و نفربر زرهی هم برای مردم عادی آزاد است. همین است که دولت آمریکا با آنکه اکنون پوپولیستی با تمایلات دیکتاتوری چون ترامپ سکاندار آن است که بدش نمیآمد از ارتش علیه مردم استفاده کند، جرأت نکرده است بصورت گسترده از قوه قهریه برای سرکوب اعتراضات مردم استفاده کند. نه در جنبش وال استریت توانست، نه در اعتراضات گسترده اخیر پس از مرگ جورج فلوید. برندهای وجود نخواهد داشت در کشوری با جمعیت 328 میلیونی که حدود 395 میلیون سلاح گرم در دست مردم عادی است؛ در میانگین، هر خانوار 4 نفری تقریباً 5 سلاح گرم دارد. هیچ ارتش عاقلی به خود اجازه آتشگشودن به روی چنین مردمی را نمیدهد، بخواهند هم نمیتوانند با قوه قهریه و سرکوب سنگین خاموشش کنند. اینکه در کلیپهایی دیده میشود فرماندهان ارتش امریکا برای مردم زانو زدهاند، خب، نزنند عجیب است؛ پیامدی فرهنگی در ساختاری است که مردم صاحب قدرتند. یک پیامد چنین وضعیتی همان چیزی است که رایس در مورد رشته اعتراضات اخیر پس از مرگ فلوید بدان اعتراف کرد: کشور با مشکلاتش مواجه میشود و برای حل آنها میکوشد، بجای سرکوب و پاک کردن صورت مسأله. دیگر نمونههای آن در تاریخ امریکا، در مبارزات استقلال امریکا و در جنگ شمال و جنوب و لغو بردگی، مبارزات دهه 1960 برای حقوق سیاهپوستان و اعتراضات مداوم به جنگ ویتنام بوده است....

متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
https://bit.ly/2FkxU1m

🌏جامعه‌شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃 بازخیزش سوسیالیسم، در قامتی دموکراتیک و طبیعت دوست
✍️ #محمدرضا_تهمک

از متن:

علیرغم گسترش پوپولیسم لیبرال در کشورهایی چون ایالات متحده، انگلیس، هند، چک، لهستان و برزیل، نه گفتن به لیبرالیسم افراطی در این سالها فقط محدود به کره جنوبی و نیوزیلند نبوده است، در کانادا، اتریش و هلند نیز مردم دولت را به احزاب سوسیالیست سپردند. در اسپانیا، فنلاند، سوئد و دانمارک نیز دولت در دست چپ ها است. علاوه بر مبارزه در چهارچوب دولت، مبارزات چپ ها را تا مبارزات جنبش سوسیالیست ها در شیلی در غرب جهان و مبارزات علیه لیبرالیسم ارتدوکس شاهدیم. تظاهرات و اعتصابات پیوسته کارگری، جنبش طبقات پایین و متوسط در سال های اخیر ایران را نیز، به یک معنا، می توان واکنش هایی از همین جنس دانست. جنبش فراگیر جلیقه زردها هم محدود به فرانسه نماند، تا الجزایر، بورکینافاسو، کانادا، افریقای مرکزی، عراق و تایوان گسترش یافت. حتی در فرانسه، آلمان و انگلیس هنوز محوریت با خدمات سوسیالیستی است، و جامعه در سطوح حکومت محلی مبارزه می کند.

جنبش های سوسیالیستی که پس از فروپاشی شوروی و تبلیغات مدعی ناکارآمدی تمام انواع سوسیالیسم (تقلیل دادن همه انواع آن به مدل کمونیسم شوروی، چین و کره شمالی) کمرنگ شدند، با کم رونق شدن شوخی هایی بازاری با تاریخ چون «پایان تاریخ»، در یک و نیم دهه اخیر گسترش یافتند، اما این بار در قامتی دگرگونه. سوسیالیست ها در یک قرن اخیر تلاطم فراوانی دیدند. با این حال، این نوبازیگران عرصه سیاست کلان تجارب زیادی اندوختند؛ اکنون دغدغه دموکراسی و آزادی را به موازات عدالت محوری دارند، مسائل محیط زیست، اقوام، مناطق محلی، مهاجران، جنسیت و حقوق زنان را حاشیه ای نمی دانند، به بعد موکول نمی کنند. این چندلایه شدن جنبش های چپ، نوید بسیج نیرو و موفقیت بیشتری را می دهد....

متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
https://bit.ly/31ViWXs

🌎جامعه‌شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃 ناوالنی برگشت تا اثرگذار بماند

✍️ #محمدرضا_تهمک

گرامشی جامعه شناس روشنفکر، روزنامه نگار و رهبر حزب کمونیست ایتالیا ذهنش سخت مشغول تأمل درباره نقش روشنفکران در تحول تاریخی بود. او سخت ترین دوران زیستش را در زندان‌های ایتالیا با بیماری کشنده گذراند، تا حدی که رومن رولان «شهادت گرامشی در زندان‌های موسولینی» را درباره اش نوشت. گرامشی مبارز هرگز نپذیرفت که حتی تقاضای بخشودگی کند تا چه رسد به این که بخواهد کشورش را ترک کند و برای زندگی راحت تر به پیش همسر روس و فرزندانش در مسکو برود. او حتی تقاضای بخشودگی را به منزله خودکشی دانسته بود...

متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
https://barkhatbook.com/ln/2fp9

🌎جامعه‌شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃 «گذشته اش برایم مهم نیست»!
✍️ #محمدرضا_تهمک

ای کاش انسان ها بی تاریخ بودند. این لازمه اش از بین بردن انسان ها و تأسیس جهان دیگری است که در آن نه تنها جغرافیاهای متفاوتی وجود نداشته باشند و نیز انسان ها کاملاً شبیه به هم مانند خروجی یک دستگاه کپی باشند، بلکه نیازمند آفرینش مجدد انسان هایی است بدون ذهن انسانی! آن موقع می توان گفت «گذشته اش برایم مهم نیست» یا «با گذشته ات کاری ندارم، از این به بعدت برایم مهم است». ای کاش چنین انسانی شدنی بود.

