حرف اضافه
از مشهد برگشته برام یه شکلات آورده. میگه مالیدمش به ضریح. پوستش رو دور ننداز. بذار هوای خونهت تبرک بشه.❤️ #دا
جانماز سفید کوچیکی رو آورده میماله به صورتم. میگه «سویمَهسَه قِه گُمه». ساییدمش به گنبد. منظورش ضریحه. میگه هر روز میسایمش به صورتم. انگار رفتم زیارت.
#دا
#دا
❤12
حرف اضافه
چادرش بارون خورده. میخوام پهنش کنم رو تخت رضا خشک شه. میگه نکن. ناشایسته. یعنی شگون نداره. جمعه ٢١اردیبهشت٩٧ #کلمه_بازی #دا @HarfeHEzafeH
ما اگر جوری بنشینیم که یکی از زانوها را آورده باشیم بالا و دو دستمان را دورش گره کرده باشیم یعنی نشانهٔ عزاداریمان است. دو جا مجاز به این کاریم یکی در مجلس سوگ عزیزانمان و دیگری در روضهٔ حضرت سیدالشهدا و اهل بیت علیهم السلام.
در باقی موارد ناشایست است یعنی شگون ندارد.
#عزیزم_حسین
در باقی موارد ناشایست است یعنی شگون ندارد.
#عزیزم_حسین
👌10👍1
اردیبهشت نود اولین باری بود میخواستم بروم کربلا. حاج خانم که زن سرشناسی بود توی شهر زیاد کاروان میبرد. آن سال بچهها گفتند بیایید ما هم برویم. ما یعنی فاطمه، پروانه، معصومه و من. بابا را سخت راضی کردم تنها بروم. فاطمه با پدر و مادرش آمد، پروانه با مادرش و معصومه تنها. کاروان مجوز گردشگری داشت. سفرمان ده روزه بود. اول رفتیم سوریه بعد عتبات. برنامهمان برای زیارت حرم زینب اینطوری بود که سه وعده نماز را در حرم باشیم و زیارتها را متصل کنیم به پیش و پس از نماز. چون ایام فاطمیه بود در مسجد کنار حرم که مخصوص ایرانیها بود نماز جماعت میخواندیم و برای روضه میماندیم.
یک روز صبح که بعد از نماز برگشته بودیم هتل خواب مصطفا را دیدم. خواب میدیدم مرده. با پریشانی از خواب بیدار شدم. جوری از روی تخت بلند شدم و نشستم که پروانه دستپاچه پرسید چی شده؟ بغضم جاری بود و گریهام هم. «خواب بد دیدم». نمیشد به خانه هم زنگ زد. توی آن سفر چقدر من روضهْ نشنیده گریه کردم. تا آن موقع هر چه روضه حضرت زینب شنیده بودم در همان لایهٔ صلبیهٔ سفید چشمانم مانده بود. خواب یک امتحان بود. خیلی اتفاقات امتحانند تا آدم حواسش جمع شود دل و زبانش را یکی کند. قپّی صبر آمدن حتی به زبان هم سخت است چه برسد در عمل و وقت مصیبت.
#مصطفای_ما
#عزیزم_حسین
یک روز صبح که بعد از نماز برگشته بودیم هتل خواب مصطفا را دیدم. خواب میدیدم مرده. با پریشانی از خواب بیدار شدم. جوری از روی تخت بلند شدم و نشستم که پروانه دستپاچه پرسید چی شده؟ بغضم جاری بود و گریهام هم. «خواب بد دیدم». نمیشد به خانه هم زنگ زد. توی آن سفر چقدر من روضهْ نشنیده گریه کردم. تا آن موقع هر چه روضه حضرت زینب شنیده بودم در همان لایهٔ صلبیهٔ سفید چشمانم مانده بود. خواب یک امتحان بود. خیلی اتفاقات امتحانند تا آدم حواسش جمع شود دل و زبانش را یکی کند. قپّی صبر آمدن حتی به زبان هم سخت است چه برسد در عمل و وقت مصیبت.
