"کلیشه ی تعداد ابیات"
آفت اصلی شعر روزگار ما کلیشهزدگی است. کلیشههایی که محصول خودتکراری و دیگرتکراری است و تقریبا در اشعار همهی ما دیده میشود؛ گاه کمتر و گاه بیشتر. گاه یک جانبه یا چندجانبه و گاه فراگیر و همه جانبه. شاید این همه کلیشگی نتیجهی گسست از درون متنوع و متکثر خود و پیوستن به بیرون تکرار شوندهی خود و اغلب، مخاطبان راحتطلب روزگار باشد. مخاطبی که تکبیتی را بر رباعی، رباعی را بر غزل و شعر کوتاه را بر شعرهای بلند ترجیح میدهد و از نگاه او به صرفهتر است شعر را شنید تا اینکه کتابی را در جستجوی شعری زیبا ورق زد و بهتر است جهان دیگران را تجربه کرد، به جای اینکه مدتی وقت گذاشت و جهانی عمیق، مخصوص خود کشف کرد.
حاصل اصرار بر مقبولیت مخاطبان قالبپذیر، کلیشگی ذهن شاعر و در نتیجه، رسوخ انواع کلیشهها در شعر معاصر است. #کلیشه_ی_قالب، #کلیشه_ی_وزن، #کلیشه_ی_مضمون، #موضوع و #صور_خیال، #کلیشه_ی_زبان و دایرهی واژگان و دیگر کلیشه های جور واجور؛ هرچند شعر هنر رسیدن به دروازههای تنوع و کشف در قالب همین کلیشههاست.
آنچه در این مجال به آن میپردازیم، #کلیشه_ی_طول شعر است که بیش از همه در #غزل شاعران جوان دههکهای اخیر نمود دارد.
زاویهی نگاه ما در این یاد داشت تعداد ابیات غزل است. اگر فرض کنیم مجموعه غزلهای روزگار ما به صورت تقریبی 50 غزل را در بر میکگیرد، از مقایسهی تعدادی از این مجموعهها با سنت غزل فارسی، میتوان به نتایجی رسید.
به صورت ترتیبی، 50 غزل آغازین دیوانهای #مولوی، #سعدی، #حافظ، #صائب و #بیدل_دهلوی را انتخاب میکنیم و تعداد ابیات آنها را میشمریم. سوال این است: این غزلسرایان شاخص در طول غزلهاشان چه الگوهایی دارند و چقدر متنوع شعر سروده اند؟ پاسخ به شرح زیر است: مولوی 19 الگوی تعداد بیت در غزلکها دارد. 4 غزل 5بیتی، یک شعر 6بیتی، 7 شعر هفت بیتی، 3 غزل 8 بیتی، به ترتیب: 3، 4، 5، 2، 7 غزل 9، ده، 11، 12، 13 بیتی و 14 غزل- قصیده با تنوع تعداد ابیات.
سعدی ده الگوی اصلی دارد. 3، 4، 5، 15، 11، 12 غزل به ترتیب از هفت تا 12 بیت و 5 غزل با طولهای بیشتر. حافظ هفت الگوی تکرار شونده دارد: 1، 17، 9، 11، 6، 3 غزل به ترتیب شش تا 11 بیتی و 3 غزل 13 بیتی.
در غزل بیدل هفت الگو از 8 بیتی تا 14 بیتی دیده میشود. البته غزلهای ده تا 12 بیتی بیشترین تکرار شوندگی را دارند. صائب غزل 5 بیتی ندارد؛ اما چهارده الگوی طول دارد که بیش از همه از 9 بیت افزونتر دارند.
حال به چند مجموعه غزل شاخص جوانان مینگریم. در #حق_السکوت از #محمد_مهدی_سیار پنج الگو و در دفترهای #گریه_های_امپراتور، #اقلیت و #کتاب از #فاضل_نظری چهار یا پنج الگو دیده میشود. یعنی با متوسط 14 الگوی پنج شاعر، فاصلهای مشخص مشاهده می شود. نکتهی دیگر تعداد ابیات غزلهاست.
در غزل فارسی (به استناد نمونهها) به دلیل پیوند شعر با جوششهای درونی و اندیشهی شاعران، غزل دهبیتی بیشترین بسامد را دارد. پس از آن در نمونههای بررسی شده غزلهای هفت تا دوازده بیتی بیشترین کاربرد را داشتهاند و کمتر از سه درصد غزلها جمعا پنج و شش بیت دارند.