چنین جملاتی بویژه در روابط عاطفی که عقل و منطق کُمیتش می لنگد توهم است، که پیامد منفی اش را نیز این روزها فراوان در روابط خانوادگی و دوستی های عاطفی می بینیم. عجیب آنکه این خیال باطل و عامیانه را علاوه بر رسانه ها، برخی مشاوران خانواده و روانشناسان نیز دامن می زنند. گویی می توان بر روی انسان موتور و دکمه ای نصب کرد که با زدن آن گذشته اش فراموش شود و شخصیت فرد به شکل دیگری درآید. کدام انسان هست که، چه خودآگاه چه ناخودآگاه، شخصیتش نه فقط تاریخ زیسته خود و خانواده اش بلکه لااقل به صورت بخشی تاریخ خاندانش یا فضای تربیتی اش نباشد؟

نیچه درباره تاریخمندی انسان، در کتاب «سودمندی و ناسودمندی تاریخ»، زیبا و اثرگذار آغاز می کند، انسان برخلاف حیوان حافظه دارد و تاریخ: «به رمه ای که پیش روی شما می چرد بیندیشید. این حیوانات هیچ درکی از امروز و فردا ندارند جز آنکه به این سو و آن سو می جهند، می خورند، می آسایند ... و از روزی به روز دگر به همین نحو ادامه می دهند... سرمست لحظه اند... [انسان] حیوان را با حسرت می نگرد ... انسان جای آن دارد که از حیوان بپرسد: چرا از خوشبختی خود سخنی به من نمی گویی و بی تفاوت به من می نگری؟ حیوان به نوبه خود می خواهد پاسخ دهد و بگوید: زیرا من همیشه پیش از آنکه سخنی بگویم فراموش می کنم چه می خواستم بگویم. ... انسان نیز بر احوال خویش متحیر ماند ... که چرا قادر به فراموش کردن نیست و همیشه وابسته به گذشته باقی می ماند. ... آنگاه انسان می گوید "به یاد می آورم"». حیوان غیرتاریخی زندگی می کند، اما انسان وزنه سنگین گذشته را با خود حمل می کند. «این تحمل بر او گران می آید و او را به حیله و نیرنگ می کشاند».*

شاید ترویج ایده «گذشته اش برایم مهم نیست» بخاطر عوامل زیر باشد. یکی تضعیف همزمان ساختارهای پیشین خویشاوندی و محله ای یا محلی مخصوصاً در اجتماعات شهری که امکان شناخت گذشته فرد را بسیار محدود ساخته است. دیگری، ترویج ایده های جدید علوم روانی و اجتماعی است. در نتیجه به پاک کردن صورت مسأله انجامیده است. فارغ از چیستی علت، این در روابط انسانی بویژه خانوادگی، آن هم در جامعه ای مانند ایران که همچنان محوری ترین نهاد جامعه خانواده است، مهلک است. همین است که مدت زمان کوتاهی از شخصیت تصنعی افراد نگذشته است که شخصیت ریشه دار در گذشته فرد با قدرت سر بر می آورد و به زندگی نوسازش جهت نامطلوب می دهد. ترویجِ توهمِ ممکن شدن انسانِ بدون گذشته در جامعه، گاهی زمینه ساز از هم پاشیدن خانواده ها و روابط انسانی و مشکلات اجتماعی و روانی می شود.

روانشناسان و مشاوران خانواده و عالمان اجتماعی به جای پاک کردن صورت مسأله و راحت کردن خود باید برای یافتن راه حل هایی برای ممکن شدن شناخت افراد از گذشته یکدیگر بیندیشند. خود افراد نیز باید به گذشته یکدیگر حساس باشند اگر که نمی خواهند روابطشان حباب روی آب باشد.
انتظار عبثِ دست یافتن به انسانی جدا از گذشته اش و سرانجام، رسیدن بدان که پیمودن چنین مسیری از ابتدا اشتباه بوده است به کوششی بیهوده برای اختراع دوباره چرخ می ماند! فرد کنونی، آمیزه ای از گذشته اش است.

*نیچه، «سودمندی و ناسودمندی تاریخ برای زندگی»، ترجمه سهراب و کاشف، نشر فرزان روز، صص ۱۵ - ۱۴.

🌎جامعه‌شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃 تابستان شد و باز هم "فرهنگ مصرف آب"!
✍️ #محمدرضا_تهمک

آدرس غلط دادن و فرافکنی مسائل کشور و جابجایی واقعیت ها (تبدیل کردن مسأله حداقلی به مسأله حداکثری و برعکس) از وظایف دستگاه فرهنگی و رسانه ای سیستم های ایدئولوژیک است. چندسالی است رویکرد فرهنگ گرا/زده که در آکادمی و میان برخی روشنفکران و رسانه های عمومی جا باز کرده و غالباً با سیستم سیاسی کشور همدست و هم منفعت است تلاش می کند از دولت (state) سلب مسئولیت کند. نگرش فرهنگ گرا/زده – و نه نگرش فرهنگی که یکی از عوامل را فرهنگ می داند – ریشه همه مسائل جامعه را به فرهنگ یا تاریخ فرهنگی جامعه ربط می دهد، کلاف سر درگمی می سازد که نهایتاً مردم و فرهنگ شان مقصرند.

یکی از این تبلیغات مربوط به بحران آب و فرهنگ مصرف آب توسط شهروندان است. این موضوعی ساده است که بیش از 90 درصد مصرف آب ایران در بخش کشاورزی و دامداری و تنها کمتر از 10 درصد آن مربوط به بخش مصارف خانگی (اعم از شهری و روستایی) و صنعتی است. حدود 30 درصد از آب بخش کشاورزی (نزدیک به 3 برابر کل مصارف خانگی) به دلیل روشهای نادرست انتقال آب تا زمین و نگهداری و آبیاری اراضی هدر می رود. و اینها همه به خاطر مدیریت نادرست منابع آبی کشور است. گرمایش جهانی و پیامدهای آن چون به هم خوردن چرخه بارش ها و ... درست است و غیرقابل چشم پوشی، اما نباید فراموش کرد که میزان آب و بارش که در طبیعت ثابت است. آنچه مسأله ساز می شود نوع مواجهه با منابع آبی و مدیریت آب است؛ سیستم مدیریتی بی کفایتی که در معنای تخصصی کلمه، عزمی برای اداره سرزمین ندارد.

هر روز اخبار متفاوتی راجع به بهره برداری نامناسب از منابع آب سطحی و زیرزمینی و پیامدهای آن همچون خشکیدن یا کم آبی قناتها و رودهایی چون زاینده رود و دشت های کشور منتشر می شود. اکنون از ميان 612 دشت وسیع کشور حدود 65 درصد آنها با مشکل کم آبي مواجه اند. در همین سال هایی که تمدن کاریزی و پارادایسی ایران این باغچه خاورمیانه درحال خشکیدن بوده است، بیخ گوشمان کشور خشک امارات با مدیریت درست نه تنها کمبود آب کشورش را جبران کرده بلکه اکنون صادرکننده آب شیرین شده است.

در مورد ایران، شاید حیاتی ترین مولفه اثرگذار بهم خوردن شدید نسبت و توزیع جغرافیایی نادرست جمعیت کشور (متمرکز کردن آنها در چند کلانشهر بویژه تهران) و مدیریت نادرست این مسأله و منابع آبی مورد نیاز آنها است. همانطور که در نمودارهای زیر برای دوره 85 ساله 1300 تا 1385 خ مشاهده می شود، با 7 برابر شدن جمعیت کشور (از 10 میلیون به 70 میلیون) متقابلاً سرانه آب تجدیدشونده کشور نیز به یک هفتم کاهش می یابد (از 13500 لیتر به کمتر از 2000 لیتر)! به الطبع، وقتی جمعیت چنین افزایشی یافت هم برای مصارف میوه و سبزیجات و محصولات دامی این جمعیت و هم برای اشتغال در روستاها و شهرهای کوچک و حواشی شهرهای بزرگ باید کشاورزی و دامداری گسترش یابد، و برای چنین جمعیتی نیازمند برداشت منابع آبی خارج از توان بازیابی و بهم خوردن پایداری آنها است. همچنین است در مورد ساخت وساز مسکن و شهرسازی و ... (مانند ایجاد پارکها و ...) برای این جمعیت انبوه. بگذریم از روشهای نادرست برداشت آب و ... و این که در خود ایجاد پارکها و فضای سبز نیز اقتصاد سیاسی شرکتهای طراحی و نگهداری آنها که دارای رانت اند نیز در تداوم مواردی چون کشت چمن که آب زیادی می طلبد – و اکنون در برخی کشورهای پرآب اروپا هم کاهش یافته یا متوقف شده – مؤثر است.

