📝نظریهزدگی در علوم اجتماعی ایران
دکتر #عباس_کاظمی
اندیشه پویا؛ شماره 32؛ اردیبهشت 1395
@IranSociology
🖋کتاب نظریههای جامعهشناسی اولین بار در سال 1369 منتشر شد، و دستاوردی برای علوم اجتماعی ما بعد از انقلاب فرهنگی در دانشگاهها بود و دکتر توسلی را به عنوان پدر جامعهشناسی بعد از انقلاب اسلامی معرفی کرد. اما این کتاب نمادی است از وضعیتی که نظریههای علوم اجتماعی در ایران دچارش شدهاند: رویکرد نظریه برای نظریه.
🖋جریانی در نسلهای جوانتر علوم اجتماعی و در کلاسها و سنت #یوسف_اباذری شکل گرفته است که به جای توجه به واقعیتهای اجتماعی روزمره، نگاه خود را معطوف به فهم فیلسوفانی چون کانت و هگل میکند. این جریان به جای اینکه مسائل عینی و روزمره و جزئی را از طریق امر نظری فهم کند، مسائل روزمره را دستاویز فهم امر نظری و فلسفی میسازد.
🖋نظریهها در سفر به سرزمین ما، در بهترین حالت، حکم مهمانانی دائمی را دارند که به سرزمینی بیگانه آمدهاند و اگرچه ذهن شرقی با آنها خو گرفته اما نتوانسته این مهمان یا توریست را با شرایط زیست ایرانی تطبیق دهد.
#اندیشه_پویا
✅کانال جامعه شناسی
@IranSociology
دکتر #عباس_کاظمی
اندیشه پویا؛ شماره 32؛ اردیبهشت 1395
@IranSociology
🖋کتاب نظریههای جامعهشناسی اولین بار در سال 1369 منتشر شد، و دستاوردی برای علوم اجتماعی ما بعد از انقلاب فرهنگی در دانشگاهها بود و دکتر توسلی را به عنوان پدر جامعهشناسی بعد از انقلاب اسلامی معرفی کرد. اما این کتاب نمادی است از وضعیتی که نظریههای علوم اجتماعی در ایران دچارش شدهاند: رویکرد نظریه برای نظریه.
🖋جریانی در نسلهای جوانتر علوم اجتماعی و در کلاسها و سنت #یوسف_اباذری شکل گرفته است که به جای توجه به واقعیتهای اجتماعی روزمره، نگاه خود را معطوف به فهم فیلسوفانی چون کانت و هگل میکند. این جریان به جای اینکه مسائل عینی و روزمره و جزئی را از طریق امر نظری فهم کند، مسائل روزمره را دستاویز فهم امر نظری و فلسفی میسازد.
🖋نظریهها در سفر به سرزمین ما، در بهترین حالت، حکم مهمانانی دائمی را دارند که به سرزمینی بیگانه آمدهاند و اگرچه ذهن شرقی با آنها خو گرفته اما نتوانسته این مهمان یا توریست را با شرایط زیست ایرانی تطبیق دهد.
#اندیشه_پویا
✅کانال جامعه شناسی
@IranSociology
✍ #عباس_کاظمی
سخنرانی "جامعه کوچروی ایلام و سفر نظریه ها" ، به دعوت انجمن جامعه شناسی ایلام و شخص دکتر قاسمی در دانشگاه ایلام در اردیبهشت 95 انجام شد. در این سخنرانی که از سیاه چادرها و زندگی کوچروانه در ایلام شروع می شود بحث را به زندگی در حال کوچ نظریه ها ربط می دهد و در نهایت با آوردن نمونه هایی از نظریه زدگی موجود در علوم اجتماعی ایران نقد می کند.
هدف من از طرح سفر نظریه ها اینجا و آنجا دعوت به تامل مجدد بر مصرف نظریه ها در ایران است.
سخنرانی حدود 40 دقیقه است که در ذیل به سمع شما می رسد.
کامنتهای خود را با ایمیل زیر به اشتراک بگذارید av3kazemi@gmail.com
✅کانال جامعه شناسی
🆔 @IranSociology
سخنرانی "جامعه کوچروی ایلام و سفر نظریه ها" ، به دعوت انجمن جامعه شناسی ایلام و شخص دکتر قاسمی در دانشگاه ایلام در اردیبهشت 95 انجام شد. در این سخنرانی که از سیاه چادرها و زندگی کوچروانه در ایلام شروع می شود بحث را به زندگی در حال کوچ نظریه ها ربط می دهد و در نهایت با آوردن نمونه هایی از نظریه زدگی موجود در علوم اجتماعی ایران نقد می کند.
هدف من از طرح سفر نظریه ها اینجا و آنجا دعوت به تامل مجدد بر مصرف نظریه ها در ایران است.
سخنرانی حدود 40 دقیقه است که در ذیل به سمع شما می رسد.
کامنتهای خود را با ایمیل زیر به اشتراک بگذارید av3kazemi@gmail.com
✅کانال جامعه شناسی
🆔 @IranSociology
📝 زنان در مراکز خرید بیشتر از سایر فضاها احساس امنیت می کنند.
✍ دکتر #عباس_کاظمی
@IranSociology
🔸 بر اساس پیمایشی که در باب مراکز خرید و مجتمع های تجاری در دست انجام داریم، مشخص شده است که مراکز خرید یکی از امن ترین فضاهایی است که زنان در فضاهای شهری در اختیار دارند. در پیمایش دیگری که توسط آقای مهدی فرجی در سال 1396 انجام شده است خیابان و همین طور فضای وسایل نقلیه عمومی یکی از فضاهای نا امن شناخته شده است. در تحقیق ما نیز داده های آقای فرجی را تایید کرده است. هم در پیمایش ملی آقای فرجی و هم در پیمایش ما از شهروندان تهرانی بیش از 90 درصد زنان وقتی در خیابان هستند احساس امنیت نمی کنند. اما وقتی از شهروندان پرسش شده است که کدام فضا از فضاهای زیر بیشترین احساس امنیت را به شما می دهد 64 درصد آنها مجتمع های تجاری و مالها (مراکز خرید بزرگ) را انتخاب کرده اند. اما سن زنان در اینکه چقدر در فضاهای باز خیابانی، پارکها و بازار بزرگ تهران احساس نا امنی کنند تعیین کننده است. زنان جوان که در طیف سنی 18 تا 33 سال قرار دارند بیشتر در فضاهای خیابان و پارک تجربه ناخوشایند داشته اند و بیشتر از سایر گروههای سنی مجتمعهای تجاری را مکانی ایمن برای وقت گذرانی می دانند. در مجموع زنان بیشتر از مردان ترجیح می دهند تا روز فراغت خود را در فضای سربسته ای چون مراکز خرید بگذرانند در عوض مردان بیشتر تجربه خیابان گردی و پارک رفتن را دوست دارند.
منبع: کانال تلگرام دکتر عباس وریج کاظمی
🌐جامعه شناسی👇
https://tttttt.me/joinchat/AAAAADusPvcSOZ6y-bfzjA
✍ دکتر #عباس_کاظمی
@IranSociology
🔸 بر اساس پیمایشی که در باب مراکز خرید و مجتمع های تجاری در دست انجام داریم، مشخص شده است که مراکز خرید یکی از امن ترین فضاهایی است که زنان در فضاهای شهری در اختیار دارند. در پیمایش دیگری که توسط آقای مهدی فرجی در سال 1396 انجام شده است خیابان و همین طور فضای وسایل نقلیه عمومی یکی از فضاهای نا امن شناخته شده است. در تحقیق ما نیز داده های آقای فرجی را تایید کرده است. هم در پیمایش ملی آقای فرجی و هم در پیمایش ما از شهروندان تهرانی بیش از 90 درصد زنان وقتی در خیابان هستند احساس امنیت نمی کنند. اما وقتی از شهروندان پرسش شده است که کدام فضا از فضاهای زیر بیشترین احساس امنیت را به شما می دهد 64 درصد آنها مجتمع های تجاری و مالها (مراکز خرید بزرگ) را انتخاب کرده اند. اما سن زنان در اینکه چقدر در فضاهای باز خیابانی، پارکها و بازار بزرگ تهران احساس نا امنی کنند تعیین کننده است. زنان جوان که در طیف سنی 18 تا 33 سال قرار دارند بیشتر در فضاهای خیابان و پارک تجربه ناخوشایند داشته اند و بیشتر از سایر گروههای سنی مجتمعهای تجاری را مکانی ایمن برای وقت گذرانی می دانند. در مجموع زنان بیشتر از مردان ترجیح می دهند تا روز فراغت خود را در فضای سربسته ای چون مراکز خرید بگذرانند در عوض مردان بیشتر تجربه خیابان گردی و پارک رفتن را دوست دارند.
منبع: کانال تلگرام دکتر عباس وریج کاظمی
🌐جامعه شناسی👇
https://tttttt.me/joinchat/AAAAADusPvcSOZ6y-bfzjA
Forwarded from اتچ بات
📝 جنبش غذای نذری؛ کجا نذری بدهیم یا کجا نذری بخوریم؟
✍ دکتر #عباس_کاظمی
@IranSociology
در آبان 1394 در مجله اندیشه پویا مقاله ای نوشتم (مجدد در کانال باز نشر می کنم) با عنوان جنبش غذای نذری که مورد نقد و مناقشه زیادی قرار گرفته بود. در آنجا استدلال کردم که اگرچه غذای نذری همیشه در فرهنگ شیعی حضور داشته است اما به تدریج جای خود را در میان مراسم باز کرده است و دوگانه «مراسم- غذا »جای خود را به «غذا- مراسم » داده است. در برخی شکلهای جدید تر ما با پدیده «غذای بدون مراسم » نیز مواجه هستیم، مانند خانه ها و مکان هایی که در روزهای آخر دهه محرم صرفا غذا می دهند و ما با صفهای نذری بی شماری مواجه می شویم. استدلال این بود که غذا فی نفسه برای خود عاملیت یاقته است و هستند مردمی که بدون توجه به مناسک از طریق غذا خود را به پدیده ای چون محرم مرتبط می کنند. در برخی موارد غذا آنقدر نقش مهمی پیدا می کند که جنبشی را در زندگی روزانه در ایام محرم حول خود پدید می اورد، آیینی خاص خود که شامل ایستادن در صف، جمع کردن غذا از اینجا و آنجا و در نهایت خوردن غذا در خیابان یا در منزل را پدید می اورد و سایتهایی چون سایت نذری یاب نیز مسیری آسانتر را برای پیدا کردن غذاهای نذری پدید اورده است. این سایت مکانهای توزیع نذری را برای شهروندان روشن ساخته است و استقبال خوبی از سوی مردم را در پی داشته است.
در حالی که سایت نذری یاب مقوم چیزی به عنوان عطش خوردن نذری است بهتر بود سایتی درست می شد تا مشخص می کرد ما نذری های خود را کجاها توزیع کنیم؟ در کدام نقاط شهری نیازمندان بیشتری وجود دارند که به غذا محتاجند؟ محل تجمع کارتن خوابها و خیابان خوابها کجاست؟ چه محلاتی از شهر بیشتر به غذا نیاز خواهند داشت که نذری دهندگان غذاهایشان را بعد از طبخ در انجا توزیع کنند؟
نمی گویم که غذای نذری باید صرفا در میان نیازمندان توزیع شود، می دانم که برای برخی افراد غذای نذری با مقوله شفا و برای برخی دیگر با مقوله انجام مناسک دینی گره خورده است اما متاسفانه در پخش غذای نذری برای گروههای نیازمند اولویت قایل نیستیم، ما فراموش می کنیم وقتی یخچالهای مان از غذاهای نذری پر است، نیازمندانی در گوشه شهر به هر دلیلی غذایی در سفره ندارند.
بیاید غذاهای نذری خود را به فقرا توزیع کنیم، بیاید نذری خوردن را به شکمچرانی تقلیل ندهیم. بیاید سایتهایی طراحی کنیم و از طریق آن محلات و اماکن ( خیریه ها . سازمانهای نگهداری افراد نیازمند) نیازمند را شناسایی کنیم و غذاهای نذری خود را در انجا توزیع کنیم.
🔸متن کامل مقاله "جنبش غذای نذری" را در فایل #pdf زیر بخوانید.
🔸در انتشار و اشتراک گذاری این مطلب برای کمک به نیازمند بکوشیم.
منبع: کانال عباس کاظمی
🌐جامعه شناسی👇
https://tttttt.me/joinchat/AAAAADusPvdsjE0JsdJd3Q
✍ دکتر #عباس_کاظمی
@IranSociology
در آبان 1394 در مجله اندیشه پویا مقاله ای نوشتم (مجدد در کانال باز نشر می کنم) با عنوان جنبش غذای نذری که مورد نقد و مناقشه زیادی قرار گرفته بود. در آنجا استدلال کردم که اگرچه غذای نذری همیشه در فرهنگ شیعی حضور داشته است اما به تدریج جای خود را در میان مراسم باز کرده است و دوگانه «مراسم- غذا »جای خود را به «غذا- مراسم » داده است. در برخی شکلهای جدید تر ما با پدیده «غذای بدون مراسم » نیز مواجه هستیم، مانند خانه ها و مکان هایی که در روزهای آخر دهه محرم صرفا غذا می دهند و ما با صفهای نذری بی شماری مواجه می شویم. استدلال این بود که غذا فی نفسه برای خود عاملیت یاقته است و هستند مردمی که بدون توجه به مناسک از طریق غذا خود را به پدیده ای چون محرم مرتبط می کنند. در برخی موارد غذا آنقدر نقش مهمی پیدا می کند که جنبشی را در زندگی روزانه در ایام محرم حول خود پدید می اورد، آیینی خاص خود که شامل ایستادن در صف، جمع کردن غذا از اینجا و آنجا و در نهایت خوردن غذا در خیابان یا در منزل را پدید می اورد و سایتهایی چون سایت نذری یاب نیز مسیری آسانتر را برای پیدا کردن غذاهای نذری پدید اورده است. این سایت مکانهای توزیع نذری را برای شهروندان روشن ساخته است و استقبال خوبی از سوی مردم را در پی داشته است.