حال به دفترهای یاد شده می نگریم. در #حق_السکوت، 35 غزل از 41 غزل پنج یا شش بیت دارد. در مجموع سه دفتر فاضل نظری نیز، این میزان 103 غزل از 114 غزل است. این درست همان کلیشهی طول است که به علل متعددی در شعر شاعران جوان ایجاد شده و در کنار دیگر کلیشهها، شعر را به سمت ساختارهای تکراری پیش برده است. کمی اندیشه، خودتکراری، محدودیت دایرهی واژگان، توجه به پسند مخاطب کمحوصله و فاصله گرفتن از درون جوشندهی شاعر و تقویت کوشندگی در شاعری، علل اصلی نمود این کلیشگی در شعر معاصر است.
#نقد_شعر
#شعر_جوان
#محمد_مرادی
@drmomoradi
آفت اصلی شعر روزگار ما کلیشهزدگی است. کلیشههایی که محصول خودتکراری و دیگرتکراری است و تقریبا در اشعار همهی ما دیده میشود؛ گاه کمتر و گاه بیشتر. گاه یک جانبه یا چندجانبه و گاه فراگیر و همه جانبه. شاید این همه کلیشگی نتیجهی گسست از درون متنوع و متکثر خود و پیوستن به بیرون تکرار شوندهی خود و اغلب، مخاطبان راحتطلب روزگار باشد. مخاطبی که تکبیتی را بر رباعی، رباعی را بر غزل و شعر کوتاه را بر شعرهای بلند ترجیح میدهد و از نگاه او به صرفهتر است شعر را شنید تا اینکه کتابی را در جستجوی شعری زیبا ورق زد و بهتر است جهان دیگران را تجربه کرد، به جای اینکه مدتی وقت گذاشت و جهانی عمیق، مخصوص خود کشف کرد.
حاصل اصرار بر مقبولیت مخاطبان قالبپذیر، کلیشگی ذهن شاعر و در نتیجه، رسوخ انواع کلیشهها در شعر معاصر است. #کلیشه_ی_قالب، #کلیشه_ی_وزن، #کلیشه_ی_مضمون، #موضوع و #صور_خیال، #کلیشه_ی_زبان و دایرهی واژگان و دیگر کلیشه های جور واجور؛ هرچند شعر هنر رسیدن به دروازههای تنوع و کشف در قالب همین کلیشههاست.
آنچه در این مجال به آن میپردازیم، #کلیشه_ی_طول شعر است که بیش از همه در #غزل شاعران جوان دههکهای اخیر نمود دارد.
زاویهی نگاه ما در این یاد داشت تعداد ابیات غزل است. اگر فرض کنیم مجموعه غزلهای روزگار ما به صورت تقریبی 50 غزل را در بر میکگیرد، از مقایسهی تعدادی از این مجموعهها با سنت غزل فارسی، میتوان به نتایجی رسید.
به صورت ترتیبی، 50 غزل آغازین دیوانهای #مولوی، #سعدی، #حافظ، #صائب و #بیدل_دهلوی را انتخاب میکنیم و تعداد ابیات آنها را میشمریم. سوال این است: این غزلسرایان شاخص در طول غزلهاشان چه الگوهایی دارند و چقدر متنوع شعر سروده اند؟ پاسخ به شرح زیر است: مولوی 19 الگوی تعداد بیت در غزلکها دارد. 4 غزل 5بیتی، یک شعر 6بیتی، 7 شعر هفت بیتی، 3 غزل 8 بیتی، به ترتیب: 3، 4، 5، 2، 7 غزل 9، ده، 11، 12، 13 بیتی و 14 غزل- قصیده با تنوع تعداد ابیات.
سعدی ده الگوی اصلی دارد. 3، 4، 5، 15، 11، 12 غزل به ترتیب از هفت تا 12 بیت و 5 غزل با طولهای بیشتر. حافظ هفت الگوی تکرار شونده دارد: 1، 17، 9، 11، 6، 3 غزل به ترتیب شش تا 11 بیتی و 3 غزل 13 بیتی.
در غزل بیدل هفت الگو از 8 بیتی تا 14 بیتی دیده میشود. البته غزلهای ده تا 12 بیتی بیشترین تکرار شوندگی را دارند. صائب غزل 5 بیتی ندارد؛ اما چهارده الگوی طول دارد که بیش از همه از 9 بیت افزونتر دارند.
حال به چند مجموعه غزل شاخص جوانان مینگریم. در #حق_السکوت از #محمد_مهدی_سیار پنج الگو و در دفترهای #گریه_های_امپراتور، #اقلیت و #کتاب از #فاضل_نظری چهار یا پنج الگو دیده میشود. یعنی با متوسط 14 الگوی پنج شاعر، فاصلهای مشخص مشاهده می شود. نکتهی دیگر تعداد ابیات غزلهاست.
در غزل فارسی (به استناد نمونهها) به دلیل پیوند شعر با جوششهای درونی و اندیشهی شاعران، غزل دهبیتی بیشترین بسامد را دارد. پس از آن در نمونههای بررسی شده غزلهای هفت تا دوازده بیتی بیشترین کاربرد را داشتهاند و کمتر از سه درصد غزلها جمعا پنج و شش بیت دارند.
