چرا سی بوک را ترک کردم؟
سیبوک را به خیلیها معرفی کردهام. شاید بشود گفت از اولین مشتریهایش بودهام. ازش هم کتاب زیاد خریدهام/ خریدهایم. گاه خریدها بیشتر یک و نیم، دو میلیون شده. آن هم سال ۹۸ و قبلش که کتاب هنوز قیمت مناسبی داشت. اما از یک جایی به بعد حتی به سایتش سر هم نزدهام. ایمیلهای جذاب و پیامکهای تخفیفیاش هنوز به دستم میرسد ولی باز هم نظرم برنمیگردد. چون از یک جایی به بعد رفت توی جرگهٔ اینهایی که پشت ویترین میزنند ۵۰٪ آف و وقتی میروی داخل میبینی یک بیستم اجناس فروشگاه چنین تخفیفی دارند، تازه اگر بنجل نباشند. اینجا هم کتابها را که یکی یکی به لیست خریدت اضافه میکردی میدیدی این نشر تخفیف ندارد، آن هم. این یکی پنج درصد، آن یکی ده. و دست آخر توی لیستت حتی تخفیف سی درصدی هم پیدا نمیشد چه برسد به چهل درصد.
پول و وقت ما هم میشد طعمهٔ تبلیغات نه چندان راست و اعتبار برای این سایت.
#از_کتاب_خریدنهایم
سیبوک را به خیلیها معرفی کردهام. شاید بشود گفت از اولین مشتریهایش بودهام. ازش هم کتاب زیاد خریدهام/ خریدهایم. گاه خریدها بیشتر یک و نیم، دو میلیون شده. آن هم سال ۹۸ و قبلش که کتاب هنوز قیمت مناسبی داشت. اما از یک جایی به بعد حتی به سایتش سر هم نزدهام. ایمیلهای جذاب و پیامکهای تخفیفیاش هنوز به دستم میرسد ولی باز هم نظرم برنمیگردد. چون از یک جایی به بعد رفت توی جرگهٔ اینهایی که پشت ویترین میزنند ۵۰٪ آف و وقتی میروی داخل میبینی یک بیستم اجناس فروشگاه چنین تخفیفی دارند، تازه اگر بنجل نباشند. اینجا هم کتابها را که یکی یکی به لیست خریدت اضافه میکردی میدیدی این نشر تخفیف ندارد، آن هم. این یکی پنج درصد، آن یکی ده. و دست آخر توی لیستت حتی تخفیف سی درصدی هم پیدا نمیشد چه برسد به چهل درصد.
پول و وقت ما هم میشد طعمهٔ تبلیغات نه چندان راست و اعتبار برای این سایت.
#از_کتاب_خریدنهایم
👍12
بالاخره رمان دیار اجدادی را تمام کردم. رمان دربارهٔ مردم باسک است. باسک سرزمینی است بین فرانسه و اسپانیا که مردمش به زبان باسکی حرف میزنند. این زبان جزو زبانهای هنداروپایی نیست. بعضی از مردم این منطقه جدایی طلب هستند و میخواهند از حکومت اسپانیا جدا شوند. زبان برایشان شاخص استقلال است. از سال۱۹۵۹ گروه تروریستی اِتا با هدف جدایی منطقهٔ باسک از اسپانیا و فرانسه و تأسیس یک کشور مستقل تشکیل شد و در سال ۲۰۱۸ منحل شد.
داستان دیار اجدادی داستان دو خانوادهٔ صمیمی در این سالهاست. پدر یکی از خانوادهها ترور میشود و پسر بزرگ خانوادهٔ دیگر عضو اِتا.
تضاد ایدئولوژیک، دو خانوادهٔ دوست را با هم دشمن میکند.
کتاب به لحاظ فرمی قابل تحسین است. نُه شخصیت اصلی دارد که هر فصل از زبان یکی از آنها روایت میشود با زاویهدیدی متفاوت.
به قول ماریو بارگاس یوسا پردازش کتاب خلاقانه است. آنقدری که تو با خودت میگویی ممنون آقای فرناندو آرامبورو که سبک تازهای برای نوشتن یادمان دادی.
درست است که کتاب اطلاعات تاریخی خوبی به ما میدهد اما من معتقدم موضوعش دوستی و خانواده است.
و اینکه تروریسم چگونه میتواند آن دوستیهای عمیق و ارتباطات میان فردی را به چه کینههای چرکینی تبدیل و روابط میان خانوادگی و میان روستایی را متزلزل کند.
اسم اسپانیایی کتاب Patria به معنای میهن است. در سال ۲۰۲۰ یک مینی سریال هشت قسمتی اسپانیایی با همین نام و از این کتاب اقتباس شده است.
#از_کتاب
داستان دیار اجدادی داستان دو خانوادهٔ صمیمی در این سالهاست. پدر یکی از خانوادهها ترور میشود و پسر بزرگ خانوادهٔ دیگر عضو اِتا.
تضاد ایدئولوژیک، دو خانوادهٔ دوست را با هم دشمن میکند.
کتاب به لحاظ فرمی قابل تحسین است. نُه شخصیت اصلی دارد که هر فصل از زبان یکی از آنها روایت میشود با زاویهدیدی متفاوت.
به قول ماریو بارگاس یوسا پردازش کتاب خلاقانه است. آنقدری که تو با خودت میگویی ممنون آقای فرناندو آرامبورو که سبک تازهای برای نوشتن یادمان دادی.
درست است که کتاب اطلاعات تاریخی خوبی به ما میدهد اما من معتقدم موضوعش دوستی و خانواده است.
و اینکه تروریسم چگونه میتواند آن دوستیهای عمیق و ارتباطات میان فردی را به چه کینههای چرکینی تبدیل و روابط میان خانوادگی و میان روستایی را متزلزل کند.