در حالی که سایت نذری یاب مقوم چیزی به عنوان عطش خوردن نذری است بهتر بود سایتی درست می شد تا مشخص می کرد ما نذری های خود را کجاها توزیع کنیم؟ در کدام نقاط شهری نیازمندان بیشتری وجود دارند که به غذا محتاجند؟ محل تجمع کارتن خوابها و خیابان خوابها کجاست؟ چه محلاتی از شهر بیشتر به غذا نیاز خواهند داشت که نذری دهندگان غذاهایشان را بعد از طبخ در انجا توزیع کنند؟
نمی گویم که غذای نذری باید صرفا در میان نیازمندان توزیع شود، می دانم که برای برخی افراد غذای نذری با مقوله شفا و برای برخی دیگر با مقوله انجام مناسک دینی گره خورده است اما متاسفانه در پخش غذای نذری برای گروههای نیازمند اولویت قایل نیستیم، ما فراموش می کنیم وقتی یخچالهای مان از غذاهای نذری پر است، نیازمندانی در گوشه شهر به هر دلیلی غذایی در سفره ندارند.
بیاید غذاهای نذری خود را به فقرا توزیع کنیم، بیاید نذری خوردن را به شکمچرانی تقلیل ندهیم. بیاید سایتهایی طراحی کنیم و از طریق آن محلات و اماکن ( خیریه ها . سازمانهای نگهداری افراد نیازمند) نیازمند را شناسایی کنیم و غذاهای نذری خود را در انجا توزیع کنیم.
🔸متن کامل مقاله "جنبش غذای نذری" را در فایل #pdf زیر بخوانید.
🔸در انتشار و اشتراک گذاری این مطلب برای کمک به نیازمند بکوشیم.
منبع: کانال عباس کاظمی
🌐جامعه شناسی👇
https://tttttt.me/joinchat/AAAAADusPvdsjE0JsdJd3Q
Audio
🎧 پادکست #آزادراه (شماره دو):
بازتولید فردگرایی و شکستن هنجارهای اجتماعی
#آزادراه #اپیزود۲ #قانون #هنجارهای_اجتماعی #ناهنجاری #تخلف #فردگرایی گفتگو با #عباس_کاظمی
@IRANSOCIOLOGY
بازتولید فردگرایی و شکستن هنجارهای اجتماعی
#آزادراه #اپیزود۲ #قانون #هنجارهای_اجتماعی #ناهنجاری #تخلف #فردگرایی گفتگو با #عباس_کاظمی
@IRANSOCIOLOGY
📝پرسهزنی در مراکز خرید تهران از دیدگاه جامعهشناسی
✍️ #عباس_کاظمی:
@IranSociology
🔻پرسه زن، دوره گرد و عابری است كه از اینكه بدون عجله در شهر قدم میزند، لذت میبرد. تفرج بدون هدف، والاترین آرزوی پرسه زن است. قدم زدن در شهر، بهترین پاداشی است كه میتوان به پرسه زن داد. به نظر بنیامین، "درانسانی كه بدون هدف و طولانی در خیابانها قدم میزند میتوان نوعی مستی را دید."
🔸در مراكز خرید، گروههای مختلف را نمیتوان از هم تمییز و تشخیص داد. نوع پوشش و طرز پاساژگردی، دیگر معرف قشر و تیپ خاصی نیست. هویت طبقاتی از طریق شبیه شدن گروهها به یكدیگر رنگ باخته است.
lish.ir/HTv
🔸مصرف مراكز خرید در تهران تا اندازه زیادی تابع قیمت كالاها و خرید آنها نیست، زیرا فقرا نه تنها برای خرید نمیآیند بلكه اساسا توان خرید چنین كالایی را ندارند. از این رو، حضور گروههای فرودست شهری موجب میشود تا نظام معنایی كه توسط الگوهای سرمایه داری تولید میشود متزلزل شود. سلسله مراتب و تمایزی كه ممكن است در شهری غربی پدید آید، در تهران پدید نمیآید.این امر به معنای مدرن نبودن جامعة ایرانی نیست، بلكه نمایانگر نوع جدید از شهر مدرن شرقی است كه در آن مدرن شدن، همزمان تمایزیابی و تمایززدایی را دربرمیگیرد.
🔸هم خریدار و هم پرسه زن، مصرف كننده اند. در حالی كه خریداران مصرف كنندة كالای عرضه شده در مراكز خریدند و از طریق مصرف كالا به تعبیر راب شیلدز به خرید سبك زندگی خود میپردازند. (مصرف در مراكز خرید) فرودستان شهری كه در مطالعه ما مشاهده شده اند نه از طریق مصرف كالا، بلكه از طریق مصرف فضا، سبك زندگی خود را نمایش میدهند (مصرف مراكز خرید).
باشگاه اندیشه
🌏جامعهشناسی👇
https://tttttt.me/joinchat/AAAAADusPvd55HU6gKBynA
✍️ #عباس_کاظمی:
@IranSociology
🔻پرسه زن، دوره گرد و عابری است كه از اینكه بدون عجله در شهر قدم میزند، لذت میبرد. تفرج بدون هدف، والاترین آرزوی پرسه زن است. قدم زدن در شهر، بهترین پاداشی است كه میتوان به پرسه زن داد. به نظر بنیامین، "درانسانی كه بدون هدف و طولانی در خیابانها قدم میزند میتوان نوعی مستی را دید."
🔸در مراكز خرید، گروههای مختلف را نمیتوان از هم تمییز و تشخیص داد. نوع پوشش و طرز پاساژگردی، دیگر معرف قشر و تیپ خاصی نیست. هویت طبقاتی از طریق شبیه شدن گروهها به یكدیگر رنگ باخته است.
lish.ir/HTv
🔸مصرف مراكز خرید در تهران تا اندازه زیادی تابع قیمت كالاها و خرید آنها نیست، زیرا فقرا نه تنها برای خرید نمیآیند بلكه اساسا توان خرید چنین كالایی را ندارند. از این رو، حضور گروههای فرودست شهری موجب میشود تا نظام معنایی كه توسط الگوهای سرمایه داری تولید میشود متزلزل شود. سلسله مراتب و تمایزی كه ممكن است در شهری غربی پدید آید، در تهران پدید نمیآید.این امر به معنای مدرن نبودن جامعة ایرانی نیست، بلكه نمایانگر نوع جدید از شهر مدرن شرقی است كه در آن مدرن شدن، همزمان تمایزیابی و تمایززدایی را دربرمیگیرد.
🔸هم خریدار و هم پرسه زن، مصرف كننده اند. در حالی كه خریداران مصرف كنندة كالای عرضه شده در مراكز خریدند و از طریق مصرف كالا به تعبیر راب شیلدز به خرید سبك زندگی خود میپردازند. (مصرف در مراكز خرید) فرودستان شهری كه در مطالعه ما مشاهده شده اند نه از طریق مصرف كالا، بلكه از طریق مصرف فضا، سبك زندگی خود را نمایش میدهند (مصرف مراكز خرید).
باشگاه اندیشه
🌏جامعهشناسی👇
https://tttttt.me/joinchat/AAAAADusPvd55HU6gKBynA
🔗 #بچه_زرنگ
🔗 #سیستم_سلطه_مشروع
#عباس_کاظمی
(بر گرفته از کتاب امر روزمره در جامعه پسا انقلابی)
____________________________
سوژهٔ دومی که از دل نظام کنکوری بیرون میجوشد بخش قابل توجهی از جامعهٔ جوان ما را شامل میشود: سوژهٔ «بچهزرنگ» است. بچهزرنگ نه به معنای فرد صرفاً باهوش، بلكه به معنای زیرک و مکار. سوژهٔ بچهزرنگ بر خلاف سوژهٔ نِرد، دارای مهارتهای اجتماعی بالاست و به خوبی میداند در دل یک فضای ایدئولوژیک که مبتنی بر فرهنگ ارادت و تبعیت است، چگونه عمل کند. میداند چگونه _بدون زحمت زیاد_ از طریق پرسشهای تستی (گاهی خرید سؤالات پیش از امتحان) بالا بیاید، مدرک بگیرد و در نهایت بیوقفه رنگ عوض کند و تمام پلههای ترقی را طی کند. بنابراین، شکل خاصی از اخلاق از دل عقلانیت کنکوری پدید آمده است. باری، اخلاقی که در قالب خرید و فروش پایان نامهها، کتاب و مدرکْ فسادِ علمی و فرهنگی تولید میکند، در مرتبهٔ بعد، در قالب رشوه و اختلاس مولد فساد اقتصادی نیز میشود.
🌐 جامعه شناسی
🆔 @IRANSOCIOLOGY
🔗 #سیستم_سلطه_مشروع
#عباس_کاظمی
(بر گرفته از کتاب امر روزمره در جامعه پسا انقلابی)
____________________________
سوژهٔ دومی که از دل نظام کنکوری بیرون میجوشد بخش قابل توجهی از جامعهٔ جوان ما را شامل میشود: سوژهٔ «بچهزرنگ» است. بچهزرنگ نه به معنای فرد صرفاً باهوش، بلكه به معنای زیرک و مکار. سوژهٔ بچهزرنگ بر خلاف سوژهٔ نِرد، دارای مهارتهای اجتماعی بالاست و به خوبی میداند در دل یک فضای ایدئولوژیک که مبتنی بر فرهنگ ارادت و تبعیت است، چگونه عمل کند. میداند چگونه _بدون زحمت زیاد_ از طریق پرسشهای تستی (گاهی خرید سؤالات پیش از امتحان) بالا بیاید، مدرک بگیرد و در نهایت بیوقفه رنگ عوض کند و تمام پلههای ترقی را طی کند. بنابراین، شکل خاصی از اخلاق از دل عقلانیت کنکوری پدید آمده است. باری، اخلاقی که در قالب خرید و فروش پایان نامهها، کتاب و مدرکْ فسادِ علمی و فرهنگی تولید میکند، در مرتبهٔ بعد، در قالب رشوه و اختلاس مولد فساد اقتصادی نیز میشود.
🌐 جامعه شناسی
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📝مالى شدن شهر: از بقالى ها تا مگامال ها
✍ #عباس_کاظمی
موج گسترده مال سازی در شهرهای بزرگ ایران به راه افتاده است، سرمایه گذاری انبوهی در این عرصه در حال انجام است به گونه ای که بیش از 260 مال در کل کشور یا در دست ساخت است یا بتازگی مراحل ساخت آن به پایان رسیده است. مشهد دارای ۱۲۷ مجتمع تجاری است اما ۸۷ مجتمع تجاری درحال احداث دارد و احداث ۴۰ مجتمع دیگر بتازگی به پایان رسیده است که با این حساب تقریبا شمار مالهای مشهد به دو برابر افزایش مییابد. تهران با داشتن ۶۵ مال در حال احداث یا تازه به بهره برداری رسیده در رده دوم پس از مشهد قراردارد.
شهرهای بزرگی چون مشهد و تهران از شهر خیابانها و سوپرمارکتها در چند دهه قبل به شهر مالها و مراکز خرید در دهه 90 در حال تبدیل شده است. ما با پدیده مالی شدن شهر مواجه ایم، که کنایه از دو فرایند در هم تنیده و مستمر دارد. وجه آشکار مالی شدن شهر گسترش مالها و مراکز خرید در شهر است به گونه ای که مالها در نهایت جایگزین شهر می شوند و نتیجه مردم از درون کوچه ها و خیابان ها به مالها مهاجرت خواهند کرد. همین امر، مراکز خرید را مهمترین عنصر هویتی و وجودی شهر خواهد کرد. شهر به معنای چیزی آن بیرون ( خیابان، بازار سنتی و..) عملا به درون مالها و مجتمع های تجاری سوق یافته است و بیش از آنکه فضای بیرونی (outdoor- space) باشد در حال تبدیل شده به شهری درونی (Indoor- city) است.
وجه دوم مالی شدن شهر، هرچه بیشتر قرار گرفتن تهران زیر نوعی خاص از اقتصاد مالی و سرمایه گذاری تجاری جدید است که بر اساس آن شهر از نو هویت می یابد. شهری که ذیل بمباران #مصرف ، هرینه و سرمایه گذاری اقتصاد مصرف قرار گرفته است، شهری که با پول، کالا، مد و برند ها بیشتر هویت می یابد تا با عناصر دیگر بدین سان اخلاق شهروندی جدید در حال ظهور است که بیش از همه با مصرف گره می خورد.
در ان صورت پرسش ما این خواهد بود که با مالی شدن و درونی شدن فضای شهری آیا باید سیاستهای شهری ، گردشگری و توریسم ما نیز تغییر کند؟ آیا اقتصاد سیاسی شهر باید از نو بازخوانی شود؟ جنبشهای سیاسی و اجتماعی شهری که تاکنون خود را با خیابانها و میدانهای شهر تعریف می کردند آیا تغییر مکان خواهند داد؟ در یاداشت حاضر تلاش می کنم روایتی از تحولات شکل گرفته در زمینه خرید و فضاهای خرید را در طول چند دهه اخیر بدست دهم، زمینه هایی که در نهایت ما به وضعیت جدید شهروندی سوق داده است.
🌏جامعهشناسی👇
t.me/iransociology
✍ #عباس_کاظمی
موج گسترده مال سازی در شهرهای بزرگ ایران به راه افتاده است، سرمایه گذاری انبوهی در این عرصه در حال انجام است به گونه ای که بیش از 260 مال در کل کشور یا در دست ساخت است یا بتازگی مراحل ساخت آن به پایان رسیده است. مشهد دارای ۱۲۷ مجتمع تجاری است اما ۸۷ مجتمع تجاری درحال احداث دارد و احداث ۴۰ مجتمع دیگر بتازگی به پایان رسیده است که با این حساب تقریبا شمار مالهای مشهد به دو برابر افزایش مییابد. تهران با داشتن ۶۵ مال در حال احداث یا تازه به بهره برداری رسیده در رده دوم پس از مشهد قراردارد.
شهرهای بزرگی چون مشهد و تهران از شهر خیابانها و سوپرمارکتها در چند دهه قبل به شهر مالها و مراکز خرید در دهه 90 در حال تبدیل شده است. ما با پدیده مالی شدن شهر مواجه ایم، که کنایه از دو فرایند در هم تنیده و مستمر دارد. وجه آشکار مالی شدن شهر گسترش مالها و مراکز خرید در شهر است به گونه ای که مالها در نهایت جایگزین شهر می شوند و نتیجه مردم از درون کوچه ها و خیابان ها به مالها مهاجرت خواهند کرد. همین امر، مراکز خرید را مهمترین عنصر هویتی و وجودی شهر خواهد کرد. شهر به معنای چیزی آن بیرون ( خیابان، بازار سنتی و..) عملا به درون مالها و مجتمع های تجاری سوق یافته است و بیش از آنکه فضای بیرونی (outdoor- space) باشد در حال تبدیل شده به شهری درونی (Indoor- city) است.
وجه دوم مالی شدن شهر، هرچه بیشتر قرار گرفتن تهران زیر نوعی خاص از اقتصاد مالی و سرمایه گذاری تجاری جدید است که بر اساس آن شهر از نو هویت می یابد. شهری که ذیل بمباران #مصرف ، هرینه و سرمایه گذاری اقتصاد مصرف قرار گرفته است، شهری که با پول، کالا، مد و برند ها بیشتر هویت می یابد تا با عناصر دیگر بدین سان اخلاق شهروندی جدید در حال ظهور است که بیش از همه با مصرف گره می خورد.
در ان صورت پرسش ما این خواهد بود که با مالی شدن و درونی شدن فضای شهری آیا باید سیاستهای شهری ، گردشگری و توریسم ما نیز تغییر کند؟ آیا اقتصاد سیاسی شهر باید از نو بازخوانی شود؟ جنبشهای سیاسی و اجتماعی شهری که تاکنون خود را با خیابانها و میدانهای شهر تعریف می کردند آیا تغییر مکان خواهند داد؟ در یاداشت حاضر تلاش می کنم روایتی از تحولات شکل گرفته در زمینه خرید و فضاهای خرید را در طول چند دهه اخیر بدست دهم، زمینه هایی که در نهایت ما به وضعیت جدید شهروندی سوق داده است.
🌏جامعهشناسی👇
t.me/iransociology
Telegram
جامعهشناسی
🌎جامعه شناسى مطالعه علمى زندگى بشر است.
💢 جستارهایی در:
- جامعه شناسی
- روانشناسی
- اقتصاد
- فلسفه
- ادبیات
- سینما
📞 تماس و تبلیغ:
@irsociology
بزرگترین مرجع علومانسانی کشور
💢 جستارهایی در:
- جامعه شناسی
- روانشناسی
- اقتصاد
- فلسفه
- ادبیات
- سینما
📞 تماس و تبلیغ:
@irsociology
بزرگترین مرجع علومانسانی کشور
📝حاشیه برابر با متن است
✍ دکتر #عباس_کاظمی
🔸آنچه امروز شورش حاشیه علیه متن نام گرفته است باید از نو بازخوانی شود. دو گانه حاشیه و متن عمدتا به گونهای فهم میشود که گویا "اینجا" و "آنجا" دو عرصه کاملا مجزا از هم هستند. "آنها" نه "آنجا " دور از ما، و نه بسیا متفاوت از ما هستند. این افراد بیش از آنچه که فکر میکنیم به ما نزدیکاند. کافی است در ادارهای که کار میکنید به آبدارچی یا به خدماتیها بیشترتوجه کنید، کافی است به زنان خدمتکاری که به خانههایتان میآیند، به سرایدار مجتمعها، به پیکهایی که اشیا دوست داشتنیتان را ردو بدل میکنند یا غذای گرمی که سفارش دادید برایتان می آورند، به دستفروشانی که پشت چراغهای قرمز به انواع کارها مشغولاند، به واکسیهای سر چهار راه، به کارگرانی که در کارواشها ماشین شما را جلا میدهند و به رانندگان تاکسیهای اینترنتی نگاهی بیندازید. آنها همه جا هستند و هیچ وقت دور از ما نبودند فقط ما آنها را از پیش نمیدیدیم. شورشها تنها آنان را به حاشیهای دیدنی و تحلیلکردنی تبدیل کردهاند.
🔸میخواهم صرفا یکی از هزاران روایتی را که شما روزانه با آن روبرویید بیان کنم. در یکی از دانشگاههایی که تدریس میکنم، فردی به عنوان آبدارچی تا چندی پیش مشغول بکار بود، در یکی از روزهای گرم تابستان متوجه شدم کتابی شعر و یک رمان روی میز اوست، روز دیگری کتابی علمی در باب زیست شناسی. برایم جالب شد و با او به گفت و گو نشستم و بعدا بیشتر با هم حرف زدیم، فرد مجردی بود که به خاطر نیاز مالی خانواده دست از دانشگاه کشیده بود و اکنون چای میآورد، طبقات را طی میکشید و دستشوییها را میشست. اولین نکتهای که به چشمم آمد فاصله منزلتی و احساس ناکامی بود که مدام درون خود احساس میکرد.
اما او که بود؟ از کجا آمده بود؟ به چه چیزهایی فکر میکرد و چه آرزوهایی در سر داشت؟ هیچکس حتی در دانشگاهی که کار میکرد از احوال او خبر نداشت. این همان وضعیتی است که کل جامعه را فراگرفته است و ما نسبت بدان غافلیم، پدیدهای که بنظرم با مفهوم بیعاطفگی اجتماعی باید توضیح داده شود. در میان همه مسائلی که مردم با آنها روبرو هستند، مانند فقر، بیکاری، بیخانمانی، بنظرم این مفهوم که ذیل احساس تنهایی و بیپناهی و بیکسی درک میشود باید از اهمیت بیشتری برخوردار باشد.
دانشگاه و استادانی که کارشان مطالعه مسائل اجتماعی و روانی و مسائلی از این دست است به کل به این جزئیات علاقهای نداشتند. اکنون او مدتی است که کارش را به دلایلی از دست داده است. من مشترکاتی بین او و مردمی که به خیابان آمدند پیدا کردهام.
🔸یکم، مهاجرت: به تازگی از یکی از شهرستان های غرب ایران آمده است،از خانوادهاش جدا شده است تا برای آنها معاشی فراهم سازد.
دوم، بی مکانی: جایی مناسب و با ثبات برای اقامت ندارد و به طور موقت در منزل یکی از اقوامش مستقر است.
سوم، حاشیه تهران: از هشتگرد هر روز به تهران میآید. گرچه در حاشیه میخوابد اما در تهران زندگی میکند.
چهارم، بیکاری یا کار بی ثبات: او اکنون بیکار است، وقتی هم که کار داشت ذیل شرکتهای استعماگری فعالیت میکرد که هر لحظه امکان از دست دادن شغلش را انتظار میکشید.
پنجم، اگرچه مدرک بالایی ندارد اما کم سواد نیست. او تحصیلات دانشگاهیاش را ناتمام رها کرده است به دلیل مشکلاتی که داشته است اما به لحاظ روحی خود را فردی تحصیلکرده میداند.
ششم، احساسی مبهم همراه با اضطراب، سرگشتگی و ناامیدی او را فرا گرفته است. شرایط او به حدی سخت است که به خودکشی نیز فکرکرده است.
هفتم سن: سن او در رنج سنی 20 تا 28 سال و مجرد است.
همه این مولفههایی که از این فرد ذکر شد با خصوصیاتی که از معترضین آبان ماه عمدتا روایت میشود نوعی شباهت خویشاوندی وجود دارد. من در همان دانشگاه سه نمونه دیگر دارم یکی در کسوت استاد حق التدریسی، دوم در موقعیت دانشجویی و سوم در شغل خدماتی که در بسیاری از ویژگیهای ذکر شده با هم اشتراکاتی دارند و شاید همین اشتراکات است که نامیدن این جماعت عظیم ناراضی را دشوار کرده باشد. همه این جماعت در سردرگمی، پادرهوایی و بلاتکلیفی ( شغل، مسکن، منزلت و...) با هم اشتراک دارند.
🔸اغلب تصاویر و بازنمائیهایی که از شورش آبان ماه ارائه شده است مبتنی بر خواست طبقات برتر و آلوده به دیدگاههای فرادستانه است. برای ما گفتهاند که آنها با ابزار خشونت خواست خود را بیان می کنند، اینکه بر خلاف طبقه متوسط گفت و گو پذیر نیستند، اینکه دست به تخریب بیت المال میزنند و دچار بیماری اجتماعی وندالیستی هستند، اینکه ابزار دست قدرتهای خارجی هستند، اینکه نوعی بی عاطفگی و بیرحمی در اعتراضاتشان نهفته است. این عبارتها تنها از زبان یک فرادست بیان میشوند حتی اگر روشنفکر یا استاد دانشگاه یا خود از وضع موجود ناراضی باشد.
🌏جامعه شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
✍ دکتر #عباس_کاظمی
🔸آنچه امروز شورش حاشیه علیه متن نام گرفته است باید از نو بازخوانی شود. دو گانه حاشیه و متن عمدتا به گونهای فهم میشود که گویا "اینجا" و "آنجا" دو عرصه کاملا مجزا از هم هستند. "آنها" نه "آنجا " دور از ما، و نه بسیا متفاوت از ما هستند. این افراد بیش از آنچه که فکر میکنیم به ما نزدیکاند. کافی است در ادارهای که کار میکنید به آبدارچی یا به خدماتیها بیشترتوجه کنید، کافی است به زنان خدمتکاری که به خانههایتان میآیند، به سرایدار مجتمعها، به پیکهایی که اشیا دوست داشتنیتان را ردو بدل میکنند یا غذای گرمی که سفارش دادید برایتان می آورند، به دستفروشانی که پشت چراغهای قرمز به انواع کارها مشغولاند، به واکسیهای سر چهار راه، به کارگرانی که در کارواشها ماشین شما را جلا میدهند و به رانندگان تاکسیهای اینترنتی نگاهی بیندازید. آنها همه جا هستند و هیچ وقت دور از ما نبودند فقط ما آنها را از پیش نمیدیدیم. شورشها تنها آنان را به حاشیهای دیدنی و تحلیلکردنی تبدیل کردهاند.
🔸میخواهم صرفا یکی از هزاران روایتی را که شما روزانه با آن روبرویید بیان کنم. در یکی از دانشگاههایی که تدریس میکنم، فردی به عنوان آبدارچی تا چندی پیش مشغول بکار بود، در یکی از روزهای گرم تابستان متوجه شدم کتابی شعر و یک رمان روی میز اوست، روز دیگری کتابی علمی در باب زیست شناسی. برایم جالب شد و با او به گفت و گو نشستم و بعدا بیشتر با هم حرف زدیم، فرد مجردی بود که به خاطر نیاز مالی خانواده دست از دانشگاه کشیده بود و اکنون چای میآورد، طبقات را طی میکشید و دستشوییها را میشست. اولین نکتهای که به چشمم آمد فاصله منزلتی و احساس ناکامی بود که مدام درون خود احساس میکرد.
اما او که بود؟ از کجا آمده بود؟ به چه چیزهایی فکر میکرد و چه آرزوهایی در سر داشت؟ هیچکس حتی در دانشگاهی که کار میکرد از احوال او خبر نداشت. این همان وضعیتی است که کل جامعه را فراگرفته است و ما نسبت بدان غافلیم، پدیدهای که بنظرم با مفهوم بیعاطفگی اجتماعی باید توضیح داده شود. در میان همه مسائلی که مردم با آنها روبرو هستند، مانند فقر، بیکاری، بیخانمانی، بنظرم این مفهوم که ذیل احساس تنهایی و بیپناهی و بیکسی درک میشود باید از اهمیت بیشتری برخوردار باشد.
دانشگاه و استادانی که کارشان مطالعه مسائل اجتماعی و روانی و مسائلی از این دست است به کل به این جزئیات علاقهای نداشتند. اکنون او مدتی است که کارش را به دلایلی از دست داده است. من مشترکاتی بین او و مردمی که به خیابان آمدند پیدا کردهام.
🔸یکم، مهاجرت: به تازگی از یکی از شهرستان های غرب ایران آمده است،از خانوادهاش جدا شده است تا برای آنها معاشی فراهم سازد.
دوم، بی مکانی: جایی مناسب و با ثبات برای اقامت ندارد و به طور موقت در منزل یکی از اقوامش مستقر است.
سوم، حاشیه تهران: از هشتگرد هر روز به تهران میآید. گرچه در حاشیه میخوابد اما در تهران زندگی میکند.
چهارم، بیکاری یا کار بی ثبات: او اکنون بیکار است، وقتی هم که کار داشت ذیل شرکتهای استعماگری فعالیت میکرد که هر لحظه امکان از دست دادن شغلش را انتظار میکشید.
پنجم، اگرچه مدرک بالایی ندارد اما کم سواد نیست. او تحصیلات دانشگاهیاش را ناتمام رها کرده است به دلیل مشکلاتی که داشته است اما به لحاظ روحی خود را فردی تحصیلکرده میداند.
ششم، احساسی مبهم همراه با اضطراب، سرگشتگی و ناامیدی او را فرا گرفته است. شرایط او به حدی سخت است که به خودکشی نیز فکرکرده است.
هفتم سن: سن او در رنج سنی 20 تا 28 سال و مجرد است.
همه این مولفههایی که از این فرد ذکر شد با خصوصیاتی که از معترضین آبان ماه عمدتا روایت میشود نوعی شباهت خویشاوندی وجود دارد. من در همان دانشگاه سه نمونه دیگر دارم یکی در کسوت استاد حق التدریسی، دوم در موقعیت دانشجویی و سوم در شغل خدماتی که در بسیاری از ویژگیهای ذکر شده با هم اشتراکاتی دارند و شاید همین اشتراکات است که نامیدن این جماعت عظیم ناراضی را دشوار کرده باشد. همه این جماعت در سردرگمی، پادرهوایی و بلاتکلیفی ( شغل، مسکن، منزلت و...) با هم اشتراک دارند.
🔸اغلب تصاویر و بازنمائیهایی که از شورش آبان ماه ارائه شده است مبتنی بر خواست طبقات برتر و آلوده به دیدگاههای فرادستانه است. برای ما گفتهاند که آنها با ابزار خشونت خواست خود را بیان می کنند، اینکه بر خلاف طبقه متوسط گفت و گو پذیر نیستند، اینکه دست به تخریب بیت المال میزنند و دچار بیماری اجتماعی وندالیستی هستند، اینکه ابزار دست قدرتهای خارجی هستند، اینکه نوعی بی عاطفگی و بیرحمی در اعتراضاتشان نهفته است. این عبارتها تنها از زبان یک فرادست بیان میشوند حتی اگر روشنفکر یا استاد دانشگاه یا خود از وضع موجود ناراضی باشد.