حال به دفترهای یاد شده می نگریم. در #حق_السکوت، 35 غزل از 41 غزل پنج یا شش بیت دارد. در مجموع سه دفتر فاضل نظری نیز، این میزان 103 غزل از 114 غزل است. این درست همان کلیشهی طول است که به علل متعددی در شعر شاعران جوان ایجاد شده و در کنار دیگر کلیشهها، شعر را به سمت ساختارهای تکراری پیش برده است. کمی اندیشه، خودتکراری، محدودیت دایرهی واژگان، توجه به پسند مخاطب کمحوصله و فاصله گرفتن از درون جوشندهی شاعر و تقویت کوشندگی در شاعری، علل اصلی نمود این کلیشگی در شعر معاصر است.
#نقد_شعر
#شعر_جوان
#محمد_مرادی
@drmomoradi
"نقدی بر کتاب رمه در مه"
بخش دوم(پایانی)
ج_ زبان اشعار:
۱_ دقت در کاربرد زبان، صحت نحوی و انتخاب واژگان، از ویژگیهای این مجموعه و دیگر دفترهای شاعر است؛ بهطوری که در سرودهها، خطاهای دستوری و دودستگی زبانی بهدشواری نظر مخاطب را جلب میکند.
۲_ آرکائیسم، ویژگی غالب این مجموعه است که متاثر از شعر خراسانی کهن و نوخراسانی معاصر به اشعار شاعر راهیافته است. نوع ترکیبهای زبانی اضافی و مقلوب، بافت زبانی شاعرانی چون اخوان و تاحدودی نیما را به ذهن مخاطب متبادر میکند. استفاده از واژگان کهن، بهرهگیری از سکون در اضافهها، از دیگر شگردهای زبانی شاعر برای ایجاد تصرف زبانی و برجسته کردن بافت زبان است؛ ویژگیای که برای مخاطبان خاص، میتواند جذاب باشد. از همین دست است، ساخت ترکیبهایی چون: انساندرخت، باغ برفآمیغ، درختان مزدکی، استخوانآجین و ... که نشاندهندهی علاقهی شاعر به جهان شعر اخوان است.
د_ روایت و بینامتن تاریخی_ ادبی
۱_ در این مجموعه، هرچند روایت کارکردی چون دیگر دفترهای شاعر ندارد، همچنان از عناصر پیونددهندهی سطرهاست. کارکرد روایت را در گفتگوهای شخصیتها، اشیا یا شاعر، در تعدادی از سرودهها میتوان دید:
زین زرد زمانزدان خزانآزدگان/ برگی ندمید یا بهاری نشکفت؟/ زنبور زبانگرفته با زمزمه گفت...
نوع افعال و کاربرد آنها نیز بر تقویت کارکرد روایت در این کوتاهسرودهها افزوده است.
۲_ ارتباط بینامتنی از دیگر ویژگیهای این مجموعه است. گویا شاعر در میان جهان کهن و معاصر ایستاده و میکوشد با پرشهای ذهنی و متنی با گذشته و آینده، پیوند برقرار کند. حاصل این نگاه، در بسیاری از اشعار تلمیح یا بازسرایی عنصر یا عناصری از شعر و ادب گذشتگان و معاصران است. مثلا در اشعار آغازین مجموعه، پیوند میان شاعر و شاهنامه بهوضوع دیده میشود.
از میان شاعران معاصر نیز، بیش از همه نشان اخوان و نیما را در سرودهها میتوان دید؛ از این جمله است نشانههایی از اشعار "داروگ"، "مرغ آمین" و "ققنوس" نیما و همچنین "زمستان"، "باغ بیبرگی"، "قصهی شهر سنگستان" و "خوان هشتم" اخوان در تعدادی از نوخسروانیها.
ه_ مضامین و تصاویر
۱_ رنگ اشعار "رمه در مه" خاکستری متمایل به سیاه است. این مجموعه روایتگر اندوه، شکایت، درد و حسرت شاعر از روزگار خود و دریچهی فرورفتن در خاطرههای گذشته است، بیآنکه انسانِ نهفته در اشعار به گریزگاهی دست یابد. به همین دلیل، پوچی، نیستی، یاس و مرگ، به صورتی پنهان در رگرگ اشعار نبض میزند و در روح واژهها میلغزد.
۲_ منطق تصویری اشعار، سازگار با شعر نیمایی است. شاعر میکوشد در کاربردی نمادین از اشیا و محیط بهره گیرد و آنها را با عواطف درونی و آنات عمدتا فردی خود پیوند دهد.
۳_ تعدادی از عناصر محیطی، در اشعار پررنگی و تکرارشوندگی دارد. از این دست است: ابر و توصیفات مربوط به آن، باغ، پاییز و بیبرگی و برگریزان، برف، زمستان و سرما، مِه، تاریکی و شب، درخت و باد.