بر این اساس، با آنکه نیک می دانیم در وضعیت شکننده محیطی ایران قطعاً باید در مصارف آب خانگی نیز مراقب بود، اما مسأله اصلی آب در ایران نه از مدیریت در سطح خرد بلکه آنچه مسأله را به بحران تبدیل کرده است مدیریت ناکارآمد سطح کلان کشور است، که مثل دیگر عرصه ها که از جامعه عقب مانده ناکارآمدی اش در این زمینه را نیز نشان داده است. اما دستگاه تبلیغاتی آن مادام با بی شرمی – که یکی از سرمایه هایشان نیز همین بی شرمی شان است - همه چیز را به گردن فرهنگ جامعه و رعایت نکردن مردم می اندازد. سیستم بی کفایتی که بارها دیده ایم نه تنها توان مدیریت بحران ها را ندارد بلکه خود این سیستم مدیریتی برای این تمدن چندهزارساله به یک بحران تبدیل شده است و مایه آبروریزی.

منبع نمودارها: وبسایت پژوهشکده تحقیقات راهبردی مجمع تشخیص مصلحت نظام

🌎جامعه‌شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📕 طالبان بخشی از واقعیت افغانستان (؟)

✍️ #محمدرضا_تهمک

اسفناک است که خانه ات را بمباران کنند، زیر آوار باشی و بگویند مقصر صاحبخانه است که خانه اش تحمل بمب را نداشت! بسیاری از تحلیل هایی که این روزها در مورد وضعیت افغانستان می بینیم مستقیم یا غیرمستقیم در حال تحقیر مردم افغانستان و تطهیر طالبان اند؛ طالبانی که، چه ظاهر و چه افکارشان، گویی آنها را قرن ها قبل در تیرکمان گذاشته و به عصر ما پرتاب کرده اند. درد است که برخی دل خوش کرده اند به شعار عدالت طالبان به عنوان جایگزین فساد دولت پیشین، در حالی که عدالت نزد طالبان و امثال آنان با معنای متداول مدرن آن، رفاه و تساوی در فرصت ها و برخورداری ها، متفاوت است و جز تفسیر قرون وسطایی ارعاب، تهدید و مجازات برای تبدیل جامعه به قبرستانی آرام نیست.

برخی شروع کرده اند به صدور گزاره های پوچی که برای هر پدیده ای در هر لحظه ای از تاریخ می توان گفت: «افغانستان را خوب نمی شناسید»، «این گونه نیست، باید شرایط داخلی افغانستان را هم دید»، «شرایط اجتماعی و سیاسی افغانستان متفاوت است»، و بیش از همه، از مقامات سیاسی و ژورنالیست ها تا آکادمیسین ها، می گویند «طالبان بخشی از واقعیت افغانستان است»؛ گویی تا کنون نبوده اند! سپس به گونه ای شرح می دهند که گویی فرهنگ اکثریت افغانستانی ها طالبانیسم است. به اینها که یا ساده اندیشند یا مغرض، یا ترکیبی از هر دو، باید گفت شما که دم از واقعیت می زنید چرا واقعیت را تغییر می دهید؟ اول، طالبان بخشی "حداقلی" از واقعیت افغانستان است. دوم، طالبان با کودتا و تفنگ دولت را سرنگون کرده است.

طالبان نه تنها در کشور افغانستان، بلکه در میان خود قوم افغان (پشتون)ها نیز اکثریتی نیستند. در تخمین های بالا از قوم پشتون در افغانستان 38 میلیون نفری، حدود 35 درصد (5 / 13 میلیون نفر) پشتون (افغان) هستند. بگذریم از اینکه جمعیت اصلی پشتون ها (حدود 32 میلیون نفر) در پاکستان (حامیان طالبان و مؤسسین مدارس حقانی و مکاتب دیوبندی) ساکنند و بسیاری از نیروهای طالبان از آنجا و اندکی نیز از دیگر اقوام سنی مذهب افغانستان، کشورهای آسیای میانه و چچن و داعشی هستند....

متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
https://barkhatbook.com/ln/6ls4


🌏جامعه‌شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃کشور هیئت دولت متخصص می خواهد نه دولت هیئتی!
✍️ #محمدرضا_تهمک

ایران جامعه ای اندوهناک شده است، فراوان می شنویم: «همه می خواهند بروند»، «هر که پایی برای رفتن دارد می رود». کشور در حال خشکیدن است؛ خوزستان، زابل و اصفهان تنها نمونه های عیانتر آنند. بی آبی، آلودگی هوا، بیکاری و... آدم می ماند از کدام رنج بگوید. پاسخ ابتدایی ترین نیازها همچون آب و نان از لوله مهربان تفنگ داده می شود. گویی قیصر امین پور حکایت این روزهای را را سروده است: «گفت احوالت چطور است / گفتمش عالی است / مثل حال گل! / حال گل در چنگ چنگیز مغول!».

متأسفانه به جای هیئت دولت متخصص یک دولت هیئتی داریم، هرچند شاید پرتلاش و با حسن نیت. در جهان مدرن پیچیده و آکنده از ظرافت و مخاطره که گام برداشتن در آن دانشی تخصصی طلب می‌کند و نیازمند علم مدرن است مدیریت کشور در دست کسانی است که ایده هایشان در بهترین حالت به درد اداره اجتماعات ساده و کوچک ابتدایی می خورد؛ نه جهان مدرن دائماً نو به نو شونده که هم در عرصه داخلی جوامع و هم در عرصه بین المللی با پیچیدگی مداوم و نوسانات در حیات اجتماعات مواجهیم. نتیجه دلسوزانه ترین عملکرد چنین دولت هیئتی جز آرامش های مقطعی به مثابه داروی مسکّن نخواهد بود. کشور هم سیستم مدیریتی تخصص محور می خواهد و هم کارگزاران متخصص در علوم مدرن اداره جامعه. آنهایی که با شعار دلسوزی برای فرهنگ و عقاید، قدرت و سیستم مدیریتی را قبضه کرده اند، چه صادقانه و چه عامدانه (اقتصاد سیاسی و منافع نهفته در پس آن را فراموش نکنیم)، نه تنها عقاید و فرهنگی که برای آن تلاش می کنند بلکه تمام کشور را دارند به محاق می برند. برخی آکادمیسین هایی که ناخواسته یا خواسته و فرصت طلبانه، نابسامانی شرایط انسانی و طبیعی کشور را با رویکرد تاریخ گرا / زده و فرهنگ گرا / زده تبیین می کنند - البته نه نگرش تاریخی و فرهنگی که تاریخ و فرهنگ را عواملی مهم و نه علت العلل می داند - و آنهایی که برای فهم شرایط به تاریخ اندیشه نویسی درغلتیده اند نیز در تخریب کشور و آدرس غلط دادن به مردم سهیم اند.

