#دختر_شهر_یئری || #همت_شهبازی
سر راه #مشکینشهر به #اردبیل تابلوی #محوطه_آثار_باستانی_شهر_یئری را که پسرم سهند دید مثل همیشه مجبورم کرد جاده #روستای_پیرازمیان را در پیش بگیرم. خودمم هم خیلی وقت بود هوس دیدنش به سرم زده بود. خروجی روستا به طرف #شهر_یئری چند نفر سر ساختمانی بنایی میکردند. راه شهر یئری را پرسیدم. راه را درست آمده بودم. اما به آنها گفتم: راه بسته است. یکی از اهالی برای باغات خود نهری کنده بود و آن نهر کلا مسیر راه را بسته بود. راه دیگری نبود. التماسهای کارگران ساختمان برای باز کردن راه نیز بیثمر ماند. او مسیر عمومی را مثل ملک شخصی خودش میدانست. ناچار دست خالی برگشتیم.
توی راه با خود فکر میکردم در جاهای دیگر دنبال یک اثر قدیمی برای جذب #گردشگر هستند. اما در #استان ما دنبال مسدود کردن این خروجی.
اما دستمان خالی نیست. بخشی از شعری از کتاب #دختر_شهر_یئری سروده خانم #ثریا_خلیق_خیاوی از انتشارات #ساوالان_ایگیدلری را برایتان نقل میکنم:
.
-کیستی؟
-من؟
دختر شهر یئری
در آغوشش سنگ شدم.
دختر اورامی
با نفسش
بوی سیب گرفتم.
سیبسنگم
سنگسیبم
نیمی در شهر یئری
سرودگاه لطافت سنگ
نیمی در اورامی
شعرگاه سرخترین عصیان
https://telegram.me/dusharge
سر راه #مشکینشهر به #اردبیل تابلوی #محوطه_آثار_باستانی_شهر_یئری را که پسرم سهند دید مثل همیشه مجبورم کرد جاده #روستای_پیرازمیان را در پیش بگیرم. خودمم هم خیلی وقت بود هوس دیدنش به سرم زده بود. خروجی روستا به طرف #شهر_یئری چند نفر سر ساختمانی بنایی میکردند. راه شهر یئری را پرسیدم. راه را درست آمده بودم. اما به آنها گفتم: راه بسته است. یکی از اهالی برای باغات خود نهری کنده بود و آن نهر کلا مسیر راه را بسته بود. راه دیگری نبود. التماسهای کارگران ساختمان برای باز کردن راه نیز بیثمر ماند. او مسیر عمومی را مثل ملک شخصی خودش میدانست. ناچار دست خالی برگشتیم.
توی راه با خود فکر میکردم در جاهای دیگر دنبال یک اثر قدیمی برای جذب #گردشگر هستند. اما در #استان ما دنبال مسدود کردن این خروجی.
اما دستمان خالی نیست. بخشی از شعری از کتاب #دختر_شهر_یئری سروده خانم #ثریا_خلیق_خیاوی از انتشارات #ساوالان_ایگیدلری را برایتان نقل میکنم:
.
-کیستی؟
-من؟
دختر شهر یئری
در آغوشش سنگ شدم.
دختر اورامی
با نفسش
بوی سیب گرفتم.
سیبسنگم
سنگسیبم
نیمی در شهر یئری
سرودگاه لطافت سنگ
نیمی در اورامی
شعرگاه سرخترین عصیان
https://telegram.me/dusharge
Telegram
@dusharge || همت شهبازی
@dusharge
کانالدا کی یازیلاری کانالین لینکینی وئرمک شرطی ایله پایلاشماق اولار.
اشتراکگذاری مطالب کانال به شرط ارائه لینک آن مجاز است.
کانالدا کی یازیلاری کانالین لینکینی وئرمک شرطی ایله پایلاشماق اولار.
اشتراکگذاری مطالب کانال به شرط ارائه لینک آن مجاز است.
@dusharge || همت شهبازی
قانلی شرقی شعر: #همت_شهبازی دوزلاق دويغولاريني دَمير آياقلار تاپداياندا سازاقلار يازاجاقدير مينايلليك كدريني يارپاقلارين ساچينا. بو توْزلو مئشهنين آراسيندا چوروموش آغاجلار دنيزدن دانيشيرلار دنيزين ووقاريندان،…
جلد دوم #کتاب_داروگ (مجموعهای از #شعر و #نقد و #نظر) به همت #نشر_کتاب_هرمز منتشر شد. این کتاب به کوشش #ابوالفضل_پاشا، #آفاق_شوهانی و #علی_رضا_شعبانی گردآوری شده است. شعری از من با ترجمهی خانم #ثریا_خلیق_خیاوی در این شماره چاپ شده است. از خانم #خلیق مجموعه شعری با عنوان #دختر_شهر_یئری توسط انتشارات #ساوالان_ایگیدلری منتشر شده است.