#مصطفای_ما
#عزیزم_حسین
💔20
حرف اضافه
اردیبهشت نود اولین باری بود میخواستم بروم کربلا. حاج خانم که زن سرشناسی بود توی شهر زیاد کاروان میبرد. آن سال بچهها گفتند بیایید ما هم برویم. ما یعنی فاطمه، پروانه، معصومه و من. بابا را سخت راضی کردم تنها بروم. فاطمه با پدر و مادرش آمد، پروانه با مادرش…
مشغول این چهار کلمه حرف اضافه بودم که صدای دسته آمد. بدو چادرش را انداخت توی سرش و رفت. «دا دا»هایم را نشنید. پشتسرش من هم چادر و روسریام را سرکردم و با همان لباس خانه زدم بیرون. دسته پیچ سهراهی را رد کرده بود. هر چه چشم انداختم ندیدمش. رفتم رو به جلو. امسال نیاز داشتم به لمس. به واسطگی. به اینکه پای مدیایی وسط نباشد. خودم از نزدیک عزادارها را ببینم. طبل و سنج و زنجیر و سینه زنی ببینم و بشنوم. کودک و پیر را با شلوارهای مشکی کُردی ببینم. اشک داغ ببینم. بغض ببینم. و با آن دستهای که شاید در دستهٔ عامهپسندها جا بگیرد ترجیع بند «ای اسب شاه بیکس سلطان سر جیا* کو» را زمزمه کنم.
*جیا: جدا
#دا
#عزیزم_حسین
*جیا: جدا
#دا
#عزیزم_حسین
💔12
Forwarded from حرف اضافه
❤7
داره میگه این حاج آقا که میاد سمت خدا فامیلیش نظافته. یکی دیگه هم تراشیّونه و بعدش لبخند میزنه.
الان فهمیدم ریشهٔ علاقهم به اسم و فامیلهای خاص کجاست:)
#اسم_فامیل_بازی
#دا
الان فهمیدم ریشهٔ علاقهم به اسم و فامیلهای خاص کجاست:)
#اسم_فامیل_بازی
#دا
❤7🥰4💯1
برای جستاری نیاز داشتم ببینم اینجا چه از مادرم نوشتهام. تقریباً یک دور کانال را مرور کردم. بعضی نوشتهها بی هشتگ گمنام بودند. برایشان هشتگ دا زدم. اما به طور کلی خوشحالم که خیلی چیزها را نوشتهام. نمینوشتم از یاد میرفتند. با نوشتن روحیاتم در هر دورهای مشخص است و این کمک زیادی بهم میکند. و حیف که خیلی چیزها را اینجا ثبت نکردهام.
#دا
#از_نویسندگی
#دا
#از_نویسندگی
❤10
توی تاریکی ایستاد وسط کوچه. زن هم که از روبرو میآمد توقف کرد. هر دو کمی ماتشان برد. تا اینکه مادرم پرسید مش نوری تویی؟
من برگشتم عقب ببینم درست شناخته؟
زن همچنان توی مات آرهای گفت.
قیافهاش از وقتی مشتری مغازهٔ بابا بود یادم مانده بود. همان بود با صورت کمی پُرتر.
مادرم دوباره پرسید نشناختی؟
زن همچنان توی مات گفت «میشناسمت ولی الان به ویرم نمیای.»
-زن حاجیام.
این را که شنید های کشداری گفت که یعنی یادم آمد. و بعد توضیح داد از کجا میآید.
«نمیدونم چمه؟ دقیقهای یهبار فشارم میره بالا. به این قتل حسین هیچی هم نمیخورما. الان رفتم فشارم رو گرفتم.» و با دست اشاره کرد به نایلون پنهان زیر چادرش.
مادرم برایش دعای شفا کرد و او در جوابش گفت: «بِمَخِرِت*. هرچهکَسِم*.»
+بِمَخِرِت: دورت بگردم
+هرچهکَسِم: تمام کس و کارم
#عزیزم_حسین
#کلمه_بازی
#دا
من برگشتم عقب ببینم درست شناخته؟
زن همچنان توی مات آرهای گفت.
قیافهاش از وقتی مشتری مغازهٔ بابا بود یادم مانده بود. همان بود با صورت کمی پُرتر.
مادرم دوباره پرسید نشناختی؟
زن همچنان توی مات گفت «میشناسمت ولی الان به ویرم نمیای.»
-زن حاجیام.
این را که شنید های کشداری گفت که یعنی یادم آمد. و بعد توضیح داد از کجا میآید.