در جهان مدرنی که دولت چنان دامن گسترده است که در همه عرصه ها حضور دارد و آناً به همه بخش های سرزمین دسترسی دارد، بیش از پیش، شاه کلید بهبود اوضاع کشور در مدیریت کارآمد دولت نهفته است. حتی بحران آب که ظاهراً امری طبیعی است نیز بحران «مدیریت» منابع آب کشور است. با غنای منابع سرزمینی و انسانی که در ایران وجود دارد، بهبود وضعیت کشور از طریق سیستم مدیریتی متخصص و کارآمد دور از انتظار نیست. دو مثال ساده داخلی و خارجی به خوبی این موضوع را تأیید می کند:

1). یک خط و دو سرنوشت: دو کشور کره جنوبی و کره شمالی با تاریخ، فرهنگ، زبان، قومیت، اقلیم و جغرافیای مشابه را در اواسط قرن بیستم با یک خط مرزی از هم جدا کردند، و تنها تفاوتشان در یک چیز است: سیستم مدیریت کشور. یکی موقعیت شناس و فرصت ساز و دیگری ایدئولوژیک انزواطلب و فرصت سوز. همین عامل حیاتی و اثرگذار دو زندگی متفاوت را برای مردم دو کشور رقم زده است؛ یکی (کره جنوبی) را در بالاترین دهک برخوردارترین و توسعه یافته ترین کشورها و دیگری (کره شمالی) را پایین ترین دهک از نظر برخورداری و توسعه یافتگی قرار داده است.

2). ایران در دوره نادرشاه: این مثال پاسخ محکمتری به همه آنهایی است که تحت نگرش شرقشناسانه یا ... این تصور را دامن می زنند که ایرانی ها فلان و فلان اند و پیش نیاز بهبود اوضاع کشور دگرگونی عظیم و طولانی است که آن هم فقط از راه دور و دراز تحول چندین نسلی نهادها و فرهنگ عموم می گذرد. اینها در واقع از سیستم مدیریتی رفع مسئولیت کرده و توپ را به زمین مردم و فرهنگ می اندازند، درحالی که خود فرهنگ نیز در جریان تحول و توسعه اقتصادی و سیاسی متحول خواهد شد. در اواخر دوره صفوی به دلیل ناکارآمدی سیستم مدیریتی ایران کشور در 1101 خ (1135 ه.ق) به دست افغان ها سقوط کرد و مردم ایران به خاک سیاه نشستند. تنها 7 سال بعد در 1108 خ (1142 ه.ق) بود که با ظهور نادرشاه نه تنها کشوردوباره سروسامان گرفت، بلکه دوره حکومت او را می توان در کنار حکومت شاه عباس، قدرترین دوره های حکومت ایران پس از اسلام دانست. کشور و مردم همان کشور و مردم بودند، اقلیم همان، فرهنگ همان و ... همه همان ها بودند، حتی یک نسل هم عوض نشده بود. در این میان فقط یک چیز تحول یافته بود، مدیریت کشور!


🌎جامعه‌شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃چشمان خودحقیربین
✍️ #محمدرضا_تهمک

بخشی از ما مردم «خاورمیانه» قربانیانی هستیم که در قربانی شدنمان با قاتل همدستی میکنیم. مگر ندیده اید گزارش‌های این روزهای نژادپرستانه و شرقشناسانه رسانه های اوکراینی و اروپا و آمریکا راجع به جنگ اوکراین که چگونه در مورد ما خاورمیانه ای ها حرف می زنند؟ گویی ما آدم نیستیم! طوری در مورد ما حرف می زنند انگار نه انگار که وضعیت سیاه حاصل از حکومت‌های غیرمردمی و ستمگر خاورمیانه و جنگهای اینجا حاصل کودتاهای هدایت شده توسط آنها، تجارت اسلحه، پولشویی های سرمایه دارانه و رقابت بلوک‌های جهانی قدرت در این منطقه است. انگار نه انگار که اکثر قریب به اتفاق حکومت‌های این منطقه یا در زد و بند یا در دشمنی ساختگی عقیدتی با «غرب» برای پنهان کردن منفعت اصلی اقتصادی شان و غارت نفت و گاز و دیگر منابع این کشورها به قدرت رسیده اند و تداوم حیات می یابند! (منظورم برجسته کردن نقش قدرت‌های ذینفع بین المللی است نه نادیده گرفتن عوامل داخل کشورهای خاورمیانه). همین امسال افغانستان را تقدیم طالبان، به اصطلاح دشمنشان، کردند با ۸۶ میلیارد دلار تسلیحات مدرن.

نه کاری به این دارم که نظرمان راجع به جمهوری اسلامی، روسیه، آمریکا، انگلیس و... چیست و نه اینکه در مورد خاص جنگ اوکراین جانبدار کدام سوی ایم. حرفم این است که گرچه مقاومت مردم اوکراین و ماندن زلنسکی در این گام در کشورش ستودنی است، اینقدر حقیر نباشیم که از زلنسکی کمدین لجوجی که خودش در پیدایش این وضعیت سهیم است قهرمان بسازیم، و با نگاه سطحی به مسائل ننگریم؛ رئيس جمهوری که به جای اینکه به اوکراینی سروسامان بدهد که سالهاست کارکرد تأمین کارگر ارزان و زنان فاحشه برای اروپا را دارد، با حماقتش کشورش را بازیچه رقابت سرمایه دارانه میان آمریکا و اتحادیه اروپا با روسیه و چین کرد. زلنسکی هنر نکرده که تحت حفاظت شدید ارتشش در پایتخت کشورش مانده در شرایطی که تحریم های گسترده غرب و حمایت تسلیحاتی پیشرفته قدرتهای بزرگ از اوکراین، ماشین جنگی روسیه در اوکراین را کند کرده و روسیه تحت رهبری پوتین دیکتاتور کودن را به درنگ واداشته است. زلنسکی برای آنهایی قهرمان است که مبارز واقعی ندیده اند. اگر زلنسکی کی اف و دیگر شهرهایش را از دست داد و در آوارگی ایستاد و ناجی وطنش شد، آن موقع تازه می‌شود شاگرد یکی از قهرمانان پیشقدم ما در این عرصه مانند احمدشاه مسعود، رئیسعلی دلواری، محمد جهان آرا و ...