🌏جامعه شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📝جامعهشناسانی با ریش پرفسوری
✍ #عباس_کاظمی
بسیاری از جامعهشناسان ایرانی تحت تاثیر سلف خود اگوست کنت نه علاقهای دارند درون جامعه بروند و نه حتی علاقه دارند نوشتههای دیگران را بخوانند، آنان چونان پیامبرانی از بالا هم به موعظه مردم و مسئولین مشغولاند و هم ادعای همراهی با هر دو را دارند. در دهه هفتاد شمسی، مردم با تیزهوشی به ریش پرفسوری میگفتند: همراه با مردم و همگام با مسئولان. درواقع ریش پرفسوری استعارهای از محافظهکاری، زرنگ بازی و در عین حال بیعملی نیز بود. جامعهشناسان ایرانی نیز البته چهرهای با ریش پرفسوری را میپسندند. جدای از این استعاره که نماد محافظهکاری و بیعلمی جامعهشناسان است متاسفانه نیز در بسیاری از مواقع با تصویرسازیهای غلطی از جامعه که در افکار عمومی مسلط میشود همراه میشوند. آنها با مردم نا امید میشوند و با مسئولان امیدوار!
اما جامعهشناسان باید همزمان دو کار مهم انجام دهند، تصویرسازیهای رسانهای - اسطورهای شده را واسازی و اصلاح کنند. و دوم نقش مداخلهگرانهتری را برای جامعه ایفا کنند. کار جامعهشناسان صرفا ,پیشبینی بعد از وقوع نیست! همینطور، جامعه شناسان نباید صرفا از اوضاع جاری نقد کنند باید راهحلهای عملی برای زندگی مردم بیابند، آنها باید از وجهی مردم و مسئولان را هوشیار کنند و از وجهی دیگر خودشان به میانجی واقعیتهایی عملی که مردم تجربه میکنند هوشیارتر شوند.
متاسفانه، اغلب ما جامعهشناسان در مناطق برخوردار شهری زندگی میکنیم، از وسیله نقلیه عمومی استفاده نمیکنیم، و در اتاقهای کارخود زندانی شدهایم. در هیچ یک از این سه( خانه،وسیله نقلیه، اتاق کار) با مردم رابطهای نداریم. در این تردیدی نیست که دانشگاهها و اتاقهای کار استادان به کل منقطع از تماس اجتماعی با مردم عادی است. در این میان ما جامعهشناسان از همان دریچه جامعه را میبینیم که سایر شهروندان میبییند( رسانهها و شبکههای اجتماعی). جامعه شناسان برای تحلیل درست نیاز دارند تا لباسهای خود را خاکی کنند، به نقاط متفاوت شهر و کشور بروند، با مردم صحبت کنند، و در بسیاری موارد با آنها همراه شوند. متاسفانه، اگر هم آنان به میان مردم میروند به خاطر پروژههای تحقیقاتی است که اغلب دولتیاند. این شکل از بازدیدهای توریستی درکی عامیانه از تجربههای مردم را برای آنها ممکن می کند.این شانس حتی برای همه آنها نیز ممکن نمیشود چرا که اکثر آنها تنها از طریق کلاسهای درس خود با جامعه مرتبط میشوند. چنانکه همکارم فردین علیخواه پیش از این در مورد جامعهشناسان دستکتاپی گفته بود، آنان پشت دسکتاپهای خود سنگر گرفتهاند و واقعیت اجتماعی را رصد میکنند.
علاوه بر این، جامعه شناسی نباید خود را محدود به پیش بینیهای بعد از وقوع کند! (اشاره به تحلیلهای بعد از اعتراضات) بلکه باید راهی عملی در پیش روی مردم بگذارد و به جای نقش پیش گو نقش روشنفکر عملگر را بازی کند. حلقه مفقوده تامل جامعهشناسان نه مردم و نه دولت بلکه جماعت پرنفوذ نخبگان و روشنفکران است. آنها باید ابتدا در باب انقطاع میان روشنفکران و نخبگان بیندیشند. این جماعت پراکنده و عمدتا افسرده اگر بکار بیفتند میتوانند در حرکت جامعه موثر افتند.
انجمن جامعهشناسی نیز همواره باید چیزی بیش از یک نهاد به اصطلاح علمی باشد، ما باید از کنفرانسهای دهن پرکن، چاپ مقالات تکراری در نشریات مثلا علمی و نشستهای مولد روشنفکر و چهرهساز کمی فاصله بگیریم و اندکی بیشتر در باب مسئولیت اجتماعی نهاد علم بیندیشیم. ما در قبال جامعه مسئولیم، ما نسبت به رنجها و گرسنگیها و تنهاییهایی جامعه مسئولیت داریم. بنظرم انجمن جامعه شناسی شایسته است که گروههای مطالعاتی برای مناطق آسیبدیده اعتراضات اخیر تشکیل دهد و به طور مستمر از این مناطق بازدید کند و با مردم از نزدیک گفتوگو کند و سپس نتایج گفتوگوها و مطالعات را برای افکار عمومی( نه صرفا دولت کهv اساسا فرصت، توان و حوصله شنیدن ندارد) ارائه کند. دوم، به ایجاد یک بلوک فرهنگی- اجتماعی از روشنفکران و نخبگان دانشگاهی، روزنامهنگاران، هنرمندان اهتمام ورزد که هدف آن تامل، توصیف، تبیین، و تصویر سازی متفاوت و عمیق از جامعه است. این ایده از طریق نشستهای مشترک بین گروههای متفاوت ممکن میشود. سوم، به طور مستمر نتایج تحقیقات همکاران جامعهشناسی را رصد کند و بعد از بحث و گفت گو در شکل بیانیهها یا جزوههای سالانه یا چیزی شبیه به آن برای افکار عمومی ارائه کند. چهارم، از روشنفکران مردمی( نخبگان اصنفاف و گروههای اجتماعی مختلف) برای ارائه دیدگاههای خود در باب وضعیت جامعه به طور مستمر دعوت کند و کمک بگیرد.
امروزه بیش از هر زمان دیگری جامعه به روشنفکران ارگانیک و عملگرا نیاز دارد، برای این منظور انتقاد بدون عمل اجتماعی راه به جایی نخواهد برد.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
✍ #عباس_کاظمی
بسیاری از جامعهشناسان ایرانی تحت تاثیر سلف خود اگوست کنت نه علاقهای دارند درون جامعه بروند و نه حتی علاقه دارند نوشتههای دیگران را بخوانند، آنان چونان پیامبرانی از بالا هم به موعظه مردم و مسئولین مشغولاند و هم ادعای همراهی با هر دو را دارند. در دهه هفتاد شمسی، مردم با تیزهوشی به ریش پرفسوری میگفتند: همراه با مردم و همگام با مسئولان. درواقع ریش پرفسوری استعارهای از محافظهکاری، زرنگ بازی و در عین حال بیعملی نیز بود. جامعهشناسان ایرانی نیز البته چهرهای با ریش پرفسوری را میپسندند. جدای از این استعاره که نماد محافظهکاری و بیعلمی جامعهشناسان است متاسفانه نیز در بسیاری از مواقع با تصویرسازیهای غلطی از جامعه که در افکار عمومی مسلط میشود همراه میشوند. آنها با مردم نا امید میشوند و با مسئولان امیدوار!
اما جامعهشناسان باید همزمان دو کار مهم انجام دهند، تصویرسازیهای رسانهای - اسطورهای شده را واسازی و اصلاح کنند. و دوم نقش مداخلهگرانهتری را برای جامعه ایفا کنند. کار جامعهشناسان صرفا ,پیشبینی بعد از وقوع نیست! همینطور، جامعه شناسان نباید صرفا از اوضاع جاری نقد کنند باید راهحلهای عملی برای زندگی مردم بیابند، آنها باید از وجهی مردم و مسئولان را هوشیار کنند و از وجهی دیگر خودشان به میانجی واقعیتهایی عملی که مردم تجربه میکنند هوشیارتر شوند.
متاسفانه، اغلب ما جامعهشناسان در مناطق برخوردار شهری زندگی میکنیم، از وسیله نقلیه عمومی استفاده نمیکنیم، و در اتاقهای کارخود زندانی شدهایم. در هیچ یک از این سه( خانه،وسیله نقلیه، اتاق کار) با مردم رابطهای نداریم. در این تردیدی نیست که دانشگاهها و اتاقهای کار استادان به کل منقطع از تماس اجتماعی با مردم عادی است. در این میان ما جامعهشناسان از همان دریچه جامعه را میبینیم که سایر شهروندان میبییند( رسانهها و شبکههای اجتماعی). جامعه شناسان برای تحلیل درست نیاز دارند تا لباسهای خود را خاکی کنند، به نقاط متفاوت شهر و کشور بروند، با مردم صحبت کنند، و در بسیاری موارد با آنها همراه شوند. متاسفانه، اگر هم آنان به میان مردم میروند به خاطر پروژههای تحقیقاتی است که اغلب دولتیاند. این شکل از بازدیدهای توریستی درکی عامیانه از تجربههای مردم را برای آنها ممکن می کند.این شانس حتی برای همه آنها نیز ممکن نمیشود چرا که اکثر آنها تنها از طریق کلاسهای درس خود با جامعه مرتبط میشوند. چنانکه همکارم فردین علیخواه پیش از این در مورد جامعهشناسان دستکتاپی گفته بود، آنان پشت دسکتاپهای خود سنگر گرفتهاند و واقعیت اجتماعی را رصد میکنند.
علاوه بر این، جامعه شناسی نباید خود را محدود به پیش بینیهای بعد از وقوع کند! (اشاره به تحلیلهای بعد از اعتراضات) بلکه باید راهی عملی در پیش روی مردم بگذارد و به جای نقش پیش گو نقش روشنفکر عملگر را بازی کند. حلقه مفقوده تامل جامعهشناسان نه مردم و نه دولت بلکه جماعت پرنفوذ نخبگان و روشنفکران است. آنها باید ابتدا در باب انقطاع میان روشنفکران و نخبگان بیندیشند. این جماعت پراکنده و عمدتا افسرده اگر بکار بیفتند میتوانند در حرکت جامعه موثر افتند.
انجمن جامعهشناسی نیز همواره باید چیزی بیش از یک نهاد به اصطلاح علمی باشد، ما باید از کنفرانسهای دهن پرکن، چاپ مقالات تکراری در نشریات مثلا علمی و نشستهای مولد روشنفکر و چهرهساز کمی فاصله بگیریم و اندکی بیشتر در باب مسئولیت اجتماعی نهاد علم بیندیشیم. ما در قبال جامعه مسئولیم، ما نسبت به رنجها و گرسنگیها و تنهاییهایی جامعه مسئولیت داریم. بنظرم انجمن جامعه شناسی شایسته است که گروههای مطالعاتی برای مناطق آسیبدیده اعتراضات اخیر تشکیل دهد و به طور مستمر از این مناطق بازدید کند و با مردم از نزدیک گفتوگو کند و سپس نتایج گفتوگوها و مطالعات را برای افکار عمومی( نه صرفا دولت کهv اساسا فرصت، توان و حوصله شنیدن ندارد) ارائه کند. دوم، به ایجاد یک بلوک فرهنگی- اجتماعی از روشنفکران و نخبگان دانشگاهی، روزنامهنگاران، هنرمندان اهتمام ورزد که هدف آن تامل، توصیف، تبیین، و تصویر سازی متفاوت و عمیق از جامعه است. این ایده از طریق نشستهای مشترک بین گروههای متفاوت ممکن میشود. سوم، به طور مستمر نتایج تحقیقات همکاران جامعهشناسی را رصد کند و بعد از بحث و گفت گو در شکل بیانیهها یا جزوههای سالانه یا چیزی شبیه به آن برای افکار عمومی ارائه کند. چهارم، از روشنفکران مردمی( نخبگان اصنفاف و گروههای اجتماعی مختلف) برای ارائه دیدگاههای خود در باب وضعیت جامعه به طور مستمر دعوت کند و کمک بگیرد.
امروزه بیش از هر زمان دیگری جامعه به روشنفکران ارگانیک و عملگرا نیاز دارد، برای این منظور انتقاد بدون عمل اجتماعی راه به جایی نخواهد برد.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
💢چون دوست دشمن است،شکایت کجا برم
در باب آلودگی هوا
✍ #عباس_کاظمی
🔷درست در لحظهای که شهر از آلودگی نفس کم میآورد، مردم بیشتر از اتومبیلهای شخصی خود استفاده میکنند. در همان لحظهای که کودکانشان از آلودگی هوا در خطر بیمارشدن قرار دارند صرفا به خرید کردن بیشتر برای فرزندانشان میاندیشند. در حالی که مسائلی تکراری مستمرا توسط مردم طرح میشوند.مسایلی چون آلودگی هوا به کل به محاق رفته است.
🔷چه می شود که مردم یکسری چیزها را به عنوان مسئله در اولویت خود قرار میدهند و یکسری مسایل حیاتی را مورد غفلت قرار میدهند؟ نقش رسانهها در تعریف مسئله برای مردم را نباید دست کم گرفت. رسانهها به نحو شایستهای آلودگی هوا را به عنوان مسئله اجتماعی طرح نکردهاند. اگر سرچ سادهای در گوگل کنید متوجه میشوید که آلودگی هوا اغلب به عنوان مسئلهای زیست محیطی تقلیل داده میشود.
🔷در فقدان جنبشهای شهری که به حق به شهر از ابعاد متفاوت توجه کند، آلودگی هوا نه به مثابه مسئله بنیادی بلکه به عنوان فرصتی برای سودجویان برای تبدیل هوا به کالاهای قابل مصرف در نظر گرفته می شود(فروش دستگاه های تصفیه هوا،داغ کردن بازار معاملات ویلاها و آپارتمانها در مناطق خوش آب و هوا و نظایر آن,و بزودی فروش کپسولهای هوا)
🔷متاسفانه در جامعهای زندگی میکنیم که به غایت غیر سیاسی اما سیاست زده است. جامعهای که در آن فرصتطلبی ،فرد گرایی انحصارطلبانه، ارزش محسوب می شود. در چنین جامعهای راهحلهای فردی حل مسئله ضرورتا به دام شکلی از مصرفگرایی فرو میافتد.