«نمیدونم چمه؟ دقیقهای یهبار فشارم میره بالا. به این قتل حسین هیچی هم نمیخورما. الان رفتم فشارم رو گرفتم.» و با دست اشاره کرد به نایلون پنهان زیر چادرش.
مادرم برایش دعای شفا کرد و او در جوابش گفت: «بِمَخِرِت*. هرچهکَسِم*.»
+بِمَخِرِت: دورت بگردم
+هرچهکَسِم: تمام کس و کارم
#عزیزم_حسین
#کلمه_بازی
#دا
❤10
سیستم تربیتی باریتعالی اینطوری است که تو کلکیسون رنجهایت تکمیل باشد. مثل آن موقع که فیلمها را روی سی دی تماشا میکردیم و آنها را از کلوب امانت میگرفتیم. کلوبدار میگفت چه ژانری میخوای. تو میگفتی درام تراژیک.
فیلم آ رو بدم؟
-نه دیدمش.
فیلم ب چطور؟
-اونم دیدم.
پ چی؟
-اونو که خیلی وقته تماشا کردم.
ت رو ندیدی دیگه.
-اتفاقاً چند بار دیدمش
از نظر حضرتش ما باید چنین چرخهای را طی کنیم. «این؟ بلاش سرم اومده». حتی رستگاری در تجربهٔ چندبارهٔ بعضی وقایع است تا تو به معنای آن واقعه که در اصل معنای بندگی است برسی.
القصّه کلکسیون من امر جزیی سرماخوردگی در اوج تابستان را کم داشت که صبح تاسوعا چندساعت پس از رسیدنم به خانه، سرزده از راه رسید. چنانکه روز عاشورا را تا ظهر خواب بودم. خواب که نه خلسهٔ عرقریزانی زیر آفتاب پهن شده تا میانهٔ اتاق.
این چند روز ترکیبی شده از اینکه خودت شک میکنی اصلاً مریضم من؟ بعد یهو و به تناوب سرو کلهٔ آبریزش بینی، سرفه، دورگه شدن صدا، بیخوابی و بیحالی پیدا میشود تا باورت شود این تجربهٔ جدید را به پروندهات اضافه کنی.
فیلم آ رو بدم؟
-نه دیدمش.
فیلم ب چطور؟
-اونم دیدم.
پ چی؟
-اونو که خیلی وقته تماشا کردم.
ت رو ندیدی دیگه.
-اتفاقاً چند بار دیدمش
از نظر حضرتش ما باید چنین چرخهای را طی کنیم. «این؟ بلاش سرم اومده». حتی رستگاری در تجربهٔ چندبارهٔ بعضی وقایع است تا تو به معنای آن واقعه که در اصل معنای بندگی است برسی.
القصّه کلکسیون من امر جزیی سرماخوردگی در اوج تابستان را کم داشت که صبح تاسوعا چندساعت پس از رسیدنم به خانه، سرزده از راه رسید. چنانکه روز عاشورا را تا ظهر خواب بودم. خواب که نه خلسهٔ عرقریزانی زیر آفتاب پهن شده تا میانهٔ اتاق.
این چند روز ترکیبی شده از اینکه خودت شک میکنی اصلاً مریضم من؟ بعد یهو و به تناوب سرو کلهٔ آبریزش بینی، سرفه، دورگه شدن صدا، بیخوابی و بیحالی پیدا میشود تا باورت شود این تجربهٔ جدید را به پروندهات اضافه کنی.
❤3
فرض کنید شما خیلی وقته منو ندیدید. وقتی بهم میرسید میگید دیارت نیَه. یعنی پیدات نیست.
یا من توی یه خیابون شلوع ماشینم رو پارک کردم شما نگرانی بعد خرید پیداش نکنیم. من میگم نگران نباش. جاش رو دیاری کردم.
یا اینکه کمد لباسهام اینقدر منظمه جای همه چیز دیاریه.
و مورد جذاب دیگه اینکه ما اگه برای پسرمون دختری رو نشون کنیم و براش یه تیکه لباس یا طلا ببریم میگیم دختر رو دیاری کردیم.
آهان اینم هست. اگه موی کسی بیرون از روسری باشه میگیم موهاش دیاره. بقیهٔ اعضای بدن هم همینطور.
یا اگه لباست نازک باشه میگیم بدنت دیاره.