🌎جامعه‌شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃 از جهنم به قبرستان
✍️ #محمدرضا_تهمک

مهاجرت‌های دهه اخیر تحصیل‌کردگان ایرانی بیش از آنکه بخاطر جاذبه مقصد باشد از دافعه اینجا است. بهار که فصل آمدن پذیرش‌های دانشگاهی خارج و آماده شدن برای دوری بستگان و دوستان از هم شده است بر اندوه وضعیت می‌افزاید. مهاجران ایرانی مانند مهاجران شمال آفریقا یا فلات آناتولی و دیگر همسایه‌های ایران نیستند که اکثرا دارای تحصیلات پایین‌اند، بلکه اغلب نیروی متخصص‌اند که بخاطر نبودن حداقل‌های زندگی شغلی و اجتماعی مجبورند تکه‌هایی از وجود و عواطف خود را وانهند و تکه‌هایی از وجود دیگران را با خود به عزیمت برند. برخی‌شان که با نگاهی خودحقیربین به موطن‌شان می‌نگرند نیز می‌روند، با تصور آن‌که آنجایی شوند و به جامعه و ملیّتی والاتر تعلق یابند. دردناک آن‌که تجارب و پژوهش‌ها نشان می‌دهد که واپس‌زده می‌شوند و امکان ادغام هویتی-فرهنگی در متن جامعه برای مهاجران اندک است و عموماً در اجتماعات تخصصی همچون دانشگاهی و شغلی ادغام می‌شوند. آن‌هایی که در اوایل مهاجرت از هموطنان خود فاصله می‌گیرند نیز پس از مدتی به جمع آنان و اجتماعات مهاجران دیگر پس زده می‌شوند. دیری نمی‌گذرد (حدود ۵ سال) که جاذبه‌های مقصد مهاجرت نیز برایشان کاهش می‌یابد و به وضعیت روتین زندگی شهروندی درجه دوم در واقعیت عادت می‌کنند. با این‌حال، چاره‌ای جز مهاجرت نمی‌بینند.

با این‌که به‌رغم همه‌ی مشکلات موجود در ایران تغییرات اجتماعی و فرهنگی امیدبخشی درحال رخ دادن است که در بلندمدت باید آن‌ها را به فال نیک گرفت و انبوه مشکلات کنونی توانسته است جامعه ایران را به بازاندیشی عمیق در فرهنگ و باورهایش سوق دهد تا آنچه به تعبیر مارکس که می‌گفت «بار سنت همه‌ی نسل‌های گذشته با تمامی وزن خود بر مغز زندگان سنگینی می‌کند»، این موانع سخت و استوار پیش‌رو در ایران با سرعت بیشتری دود شود و به هوا برود، اما در کوتاه مدت و شرایط اقتصادی و اجتماعی زندگی نسل جدید کمبودها و سختی‌ها فراوان است. این است که بخشی از نسل کنونی ایران به‌ویژه دانشگاهیان که از بازی سیاست و اقتصاد کلان جامعه نیز به حاشیه رانده شده، سرخورده شده و با این سیستم بیمار اداره‌ی کشور امیدی به بهبود آن ندارند چاره را در این می‌بینند که برای رهایی از جهنمی پرتلاطم به قبرستانی آرام پناه برند که برای نیروی کار متخصص جهان سوم لااقل گوشه خلوتی درخور باشد. شاید این سطور دردناک بنماید، به هر روی، این دردی است که اکثر مهاجران دانشگاهی از کشوری کهن همچون ایران که خود را کسی می دانند با آن درگیرند.


🌏جامعه‌شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃 طالبان جنگ (بخش اول)
✍️ #محمدرضا_تهمک

بخش تندرو طالبان در پی جنگ است و بخش معتدلتر آن خواهان درگیری محدود و ایجاد تنش، به دلایل داخلی و خارجی، به بهانه حقآبه هیرمند [سوغات به جا مانده از انگلیس] یا غیره. اگر در این موضوع موفق شوند راه تصفیه نیروها و تثبیت قدرت این حکومت تازه تاسیس شده در نتیجه ی شورش/شبه-انقلاب در داخل و گرفتن تاییدها و کمکهای بین المللی برایشان هموارتر می شود. از میان همسایه هایشان بهترین کشور برای این هدف ایران است.

همچون دیگر حکومتهای انقلابی /شورشی، حکومت ایدئولوژیک طالبان نیز ابتدائا وعده های فراوانی داده بود و در عمل موفق به تحقق آنها نشده است. جمعیت حدودا ۱۸ میلیونی افغانستان در سال ۲۰۰۰ میلادی که طالبان قدرت را در دست داشت اکنون با رشدی تقریبا ۲۰ میلیونی تخمین زده میشود به ۳۸ میلیون نفر رسیده است. تامین زندگی چنین جمعیتی در زمانی که دیگر طالبان از حمایتهای مالی گسترده پیشین کشورهایی چون عربستان و امارات برخوردار نیست و تجارت مواد مخدر را نیز به امید به رسمیت شناخته شدن در عرصه بین الملل کاهش داده دشوار است. اینجا، برای بخش تندرو مذهبی طالبان، موفقیت در کشاندن ایران به جنگ به گونه ای که ایران آغازگر جنگ نیز شناخته شود، و سپس اتخاذ مواضع تند ملی گرایانه با چاشنی مذهب نعمتی است برای فرافکنی مشکلات کشور و حکومت ناتوانی که تازه در پی شورش/شبه-انقلاب قدرت گرفته و توان تامین اتباع و تحقق وعده هایش را ندارد. برای بخش میانه رو تر آنها نیز همین اندازه چالش کنونی با ایران برای آنها چنین کارکردهایی و آنچه در پی می آید را در مقیاسی محدودتر می تواند داشته باشد. همچنین، دشمن خارجی ای به نام ایران، تنها کشور اکثرا شیعه همسایه افغانستان، می تواند عامل مشغول کردن ذهن مردم و گسیل داشتن نیروهای مذهبی به جبهه در صورت جنگ و افزایش مشروعیت در میان جمعیت حدودا ۷۰ درصدی اهل تسنن افغانستان شود؛ در شرایطی که قدرت در قبضه قوم پشتون (افغانها) با جمعیتی شاید تا ۴۰ درصد است و ۳۰ درصد دیگر اهل سنّت تاجیک، ازبک، بلوچ، ترکمن، نورستانی و ... در آن نقش چندانی ندارند. ضمن اینکه چنین وضعیت جنگی و امنیتی ۳۰ درصد جمعیت شیعیان، عمدتا هزاره و همسو با ایران، را نیز منزوی تر خواهد کرد.