ضمن سپاس از شاعر ارجمندمان خانم #خلیق و دستاندرکاران این کتاب، ترجمه را به حضورتان تقدیم میکنم.
اندوه هزارساله
احساس کویریات را
وقتی پاهای آهنین
لگدمال میکنند؛
سوز بادهای سرد
اندوه هزار سالهات را
بر گیسوان برگها خواهند نوشت...
میان این جنگل غبارآلود
درختان پوسیده هم از دریا سخن میگویند
از وقارو موج و وسعت دریا...
و باد با گلوی خونیناش
ترانهای خونین میخواند
بر جنازهی درختان...
دستان باردارت
جوانهیی برای روزهایی که از باران خبری نبود
تپش قلب مرا
به تپشی مبهم بدل میکردند.
با احساس کویریام خواهم گریست
حتا اگر دزد شبانگاهان وقارت را ببرد؛
حتا اگر استخوان رویاهایات را
دستان نامریی ابلیس، مدفون سازد؛
سوز بادهای سرد
از نجابت تو سخن خواهند گفت.
سوز بادهای سرد
اندوه هزارسالهی تو را
بر گیسوان برگها خواهند نوشت.
شعر:#همت_شهبازی
برگردان از #ترکی به فارسی:
#ثریا_خلیق_خیاوی
صص ۱۷۴ _۱۷۳
https://telegram.me/dusharge
ضمن سپاس از شاعر ارجمندمان خانم #خلیق و دستاندرکاران این کتاب، ترجمه را به حضورتان تقدیم میکنم.
اندوه هزارساله
احساس کویریات را
وقتی پاهای آهنین
لگدمال میکنند؛
سوز بادهای سرد
اندوه هزار سالهات را
بر گیسوان برگها خواهند نوشت...
میان این جنگل غبارآلود
درختان پوسیده هم از دریا سخن میگویند
از وقارو موج و وسعت دریا...
و باد با گلوی خونیناش
ترانهای خونین میخواند
بر جنازهی درختان...
دستان باردارت
جوانهیی برای روزهایی که از باران خبری نبود
تپش قلب مرا
به تپشی مبهم بدل میکردند.
با احساس کویریام خواهم گریست
حتا اگر دزد شبانگاهان وقارت را ببرد؛
حتا اگر استخوان رویاهایات را
دستان نامریی ابلیس، مدفون سازد؛
سوز بادهای سرد
از نجابت تو سخن خواهند گفت.
سوز بادهای سرد
اندوه هزارسالهی تو را
بر گیسوان برگها خواهند نوشت.
شعر:#همت_شهبازی
برگردان از #ترکی به فارسی:
#ثریا_خلیق_خیاوی
صص ۱۷۴ _۱۷۳
https://telegram.me/dusharge
Telegram
@dusharge || همت شهبازی
@dusharge
کانالدا کی یازیلاری کانالین لینکینی وئرمک شرطی ایله پایلاشماق اولار.
اشتراکگذاری مطالب کانال به شرط ارائه لینک آن مجاز است.
کانالدا کی یازیلاری کانالین لینکینی وئرمک شرطی ایله پایلاشماق اولار.
اشتراکگذاری مطالب کانال به شرط ارائه لینک آن مجاز است.
Forwarded from کانال شعر ثریا
🔶برای تمام زنان جهان که قربانی انواع جهل و خشونت هستند.
🔶کابوس
در شهر سرد و زرد و پرکابوس بودی
در قعر ظلمت ، دست بیفانوس بودی
و لال بودن ،افتخار شهرتان بود
قربانی یک شهر باناموس! بودی
هر روز میلرزیدی از طاعون تهدید
در زیر چشم گشت نامحسوس بودی
تو ماهی تنها در این مرداب بدبو
در آرزوی قلب اقیانوس بودی
تو ماهی کوچک ، که آبت جیره می شد
هردم میان چنگ اختاپوس بودی
قانون، تو را انسان نمی دانست هرگز!
انگار موجودی از اورانوس بودی
فریاد زردت را شنیدند و ندیدند
از هفت نسل زندگان مایوس بودی
در قارقار قاضیان قبر بر دوش
افسوس در افسوس در افسوس بودی
قانون اجباری، برایت ساز میزد
در برزخ جبر و جنون محبوس بودی
اصلن زمان هم مرهم زخمت نمی شد
عصر فضا ؛مهمان دقیانوس! بودی
در سالهای کشف کاغذ هم همین بود؛
زخم دل اوراق پاپیروس بودی
دیگر چه گویم؟ جهل، زندان جهان است
حالا چه ایرانی ،عرب یا روس بودی
حیف از دل و عقلت میان این جهنم
در شهر سرد و زرد و پر کابوس بودی...
