📝 #ترافیک، ژویسانس زندگی روزمرّه
✍ #احسان_عزیزی
@IRANSOCIOLOGY
مفهوم ژویسانس در روانکاوی #لکان از پیچیدگی های بسیاری برخوردار است که نمی توان آن را در چند جمله تعریف و فهم کرد؛ اما در ساده ترین بیان می توان آن را ناخشنودی و ملال و دهشتی بغرنج در نظر گیریم که در تقابل با اصل لذّت است، دانست. یک میل ممتد که هیچ گاه پاسه نخواهد گرفت و با ارضای جدید به میل تازه منجر خواهد شد.
کلمات آخرین سنگر برای حفظ غیاب ها و دست و پا زدن به سوی غایت هاست، آنجا که دیگر هیچ عاملیّتی ممکن نیست و به زبان لکان امر نمادین بار سنگین امر واقع را به دوش می کشند. بی شک اسلاف ما در بدترین کابوس هایشان نمی دیدند که آیندگانشان این چنین در غیاب معنا در یک ایست ممتد سعی در پاسخ به سوائقشان داشته باشند. شاید هیچ گاه در مخیله ی خیال پردازترینشان پدیده ای به نام "ترافیک" خطور نمی کرد.
ترافیک عینیّت یافتگی روح جمعی و ساختار روانی انسان ایرانی در دوران مدرن است: کرختی و بی حوصلگی و ازدحام جمعیت های ناهمگون در یک جغرافیای محدود. ترافیک تماماً عصاره ی عینیّت یافته ی روح جمعی خاموش و به یغما رفته ی ماست؛ تجلی بی راهه های تمدنی که بر ویرانه های تاریخ خود بنا کرده ایم. ترافیک یک مکث ممتد، یک انسداد در مسیر مقصد توام با رنج است، آنچه فروید در «ورای اصل لذّت» اجبار به تکرار می نامد، یک بهم ریختگی که در ناخودآگاه ما نه به صورت لذّت، که به صورت رنج تجلی می کند، غلبه ی امر واقع بر امر نمادین و شکست تمام پروژه های فکری و ارادی و فردی و جمعی ما در جهت تطابق با تمدن نوین؛ وضعیتی که محصول فراساختارهای جهانی است. ترافیک محصول مجموعه ای از امیالی است که با امر خیالی [آرمانشهر و رسیدن به مقصد] آغاز می شود اما با سیلی امر واقع [قوانین طبیعت: تعداد ماشین ها به نسبت اتوبان ها و خیابان ها] مواجه می شود. خیل عظیم ماشین هایی که در کانون های تجلی و اراده ی به نوسازی [کلان شهر ها: تهران، مشهد و..] و ورود به دروازه ی #تمدن قرار دارند. ترافیک ژویسانس زندگی روزمرّه ای است که در آن سوژه در حرکت به سوی مقصد، ناگزیر از مواجهه با رنج توقف و واپس زدگی می شود. اما به زعم #فروید و لکان «واپس زده همیشه باز می گردد» اما این بار با چهره ی سمپتوم و نشانگان درد و امراض روانی. شاید چنین است که ما ایرانیان امروز بیش از هر زمان دیگری دچار اختلالات روانی و عصبی هستیم، ترافیک در سطح روزمرّه این میل فروخورده و در پی ارضاء اما همراه با رنج، گاه رنج بردن را برای ما تبدیل به لذّت می کند، و شاید چنین است که تحمل ترافیک برای ما آسان گشته است و ترافیک را به مثابه ای امر طبیعی موجود در زندگی شهری پذیرفته ایم و به آن تن داده ایم. آرام آرام در حال آموختن زندگی در ترافیک هستیم، تا از رنج انسداد رسیدن به مقصد بکاهیم. ترافیک نمادی از فروخوردگی ها و انسدادهای رسیدن به میل و لذّت در تمام ساحت های زیست انسان شهرنشین ایرانی است، نمادی از نابسامانی های وضع اقتصادی و کثری درآمد در مقابل مخارج، نمادی از ناکامی ها و رنج های رسیدن به ازدواج، مسکن، شغل ایده آل، تحصیلات، ارتقاء فرهنگی و حتی توسعه سیاسی، در نهایت نمادی از رنج ها و انسدادهای رسیدن به مقصدهایمان.