علاوه بر آن، از میان قوم افغان (پشتون) که دو تیره اصلی دُرّانی یا ابدالی و غلزایی یا غلجایی را در بر میگیرد بدنه اکثریتی نیروها و مقامات طالبان را همواره غلجایی ها که خشک مذهب هایی تندرو اند تشکیل داده اند. با این حال، پس از مرگ ملاعمر از تیره غلزایی، مقامات ارشد طالبان که دیگر از حمایتهای عربستان و امارات و پاکستان تحت فشار امریکا و ناتو مانند گذشته برخوردار نبودند، برای بقائشان ضرورت داشت برای رفتن به سمت کشورهای جایگزینی چون ایران، قطر و ... رهبری این گروه در دست افراد میانه رو تر قرار گیرد. همین بود که ملا اختر منصور از تیره درانی و معتدل تر نسبت به ملاعمر به رهبری طالبان برگزیده شد. بر همین منوال پس از کشته شدن ملا اختر در راه بازگشت از ایران توسط امریکا نیز ملا هبت الله آخوندزاده مجددا از تیره درانی ها که با انتخاب ملا اختر قدرت بیشتری یافته بودند به رهبری رسید. اما اکنون که دیگر طالبان قدرت را در دست گرفته اند و غلزایی ها نیازی به ادامه روال پیشین نمی بینند از این ناراضی اند که هسته مرکزی رهبری این گروه همچنان در دست ابدالی ها یا درانی ها مانده است، مانند ملا هبت الله رهبرشان، ملّا برادر رئیس الوزرا، ملا محمدحسن آخوند از نوادگان احمدشاه درانی رئیس شورای رهبری طالبان. این بخش معتدلتر از تنش حداقلی با ایران یا اخیرا پاکستان ناخرسند نیست. اما در این میان جنگ با ایران و حتی پاکستان برای تندروان غلجایی مطلوب است مانند ملا محمدیعقوب پسر ملاعمر وزیر دفاع و سکاندار نظامیان طالبان، سراج الدین حقانی وزیر کشور و کنترل کننده مرزها در کنار پسر ملاعمر، و ملا عبداللطیف منصور وزیر انرژی و آب. اکنون نیز مساله حقآبه هیرمند و تنش مرزی و نظامی مستقیما با نیروهای تحت امر همین ۳ نفر مرتبط است و گسترده تر شدن آن می تواند نعمتی برای تصفیه درون گروهی و بازپس گیری رهبری مرکزی توسط غلجایی ها باشد. هسته مرکزی و معتدلتر طالبان تلاش می کند مانع تنش گسترده و جنگ شود. همچنین، ملا هبت الله پس از ناکامی از به رسمیت شناخته شدن حکومتش در عرصه بین المللی تلاش کرده است با اتخاذ سیاستهای تندی چون اعلام آمادگی برای جهاد در آینده[ی نزدیک و نامعلوم!] و اِعمال شریعت سختگیرانه طالبانی مانند منع حضور اجتماعی و اشتغال و آموزش زنان، اجرای حدود اسلامی و ... تا حدودی بر مشروعیتش در میان نیروهای مذهبی افغانستان بیفزاید، اما این چیزی نیست که بخش تندرو طالبان بدان رضایت دهد.

ادامه در

🌏جامعه‌شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃 طالبان جنگ (بخش دوم - ادامه از)
✍️ #محمدرضا_تهمک


مزید بر علل یادشده، برخی عوامل خارج از افغانستان نیز عوامل فوق را تشدید و طالبان تندرو را به طمع انداخته است. در ایران مسائل عدیده و درهم تنیده اقتصادی، زیست-محیطی، تحریمها و ... بویژه اعتراضات گسترده نیمه دوم سال ۱۴۰۱ چالش نارضایتی مردمی را افزایش داده، حاکمیت ایران را از درون و برون ضربه پذیر کرده است. همچنین، اتهام به ایران برای مشارکت در جنگ اوکراین، احتمالا ناتو و متحدانش که تاکنون به گفته استولتنبرگ دبیرکل ناتو معادل ۱۵۰ میلیارد یورو به اوکراین کمک کرده اند، را سوق می دهد که از ایجاد تنش برای ایران و رساندن کمک به رقیبش دریغ نکنند. سخنان تنش آفرین بربوک وزیرخارجه آلمان در مورد مرزهای ایران و عراق و یون سوک-یول رئیس جمهور نزدیک به امریکای کره جنوبی در امارات عربی علیه ایران از این منطق دور نیست.

علاوه بر آن، فراموش نکنیم که امریکا همچنان با تداوم کمک ماهانه ۱۶۰ میلیون دلاری! به افغانستان تحت عنوان بشردوستانه نفوذش در این کشور تحت فرمان طالبان را تاحدی نگه داشته است. مثلا توانسته است نیروهای تندروتر طالبان و نیز داعش را در ماههای اخیر در مرز افغانستان با ایران مستقر کند تا در موقع مناسب از آنها بهره گیرد. اخیرا نیز تهدید کرده است که ممکن است این شریان حیاتی مالی را قطع کند. این موضوع از این جهت که امریکا در دوره بایدن سیاست کنترل از راه دور را در پیش گرفته مهم است، از سوی ایران هوشیاری می طلبد. امریکا و ناتو ۸۶ میلیارد دلار تسلیحات مدرن را بیهوده برای طالبان به جا نگذاشته اند. چه مداخله گرانه و نیتمند و چه کارکردی و جهت دهنده تلاش خواهند کرد طالبانی متشرع با غلبه نگرش حقانی وار مسلح به تجهیزات مدرن شکل گیرد، افغانستان سیاهچاله امنیتی منطقه و تهدیدی بالقوه در دسترس باشد. آنها که قبلا با اعزام حتی برژنسکی و تاچر به اردوگاههای پشتون ها در پاکستان و تشکیل گروههای مجاهدین افغان علیه شوروی چنین بهره هایی برده اند، در صورت لزوم از آن بعنوان اهرم فشار و کنترل بر ایران، پاکستان، حیات خلوت روسیه در آسیای مرکزی، چین و حتی عربستان، هند و ... استفاده می کنند.

با همه اینها روی دیگر سکه این بازی دولت ایران است. ایران این "جنبش اصیل منطقه" و دشمنِ دشمنش را در همسایگی خود به دولتی نیمه دموکراتیک که بخاطر آن امریکا (دشمنش) در افغانستان حضور داشته باشد ترجیح داده و برایش هزینه کرده است. حتی حکومت ایران خواسته است با در پیش گرفتن صبر تاکتیکی و آگاهی از دسته بندی های قدرت در میان طالبان و تلاش برای تقویت بخش نسبتا متمایلتر طالبان به ایران، با کارت طالبان بازی کند. از نفوذ نسبی اش بر آنها و امکان کنترل آنها در صورت پیدایش ضرورت استفاده کند. مثلا در صورت دست اندازی طالبان به آسیای مرکزی یا چین از آن به عنوان عاملی برای امتیاز گرفتن از این کشورها استفاده کند. همچنین، مثلا با پذیرش گسترده نزدیک به ۵ میلیون مهاجر از افغانستانی که شدت مشکلات اقتصادی و معیشتی از مهمترین علل نارضایتی از طالبان است از خبر یا واقعه احتمالی اخراج ناگهانی میلیونها افغانستانی و بازگزداندن دسته جمعی آنها به عنوان اهرمی برای فشار بر حکومت طالبان در موقع لزوم استفاده کند. هرچند بعید است این موضوع اولویت و نگرانی طالبان باشد، چونکه اکثر مهاجرین افغانستانی در ایران در واقع از دست طالبان فرار کرده اند. نیز، ایران می تواند از امکان تجهیز گروههای مقاومت ملی و جمعیت نسبتا گسترده شیعیان و ناراضیان اهل سنت در درون افغانستان بهره گیرد. به هر روی، این مختصر، شرحی موجز از باروتهایی است که دولت ایران در جمع کردنشان در اطراف خود نقش داشته است، گام برداشتن در این زمین مین گذاری شده هشیاری می طلبد. باید دید حکومت ایران که مقاماتش خود هنوز جنگ با عراق که به تصفیه نیروهای رقیبشان کمک کرد و سبب تثبیت قدرتشان شد را موهبت الهی می دادند و چنین تجربه ای دارند، در این بندبازی ای که در باندبازیهای طالبان پیش می برند تا چه اندازه ظرافت بازی قدرت را درک کرده و موفق عمل خواهند کرد‌.


