حرف اضافه
321 subscribers
187 photos
20 videos
6 files
45 links
گل و گیاهان زینتی خوانده‌ام.
ارتباطات می‌خوانم.
می‌نویسم هم.
و به زبان لکی حرف می‌زنم.
#کلمه_بازی
Download Telegram
خودش می‌گوید دختر و پسر برایم فرقی ندارند اما من طبق تاریخچه‌ای که ازش سراغ دارم اصرار دارم پسرها را بیشتر دوست دارد. امشب دوباره همین دیالوگ داشت بین جمع تکرار می‌شد که عمه نرگس حرفم‌ را تأیید کرد. «آره والا. وقتی پسرا میان از صورتت معلومه بیشتر دوستشون داری.»
و همه با هم می‌خندیم.


#دا
#عمه_نرگس
5💔1👻1💘1
از ۲۵مهر پارسال می‌خواهم هشتگی بسازم برای جا و مکان‌هایی که دوست‌شان دارم یا اسم‌شان خاص است و یا در حافظهٔ مردم زنده‌اند اما در نقشه‌ها و مسیریاب‌ها و تابلوها و گفتگوهای رسمی تغییر کرده‌اند. چند تا را هم صبا پیشنهاد داد: جانشان، جانِ جا و مکان جان ولی مگر وَر کمالگرایانه‌ام‌ می‌گذاشت شروع کنم به‌ نوشتن‌. مدام سیخونک می‌زد «نه! نه! اول هشتگ بعد نوشتن.»
دیروز که جستاری از نوید پورمحمدرضای عزیز به نام «سینما دریا» می‌خواندم تصمیم گرفتم این کار را شروع کنم.
جستار دربارهٔ سینمایی در قشم است که معلوم نیست اسم سینمای روباز تعطیل شده‌ای است یا مردم اسم آن‌ فضای مستطیلی را که تویش می‌نشینند دریا را تماشا می‌کنند گذاشته‌اند سینما دریا.
در چند جای متن می‌خوانیم: «من مدت‌هاست به نام‌ها فکر می‌کنم. نام‌های در شهر، نام‌هایی که معنا، کالبد و کارکرد خود را از دست داده‌اند اما با سماجتی‌ عجیب هم‌چنان به خاطر سپرده شده‌اند…
شهرِ نام‌ها شهری است که اسامی خانه‌ها و خیابان‌ها و‌ میادینش روی نقشه‌ها، در مسیریاب‌ها و مهم‌تر از همه در حافظهٔ مردمانش ثبت و نگهداری شده‌ اما از خود خانه‌ها، خیابان‌ها و آدم‌ها جز ردّی محو چیزی به جا نمانده است…
لجاجت نام بر ماندن فقط میلی نوستالژیک نیست که مبارزه‌ای علیه زدودن، فراموشی و جعل کردن است.»
از امروز هر چه را با هشتگ #از_جاها خواندید بدانید قصه‌اش چیست.
4
دا اینجاست. دورهٔ دوم کلاسم شروع شده. کلاس از ساعت هفت تا دوازده است. توی این فاصله دا نشسته کنارم و گوش می‌کند و با هم یواش تخمه‌‌خورده‌ایم و شام و چای. چندبار هم تلفنش زنگ خورده و رفته توی اتاق. حالا که بعد از یک استراحت کوتاه بخش دوم کلاس شروع شده من مشغول کلاسم و او رفته سراغ گلدان بزرگ گندمی و نوک خشک و سوختهٔ برگ‌ها را می‌گیرد. گلدان الان سبز سبز است. چشم انداز همیشگی جهانش.

#دا
15
شیما از تجربه ریجکت شدنش می‌گه و استاد ازش می‌پرسه الان ویزا شدی؟
کمی قبل‌ترش هم خاتون با اشاره به موضوعی گفته بود بغضی شدم.
ادبیات فارسی داره افعال تازه‌ای رو تجربه می‌کنه:)


#کلمه_بازی
👾3
حرف اضافه
دا اینجاست. دورهٔ دوم کلاسم شروع شده. کلاس از ساعت هفت تا دوازده است. توی این فاصله دا نشسته کنارم و گوش می‌کند و با هم یواش تخمه‌‌خورده‌ایم و شام و چای. چندبار هم تلفنش زنگ خورده و رفته توی اتاق. حالا که بعد از یک استراحت کوتاه بخش دوم کلاس شروع شده من مشغول…
آخرهای کلاس خوابش گرفت. توی نور رختخوابش رو پهن کرد. مثل آداب هرشبش قرآن رو نگاه کرد و بعد گفت ببخشید من کمی دراز بکشم و زود خوابش برد.
من باید ازت معذرت بخوام که پنج ساعت در سکوت کنارم نشستی. تو چرا می‌گی ببخشید آخه😢❤️


