چهار پنج متر از در خروجی حرم دور نشده، صدای مداحی میآمد «نیشکر و قند علی، علی مولا علی». چهار پنجتا جوان مشتی یک باند گذاشته بودند و یک دیگ بزرگ آش رشته. یکی مسئول باند بود و دونفر دیگر در چپ و راست دیگ. راستی آش میریخت توی پیالهها و چپی میداد دست مردم. دو پسرک زیبا هم در چپ و راست قاشق میگذاشتند توی پیالهها. صف کمی طولانی بود. مداح میخواند
غم و لبخند علی
نیشکر و قند علی
مث قلعهٔ خیبر قلب منم کند علی
علی مولا علی یا علی مولا علی
و من مشت مشت اشک میریختم.
غم و لبخند علی
نیشکر و قند علی
مث قلعهٔ خیبر قلب منم کند علی
علی مولا علی یا علی مولا علی
و من مشت مشت اشک میریختم.
❤14💔2
حدود پنج سال پیش اینجا یه عضو مریض داشت. همدیگه رو میشناختیم و دوستان مشترکی داشتیم. این آدم کوچیک هر وقت من از کتابی مینوشتم میرفت بین اون دوستان مشترک میگشت ببینه کی داره اون کتاب رو میخونه؟ یعنی میپرسید ازشون. نه مستقیم بپرسه، مثلاً انگار نیاز به راهنمایی داشت دربارهش. میخواست بدونه من با کی دارم اون کتاب رو میخونم. خب میدونستم فوکوسش روی شخص خاصیه و همهٔ پلیس بازیهاش به خاطر این بود که ببینه من با فرد مورد نظرش در ارتباطم یا نه؟
وقتی متوجه کارهاش شدم بلاکش کردم و خودش از اینجا و اینستام لفت داد یا من ریموش کردم یادم نیست. به هر حال در سکوت همه چی بینمون تموم شد و به عدم سپردمش.
اما واقعا مریضیش روم اثر بدی داشت. تا مدتها دربارهٔ کتابهایی که میخوندم نمینوشتم و هنوزم گارد دارم به این ماجرا.
یا بعضی اسامی که اینجا مینویسم اسامی واقعی نیستن و ممکنه بعضی وقایع رو با تاخیر منتشر کنم و …
چرا اینا رو گفتم؟ چون امشب داشتیم با دوستم دربارهٔ فلو و فوکوس بودن در جستار حرف میزدیم، یاد این نحوهٔ مواجههم افتادم و طبیعیه که اون آدمِ به عدم سپرده شده توی گور زنده بشه.
وقتی متوجه کارهاش شدم بلاکش کردم و خودش از اینجا و اینستام لفت داد یا من ریموش کردم یادم نیست. به هر حال در سکوت همه چی بینمون تموم شد و به عدم سپردمش.
اما واقعا مریضیش روم اثر بدی داشت. تا مدتها دربارهٔ کتابهایی که میخوندم نمینوشتم و هنوزم گارد دارم به این ماجرا.
یا بعضی اسامی که اینجا مینویسم اسامی واقعی نیستن و ممکنه بعضی وقایع رو با تاخیر منتشر کنم و …
چرا اینا رو گفتم؟ چون امشب داشتیم با دوستم دربارهٔ فلو و فوکوس بودن در جستار حرف میزدیم، یاد این نحوهٔ مواجههم افتادم و طبیعیه که اون آدمِ به عدم سپرده شده توی گور زنده بشه.
💔6👍1
حرف اضافه
استاد گفت به تعبیر رابین هود همهٔ جستارها به این دو عنصر نیاز دارند. هر چه جستار شخصیتر ضرورت آنها هم بیشتر: یک: self exposure دو: a kind of public striptease اولی به معنی خودافشاگری و دومی؟ استاد در توضیحش گفت حدی از استریپتیز همگانی. اماشاید بتوان گفت…
در ادامهٔ بحث دیشبمون با دوستم رسیدیم به خودافشایی و رعایت پرایوسی در جستار که گفتیم جدای از ضرورت و حدش در جستار، این یه ویژگی شخصیتی هم هست و من یاد یه آشنای قدیمی افتادم. ایشون با این که در دولت دارای پست هستند و خیلی مصاحبه میکنند ولی هنوز یه دونه عکس و ویدئو ازشون توی فضای مجازی نیست. حتماً خودشون اجازهٔ این کار رو نمیدن. به نظرم علاوه بر رعایت پرایوسی، مانع غلبهٔ حاشیه بر اصل هم میشن. مثلاً ما بدونیم آقای فلانی چه شکلیه چه فرقی داره برامون تا اینکه بدونیم چقدر داره به وظایفش عمل میکنه؟
👌5
تا حالا مرغ پاک کردید؟
کنار جگر مرغ کیسه صفراش قرار داره که شبیه یه حبه انگور سبزه و توش پر از صفرا، زَرداب یا زَهره است. وقتی داری مرغ رو پاک میکنی باید با احتیاط زهره رو از جگر جدا کنی وگرنه اگه بترکه و محتویاتش به جگر بخوره، جگر رنگش کبود میشه و طعمش تلخ و قابل خوردن نیست.