🌏جامعه‌شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃ریشه ناعدالتی آموزشی در کنکور
#محمدرضا_تهمک
 
کنکور و دانشگاه در ایران، به رغم همه ایراداتش، یکی از مهمترین امکان های تحرک طبقاتی طبقه پایین و حفظ جایگاه طبقاتی طبقه متوسط بوده است و تداوم روند ناعدالتی کنونی در آن، افزایش شکاف اجتماعی-اقتصادی و فرهنگی در جامعه را در پی خواهد داشت. گرچه حدی از ناعدالتی در امور رقابتی چون کنکور سراسری دانشگاهها همواره وجود داشته، اما وضعیت ناعادلانه بودن کنکور سالهای اخیر بسیار شدید و قابل توجه بوده است. به گونه ای که، افراد طبقه مرفه اقتصادی، و در مقیاسی کمتر، سهمیه ای ها اکثریت قریب به اتفاق دانشگاههای برتر کشور را تسخیر کرده اند. البته اگر به دلیل رسیدن آنها به استانداردهای آموزشی بالاتر بود با هر وسیله ی از جمله سرمایه گذاری آموزشی مثلا در کلاسهای کنکوری و ... که این روزها برخی عدالتگرایان با وام گیری از نظریه پردازانی چون بوردیو، دوبین و ... اشتباهاً آن را عامل اصلی این ناعدالتی می خوانند، این قدر آشفته و به کنکور معترض نمی شدیم، با خود می گفتیم هرچه باشد افرادی با سطح دانش و استعداد بالاتر وارد دانشگاههای برتر کشور شده اند و در مجموع برای کشور بهتر است، در مورد دیگر طبقات نیز باید راههایی اندیشیده شود که آنها نیز در این رقابت موفقیت بیشتری کسب کنند. اما مسأله اصلی و تعیین کننده اکثریتی، در این فرایند بر سر فساد! است، و دیگر عوامل مذکور در قیاس با آن جزئی اند. مهمترین عامل فسادزا در آن، برای طبقه مرفه افزوده‌شدن احتساب معدل (نمرات نهایی) 40 درصدی که تا سالهای اتی به 60 درصد خواهد رسید، و برای سهمیه ای ها نیز رانت رزرو شدن سهم تقریبی 20 تا 25 درصدی صندلی دانشگاهها (آنگونه که محاسبه تخمینی ورودی دانشگاهها نشان می دهد)، در کنکور سراسری است.
 
درست است که ارزیابی فرد با یک مرحله آزمون کنکور ایراداتی دارد اما تجربه نشان داد که لحاظ کردن معدل به شکل کنونی آن بسیار ناعادلانه تر شده و این نه تنها راه حل نیست بلکه خود بر معضل افزوده است. احتساب معدل در کنکوری که حتی تفاوت میانگین یک یا دو درصدی میان رقبا در ورود به یک دانشگاه خوب تعیین کننده است، در شرایط فساد نظام آموزشی ایران، حتی احتساب 10 درصدی برای آن نیز زیانبار است. این که می بینیم در سالهای اخیر اکثر افراد از طبقه بالای اقتصادی نسبت به طبقات پایین تر و در همپوشانی با آن دبیرستان های پولی نسبت به دولتی رتبه های برتر را با شدت بیشتری نسبت به قبل کسب کرده و وارد دانشگاههای برتر می شوند همبستگی معنادارای دارد با احتساب معدل دبیرستان و افزایش سال به سال میزان احتساب آن در کنکور سراسری. کافی است با کسانی که در دبیرستان های پولی تدریس می کنند گفتگوی کوتاهی داشته باشید تا متوجه شوید در همین چند ساله چه فساد و چرخه مافیایی برقرار شده است در خریدن معلمان، مراقبین و کارمندان آموزش و پرورش برای بالا بردن معدل نهایی دانش آموزان دبیرستان های پولی. شاهد این مدعا همین بس که در سال های اخیر به همین نسبت که تاثیر معدل افزایش یافته است معدل های بالای 19 نهایی دبیرستان دانش آموزان 150 تا 200 درصد! رشد داشته است. این که گفته می شود فقط در صورت تأثیر مثبت داشتن معدل فرد، معدل وی لحاظ می شود نیز، کمکی به حل مشکل نمی کند، زیرا تأثیر مثبت معدل برای رقبای فرد لحاظ می شود. تأثیر منطقه بندی جغرافیایی 1 تا 3 نیز در چنین منطق بی منطقی ای بی اثر می شود؛ در درون هر منطقه دوباره این طبقه مرفه آن منطقه است که دست بالا را در چرخه فساد و امتیازافزایی دارد.
 
در مورد روند افزایشی رزرو صندلی برای سهمیه ای ها و رانت آنها در همه آزمونها از جمله کنکور نیز، نیاز به بحث بیشتری نیست، زخمی است بر پیکره علم و دانشگاه که همواره عمیق تر و گسترده شده است. به هر روی، مادامی که تأثیر معدل، این متغیر فسادآور که نه فقط در دانشگاهها، بلکه دارد فساد در آموزش و پرورش را نیز گسترش می دهد، حذف نشود و رانت سهمیه ای ها، اگر کاملا حذف نمی شود، دست کم در یک سری از رشته های حیاتی حذف نشود و در دیگر رشته ها کاهش نیابد، نمی توان امید چندانی به برقراری عدالت آموزشی در موضوع کنکور داشت.


🌏جامعه‌شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃 مهرآکین به میهن
✍️ #محمدرضا_تهمک

«مهرآکین» (مهر آکنده با کینه: ambivalence) از پیچیده‌ترین و دردسرسازترین روابط و عواطف انسانی است. فروید با وام‌گیری این مفهوم از بلویلر دیگر روانپزشک سوئیسی و تغییر و گسترش معنای آن، به‌ویژه آن را برای توصیف حس فرزند به پدر به کار برد. حسی است با دو سویه مخالف (عشق و نفرت توأمان) به فردی واحد که دوستش داری و همزمان از او کینه داری. افراد مهم زندگی‌اند که برای فرد مهرآکین می شوند؛ برایش قابل هضم نیست آن که قرار بود حامی و مأمن‌اش باشد دارد زخم می زند. شاید این موضوع که نوعی عدم تعادل روانی نسبت به فرد یا چیزی را دامن می‌زند را بتوان با اندکی تصرف در آن برای حس بسیاری از مردم، مخصوصاً نسل جوان ایران در سال‌های اخیر، نسبت به میهن به کار برد، از آن گریزانند و دوستدارش. چنین حسی نه تنها مانعی بزرگ بر سر راه توسعه و همبستگی اجتماعی در کشور است بلکه می‌تواند فرسودگی اجتماعی-فرهنگی را، لااقل در میان بخش زیادی از جمعیت کشور، رقم زند.
 