🔷چیزی که از آن غفلت می شود به تعبیر دیوید هاروی حق ساختن شهر است. دیر زمانی است که شهر توسط نیروهایی خارج از اراده مردم ساخته می شود اما مردم چگونه می توانند در ساختن شهر سهیم باشند بدون آنکه در زندگی اجتماعی خود به سرنوشت شهر حساس باشند. مردم چگونه میتوانند حق خود را در ساختن زندگی بر عهده بگیرند مادامی که صرفا چشم به نجات بخشی یا ستمگری دولتها دارند.
🔷اینک، رسانهها باید به جد به این موضوع به مثابه مسئلهای اجتماعی بپردازد،افکار عمومی آن را به مسئله روز تبدیل کند،سازمانهای مردم نهاد در باب آن فکر کنند. نباید راه حل ها صرفا در دولت جستجو شود. مادامی که راه نجات در دولت خلاصه شود،مادامی که جامعه هنوز به دولت به مثابه منجی امید داشته باشد،نمیتوان به نجات جامعه خوشبین بود.
دولت بخشی از مشکل است نه راه حل. چون دوست دشمن است شکایت کجا برم...
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
در باب آلودگی هوا
✍ #عباس_کاظمی
🔷درست در لحظهای که شهر از آلودگی نفس کم میآورد، مردم بیشتر از اتومبیلهای شخصی خود استفاده میکنند. در همان لحظهای که کودکانشان از آلودگی هوا در خطر بیمارشدن قرار دارند صرفا به خرید کردن بیشتر برای فرزندانشان میاندیشند. در حالی که مسائلی تکراری مستمرا توسط مردم طرح میشوند.مسایلی چون آلودگی هوا به کل به محاق رفته است.
🔷چه می شود که مردم یکسری چیزها را به عنوان مسئله در اولویت خود قرار میدهند و یکسری مسایل حیاتی را مورد غفلت قرار میدهند؟ نقش رسانهها در تعریف مسئله برای مردم را نباید دست کم گرفت. رسانهها به نحو شایستهای آلودگی هوا را به عنوان مسئله اجتماعی طرح نکردهاند. اگر سرچ سادهای در گوگل کنید متوجه میشوید که آلودگی هوا اغلب به عنوان مسئلهای زیست محیطی تقلیل داده میشود.
🔷در فقدان جنبشهای شهری که به حق به شهر از ابعاد متفاوت توجه کند، آلودگی هوا نه به مثابه مسئله بنیادی بلکه به عنوان فرصتی برای سودجویان برای تبدیل هوا به کالاهای قابل مصرف در نظر گرفته می شود(فروش دستگاه های تصفیه هوا،داغ کردن بازار معاملات ویلاها و آپارتمانها در مناطق خوش آب و هوا و نظایر آن,و بزودی فروش کپسولهای هوا)
🔷متاسفانه در جامعهای زندگی میکنیم که به غایت غیر سیاسی اما سیاست زده است. جامعهای که در آن فرصتطلبی ،فرد گرایی انحصارطلبانه، ارزش محسوب می شود. در چنین جامعهای راهحلهای فردی حل مسئله ضرورتا به دام شکلی از مصرفگرایی فرو میافتد.
🔷چیزی که از آن غفلت می شود به تعبیر دیوید هاروی حق ساختن شهر است. دیر زمانی است که شهر توسط نیروهایی خارج از اراده مردم ساخته می شود اما مردم چگونه می توانند در ساختن شهر سهیم باشند بدون آنکه در زندگی اجتماعی خود به سرنوشت شهر حساس باشند. مردم چگونه میتوانند حق خود را در ساختن زندگی بر عهده بگیرند مادامی که صرفا چشم به نجات بخشی یا ستمگری دولتها دارند.
🔷اینک، رسانهها باید به جد به این موضوع به مثابه مسئلهای اجتماعی بپردازد،افکار عمومی آن را به مسئله روز تبدیل کند،سازمانهای مردم نهاد در باب آن فکر کنند. نباید راه حل ها صرفا در دولت جستجو شود. مادامی که راه نجات در دولت خلاصه شود،مادامی که جامعه هنوز به دولت به مثابه منجی امید داشته باشد،نمیتوان به نجات جامعه خوشبین بود.
دولت بخشی از مشکل است نه راه حل. چون دوست دشمن است شکایت کجا برم...
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
اکنون همه چیز به یک ویرانه میماند، گویا سالها از تاریخ ویرانه گذشته و ما با بقایای آثار بجامانده قرار است تاریخ آدمهایی که میزیستند را روایت کنیم. آنها که بودند؟به کجا میرفتند؟چه خاطرات سنگینی را با خود حمل میکردند؟ چه غمهایی را بر دوش میکشیدند؟ چه رویاهایی را در سر میپروراند؟
شاید کلمه مهاجرت بتواند کل داستان زندگی آنها را برای ما روایت کند. پشت این اشیا بجا مانده، آن آخرین یادداشت دانشجو،عروسک دخترک،عکسهای عروسی که چند شب پیش را روایت میکند،کتاب درسی،پاسپورت بجامانده،کفشهای منتظر، و هزاران چیز دیگر همه نشان از مهاجرت دارد.. اشیا در اینجا تنها یادمان صاحبان خود نیستند،بلکه خود حامل دردها،رنجها،اضطرابها و رویاهای ایرانیان مهاجرند. چه چیزی به اندازه این لباسهای مندرس بجامانده،کاغذهای مجاله شده، کوله پشتی پاره پاره میتواند پارگی و شرحه شرحه شدن وجود ما ایرانیان دهه نود را روایت کند
اشیا میمانند تا راوی خاطرات نسل ما برای آیندگان باشند...
✍دکتر #عباس_کاظمی
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
شاید کلمه مهاجرت بتواند کل داستان زندگی آنها را برای ما روایت کند. پشت این اشیا بجا مانده، آن آخرین یادداشت دانشجو،عروسک دخترک،عکسهای عروسی که چند شب پیش را روایت میکند،کتاب درسی،پاسپورت بجامانده،کفشهای منتظر، و هزاران چیز دیگر همه نشان از مهاجرت دارد.. اشیا در اینجا تنها یادمان صاحبان خود نیستند،بلکه خود حامل دردها،رنجها،اضطرابها و رویاهای ایرانیان مهاجرند. چه چیزی به اندازه این لباسهای مندرس بجامانده،کاغذهای مجاله شده، کوله پشتی پاره پاره میتواند پارگی و شرحه شرحه شدن وجود ما ایرانیان دهه نود را روایت کند
اشیا میمانند تا راوی خاطرات نسل ما برای آیندگان باشند...
✍دکتر #عباس_کاظمی
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📝از «دی» که گذشت هیچ از او یاد مکن!
✍️ #عباس_کاظمی (جامعهشناس و استاد دانشگاه)
🔻جامعه ایران در وضعیت آستانهای (liminal ) قرار گرفته است: وضعیتی ازابهام، گنگی، سردرگمی و «زیستن در- بین- موقعیتها». معمولا این وضعیت از نگاه انسانشناسان وقتی رخ میدهد که جامعه در گیر رویدادی ناگهانی ( طبیعی، سیاسی و...) می شوند که در نتیجه آن تمایزات مرسوم اجتماعی ناپدید و کمرنگ می شود. درست مانند چند ماه اخیر که جامعه درگیر انواع بلایا و مصائب شده است. عمق دردها و رنجهایی که مردم در این چند ماه متحمل شدند جامعه را به وضعیت آستانهای کشانده است. درد و داغ اتفاقات آبان هنوز به پایان نرسیده بود که دی فرارسید. هر روز آن به اندازه یکماه و یک ماه آن به اندازه یکسال طی شد! در میان این همه مصیبت جامعه نه تنها اجازه بلکه حتی فرصت سوگواری بر سر مسائل و کشتههای خودش را پیدا نکرد. جامعه از یکسو، در وضعیتی قرار گرفته است که به شدت احساس بی پناهی میکند، احساس می کند که همه آن پشتوانههای عظیمی که بر آن تکیه میکرده است را از دست داده است و امکانی برای مویه کردن در برابر این فقدان را نیز ندارد. عدم امکان سوگواری نه فقط برای از دست رفتن عزیزانشان بلکه برای از میان رفتن تصورات و پشتوانههای فکری عزیزشان! از سویی دیگر جامعه به شدت دو قطبی شده است، دی ماه شروع تخاصم آشکار میان مردم بود، چه رابطهها که از هم گسسته و چه پیوندهایی که بریده شد و در نتیجه مرزبندیها پررنگ تر شد. تو یا با آنی یا با این! جامعهای که حد وسط خود را از دست دهد یعنی نقطه تعادل خود را گم کرده است.
🔻این وضعیت آستانهای به لحاظ روانی مجموعهای از مصائب را درون خود جای داده است، حس خشم و عصبانیت، نا امیدی و فقدان چشم انداز از آینده، احساس تحقیر و توهین، و مهمتر از همه احساس شدید تبعیض. به خصوص وقتی که می بینند پوششهای رسانهای داخلی در مورد کشته شدگان آبان تقریبا صفر بوده و در مورد کشته شدگان دی ماه در حد زیرنویس تلویزیونی تقلیل یافته است در چنین شرایطی تعداد زیادی از مردم مستمر به مقایسه دست می زنند و در نتیجه حس انباشت شدهای از تحقیر و تبعیض را تجربه میکنند. آنها به راستی فکر می کنند نه دیده می شوند و نه به رسمیت شناخته میشوند!
🔻این احساس بی ارزش بودن، در وطن خویش غریب بودن، تبعیض و رورویایی چندباره عدم صداقت مسئولان با مردم آنان را به شدت عصبانی کرده است. در این میان کم توجهی بخش انتخابی نظام یعنی دولت و مجلس درد آورتر بوده است. در میان همه این حوادث شوم حداقل انتظاری از دولت میرفت این بود که نقش همدلانهتری ایفا کند. دولت برای همدلی با دردهای مردم نه به پول نیاز دارد و نه به قانونگذاری، بیش از هرچیز باید از مرکب تفاخر پیاده شود و در کنار مردم بایستد و نقش مرهم را ایفا کند.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
✍️ #عباس_کاظمی (جامعهشناس و استاد دانشگاه)
🔻جامعه ایران در وضعیت آستانهای (liminal ) قرار گرفته است: وضعیتی ازابهام، گنگی، سردرگمی و «زیستن در- بین- موقعیتها». معمولا این وضعیت از نگاه انسانشناسان وقتی رخ میدهد که جامعه در گیر رویدادی ناگهانی ( طبیعی، سیاسی و...) می شوند که در نتیجه آن تمایزات مرسوم اجتماعی ناپدید و کمرنگ می شود. درست مانند چند ماه اخیر که جامعه درگیر انواع بلایا و مصائب شده است. عمق دردها و رنجهایی که مردم در این چند ماه متحمل شدند جامعه را به وضعیت آستانهای کشانده است. درد و داغ اتفاقات آبان هنوز به پایان نرسیده بود که دی فرارسید. هر روز آن به اندازه یکماه و یک ماه آن به اندازه یکسال طی شد! در میان این همه مصیبت جامعه نه تنها اجازه بلکه حتی فرصت سوگواری بر سر مسائل و کشتههای خودش را پیدا نکرد. جامعه از یکسو، در وضعیتی قرار گرفته است که به شدت احساس بی پناهی میکند، احساس می کند که همه آن پشتوانههای عظیمی که بر آن تکیه میکرده است را از دست داده است و امکانی برای مویه کردن در برابر این فقدان را نیز ندارد. عدم امکان سوگواری نه فقط برای از دست رفتن عزیزانشان بلکه برای از میان رفتن تصورات و پشتوانههای فکری عزیزشان! از سویی دیگر جامعه به شدت دو قطبی شده است، دی ماه شروع تخاصم آشکار میان مردم بود، چه رابطهها که از هم گسسته و چه پیوندهایی که بریده شد و در نتیجه مرزبندیها پررنگ تر شد. تو یا با آنی یا با این! جامعهای که حد وسط خود را از دست دهد یعنی نقطه تعادل خود را گم کرده است.
🔻این وضعیت آستانهای به لحاظ روانی مجموعهای از مصائب را درون خود جای داده است، حس خشم و عصبانیت، نا امیدی و فقدان چشم انداز از آینده، احساس تحقیر و توهین، و مهمتر از همه احساس شدید تبعیض. به خصوص وقتی که می بینند پوششهای رسانهای داخلی در مورد کشته شدگان آبان تقریبا صفر بوده و در مورد کشته شدگان دی ماه در حد زیرنویس تلویزیونی تقلیل یافته است در چنین شرایطی تعداد زیادی از مردم مستمر به مقایسه دست می زنند و در نتیجه حس انباشت شدهای از تحقیر و تبعیض را تجربه میکنند. آنها به راستی فکر می کنند نه دیده می شوند و نه به رسمیت شناخته میشوند!
🔻این احساس بی ارزش بودن، در وطن خویش غریب بودن، تبعیض و رورویایی چندباره عدم صداقت مسئولان با مردم آنان را به شدت عصبانی کرده است. در این میان کم توجهی بخش انتخابی نظام یعنی دولت و مجلس درد آورتر بوده است. در میان همه این حوادث شوم حداقل انتظاری از دولت میرفت این بود که نقش همدلانهتری ایفا کند. دولت برای همدلی با دردهای مردم نه به پول نیاز دارد و نه به قانونگذاری، بیش از هرچیز باید از مرکب تفاخر پیاده شود و در کنار مردم بایستد و نقش مرهم را ایفا کند.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
‼️از قدیم به ما گفتهاند: آب کم جو تشنگی آور بدست
🔸حکایت خبر در دنیای جدید مثل آب میماند، آب که چه عرض کنم ما با سیلاب اخبار مواجهایم، خبرهایی از همه جای دنیا و در مورد همه چیز. امروزه دروازهبانی خبر برای هر فرد، یک ضرورت است. داستان دنبال کردن خبر مانند جست و جوی بیهدف و فراوان آب میماند، اما تشنگی خود حکایت دیگری است.