اسم اسپانیایی کتاب Patria به معنای میهن است. در سال ۲۰۲۰ یک مینی سریال هشت قسمتی اسپانیایی با همین نام و از این کتاب اقتباس شده است.
#از_کتاب
👍6💯1
حرف اضافه
بالاخره رمان دیار اجدادی را تمام کردم. رمان دربارهٔ مردم باسک است. باسک سرزمینی است بین فرانسه و اسپانیا که مردمش به زبان باسکی حرف میزنند. این زبان جزو زبانهای هنداروپایی نیست. بعضی از مردم این منطقه جدایی طلب هستند و میخواهند از حکومت اسپانیا جدا شوند.…
نویسنده کتاب از اصطلاحات بومی باسکی در متن اسپانیایی کتاب استفاده کرده و مترجم به خاطر رنگ و بوی محلی داستان اونها رو حفظ کرده. مثلاً آما و آیتا به معنی مامان و بابا. کایشو سلام و آغور خداحافظ.
وقتی واژهنامه پایان کتاب رو میدیدم از معنی یه کلمه جا خوردم: چاکورا که در متن برای افسران پلیس استفاده شده بود به معنی سگ هست.
چون گمونم تنها کلمهٔ کتاب بود که استعارهش غلیظ بود.
#کلمه_بازی
#از_کتاب
وقتی واژهنامه پایان کتاب رو میدیدم از معنی یه کلمه جا خوردم: چاکورا که در متن برای افسران پلیس استفاده شده بود به معنی سگ هست.
چون گمونم تنها کلمهٔ کتاب بود که استعارهش غلیظ بود.
#کلمه_بازی
#از_کتاب
👌2
دو هفته (دارد میشود سه هفته) پیش پنجشنبه تعطیل بودیم. سوارشدن در قطار و مترو فرصت خوبی بود برای خواندن کتاب الکترونیک. دلم داستان ایرانی کوتاه میخواست. البته داستان بلند و رمان کوتاه. نوولا.
سخت پوست ساناز اسدی را خواندم. هم در این مسیرها و هم یکی دو روز موقع صبحانه.
داستان بهم چسبید چون
من بازی با زمان را دوست دارم. ساناز اسدی هم در کتابش همین کار را کرده بود. فصل بندی کتاب اینطوری که یک فصل در گذشته است و یک فصل در حال. فصل گذشته شامل مقطعی از سالهای ۷۶ و ۷۷ است و فصل حال هفدهم شهریور ۹۵ که روز خاصی است. و با وجود این رفت و آمد زمانی، پیوستگی داستان حفظ شده.
فضای شمال به خودی خود جذاب است ولی نویسنده توانسته با فضاسازی خوب آن را به نقطهٔ قوت این اثر تبدیل کند. جوری که همین الان من دارم با تصور فضای داستان این کلمات را مینویسم.
او پسر کوچک خانواده را به عنوان راوی انتخاب کرده چون از پدر و برادرش منطقیتر به نظر میرسد. ولی اگر جایی از داستان اشاره نمیکرد اسمش سیناست نمیفهمیدی راوی پسر است نه دختر.
داستان دربارهٔ پدران و پسران است و دربارهٔ نفرت. شاید عشق و نفرت در مقابل هم. اما آخر داستان باورپذیری نداشت. برای اینکه داستان را افشا نکنم دقیق نمیگویم ولی واکنش سینا در پایان داستان بدون چیدن مقدمات و نشانههای قبلی بود.
وجه مشترک خانواده فوتبال دوستیشان بود. حتی عاطی مادر خانواده با وجودیکه شخصیت پررنگی نداشت ویژگی فوتبال دوستیاش قابل مشاهده بود و این نقطهٔ مشترک من را یاد جستار «مرد مرده میخندد زیدی اسمیت» میانداخت.
#از_کتاب
سخت پوست ساناز اسدی را خواندم. هم در این مسیرها و هم یکی دو روز موقع صبحانه.
داستان بهم چسبید چون
من بازی با زمان را دوست دارم. ساناز اسدی هم در کتابش همین کار را کرده بود. فصل بندی کتاب اینطوری که یک فصل در گذشته است و یک فصل در حال. فصل گذشته شامل مقطعی از سالهای ۷۶ و ۷۷ است و فصل حال هفدهم شهریور ۹۵ که روز خاصی است. و با وجود این رفت و آمد زمانی، پیوستگی داستان حفظ شده.
فضای شمال به خودی خود جذاب است ولی نویسنده توانسته با فضاسازی خوب آن را به نقطهٔ قوت این اثر تبدیل کند. جوری که همین الان من دارم با تصور فضای داستان این کلمات را مینویسم.
او پسر کوچک خانواده را به عنوان راوی انتخاب کرده چون از پدر و برادرش منطقیتر به نظر میرسد. ولی اگر جایی از داستان اشاره نمیکرد اسمش سیناست نمیفهمیدی راوی پسر است نه دختر.
داستان دربارهٔ پدران و پسران است و دربارهٔ نفرت. شاید عشق و نفرت در مقابل هم. اما آخر داستان باورپذیری نداشت. برای اینکه داستان را افشا نکنم دقیق نمیگویم ولی واکنش سینا در پایان داستان بدون چیدن مقدمات و نشانههای قبلی بود.
وجه مشترک خانواده فوتبال دوستیشان بود. حتی عاطی مادر خانواده با وجودیکه شخصیت پررنگی نداشت ویژگی فوتبال دوستیاش قابل مشاهده بود و این نقطهٔ مشترک من را یاد جستار «مرد مرده میخندد زیدی اسمیت» میانداخت.
#از_کتاب
❤3