کابوس در اینجا ادامه دارد ای گل
بیماری دنیا ادامه دارد ای گل
زن ثبت می گردد ،سند دارد خدایا!
اینها، دلیل مستند دارد خدایا!
وقتی بخندی آبرویت رفته برباد!
وای از دل دیوارهای موش بنیاد
حرفم زیاد و شعر ، سنگین شد دوباره
در دفتر من دردها، مین شد دوباره!
دست خودم را روی این مین می گذارم
بر روی این کابوس سنگین می گذارم
شاید تمام جان من آتش بگیرد
شاید در این آتش ،سیاهی هم بمیرد
تو عاشق سیبی ، ولی زرد است قانون
باچشم خود دیدی که نامرد است قانون
اینها دریغا ! حرفهای تازه ای نیست
اینجا جهالت مدرکی دارد پراز بیست!
اینجا " فروغ " عشق را بر دار کردند
" سیمین" ترین احساس را بیمار کردند
اینجا که پروین، تهمت و آزار دیده ست
لعنت به اینجا شعرهایم ، مار دیده ست
من در کجای این جهانم؟ مهربانم!
آتش گرفته استخوانم ، مهربانم!
ای کاش می رفتم میان چشم دریا
یا یک پرنده می شدم نامش ثریا....
🔶قسمتی از غزل مثنوی بلند کابوس
🔶 ثریا خلیق خیاوی - اسفند 96 - مارس 2018
#ثریا_خلیق_خیاوی
#شعر
#خیاو
#دفتر_شعر
#وقتی_که_قلبها_همه_آیینه_میشوند
#دختر_شهر_یئری
🔶کابوس
در شهر سرد و زرد و پرکابوس بودی
در قعر ظلمت ، دست بیفانوس بودی
و لال بودن ،افتخار شهرتان بود
قربانی یک شهر باناموس! بودی
هر روز میلرزیدی از طاعون تهدید
در زیر چشم گشت نامحسوس بودی
تو ماهی تنها در این مرداب بدبو
در آرزوی قلب اقیانوس بودی
تو ماهی کوچک ، که آبت جیره می شد
هردم میان چنگ اختاپوس بودی
قانون، تو را انسان نمی دانست هرگز!
انگار موجودی از اورانوس بودی
فریاد زردت را شنیدند و ندیدند
از هفت نسل زندگان مایوس بودی
در قارقار قاضیان قبر بر دوش
افسوس در افسوس در افسوس بودی
قانون اجباری، برایت ساز میزد
در برزخ جبر و جنون محبوس بودی
اصلن زمان هم مرهم زخمت نمی شد
عصر فضا ؛مهمان دقیانوس! بودی
در سالهای کشف کاغذ هم همین بود؛
زخم دل اوراق پاپیروس بودی
دیگر چه گویم؟ جهل، زندان جهان است
حالا چه ایرانی ،عرب یا روس بودی
حیف از دل و عقلت میان این جهنم
در شهر سرد و زرد و پر کابوس بودی...
کابوس در اینجا ادامه دارد ای گل
بیماری دنیا ادامه دارد ای گل
زن ثبت می گردد ،سند دارد خدایا!
اینها، دلیل مستند دارد خدایا!
وقتی بخندی آبرویت رفته برباد!
وای از دل دیوارهای موش بنیاد
حرفم زیاد و شعر ، سنگین شد دوباره
در دفتر من دردها، مین شد دوباره!
دست خودم را روی این مین می گذارم
بر روی این کابوس سنگین می گذارم
شاید تمام جان من آتش بگیرد
شاید در این آتش ،سیاهی هم بمیرد
تو عاشق سیبی ، ولی زرد است قانون
باچشم خود دیدی که نامرد است قانون
اینها دریغا ! حرفهای تازه ای نیست
اینجا جهالت مدرکی دارد پراز بیست!
اینجا " فروغ " عشق را بر دار کردند
" سیمین" ترین احساس را بیمار کردند
اینجا که پروین، تهمت و آزار دیده ست
لعنت به اینجا شعرهایم ، مار دیده ست
من در کجای این جهانم؟ مهربانم!
آتش گرفته استخوانم ، مهربانم!
ای کاش می رفتم میان چشم دریا
یا یک پرنده می شدم نامش ثریا....
🔶قسمتی از غزل مثنوی بلند کابوس
🔶 ثریا خلیق خیاوی - اسفند 96 - مارس 2018
#ثریا_خلیق_خیاوی
#شعر
#خیاو
#دفتر_شعر
#وقتی_که_قلبها_همه_آیینه_میشوند
#دختر_شهر_یئری