به نظر می‌رسد مهرآکین به میهن دارد به سویی می‌رود که بخشی از جامعه نسبت به سرانجام کشور بی‌تفاوت شوند و بگویند بگذار ویران شود این مردم حقشان است. بخشی نیز در هر جایگاه و سلسله‌مراتبی که باشند مجوز هر نوع فساد و تخریب و کندن از تن سرزمین را برای خود صادر می‌کنند، و این علاوه بر فساد سیستماتیک است. می‌دانیم ویژگی جامعه‌ی انسانی این است که نابهنجاری به بی‌هنجاری و فروپاشی اجتماعی نمی‌انجامد و با گسترش نابهنجاری نیروهای اجتماعی دست به کار شده و نظمی نو، حتی در صورت لزوم بنیان‌برافکن، در می‌افکنند. اما نمی‌توان نگران تشدید آسیب‌های فردی و اجتماعی و صدمات فراوان به محیط زیست و منابع سرزمینی که در نتیجه چنین حس نفرت و تخریبگری که به میهن وارد می‌شود نبود. در واقع، این نافی مسئولیت روشنفکران و متفکران اجتماعی، در هر جایگاه و نقشی، نیست. نمی‌توان دست روی دست گذاشت تا باد بی‌نیازی خداوند بر این مملکت بوزد که برچسب کلنگی‌بودن نیز بدان زده‌اند و پیامدش این شده که در چنین جامعه‌ای هر فساد و غارتگری‌ای برای بستن بار خود روا شده است. این موضوعی است که روشنفکران و متفکران اجتماعی ایران باید بدان بی‌اندیشند اگر دغدغه‌ی حفظ و توسعه این سرزمین را دارند، مخصوصاً اکنون که دارد نوعی حس یأس و ناامیدی اجتماعی نسبت به بهبود اوضاع کشور و تغییر در زندگی گسترش می‌یابد.

🌎جامعه‌شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃 آزادی اسلحه و هزینه دموکراسی امریکا
✍️ #محمدرضا_تهمک

پیش‌تر در یادداشت "اعتراضات امریکا در سایه آزادی اسلحه" تشریح شد که باوجود هزینه‌های آزادی سلاح گرم در امریکا آنها منافع بلندمدت آزادی اسلحه را ترجیح داده‌اند و پاسداری از دموکراسی این ناموس جامعه امریکا تا چه اندازه اهمیت دارد. آمد که تفسیرهایی چون تقلیل علل آن به نفوذ کمپانی‌های اسلحه و خشونت‌طلبی جامعه امریکا و جمهوری‌خواهان سطحی و دور از دلایل اصلی واقعیت‌اند. اینجا فقط به لیست ترورهای روسای جمهور و کاندیداهای آن در امریکا اشاره می‌شود تا روشن‌تر شود که آزادی اسلحه برای حفظ دموکراسی و پایداری امنیت را بسیار حیاتی‌تر از آن دانسته‌اند که حتی مرگ روسای جمهور نیز سبب لغو آن شود.

۱) اندرو جکسون، ژانویه ۱۸۳۵، دو تیر به او شلیک شد. تیرها در تپانچه گیر می‌کند و زنده می‌ماند.
۲) به آبراهام لینکلن در حین تماشای تئاتر در بهار ۱۸۶۵ شلیک و کشته شد.
۳) در تابستان ۱۸۸۱ بود که پرزیدنت گارفیلد با دو گلوله زخمی شد و جان داد.
۴) سپتامبر ۱۹۰۱ یک آنارشیست ناراضی دو تیر به مک‌کینلی شلیک کرد و او هفته بعد جان سپرد.
۵) در ۱۹۱۲ گلوله‌ای به قلب تئودور روزولت شلیک شد، وسایلی که داخل جیبش بود به‌طرز معجزه‌آسایی ضرب گلوله را گرفت و زنده ماند.
۶) در فوریه ۱۹۳۳ گلوله‌های متعددی به فرانکلین روزولت شلیک شد. مانند پسرخاله‌اش تئودور خوش‌شانس بود و تیرها جان شهردار بیچاره شیکاگو در مجاورتش را گرفت.
۷) در اواخر ۱۹۵۰ دو ناسیونالیست پورتوریکویی خواهان استقلال از امریکا به اقامتگاه هری ترومن در نزدیکی کاخ سفید حمله مسلحانه کردند. ترومن جان سالم به در بر برد.
۸) در اواخر ۱۹۶۳ ترور کندی در خودرویی در حال گذر رخ داد. چندین گلوله به او خورد و کشته شد.
۹) در مبارزات انتخاباتی ۱۹۶۸ بود که رابرت کندی برادر جان کندی و کاندیدای ریاست جمهوری در لس‌آنجلس به ضرب گلوله کشته شد.
۱۰) در ۱۹۷۲ کاندیدای دیگر ریاست جمهوری جورج والاس در رقابتهای انتخاباتی مورد شلیک گلوله قرار گرفت و قطع نخاع شد.
۱۱) ۲ عملیات تروریستی مسلحانه برای حذف جرالد فورد در ۱۹۷۵ انجام شد، ترورها ناموفق بود.
۱۲) دانلد ریگان مورد سوءقصد تروریستی قرار گرفت. گلوله‌ها او را تا نزدیکی مرگ بردند، اما زنده ماند. این ترور در ۱۹۸۱ رخ داد.
۱۳) ترور ناموفق دانلد ترامپ در جولای ۲۰۲۴

افزودن چند مثال کوتاه خالی از لطف نیست. در سوئیس که معمولا هر سال یکی از بهترین کشورهای جهان برای زندگی معرفی می‌شوند نیز سلاح گرم آزاد است. مردم در رفراندوم سال ۲۰۰۷ مجددا به آزادی اسلحه رای دادند و ۴۶ درصد جمعیت سوئیس مسلح‌اند؛ تقریبا ۲ اسلحه به ازای هر خانوار ۴نفره. همچنین در فنلاند افراد حداقل ۲۰ ساله که تمرین کار با اسلحه را در باشگاههای تیراندازی گذرانده باشند می‌توانند سلاح گرم داشته باشند. طبق آمارهای تخمینی در کشورهای شاد و امن فنلاند ۳۳ درصد و کانادا ۳۵ درصد جمعیت سلاح گرم دارند؛ یعنی حدودا هر خانوار سه‌نفره یک اسلحه دارد.


🌏جامعه‌شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY