اسم پدر یکی از شاگردهاش توی زاهدان بیبرگه. بیبرگ یعنی بی ساز و نوا.
میگه واقعاً هم فقیرند اما آبرومند.
#اسم_فامیل_بازی
میگه واقعاً هم فقیرند اما آبرومند.
#اسم_فامیل_بازی
❤5💔3
حرف اضافه
خوشبختی گاهی در همان لحظهای از غروب پنجم دیماه است که سفرهٔ دو نفره وسط قالی توی هال پهن و دو سه تکه نان تافتون وسطش است. یک لایه از سفره روی نانهاست تا خشک نشوند. دو خورشخوری چینی گل مشکی، دو قاشق و یک ملاقهٔ چوبی یک گوشهاش و یک فنجان آبجوش و سه تا خرما…
خوشبختی گاهی در همان لحظهای از بیست و چهارم بهمن ماه است که مادرم دارد ملافهٔ پتوهای برادرم اینها را میدوزد.
روزهای اول مریضیاش آنقدر زور بیماری زیاد بود که چنین لحظهای برایم رؤیا شده بود. درگوشی بگویم حتی خیال میکردم دیگر روزهای برگشت به زندگی معمولیاشرا نخواهم دید.
#دا
روزهای اول مریضیاش آنقدر زور بیماری زیاد بود که چنین لحظهای برایم رؤیا شده بود. درگوشی بگویم حتی خیال میکردم دیگر روزهای برگشت به زندگی معمولیاشرا نخواهم دید.
#دا
💘7💔2
حرف اضافه
سلام به سه روز نماز شکسته:)
این هفته شنبه را به خاطر برودت هوایی که احساس نکردیم تعطیل شد یکشنبه هم به خاطر برف. دوشنبه تعطیل رسمی بود و سهشنبه که خیلی سرد بود رفتیم سرکار. چهارشنبه که دما کمی بیشتر بود دوباره تعطیل شدیم و فردا هم فعلا خبری از تعطیلیاش نیست. یک کارمند از تعطیلی خوشحال میشود اما گمان نکنم یک ایرانی از شرایطی که به خاطرش تعطیل میشود خوشحال باشد. به خصوص اینکه فرمول این مدیریت را نمیفهمد.
مثلاً تابستان دو هفته بود ما آخر هفته به خاطر گردوغبار و گرما تعطیل میشدیم. من آن دو هفته را میرفتم خانه. هفتهٔ سوم هواشناسی اعلام کرده بود افزایش دما محسوستر از روزهای دیگر تابستان است و بود، تعطیل نشد.
همکارانم سهشنبه گفتند برو خونه. قطعا تعطیله. چهارشنبه هم نباشه پنجشنبه هست و از قضا هیچکدام نشد.
مدیریت بی قاعده آدم را میترساند.
مثلاً تابستان دو هفته بود ما آخر هفته به خاطر گردوغبار و گرما تعطیل میشدیم. من آن دو هفته را میرفتم خانه. هفتهٔ سوم هواشناسی اعلام کرده بود افزایش دما محسوستر از روزهای دیگر تابستان است و بود، تعطیل نشد.
همکارانم سهشنبه گفتند برو خونه. قطعا تعطیله. چهارشنبه هم نباشه پنجشنبه هست و از قضا هیچکدام نشد.
مدیریت بی قاعده آدم را میترساند.
👌3👍1
نوشته اگه کسی میتونه برای مادربزرگش نماز شب اول قبر بخونه. اسممادربزرگش چیه؟ عجب خانم فرزند راهخدا.
پدر و دختر هردو اسمشون خاص.
#اسم_فامیل_بازی
پدر و دختر هردو اسمشون خاص.
#اسم_فامیل_بازی
😍5👌2
Forwarded from حرف اضافه
امروز پنجاه و چهارمین روز زمستان است.
ما باور داریم در این روز درختان زنده و هوشیار میشوند و هوای کوهسار و گرمسار یکی میشود و به اعتدال میرسد.
مادرم میخواند:
پَنجاو چار
آوه َ مَچوئِه تُک دار
یعنی در روز پنجاه و چهارم آب میدود توی دل درختان، تا نوک شاخساره هایشان، تا تمام تن و بدنشان جوانه بزند.
۲۴ بهمن روز روشنی است برایم.
#روز_از_نو
پنج🌱
ما باور داریم در این روز درختان زنده و هوشیار میشوند و هوای کوهسار و گرمسار یکی میشود و به اعتدال میرسد.
مادرم میخواند:
پَنجاو چار
آوه َ مَچوئِه تُک دار
یعنی در روز پنجاه و چهارم آب میدود توی دل درختان، تا نوک شاخساره هایشان، تا تمام تن و بدنشان جوانه بزند.
۲۴ بهمن روز روشنی است برایم.
#روز_از_نو
پنج🌱
❤6
صبح تا بیدار شدم پردهها را زدم کنار. چشمم خورد به مه غلیظ و برف
و ناخودآگاه با خودم خواندم: زمستان است و بیبرگی بیا ای باد نوروزم.
چه خوب است که ما شعر داریم و با شعر عجینیم. یعنی سعدی وقتی داشته این غزل را میسروده میدانسته صدها سال بعد توی یک روز برفی ما این بیت را زمزمه میکنیم؟
و ناخودآگاه با خودم خواندم: زمستان است و بیبرگی بیا ای باد نوروزم.
چه خوب است که ما شعر داریم و با شعر عجینیم. یعنی سعدی وقتی داشته این غزل را میسروده میدانسته صدها سال بعد توی یک روز برفی ما این بیت را زمزمه میکنیم؟
❤8
داریم با برادرزادهم درباره اسم بچه حرف میزنیم. اسم پسر و دختری که بهش پیشنهاد میده ماه و آفتابه. و بعد میپرسه ماه همون ماهانه دیگه؟
#دا
#اسم_فامیل_بازی
#دا
#اسم_فامیل_بازی
❤2
حرف اضافه
داریم با برادرزادهم درباره اسم بچه حرف میزنیم. اسم پسر و دختری که بهش پیشنهاد میده ماه و آفتابه. و بعد میپرسه ماه همون ماهانه دیگه؟ #دا #اسم_فامیل_بازی
دوست ارومیهایم نوشته یه افسانه دارند به نام سونای یا سونآی (son ay) به معنی آخر ماه. که در اون خورشید و ماه که عاشق هم هستند به هم نمیرسند مگر در غروب آخر شهریور که همون لحظه ماه و خورشید برای لحظات کوتاهی به هم میرسند.
ولی مشخص نیست کدوم زنه کدوم مرد.
اسم دخترانهٔ سونای یا سونا هم از این افسانه اومده انگار.
#اسم_فامیل_بازی
ولی مشخص نیست کدوم زنه کدوم مرد.
اسم دخترانهٔ سونای یا سونا هم از این افسانه اومده انگار.
#اسم_فامیل_بازی
❤3
با تمام حقوق یک سالم میتونم یا دو تا تمام سکه بخرم یا یه آیفون شونزده پرومکس. زیباست.
😢5👻1
شاطر یه وی آی پی بده و منظورش سنگک دو رو کنجد است.
اگر تهرانیها هستند همین اصطلاح را رایج میکنند در تمام ایران و هر کی هم به کارش نبرد دچار شرم میشود.
#کلمه_بازی
اگر تهرانیها هستند همین اصطلاح را رایج میکنند در تمام ایران و هر کی هم به کارش نبرد دچار شرم میشود.
#کلمه_بازی
👎1
همین که در قطار باز شد و پایم را گذاشتم توی ایستگاه متروی راه آهن این بیت آمد به زبانم:
مرا عهدی است با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم
چرا آمد را برای خودم مینویسم.
+حافظ
مرا عهدی است با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم
چرا آمد را برای خودم مینویسم.
+حافظ
❤2
حرف اضافه
برگ تر خشک میشود به زمان برگ چشمان ما همیشه تر است +سعدی
از شعر خوشش نمیآمد. برایم عجیب بود و است که کسی خودش را نویسنده بداند و شعر را مسخره بنامد. وقتی من از علاقهام به شعر میگفتم یا توی متنی شعر مینوشتم بهم پوزخند میزد و آن را نشانهٔ بی کیفیت بودن متن میدانست. پس ناخودآگاهم برای ممانعت از سرکوب دست به اجتناب میزد. همراهی او مرا از شعر جدا میکرد.
چرا یادش افتادم؟
چون یکی از دوستان توی کامنتها گفته شما که کتابخونی، بیا و شبی یه بیت از #سعدیِجان مهمونمون کن.
چرا یادش افتادم؟
چون یکی از دوستان توی کامنتها گفته شما که کتابخونی، بیا و شبی یه بیت از #سعدیِجان مهمونمون کن.
❤6
پاکستانیاند. اسم دختر سومش رو گذاشته کساء فاطمه. اسم خودش سمیه فاطمه و مادرش تسنیم فاطمه.
#اسم_فامیل_بازی
#اسم_فامیل_بازی
😍6❤1
شاید تو آمدی و به یمن تو خندهها…
در باغها دوباره صدای پرندهها…
شاید به احترام تو آن ساعت عزیز
ساکت شدند از حرکت، چرخدندهها
بیهمزبانی و غم بیهمزبانی و…
شاید مرا گرفتی از این خونمکندهها
نزدیکتر شدی به من آن گونه که خدا
نزدیکتر به گرمی رگهای بندهها…
در بیشههای چشم تو شیر آرمیده است
رام تو میشوند درونم، درّندهها
با من بمان که عشق به دنیا بیاوریم
دنیا به ما… به عشقپدیدآورندهها
+مژگان عباسلو
در باغها دوباره صدای پرندهها…
شاید به احترام تو آن ساعت عزیز
ساکت شدند از حرکت، چرخدندهها
بیهمزبانی و غم بیهمزبانی و…
شاید مرا گرفتی از این خونمکندهها
نزدیکتر شدی به من آن گونه که خدا
نزدیکتر به گرمی رگهای بندهها…
در بیشههای چشم تو شیر آرمیده است
رام تو میشوند درونم، درّندهها
با من بمان که عشق به دنیا بیاوریم
دنیا به ما… به عشقپدیدآورندهها
+مژگان عباسلو
❤9
حرف اضافه
شاید تو آمدی و به یمن تو خندهها… در باغها دوباره صدای پرندهها… شاید به احترام تو آن ساعت عزیز ساکت شدند از حرکت، چرخدندهها بیهمزبانی و غم بیهمزبانی و… شاید مرا گرفتی از این خونمکندهها نزدیکتر شدی به من آن گونه که خدا نزدیکتر به گرمی رگهای…
کمتر شعر معاصری هست که باهاش انس داشته باشم یا زمزمهش کنم اما این شعر رو سالهاست دوست دارم، برام امیدبخشه و جزو زمزمههامه.
❤3
حرف اضافه
چند ساعت مدام با دخترک بازی کردم. دوتایی روی جدولهای حاشیهٔ باغچه راه رختیم و اختادیم و از ته دل به هم خندیدیم. از شنیدن خ به جای بعضی فها و کها هزار بار قند توی دلم آب شد. با ماشینش سفر کردیم به مشهد و کربلا. جاهایی که رؤیای سفرم شدهاند و هربار پرسید…
امشب شب توپ بازی و گرختمش گرختمش و از ته دل خندیدن است.
خستهام؟ خیلی.
ولی کجا دیگر چنین شبی پیدا میشود که من شادی جهان را در برق دو چشم سیاه دخترک ببینم؟
#از_دخترک
خستهام؟ خیلی.
ولی کجا دیگر چنین شبی پیدا میشود که من شادی جهان را در برق دو چشم سیاه دخترک ببینم؟
#از_دخترک
💔2💘2