دقیق نمیدونم اما گمونم در بدن انسان هم چنین قانونی حاکم باشه. ولی کی چنین اتفاقی ممکنه برامون بیفته اونم نمیدونم. احتمالاً یه رابطهای بین اینها و غم و غصه و اضطراب و نگرانی هست.
عموم خدا بیامرز به جای اصطلاح جگرم خون شد میگفت جگرم سرمهای شد و خب واضحه که منظورش از سرمهای شدن همین کبودشدنه بود.
شرایطی که من توش گیر افتادم از دست بروکراسی ایرانی اینجوریه که روزی صدبار میگم جگرم سرمهایه از دست اداره.
#کلمه_بازی
کنار جگر مرغ کیسه صفراش قرار داره که شبیه یه حبه انگور سبزه و توش پر از صفرا، زَرداب یا زَهره است. وقتی داری مرغ رو پاک میکنی باید با احتیاط زهره رو از جگر جدا کنی وگرنه اگه بترکه و محتویاتش به جگر بخوره، جگر رنگش کبود میشه و طعمش تلخ و قابل خوردن نیست.
دقیق نمیدونم اما گمونم در بدن انسان هم چنین قانونی حاکم باشه. ولی کی چنین اتفاقی ممکنه برامون بیفته اونم نمیدونم. احتمالاً یه رابطهای بین اینها و غم و غصه و اضطراب و نگرانی هست.
عموم خدا بیامرز به جای اصطلاح جگرم خون شد میگفت جگرم سرمهای شد و خب واضحه که منظورش از سرمهای شدن همین کبودشدنه بود.
شرایطی که من توش گیر افتادم از دست بروکراسی ایرانی اینجوریه که روزی صدبار میگم جگرم سرمهایه از دست اداره.
#کلمه_بازی
😢8💔3
امشب که با هم حرف میزدیم میگفت فردا برم دکتر ببینم چی میگه؟ اگه اجازه داد، میام یه مدتی میمونم.
حواسش بود این قید را بزند تا ما بدانیم برای همیشه قرار نیست خانه را ترک کند.
گاهی خواهر و بردارهایم بهش میگویند این خونه چی داره که ازش دل نمیکنی؟
دلم میخواهد بهشان بگویم وابستگی تمامش به خانه نیست به خیلی جزییات دیگر هم ربط دارد از جمله مزار همسر و سه فرزندش و اینها را نمیشود در کنار خانه توی محاسبات دلتنگی نیاورد.
#دا
حواسش بود این قید را بزند تا ما بدانیم برای همیشه قرار نیست خانه را ترک کند.
گاهی خواهر و بردارهایم بهش میگویند این خونه چی داره که ازش دل نمیکنی؟
دلم میخواهد بهشان بگویم وابستگی تمامش به خانه نیست به خیلی جزییات دیگر هم ربط دارد از جمله مزار همسر و سه فرزندش و اینها را نمیشود در کنار خانه توی محاسبات دلتنگی نیاورد.
#دا
❤13💔6
توی حیاط اداره درخت اکالیپتوسی داریم که زیر سایهٔ درخت توت کهنسالی سبز شده. تنه ندارد و درویشوار شاخههایش موزاییکهای حیاط را در آغوش گرفته. هر کس دستش برسد از ته میزندش چون ریخت و قیافهٔ قشنگی ندارد. آخرین بار فصل توت امسال کچلش کردند. حالا بیایید ببینید چه سبز است و چه سبز جذابی است. سبز مایل به خاکستریی که زیر نور آفتاب میدرخشد و با وزش باد برگهای کشیدهاش رقصندههای زیبایی هستند. حالا که فکرش را میکنم من تنهٔ سفید و صاف و پیر اکالیپتوسها و قد بلندشان را دوست ندارم. اکالیپتوس همین جور بیتنه قشنگ است.
❤7
حرف اضافه
نسبتهای خانوادگی در زبان ما اینطوری هستند: دا: مادر بووَه*: پدر کاکَه: پدر بٍرا: برادر داشی: برادر خووَه**: خواهر دَتَه: خواهر کُر: پسر دِت: دختر نِنَه: مادربزرگ بابا: پدربزرگ میمی: عمه، خاله حالو: دایی تاتَه: عمو بویی***: عروس زِما: داماد هُم بویی: جاری…
ما به نسل میگیم پشت. پس پِشت اَر پِشت یعنی نسل در نسل.
مثلاً مادرم داره دربارهٔ روابط خانوادگی حرف میزنه و ناراحته که این روابط کمرنگ شده و ما با عموزادههامون کمتر رفت و آمد داریم و میگه هنوز پشتی بینمون نیفتاده. یعنی فاصلهٔ نسلی ایجاد نشده که دورمون کنه از هم.
از طرفی پشت معنی جد و آبا هم میده.
مثلاً پدرم میگه هفت پشت ما ساکن این روستا بودند. یعنی هفت جدمون.
و یه چیز جالب بهتون بگم که اگه بخوایم بگیم چاییه از اوناست که زیاد رنگ نمیده میگیم کم پشته. بله چاییها هم میتونن صاحب جد و آبا باشند و حتی این ویژگی کمّی هم بشه. یعنی کم و زیاد دار بشه:)
#زبان_لکی
#کلمه_بازی
مثلاً مادرم داره دربارهٔ روابط خانوادگی حرف میزنه و ناراحته که این روابط کمرنگ شده و ما با عموزادههامون کمتر رفت و آمد داریم و میگه هنوز پشتی بینمون نیفتاده. یعنی فاصلهٔ نسلی ایجاد نشده که دورمون کنه از هم.
از طرفی پشت معنی جد و آبا هم میده.
مثلاً پدرم میگه هفت پشت ما ساکن این روستا بودند. یعنی هفت جدمون.
و یه چیز جالب بهتون بگم که اگه بخوایم بگیم چاییه از اوناست که زیاد رنگ نمیده میگیم کم پشته. بله چاییها هم میتونن صاحب جد و آبا باشند و حتی این ویژگی کمّی هم بشه. یعنی کم و زیاد دار بشه:)
#زبان_لکی
#کلمه_بازی
❤2
حرف اضافه
دژ رو در دهخدا جستجو کردید؟ یکی از کلماتی هست که معانی زیادی داره از جمله اینکه دژ. [ دُ ] (ص، پیشوند) زشت و بد.بدکار. بدعمل. سخت. زشت. اهل شر. ضد. خلاف. مزید مقدم است و معنی زشت و بد به کلمه دهد. حالا ما این رو در نقش پیشوند چطور به کار میبریم؟ دژ غذا…
آخرین باری که پیاز را خلالی کردهام یادم نمیآید. برادر کوچکم از آن بچههای پیاز پخته نخور بود که اگر پیاز توی غذا میدید دنیا را به هم میدوخت. آیا میشد پیاز را از غذا حذف کرد؟ نه. پس ترفند رنده کردن پیاز وارد سبک زندگی ما شد و صدسال است جوری به آن عادت کردهایم که پیاز داغ آش را هم رنده میکنیم.
امشب شب فلک را سقف شکافتن بود.
پس سلام بر پیاز خلالی:)
امشب شب فلک را سقف شکافتن بود.
پس سلام بر پیاز خلالی:)
👌7🎉4
آنقدر ناگهانی حرفش شد که یادم رفت از کجا استارتش را زدیم و در ادامه من گفتم آره میگن طلا گرمی ۵ تومن شده و برای اطمینان رفتم سراغ سایت طلا دات آی آر. گوشهٔ سایت نوشته بود اولین عکس منتشر شده از فرزند پگاه آهنگرانی. برای منی که هیچی از زندگی این بازیگر نمیدانستم خبر جالبی بود. آخرین تصویر ثبت شده از او برایم یاسمن بدون قرار قبلی بود و علاقهای به دانستن زندگی شخصیاش نداشتم. حالا با خبر مادر شدنش داشتم صفحهٔ مادر و همسرش را نگاه میکردم. اسم نوزاد لیلی رز است.
#اسم_فامیل_بازی
#اسم_فامیل_بازی
👌3
حرف اضافه
از اسامی ماهها کدومهاش اسم شدند؟ مهر، آبان، آذر، بهمن، اسفند، فروردین. از اسامی منتسب به ماهها مهرداد و تیرداد رو هم داریم. مرداد رو هم باید به این لیست اضافه کنیم:) #اسم_فامیل_بازی
من هم مثل خیلیها که پرسیده بودن مگه آبان هم اسمه؟ این اسم رو نشنیده بودم تا وقتی باغهای کندلوس رو دیدم. چقدر هم این اسم قشنگ روی بازیگرش نشسته بود و حس خوب منو از کلمهٔ آبان صدها برابر افزایش داد (در ستایش نقش سینما).
کلمهٔ آبان در اصل آببان هست که فرشتهٔ نگهبان آبه.
من ماه آبان رو به خاطر بارانش خیلی دوست دارم و خب دنیا یه دختر به نام آبان بهم بدهکاره:)
#اسم_فامیل_بازی
کلمهٔ آبان در اصل آببان هست که فرشتهٔ نگهبان آبه.
من ماه آبان رو به خاطر بارانش خیلی دوست دارم و خب دنیا یه دختر به نام آبان بهم بدهکاره:)
#اسم_فامیل_بازی
🥰7💘3👍1
فامیلی آزاد میوه مال یکی از باغدارهاست. باید یه بار که دیدمش بپرسم یعنی خوردن میوههای باغتون آزاده؟
#اسم_فامیل_بازی
#اسم_فامیل_بازی
😁5
حرف اضافه
دیروز رفته بودم بادمجون گوجه بخرم. فروشنده با تلفن حرف میزد و میگفت باقر هنوز از مدرسه نیومده. من اینجوری بودم که مگه هنوز کسی اسم باقر میذاره برای بچهش و احتمالاً محمدباقر بود اسمش و چرا کامل صداش نمیکرد؟ #اسم_فامیل_بازی
دیروز جلوی یه دبیرستان پسرونه یکی اون یکی رو صدا کرد هاشم. به قول دوستم قمه دیگه. طبیعیه هاشم داشته باشه.
#اسم_فامیل_بازی
#اسم_فامیل_بازی
😁3
حرف اضافه
دیروز جلوی یه دبیرستان پسرونه یکی اون یکی رو صدا کرد هاشم. به قول دوستم قمه دیگه. طبیعیه هاشم داشته باشه. #اسم_فامیل_بازی
یا مثلا یه مرتضی علی داریم که البته کد ملیش مال قم نیست و من همیشه فکر میکردم پیرمرد باشه ولی چهل ساله است.
ولی چرا اسمها بهشون زمان میخوره و تاریخ مصرفشون منقضی میشه یا از نظر ما قدیمی میشن؟
#اسم_فامیل_بازی
ولی چرا اسمها بهشون زمان میخوره و تاریخ مصرفشون منقضی میشه یا از نظر ما قدیمی میشن؟
#اسم_فامیل_بازی
👍4🤷2
حرف اضافه
تا رسید خواستم برایش اسفند دود کنم. یادم نبود تنگی نفس دارد. #دا
وای هوای روشن شده. یعنی وقتی گوشی زنگ زده خاموشش کردم؟
قرص ساعت شیش دا هم مونده. پتو را پرت میکنم که از رختخواب بپرم بیرون، یادم میافتد الان بعدازظهر است.ساعت را که نگاه میکنم پنج عصر است و دا آرام خوابیده.
#دا
قرص ساعت شیش دا هم مونده. پتو را پرت میکنم که از رختخواب بپرم بیرون، یادم میافتد الان بعدازظهر است.ساعت را که نگاه میکنم پنج عصر است و دا آرام خوابیده.
#دا
😢6🥴4
حرف اضافه
وای هوای روشن شده. یعنی وقتی گوشی زنگ زده خاموشش کردم؟ قرص ساعت شیش دا هم مونده. پتو را پرت میکنم که از رختخواب بپرم بیرون، یادم میافتد الان بعدازظهر است.ساعت را که نگاه میکنم پنج عصر است و دا آرام خوابیده. #دا
اگر در حالت عادی بود دا زودتر از من بیدار شده بود و چای دم بود.