بریم ببینیم دهخدا دربارهٔ دیار حرفی برای گفتن داره؟
بله بله
علاوه بر معانی دیگه یه معنا که براش ذکر میکنه اینه:
دیار. (ص) پیدا. پدیدار. (بلهجه ٔ طبری). (یادداشت مؤلف).
-دیار بودن؛ (در لهجه ٔ قراء شمال طهران)، مشهوربودن. مرئی بودن. آشکار و هویدا بودن: درست بنشین همه جات دیار است. (یادداشت مؤلف).
#کلمه_بازی
یا من توی یه خیابون شلوع ماشینم رو پارک کردم شما نگرانی بعد خرید پیداش نکنیم. من میگم نگران نباش. جاش رو دیاری کردم.
یا اینکه کمد لباسهام اینقدر منظمه جای همه چیز دیاریه.
و مورد جذاب دیگه اینکه ما اگه برای پسرمون دختری رو نشون کنیم و براش یه تیکه لباس یا طلا ببریم میگیم دختر رو دیاری کردیم.
آهان اینم هست. اگه موی کسی بیرون از روسری باشه میگیم موهاش دیاره. بقیهٔ اعضای بدن هم همینطور.
یا اگه لباست نازک باشه میگیم بدنت دیاره.
بریم ببینیم دهخدا دربارهٔ دیار حرفی برای گفتن داره؟
بله بله
علاوه بر معانی دیگه یه معنا که براش ذکر میکنه اینه:
دیار. (ص) پیدا. پدیدار. (بلهجه ٔ طبری). (یادداشت مؤلف).
-دیار بودن؛ (در لهجه ٔ قراء شمال طهران)، مشهوربودن. مرئی بودن. آشکار و هویدا بودن: درست بنشین همه جات دیار است. (یادداشت مؤلف).
#کلمه_بازی
❤5
حرف اضافه
فرض کنید شما خیلی وقته منو ندیدید. وقتی بهم میرسید میگید دیارت نیَه. یعنی پیدات نیست. یا من توی یه خیابون شلوع ماشینم رو پارک کردم شما نگرانی بعد خرید پیداش نکنیم. من میگم نگران نباش. جاش رو دیاری کردم. یا اینکه کمد لباسهام اینقدر منظمه جای همه چیز…
این چندتا رو یادم رفته بود و دوستان یادآوری کردند:
ما وقتی به هم میرسیم میگیم دیارتَه خیر
یعنی پدیدار شدنت به خیر
انگار ماه در اومده باشه:) نه از لحاظ کمپیدایی از نظر شوق دیدار
و اگه کسی رفته باشه سفر. جای خالیش رو توی خونه حس کنیم میگیم چقدر جاش دیاره.
یا مثلا
مادرم تنهاست
داداشم از من میپرسه
رفتی دیار دا؟
یعنی رفتی بهش سربزنی
رفتی مراقبش باشی؟
این اصطلاح رو اینجوری هم میشه گفت: رفتم دیار مادربزرگم. یعنی رفتم برای مراقبت و پرستاری ازش.
یا یه پسری دیر به دیر به مادر پیرش سر میزنه در حالیکه نیاز به مراقبت داره. مادرش گله میکنه و میگه پسرم دیگه نمیاد دیارم.
و اگه کسی توی مجلسی خیلی به چشم بیاد میگن خیلی دیاره
اینم جالبه که طرف یه ادعای غیرواقعی میکنه و ما که میدونیم خالیبندیه در جوابش با طعنه و تمسخر میگیم دیاره.
#کلمه_بازی
ما وقتی به هم میرسیم میگیم دیارتَه خیر
یعنی پدیدار شدنت به خیر
انگار ماه در اومده باشه:) نه از لحاظ کمپیدایی از نظر شوق دیدار
و اگه کسی رفته باشه سفر. جای خالیش رو توی خونه حس کنیم میگیم چقدر جاش دیاره.
یا مثلا
مادرم تنهاست
داداشم از من میپرسه
رفتی دیار دا؟
یعنی رفتی بهش سربزنی
رفتی مراقبش باشی؟
این اصطلاح رو اینجوری هم میشه گفت: رفتم دیار مادربزرگم. یعنی رفتم برای مراقبت و پرستاری ازش.
