پشن و گواهی مادی و شست سده ای = شش هزارساله، ابر آفریدون گاوسوار و #جشن_مهرگان
(برگرفته از: «ابر خرد و کام ایرانشهر»، کیخسرو آرش گرگین)
این تندیس که بر روی بُرینه و پاره ای از یک ...
@iranshahrig
(برگرفته از: «ابر خرد و کام ایرانشهر»، کیخسرو آرش گرگین)
این تندیس که بر روی بُرینه و پاره ای از یک ...
@iranshahrig
بازيابی ايرانشهريگ
پشن و گواهی مادی و شست سده ای = شش هزارساله، ابر آفریدون گاوسوار و #جشن_مهرگان (برگرفته از: «ابر خرد و کام ایرانشهر»، کیخسرو آرش گرگین) این تندیس که بر روی بُرینه و پاره ای از یک ... @iranshahrig
پشن و گواهی مادی و شست سده ای = شش هزارساله، ابر آفریدون گاوسوار و #جشن_مهرگان
(برگرفته از: «ابر خرد و کام ایرانشهر»، کیخسرو آرش گرگین)
این تندیس که بر روی بُرینه و پاره ای از یک زیور برنجین بازمانده است و امروز به دیرندستانی در شهر لایدن ربوده اند اش (Rijksmuseum van Oudheden, Leiden)، از مهندترین گواهبودها و پشن های مادی ابر گسترشن #فرهنگ #اوستائی در #ایرانشهر میانی به هزاره ی سوم تا چهارم پیش از #کوروش بزرگ به شمار می رود. ما در این جا با بازسازیِ اسمردِ آفریدونِ گاوسوارِ گرز به دست رو به روئیم که با از پای درآوردن شیر بر نیروهای #اهرمنی و اژیدهاکی چیرگی می یابد، جز این، ما می دانیم کو گرز او در پیوند با گرز #میترا است. این نگاره، که گوشه ای از آئین های مهرگانی را به ما نشان می دهد، همزمان بدین چم است که #آریائیان اوستائی دست کم از هزاره ی پنجم پیش از زایشن ایشو پسر مریم و یوسف، در بخش های خاوری ایرانشهر و در کرانه های کوه های زاگرس نشیمن داشته اند، چه، برای آن که رویدادی بدین گونه در #هنر بازتاب و بازآفرینی خویش را یابد، نیاز به گذشت زمان بسیاری است، دست کم هزار سال: پس همی در زمان پیدایشنِ تندیس نیز، #آفریدون و سوار شدن اش بر گاو سپید و پیروزی بر اژیدهاک یک اسمرد و میتخت بوده است. این همه، خود، گواهی دیگر است ابر دو چیز: 1. دیرندی #اوستا 2. همه گیری دانائی #مغان، چه نزد ایرانشهریان اوشستری و قفقازی و #خوارزمی، چه نزد ایرانشهریان میانی و نیمروزی و دامنه ی زاگرس. لیک کسان برای آن که این پشن و گواه بسیار گران ارج را از سر راه خویش بردارند یا دست کم از بُرد اش به کاهند، دو کار کرده اند: نخست، آن را، بی هیچ بهان روشنی، یک دستکرد دروجین دانستند، تو گوئی یک دزد بیابانگرد لیک بسیار دانشمند و آشنا به باریکی های ماهروز نویسی ایرانشهری خواسته است برای آن چه بیرونی در گوشه ای از کار خویش هزار سال پیش گفته است بر روی یک تکه ی کوچک از زیوری برنجی، با زبردستی یک هنرمند بی همتا، گواهی ای پسینی فراهم آورد! دو دیگر، هنگام که دیدند ساختگی خواندن این کار هنری بی همتا شوخی ای بیش نیست و کسی آن را به چیزی نه می گیرد، زمان پدید آمدن اش را تا سال های میان 410 تا 350 پیش از کوروش (960 تا 900 پیش از ایشو) پائین آوردند. لیک نیم نگاهی به تندیس برنجین و سنجشن اش با نگاره ها و #تندیس های همانند در #لرستان و #جیرفت، نشان می دهد که این آپه ی هنری دست کم به هزاره ی سوم پیش از کوروش بازمی گردد و بیش از پنج هزاره از بوائی اش می گذرد، اگر نه به هزاره ی چهارم. ما خود بر این باوریم که تندیس به هزاره ی چهارم پیش از کوروش بازمی گردد و نه هزاره ی سوم. عکس را (---> برای تبار ایرانی واژه ی عکس و نیز عین، هر دو به چم و همتبار با چشم، و همبنی ایشان با انگلستانی eye، گرمنستانی Auge، لیتوانی akis، ایرانوتخاری ak و ek، ایرانوارمنی akn و پارسی ایگ (نامِ جا)، چِک ایا چَک، نیز چَم و چیم و چمن، آشتی، آک، و نیز مازندرانی آچه در آچه بلور، و نیز بخش نخست واژه ی اکنون و بخش دوم اینک، نکهنجد.) برگرفته ایم از:
Wolfram Nagel, Ninus und Semiramis in Sage und Geschichte, Iranische Staaten und Reiternomaden vor Darius, Verlag Volker Spiess, 1982: 24.