حالا اما افتاده توی جا و به جز کارهای ضروری از انجام کار دیگری ناتوان است. زنی که یک لحظه آرام نداشت و بی خستگی پابهپای جریان زندگی حرکت میکرد.
#دا
حالا اما افتاده توی جا و به جز کارهای ضروری از انجام کار دیگری ناتوان است. زنی که یک لحظه آرام نداشت و بی خستگی پابهپای جریان زندگی حرکت میکرد.
#دا
💔15
حرف اضافه
اگر در حالت عادی بود دا زودتر از من بیدار شده بود و چای دم بود. حالا اما افتاده توی جا و به جز کارهای ضروری از انجام کار دیگری ناتوان است. زنی که یک لحظه آرام نداشت و بی خستگی پابهپای جریان زندگی حرکت میکرد. #دا
هزاری هم خرما و توت و شکلات و شیرینی باشد دوست دارد چایش را با قند بخورد. نوقاهای مانده از سفر تبریز را آوردم که بعد از چای بخوریم گفت بذار شاید داداشت شب اومد. ما خوردیم اون نخورده. کمی پسته بیار.
#دا
#دا
❤8
حرف اضافه
هزاری هم خرما و توت و شکلات و شیرینی باشد دوست دارد چایش را با قند بخورد. نوقاهای مانده از سفر تبریز را آوردم که بعد از چای بخوریم گفت بذار شاید داداشت شب اومد. ما خوردیم اون نخورده. کمی پسته بیار. #دا
برایش پستهٔ تر آوردم. اول یک دانه را مغز کردم و دادم دستش. بعد دیدم این کارم نه محبت که جفاست و راهی برای تسریع از کارافتادگی اعضایش.
زدم به شوخی تا خودش شروع به خوردن کند. «منم بخورم جا نمونم ازت» و پیاله و بشقاب را بردم نزدیکتر. دست راستش را آورد جلو و دست چپش همچنان زیر پتو بود. از روزی که عمل کرده دچار ترس کار کردن با دست چپ شده. ناچار شدم به صراحت بگویم با دست چپت هم کار کن. پوست کندن پسته خستهش نمیکنه و بهش فشار نمیاره.
او دارد آرام آرام پسته میخورد و من فکر میکنم ما هیچ آموزش روانشناسی برای برخورد با سالمندان به خصوص در شرایط بیماری ندیدهایم.
#دا
زدم به شوخی تا خودش شروع به خوردن کند. «منم بخورم جا نمونم ازت» و پیاله و بشقاب را بردم نزدیکتر. دست راستش را آورد جلو و دست چپش همچنان زیر پتو بود. از روزی که عمل کرده دچار ترس کار کردن با دست چپ شده. ناچار شدم به صراحت بگویم با دست چپت هم کار کن. پوست کندن پسته خستهش نمیکنه و بهش فشار نمیاره.
او دارد آرام آرام پسته میخورد و من فکر میکنم ما هیچ آموزش روانشناسی برای برخورد با سالمندان به خصوص در شرایط بیماری ندیدهایم.
#دا
👍19
حرف اضافه
قصهکردن ما به جای حرف زدن با هم قصه میکنیم. مثلاً: -داشتم با مادرم قصه میکردم که خواهرم از در اومد تو. -خیلی دلم گرفته بود زنگ زدم به مادرم باهاش قصه کنم. -مهمون داریم. صدا به صدا نمیرسه. همه دارند با هم قصه میکنند. #کلمه_بازی #دا
سه تامون رو که حضوری دیده. دوتامون بهش زنگ زدیم. خودش به یکیمون زنگ زده و مونده یکی دیگهمون که میگه شمارهش رو بگیر «اَ گَرد دو قِصَه بِکَمی.»
دو قِصَه کردن کنایه از مختصر حرف زدنه. مکالمهٔ کوتاه. یعنی فقط باهاش دو کلمه حرف بزنم.
#دا
#کلمه_بازی
دو قِصَه کردن کنایه از مختصر حرف زدنه. مکالمهٔ کوتاه. یعنی فقط باهاش دو کلمه حرف بزنم.
#دا
#کلمه_بازی
❤6