یا یه پسری دیر به دیر به مادر پیرش سر میزنه در حالیکه نیاز به مراقبت داره. مادرش گله میکنه و میگه پسرم دیگه نمیاد دیارم.
و اگه کسی توی مجلسی خیلی به چشم بیاد میگن خیلی دیاره
اینم جالبه که طرف یه ادعای غیرواقعی میکنه و ما که میدونیم خالیبندیه در جوابش با طعنه و تمسخر میگیم دیاره.
#کلمه_بازی
💘3
حرف اضافه
دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن +حافظ #از_شعر
دیشب هوس شعر کرده بودم. دلم نمیخواست خودم از روی کتاب سعدی و حافظ بخوانم یا از گنجور بروم سراغ شعرای دیگر. دوست داشتم شعری سر راهم قرار بگیرد. از کجا آمده بود این میل؟ تازگیها فهمیدهام هر وقت غمینگم میلم به خواندن شعر زیاد است. شاید دیشب هم میخواستم فقدان «خانه» را با شعر پر کنم. ولی نصفه شبی کی شعر میخواند آخر؟ چند استوری اینستا را که باز کردم خبری نبود. رفتم سراغ مسواک و سرزدن به ناهار فردا و بعضی خرد و ریزهای قبل از خواب. برقها را خاموش کردم. گوشی را زدم به شارژ و قبل از خاموش کردن نت یک بار دیگر چند استوری دیدم. دوستی این غزل حافظ را گذاشته بود. «هر شب بعد از نماز تفأل میزنم به حافظ و امشب این غزل اومد.»
میلم ناکام نماند.
#از_شعر
میلم ناکام نماند.
#از_شعر
🥰2👌2💔1
پارسال تا حالا را که مرور میکنم میبینم صبح تولدم ساعت پنج و نیم از خانه زدهام بیرون و از هوای پر گرد و غبار عکس گرفتهام. چند ساعت بعد اولین و آخرین، ویپیان پولیام را خریدهام هفتاد تومان. عصر هم نشستهام سر آخرین جلسهٔ کلاس قهرمانان متون مقدس امیر خداوردی. آن روز رسیدهایم به رؤیای یوسف.
دو روز بعدش رفتهام خانهمان. کاری که در این یکسال از اولویتهای اصلیام بوده. نشمردهام چندبار ولی هر چه توانستهام با سر رفتهام. به اصفهان و کاشان و مشهد سفر کردهام. اصفهان را تنها، کاشان را با دوستان و مشهد را با مادرم. هر سه سفر هم خاص. اصفهان را چون تنها بودهام و مریم را برای اولین بار دیده و شهر را از دریچهٔ نگاه او قشنگتر دیدهام. کاشان را چون اولین بار رفتهام آن هم گروهی که تجربهاش به یادماندنی شد و مشهد را هم که یادتان هست. گوشیام را در فرودگاه جا گذاشته بودم و الخ. دوبار با فاطمه و زینب تهرانگردی کردهام. با مریم و راضیه دو دوست اصفهانی و بیرجندیام کمی توی قم گشتهام.
برای اولین بار تنهایی شله زرد نذری پخته و پخش کردهام.
وای وای! از زیر بار قرضی رها شدهام که تا مرز خودکشی برده بودم.
کتابخانهٔ قشنگم را نصب کردهام. کتاب زیاد خریده و خواندهام. نوشتنی؟ پنج شش جستار و مموآر و یک داستان کوتاه نوشتهام که چاپ شده یا در دست چاپند. دو دورهٔ جستار و ناداستان شرکت کردهام و چقدر یاد گرفتهام ازشان. کلاسهای دورهٔ ارشد ارتباطات را به پایان رساندهام با تلاشی که در توانم بوده. کار با نرم افزار جدیدی را یاد گرفتهام. پروپوزالم را تصویب کردهام. مریض شدهام و دکتر زیاد رفتهام. در تمام این مسیر خیلی وقتها ترسیدهام، گریه کردهام از سختی. کم آوردهام از دست تنهایی. غم و دلتنگی تا دلتان بخواهد یقهام را چسبیدهاند اما دوباره بلند شدهام و با آگاهی از بعضی رنجها خودم را انداختهام توی دل سختیهایش. در بعضی کارها کوتاهی کردهام مثل قرآن خواندن، نماز اول وقت و رفتن به طبیعت. بعضی کارها را نتوانستهام عملی کنم. بعضی دعاهایم مثل همیشه به سنگ خوردهاند.