🔸گوشیهای همراه اگرچه در ایام قرنطینه ما را تنها نگذاشتهاند اما چندان که تصور میشود دوست بیضرری نیستند.
🔸خبرزدگی،اگر بتوان از چنین واژهای استفاده کرد، بحران ایام قرنطینه است.
✍️ دکتر #عباس_کاظمی
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
🔸حکایت خبر در دنیای جدید مثل آب میماند، آب که چه عرض کنم ما با سیلاب اخبار مواجهایم، خبرهایی از همه جای دنیا و در مورد همه چیز. امروزه دروازهبانی خبر برای هر فرد، یک ضرورت است. داستان دنبال کردن خبر مانند جست و جوی بیهدف و فراوان آب میماند، اما تشنگی خود حکایت دیگری است.
🔸گوشیهای همراه اگرچه در ایام قرنطینه ما را تنها نگذاشتهاند اما چندان که تصور میشود دوست بیضرری نیستند.
🔸خبرزدگی،اگر بتوان از چنین واژهای استفاده کرد، بحران ایام قرنطینه است.
✍️ دکتر #عباس_کاظمی
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
گفتگو با دکتر عباس کاظمی
پیرامون اپیدمی کووید19
🎙 #فایل_صوتی گفتگوی اختصاصی با دکتر #عباس_کاظمی پیرامون اپیدمی کووید19
💢در این گفتگو بیشتر به ابعاد اجتماعی اپیدمی کووید 19 از منظر جامعهشناسی زندگی روزمره پرداختیم
⭕️دکتر کاظمی معتقد است که کووید 19 خود یک پیامد است، پیامدهای رفتار انسان با طبیعت. پیشنهاد ایشان این است که از انزوای اجتماعی تا حد ممکن پرهیز کنیم و مناسبات دوستانه و خویشاوندی را حفظ کنیم. پژوهشها نشان داده است که در بحرانهای مختلف افراد و جوامعی که در کنار یکدیگر بودهاند آسیب کمتری دیدهاند.
https://tttttt.me/Varijkazemi
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
💢در این گفتگو بیشتر به ابعاد اجتماعی اپیدمی کووید 19 از منظر جامعهشناسی زندگی روزمره پرداختیم
⭕️دکتر کاظمی معتقد است که کووید 19 خود یک پیامد است، پیامدهای رفتار انسان با طبیعت. پیشنهاد ایشان این است که از انزوای اجتماعی تا حد ممکن پرهیز کنیم و مناسبات دوستانه و خویشاوندی را حفظ کنیم. پژوهشها نشان داده است که در بحرانهای مختلف افراد و جوامعی که در کنار یکدیگر بودهاند آسیب کمتری دیدهاند.
https://tttttt.me/Varijkazemi
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃 غلامعباس توسلی و تكوين علوم اجتماعی در ايران
✍️ #عباس_کاظمی
از سال ۱۳۷۱ كه به دانشكده علوماجتماعی دانشگاه تهران پا گذاشتم، برای اولين بار توسلی را كه با موها و ريش سفيدش ديدم، آرزو میكردم كه زودتر بتوانم كلاسها را با وی بردارم. پس از آن كلاسهای متعددی با وی در هر سه مقطع تحصيلی داشتم. يكی از ويژگیهای وی دايره اطلاعات گستردهاش در حوزههای مختلف علوماجتماعی و تسلطش در تدريس بود. او همچنين شخصيتی متواضع و فروتن داشت. توسلی با اين حال، شخصيتی چند بعدی بود، هم در عرصه سياست و هم در عرصه عمومی حضور داشت و هم فعاليت گستردهای در عرصه دانشگاهی ايفا كرد. سهم وی در علوماجتماعی ايران غيرقابل انكار است و به گونهای كه وی را از جمله پدران علوم اجتماعی ايران میتوان به حساب آورد. از ميان نقشهای مختلفی كه توسلی برای علوماجتماعی ايران ايفا كرد در اين مجمل بهتر است بر نقش توسعهای و تاسيسی وی در عرصه علوماجتماعی كشور اشاره كنم. توسلی در تاسيس رشتههای جامعهشناسی دانشگاههای مختلف سهم مهمی داشت، جدای از آن خودش شخصا كار تدريس دروس متفاوت را در دانشگاههاي متفاوت از جمله در شهرستانها بر عهده داشت. روزهايي را به خاطر دارم كه حتی پنجشنبه و جمعه به تدريس دروس علوم اجتماعی مشغول بودند.
تاليف كتابهای درسی متعدد از جمله جامعهشناسی كار و شغل، پويايی گروهی، مبانی جامعهشناسی، نظريههای جامعهشناسی، جامعهشناسی دين و... نشانه گستردگی حوزهای است كه وی كار كرده است. وی را از جمله بنيانگذارانی میتوان دانست كه به توسعه علوم اجتماعی در ايران و شناساندنش آن در عرصه اجتماعی كمك كرده است. امروزه اين همه تنوع ممكن است ايراد به حسن به حساب نيايد، اما در زمان تاسيس چارهای به معرفی قلمروهای متفاوت نبوده است و وی اين كار را در شرايط دشوار سالهای پس از انقلاب كه علوم اجتماعی به حاشيه رانده شده بود به خوبی انجام داد. دفاع وی و نقشی كه در حفظ علوم اجتماعی پس از انقلاب فرهنگی داشته است نيز بايد بخشی از همين نقش تاسيسی در نظر گرفته شود.
فعاليتهای مديريتي وی در سمت مدير گروه جامعهشناسی دانشگاه تهران و برخی دانشگاههای ديگر، دورهای رياست دانشكده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، نقش مهم در تاسيس انجمن جامعهشناسی و بعد رياست دورههای اوليه انجمن جامعهشناسی ايران از جمله مسووليتهاي اجرايی است كه در عرصه علوم اجتماعی داشته است. توسلی يكي از معدود چهرههايی بوده است كه در دهههاي اوليه بعد از انقلاب در مطبوعات كشور و در سخنرانیهای عمومی از علوم اجتماعی دفاع كرده است. او اگرچه چهره منتقد بوده اما نقش ميانهروانهای در عرصه سياست داشته و همين امر در حفظ و بقای علوم اجتماعی در سالهای توفانی انقلاب ياریرسان بوده است.
و آخر اينكه بايد به نقش پيوندی وی در اتصال نسلهاي مختلف اشاره كرد. وی در تربيت نسلهای مختلفی در علوم اجتماعی ايران كه در حال حاضر در دانشگاههای مختلف در كسوت استادی هستند سهم ارزندهای داشت، با دانشجويان متعدد و با سلايق متفاوت در ارتباط بود و بدين طريق توانسته بود نسلهاي مختلف را در كنار خود نگه دارد. ياد و خاطرهاش گرامی باد.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
✍️ #عباس_کاظمی
از سال ۱۳۷۱ كه به دانشكده علوماجتماعی دانشگاه تهران پا گذاشتم، برای اولين بار توسلی را كه با موها و ريش سفيدش ديدم، آرزو میكردم كه زودتر بتوانم كلاسها را با وی بردارم. پس از آن كلاسهای متعددی با وی در هر سه مقطع تحصيلی داشتم. يكی از ويژگیهای وی دايره اطلاعات گستردهاش در حوزههای مختلف علوماجتماعی و تسلطش در تدريس بود. او همچنين شخصيتی متواضع و فروتن داشت. توسلی با اين حال، شخصيتی چند بعدی بود، هم در عرصه سياست و هم در عرصه عمومی حضور داشت و هم فعاليت گستردهای در عرصه دانشگاهی ايفا كرد. سهم وی در علوماجتماعی ايران غيرقابل انكار است و به گونهای كه وی را از جمله پدران علوم اجتماعی ايران میتوان به حساب آورد. از ميان نقشهای مختلفی كه توسلی برای علوماجتماعی ايران ايفا كرد در اين مجمل بهتر است بر نقش توسعهای و تاسيسی وی در عرصه علوماجتماعی كشور اشاره كنم. توسلی در تاسيس رشتههای جامعهشناسی دانشگاههای مختلف سهم مهمی داشت، جدای از آن خودش شخصا كار تدريس دروس متفاوت را در دانشگاههاي متفاوت از جمله در شهرستانها بر عهده داشت. روزهايي را به خاطر دارم كه حتی پنجشنبه و جمعه به تدريس دروس علوم اجتماعی مشغول بودند.
تاليف كتابهای درسی متعدد از جمله جامعهشناسی كار و شغل، پويايی گروهی، مبانی جامعهشناسی، نظريههای جامعهشناسی، جامعهشناسی دين و... نشانه گستردگی حوزهای است كه وی كار كرده است. وی را از جمله بنيانگذارانی میتوان دانست كه به توسعه علوم اجتماعی در ايران و شناساندنش آن در عرصه اجتماعی كمك كرده است. امروزه اين همه تنوع ممكن است ايراد به حسن به حساب نيايد، اما در زمان تاسيس چارهای به معرفی قلمروهای متفاوت نبوده است و وی اين كار را در شرايط دشوار سالهای پس از انقلاب كه علوم اجتماعی به حاشيه رانده شده بود به خوبی انجام داد. دفاع وی و نقشی كه در حفظ علوم اجتماعی پس از انقلاب فرهنگی داشته است نيز بايد بخشی از همين نقش تاسيسی در نظر گرفته شود.
فعاليتهای مديريتي وی در سمت مدير گروه جامعهشناسی دانشگاه تهران و برخی دانشگاههای ديگر، دورهای رياست دانشكده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، نقش مهم در تاسيس انجمن جامعهشناسی و بعد رياست دورههای اوليه انجمن جامعهشناسی ايران از جمله مسووليتهاي اجرايی است كه در عرصه علوم اجتماعی داشته است. توسلی يكي از معدود چهرههايی بوده است كه در دهههاي اوليه بعد از انقلاب در مطبوعات كشور و در سخنرانیهای عمومی از علوم اجتماعی دفاع كرده است. او اگرچه چهره منتقد بوده اما نقش ميانهروانهای در عرصه سياست داشته و همين امر در حفظ و بقای علوم اجتماعی در سالهای توفانی انقلاب ياریرسان بوده است.
و آخر اينكه بايد به نقش پيوندی وی در اتصال نسلهاي مختلف اشاره كرد. وی در تربيت نسلهای مختلفی در علوم اجتماعی ايران كه در حال حاضر در دانشگاههای مختلف در كسوت استادی هستند سهم ارزندهای داشت، با دانشجويان متعدد و با سلايق متفاوت در ارتباط بود و بدين طريق توانسته بود نسلهاي مختلف را در كنار خود نگه دارد. ياد و خاطرهاش گرامی باد.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃 علوم اجتماعی و« نقشههای از پیش تعیین شده»!
✍️ #عباس_کاظمی، جامعهشناس
▪️بعد از بازگشایی دانشگاهها، تنش میان دانشجویان با دانشگاه به موضوع مهمی در این روزها تبدیل شده است. مهم نیست داستان از کجا شروع شد مهم این است که معاون فرهنگی یک دانشگاه، داستان را از کجا شروع میکند:«دانشجوی خانمی که رنگ موهای خود را فیروزهای یا آبی میکند و موهای خود را از مقتعه بیرون میگذارد و از نشان دادن کارت دانشجویی خود امتناع میکند و قصد دارد به زور وارد دانشگاه شود، مشخص است در حال اجرا کردن نقشههایی از پیش تعیین شده است» ! در جایی دیگر، یکی از معلمهای مدرسه گزارش کرده است که« دانش آموزان دختر در یک مدرسه، به دلیل رنگ مو، برداشتن ابرو، استفاده از زیرورآلات و.. قوانین مدرسه را زیرپا میگذارند و مهمتر اینکه والدین با مدرسه همکاری نمیکنند». اینها تنها نمونههایی کوچک از تغییراتی است که دوران قرنطینه کرونا آنها را تشدید کرده است. دانشجویانی که دو سال از تحصیلشان گذشته اما هنوز دانشگاه را ندیدهاند و تازه به فضای دانشگاه و یا مدرسه پا میگذارند با ارزشهایی بزرگ شدند که حتی صرفا، تحت کنترل والدین هم نیستند. این دانش آموزان، ذیل نظام «جامعه پلتفرمی» رشد کردهاند. ارزشها، سبک زندگی، مد، امیال، شبکههای دوستی، حساسیتهای فرهنگی و اجتماعی، نظامهای تشویقی و...همه و همه درون شبکههای اجتماعی تعریف و تعیین شدهاند. این در حالیست که در دوران همهگیری کرونا، نظامهای آموزشی رسمی، نقش پرورشیخود را به کل از دست دادند و صرفا دلمشغول مسایل آموزشی شدند اما دانش آموزان بیکار ننشستند و هرچه بیشتر به گوشیهای هوشمند و تلبتهای خود وابسته شدند از سویی دیگر، وابستگی ارزشی بیشتری میان والدین و فرزندان( به دلیل مجاورت بیشتر) در طول دوره همهگیری ایجاد شده است.
▪️آیا با پدیده تازهای روبرو هستیم؟ آیا منازعه جدید دانشجویان و دانش آموزان بر سر سبک زندگی قرار است مسئلهای مهم در دههی پیش رو باشد؟ زیرپاگذاشتن ارزشهای مدرسه و دانشگاه امری جدید نیست، هر نسلی قواعد خود را برای دستکاری و مناقشه با ارزشهای رسمی داشته است و این برای افرادی که بهطور مستمر، به تماشاگری جامعه مینشینند، داستانی تکراری است. واقعیت مهم، عدم همراهی دانش آموزان و دانشجویان با ارزشهای رسمی مدارس و دانشگاهها نیست مسئله این خواهد بود که والدین تا چه اندازه قرار است مدرسه را همراهی کنند؟ و آیا عدم همراهی والدین با سیاستهای تربیتی رسمی به خصومت میان دو نهاد خانواده و مدرسه دامن خواهد زد؟ و آیا جنگ فرهنگی به مرحله جدیدی وارد خواهد شد؟ پاسخ به این پرسشهای مهم آسان نیست اما در حد فرضیه میتوان گفت پس از همهگیری کرونا، افکار عمومی هرچه بیشتر در قابلیت نظام آموزشی تردید کرده است. از سویی دیگر، در طول چهل سال گذشته، در حالیکه والدین به لحاظ نسلی، تغییر کردهاند اما نهاد آموزش، تغییر محسوسی نداشته است! والدین دهه 60، علاقه به تکرار تجربیات زمان خود ندارند. این امر تنشها را بین والدین و مدرسه- و نه صرفا دانش آموزان- بیشتر خواهد کرد.