#دا
💔85
حرف اضافه
امان از تعارف در فرهنگ ایرانی. امان. امشب دیگه داشتم به مرز جنون می‌رسیدم از این همه تعارفی که گاهی توش هم بی صداقتی هست و هم حق‌الناس. نوشتم که حواسم باشه.
توی یک جلسهٔ اداری هستیم. یکی از همکاران قرآن می‌خواند. مجری برای تشکر ازش می‌گوید ممنونیم از آقای فلانی که با لحن داوودی‌شون ما رو به فیض رسوندند.
لحن قاری؟ معمولی.
آیا لحن داوودی برای قرّاء مشهور این‌هم این‌طور بذل و‌ بخشش می‌شود؟
👌5
گوشهٔ دیوار خم شده بود بند کفش‌هایش را ببندد، صورتش معلوم نبود. از کیف مربعی خاکستری شماره‌دوزی با گل رز صورتی شناختمش. اسفند که رفته‌ بودیم کاشان گفته بود کیف کار دست خودش است و زیبایی‌اش یادم مانده بود. یاد و زیبایی گاهی شانه به شانهٔ همند.


#یاد
4👍1
تعصب با دُز کورکورانه این‌جوریه که می‌گه حضرت ام‌البنین یه شخصیت تاریخیه نه مذهبی تا کار غیرقانونی صادق بیت سیاح رو توجیه کنه. در حالی‌که دلیل کارت زرد دوم خوشحالی با پرچم غیررسمی بوده نه پرچم مذهبی یا تاریخی.
👍2
پسوند جمع در زبان لکی اَل هست. مثلاً
دِتَل: دختران
ژِنَل: زنان
پیال: مردان
دارَل: درختان
مالَل: خانه‌ها
توی کردی (تا جایی که من شنیدم) بعضی‌ جاها اٍیل (eil) و بعضی جاهای دیگه کان یا گان هست:
ژِنِیل، ژِنَکان یا ژِنَگان: زنان
در لری هم (تا جایی که من شنیدم) یا هست. مثل:
دُختِریا: دختران
زَنیا: زنان


#زبان_لکی
#کلمه_بازی
5
تنگ مپسند دلی را که در او جا داری

شهریار



مدرسه اسلامی هنر
#یک_قدم_جلوتر...
@isoapr
3
دو ویس ۴:۳۹ و ۲:۱۱ دقیقه‌ای را ساعت هفت برای دو نفر از دوستانم ارسال کردم ولی مگر می‌شد. دو تا وی پی‌انی را که داشتم حذف کردم یکی دیگر نصب کردم آن هم کانکت نشد. دوباره یکی از قبلی‌ها را نصب کردم و دی ان اسش را تغییر دادم تا شد. حالا پر از خشمم. چرا برای فرستادن شش دقیقه ویسی که به خاطر درد دستم ارسال کرده‌ام باید یکساعت معطل شوم؟
البته همین چهار خط هم با کلی ادا و تکرار همان دستکاری‌ها فرستاده شد.
😢4
حرف اضافه
دو ویس ۴:۳۹ و ۲:۱۱ دقیقه‌ای را ساعت هفت برای دو نفر از دوستانم ارسال کردم ولی مگر می‌شد. دو تا وی پی‌انی را که داشتم حذف کردم یکی دیگر نصب کردم آن هم کانکت نشد. دوباره یکی از قبلی‌ها را نصب کردم و دی ان اسش را تغییر دادم تا شد. حالا پر از خشمم. چرا برای فرستادن…
متأسفانه آخرش اون قدر وی پی ان‌ها جون کندند که ناچار شدم وی پی ان‌ پولی بخرم. وی پی ان پولی برای من مثل خریدن مواده. کاری که اکراه دارم ازش مثل رفتن به پیام رسان‌های داخلی. چون هر دوش برای من نماد اجبار ساختاریه. نماد ناهمدلی. نماد بستن راه گفتگو.
👍4😢2
همکاری دارم کتاب و مجله ازم امانت می‌گیرد. در تمام مدتی که دستم درد می‌کرد شده بود کیفم را مختصر کنم اما کتاب بردن برای او ترکم نمی‌شد.
یکشنبه دعوت بودیم به یک همایش. شماره ۱۶ مجله ناداستان را برایش بردم. وسط همایش دیدم روی یک صندلی جایش گذاشته. برش داشتم و گذاشتمش کنار کیفش. تا آخر همایش هم حواسم بود دستش باشد. موقع ناهار از هم جدا شدیم و نمی‌دانم چه شد. دوشنبه اداره نیامد. سه‌شنبه اول وقت ازم پرسید شما مجله رو توی ماشین ندیدید؟ جوابم نه بود. او هم در جواب گفت لابد توی ماشین‌ همسرمه. دیروز یکی دوبار پرسیدم بود؟ و جواب شنیدم هنوز نگشته.
به قول دا به دلم یقین زده بود گم شده. امروز فهمیدم توی ماشین همسرش هم نبوده. گفت به کسی که محل کارش نزدیک رستوران است سپرده‌ام برود پرس و جو کند. چند ساعت گذشت. خبری نشد. سؤال کردم ببینم آن فردِ نزدیک پیامی داده؟ نداده بود. همکارم می‌گفت نگران نباش. من هر طور شده پیداش می‌کنم. گفتم این مجله دیگه چاپ نمی‌شه و چیزی نیست که بگی پونصد تومن می‌دم می‌خرمش.
خودم شماره رستوران را پیدا کردم و زنگ زدم. «بچه‌ها نیستن. یه ساعت دیگه زنگ بزنید.»
یک ساعت دیگر که یک ربع به یازده می‌شد تماس گرفتم. «خانم! خیلی دیر پیگیری کردید. نه چیزی این‌جا نیست. بازم می‌پرسم تا عصر اگه خبری شد بهتون اطلاع می‌دم.»
همین چند دقیقه پیش دوباره زنگ زدم. «نه چیزی نیست. لابد بعد شما یکی برش داشته.»
از یک طرف دارم به خودم دلداری می‌دهم شاید یکی از همکاران برش داشته و دنبال صاحبش می‌گردد و از طرف دیگر مثل آلبرتو مانگل با خودم کلنجار می‌روم اصول اخلاقی‌ام را زیر پا بگذارم و بشوم یک آدم «نه امانت بگیر نه امانت بده.»
6😢2
اَجلَسی یعنی اَجلشه معادل همون «شیطونه می‌گه» است. توی زبان لکی اجل فراخوان می‌شه و در زبان فارسی شیطان.