هر چه بوده میدانم با تمام درد و رنجها و همّ و غمها سمت روندگی زندگی ماندهام.
از خدا میخواهم در یکسال پیش رو، راهم را روشن کند و لحظهای بی دستگیریاش نباشم.
دو روز بعدش رفتهام خانهمان. کاری که در این یکسال از اولویتهای اصلیام بوده. نشمردهام چندبار ولی هر چه توانستهام با سر رفتهام. به اصفهان و کاشان و مشهد سفر کردهام. اصفهان را تنها، کاشان را با دوستان و مشهد را با مادرم. هر سه سفر هم خاص. اصفهان را چون تنها بودهام و مریم را برای اولین بار دیده و شهر را از دریچهٔ نگاه او قشنگتر دیدهام. کاشان را چون اولین بار رفتهام آن هم گروهی که تجربهاش به یادماندنی شد و مشهد را هم که یادتان هست. گوشیام را در فرودگاه جا گذاشته بودم و الخ. دوبار با فاطمه و زینب تهرانگردی کردهام. با مریم و راضیه دو دوست اصفهانی و بیرجندیام کمی توی قم گشتهام.
برای اولین بار تنهایی شله زرد نذری پخته و پخش کردهام.
وای وای! از زیر بار قرضی رها شدهام که تا مرز خودکشی برده بودم.
کتابخانهٔ قشنگم را نصب کردهام. کتاب زیاد خریده و خواندهام. نوشتنی؟ پنج شش جستار و مموآر و یک داستان کوتاه نوشتهام که چاپ شده یا در دست چاپند. دو دورهٔ جستار و ناداستان شرکت کردهام و چقدر یاد گرفتهام ازشان. کلاسهای دورهٔ ارشد ارتباطات را به پایان رساندهام با تلاشی که در توانم بوده. کار با نرم افزار جدیدی را یاد گرفتهام. پروپوزالم را تصویب کردهام. مریض شدهام و دکتر زیاد رفتهام. در تمام این مسیر خیلی وقتها ترسیدهام، گریه کردهام از سختی. کم آوردهام از دست تنهایی. غم و دلتنگی تا دلتان بخواهد یقهام را چسبیدهاند اما دوباره بلند شدهام و با آگاهی از بعضی رنجها خودم را انداختهام توی دل سختیهایش. در بعضی کارها کوتاهی کردهام مثل قرآن خواندن، نماز اول وقت و رفتن به طبیعت. بعضی کارها را نتوانستهام عملی کنم. بعضی دعاهایم مثل همیشه به سنگ خوردهاند.
هر چه بوده میدانم با تمام درد و رنجها و همّ و غمها سمت روندگی زندگی ماندهام.
از خدا میخواهم در یکسال پیش رو، راهم را روشن کند و لحظهای بی دستگیریاش نباشم.
❤7👍3🎉3
بالاخره رمان دیار اجدادی را تمام کردم. رمان دربارهٔ مردم باسک است. باسک سرزمینی است بین فرانسه و اسپانیا که مردمش به زبان باسکی حرف میزنند. این زبان جزو زبانهای هنداروپایی نیست. بعضی از مردم این منطقه جدایی طلب هستند و میخواهند از حکومت اسپانیا جدا شوند. زبان برایشان شاخص استقلال است. از سال۱۹۵۹ گروه تروریستی اِتا با هدف جدایی منطقهٔ باسک از اسپانیا و فرانسه و تأسیس یک کشور مستقل تشکیل شد و در سال ۲۰۱۸ منحل شد.
داستان دیار اجدادی داستان دو خانوادهٔ صمیمی در این سالهاست. پدر یکی از خانوادهها ترور میشود و پسر بزرگ خانوادهٔ دیگر عضو اِتا.
تضاد ایدئولوژیک، دو خانوادهٔ دوست را با هم دشمن میکند.
کتاب به لحاظ فرمی قابل تحسین است. نُه شخصیت اصلی دارد که هر فصل از زبان یکی از آنها روایت میشود با زاویهدیدی متفاوت.
به قول ماریو بارگاس یوسا پردازش کتاب خلاقانه است. آنقدری که تو با خودت میگویی ممنون آقای فرناندو آرامبورو که سبک تازهای برای نوشتن یادمان دادی.