▪️با این حال، در جامعهشناسی چیزی به اسم «نقشههای از پیش تعیین شده» وجود ندارد بلکه« نقشهها»، محصول عمل اجتماعی مدرسه یا دانشگاه، کردارهای معلمان و مدیران انضباطی، نظام ارزشی در خانه، گروههای متعدد دوستی دانش آموزان و دانشجویان، رسانههای قدیم و جدید، فشارهای ایدولوژیک دستگاههایفرهنگی، سیاستهای رسمی و غیررسمی بکارگرفته شده در جامعه و در مجموع، مواجهه فردی و ابتکاری کنشگر با همه این مولفههاست. نقشهها از پیش،تعیین نمیشوند بلکه در جریان اجتماعی ساخته و مصرف میشوند. مشقِ جامعه را مجموعهی متعددی از نیروهای انسانی و غیرانسانی تدوین میکنند. مدیران فرهنگی ابتدا باید بتوانند درک درستی از مسئله فرهنگی در یک نهاد آموزشی داشته باشند. جمله مشهوری است که میگوید: فهم مسئله نیمی از مسیر برای حل مسئله است. در این میان، یادمان باشد برخی اوقات، راه حلی جز انحلال خود مسئله، وجود ندارد. هماناندازه که دانشآموزان و دانشجویان باید متناسب با فضای آموزشی رفتار کنند، نهادهای آموزشی باید تکانی به خود بدهند و اندکی بیشتر خود را با شرایط در حال تغییر همراه کنند و مدیران فرهنگی نیز برحسب ضرورت، خود را با سازوکارهایی که جامعه با آن کار میکند آشنا سازند.
@varijkazemi
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
✍️ #عباس_کاظمی، جامعهشناس
▪️بعد از بازگشایی دانشگاهها، تنش میان دانشجویان با دانشگاه به موضوع مهمی در این روزها تبدیل شده است. مهم نیست داستان از کجا شروع شد مهم این است که معاون فرهنگی یک دانشگاه، داستان را از کجا شروع میکند:«دانشجوی خانمی که رنگ موهای خود را فیروزهای یا آبی میکند و موهای خود را از مقتعه بیرون میگذارد و از نشان دادن کارت دانشجویی خود امتناع میکند و قصد دارد به زور وارد دانشگاه شود، مشخص است در حال اجرا کردن نقشههایی از پیش تعیین شده است» ! در جایی دیگر، یکی از معلمهای مدرسه گزارش کرده است که« دانش آموزان دختر در یک مدرسه، به دلیل رنگ مو، برداشتن ابرو، استفاده از زیرورآلات و.. قوانین مدرسه را زیرپا میگذارند و مهمتر اینکه والدین با مدرسه همکاری نمیکنند». اینها تنها نمونههایی کوچک از تغییراتی است که دوران قرنطینه کرونا آنها را تشدید کرده است. دانشجویانی که دو سال از تحصیلشان گذشته اما هنوز دانشگاه را ندیدهاند و تازه به فضای دانشگاه و یا مدرسه پا میگذارند با ارزشهایی بزرگ شدند که حتی صرفا، تحت کنترل والدین هم نیستند. این دانش آموزان، ذیل نظام «جامعه پلتفرمی» رشد کردهاند. ارزشها، سبک زندگی، مد، امیال، شبکههای دوستی، حساسیتهای فرهنگی و اجتماعی، نظامهای تشویقی و...همه و همه درون شبکههای اجتماعی تعریف و تعیین شدهاند. این در حالیست که در دوران همهگیری کرونا، نظامهای آموزشی رسمی، نقش پرورشیخود را به کل از دست دادند و صرفا دلمشغول مسایل آموزشی شدند اما دانش آموزان بیکار ننشستند و هرچه بیشتر به گوشیهای هوشمند و تلبتهای خود وابسته شدند از سویی دیگر، وابستگی ارزشی بیشتری میان والدین و فرزندان( به دلیل مجاورت بیشتر) در طول دوره همهگیری ایجاد شده است.
▪️آیا با پدیده تازهای روبرو هستیم؟ آیا منازعه جدید دانشجویان و دانش آموزان بر سر سبک زندگی قرار است مسئلهای مهم در دههی پیش رو باشد؟ زیرپاگذاشتن ارزشهای مدرسه و دانشگاه امری جدید نیست، هر نسلی قواعد خود را برای دستکاری و مناقشه با ارزشهای رسمی داشته است و این برای افرادی که بهطور مستمر، به تماشاگری جامعه مینشینند، داستانی تکراری است. واقعیت مهم، عدم همراهی دانش آموزان و دانشجویان با ارزشهای رسمی مدارس و دانشگاهها نیست مسئله این خواهد بود که والدین تا چه اندازه قرار است مدرسه را همراهی کنند؟ و آیا عدم همراهی والدین با سیاستهای تربیتی رسمی به خصومت میان دو نهاد خانواده و مدرسه دامن خواهد زد؟ و آیا جنگ فرهنگی به مرحله جدیدی وارد خواهد شد؟ پاسخ به این پرسشهای مهم آسان نیست اما در حد فرضیه میتوان گفت پس از همهگیری کرونا، افکار عمومی هرچه بیشتر در قابلیت نظام آموزشی تردید کرده است. از سویی دیگر، در طول چهل سال گذشته، در حالیکه والدین به لحاظ نسلی، تغییر کردهاند اما نهاد آموزش، تغییر محسوسی نداشته است! والدین دهه 60، علاقه به تکرار تجربیات زمان خود ندارند. این امر تنشها را بین والدین و مدرسه- و نه صرفا دانش آموزان- بیشتر خواهد کرد.
▪️با این حال، در جامعهشناسی چیزی به اسم «نقشههای از پیش تعیین شده» وجود ندارد بلکه« نقشهها»، محصول عمل اجتماعی مدرسه یا دانشگاه، کردارهای معلمان و مدیران انضباطی، نظام ارزشی در خانه، گروههای متعدد دوستی دانش آموزان و دانشجویان، رسانههای قدیم و جدید، فشارهای ایدولوژیک دستگاههایفرهنگی، سیاستهای رسمی و غیررسمی بکارگرفته شده در جامعه و در مجموع، مواجهه فردی و ابتکاری کنشگر با همه این مولفههاست. نقشهها از پیش،تعیین نمیشوند بلکه در جریان اجتماعی ساخته و مصرف میشوند. مشقِ جامعه را مجموعهی متعددی از نیروهای انسانی و غیرانسانی تدوین میکنند. مدیران فرهنگی ابتدا باید بتوانند درک درستی از مسئله فرهنگی در یک نهاد آموزشی داشته باشند. جمله مشهوری است که میگوید: فهم مسئله نیمی از مسیر برای حل مسئله است. در این میان، یادمان باشد برخی اوقات، راه حلی جز انحلال خود مسئله، وجود ندارد. هماناندازه که دانشآموزان و دانشجویان باید متناسب با فضای آموزشی رفتار کنند، نهادهای آموزشی باید تکانی به خود بدهند و اندکی بیشتر خود را با شرایط در حال تغییر همراه کنند و مدیران فرهنگی نیز برحسب ضرورت، خود را با سازوکارهایی که جامعه با آن کار میکند آشنا سازند.
@varijkazemi
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃مصائب جامعهشناسبودن
✍️ #عباس_کاظمی
▪️ میان آنچه یک جامعهشناس در نقش استاد دانشگاه انجام میدهد و آنچه دلش میخواهد انجام دهد تفاوت زیادی است. اغلب، وظایف کاری و به اصطلاح حرفهای مزاحم تعهدات اجتماعی یا دنبال کردن علایق فردی میشود. صرفا ملاحظات سیاسی نیست که از یک استاد، شخصیتی محافظهکار میسازد بلکه دلمشغولیهای روزانه که فرد موظف بدانهاست موجب میشود از نقش اصلی خود باز بماند.
▪️ نقش مهم جامعهشناس، گفتوگو کردن بدون ترس هم با مردم و هم با قدرتمندان است، وظیفه او، دادن ارایه تحلیلی از وضعیت جامعه است که اغلب نه به مذاق قدرتمندان خوش میآید و نه مردم. اما در بسیاری از جوامع و از جمله ایران کار حرفهای،جامعهشناس را از این نقش مهم دور نگاه داشته است. ما چنان درگیر انجام فعالیتهای تخصصیمان میشویم که یادمان میرود مسایل مهمی که در اطرافمان میگذرد را به شیوه قابل فهم با جامعه در میان بگذاریم. ما جامعهشناسان مفاهیم غامض و پیچیدهای در دانشگاه بکار میبریم که عمدتا برای عموم چیزی جز لفاظی و عبارات غیرقابل فهم تلقی نمیشوند. آن مفاهیم دشوار، هرچه بیشتر ما را از جامعه دور ساختهاند.با این حال، گفتن اینکه جامعهشناس، فراتر از زبان دانشگاهی باید با جامعهنشینان سخن بگوید بدین معنا نیست که باید انتظار داشته باشد از سخنان او استقبال شود.
▪️ هم مردم و هم قدرتمندان برای فهم رویدادهایی که در اطرافشان میگذرد شیوههای دمدستی خود را دارند اما جامعهشناس، چه چیزی میگوید که مردم از پیش نمیدانند؟ پاسخ این است که جامعهشناسان چیزهایی که مردم فکر میکنند میدانند را به شیوهای بازگو میکند که درکی کاملا متفاوت از آن حاصل میشود. اغلب این شیوههای متفاوت فهمیدن ،خشم یا بیعلاقگی مخاطب را موجب میشود. برای اینکه به تعبیر بوردیو، جامعهشناس، چیزی را به جامعه نشانمیدهد که از شنیدن آن واهمه دارد. آنجا که پای منافع به میان میآید تمایلی آشکار برای طرد تحلیلهای جامعهشناسانه وجود خواهد داشت.
▪️ کاری که جامعهشناس میکند از وجهی شبیه کار روانکاو است. بیمار گاهی از درد آنچه خودش به خاطر میآورد خواب آسودهای ندارد، مردم و قدرتمندان نیز وقتی تحلیلهای جامعهشناسی را میشنوند انتظار میرود به همان اندازه برآشفته شوند. اما در حالیکه بیمار برای این برهمآشفتگی به روانکاو حمله نمیکند و او را مقصر حال و روز خود نمیداند جامعهشناس نقش بز بلاگردان را ایفا میکند. جامعهشناس قربانی تحلیلهای خود میشود چرا که اینگونه القا میشود آنچه جامعهشناس نشاندادهاست نقشی هم در ایجاد و ساخته شدن آن داشته است. بخصوص وقتی قدرتمندان هشدارهای جامعهشناسان را میشنوند گمان میکنند جامعهشناسان همزمان در ایجاد آنها هم نقش داشتهاند و نمیخواهند بپذیرند اتفاقاتی که مورد تحلیل ما قرار میگیرد بیش از هرچیزی محصول فرایندهای اجتماعی است که قدرتمندان و الباقی مردم نیز در ساختن آن سهیم بودهاند.
▪️ جامعهشناسی به مردم یاد میدهد که اگر در جامعهای زندگی میکنید که آن را دوست ندارید از آن فرار نکنید چرا که شما نیز بخشی از آن نیروییاید که چنین موجودی را ساخته است!
🌎جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
✍️ #عباس_کاظمی
▪️ میان آنچه یک جامعهشناس در نقش استاد دانشگاه انجام میدهد و آنچه دلش میخواهد انجام دهد تفاوت زیادی است. اغلب، وظایف کاری و به اصطلاح حرفهای مزاحم تعهدات اجتماعی یا دنبال کردن علایق فردی میشود. صرفا ملاحظات سیاسی نیست که از یک استاد، شخصیتی محافظهکار میسازد بلکه دلمشغولیهای روزانه که فرد موظف بدانهاست موجب میشود از نقش اصلی خود باز بماند.
▪️ نقش مهم جامعهشناس، گفتوگو کردن بدون ترس هم با مردم و هم با قدرتمندان است، وظیفه او، دادن ارایه تحلیلی از وضعیت جامعه است که اغلب نه به مذاق قدرتمندان خوش میآید و نه مردم. اما در بسیاری از جوامع و از جمله ایران کار حرفهای،جامعهشناس را از این نقش مهم دور نگاه داشته است. ما چنان درگیر انجام فعالیتهای تخصصیمان میشویم که یادمان میرود مسایل مهمی که در اطرافمان میگذرد را به شیوه قابل فهم با جامعه در میان بگذاریم. ما جامعهشناسان مفاهیم غامض و پیچیدهای در دانشگاه بکار میبریم که عمدتا برای عموم چیزی جز لفاظی و عبارات غیرقابل فهم تلقی نمیشوند. آن مفاهیم دشوار، هرچه بیشتر ما را از جامعه دور ساختهاند.با این حال، گفتن اینکه جامعهشناس، فراتر از زبان دانشگاهی باید با جامعهنشینان سخن بگوید بدین معنا نیست که باید انتظار داشته باشد از سخنان او استقبال شود.
▪️ هم مردم و هم قدرتمندان برای فهم رویدادهایی که در اطرافشان میگذرد شیوههای دمدستی خود را دارند اما جامعهشناس، چه چیزی میگوید که مردم از پیش نمیدانند؟ پاسخ این است که جامعهشناسان چیزهایی که مردم فکر میکنند میدانند را به شیوهای بازگو میکند که درکی کاملا متفاوت از آن حاصل میشود. اغلب این شیوههای متفاوت فهمیدن ،خشم یا بیعلاقگی مخاطب را موجب میشود. برای اینکه به تعبیر بوردیو، جامعهشناس، چیزی را به جامعه نشانمیدهد که از شنیدن آن واهمه دارد. آنجا که پای منافع به میان میآید تمایلی آشکار برای طرد تحلیلهای جامعهشناسانه وجود خواهد داشت.