در مرکز همهی این تصاویر، انسانی ایستاده که گاه با محیط یکی میشود؛ مثل مضمون انسان_درخت و گاه از زبان آنان، درد و اندوه خود را روایت میکند.
#رمه_در_مه
#علی_رضا_رجب_علی_زاده_کاشانی
#نوخسروانی
#محمد_مرادی
#نقد_شعر
@drmomoradi
بخش دوم(پایانی)
ج_ زبان اشعار:
۱_ دقت در کاربرد زبان، صحت نحوی و انتخاب واژگان، از ویژگیهای این مجموعه و دیگر دفترهای شاعر است؛ بهطوری که در سرودهها، خطاهای دستوری و دودستگی زبانی بهدشواری نظر مخاطب را جلب میکند.
۲_ آرکائیسم، ویژگی غالب این مجموعه است که متاثر از شعر خراسانی کهن و نوخراسانی معاصر به اشعار شاعر راهیافته است. نوع ترکیبهای زبانی اضافی و مقلوب، بافت زبانی شاعرانی چون اخوان و تاحدودی نیما را به ذهن مخاطب متبادر میکند. استفاده از واژگان کهن، بهرهگیری از سکون در اضافهها، از دیگر شگردهای زبانی شاعر برای ایجاد تصرف زبانی و برجسته کردن بافت زبان است؛ ویژگیای که برای مخاطبان خاص، میتواند جذاب باشد. از همین دست است، ساخت ترکیبهایی چون: انساندرخت، باغ برفآمیغ، درختان مزدکی، استخوانآجین و ... که نشاندهندهی علاقهی شاعر به جهان شعر اخوان است.
د_ روایت و بینامتن تاریخی_ ادبی
۱_ در این مجموعه، هرچند روایت کارکردی چون دیگر دفترهای شاعر ندارد، همچنان از عناصر پیونددهندهی سطرهاست. کارکرد روایت را در گفتگوهای شخصیتها، اشیا یا شاعر، در تعدادی از سرودهها میتوان دید:
زین زرد زمانزدان خزانآزدگان/ برگی ندمید یا بهاری نشکفت؟/ زنبور زبانگرفته با زمزمه گفت...
نوع افعال و کاربرد آنها نیز بر تقویت کارکرد روایت در این کوتاهسرودهها افزوده است.
۲_ ارتباط بینامتنی از دیگر ویژگیهای این مجموعه است. گویا شاعر در میان جهان کهن و معاصر ایستاده و میکوشد با پرشهای ذهنی و متنی با گذشته و آینده، پیوند برقرار کند. حاصل این نگاه، در بسیاری از اشعار تلمیح یا بازسرایی عنصر یا عناصری از شعر و ادب گذشتگان و معاصران است. مثلا در اشعار آغازین مجموعه، پیوند میان شاعر و شاهنامه بهوضوع دیده میشود.
از میان شاعران معاصر نیز، بیش از همه نشان اخوان و نیما را در سرودهها میتوان دید؛ از این جمله است نشانههایی از اشعار "داروگ"، "مرغ آمین" و "ققنوس" نیما و همچنین "زمستان"، "باغ بیبرگی"، "قصهی شهر سنگستان" و "خوان هشتم" اخوان در تعدادی از نوخسروانیها.
ه_ مضامین و تصاویر
۱_ رنگ اشعار "رمه در مه" خاکستری متمایل به سیاه است. این مجموعه روایتگر اندوه، شکایت، درد و حسرت شاعر از روزگار خود و دریچهی فرورفتن در خاطرههای گذشته است، بیآنکه انسانِ نهفته در اشعار به گریزگاهی دست یابد. به همین دلیل، پوچی، نیستی، یاس و مرگ، به صورتی پنهان در رگرگ اشعار نبض میزند و در روح واژهها میلغزد.
۲_ منطق تصویری اشعار، سازگار با شعر نیمایی است. شاعر میکوشد در کاربردی نمادین از اشیا و محیط بهره گیرد و آنها را با عواطف درونی و آنات عمدتا فردی خود پیوند دهد.
۳_ تعدادی از عناصر محیطی، در اشعار پررنگی و تکرارشوندگی دارد. از این دست است: ابر و توصیفات مربوط به آن، باغ، پاییز و بیبرگی و برگریزان، برف، زمستان و سرما، مِه، تاریکی و شب، درخت و باد.
در مرکز همهی این تصاویر، انسانی ایستاده که گاه با محیط یکی میشود؛ مثل مضمون انسان_درخت و گاه از زبان آنان، درد و اندوه خود را روایت میکند.
#رمه_در_مه
#علی_رضا_رجب_علی_زاده_کاشانی
#نوخسروانی
#محمد_مرادی
#نقد_شعر
@drmomoradi