زندگی امروز برای ما که نه به عنوان جامعه ای مدرن، که در دورانی مدرن در یک بحران هویت در کلان شهرهای پر دود و ترافیک تنفس می کنیم، مانند رابطه ی جنسی بدون ارگاسم است؛ ما همچنان در پی رسیدن به اهداف و برآورده ساختن امیال دست و پا می زنیم و با زخم ها و رنج هایمان خو گرفته ایم، نوعی کامیابی در نرسیدن ها و در ترافیک ماندن ها برایمان شکل گرفته است، کامیابی ایی که گاه در آن سعی در جبران سرعت ساعت ها داریم، آنجا که تازه در ترافیک سعی در بازیابی "خود" و بازگشت به "من" را داریم، که در آن فرصت فکر کردن به آنچه گذشت و آنچه قرار است بگذرد می یابیم. ترافیک سمپتوم زندگی شهری دنیای مدرن، یک ناخشنودی تکرار شونده و ممتد در هر روزِ زندگی ماست.
🌐 جامعه شناسی👇
https://tttttt.me/joinchat/AAAAADusPvcSOZ6y-bfzjA
.
.
https://goo.gl/ibcD6k
✍ #احسان_عزیزی
@IRANSOCIOLOGY
مفهوم ژویسانس در روانکاوی #لکان از پیچیدگی های بسیاری برخوردار است که نمی توان آن را در چند جمله تعریف و فهم کرد؛ اما در ساده ترین بیان می توان آن را ناخشنودی و ملال و دهشتی بغرنج در نظر گیریم که در تقابل با اصل لذّت است، دانست. یک میل ممتد که هیچ گاه پاسه نخواهد گرفت و با ارضای جدید به میل تازه منجر خواهد شد.
کلمات آخرین سنگر برای حفظ غیاب ها و دست و پا زدن به سوی غایت هاست، آنجا که دیگر هیچ عاملیّتی ممکن نیست و به زبان لکان امر نمادین بار سنگین امر واقع را به دوش می کشند. بی شک اسلاف ما در بدترین کابوس هایشان نمی دیدند که آیندگانشان این چنین در غیاب معنا در یک ایست ممتد سعی در پاسخ به سوائقشان داشته باشند. شاید هیچ گاه در مخیله ی خیال پردازترینشان پدیده ای به نام "ترافیک" خطور نمی کرد.
ترافیک عینیّت یافتگی روح جمعی و ساختار روانی انسان ایرانی در دوران مدرن است: کرختی و بی حوصلگی و ازدحام جمعیت های ناهمگون در یک جغرافیای محدود. ترافیک تماماً عصاره ی عینیّت یافته ی روح جمعی خاموش و به یغما رفته ی ماست؛ تجلی بی راهه های تمدنی که بر ویرانه های تاریخ خود بنا کرده ایم. ترافیک یک مکث ممتد، یک انسداد در مسیر مقصد توام با رنج است، آنچه فروید در «ورای اصل لذّت» اجبار به تکرار می نامد، یک بهم ریختگی که در ناخودآگاه ما نه به صورت لذّت، که به صورت رنج تجلی می کند، غلبه ی امر واقع بر امر نمادین و شکست تمام پروژه های فکری و ارادی و فردی و جمعی ما در جهت تطابق با تمدن نوین؛ وضعیتی که محصول فراساختارهای جهانی است. ترافیک محصول مجموعه ای از امیالی است که با امر خیالی [آرمانشهر و رسیدن به مقصد] آغاز می شود اما با سیلی امر واقع [قوانین طبیعت: تعداد ماشین ها به نسبت اتوبان ها و خیابان ها] مواجه می شود. خیل عظیم ماشین هایی که در کانون های تجلی و اراده ی به نوسازی [کلان شهر ها: تهران، مشهد و..] و ورود به دروازه ی #تمدن قرار دارند. ترافیک ژویسانس زندگی روزمرّه ای است که در آن سوژه در حرکت به سوی مقصد، ناگزیر از مواجهه با رنج توقف و واپس زدگی می شود. اما به زعم #فروید و لکان «واپس زده همیشه باز می گردد» اما این بار با چهره ی سمپتوم و نشانگان درد و امراض روانی. شاید چنین است که ما ایرانیان امروز بیش از هر زمان دیگری دچار اختلالات روانی و عصبی هستیم، ترافیک در سطح روزمرّه این میل فروخورده و در پی ارضاء اما همراه با رنج، گاه رنج بردن را برای ما تبدیل به لذّت می کند، و شاید چنین است که تحمل ترافیک برای ما آسان گشته است و ترافیک را به مثابه ای امر طبیعی موجود در زندگی شهری پذیرفته ایم و به آن تن داده ایم. آرام آرام در حال آموختن زندگی در ترافیک هستیم، تا از رنج انسداد رسیدن به مقصد بکاهیم. ترافیک نمادی از فروخوردگی ها و انسدادهای رسیدن به میل و لذّت در تمام ساحت های زیست انسان شهرنشین ایرانی است، نمادی از نابسامانی های وضع اقتصادی و کثری درآمد در مقابل مخارج، نمادی از ناکامی ها و رنج های رسیدن به ازدواج، مسکن، شغل ایده آل، تحصیلات، ارتقاء فرهنگی و حتی توسعه سیاسی، در نهایت نمادی از رنج ها و انسدادهای رسیدن به مقصدهایمان.