#زبان_لکی
#کلمه_بازی
6👌1
گفتم‌ چه کتلت‌های قشنگی درست کرده‌ای.
با خنده گفت یعنی همیشه قشنگ درست نمی‌کنم؟
با لبخند جواب دادم چرا. همیشه قشنگن. صاف و مرتب و یکدست. فقط این دفعه کوچیکند.
با لبخند گفت آخه تو کوچیک دوست داری.

#دا
16🥰5😢1
تبریزم. دارد باران می‌بارد. از آن باران‌هایی که من نشسته‌ام توی اتاق و صدایش مثل یک موسیقی تمام خانه را گرفته. دیروز صبح که رسیدم یک جاهایی از باران شب گذشته‌ زمین تر بود. صبح که ما رفتیم بیرون باران گرفت و تا عصر هوای جوری خنک بود که در سی‌ام شهریور ماه آدم‌های زیادی را با کاپشن و لباس گرم می‌دیدیم. امروز هم از عصر هوا ابری شد و مغرب باران گرفت. از آن موقع هنوز کم و بیش می‌بارد.
حضور من میان این باران اجابت کدام دعاست؟ نمی‌دانم.
11😇2
خانم همسایه‌مون اسمش گلزار بود. یعنی همه گلزار صداش می‌کردند. امروز که آگهی ترحیمش رو دیدم فهمیدم گل‌عذار بوده.


#اسم_فامیل_بازی
9😢5
برق قطع شده. می‌گه شَمْ نِرین گیس دِین؟
ما برای روشن کردن شمع، فانوس، چراغ لامپا و وسایلی از این دست فعل گیس دادن رو به کار می‌بریم. در گذشته که برق نبوده وسایل جایگزین برق رو‌ گیس می‌دادند.

#دا
#زبان_لکی
#کلمه_بازی
👌5👏1
لباس عوض می‌کرد. اشاره کردم به چروک‌های فراوان روی شکمش. گفت اینا جای چنگ زدن بچه‌هاست.
چنگ؟
- آره توی اون یکی دو ماه آخر که بچه‌ها جاشون تنگه، زیاد دست می‌زنند‌ به شکم مادر و جاش میفته.
می‌گویم جای دست دوازده تا بچه معلومه شکمت رو‌‌ لوچ‌لوچ* می‌کنه.


*چروک چروک
#دا
💘8
ساک دا و کولهٔ خودم رو گذاشتم توی هال و وسایلمون ریخته دور و برشون. می‌گه انگار بزمون زاییده.
برای زنی روستایی مثل مادرم نهایت به‌ هم‌ریختگی خونه مال وقت زاییدن بز و گوسفنداشون بوده.



#دا
#کلمه_بازی
11