▪️ کاری که جامعهشناس میکند از وجهی شبیه کار روانکاو است. بیمار گاهی از درد آنچه خودش به خاطر میآورد خواب آسودهای ندارد، مردم و قدرتمندان نیز وقتی تحلیلهای جامعهشناسی را میشنوند انتظار میرود به همان اندازه برآشفته شوند. اما در حالیکه بیمار برای این برهمآشفتگی به روانکاو حمله نمیکند و او را مقصر حال و روز خود نمیداند جامعهشناس نقش بز بلاگردان را ایفا میکند. جامعهشناس قربانی تحلیلهای خود میشود چرا که اینگونه القا میشود آنچه جامعهشناس نشاندادهاست نقشی هم در ایجاد و ساخته شدن آن داشته است. بخصوص وقتی قدرتمندان هشدارهای جامعهشناسان را میشنوند گمان میکنند جامعهشناسان همزمان در ایجاد آنها هم نقش داشتهاند و نمیخواهند بپذیرند اتفاقاتی که مورد تحلیل ما قرار میگیرد بیش از هرچیزی محصول فرایندهای اجتماعی است که قدرتمندان و الباقی مردم نیز در ساختن آن سهیم بودهاند.
▪️ جامعهشناسی به مردم یاد میدهد که اگر در جامعهای زندگی میکنید که آن را دوست ندارید از آن فرار نکنید چرا که شما نیز بخشی از آن نیروییاید که چنین موجودی را ساخته است!
🌎جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📝رسانهها چگونه زندگی ما را تغییر دادند؟
✍️ #عباس_کاظمی
قرنی که گذشت، برای همه جهان و نیز جامعه ایرانی، قرن انقلاب ارتباطات بود و در آن کیفیت «ارتباطات نزدیک» جایش را به کمیت «ارتباطات دور» داده است.
- تلگراف موجب شناسایی بیشتر ایران ازسوی دولتهای اروپایی شد. همچنین ایرانیها از آداب و سبک زندگی اروپاییان اطلاع بیشتری حاصل کردند. بنای تلگرافخانه به یکی از مکانهای مهم حضور و تجمع مردم و مهمتر از همه به مکانی برای نشاندادن اعتراضات و تحصن بدل شد. نامه و تلگراف، ابزارهایی مهم برای تحولات اجتماعی و نیز مناسبات فردی در قرن سیزده بودند؛ انقلاب مشروطه ازطریق نامههای اعتراضی و تلگرافها موجب شکلگیری جماعتهای اعتراضی شد.
- آمدن رادیو نیز با برقکشی خانهها همراه شد. تا سال ۱۳۱۶ برق تقریباً به درون خانهها راه پیدا نکرده بود؛ تنها صرف روشنایی معابر شهر میشد. مجلۀ نگین در شمارۀ یک خود در سال 1344 در مقالهای با عنوان «برق تهران» به قلم م.ادیب مینویسد «مردم از برق میترسیدند و افرادی که دارای برق بودند قبل از آنکه کلید برق را بچرخانند سوره معروف آیهلکرسی را میخواندند و سپس کلید را با احتیاط میزدند».
- اما از دهۀ ۵۰ به بعد، «مصرف جمعی صدا»، به «تولید صدا» ازطریق استفاده از دستگاه ضبطصوت و توسعۀ نوارهای کاست تبدیل شد. من خودم هیچگاه پدربزرگ و مادربزرگ پدریام را ندیدم؛ آنها در دهۀ ۴۰ مردند و صدایشان را در دهۀ ۵۰ بهصورت جمعی ازطریق نوار کاست میشنیدیم. پدرم با افتخاری وصفنشدنی که با نوعی هاله تقدس حول دستگاه ضبطصوت همراه بود، صدای گذشتگانی را به گوش ما میرساند که نشنیده بودیم.
ازسویدیگر، ضبطصوت امکان ضبط صدای کودکیمان را فراهم میکرد که در آن زمان برایمان عجیب بود که پدر هرچند سال یک بار صدای کودکیمان را برای میهمانانی که از راه میرسیدند پخش میکرد.
کاری که ضبطصوت در دهههای ۴۰ و ۵۰ شمسی در ایران کرد، پخش عمومی صداها بود که اثری جمعی داشت اما هدفونها این صداها را از اجتماع دور میکردند و درون گوشهای فردی کوچ میدادند، و جامعه از آنچه درون گوشها و کلههای مردم میگذشت بیخبر بود. جوانان دهههفتادی به بعد در ایران چیزهایی را گوش میکردند که با علایق فردیشان گره خورده بود. هر فردی چیزی درون گوشهایش میگذاشت و درحالیکه در تنهایی خود میخزید، بهآرامی زیر لب نجوا میکرد.
- وقتی در دهۀ هفتاد تلفن ثابت نیز به شهرهای کوچک و روستاها وارد شد، شیوۀ ارتباطات محلی دستخوش تغییر شد؛ زنان توانستند بدون اینکه از خانه خارج شوند، با افراد دیگر پیوند برقرار کنند و دختران و پسران جوان، راهی جدید برای تعاملات خود بیایند. تلفنهای ثابت تا دهۀ ۷۰ که هنوز در همه خانهها نبود، شکلی جدید از روابط همسایگی را موجب شدند.
- رویدادهای مهم اجتماعی که ارزش ثبتشدن داشتند، درون دوربین عکاسی میرفتند و بعد آلبومهای خانوادگی و بعد آلبومهای شخصی، راهی جدید برای رفتوآمد میان گذشته و حال فراهم آوردند. آن آلبومها درمجموع خصوصی بودند و از «نامحرمان» دور نگاه داشته میشدند. دههها بعد، مجموع تصاویر عکسهای خصوصی ما در صفحات اینستاگرام، معنای حریم خصوصی را بهکل تغییر داد و چیزهایی که از بستگان دور و همسایگان مخفی نگاه داشته میشد، برای کل جهان به نمایش درآمد.
- تلویزیون، ابتدا رسانهای متعلق به طبقۀ متوسط روبهبالا بود. مجله اطلاعات هفتگی در مقاله «از داریه تا تلویزیون» در سال ۱۳۳۶ نوشته بود که «میگویند بزودی در تهران دستگاه تلویزیون راه میافتد آنوقت است که تهرانیها... وارد عصر جدید میشوند» (جواهرکلام، ۱۳۳۶). حتی در سالهای انقلاب نیز همه در خانه تلویزیون نداشتند و بخشی قابلتوجه از همسایهها برای دیدن اخبار، فیلم و کودکان برای تماشای کارتون و مردان عمدتاً برای شنیدن اخبار به خانۀ ما میآمدند و طی مناسکی که به خوردن نیز منتهی میشد، عمل تماشاگری صورت میگرفت.
⬅️ غرقشدن در شبکههای اجتماعی، ما را امتداد گوشیهای هوشمند کرده است و نه برعکس. در ابتدا گوشیهای موبایل بر بدن ما اضافه شده بودند و بدن ما را امتداد میبخشیدند اما اینک در انتهای قرنی که گذشت میتوانیم بگوییم که ما زائیدهای برروی گوشیهای هوشمندمانیم؛ ما بدانها چسبیده و گره خوردهایم.
اشکال اولیۀ ارتباطات بهمیانجی رسانه در نوعی تعامل جمعی ریشه داشت اما هرچه به انتهای قرن نزدیک شدهایم، رسانهها شکل تعامل فردیتر را ترویج کردند و ابزارهای رسانهای، وجهی شخصیسازیشده یافتند. رادیو و تلویزیون و ضبطصوت و گرامافون، رسانهای متعلق به کل خانواده بودند اما اکنون کامپیوترها، لپتاپها و گوشیهای تلفن شخصی- که جای آنها را گرفتهاند- دیگر به خانواده تعلق ندارند، بلکه اشیایی فردیشدهاند. / @varijkazemi
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
✍️ #عباس_کاظمی
قرنی که گذشت، برای همه جهان و نیز جامعه ایرانی، قرن انقلاب ارتباطات بود و در آن کیفیت «ارتباطات نزدیک» جایش را به کمیت «ارتباطات دور» داده است.
- تلگراف موجب شناسایی بیشتر ایران ازسوی دولتهای اروپایی شد. همچنین ایرانیها از آداب و سبک زندگی اروپاییان اطلاع بیشتری حاصل کردند. بنای تلگرافخانه به یکی از مکانهای مهم حضور و تجمع مردم و مهمتر از همه به مکانی برای نشاندادن اعتراضات و تحصن بدل شد. نامه و تلگراف، ابزارهایی مهم برای تحولات اجتماعی و نیز مناسبات فردی در قرن سیزده بودند؛ انقلاب مشروطه ازطریق نامههای اعتراضی و تلگرافها موجب شکلگیری جماعتهای اعتراضی شد.
- آمدن رادیو نیز با برقکشی خانهها همراه شد. تا سال ۱۳۱۶ برق تقریباً به درون خانهها راه پیدا نکرده بود؛ تنها صرف روشنایی معابر شهر میشد. مجلۀ نگین در شمارۀ یک خود در سال 1344 در مقالهای با عنوان «برق تهران» به قلم م.ادیب مینویسد «مردم از برق میترسیدند و افرادی که دارای برق بودند قبل از آنکه کلید برق را بچرخانند سوره معروف آیهلکرسی را میخواندند و سپس کلید را با احتیاط میزدند».
- اما از دهۀ ۵۰ به بعد، «مصرف جمعی صدا»، به «تولید صدا» ازطریق استفاده از دستگاه ضبطصوت و توسعۀ نوارهای کاست تبدیل شد. من خودم هیچگاه پدربزرگ و مادربزرگ پدریام را ندیدم؛ آنها در دهۀ ۴۰ مردند و صدایشان را در دهۀ ۵۰ بهصورت جمعی ازطریق نوار کاست میشنیدیم. پدرم با افتخاری وصفنشدنی که با نوعی هاله تقدس حول دستگاه ضبطصوت همراه بود، صدای گذشتگانی را به گوش ما میرساند که نشنیده بودیم.
ازسویدیگر، ضبطصوت امکان ضبط صدای کودکیمان را فراهم میکرد که در آن زمان برایمان عجیب بود که پدر هرچند سال یک بار صدای کودکیمان را برای میهمانانی که از راه میرسیدند پخش میکرد.
کاری که ضبطصوت در دهههای ۴۰ و ۵۰ شمسی در ایران کرد، پخش عمومی صداها بود که اثری جمعی داشت اما هدفونها این صداها را از اجتماع دور میکردند و درون گوشهای فردی کوچ میدادند، و جامعه از آنچه درون گوشها و کلههای مردم میگذشت بیخبر بود. جوانان دهههفتادی به بعد در ایران چیزهایی را گوش میکردند که با علایق فردیشان گره خورده بود. هر فردی چیزی درون گوشهایش میگذاشت و درحالیکه در تنهایی خود میخزید، بهآرامی زیر لب نجوا میکرد.
- وقتی در دهۀ هفتاد تلفن ثابت نیز به شهرهای کوچک و روستاها وارد شد، شیوۀ ارتباطات محلی دستخوش تغییر شد؛ زنان توانستند بدون اینکه از خانه خارج شوند، با افراد دیگر پیوند برقرار کنند و دختران و پسران جوان، راهی جدید برای تعاملات خود بیایند. تلفنهای ثابت تا دهۀ ۷۰ که هنوز در همه خانهها نبود، شکلی جدید از روابط همسایگی را موجب شدند.
- رویدادهای مهم اجتماعی که ارزش ثبتشدن داشتند، درون دوربین عکاسی میرفتند و بعد آلبومهای خانوادگی و بعد آلبومهای شخصی، راهی جدید برای رفتوآمد میان گذشته و حال فراهم آوردند. آن آلبومها درمجموع خصوصی بودند و از «نامحرمان» دور نگاه داشته میشدند. دههها بعد، مجموع تصاویر عکسهای خصوصی ما در صفحات اینستاگرام، معنای حریم خصوصی را بهکل تغییر داد و چیزهایی که از بستگان دور و همسایگان مخفی نگاه داشته میشد، برای کل جهان به نمایش درآمد.
- تلویزیون، ابتدا رسانهای متعلق به طبقۀ متوسط روبهبالا بود. مجله اطلاعات هفتگی در مقاله «از داریه تا تلویزیون» در سال ۱۳۳۶ نوشته بود که «میگویند بزودی در تهران دستگاه تلویزیون راه میافتد آنوقت است که تهرانیها... وارد عصر جدید میشوند» (جواهرکلام، ۱۳۳۶). حتی در سالهای انقلاب نیز همه در خانه تلویزیون نداشتند و بخشی قابلتوجه از همسایهها برای دیدن اخبار، فیلم و کودکان برای تماشای کارتون و مردان عمدتاً برای شنیدن اخبار به خانۀ ما میآمدند و طی مناسکی که به خوردن نیز منتهی میشد، عمل تماشاگری صورت میگرفت.
⬅️ غرقشدن در شبکههای اجتماعی، ما را امتداد گوشیهای هوشمند کرده است و نه برعکس. در ابتدا گوشیهای موبایل بر بدن ما اضافه شده بودند و بدن ما را امتداد میبخشیدند اما اینک در انتهای قرنی که گذشت میتوانیم بگوییم که ما زائیدهای برروی گوشیهای هوشمندمانیم؛ ما بدانها چسبیده و گره خوردهایم.
اشکال اولیۀ ارتباطات بهمیانجی رسانه در نوعی تعامل جمعی ریشه داشت اما هرچه به انتهای قرن نزدیک شدهایم، رسانهها شکل تعامل فردیتر را ترویج کردند و ابزارهای رسانهای، وجهی شخصیسازیشده یافتند. رادیو و تلویزیون و ضبطصوت و گرامافون، رسانهای متعلق به کل خانواده بودند اما اکنون کامپیوترها، لپتاپها و گوشیهای تلفن شخصی- که جای آنها را گرفتهاند- دیگر به خانواده تعلق ندارند، بلکه اشیایی فردیشدهاند. / @varijkazemi
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
Telegram
attach 📎