درست است که کتاب اطلاعات تاریخی خوبی به ما میدهد اما من معتقدم موضوعش دوستی و خانواده است.
و اینکه تروریسم چگونه میتواند آن دوستیهای عمیق و ارتباطات میان فردی را به چه کینههای چرکینی تبدیل و روابط میان خانوادگی و میان روستایی را متزلزل کند.
اسم اسپانیایی کتاب Patria به معنای میهن است. در سال ۲۰۲۰ یک مینی سریال هشت قسمتی اسپانیایی با همین نام و از این کتاب اقتباس شده است.
#از_کتاب
داستان دیار اجدادی داستان دو خانوادهٔ صمیمی در این سالهاست. پدر یکی از خانوادهها ترور میشود و پسر بزرگ خانوادهٔ دیگر عضو اِتا.
تضاد ایدئولوژیک، دو خانوادهٔ دوست را با هم دشمن میکند.
کتاب به لحاظ فرمی قابل تحسین است. نُه شخصیت اصلی دارد که هر فصل از زبان یکی از آنها روایت میشود با زاویهدیدی متفاوت.
به قول ماریو بارگاس یوسا پردازش کتاب خلاقانه است. آنقدری که تو با خودت میگویی ممنون آقای فرناندو آرامبورو که سبک تازهای برای نوشتن یادمان دادی.
درست است که کتاب اطلاعات تاریخی خوبی به ما میدهد اما من معتقدم موضوعش دوستی و خانواده است.
و اینکه تروریسم چگونه میتواند آن دوستیهای عمیق و ارتباطات میان فردی را به چه کینههای چرکینی تبدیل و روابط میان خانوادگی و میان روستایی را متزلزل کند.
اسم اسپانیایی کتاب Patria به معنای میهن است. در سال ۲۰۲۰ یک مینی سریال هشت قسمتی اسپانیایی با همین نام و از این کتاب اقتباس شده است.
#از_کتاب
👍6💯1
حرف اضافه
بالاخره رمان دیار اجدادی را تمام کردم. رمان دربارهٔ مردم باسک است. باسک سرزمینی است بین فرانسه و اسپانیا که مردمش به زبان باسکی حرف میزنند. این زبان جزو زبانهای هنداروپایی نیست. بعضی از مردم این منطقه جدایی طلب هستند و میخواهند از حکومت اسپانیا جدا شوند.…
نویسنده کتاب از اصطلاحات بومی باسکی در متن اسپانیایی کتاب استفاده کرده و مترجم به خاطر رنگ و بوی محلی داستان اونها رو حفظ کرده. مثلاً آما و آیتا به معنی مامان و بابا. کایشو سلام و آغور خداحافظ.
وقتی واژهنامه پایان کتاب رو میدیدم از معنی یه کلمه جا خوردم: چاکورا که در متن برای افسران پلیس استفاده شده بود به معنی سگ هست.
چون گمونم تنها کلمهٔ کتاب بود که استعارهش غلیظ بود.
#کلمه_بازی
#از_کتاب
وقتی واژهنامه پایان کتاب رو میدیدم از معنی یه کلمه جا خوردم: چاکورا که در متن برای افسران پلیس استفاده شده بود به معنی سگ هست.
چون گمونم تنها کلمهٔ کتاب بود که استعارهش غلیظ بود.
#کلمه_بازی
#از_کتاب
👌2
حرف اضافه
این آهنگ جزو موزیک لیستهای مصطفا بود. با نوار کاستی که نمیدانم مال کی بود و چطور به دستش رسیده بود، خدا میداند روزی چند بار گوشش میکرد. در این نه سال به ندرت پیش آمده بشنومش. طاقتش را ندارم. الان پلیاش کردهام و از مادرم میپرسم اینو یادته؟ میگوید همون…
سر ناهار که خواستم خلاصهٔ «دیار اجدادی» را برایش تعریف کنم از کجا شروع کردم؟
آهنگ لَلِه رو یادته؟ همون که مصطفا دوست داشت. اون مال کشور اسپانیاست و …
#دا
#مصطفای_ما
آهنگ لَلِه رو یادته؟ همون که مصطفا دوست داشت. اون مال کشور اسپانیاست و …
#دا
#مصطفای_ما