***
ادامه 👇
(برگرفته از: «ابر خرد و کام ایرانشهر»، کیخسرو آرش گرگین)
این تندیس که بر روی بُرینه و پاره ای از یک زیور برنجین بازمانده است و امروز به دیرندستانی در شهر لایدن ربوده اند اش (Rijksmuseum van Oudheden, Leiden)، از مهندترین گواهبودها و پشن های مادی ابر گسترشن #فرهنگ #اوستائی در #ایرانشهر میانی به هزاره ی سوم تا چهارم پیش از #کوروش بزرگ به شمار می رود. ما در این جا با بازسازیِ اسمردِ آفریدونِ گاوسوارِ گرز به دست رو به روئیم که با از پای درآوردن شیر بر نیروهای #اهرمنی و اژیدهاکی چیرگی می یابد، جز این، ما می دانیم کو گرز او در پیوند با گرز #میترا است. این نگاره، که گوشه ای از آئین های مهرگانی را به ما نشان می دهد، همزمان بدین چم است که #آریائیان اوستائی دست کم از هزاره ی پنجم پیش از زایشن ایشو پسر مریم و یوسف، در بخش های خاوری ایرانشهر و در کرانه های کوه های زاگرس نشیمن داشته اند، چه، برای آن که رویدادی بدین گونه در #هنر بازتاب و بازآفرینی خویش را یابد، نیاز به گذشت زمان بسیاری است، دست کم هزار سال: پس همی در زمان پیدایشنِ تندیس نیز، #آفریدون و سوار شدن اش بر گاو سپید و پیروزی بر اژیدهاک یک اسمرد و میتخت بوده است. این همه، خود، گواهی دیگر است ابر دو چیز: 1. دیرندی #اوستا 2. همه گیری دانائی #مغان، چه نزد ایرانشهریان اوشستری و قفقازی و #خوارزمی، چه نزد ایرانشهریان میانی و نیمروزی و دامنه ی زاگرس. لیک کسان برای آن که این پشن و گواه بسیار گران ارج را از سر راه خویش بردارند یا دست کم از بُرد اش به کاهند، دو کار کرده اند: نخست، آن را، بی هیچ بهان روشنی، یک دستکرد دروجین دانستند، تو گوئی یک دزد بیابانگرد لیک بسیار دانشمند و آشنا به باریکی های ماهروز نویسی ایرانشهری خواسته است برای آن چه بیرونی در گوشه ای از کار خویش هزار سال پیش گفته است بر روی یک تکه ی کوچک از زیوری برنجی، با زبردستی یک هنرمند بی همتا، گواهی ای پسینی فراهم آورد! دو دیگر، هنگام که دیدند ساختگی خواندن این کار هنری بی همتا شوخی ای بیش نیست و کسی آن را به چیزی نه می گیرد، زمان پدید آمدن اش را تا سال های میان 410 تا 350 پیش از کوروش (960 تا 900 پیش از ایشو) پائین آوردند. لیک نیم نگاهی به تندیس برنجین و سنجشن اش با نگاره ها و #تندیس های همانند در #لرستان و #جیرفت، نشان می دهد که این آپه ی هنری دست کم به هزاره ی سوم پیش از کوروش بازمی گردد و بیش از پنج هزاره از بوائی اش می گذرد، اگر نه به هزاره ی چهارم. ما خود بر این باوریم که تندیس به هزاره ی چهارم پیش از کوروش بازمی گردد و نه هزاره ی سوم. عکس را (---> برای تبار ایرانی واژه ی عکس و نیز عین، هر دو به چم و همتبار با چشم، و همبنی ایشان با انگلستانی eye، گرمنستانی Auge، لیتوانی akis، ایرانوتخاری ak و ek، ایرانوارمنی akn و پارسی ایگ (نامِ جا)، چِک ایا چَک، نیز چَم و چیم و چمن، آشتی، آک، و نیز مازندرانی آچه در آچه بلور، و نیز بخش نخست واژه ی اکنون و بخش دوم اینک، نکهنجد.) برگرفته ایم از:
Wolfram Nagel, Ninus und Semiramis in Sage und Geschichte, Iranische Staaten und Reiternomaden vor Darius, Verlag Volker Spiess, 1982: 24.
***
ادامه 👇