زندگی امروز برای ما که نه به عنوان جامعه ای مدرن، که در دورانی مدرن در یک بحران هویت در کلان شهرهای پر دود و ترافیک تنفس می کنیم، مانند رابطه ی جنسی بدون ارگاسم است؛ ما همچنان در پی رسیدن به اهداف و برآورده ساختن امیال دست و پا می زنیم و با زخم ها و رنج هایمان خو گرفته ایم، نوعی کامیابی در نرسیدن ها و در ترافیک ماندن ها برایمان شکل گرفته است، کامیابی ایی که گاه در آن سعی در جبران سرعت ساعت ها داریم، آنجا که تازه در ترافیک سعی در بازیابی "خود" و بازگشت به "من" را داریم، که در آن فرصت فکر کردن به آنچه گذشت و آنچه قرار است بگذرد می یابیم. ترافیک سمپتوم زندگی شهری دنیای مدرن، یک ناخشنودی تکرار شونده و ممتد در هر روزِ زندگی ماست.
🌐 جامعه شناسی👇
https://tttttt.me/joinchat/AAAAADusPvcSOZ6y-bfzjA
.
.
https://goo.gl/ibcD6k
📃 شوهر، همسر و خدا
✍️ #لکان؛ #سمینار_دو
♻️ ترجمه: محمد پورفر
🔘 تصور مدرن از ازدواج به عنوان معاهدهای با رضایت دوجانبه به طور قطع یک امر نوظهور است، که در چهارچوب یک مذهب رهاییبخش معرفی شده، و به روح فردی مقام شامخ میدهد. این تصور، ساختار اولیه و ذات مقدسِ ابتدایی ازدواج را میپوشاند و پنهان میکند. این نهاد امروزه در قالب فشردهای وجود دارد، که برخی از ویژگیهایاش چنان محکم و به قدری مقاوماند که انقلابهای اجتماعی بنا ندارند تفوق و اهمیتاش را از میان ببرند. اما همزمان، برخی از ویژگیهای این نهاد، در طول تاریخ، محو شدهاند.
🔘 در طول تاریخ همواره دو نوع قراردادِ اساساً بسیار متفاوت درون این نظم وجود داشته. برای مثال، در مورد رومیها، ازدواج آدمهایی که صاحب نام هستند، کسانی که واقعاً نامی دارند، یعنی نام اشراف و نجیبزادگان، واجد ویژگی بسیار نمادینی بوده، که با مراسمهای منحصر به فردی تضمین میشده. مردم پاییندست هم نوعی از ازدواج را داشتند، که خیلی ساده بر پایۀ قرارداد دوطرفه بود، و تشکیلدهندۀ چیزی که جامعۀ روم باستان در عمل آن را صیغه مینامید.
🔘 حالا دقیقاً این بنیانگذاری صیغه است که، با شروع تزلزل مشخصی در جامعه، عمومیت پیدا کرد، و در واپسین برهۀ تاریخ روم، آدم حتی میبیند صیغه در طبقات بالاتر اجتماعی هم برقرار میشود، با هدف حفظ یک جایگاه اجتماعی مستقل برای زوجین، و به ویژه برای اموالشان. به عبارت دیگر، در زمانی که زن شروع به آزاد کردن خود میکند است، که نسبت به یک چنین مایملکی صاحب حق میشود، زمانی که او در جامعه به یک فرد تبدیل میشود است، که اهمیت ازدواج شروع به خدشهدار شدن میکند.
