Forwarded from کانال شعر ثریا
🔶برای تمام زنان جهان که قربانی انواع جهل و خشونت هستند.
🔶کابوس
در شهر سرد و زرد و پرکابوس بودی
در قعر ظلمت ، دست بیفانوس بودی
و لال بودن ،افتخار شهرتان بود
قربانی یک شهر باناموس! بودی
هر روز میلرزیدی از طاعون تهدید
در زیر چشم گشت نامحسوس بودی
تو ماهی تنها در این مرداب بدبو
در آرزوی قلب اقیانوس بودی
تو ماهی کوچک ، که آبت جیره می شد
هردم میان چنگ اختاپوس بودی
قانون، تو را انسان نمی دانست هرگز!
انگار موجودی از اورانوس بودی
فریاد زردت را شنیدند و ندیدند
از هفت نسل زندگان مایوس بودی
در قارقار قاضیان قبر بر دوش
افسوس در افسوس در افسوس بودی
قانون اجباری، برایت ساز میزد
در برزخ جبر و جنون محبوس بودی
اصلن زمان هم مرهم زخمت نمی شد
عصر فضا ؛مهمان دقیانوس! بودی
در سالهای کشف کاغذ هم همین بود؛
زخم دل اوراق پاپیروس بودی
دیگر چه گویم؟ جهل، زندان جهان است
حالا چه ایرانی ،عرب یا روس بودی
حیف از دل و عقلت میان این جهنم
در شهر سرد و زرد و پر کابوس بودی...
کابوس در اینجا ادامه دارد ای گل
بیماری دنیا ادامه دارد ای گل
زن ثبت می گردد ،سند دارد خدایا!
اینها، دلیل مستند دارد خدایا!
وقتی بخندی آبرویت رفته برباد!
وای از دل دیوارهای موش بنیاد
حرفم زیاد و شعر ، سنگین شد دوباره
در دفتر من دردها، مین شد دوباره!
دست خودم را روی این مین می گذارم
بر روی این کابوس سنگین می گذارم
شاید تمام جان من آتش بگیرد
شاید در این آتش ،سیاهی هم بمیرد
تو عاشق سیبی ، ولی زرد است قانون
باچشم خود دیدی که نامرد است قانون
اینها دریغا ! حرفهای تازه ای نیست
اینجا جهالت مدرکی دارد پراز بیست!
اینجا " فروغ " عشق را بر دار کردند
" سیمین" ترین احساس را بیمار کردند
اینجا که پروین، تهمت و آزار دیده ست
لعنت به اینجا شعرهایم ، مار دیده ست
من در کجای این جهانم؟ مهربانم!
آتش گرفته استخوانم ، مهربانم!
ای کاش می رفتم میان چشم دریا
یا یک پرنده می شدم نامش ثریا....
🔶قسمتی از غزل مثنوی بلند کابوس
🔶 ثریا خلیق خیاوی - اسفند 96 - مارس 2018
#ثریا_خلیق_خیاوی
#شعر
#خیاو
#دفتر_شعر
#وقتی_که_قلبها_همه_آیینه_میشوند
#دختر_شهر_یئری
🔶کابوس
در شهر سرد و زرد و پرکابوس بودی
در قعر ظلمت ، دست بیفانوس بودی
و لال بودن ،افتخار شهرتان بود
قربانی یک شهر باناموس! بودی
هر روز میلرزیدی از طاعون تهدید
در زیر چشم گشت نامحسوس بودی
تو ماهی تنها در این مرداب بدبو
در آرزوی قلب اقیانوس بودی
تو ماهی کوچک ، که آبت جیره می شد
هردم میان چنگ اختاپوس بودی
قانون، تو را انسان نمی دانست هرگز!
انگار موجودی از اورانوس بودی
فریاد زردت را شنیدند و ندیدند
از هفت نسل زندگان مایوس بودی
در قارقار قاضیان قبر بر دوش
افسوس در افسوس در افسوس بودی
قانون اجباری، برایت ساز میزد
در برزخ جبر و جنون محبوس بودی
اصلن زمان هم مرهم زخمت نمی شد
عصر فضا ؛مهمان دقیانوس! بودی
در سالهای کشف کاغذ هم همین بود؛
زخم دل اوراق پاپیروس بودی
دیگر چه گویم؟ جهل، زندان جهان است
حالا چه ایرانی ،عرب یا روس بودی
حیف از دل و عقلت میان این جهنم
در شهر سرد و زرد و پر کابوس بودی...
کابوس در اینجا ادامه دارد ای گل
بیماری دنیا ادامه دارد ای گل
زن ثبت می گردد ،سند دارد خدایا!
اینها، دلیل مستند دارد خدایا!
وقتی بخندی آبرویت رفته برباد!
وای از دل دیوارهای موش بنیاد
حرفم زیاد و شعر ، سنگین شد دوباره
در دفتر من دردها، مین شد دوباره!
دست خودم را روی این مین می گذارم
بر روی این کابوس سنگین می گذارم
شاید تمام جان من آتش بگیرد
شاید در این آتش ،سیاهی هم بمیرد
تو عاشق سیبی ، ولی زرد است قانون
باچشم خود دیدی که نامرد است قانون
اینها دریغا ! حرفهای تازه ای نیست
اینجا جهالت مدرکی دارد پراز بیست!
اینجا " فروغ " عشق را بر دار کردند
" سیمین" ترین احساس را بیمار کردند
اینجا که پروین، تهمت و آزار دیده ست
لعنت به اینجا شعرهایم ، مار دیده ست
من در کجای این جهانم؟ مهربانم!
آتش گرفته استخوانم ، مهربانم!
ای کاش می رفتم میان چشم دریا
یا یک پرنده می شدم نامش ثریا....
🔶قسمتی از غزل مثنوی بلند کابوس
🔶 ثریا خلیق خیاوی - اسفند 96 - مارس 2018
#ثریا_خلیق_خیاوی
#شعر
#خیاو
#دفتر_شعر
#وقتی_که_قلبها_همه_آیینه_میشوند
#دختر_شهر_یئری