🔘 اساساً، زن داخل معاهدۀ نمادین ازدواج به عنوان شیء مورد معامله معرفی میشد، میان خاندانها، خاندانهای اساساً مردسالار. فهمیدن ساختارهای ابتدایی مختلف یعنی فهمیدن این که چگونه این اشیاء مورد معامله، یعنی زنان، میان این خاندانها در حال گردش بودند. بر حسب تجربه، این تنها میتواند داخل یک چهارچوب مردسالارانه و پدرسالارانه اتفاق بیافتد، حتی زمانی که ساختار در وهلۀ دوم میان نیاکان مادرسالار گرفتار میشود.
🔘 این واقعیت که زن بدینترتیب در یک نظم مبادلهای گیر میافتد که در آن او یک شیء است واقعاً چیزی است که مسئول خصلت اساساً متعارضِ جایگاه اوست: نظم نمادین به معنای راستین کلمه او را مقهور میسازد، متعالی میسازد.
⚡️Lacan; Seminar II - The Ego in Freud's Theory and in the Technique of Psychoanalysis
🌎جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
✍️ #لکان؛ #سمینار_دو
♻️ ترجمه: محمد پورفر
🔘 تصور مدرن از ازدواج به عنوان معاهدهای با رضایت دوجانبه به طور قطع یک امر نوظهور است، که در چهارچوب یک مذهب رهاییبخش معرفی شده، و به روح فردی مقام شامخ میدهد. این تصور، ساختار اولیه و ذات مقدسِ ابتدایی ازدواج را میپوشاند و پنهان میکند. این نهاد امروزه در قالب فشردهای وجود دارد، که برخی از ویژگیهایاش چنان محکم و به قدری مقاوماند که انقلابهای اجتماعی بنا ندارند تفوق و اهمیتاش را از میان ببرند. اما همزمان، برخی از ویژگیهای این نهاد، در طول تاریخ، محو شدهاند.
🔘 در طول تاریخ همواره دو نوع قراردادِ اساساً بسیار متفاوت درون این نظم وجود داشته. برای مثال، در مورد رومیها، ازدواج آدمهایی که صاحب نام هستند، کسانی که واقعاً نامی دارند، یعنی نام اشراف و نجیبزادگان، واجد ویژگی بسیار نمادینی بوده، که با مراسمهای منحصر به فردی تضمین میشده. مردم پاییندست هم نوعی از ازدواج را داشتند، که خیلی ساده بر پایۀ قرارداد دوطرفه بود، و تشکیلدهندۀ چیزی که جامعۀ روم باستان در عمل آن را صیغه مینامید.
🔘 حالا دقیقاً این بنیانگذاری صیغه است که، با شروع تزلزل مشخصی در جامعه، عمومیت پیدا کرد، و در واپسین برهۀ تاریخ روم، آدم حتی میبیند صیغه در طبقات بالاتر اجتماعی هم برقرار میشود، با هدف حفظ یک جایگاه اجتماعی مستقل برای زوجین، و به ویژه برای اموالشان. به عبارت دیگر، در زمانی که زن شروع به آزاد کردن خود میکند است، که نسبت به یک چنین مایملکی صاحب حق میشود، زمانی که او در جامعه به یک فرد تبدیل میشود است، که اهمیت ازدواج شروع به خدشهدار شدن میکند.
🔘 اساساً، زن داخل معاهدۀ نمادین ازدواج به عنوان شیء مورد معامله معرفی میشد، میان خاندانها، خاندانهای اساساً مردسالار. فهمیدن ساختارهای ابتدایی مختلف یعنی فهمیدن این که چگونه این اشیاء مورد معامله، یعنی زنان، میان این خاندانها در حال گردش بودند. بر حسب تجربه، این تنها میتواند داخل یک چهارچوب مردسالارانه و پدرسالارانه اتفاق بیافتد، حتی زمانی که ساختار در وهلۀ دوم میان نیاکان مادرسالار گرفتار میشود.
🔘 این واقعیت که زن بدینترتیب در یک نظم مبادلهای گیر میافتد که در آن او یک شیء است واقعاً چیزی است که مسئول خصلت اساساً متعارضِ جایگاه اوست: نظم نمادین به معنای راستین کلمه او را مقهور میسازد، متعالی میسازد.
⚡️Lacan; Seminar II - The Ego in Freud's Theory and in the Technique of Psychoanalysis
🌎جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
Wikipedia
The Proposition (painting)
1631 painting by Judith Leyster